در
حالي که هارپاگ ، فرمانده ی سپاه پارسی ،
آسيای صغير و جزاير يونانی نشين غرب ايران
را ـ در پی فتح ليديه ـ مطيع پادشاه پارس
می کرد ، کوروش با احساس خط از ناحيه ی
آسيای مرکزی ، به سوی مشرق رفت تا با مردمان
آن ديار که پيش از اين از پادشاه ماد تبعيت
می کردند و با سقوط ماد ، بر وی شوريده
بودند ، نبرد کند .
برخوردهايی
که بين سالهای 545
تا
539 ق
. م
ميان کوروش و قبايل اين منطقه رخ داد ،
مبهم و اندک گزارش شده است .
سکوت
هرودوت درباره ی برخوردهای کوروش در اين
منطقه ، بر ابهام موجود افزوده است .
پادشاه
پارسی ، در اين شش سال سرزمين های کرانه
ی دريای خزر تا هند را تابع ايران کرد .
در
اين نبردها ، شهز بلخ (
باکتريا
) فتح
شد و فرمانروايان مرو (
مرگيانا
) و
سمرقند (
سغديانا
) خراجگزار
ايران شدند .
کوروش
تا کناره ی رودخانه ی سيردريا (
ياکسارتس
) پيش
رفت و استحکاماتی در آنجا بنا کرد که تا
زمان اسکندر باقی ماند .
وی
اقوام سکاها را مطيع کرد و جنوب شرقی فلات
ايران ، ناحيه ی سيستان و مکران را تصرف
کرد . به
اين ترتيب مرزهای ايران در غرب به دريای
مديترانه و در شرق به حدود هند رسيد و
بزرگترين امپراتوری جهان باستان متولد
شد .
با فتح نواحی شرقی و شمال غربی ، تنها رقيب باقی مانده ، پادشاهی کهن بابل بود . بابل پس از سقوط آشور و در سايه ی آرامشی که در منطقه ی بين النهرين حاکم شده بود ، با شکوه باستانی اش رخ می نمود . رونق دوباره ی شهر ، استحکامی شکست ناپذير را در دل مردمان و حاکمانش تداعی ميکرد . نبونيد ، پادشاه بابل تمام وقت خود را صرف گردآوری تنديس خدايان باستانی و بازسازی معابد آنها ميکرد ، هزينه ی اين کارها با وضع ماليات های سنگين تأمين ميشد . بی اعتنايی نبونيد به مَردوک ، خدای بابلی ( شاه خدايان ) و ارج نهادن خدايان شهرهای ديگر باعث رنجش مردمان بابل از او شد . او مجسمه ی خدای اور را به بال آورد و ستود . اين رنجش را ميتوان در گزارش حکاکی شده بر استوانه ی کوروش که پس از فتح بابل نگاشته شده مشاهده کرد ، در اين متن ، نبونيد ، پادشاهی بی دين معرفی شده که مردوک ، شاه خدايان را به فراموشی سپرد . نبونيد ، مقارن قدرت يابی کوروش در ايران ، زمام امور بابل را به پسرش بَاشَصَر ( بالتازار ) سپرد و خود به مدت هفت سال ، پايتخت را ترک کرد ، اما يک سال پيش از سقوط بابل ، خطر پارسيان را دريافته بود . در سالنامه ی بابلی ـ که يکی از مهمترين منابع تاريخی اين دوران است ـ به تدابيری اشاره شده که نبونيد برای محافظت از مجسمه ی خدايان در برابر هجوم پارسيان به کار بسته بود .
فتح بابل برای پارسيان کار دشواری نبود ، نارضايتی مردم از پادشاه موجب شده بود که پارسيان حاميان فراوانی در شهر بيابند . مطابق گزارش سالنامه ی بابلی و استوانه ی کوروش ، پادشاه پارس با اشاره و راهنمايی مردوک ( شاه خدايان ) به بابل آمده بود تا مردم را از دست پادشاه ظالم برهاند . گزارش مورخان يونانی درباره ی رغبت بابليان به سقوط حکومت نبونيد و استقبال از فاتح پارسی ، با گزارشهای بابلی هماهنگی دارد .
