جمعه، بهمن ۱۱، ۱۳۹۸

راه های جلب اعتماد همسر را یاد بگیرید

بین اعتماد و بی اعتمادی، فقط یک خط کمرنگ فاصله است؛ اگر حواستان به رفتار هایتان و معادلات زندگی تان نباشد، خیلی زود محو می شود و دیگر نمی توانید پیدایش کنید. پس اعتماد کردن را یاد بگیرید و راه هایی که اعتماد همسرتان به شما جلب می کند هم بیاموزید.
اول در ذهنتان کسی علیه همسرتان حرف می زند، کوچک ترین رفتارهایش را تحلیل می کند و از او یک غول پنهانکار می سازد. کمی بعد شما به یک بازپرس تبدیل می شوید. ساده ترین موضوعات را به چالش می کشید و بحث هایی که هیچگاه میان تان نبوده را راه می اندازید.
قدم بعد دعواهای دونفره و بعد هم قهر و بی تفاوتی است. دست آخر تنها به دلیل یک حس و بدون اثبات هیچ اتفاقی، همه چیز از بین می رود. بین اعتماد و بی اعتمادی، فقط یک خط کمرنگ فاصله است؛ خطی که اگر حواستان به خودتان، رفتار هایتان و معادلات زندگی تان نباشد، خیلی زود محو می شود و دیگر نمی توانید پیدایش کنید. پس اعتماد کردن را یاد بگیرید و راه هایی که اعتماد همسرتان به شما جلب می کند هم بیاموزید.
 
با حرف چیزی را ثابت نکنید
به جای اینکه با حرف زدن بخواهید کار هایتان را توجیه و اعتماد او را جلب کنید، سعی کنید با رفتار هایتان او را به خود مطمئن کنید. اگر می خواهید با حرف هایتان خود را بهتر از آنچه هستید نشان دهید، باید بگوییم که تضاد میان حرف هایتان و آنچه عمل می کنید، می تواند اوضاع را از این هم پیچیده تر کند. اگر هم فکر می کنید او شما را آنطور که واقعا هستید نمی بیند و باید با حرف زدن و توضیح دادن به او بقبولانید که صادق و مورد اعتمادید، باز هم در اشتباهید. بیش از حد توضیح دادن نه تنها کمکی به بهتر دیده شدن نمی کند، بلکه خودش می تواند یکی از دلایل شک کردن باشد. پس وفاداری تان را در عمل تان نشان دهید و مسوولیت قضاوت او را بر عهده خودش بگذارید.
 
به خودتان اعتماد کنید
بی اعتمادی شما نسبت به خودتان، یکی دیگر از دلایلی است که می تواند شک همسرتان را باعث شود. آدم هایی که در مورد عقاید و سبک زندگی شان مطمئن نیستند، هیچ وقت هم مورد اعتماد قرار نمی گیرند. سعی کنید چارچوب مشخصی برای عقاید تان داشته باشید و با قاطعیت نظر تان را اعلام کنید. به خودتان و توانایی هایتان اعتماد داشته باشید تا دیگران هم به شما اطمینان کنند. اگر همسرتان احساس کند که فرد توانا و قدرتمندی هستید، دیگر به خودش اجازه نمی دهد که به شما شک کند. البته این موضوعی نیست که به تنهایی از پس آن بربیایید. اگر شما هیچ وقت آدم قوی ای نبوده اید، نمی توانید یک شبه خودتان را تغییر دهید. کلاس های خود شناسی و جلسات انفرادی با یک روانشناس، می تواند بهترین کمک برای تقویت عزت نفس شما باشد.
 
به او آموزش دهید
قبل از آنکه بخواهید مورد اعتماد قرار بگیرید، باید خودتان بتوانید به دیگران اعتماد کنید. تا زمانی که در کارهای همسرتان تجسس کرده و مثل یک بازپرس از او بازجویی می کنید، نمی توانید انتظار داشته باشید که او به شما اعتماد کند. نمی گوییم نسبت به همه چیز بی اعتنا باشید، اما با راه انداختن یک تعقیب و گریز در زندگی تان، خودتان قبل از هرکسی قربانی خواهید شد. با اعتماد کردن، می توانید به همسرتان راه و رسم تفکر منطقی را یاد بدهید و به او کمک کنید که مثل یک فرد بالغ دنیا را ببیند و زندگی کند. البته این اتفاق یک شبه نمی افتد، پس به آن به چشم یک پروژه بلندمدت نگاه کنید.
 