با حرکت کوروش به سمت بابل ، گُبرياس ، حاکم بابلی ميان رود زاب و دياله ( احتمالاً سرزمينی به نام گوتيوم ) با سربازانی تازه نفس ، به پادشاه هخامنشی پيوست و بر نيروی سپاه ايران افزود . به رغم آنکه بابليان و يهوديان از فتح آسان بابل به وسيله ی « نجات بخش » خبر می دهند ، اما پيگيری حوادث ، نشان ميدهد که فتح سرزمينهای تحت حاکميت پادشاه بابل از يک سال پيش از از سقوط بابل آغاز شده بود و فتح نهايی بابل با حرکت کوروش به ياری گبرياس رقم خورد . کوروش با سپاهيانش ابتدا در نبرو سختی به نام اُپيس ، سپاه بابل به فرماندهی بلشصر را شکست داد . نبونيد و پسرش پس از دادن تلفات بسيار ، عقب نشينی کردند . پس از نبرد اُپيس ، ابتدا شهر سيپار فتح شد و سپس در نبردی کوچک بيرون دروازه های بابل ، پيروزی ديگری نصيب کوروش شد . در پی اين شکست نبونيد و پسرش به داخل برج و باروی شهر فرار کردند تا در آنجا از خود دفاع کنند . کوروش هم با سپاهش در پی تعقيب آنها ، شهر را محاصره کرد .
ديوارهای مستحکم بابل ، روزنی را برای ورود باقی نمی گذاشت و تنها مجرای موجود ، مسير آب فرات ( يا يکی از شعبه های آن ) بود که از داخل شهر می گذشت و البته به دقت هم کنترل ميشد . شهروندان بابلی به دو گروه اصلي تقسيم می شدند : يهوديان که از سالها پيش ( در دوران بخت النصر ) به اسيری از فلسطين به آن شهر آمده بودند و روزگار سختی را زيد سلطه ی فرمانروايان بابلی سپری کرده بودند و طبق باورهای دينی خود و بر اساس پيشگويی های تورات ، در انتظار يک منجی بودند تا آنان را از وضعيتی که در آن بودند برهاند و به فلسطين بازگرداند . گروه دوم بابليانی بودند که ـ همانطور که اشاره شد ـ از سياست های نبونيد سخت رنجيده بودند . اين دو گروه انگيزه ی کافی برای خيانت به پادشاه خود و استقبال از فاتح شهرشان داشتند . همين انگيزه باعث شد که در سقوط بابل با پارسيان همکاری کنند . مطابق گزارش مفصل هرودوت ، سپاه کوروش توانست مسير رود فرات را ـ که در فصل کم آبی بود ـ عوض کند و از مجرای رود وارد شهر شود . ابتدا بخش کوچکی از سپاه به فرماندهی گبرياس وارد شهر شد و با غافلگير کردن سپاهيان بابلی ، قلعه ها و مراکز شهر را تصرف کرد و به اين ترتيب بابل در آخرين روزهای سال 539 ق . م با کمترين درگيری فتح شد . نبونيد خود را تسليم کرد ولی پسرش که حاضر به اطاعت از کوروش نبود ، در درگيری با پارسيان کشته شد .
کوروش با شکوه فراوان وارد شهر شد و مانند نبردهای ديگرش ، با مردم مغلوب ، رفتاري نيکو داشت . شايد همدلی بابليان در اين فتح او را بيش از ديگر جنگهايش تحت تأثير قرار داد ، زيرا پس از ورود به شهر ، به معبد بزرگ بابل رفت و در آنجا ـ مطابق رسم بابلی ها ـ تاج گزاری کرد . فاتح با نبونيد جوانمردانه رفتار کرد و هنگامی که وی در سال 538 ق . م ( يک سال پس از فتح بابل ) درگذشت ، کوروش در بابل عزای ملی اعلام کرد و خود نيز در آن شرکت کرد .
کوروش در فتح بابل دو يادگار بزرگ از خود به جای نهاد : يکی آزاد سازی يهوديان و بازگشت آنان به فلسطين بود ( که به آن اشاره خواهد شد ) و ديگری بيانيه اوست که بر استوانه ای از گل پخته حک شده و دارای مطالب مهمی است . او در اين بيانيه که به استوانه ی کوروش * ـ * ـ اين استوانه در موزه ی بريتانيا در انگليس نگهداری مي شود . ـ * ـ مشهور است ، ابتدا خود را معرفی کرده و سپس به شرح اقداماتش برای مردم بابل می پردازد . در قسمتی از اين بيانيه ـ که به منشور ملل يا منشور کوروش هم معروف است ـ آمده :
« من کوروش هستم ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه توانا ، شاه
سومر و اَکد ، شاه چهار منطقه ی جهان ، پسر کمبوجيه شاه
بزرگ ، شاه انشان ... زمانی که به صلح وارد بابل شدم و زمانی
که در ميان سرور و شادی تخت فرمانروايی را در کاخ شاهزادگان
برقرار کردم ، آنگاه ، مردوک ، خدای بزرگ ، قلب بزرگ
بابليان را [ مسخر من کرد ] در حالی که هر روز پرستش او را
تداوم بخشيدم ، سپاهيان بسيارم به صلح وارد بابل شدند ، همه ی
سومر و اکد را از هر نوع تهديدی حفظ کردم ...
خدايانی را که منزلگاهشان آنجا بود دوباره برگرداندم و برای
آنها منزلگاهی جاودانه ساختم . همه ی مردم را يکجا فراهم
آوردم و آنها را مجدداً در منزل هايشان مستقر کردم و خدايان
سومر و اکد را که به رغم خشم خدای خدايان ، نبونيد به بابل
برده بود ، آنها را در ميان شادی به دستور مردوک ، در
معابدشان ، در منزلی که دل را شاد می کرد قرار دادم ... » .
از متن استوانه بر می آيد که کوروش خود را سامان دهنده ی نظمي الهی می داند که با بدعت های نبونيد بر هم ريخته و به اين ترتيب نخبگان محلی ( به ويژه کاهنان ) و عامه ی مردم را به خود جلب می کند . از سوی ديگر در اين استوانه ، کوروش خود را بازسازی کننده ی ساختمانهای اداری و مذهبی ـ که ويران يا متروک شده اند ـ معرفی می کند . در حقيقت رفتار سياسی کوروش در بابل به گونه ای است که بابليان او را به منزله ی احيا کننده ی شکوه و قدرت بابل می دانند و با او احساس الفت می کنند . آنان کمبوجيه را ( به مدت چند ماهی از فتح بابل ) پادشاه بابل می خواندند . اشاره کوروش به آشور بانی پال به عنوان الگوی کارهای خود که در چند کتبيه ی مکشوف در بناهای بابلی مشاهده شده ، بيانگر همين نکته است . فاتح پارسی ، بدون آنکه با اصل و متشأ خود کمترين قطع ارتباطی کند ، بر آن بود که وارث قدرت قديمی آشوری پنداشته شود . البته اين باور بابليان چندان دوام نداشت ، زيرا آنان کشور قديمی خود را جزء ضميمه شده ی امپراتوری جديد يافتند که برای فرديت و استقلال بابل اعتباری قائل نبود . همين مسأله باعث شد با گذشت چندسال ، بابليان ( در زمان داريوش ) دست به شورش بزنند .