بهترین همسر روی زمین باشید
برای آنکه بتوانید یک زندگی سرشار از اعتماد را بسازید، قبل از هرچیزی باید در یک خانه آرام زندگی کنید. تا زمانی که همسرتان به آینده زندگی مشترک تان امیدوار است و احساس خلأ نمی کند، دلیلی هم برای شک کردن پیدا نمی کند. البته زیاد از حد محبت کردن و باج دادن در زندگی مشترک هم می تواند باعث بی اعتمادی او شود. پس اغراق نکنید و در عین رعایت توازن، برای خوشبخت کردن او هم تلاش کنید. دلیلی ندارد که با هر یک قدمی که او برای شاد کردن شما برمی دارد، ۱۰ قدم به سمتش بروید اما می توانید به او نشان دهید که قدر محبت هایش را می دانید و تمام تلاشتان را برای نگران نکردنش می کنید.
 
شریک زندگی باشید
به همسرتان نشان دهید که شما هم به اندازه او نگران زندگی مشترک تان هستید و برای بهتر کردنش تلاش می کنید. بی تفاوتی شما در مورد موضوعات مالی یا مشکلات تان می تواند جرقه های شک را بزند. به او بفهمانید که سرنوشت این زندگی برایتان مهم است و می خواهید پابه پای او برای موفق بودن تلاش کنید. به او نشان دهید که در زمان مشکلات، شرایطش را درک می کنید و تا بهتر شدن اوضاع کنارش می ایستید. یکی از موضوعاتی که می تواند تردید او نسبت به شما را برانگیزد، حس کردن این موضوع است که شما در شرایط بحرانی در کنار او نمی مانید یا اینکه نسبت به او و توانایی هایش ناامید شده اید و ماندن در این زندگی آزار تان می دهد.
 
زبان یکدیگر را بفهمید
در مورد حسی که دارید با او صحبت کنید. دلایلی که باعث بی اعتمادی تان شده را مطرح کنید و بگویید که به دلیل این موارد، نگاه تان نسبت به او در حال تغییر است. برایش توضیح بدهید که این شک ها به شما و زندگی مشترک تان آسیب می زند و اگر او واقعا اشتباهی نکرده است، باید با رفتار هایش این موضوع را به شما ثابت کند. با گفتن این حرف ها یک دعوای دیگر راه نیندازید و فاصله را بیشتر نکنید؛ تنها با مهربانی و آرامش توضیح دهید و از او برای برگرداندن زندگی تان به روزهای قبل کمک بخواهید.
 
در ذهنتان از او یک هیولا نسازید
اگر هیچ سندی علیه همسرتان پیدا نمی کنید و تنها به دلیل یک حس، اوضاع را به چالش کشانده اید، دست بردارید. در صورتی که بارها کنکاش کرده اید اما مدرکی برای اثبات بی وفایی اش پیدا نکرده اید، مشکل شما هستید نه همسرتان. اگر واقعا رفتارهای همسرتان مشکوک است، شما حق دارید وارد حریم خصوصی اش بشوید و شک تان را برطرف کنید اما اگر در دنیای واقعی، هیچ چیز برای اثبات شک شما وجود ندارد، باید بگوییم که این شک زاییده ذهن شماست و این شما هستید که به دلیل بدبینی های خیالی تان، این زندگی را با بحران روبه رو کرده اید.
 
خودتان قضاوت کنید
شاید همسرتان به دلیل شیطنت، تنهایی، مشکلات زندگی یا هر دلیل دیگری، حرمت ها را شکسته باشد. اما این حرمت شکنی در ذهن هرکسی معنا و مجازات خاص خودش را دارد. برای یک فرد ممکن است یک پنهانکاری ساده، مصداق خیانت و غیربخشش باشد و برای فرد دیگری ممکن است دروغی بزرگ تر و آسیب زننده تر هم باعث از هم پاشیدن زندگی نشود. پس در این زمینه، تجربه ها و واکنش های دیگران را ملاک قرار ندهید و فقط و فقط به خودتان فکر کنید. به دلیل این رفتار چه حسی به شما دست داده، چه برنامه ای برای آینده ارتباط تان دارید، چقدر می توانید از کاری که کرده بگذرید و... برای این موضوع هیچ الگوی ثابت و قانونی وجود ندارد پس فقط به دل خودتان رجوع کنید.
 
از بچه ها جاسوس نسازید
هرگز از بچه ها به عنوان ابزاری برای کنترل همسرتان استفاده نکنید. گمان نکنید که وقتی فرزند تان را برای جاسوسی همسرتان بسیج می کنید، او حس و حالتان را نمی فهمد و متوجه فاصله میانتان نمی شود. اگر شما به همسرتان شک دارید، حق پیگیری و حتی در موارد شدید تر تفتیش را دارید، اما حق ندارید در جریان این کار ها، از فرزندتان به عنوان یک ابزار استفاده کنید. پس در هیچ شرایطی، بچه ها را وارد بازی خودتان نکنید.
 