ستايش از کوروش و سياست های مذهبی او ، تنها به استوانه و سالنامه ی بابلی منحصر نيست ، بلکه او از سوی يهوديان هم به عنوان برگزيده ی يَهُوَه ( خداي يهود ) معرفی شده است . فتح بابل ، سند آزادی يهوديان از تبعيد و اسارت بود . يهوديان با اجازه ی کوروش به فلسطين بازگشتند و به آبادانی شهرهای خود پرداختند . حرکت آنان از بابل در سال 537 ق . م صورت گرفت ، در اين سال ، بيش از 40000 يهودی ـ که در اسارت بابل بودند ـ به همراه غنيمت های گرانبهايی که آشوريان از بيت المقدس غارت کرده بودند ، به ارض موعود بازگشتند . محبت کوروش در حق اين قوم ، از او در انديشه و متون دينی يهود شخصيتی فرا تاريخی ساخت . يهوديان از کوروش با لقب مسيح موعود و مرد خدا نام برده اند . کمک کوروش به يهوديان تنها به بازگرداندن آنها به فلسطين ختم نمی شد ، او دستور داد معبد بيت المقدس را که بخت النصر تخريب کرده بود دوباره بسازند و هزينه های آن را هم از خزانه ی دولتی تأمين کنند . البته اختلاف يهوديان بر سر بازسازی معبد و درگيری آنها ، سبب شد که کوروش پس از سه سال فرمان خود را متوقف کند تا اختلاف ها برطرف شود . نام کوروش چند بار در تورات آمده است ، در عزرا از عهد عتيق ، شخصيت و کارهای او را اينچنين بازگو مي کند :
« ... خداوند روح کوروش ، پادشاه پارس را برانگيخت تا در تمامی
ممالک خود فرمانی نافذ کرد و آن را هم مرقوم داشت ... کوروش پادشاه
پارس چنين می فرمايد ، يهوه خدای آسمانها ، جميه ممالک زمين را به
من داد و مرا امر فرموده است خانه برای او در اورشليم که در يهود است
به پا کنيم ... کوروش پادشاه ، ظرف های خانه ی خدا را که نبوکدنصر آنها را
از اورشليم آورده و در خانه ی خداوند خود گذاشته بود ، بيرون آورده و
به شِشبَصر رئيس يهوديان مسترد داشت ... » .
در کتاب اشعيای نبی ( پاره ی ديگری از تورات ) درباره ی کوروش آمده است :
« خداوند به مسيح خويش يعنی کوروش ، آنکه دست راست او را گرفتم
تا به حضور وی امت ها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشايم ،
تا درها را در مقابل وی مفتوح سازم و در دروازه ها ديگر بسته نشود ،
چنين می گويد : که من پيش روی تو خواهم خراميد و جاهای ناهموار را
هموار خواهم ساخت و درهای برنجين را شکسته ، پشت بندهای آهنين
را خواهم بريد و گنجهای ظلمت و خزاين مخفی را به تو خواهم بخشيد
تا بدانی که من ، يهوه تو را به اسمت خواندم ، خدای اسرائيل ميباشم ...
[ و در جای ديگر آمده ] کوروش شبان من است و تمام مسرت مرا به
اتمام خواهد رسانيد »
بدون شک تأثير کارهای کوروش برای يهوديان چنان عظيم و فراموش نشدنی بوده که او را اين چنين ستوده اند .
با فتح نواحی شرقی و شمال غربی ، تنها رقيب باقی مانده ، پادشاهی کهن بابل بود . بابل پس از سقوط آشور و در سايه ی آرامشی که در منطقه ی بين النهرين حاکم شده بود ، با شکوه باستانی اش رخ می نمود . رونق دوباره ی شهر ، استحکامی شکست ناپذير را در دل مردمان و حاکمانش تداعی ميکرد . نبونيد ، پادشاه بابل تمام وقت خود را صرف گردآوری تنديس خدايان باستانی و بازسازی معابد آنها ميکرد ، هزينه ی اين کارها با وضع ماليات های سنگين تأمين ميشد . بی اعتنايی نبونيد به مَردوک ، خدای بابلی ( شاه خدايان ) و ارج نهادن خدايان شهرهای ديگر باعث رنجش مردمان بابل از او شد . او مجسمه ی خدای اور را به بال آورد و ستود . اين رنجش را ميتوان در گزارش حکاکی شده بر استوانه ی کوروش که پس از فتح بابل نگاشته شده مشاهده کرد ، در اين متن ، نبونيد ، پادشاهی بی دين معرفی شده که مردوک ، شاه خدايان را به فراموشی سپرد . نبونيد ، مقارن قدرت يابی کوروش در ايران ، زمام امور بابل را به پسرش بَاشَصَر ( بالتازار ) سپرد و خود به مدت هفت سال ، پايتخت را ترک کرد ، اما يک سال پيش از سقوط بابل ، خطر پارسيان را دريافته بود . در سالنامه ی بابلی ـ که يکی از مهمترين منابع تاريخی اين دوران است ـ به تدابيری اشاره شده که نبونيد برای محافظت از مجسمه ی خدايان در برابر هجوم پارسيان به کار بسته بود .
فتح بابل برای پارسيان کار دشواری نبود ، نارضايتی مردم از پادشاه موجب شده بود که پارسيان حاميان فراوانی در شهر بيابند . مطابق گزارش سالنامه ی بابلی و استوانه ی کوروش ، پادشاه پارس با اشاره و راهنمايی مردوک ( شاه خدايان ) به بابل آمده بود تا مردم را از دست پادشاه ظالم برهاند . گزارش مورخان يونانی درباره ی رغبت بابليان به سقوط حکومت نبونيد و استقبال از فاتح پارسی ، با گزارشهای بابلی هماهنگی دارد .
با حرکت کوروش به سمت بابل ، گُبرياس ، حاکم بابلی ميان رود زاب و دياله ( احتمالاً سرزمينی به نام گوتيوم ) با سربازانی تازه نفس ، به پادشاه هخامنشی پيوست و بر نيروی سپاه ايران افزود . به رغم آنکه بابليان و يهوديان از فتح آسان بابل به وسيله ی « نجات بخش » خبر می دهند ، اما پيگيری حوادث ، نشان ميدهد که فتح سرزمينهای تحت حاکميت پادشاه بابل از يک سال پيش از از سقوط بابل آغاز شده بود و فتح نهايی بابل با حرکت کوروش به ياری گبرياس رقم خورد . کوروش با سپاهيانش ابتدا در نبرو سختی به نام اُپيس ، سپاه بابل به فرماندهی بلشصر را شکست داد . نبونيد و پسرش پس از دادن تلفات بسيار ، عقب نشينی کردند . پس از نبرد اُپيس ، ابتدا شهر سيپار فتح شد و سپس در نبردی کوچک بيرون دروازه های بابل ، پيروزی ديگری نصيب کوروش شد . در پی اين شکست نبونيد و پسرش به داخل برج و باروی شهر فرار کردند تا در آنجا از خود دفاع کنند . کوروش هم با سپاهش در پی تعقيب آنها ، شهر را محاصره کرد .
ديوارهای مستحکم بابل ، روزنی را برای ورود باقی نمی گذاشت و تنها مجرای موجود ، مسير آب فرات ( يا يکی از شعبه های آن ) بود که از داخل شهر می گذشت و البته به دقت هم کنترل ميشد . شهروندان بابلی به دو گروه اصلي تقسيم می شدند : يهوديان که از سالها پيش ( در دوران بخت النصر ) به اسيری از فلسطين به آن شهر آمده بودند و روزگار سختی را زيد سلطه ی فرمانروايان بابلی سپری کرده بودند و طبق باورهای دينی خود و بر اساس پيشگويی های تورات ، در انتظار يک منجی بودند تا آنان را از وضعيتی که در آن بودند برهاند و به فلسطين بازگرداند . گروه دوم بابليانی بودند که ـ همانطور که اشاره شد ـ از سياست های نبونيد سخت رنجيده بودند . اين دو گروه انگيزه ی کافی برای خيانت به پادشاه خود و استقبال از فاتح شهرشان داشتند . همين انگيزه باعث شد که در سقوط بابل با پارسيان همکاری کنند . مطابق گزارش مفصل هرودوت ، سپاه کوروش توانست مسير رود فرات را ـ که در فصل کم آبی بود ـ عوض کند و از مجرای رود وارد شهر شود . ابتدا بخش کوچکی از سپاه به فرماندهی گبرياس وارد شهر شد و با غافلگير کردن سپاهيان بابلی ، قلعه ها و مراکز شهر را تصرف کرد و به اين ترتيب بابل در آخرين روزهای سال 539 ق . م با کمترين درگيری فتح شد . نبونيد خود را تسليم کرد ولی پسرش که حاضر به اطاعت از کوروش نبود ، در درگيری با پارسيان کشته شد .