ماجرا را فریاد نزنید
حتی اگر شک های شما اثبات شد و فهمیدید که همسرتان به هر بهانه ای از خط قرمز های زندگی مشترک تان گذشته، حق ندارید ذهن بچه ها را نسبت به پدرشان مسموم کنید. اگر شما به دلیل خیانتکار بودن همسرتان می خواهید او را ترک کنید و بچه ها به سنی رسیده اند که توانایی پذیرش این موضوع را دارند، می توانید تا حدودی آنها را در جریان واقعیت بگذارید. اما اگر قرار نیست اقدامی بکنید و این موضوع تنها یک زنگ خطر برای شما و همسرتان بوده، بچه ها را به دلیل خالی کردن خودتان با یک ترس همیشگی روبه رو نکنید و مشکل را میان خودتان حل کنید.

دوشنبه، دی ۳۰، ۱۳۹۸

ضحاك‌


نام‌ ضحاك‌ در اوستا اژيدهاكا آمده‌ است‌ كه‌ به‌ معنی اژدهای ده‌ عيب‌ است‌. در اوستا اژيد هاك‌ از مردم‌ بابل‌ بود و دارای سه‌ پوزه‌و سه‌ سرو شش‌ چشم‌ و دارنده‌ ی هزارگونه‌ چالاكی بود و نيز از شكست‌ دهنده‌ی او ‌فريدون ياد شده‌ است‌. آمده‌ كه‌ اژيد هاك‌ در كوی رينتا Kavirinta (كرند) برای وايو فرشته‌ی هوا قربانی كرد و از وی خواست‌ او راياری دهد تا زمين‌ را از آدمی تهی سازد. ولی وايو خواهش‌ او را بر نياورد. در بندهش‌ و كتب‌ مذهبی ‌زرتشتی نام‌ پدر ضحاك‌ اروند اسب‌ يا خروتاسب‌ و نام‌ مادرش‌ اذاك‌ Odhagآمده ‌است‌ و لقب‌ ضحاك‌ بيوراسب‌ است‌، يعنی صاحب‌ ده‌ هزار اسب‌ . نسب‌ او نيز به‌ اعراب‌ میرسد.
به‌ روايت‌ فردوسی به‌ روزگار جمشيد در دشت‌ سواران‌ نيزه‌ گزار (عربستان‌) نيك‌ مردی مرداس‌ نام‌ بود كه‌ پسر زشت‌ سيرت‌ و ناپاك‌ اما دلير و جهانجويی بنام‌ ضحاك‌ داشت‌ كه‌ او رابيوراسب‌ می گفتند. وی به‌ فريب‌ ابليس‌ در سر راه‌ پدر چاه‌ كند و او را بكشت‌ و به‌ شاهی نشست‌، آنگاه‌ اهريمن‌ بصورت‌ جوانی خوبروی ظاهر شد و خواليگر(طباخ‌) بيوراسف‌ شد. اهريمن‌ روزی كتف‌ او را ببوسيد و دراثر آن‌ دو مار از دوشهای وی بروئيد. چون‌ آن ‌مارها باعث‌ رنجوری او شدند اهريمن‌ بصورت‌ پزشكی در آمد و ضحاك‌ را گفت‌ چاره‌ آن‌دو مار سير داشتن‌ آنهاست‌ با مغز سر آدمی و بايد دو تن‌ از آدميان‌ را هرروز كشت‌ و از مغزايشان‌ خورش‌ به‌ اين‌ دو مار داد و به‌ اين‌ حيله‌ اهريمن‌ مي‌خواست‌ نسل‌ آدميان‌ را براندازد.ضحاك‌ پس‌ از كشتن‌ جمشيد هزار سال‌ و يك‌ روز كم‌ پادشاهی كرد و بر مردم‌ ستم‌ می كرد وهر روز دو تن‌ از جوانان‌ را می كشت‌ و مغز آنان‌ را به‌ ماران‌ می داد.
به‌ گفته‌ فردوسی دو مرد گرانمايه‌ و پارسا بنام‌ آرمائيل‌ و كرمائيل‌ كه‌ از نسل‌ پادشاهان‌ بودند، بر آن‌ شدند كه‌ به‌خواليگری (طباخی) به‌ خدمت‌ ضحاك‌ روند تا مگر از اين‌ راه ‌هرروز يك‌ تن‌ را از مرگ‌ برهانند. آنان‌ از آن‌ پس‌ به‌ جای آن‌ كه‌ هر روز دو تن‌ را برای خورش‌ ماران‌ بكشند يكتن‌ را بكشتند، چنانكه‌ هرماه‌ سی تن‌ به‌ همت‌ ايشان‌ از مرگ‌ نجات ‌می يافتند و آن‌ سی نفر را به‌ صحرا به‌ شبانی می فرستادند. تا روزی كاوه‌ آهنگر كه‌ ضحاك‌ يازده‌ پسر او را كشته‌ بود و خيال‌ كشتن‌ پسر دوازدهم‌ وی را داشت‌ پيش‌ بند چرمی آهنگری خود را بر سر نيزه‌ كرد و مردم‌ را بر ضحاك‌ بشورانيد، اين‌ پيش‌ بند بعدها درفش‌ كاويان‌ ناميده‌ گرديد. كاوه‌ آهنگر فريدون‌ رابه‌ شاهی برگزيد. به‌ قول‌ بندهش‌ فريدون‌ بر ضحاك‌ دست‌ يافت‌ و خواست‌ او را بكشد ولی هرمزد او را گفت‌ كه‌ اگر تو ضحاك‌ را بكشي‌ زمين‌ پر از مخلوقات‌ موذی و زيان‌ آور خواهد شد; پس‌ او را بربسته‌ به‌ دماوند كوه ‌برد و در غاری بياويخت‌. در سنت‌ زرتشتی است‌ كه‌ در هزاره‌ی هوشيدر ماه‌ دومين‌ موعود مزديسنی، ضحاك‌ در دماوند زنجير خود را گشوده‌ و يك‌ ثلث‌ از مردان‌ و ستوران‌ را نابود خواهد كرد آنگاه‌ هرمزد گرشاسب‌ را از دشت‌ زابلستان‌ برانگيخته‌ آن‌ نابكار را نابود خواهد ساخت‌.
داستان‌ ضحاك‌ ظاهرا خاطره‌ی تسلط سامی ها را بر ايران‌ روزگاران‌ قديم‌ به‌ ياد می آورد. از مجموعه‌ اين‌ روايات‌ برمی آيد كه‌ اژيد هاك‌ از مردم‌ ممالك‌ غربی ايران‌،بابل‌ يا آشور بوده‌ و علی الظاهر از آشور يا ‌كلده بر ايران‌ تاخته‌ است‌.
ظاهرا تا پيش‌ از تشكيل‌ دولتهای ماد و هخامنشی، ايران‌ چند بار دچار حمله ‌مهاجمين‌ و سفاكی لشكر آشور گرديد و از اين‌ مهاجمات‌ خاطراتی در ذهن‌ ايرانيان‌ باقی ماند. اين‌ خاطرات‌ سينه‌ به‌ سينه‌ نقل‌ شد و باعث‌ پديد آمدن‌ داستان‌ ضحاك‌ گشت‌ و در روزگارانی كه‌ ايرانيان‌ تاريخ‌ كلده‌ و آشور را فراموش‌ كرده‌ بودند، ضحاك‌ را به‌ نژاد عرب‌ كه ‌از قبايل‌ سامی و با آشوريان‌ و بابليان‌ از يك‌ نژاد بودند نسبت‌ دادند.

یکشنبه، دی ۲۲، ۱۳۹۸

سر و گوش آب دادن


عبارت بالا اصطلاحی است که در میان طبقات از وضیع و شریف رایج و معمول است و هر گاه که پای تجسس و تحصیل اطلاع از امری پیش آید آن را به کار می برند.

در قرون و اعصار قدیمه که سلاح گرم هنوز به میدان نیامده با سلاحهای سرد از قبیل شمشیر و کمان و گرز و نیزه و جز اینها مبارزه می کردند و مدافعان اگر خود را ضعیفتر از مهاجمان می دیدند در دژها و قلاع مستحکم جای می گرفتند و در مقابل دشمن مهاجم پایداری می کردند.

برای تامین آب مشروب قلعه غالبا از قنات استفاده می کرده اند که مظهر قنات در درون قلعه به اصطلاح آفتابی می شد.

با این توصیف اجمالی که از کیفیت و چگونگی ساختمان قلعه به عمل آمد ساکنان و مدافعانشان سربازان مهاجم را کاملا می دیدند و از کم و کیف اعمال آنها آگاه بودند زیرا در بلندی و مشرف بر مهاجمان قرار داشته اند در حالی که سربازان مهاجم جز دیوارهای بلند چیزی را نمی دیدند و از حرکات و سکنات محصورین به کلی بی خبر بوده اند.

گاهی که کار بر مهاجمان سخت و دشوار می شد و هیچ گونه راه علاجی برای تسخیر قلعه متصور نبود فرمانده قوای مهاجم یک یا چند نفر از افراد چابک و تیزهوش را از درون چاه تاریک قنات به داخل قلعه می فرستاد و به آنان دستورات کافی می داد که در مظهر قنات در درون قلعه سر و گوش آب بدهند یعنی سرو گوششان را هم هر به چند دقیقه در درون آب قنات فرو برند و بدین وسیله خود را از معرض دید محصورین محفوظ دارند تا هوا کاملا تاریک شود و آن گاه داخل قلعه شده به جاسوسی و تجسس در اوضاع و احوال قلعه راجع به تعداد مدافعان و میزان اسلحه و نقاط ضعف و نفوذ آن بپردازند.