کوروش با شکوه فراوان وارد شهر شد و مانند نبردهای ديگرش ، با مردم مغلوب ، رفتاري نيکو داشت . شايد همدلی بابليان در اين فتح او را بيش از ديگر جنگهايش تحت تأثير قرار داد ، زيرا پس از ورود به شهر ، به معبد بزرگ بابل رفت و در آنجا ـ مطابق رسم بابلی ها ـ تاج گزاری کرد . فاتح با نبونيد جوانمردانه رفتار کرد و هنگامی که وی در سال 538 ق . م ( يک سال پس از فتح بابل ) درگذشت ، کوروش در بابل عزای ملی اعلام کرد و خود نيز در آن شرکت کرد .
کوروش در فتح بابل دو يادگار بزرگ از خود به جای نهاد : يکی آزاد سازی يهوديان و بازگشت آنان به فلسطين بود ( که به آن اشاره خواهد شد ) و ديگری بيانيه اوست که بر استوانه ای از گل پخته حک شده و دارای مطالب مهمی است . او در اين بيانيه که به استوانه ی کوروش * ـ * ـ اين استوانه در موزه ی بريتانيا در انگليس نگهداری مي شود . ـ * ـ مشهور است ، ابتدا خود را معرفی کرده و سپس به شرح اقداماتش برای مردم بابل می پردازد . در قسمتی از اين بيانيه ـ که به منشور ملل يا منشور کوروش هم معروف است ـ آمده :
« من کوروش هستم ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه توانا ، شاه
سومر و اَکد ، شاه چهار منطقه ی جهان ، پسر کمبوجيه شاه
بزرگ ، شاه انشان ... زمانی که به صلح وارد بابل شدم و زمانی
که در ميان سرور و شادی تخت فرمانروايی را در کاخ شاهزادگان
برقرار کردم ، آنگاه ، مردوک ، خدای بزرگ ، قلب بزرگ
بابليان را [ مسخر من کرد ] در حالی که هر روز پرستش او را
تداوم بخشيدم ، سپاهيان بسيارم به صلح وارد بابل شدند ، همه ی
سومر و اکد را از هر نوع تهديدی حفظ کردم ...
خدايانی را که منزلگاهشان آنجا بود دوباره برگرداندم و برای
آنها منزلگاهی جاودانه ساختم . همه ی مردم را يکجا فراهم
آوردم و آنها را مجدداً در منزل هايشان مستقر کردم و خدايان
سومر و اکد را که به رغم خشم خدای خدايان ، نبونيد به بابل
برده بود ، آنها را در ميان شادی به دستور مردوک ، در
معابدشان ، در منزلی که دل را شاد می کرد قرار دادم ... » .
از متن استوانه بر می آيد که کوروش خود را سامان دهنده ی نظمي الهی می داند که با بدعت های نبونيد بر هم ريخته و به اين ترتيب نخبگان محلی ( به ويژه کاهنان ) و عامه ی مردم را به خود جلب می کند . از سوی ديگر در اين استوانه ، کوروش خود را بازسازی کننده ی ساختمانهای اداری و مذهبی ـ که ويران يا متروک شده اند ـ معرفی می کند . در حقيقت رفتار سياسی کوروش در بابل به گونه ای است که بابليان او را به منزله ی احيا کننده ی شکوه و قدرت بابل می دانند و با او احساس الفت می کنند . آنان کمبوجيه را ( به مدت چند ماهی از فتح بابل ) پادشاه بابل می خواندند . اشاره کوروش به آشور بانی پال به عنوان الگوی کارهای خود که در چند کتبيه ی مکشوف در بناهای بابلی مشاهده شده ، بيانگر همين نکته است . فاتح پارسی ، بدون آنکه با اصل و متشأ خود کمترين قطع ارتباطی کند ، بر آن بود که وارث قدرت قديمی آشوری پنداشته شود . البته اين باور بابليان چندان دوام نداشت ، زيرا آنان کشور قديمی خود را جزء ضميمه شده ی امپراتوری جديد يافتند که برای فرديت و استقلال بابل اعتباری قائل نبود . همين مسأله باعث شد با گذشت چندسال ، بابليان ( در زمان داريوش ) دست به شورش بزنند .
ستايش از کوروش و سياست های مذهبی او ، تنها به استوانه و سالنامه ی بابلی منحصر نيست ، بلکه او از سوی يهوديان هم به عنوان برگزيده ی يَهُوَه ( خداي يهود ) معرفی شده است . فتح بابل ، سند آزادی يهوديان از تبعيد و اسارت بود . يهوديان با اجازه ی کوروش به فلسطين بازگشتند و به آبادانی شهرهای خود پرداختند . حرکت آنان از بابل در سال 537 ق . م صورت گرفت ، در اين سال ، بيش از 40000 يهودی ـ که در اسارت بابل بودند ـ به همراه غنيمت های گرانبهايی که آشوريان از بيت المقدس غارت کرده بودند ، به ارض موعود بازگشتند . محبت کوروش در حق اين قوم ، از او در انديشه و متون دينی يهود شخصيتی فرا تاريخی ساخت . يهوديان از کوروش با لقب مسيح موعود و مرد خدا نام برده اند . کمک کوروش به يهوديان تنها به بازگرداندن آنها به فلسطين ختم نمی شد ، او دستور داد معبد بيت المقدس را که بخت النصر تخريب کرده بود دوباره بسازند و هزينه های آن را هم از خزانه ی دولتی تأمين کنند . البته اختلاف يهوديان بر سر بازسازی معبد و درگيری آنها ، سبب شد که کوروش پس از سه سال فرمان خود را متوقف کند تا اختلاف ها برطرف شود . نام کوروش چند بار در تورات آمده است ، در عزرا از عهد عتيق ، شخصيت و کارهای او را اينچنين بازگو مي کند :
« ... خداوند روح کوروش ، پادشاه پارس را برانگيخت تا در تمامی
ممالک خود فرمانی نافذ کرد و آن را هم مرقوم داشت ... کوروش پادشاه
پارس چنين می فرمايد ، يهوه خدای آسمانها ، جميه ممالک زمين را به
من داد و مرا امر فرموده است خانه برای او در اورشليم که در يهود است
به پا کنيم ... کوروش پادشاه ، ظرف های خانه ی خدا را که نبوکدنصر آنها را
از اورشليم آورده و در خانه ی خداوند خود گذاشته بود ، بيرون آورده و
به شِشبَصر رئيس يهوديان مسترد داشت ... » .
در کتاب اشعيای نبی ( پاره ی ديگری از تورات ) درباره ی کوروش آمده است :
« خداوند به مسيح خويش يعنی کوروش ، آنکه دست راست او را گرفتم
تا به حضور وی امت ها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشايم ،
تا درها را در مقابل وی مفتوح سازم و در دروازه ها ديگر بسته نشود ،
چنين می گويد : که من پيش روی تو خواهم خراميد و جاهای ناهموار را
هموار خواهم ساخت و درهای برنجين را شکسته ، پشت بندهای آهنين
را خواهم بريد و گنجهای ظلمت و خزاين مخفی را به تو خواهم بخشيد
تا بدانی که من ، يهوه تو را به اسمت خواندم ، خدای اسرائيل ميباشم ...
[ و در جای ديگر آمده ] کوروش شبان من است و تمام مسرت مرا به
اتمام خواهد رسانيد »
بدون شک تأثير کارهای کوروش برای يهوديان چنان عظيم و فراموش نشدنی بوده که او را اين چنين ستوده اند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر