چهارشنبه، دی ۰۹، ۱۳۹۴

جنگهای اردشیر پاپکان جهت بست امپراطوری ساسانی (۲۴)

قدرت‌ تازه‌ای که‌ با پيروزی نهايی اردشير پاپكان‌ (اردشير) بر اردوان‌ پنجم‌ در سرزمين‌ پارس‌ جای دولت‌ اشكانيان‌ را اشغال‌ كرد، واكنشی در مقابل‌ نظام‌ ملوك‌ طوايفی بود كه‌ پادشاه‌ نوخاسته‌ی پارس‌ آن‌ را ميراث‌ «دُش‌ خوتائيه‌» اسكندر می دانست‌ و بدون‌ رهايی از آن‌ احيای مجدد حيثيت‌ ايران‌ قبل‌ از مقدونی را، كه‌ وی به‌ جدّ خواستار آن‌ بود، غيرممكن‌ می يافت‌. برای انداختن‌ اين‌ ملوك‌ طوايفی هم‌ ايجاد وحدت‌ و تمركز لازم‌ بود و اردشير برخلاف‌ پادشاهان‌ باستانی (= هخامنشی) كه‌ تسامح‌ را وسيله‌ی ضروری برای تضمين‌ تحقق‌ اين‌ امر می شمردند، استقرار يك‌ آيين‌ رسمی و اتحاد بين‌ دين‌ و دولت‌ را در وجود شخص‌ فرمانروا شرط‌ لازم‌ می ديد. دشواريهايی كه‌ در تمام‌ طول‌ مدت‌ فرمانروايی ساسانيان‌، پادشاهان‌ اين‌ سلسله‌ با موبدان‌ و مقامات‌ آتشگاه‌ پيدا كردند و گاه‌ به‌ شورش‌ و توطئه‌ و خلع‌ و قتل‌ هم‌ كشيد، اشتباه‌ محاسبه‌ی اردشير را در ارزيابی حاصل‌ اين‌ اتّحاد نشان‌ داد. اين‌ اشتباه‌ محاسبه‌ مخصوصاً از آنجا حاصل‌ شد كه‌ دوران‌ ايجاد يك‌ امپراطوری مستبد مذهبی ديگر به‌ سر آمده‌ بود - و با اوضاع‌ جهانی توافق‌ زيادی نداشت‌.
اردشير بابكان‌ بر وفق‌ روايات‌ در ناحيه‌ی استخر پارس‌ در دهكده‌ای به‌ نام‌ «تيرده‌» به‌ دنيا آمد (ح‌ ۱۸۰). پدرش‌ بابك‌ كه‌ عنوان‌ نگهبان‌ معبد آناهيتا (ناهيد) را در استخر به‌ ارث‌ برده‌ بود، در شهر كوچك‌ « خير » در كناره‌ی جنوبي‌ درياچه‌ی بختگان‌ سلطنتی محلی داشت‌ و دست‌ نشانده‌ی گوچهر «گئوچيتره‌، گوزهر»، پادشاه‌ بازرنگی پارس‌، بود. از جانب‌ پدر نسب‌ اردشير به‌ ساسان‌ می رسيد كه‌ آتشكده‌ی استخر به‌ نام‌ او بود، و از جانب‌ مادر هم‌ به‌ خاندان‌ پادشاهان‌ محلی پارس‌ موسوم‌ به‌ بازرنگی منسوب‌ بود. پادشاهان‌ محلی پارس‌ از زمان‌ سلوكيها در آنجا قدرت‌ داشتند و بعضی خاندانهاشان‌ از همان‌ ايام‌ به‌ نام‌ خود سكه‌ می زدند. اردشير در جوانی به‌ درخواست‌ پدر و به‌ رسم‌ معمول‌ نجبای محل‌ از جانب‌ گوچهر در شهر كوچك‌ دارابگرد عنوان‌ اَرْگْبَدْ داشت‌. گوچهر خود در نيسايك‌ (=نسای) پارس‌ و در محلی كه‌ بعدها قلعه‌ی بيضا (= دژ سپيد ) در آنجا واقع‌ شد عنوان‌ فرمانروای محلی پارس‌ را تا اين‌ زمان‌ برای خود حفظ‌ كرده‌ بود. اما در قلمرو او نيز مثل‌ قلمرو اردوان‌ كشمكشهای محلی، هرج‌ و مرج‌ به‌ وجود آورده‌ بود. اردشير جوان‌ هم‌ كه‌ داعيه‌ی خودسری داشت‌ در اين‌ گيرودار بر وی طغيان‌ كرد (ح‌ ۲۰۰). وي‌ شهركهايی چند را در حوالي‌ دارابگرد فتح‌ كرد و با گوچهر درافتاد چندی بعد پدرش‌ بابك‌ هم‌ به‌ دعوت‌ و الزام‌ او بر گوچهر شوريد و او را كشت‌. از آن‌ پس‌ بابك‌ در قلمرو خاندان‌ بازرنگی، كه‌ خود از جانب‌ مادر با آنها منسوب‌ نيز بود، داعيه‌ي‌ سلطنتي‌ محلي‌ پيدا كرد. نامه‌ای هم‌ به‌ اردوان‌ « ملكان‌ ملكا » نوشت‌ و با اعلام‌ فرمانروايی خود، نسبت‌ به‌ وی اظهار طاعت‌ و انقياد كرد. چندی بعد وفات‌ يافت‌ و پسر بزرگش‌ شاپور (= شاهپوهر) به‌ جای او نشست‌. اما اردوان‌ سلطنت‌ خاندان‌ جديد را بدان‌ سبب‌ كه‌ با برادر و مدعی وی بلاش‌ هم‌ مربوط‌ بود به‌ رسميت‌ نشناخت‌. حتی در نامه‌ای بابك‌ و فرزندانش‌ را ياغي‌ خواند و دشنام‌ سخت‌ داد. شاپور هم‌ با مخالفت‌ اردشير مواجه‌ شد و اختلاف‌ دو برادر به‌ لشكركشی منجر گشت‌. اما قبل‌ از تلاقی فريقين‌ شاپور در فاصله‌ي‌ بين‌ استخر و دارابگرد، در يك‌ قصر كهنه‌ی عهد هخامنشی، به‌ طور مرموزی در زير آوار مدفون‌ شد و اردشير كه‌ ظاهراً در ماجرادستی داشت‌ بی آنكه‌ به‌ اعتراض‌ برادران‌ ديگر توجه‌ كند، خود را به‌ جای او پادشاه‌ خواند (ح‌ ۲۰۸). اعتراض‌ برادران‌، كه‌ به‌ صورت‌ توطئه‌ای به‌ قصد جان‌ اردشير طرح‌ شد به‌ بهای جان‌ ايشان‌ تمام‌ گشت‌. شورش‌ اهل‌ دارابگرد را هم‌ اردشير با سرعت‌ و خشونت‌ فرونشاند. از آن‌ پس‌ برای تسخير پارس‌ و دفع‌ مخالفان‌ ناچار شد در تمام‌ پارس‌ شهر به‌ شهر با پادشاهان‌ كوچك‌ محلی بجنگد. در اين‌ جنگها وی كرمان‌ را گرفت‌ و آنجا بر وفق‌ افسانه‌ای، با جادويی به‌ نام‌ اَسْتَوْد يا هفتواد (= هفتان‌ بخت‌) جنگيد، قلعه‌هايی چند را خراب‌ كرد، شهرهايی چند در اطراف‌ پارس‌ بنا كرد و تقريباً تمام‌ ولايت‌ پارس‌ و سواحل‌ را تسخير نمود و حتی در حوالي‌ اهواز و اصفهان‌ هم‌ به‌ تاخت‌ و تاز پرداخت‌. از اين‌ جنگها غنيمت‌ بسيار به‌ چنگ‌ آورد و گنج‌ و سپاه‌ وی افزونی يافت‌. (ح‌ ۲۱۲).

در بين‌ كسانی كه‌ طی اين‌ جنگها قلمرو ايشان‌ به‌ وسيله‌ی وی تسخير شد بلاش‌ پادشاه‌ كرمان‌، كه‌ تختگاه‌ او ولاشكرد (= گولاشگرد) بعد از آن‌ تبديل‌ به‌ ويه‌اردشير (= بردسير) شد، همچنين‌ نيروفر ، پادشاه‌ خوزيان‌ (= اهواز)، مهرك‌ ، پادشاه‌ جهرم‌ ، شاذ شاپور ، فرمانروای اصفهان‌ ، بندو (= ويندو) پادشاه‌ ميشان‌ ، پاكور (= افغور) پادشاه‌ كَسْكَر (=واسط‌)، و بالاخره‌ سنتروك‌ پادشاه‌ عمان‌ را بايد نام‌ برد كه‌ با پيروزی بر آنها علاوه‌ بر پارس‌ تقريباً در تمام‌ نواحی مجاور نيز فرمان‌ او نافذ و جاری گشت‌. توسعه‌طلبيهای او كه‌ از نظرگاه‌ اردوان‌ غيرمشروع‌ هم‌ بود، موجب‌ ناخرسندی و نگرانی پادشاه‌ اشكانی شد. اردشير در طی سه‌ جنگ‌ متوالی او را شكست‌ داد و در آخرين‌ جنگ‌ كه‌ در محلی به‌ نام‌ دشت‌ هرمزدگان‌ روی داد در نبرد مردامرد او را كشت‌ (۲۲۴ م‌). در همان‌ معركه‌ی جنگ‌ هم‌ پياده‌ شد و سر پادشاه‌ مقتول‌ را لگدكوب‌ كرد و اين‌ رفتار كين‌جويانه‌ی او ظاهراً جواب‌ دشنام‌ سختی بود كه‌ اردوان‌ به‌ نامه‌ی پدرش‌ بابك‌ داده‌ بود و او را « پرورده‌ی شبانان‌ » خوانده‌ بود. نويسنده‌ی آن‌ نامه‌ هم‌ كه‌ دادبنداد نام‌ داشت‌ و دبير پادشاه‌ اشكانی بود در همين‌ جنگ‌ به‌ دست‌ شاپور، پسر اردشير، كشته‌ شد. بعد از غلبه‌ بر اردوان‌، ارشير خود را شاه‌ شاهان‌ (= ملكان‌ ملكا) خواند. تصويری كه‌ بعدها از اين‌ جنگ‌ نهايی او در نقش‌ رستم‌ بر صخره‌ها نقش‌ شد او را در حالی نشان‌ می دهد كه‌ سوار بر اسب‌ حلقه‌ی فرمانروايی را از دست‌ اوهرمزد، كه‌ او نيز بر اسب‌ سوار است‌، می گيرد و اين‌ نقش‌ به‌ صورت‌ رمزی نشان‌ می دهد كه‌ او سلطنت‌ خويش‌ را عطيه‌ی ايزدی - و نه‌ ميراث‌ نياگان‌ - تلقی می كرد و تصوير اردوان‌ و بلاش‌ كه‌ زيرپای اسب‌ اوست‌ پايان‌ يافتن‌ سلطنت‌ اشكانی را در واقع‌ به‌ مشيت‌ ربانی منسوب‌ مي‌دارد. اين‌ نقش‌، كه‌ نظاير ديگر هم‌ يافت‌، اهميت‌ خواست‌ ايزدی را در نيل‌ به‌ اين‌ پيروزی در نظر او قابل‌ يادآوری و سپاسگزاری نشان‌ می دهد. با اين‌ همه‌ مشيت‌ ايزدی و غلبه‌ بر پادشاه‌ اشكانی تمام‌ موانعی را كه‌ بين‌ اردشير با تخت‌ شاهنشاهی فاصله‌ می افكند بلافاصله‌ از ميان‌ برنداشت‌.
با آنكه‌ تيسفون‌ را گرفت‌ و در نزديك‌ سلوكيه‌ هم‌، كه‌ مقاومت‌ شديد كرد، شهری به‌ نام‌ ويه‌ اردشير ساخت‌، بابل‌ و سورستان‌ را معروض‌ حمله‌ها و تحريكات‌ مخالفان‌ يافت‌. پادشاهان‌ محلی داخلی فلات‌ نيز كه‌ با سياست‌ و تمركزگرايی وی نيمی از قدرت‌ و اعتبار خود را از دست‌ می دادند به‌ آسانی تن‌ به‌ طاعت‌ شورشگری فاتح‌ نمی دادند. فرخان‌ ، پادشاه‌ ماد در مقاومت‌ سرسختانه‌ای كه‌ در مقابل‌ وی كرد تلفات‌ سنگين‌ به‌ سپاه‌ وی وارد نمود. اعتراض‌ جشنسف‌ (= گُشْنَسْب‌) پادشاه‌ طبرستان‌، حتی با توضيحات‌ « هيربذان‌ هيربذ » پارس‌ رفع‌ نشد. اردشير ناچار بود سرزمينهای ملوك‌ طوايف‌ را يك‌ يك‌ فتح‌ كند و مخالفت‌ و ترديد نجبا و سركردگان‌ خانواده‌های بزرگ‌ را با اسلحه‌ يا با وعده‌ و رشوه‌ در هم‌ بشكند، و اين‌ كمتر 

از جنگ‌ با اردوان‌ اوقات‌ او را به‌ خود مشغول‌ نمی داشت‌. ارته‌وزد پسر اردوان‌ در ماد همچنان‌ دعوی سلطنت‌ داشت‌ و سكه‌ هايی كه‌ تا چند سال‌ بعد (ح‌ ۲۲۷) از جانب‌ او ضرب‌ می شد فعاليت‌ او را برای استرداد تخت‌ و تاج‌ قابل‌ ملاحظه‌ نشان‌ می داد. در ارمنستان‌ كه‌ خسرو نام‌، خويشاوند و به‌ قولی برادر اردوان‌، در آنجا پادشاه‌ بود خاندان‌ اشك‌ و بعضی نجبای‌ هوادار اشكانيان‌ اتحاديه‌ای قوی بر ضد اردشير به‌ وجود آورده‌ بودند. در نواحی باختر (= بلخ‌) و پارت‌، كوشانيان‌ كه‌ عده‌ای از بستگان‌ اردوان‌ به‌ آنها پناه‌ برده‌ بودند به‌ حمايت‌ از اشكانيان‌ برخاسته‌ بودند و عشاير پرنی و سكايی و تخاری را بر ضد وی تجهيز كرده‌ بودند. پادشاه‌ گرجستان‌ معابر قفقاز را به‌ روی آلانهای مهاجم‌ گشوده‌ بود و آنها باز آذربايجان‌ و شمال‌ بابل‌ را عرضه‌ی تاخت‌ و تاز خويش‌ كرده‌ بودند. از خاندانهای هفت‌گانه‌ ظاهراً فقط‌ خاندان‌ قارن‌ در اين‌ جنبش‌ ضد اردشير شركت‌ كرده‌ بود، و او نيز بعدها به‌ موكب‌ شاپور، پسر اردشير، پيوست‌. ساير خاندانها ظاهراً متابعت‌ اردشير را آسان‌تر از قبول‌ فرمانروايی يك‌ خاندان‌ همانند خويش‌ يافته‌ بودند. اما محرك‌ واقعی مقاومت‌ و مخالفت‌ با اردشير شخص‌ پادشاه‌ ارمنستان‌ بود كه‌ حمله‌های مكرر او به‌ نواحی مجاور بابل‌ استقرار امنيت‌ را برای اردشير در ساير نواحی هم‌ دشوار می ساخت‌. لشكركشی به‌ ارمنستان‌ (۲۲۸) برای اردشير منجر به‌ هيچ‌ پيشرفتی نشد و خسرو مدتی طولانی در مقابل‌ مدعی جديد تخت‌ و تاج‌ ايستاد.
اردشير كه‌ دست‌ نامرئی روم‌ را نيز در اين‌ ماجرا آشكار می ديد، دست‌ زدن‌ به‌ اقدامات‌ سريع‌ را برای در هم‌ شكستن‌ اين‌ اتحاديه‌ی مخالفان‌ لازم‌ ديد. براي‌ خاتمه‌ دادن‌ به‌ تحريكات‌ بی پايان‌ خسرو، يك‌ رقيب‌ او را كه‌ او نيز از خاندان‌ اشكانی (= پهلوونی) بود به‌ وعده‌ی منصب‌ و مقام‌ به‌ قتل‌ او واداشت‌. قاتل‌ كه‌ آناك‌ نام‌ داشت‌ خسرو را به‌ خدعه‌ هلاك‌ كرد اما خودش‌ هم‌ گرفتار و كشته‌ شد. وی پدر گريگور لوسانوويچ‌ (= گريگور نوربخش‌) بود كه‌ چندی بعد در زمان‌ تيرداد، پسر خسرو، تمام‌ ارمنستان‌ به‌ وسيله‌ی او مسيحی شد و او با اين‌ كار، در نزد قوم‌ خويش‌ گناه‌ عظيم‌ پدر خود را جبران‌ كرد. با رهايی از تحريكات‌ ارمنستان‌ و در دنبال‌ حل‌ قسمتی از مشكلهای داخلی، اردشير قدرت‌ خود را در داخل‌ كشور به‌ قدر كافی برای اقدام‌ به‌ جنگ‌ آزمايی با روم‌ استوار يافت‌. پس‌، سپاه‌ وی نواحی شمال‌ بين‌النهرين‌ را تسخير كرد و نصيبين‌ را به‌ محاصره‌ انداخت‌. سواره‌ نظام‌ او سوريه‌ و كاپادوكيه‌ را تهديد كرد و هر چند شهر هتره‌ در مقابل‌ وی مقاومت‌ سخت‌ كرد، تاخت‌ و تاز وی در آن‌ سوی فرات‌ برای روم‌ مايه‌ی نگرانی گشت‌. امپراطور الكساندر سه‌ وروس‌ كه‌ با مادرش‌ در آن‌ هنگام‌ به‌ انطاكيه‌ آمده‌ بود، با تجهيز چندين‌ سپاه‌ به‌ بين‌النهرين‌ تاخت‌ (۲۳۱). اما قبل‌ از اقدام‌ به‌ جنگ‌، سعی كرد با مذاكره‌ اختلاف‌ خود را با پادشاه‌ جديد ايران‌ حل‌ كند. با آنكه‌ پيشنهاد مذاكره‌ از جانب‌ اردشير رد شد، و امپراطور هم‌ بدون‌ هيچ‌ جنگی عقب‌نشينی كرد، روم‌ امپراطور خود را به‌ عنوان‌ فاتح‌ تجليل‌ كرد (۲۳۲). اين‌ نكته‌ كه‌ در روايات‌ طبری و مآخذ همانند آن‌ هم‌ هيچ‌ به‌ جنگهای اردشير با روم‌ اشارت‌ نرفته‌ است‌ ناشی از همين‌ معنی بايد باشد.
به‌ هر حال‌ در دنبال‌ رويارويی با روم‌ و رهايی از تحريكات‌ ارمنستان‌، اردشير اوقات‌ خود را صرف‌ تسخير و تأمين‌ نواحی شرقی مرده‌ريگ‌ اشكانيان‌ ساخت‌. برای آنكه‌ مرزهای كشور خود را، آن‌ گونه‌ كه‌ در جواب‌ پيشنهاد مذاكره‌، به‌ روميها گفته‌ بود، به‌ حدود مرزهای ايران‌ قبل‌ از اسكندر برساند، تسخير مجدد اين‌ نواحی دورافتاده‌ی شرقی برايش‌ ضرورت‌ داشت‌. فتح‌ سكستان‌ و فتح‌ گرگان‌ در طی اين‌ لشكركشيها در حقيقت‌ ناظر به‌ خلع‌ يد از بقايای شاهزادگان‌
 اشكانی و حكام‌ وابسته‌ به‌ خاندان‌ اردوان‌ و بلاش‌ در اين‌ نواحی بود. در حدود مرو هم‌ مخالفان‌ را قلع‌ و قمع‌ كرد. سرهای عده‌ای از كشتگان‌ آن‌ نواحی را كه‌ به‌ احتمال‌ قوی بايد از سركردگان‌ سكايی يا اشكانی بوده‌ باشند به‌ آتشكده‌ی آناهيد كه‌ وی همه‌ چيز سلطنت‌ خود را مديون‌ عنايات‌ ايزد معبود آن‌ می دانست‌ فرستاد، و بدين‌ گونه‌ ايزد آب‌ را از خون‌ كشتگان‌ خويش‌ سيراب‌ كرد. هر چند در بازگشت‌ از اين‌ سفرهای جنگی فرستادگانی از جانب‌ پادشاهان‌ كوشان‌ و مكران‌ و نواحی توران‌ (= بلوچستان‌) برای اظهار انقياد در پارس‌ به‌ دربار او آمدند، فتح‌ تمام‌ اين‌ نواحی برای وی ميسر نشد. با آنكه‌ چندی بعد از بازگشت‌ از شرق‌ دوباره‌ به‌ تهديد روم‌ پرداخت‌ و حتی نصيبين‌ و حران‌ را هم‌ گرفت‌ (۲۳۷)، هنوز در داخل‌ كشور وحدت‌ مورد نظرش‌ تحقق‌ نيافته‌ بود، و لااقل‌ معدودی از ملوك‌ طوايف‌ موضع‌ مستقل‌ خود را همچنان‌ حفظ‌ كرده‌ بودند. از جمله‌ در كرمان‌ يك‌ پادشاه‌ محلی به‌ نام‌ قابوس‌ ( كابوس‌ )؛ در سرزمين‌ حيره‌ يك‌ شيخ‌ عرب‌ به‌ نام‌ عمروبن‌ عدی ، و در طبرستان‌ يك‌ شاهزاده‌ی محلی به‌ نام‌ چشنسف‌ شاه‌ همچنان‌ از اينكه‌ به‌ پادشاه‌ جديد اظهار طاعت‌ نمايند خودداری كردند، و قسمتی از نواحی شرقی همچنان‌ در دست‌ طوايف‌ يوئه‌ چی - تخاری باقي‌ مانده‌ بود (۲۳۸). اما اردشير در دنبال‌ آن‌ همه‌ جنگهای پر جنب‌ و جوش‌ اكنون‌ ديگر خسته‌ بود. سلطنتش‌ بعد از اردوان‌ (۲۲۴) هنوز چهارده‌ سال‌ بيشتر طول‌ نكشيده‌ بود اما او تمام‌ اين‌ مدت‌ را در جنگ‌ گذرانيده‌ بود. از وقتی در پارس‌ بر ضد گوچهر اعلام‌ طغيان‌ كرده‌ بود تا اين‌ ايام‌ حدود چهل‌ سال‌ در جنگ‌ و در خطر زيسته‌ بود. خستگی قبل‌ از پيری به‌ سراغش‌ آمده‌ بود و او را به‌ كناره‌گيری و آرامش‌طلبی می خواند. بالاخره‌ پسرش‌ شاپور را كه‌ از عهد جنگ‌ اردوان‌ در كنار او شمشير زده‌ بود و در سالهای اخير هم‌ در اداره‌ی امور با او شريك‌ بود، به‌ جای خويش‌ بر تخت‌ نشاند (۲۴۰) و خود روزهای آخر را به‌ آرامش‌ گذراند.

پنجشنبه، دی ۰۳، ۱۳۹۴

وقتی دیدم درشکه را اسب میکشد و انعام را درشکه چی میبرد...

وقتی دیدم درشکه را اسب میکشد و انعام را درشکه چی میبرد و به چشمان اسب چشم بند زده، بر دهانش پوزبند تا کم ببیند و کم بخورد و دم نزند!
همه چیز را فهمیدم...


تداعی تراژدی غم انگیز زندگی فلاکت بار مردم نگون بختی که روی گنج نشسته اند ولی از جهل و فقر و بدبختی رنج میبرند!


"صادق هدایت"

چهارشنبه، دی ۰۲، ۱۳۹۴

آزادی نفت


روزی که مظفرالدين‌شاه نفت بد بو و بی زبان را به خارجيان می‌داد نمی‌دانست چه بلايی بر سر کشور می‌آورد. فرنگی زرنگ نفت را گرفت و به جايش اندک پولی داد که مظفرخان خرج سفر فرنگش کند. بعدها دولت نگليس اکثر سهام رويتر را خريد و بند سياست و اقتصاد را به هم پيوند زد و ملتی را گرفتار خود کرد. ايران و ايرانی ديگر توان ادعای زمين و خاک خود را نداشت.
خوزستان جزئی از خاک کمپانی و در حقيقت انگليس بود. هرگاه تب نفت بالا و پايين می‌شد سياست انگليس هم در منطقه بالا و پايين می‌شد. همسايه شمالی هم که دستش از اين سفره پر برکت دور مانده بود هميشه در صدد جبران اين ناکامی بود و درگيريش با انگليس چيزی جز حرمان و زجر برای مردم ايران و خذلان برای سردمداران حکومتی نداشت.
ارزشمندی نفت چنان بود که دهها سال بعد در خلال جنگ جهانی دوم حتی آلمان نازی را که چندين هزار کيلومتر از مخازن نفتی ايران دور بود به وسوسه انداخت و حتی پيشروی نيروهايش تا حوالی قفقاز احتمال اين را می‌داد که بر ايران نيز سيطره يابد.
پس از مرگ مظفرالدين‌شاه مملکت چنان گرفتار مسائل مختلف از قبيل مشروطه و جنگهای داخلی بود که کمتر کسی مجال فکر کردن به نفت را داشت همين امر انگليسيها را تسکين می‌داد که با توجه به جهل و بی‌اطلاعی مردم و سردمداران حالا‌حالا‌ها به نفت ايران مشغول باشد.
در اين سالها مسئله نفت چنان برای غرب و اروپاييان مهم بود که بسياری از سياستهای اقتصادی با اين امر پيوند مستقيم خورد. تغيير دولتها از جمله آن بود. اين تغييرات شامل دولتهای انگليس و کشورهای تحت سلطه و به ظاهر مستقلی چون ايران نيز می‌شد.
رضاشاه قرارداد رويتر را به شعله بخاری اتاقش سپرد اما جز تمديد چند ده ساله اين قرارداد ننگين بهره‌ای ديگر نداشت. جنگ جهانی دوم و گسترده شدن آگاهی عمومی مردم نسبت به حفظ استقلال کشور و نيز منابع آن از جمله نفت، دهه بيست شمسی را دهه‌ای نفتی کرد.
پايان اين دهه مصادف با مبارزات طولانی مدت مردم ايران به رهبری دکتر مصدق جهت ملی کردن اين صنعت بود. ۲۹ بهمن ۱۳۲۹ روز مهمی بود. تلاشهای مردمی به نتيجه رسيد و جنگ نفتی ايران و انگليس به اوج. هر چند تلاش بين‌المللی انگليسها در جريان اين ملی شدن موجب آن شد که تحريمی سنگين برای خريد نفت ايران پيش آيد ولی دو سه سال پرشور از مقاومت را در پی داشت.

یکشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۹۴

شغال

  نام علمی : Canis aureus

نام انگلیسی: Golden Jackal

نام فارسی: شغال

پراکندگی
(بلوچی: تولَك) (تركی و تركمنی: چاقال) (كردی: چَغَل) (كرمانی: توره) (لری: چَغَل) (مازندرانی: شال)

مشخصات: جثه شبيه گرگ ولی به مراتب كوچك‌تر از آن است. گوش‌ها، دست و پا و دو طرف بدن گندمگون، زير بدن زرد زنجبيلی و يا تقريباً سفيد است. (رنگ شغال‌های جنوب ايران روشن‌تر از شغال‌های نواحی شمال است). قسمت انتهايی دم گاهی بريده به نظر می‌رسد و رنگ آن تيره‌تر است. در موقع دويدن معمولاً دم را پايين و بين پاها نگه می‌دارد.

اندازه‌ها: طول سر و تنه ۵۰ تا ۱۰۰ سانتی‌متر، دم ۲۰ تا ۳۰ سانتی‌متر، ارتفاع ۳۸ تا ۵۰ سانتی‌متر، وزن ۶ تا ۱۵ كيلوگرم.

زيستگاه: در اغلب زيستگاه‌های ايران زندگی می‌كنند، بوته‌زارهای نواحی پست، سواحل دريا، اطراف تالاب‌ها، محل‌های ريختن زباله و اطراف مناطق مسكونی را ترجيح می‌دهد.

پراكندگی: در اكثر مناطق ايران پراكندگی دارد.

پراكنش جهانی: اروپا، آسيا و آفريقا.

عادات: شغال‌هايی كه در اطراف مناطق مسكونی زندگی می‌كنند عموماً شبگردند ولی در ساير مناطق ممكن است در طول روز نيز مشاهده شوند. به صورت انفرادی، جفت و گاهی گروهی زندگی می‌كند. معمولاً لانه مشخصی ندارند، گودال‌ها، سوراخ‌های طبيعی، شكاف سنگ‌ها، و لانه متروكه ساير جانوران را برای ايجاد لانه و تولد نوزادان انتخاب می‌كند. در اوايل غروب و گاهی در طول شب معمولاً شغال‌ها به صورت دسته‌جمعی زوزه‌ای، شبيه جيغ انسان سر می‌دهند.

غذا: شغال‌ها حيوانات كم توقعی هستند و غذای خود را از منابع مختلفی تأمين می‌كنند. اغلب اوقات از لاشه حيوانات، باقی‌مانده غذای طعمه‌خواران، و زباله تغذيه می‌كنند. گاهی هم پستانداران كوچك، پرندگان، خزندگان، و حشرات را شكار می‌كنند، در مواقع كميابی اين منابع غذايی، كاملاً گياه‌خوار می‌شوند و از ميوه تغذيه می‌كنند. معمولاً شغال‌ها نمی‌توانند به حيوانات پير و ناتوان و نيز نوزادان آنها حمله‌ور می‌شوند و با گاز گرفتن گردن يا گلو، آنها را از پای در می‌آورند.

توليدمثل: معمولاً در فصل زمستان جفت‌گيری می كنند. در موقع جفت‌گيری نر و ماده بين ۱۵ تا ۲۰ دقيقه به هم قفل شده و قادر هب جدايی از يكديگر نيستند. مدت آبستنی حدود دو ماه است و سه تا هشت بچه كوروكر می‌زايند. پدر و مادر مشترك از بچه‌ها مراقبت می‌كنند. بعد از ۱۰ روز چشم‌ بچه‌ها باز می‌شود، در سه هفتگی شيرخوارگی پايان می‌يابد و تغذيه با گوشت نيمه هضم شده‌ای كه توسط والدين برگردانده و در اختيار آنها گذاشته می‌شود صورت می‌گيرد. از دو ماهگی به بعد همراه والدين به شكار می‌روند. در شش ماهگی مستقل می‌شوند. در يك سالگی قادر به توليدمثل هستند. طول عمر حدود ۱۶ سال است.

وضعيت فعلی: به علت تطابق اين حيوان با شرايط گوناگون محيط، قدرت استتار خوب، و استفاده از منابع غذايی متفاوت، از جمعيت خوبی برخوردارند و در حال حاضر خطری نسل آنها را تهديد نمی‌كند. در منطقه سمسكنده در محل دفن زباله‌های شهر ساری تعدادی شغال كه به بيماری «كاله آزار» مبتلا شده بودند مشاهده گرديد.

جمعه، آذر ۲۷، ۱۳۹۴

برده داری و تجاوز به زنان شوهر دار


چرا و چگونه قرآن حداقل های اخلاق را زیر پا می گذارد و به صراحت دستور به تجاوز به زنان شوهر دار را می دهد؟

اگر یک زن شوهر دار، از رابطه خود راضی نبود و یا به هر علتی، با کمال میل خودش، رابطه جنسی با مرد دیگری داشته باشد، باید توسط سنگسار کشته شود. یا اگر دو مرد همجنس گرا، با میل و دوست داشتن رابطه جنسی داشته باشند، کشته خواهند شد، اما قرآن در آیه ۲۴ سوره نسا، به صراحت اجازه تجاوز به زنان شوهر داری را که کنیز هستند به صاحب آن کنیزان می دهد.

نکته های زیر وجود دارد:

چه زمانی یک زن کنیز می شود و برده کسی می شود ؟!

اصولا زنان که در جنگ مشارکت ندارند، مسلمانان وقتی به جایی حمله می کردند، مردان را می کشتند و زنان را به کنیزی می بردند و استدلال آنها این بود که این زنان ساکن دارالحرب هستند. یعنی به صرف ساکن بودن در یک مکان در این دین الهی، منجر می شود که یک انسان از مقام انسانیت پایین بیاید و تبدیل به یک کالا مانند یک گونی پیاز شود.
 
حال اگر یک خانواده کامل (یعنی هم مرد و هم زن) به اسارت مسلمین درآیند، تبدیل به یک برده می شوند و صاحب آنان که یک مسلمان است، می تواند طبق قرآن به زن شوهر دار فوق ، همبستری یا بهتر است بگوییم تجاوز کند.

تصور کنید که خانواده ای مشغول زندگی در بلاد دارالکفر هستند، بعد ناگاه لشکر مسلمین به آنها حمله می کند و آنها تبدیل به برده می شوند. آن مسلمان صاحب آن خانواده ، مجاز است به آن زن ، در حالی که شوهرش زنده است، تجاوز کند

این هم آیه قرآنی که دستور این تجاوز را می دهد:
آیه ۲۴ سوره النسا:
وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَاء ذَلِكُمْ أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِكُم مُّحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا ﴿۲۴﴾

و [همچنين‏ بر شما حرام شده است] زنان شوهردار، مگر ملك يمين [كنيز]تان، اين فريضه الهى است كه بر شما مقرر گرديده است، و فراتر از اينان بر شما حلال گرديده است كه با صرف اموال خويش، پاكدامنانه و نه پليدكارانه، آن را به دست آوريد، و آنانكه [به صورت متعه‏] از آنان برخوردار شويد، بايد مهرهايشان را كه بر عهده شما مقرر است، بپردازيد، و در آنچه پس از تعيين [در مدت يا مهر تغيير دهيد يا] به توافق رسيد، گناهى بر شما نيست، كه خداوند داناى فرزانه است‏

چهارشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۹۴

سپاه بهداشت


{اوایل دهه ۵۰ خورشیدی}

اصل هفتم انقلاب سفید ایجاد سپاه بهداشت در کشور بود. فلسفه ایجاد سپاه بهداشت در حقیقت همان فلسفه اعلام اصلاحات ارضی بود که کار خود را در سال۲۰ بهمن ۱۳۴۲ خورشیدی آغاز کرد.در درازای نخست وزیری اسدالله علم اصل هفتم به تحقق پیوست.

مردان و زنان سپاهی بهداشت وظیفه توزیع عادلانه پزشک و خدمات پزشکی را در کشور به عهده داشتند

در سیستم ارباب رعیتی کشاورزان و روستاییان نه تنها از دیدگاه انسانی اقتصادی بلکه از جهت سواد بهداشت محروم بودند. روستاییان به سبب کمبود ابتدایی‌ترین تجهیزات بهداشتی با بسیاری بیماریها دست به گریبان بودند. شمار مرگ و میرها به سبب بدی تغذیه، مسکن، کار و بهداشت بسیار بالا بود. این مشکل تنها از راه ایجاد سپاه بهداشت قابل حل بودو در چهار چوب انقلاب سفید و اعلام اصل هفتم ان که در آن از همه پزشکان دندانپزشکان و دامپزشکان (برای تکمیل کادر درمانی) داروسازان و متخصصان علوم آزمایشگاهی (برای تکمیل کادر دارویی و آزمایشگاهی) لیسانسیه‌ها (جهت ایجاد کادر اموزش بهداشت در روستاها و دیپلمه‌ها (جهت ایجاد کادر کمک پزشکی و خدمات پزشکی و بهسازی روستاها) که به خدمت زیر پرچم در نیروهای مسلح شاهنشاهی دعوت شده بودند خواسته شد تا خدمات پزشکی و بهداشتی روستاها را بر عهده بگیرند.

پس از هشت سال که از آغاز خدمت سپاه بهداشت گذشته بود شمار روستاییانی که از خدمات بهداشتی و درمانی استفاده می کردند از یک میلیون به هشت میلیون رسید پیروزی و کار سپاه بهداشت چنان شایان بود که در سال ۱۳۵۲ دولت بر آن شد که سازمان سپاه بهداشت و مراکز بهداشتی و درمانی روستاها ایجاد گردد.در سال ۱۳۵۶ سازمان سپاه بهداشت و مراکز بهداشتی و درمانی روستاها ۱۴۲۲ مرکز در روستاهای ایران داشت که در آن بیش از ۱۲۹۰ پزشک در دور دست‌ترین دهات کشور به خدمت مشغول بودند. این سازمان هم چنین چهار سد آزمایشگاه پزشکی و شمار زیادی درمانگاه ثابت و سیار در اختیار داشت.

شنبه، آذر ۲۱، ۱۳۹۴

دختر نابینا


دختری بود نابینا که از خودش تنفر داشت
 
نه فقط از خود ، بلکه از تمام دنیا تنفر داشت اما یکنفر را دوست داشت

دلداده اش را “ با او چنین گفته بود :

« اگر روزی قادر به دیدن باشم حتی اگر فقط برای

یک لحظه بتوانم دنیا را ببینم عروس تو و رویاهای تو خواهم شد »

و چنین شد که آمد آن روزی که یک نفر پیدا شد

که حاضر شود چشمهای خودش را به دختر نابینا بدهد

و دختر آسمان را دید و زمین را ، رودخانه ها و درختها را

آدمیان و پرنده ها را و نفرت از روانش رخت بر بست

دلداده به دیدنش آمد و یاد آورد وعده دیرینش شد :

« بیا و با من عروسی کن ببین که سالهای سال منتظرت مانده ام »

دختر برخود بلرزید و به زمزمه با خود گفت :

« این چه بخت شومی است که مرا رها نمی کند ؟ »

دلداده اش هم نابینا بود

و دختر قاطعانه جواب داد : قادر به همسری با او نیست

دلداده رو به دیگر سو کرد که دختر اشکهایش را نبیند

و در حالی که از او دور می شد گفت

« پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشی . . .»

پنجشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۹۴

چهارشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۹۴

تفاوت لائیسم با سکولاریسم


اصطلاح سکولار از ریشه لاتینی (suecularis) و (sueeculum) به معنای روزگار یا دنیا ریشه میگیرد و در اندیشه سیاسی غرب، به صورت اصطلاحی در آمده است که، به جای «دنیوی» در مقابل «دینی» به کار میرود. به عبارت دیگر، در تفکر غربی، چیزی را که مربوط به این دنیا و بی ارتباط با مسایل دینی و اخروی باشد، سکولار میگویند.

پس از سپری شدن قرون وسطا در غرب، هنگامی که در میان طبقه نوپای تحصیلکرده، این طرز تفکر به وجود آمد که کلیسا، نباید در مسایل کشور دخالت کند، از آن پس سکولاریسم نام مکتبی گردید که اساس تفکر آن اعتقاد به جدایی مسایل دنیوی، مانند سیاست، اقتصاد و معیشت از مسایل مذهبی دارد. در این مکتب, مذهب تنها به عبادات و مراسم مخصوص خود و زندگی شخصی افراد مربوط میباشد و نباید در سیاست دخالت کند. اصطلاح مترادف دیگری که در فرهنگ غربی، برای این مکتب به کار میرود اصطلاح لاییسم است. واژه لائیک که از ریشه یونانی (laikos) و (laos) گرفته شده به معنای «مردم» میباشد و برای چیزی به کار میرود که مربوط به عوام - در مقابل اهل علم، روحانی و کلیسا - میباشد لاییسم نوعی نظام سیاسی کشورداری است که در آن، روحانیان مذهبی، نقشی ندارند. مکتب سکولاریسم، از یک سو محصول و نتیجه بدآموزیهای مسیحیت تحریف شده و از سوی دیگر حاصل عملکرد غلط متولیان کلیساست. زیرا مسیحیت تحریف شده، از یک سو بینشی متشتت داشته و دین و دنیا و آخرت و دولت را به عنوان دو قطب متضاد و مخالف معرفی کرده است، چنان که هر کس آخرت را بخواهد، باید از دنیا، کنار بکشد، و هر کس، به امور دنیوی بپردازد، باید از جهان آخرت، دست شوید. از سوی دیگر، کلیسا استبداد شدید مذهبی را که ظاهراً بر خلاف تعالیم خود مسیحیت است برقرار ساخته و اداره امور سیاسی را قبضه کرده بود. کلیسا و تعالیمش، بزرگترین پشتوانه نظام فئودالی قرون وسطایی بوده است و وقتی طبقه تحصیلکرده نوپا، میخواست فئودالیسم را کنار بزند و قدرت را به دست گیرد، کلیسای کاتولیک را بزرگترین مانع بر سر راه خود میدید. این طبقه، برای خنثی کردن نفوذ کشیش‏ها و عبور از این مانع بزرگ، اصل تفکیک دین و سیاست را که با بینش مسیحیت تحریف شده نیز سازگار بود، مطرح کرد. این حربه، سبب شد که دست کشیش‏ها و کلیسا، از مسایل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، کوتاه گردد و رونسانس ( نوزایش ) سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و دینی و علمی و... در جامعه غرب اتفاق بیافتد و دوران تاریک قرون وسطا به پایان برسد تا مردم غرب و بخصوص اروپا بتوانند طعم واقعی آزادی را بچشند.

در عصر حاضر نیز یکی از خواستگاه های اندیشه سکورلاریسم و لاییسم در جهان اسلام است و ملل مسلمان بدین وسیله خواستار جدایی دین از ارکان سیاسیت و حکومت داری و حتی اجتماع میباشند تا بتوانند با کوتاه کردن دست روحانیون فاسد و حکام جابروابسته به مسجد از مناسب سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی وعلمی و.... زمینه یک رونسانس ( نوزایش ) همه جانبه را در جهان اسلام و کشورهای متبوع خود بوجود بیاورند وبتوانند همانند جهان غرب که بعد از رونسانسش به پیشرفتهای شگرفی رسید ایشان نیز بتوانند طعم رفاه و آسایش و پیشرفت و آزادی را بچشند.

یکشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۹۴

موسیقی در ایران باستان


موسیقی یکی از فرازهای شهریگری(تمدن) ساسانی به شمار آمده و داده های موجود نمایانگر رواج و گستردگی آن در میان مَهان و همچنین توده های مردم است. در پیرامون والایی جایگاه هنر موسیقی در زمان ساسانیان همین بس که, اردشیر یکم همه ی کسانی که کارشان به گونه ای به موسیقی پیوند داشت را در یک طبقه ی ویژه جای داده و این سامانه(سیستم) در زمان شاهان دیگر نیز کمابیش پاسداری شده است.

مانی پیامبر ایرانی, «پایه و جایگاه آواز را بسیار بلند می شمرد و با کوشش فراوان موسیقی دینی را در آیین خود رواج و گسترش داد» (تاریخ ادبیات, ریپکا, ص ۹۴) و مزدک موسیقی را به عنوان یکی از نیروهای مینوی شناخته, رامشگر(سرپرست موسیقی) را یکی از چهار بزرگان و نزدیکان اَرجدار پادشاه –در کنار موبدان موبد, هیربدان و اران سپهبد- جای داده بود.(تمدن ایرانی, ص ۲۱۱)

رساله ی پهلوی خسرو کواتان وردیک(خسرو پسر کواد و غلام) که به ریختاری داستانی پرداخته شده است, نشان می دهد که موسیقی یکی از دلبستگی های انوشیروان بوده است.

هرودوت و گزنفون از وجود موسیقی دینی و جنگی در میان هخامنشیان گزارش هایی می دهند. (تاریخ اجتماعی ایران, راوند, ج۱, ص ۷۶۱) پس از گزارشهایی که از بن مایه های کلاسیک یونانی درباره ی موسیقی در دست داریم, به سراغ شاهنامه ی فردوسی می توان رفت که در آن به خُنیا(موسیقی) و ابزار خُنیا و رامش اشاراتی شده است. برای نمونه می توان از دو داستان در پیرامون زندگانی بهرام گور یاد نمود که با بررسی آنها می توان پی برد که روستاییان و توده ی مردم نیز با موسیقی و ابزارهای شادی آور و رامش آشنا بوده اند. در داستان نخست -که با زیرعنوان «داستان بهرام گور با چهار خواهران»- پرداخته شده, بهرام به هنگام بازگشت از شکار, شامگاهان آتشی را از دور می بیند و اسب بدان سو می راند و پس از رسیدن، شماری را در جلوی آسیای ِ کنار روستا می بیند که جشنی آراسته و چهار دختر به پایکوبی سرگرم هستند:

همه ماه روی و همه جعد موی     همه چرب گوی و همه مشک بوی
به نزدیک پیش در آسیا        به رامش کشیده نخی بر گیا

به تماشا می ایستد تا پیرمرد آسیابان به پیشگاه او آمده و می گوید: اینها دختران من هستند که به این سن رسیده اند و به شُوند(دلیل) تنگدستی, شویی پیدا نکرده اند و بهرام هر چهار دختر را به همسری می پذیرد.(شاهنامه, ژول مول, ج۵, ص ۹۸-۲۶۵) در داستان پسین –که عنوانش«رفتن بهرام گور به نخچیر و خواستن دختران برزین دهگان» است- می خوانیم که بهرام گور به دنبال بازشکاری خود, در کنار روستایی به باغی می رسد:
 
زمینش به دیبا بیاراسته       همه باغ پر بنده و خواسته
سه دختر براو برنشسته چو عاج      به سر برنهاده زپیروزه تاج

سپس آشکار می گردد که باغ داراک(اموال) دهگان پُرمایه ای به نام برزین است. برزین به پیشگاه پادشاه آمده و به یاری دخترانش بزمی شاهانه می آراید و دختران خود را چنیین میشناساند:

یکی چامه گوی و دگر چنگ زن      سوم پای کوبد شکن بر شکن

و بهرام در پایان این سه دختر دهگان توانگر را نیز به همسری برمی گزیند.

(همان, ص ۱۴-۳۰۹)

از بازگویی های موجود در بن مایه های تازی و پارسی چنین برمی آید که بهرام گور برای آنکه مردم از رامشگر بی بهره نباشند چندین هزار تن – از ۴۰۰ تا ۱۲ هزار در بن مایه های گوناگون- رامشگر از هند به ایران آورده است. حمزه ی اصفهانی این پُرسمان را چنین بازگو می نماید:

«بهرام گور فرمان داد که مردمان نیمی از روز را کار کنند و نیم دیگر را به آسایش و خوردن و خوش گذرانی بپردازند و بی خُنیاگران و کولیان شراب ننوشند. بدین سان خُنیاگران گران ارجدار شدند و مُزد هر دستی از آنان به سد درهم رسید. بهرام روزی گروهی از مردم را دید که خوش گذرانی نمی کردند. گفت: مگر من شما را از پرهیز ِ خوشدلی و پایکوبی بازنداشتم؟ آن مردم در پیش او به خاک افتاده و گفتند: رامشگران خواستیم به زیاده از سد درهم, ولی نیافتیم. فرمان داد تا دوات و خامه(قلم) و صحیفه آوردند و به پادشاه هند نامه نوشت و از وی رامشگران و خُنیاگران خواست. وی دوازده هزار تن فرستاد. بهرام آنان را به شهرها و پیرامون کشور خود بپراکند, و شمار آنان به تناسل بیشتر شد که گروهی اندک از فرزندان ایشان هم اکنون برجای مانده اند و آنان را زط خوانند»(تاریخ پیامبران و شاهان, ص ۳-۵۲)

فردوسی در این باره می گوید که, بهرام هر کدام از ایشان را گندم و گاو و خر داد تا کشاورزی کنند و توده ی مردم را رایگان رامشگری کنند. ولی آنان که اهل کار برزیگری نبودند, گندم و گاو را خوردند و تنها خر برایشان ماند و بهرام چون چنین دید, گفت که باروبنه بر خر نهید و رود و بربط برگیرید و دوره گردی کنید و خوش باشید و توده ی مردم را نیز خوشدل نمایید. این تیره در شاهنامه و چند بن مایه ی دیگر لولی یا لوری نامیده شده اند و نیای مردمی بشمار می آیند که امروزه با نام کولی/لولی/چینگانه/قره چی/ غربال بند/ قرشمال و ... در ایران و سراسر جهان پراکنده اند. (نک: کولی و زندگی او, یحی ذکا; لولیان, زرین کوب, نهشرقی نه غربی, انسانی ص ۸۲-۴۷۴; زط=جات=کولی, احمد محیط طباطبایی, مجله ی آینده ی فروردین, خرداد ۱۳۶۶; واژه نامه ی دهخدا, ماده های لوری, لولی, کولی)

پادشاهی خسروپرویز دوره ی زرین هنر موسیقی و موسیقی دانان و رامشگران ایرانی بشمار می آید. نگاره هایی که از زمان خسروپرویز برجای مانده همواره رامشگران و خُنیاگران را در کنار و همدم پادشاه نشان می دهند. سنگ نگاره های تاق بستان گروه هایی از زنان نوازنده سرگرم به نوازندگی را در بزم های شکار شاهانه به نمایش می گذارد. چندین ظرف سیمین زمان ساسانی نیز دارای نگاره هایی از رامشگران زن و مرد هستند.

نوازندگان و خوانندگان بخشی از هنرمندان بودند که در پهلوی پارتی: گوسان و در پهلوی ساسانی و فارسی میانه: خُنیاگر می نامیدند. این هنرمندان که بیشتر به هنرهای نوازندگی, خوانندگی, ترانه سرایی, ترانه خوانی, و گاسَم(احتمالا) داستان پرازی و داستان گویی آراسته بودند, بیشتر برای مردم هنرنمایی می کردند و برخی از ایشان که دارای استعداد و چیره دستی بیشتری بودند, به دربار راه می یافتند و نام آور می شدند(گوسان: معرب آن جوسان و جواسنه است, نک: مقاله ی احمد تفضلی مندرج در مجله ی راهنمای کتاب, سال۱۱, شماره ی ۷)

نام شماری از موسیقی دانان و خُنیاگران پُرآوازه ی دوره ی ساسانی چون سرکش, باربد, نکیسا, رامتین, سرکب و... از طریق بازگویی های گفتاری و دهان به دهان, به افسانه ها و استوره ها و بن مایه های تاریخی راه یافته و به روزگار ما رسیده است. در این میان باربد براستی نام آورترین همه ی آنهاست. بازگویی های موجود او را استاد همگی موسیقی دانان دوران خود بازمیشناساند و گفته اند که سخن او «برای استادان فند(فن), قانون بی چون و چرا به شمار می رفته است و دیگران همه خوشه چین خرمن او بودند»(ایران در زمان ساسانیان, ص ۵۰۷)

نوآوری و اختراع دستگاه های موسیقی ایرانی را به وی پیوند داده و آهنگ هایی چون ۷ خسروانی, ۳۰ لحن و ۳۶۰ دستان – با چیدمان(ترتیب) روزهای هفته(۷), ماه(۳۰) و سال(۳۶۰)- را از ساخته های او برمی شمارند. همگی این آهنگ ها گویا به مناسبت های گوناگون و برای اجرا در نشست ها و بزم های خسروپرویز ساخته و پرداخته شده بوده اند و از این روست که آنان را خسروانیات نیز نامیده اند. می توان گمان برد که این آهنگ های شگفت منتسب به باربد, پیش از او نیز وجود داشته اند و او آنها را به ریختی فراگیر و بی کاستی درآورده است. نظامی گنجوی در فصل هفتم«صفت باربد مطرب» داستان خسرو و شیرین نام ۲۹ لحن از سی لحن باربد را –هر یک را در بیتی- آورده است.(خسرو و شیرین, ثروتیان, ۴۲-۳۳۹) نظامی یکی از بزم های خسروپرویز -که شیرین نیز در آن بوده- را به ریخت چامه درآورده است که در آن باربد و نکیسا غوغا کرده اند. این چامه براستی یکی از فرازها و هنرمندانه ترین بخش های داستان پرداز گنجه و اران است.(خسرو و شیرین, ثروتیان, ص ۴۲-۳۳۹)

داستان های فراوان پیرامون هنر باربد و دیگر موسیقی دانان و هنرمندان بر سر زبانها بوده است که برای نمونه همچشمی و رقابت میان باربد و سرکش به دست فردوسی و ثعالبی رسیده و برای ما به یادگار مانده است. داستان چنین است:

سرکش رامشگر، سرپرست نوازندگان و خوانندگان دربار خسروپرویز بود. باربد خُنیاگر برای راه یابی به دربار, به پایتخت آمد, ولی سرکش پس از آگاهی یافتن از داستان او, برای نگه داشتن جایگاه خود سالاربار را با رشوه خرسند کرد تا او را به دربار راه ندهند. باربد که از راه یابی به دربار نومید گشته بود, با باغبان باغی که خسرو دو هفته از نوروز را در آن می گذراند, همدستی کرده و روزی که خسرو در باغ بود با جامه و بربط و رود سبز درون درخت سروی در نزدیکی جشنگاه شاه پنهان شد و غروبگاه هنگامی که پرویز سری گرم از باده داشت, در نهانگاه خود دستان نغزی که «دادآفرید» خوانده می شد زد. سرکش با شنیدن آن بیهوش شد و شاه و دیگر همراهان به هوش گشتند, ولی هر چه جُستند از او نشانی نیافتند. پس از آن و در هنگامی که جام دیگر به دست پرویز داده شد, باربد رود را دگرگون بیاراست و سرودی به نام «پیکار» برآورد. این بار نیز هر چه گشتند کسی را نیافتند.بار دیگر و در زمانی درخور آهنگی با نام «سبز بر سبز» ساز کرد و نواخت و سرانجام با خواهش خسرو به بیرون خرامیده و به پیش پادشاه رفت و داستان خود را بازگفت. سپس باربد را شاه رامشگران و نامداری از مهتران شد...

جایگاه باربد در دربار آنچنان والا شد که شیرین -سوگلی خسروپرویز- باربد را به میانجگری با شاه می فرستاد. در داستانها از میانجگری باربد سخنهای فراوان رفته است. برای نمونه زمانی که شبدیز -اسب دوست داشتنی و بی همتای خسروپرویز- می میرد, درباریان که از پیامدهای شوم رساندن این آگاهی ناخوشایند به شاه ِ سخت گیر بیمناک بودند, دست به دامان باربد شدند و او با ساختن سرود زیرکانه ای خسروپرویز را به جایی و حالی رساند که خود ناخواسته بر زبان آورد: گویی که شبدیز مرده است!

به نوشته ی ثعالبی باربد به دست سرکش رقیب خود مسموم می گردد و خسرو پرویز پس از آگاهی از این ماجرا به سرکش می گوید: من خُرسند بودم که ساز باربد را پس از آواز تو گوش کنم و پس از آواز او ساز تو را بشنوم. هم اکنون چون تونیمی از شادی مرا از بین برده ای, شایسته ی مرگی. سرکش نیز در پاسخ می گوید: درست است که من نیمی از شادی تو را از میان برده ام ولی تو با این کار نیم برجای مانده را نیز از میان خواهی برد. ولی فردوسی روایت دیگری دارد و گوشزد می کند که پس از براندازی خسروپرویز و در بند شدن او باربد خود را در زندان به خسرو می رساند و آوازی مویه وار بر او می خواند و از سر وفاداری قول می دهد که پس از آن برکسی رود ننوازد و برای دل استواری پادشاه:

ببرید هر چهار انگشت خویش      بریده همی داشت در مشت خویش
چو در خانه شد آتشی برفروخت      همه آلت خویش یکسر بسوخت

(شاهنامه, ژول مول, ج۷, ۹۶-۱۹۴)

افزار و آلات موسیقی فراوانی از رزمی و بزمی در این دوره رایج بوده و برخی از آنها همچنان برجای مانده و از میان نرفته اند. از این دسته می توان از افزاری چون تبیره/کوس/سنگ(سنج)/پرپت(بربط)/تنبور/نای/سورنای/چنگ/چغانه/رود/دف و .. نام برد.

از الحان موسیقی دوره ی ساسانی هم نویسندگان سده های اسلامی نام برده اند. نام نزدیک به ۱۵۰ لحن و آهنگ امروزه برجای مانده است که از آن دسته می توان, تخت تاقدیس/گنج بادآورد/نوروز بزرگ/سازنوروز/باد نوروز/خون سیاوش/کین ایرج/ شبدیز و... را نام برد.(تاریخ تمدن ایران ساسانی, ص ۴-۱۳) باید بیاد داشته باشیم که موسیقی شرقی بی اندازه محافظه کار است و اگر به موسیقی ایرانی که هنوز هناییده ی(تحت تاثیر) موسیقی اروپایی قرار نگرفته گوش فرا دهیم, می توان گمان برد که موسیقی در زمان خسرو دوم –آغاز سده ی هفتم میلادی- چه بوده است.(ایران در زمان ساسانیان, ص۲۰۵)

پنجشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۹۴

چگـونه یک روز خـوب بسـازیـم؟!


هیچ‌ کس دوست ندارد روز بدی را آغاز کند. برخی افراد هنگامی که از خواب برمی‌خیزند بدخلق هستند. این خلق و خوی بد و انجام برخی حرکات نادرست قبل از رفتن به محل کار، تاثیر بسزایی بر شروع یک روز بد و پرتنش خواهند داشت.

راههای پیشنهادی ما برای شروع یک روز خوب و با نشاط را از دست ندهید.

به موقع بیدار شوید
بیشتر افراد با شنیدن صدای زنگ ساعت بیدار شده و با خاموش کردن آن دوباره به رختخواب باز می‌گردند. این عمل ممکن است بارها و بارها و با توجیه «ده دقیقه دیگر بیدار می شوم» تکرار شود. با انجام این عمل و دیر برخواستن از خواب، شما از انجام فعالیت‌های روزانه خود عقب مانده و با فرصت کم و انبوهی از کارهای عقب‌ مانده مواجه خواهید شد. در نتیجه روز پر استرسی را پیش رو خواهید داشت. با بیدار شدن به موقع، لذت انجام فعالیت‌های روزانه خود را از دست ندهید.

ورزش کنید
هنگامی که زود از خواب برخیزید حتما فرصت انجام نرمش و یا پیاده‌روی را خواهید داشت. اگر وقت کافی دارید، لباس ورزشی مناسب بر تن کرده و برای پیاده‌روی به سمت طبیعت بروید. انجام حرکات ورزشی و پیاده‌روی، شما را برای آغاز یک روز شاد و مفرح آماده می‌سازد.

دوش بگیرید
دوش گرفتن خستگی روز گذشته را از تن شما می‌زداید و شما را برای شروع یک روز کاری، سرحال و شاداب نگه می‌دارد.

برنامه‌ریزی کنید
برای انجام هر کاری زمانی را در نظر بگیرید، حتی برای عوض کردن لباس‌هایتان. با درنظر‌گرفتن زمان و برنامه‌ریزی درست، مطمئن باشید نه تنها کارهای ناتمام خود را انجام خواهید داد، بلکه زمان اضافه نیز خواهید داشت.

صبحانه مفصلی بخورید
پس از انجام کارهای ذکر شده، اکنون نوبت خوردن صبحانه است. میز صبحانه مفصلی برای خود بچینید و در آن میوه، غلات و لبنیات بگنجانید.

قهوه بنوشید
نوشیدن قهوه باعث می شود که احساس رخوت و خواب آلودگی بطور کامل از بین برود. اگر هر صبح به سختی از خواب بلند می شوید، حتما یک فنجان قهوه بنوشید تا دیگر کسل و خسته نباشید.

روزنامه بخوانید
در هنگام خوردن صبحانه می توانید روزنامه بخوانید. شاید مطلب جالب و شگفت‌انگیزی را مطالعه کنید که در طول روز به شما انرژی مثبتی القا کند. اگر چه خواندن یک مطلب ناراحت‌کننده نیز می‌تواند حس بدی در شما ایجاد کند. از این رو، بخش ورزشی و تکنولوژی گزینه های مناسبی هستند.

کمی استراحت کنید
کمی از وقت‌تان را به استراحت اختصاص دهید. به بالکن و یا ایوان خانه بروید و به منظره بیرون از خانه بنگرید. نفس عمیق بکشید و کمی با خود خلوت کنید.

کمی تمیزکاری کنید
هنگامی که جسمی را تمیز کنید، احساس خوبی به شما دست می‌دهد. احساسی مانند احیای ارزش به شما دست خواهد داد. می‌توانید میز و یا کابینت را دستمال بکشید و این حس را در خود ایجاد کنید.

فرزندان‌تان را از خواب بیدار کنید
اگر دارای فرزند هستید، با یک بوسه فرزندتان را از خواب بیدار کنید. بوسیدن و بغل‌کردن فرزندان حس رضایت غیرقابل وصفی به شما خواهد داد.

همسرتان را از خواب بیدار کنید
حسی مشابه بیدار کردن فرزندان از خواب، در انتظار شماست. اگر هر صبح به همسرتان هنگام درست کردن صبحانه نگاه می‌کنید، امروز خود صبحانه را آماده کنید و روز متفاوتی را رقم بزنید.

حیوان خانگی‌تان را به گردش ببرید
اگر حیوان خانگی در منزل نگهداری می‌کنید، هر صبح چند دقیقه وقت بگذارید و حیوان‌تان را به گردش ببرید. شک نکنید که از بازی کردن و دویدن او در طبیعت، شما نیز شاداب خواهید شد.

در حال رانندگی موسیقی گوش دهید
هنگام رانندگی به موسیقی مورد علاقه‌تان گوش‌ دهید. البته برخی افراد سکوت را ترجیح می دهند و وقت بیشتری را به تمدد اعصاب اختصاص می‌دهند. اما اگر خواهان کسب انرژی هستید، گوش کردن به موسیقی‌های ملایم و در عین حال باطراوت را فراموش نکنید.

با آرامش رانندگی کنید
فراموش نکنید که هیچ وقت در هیچ کاری عجله نکنید. تند رانندگی کردن و سبقت گرفتن، ممکن است باعث زود رسیدن به محل کار شود اما چرا باید یک روز خوب و با آرامش را به یک روز پر استرس تبدیل کرد؟ با برنامه‌ریزی صحیح، سعی کنید به موقع از خانه خارج شوید، کمربند خود را ببندید، با آرامش رانندگی کنید و جان خود و دیگران را به خطر نیندازید.


با لبخند وارد محل کارتان شوید
هنگامی که با لبخند وارد محل کارتان شوید،‌ انرژی مثبتی را به همکاران خود منتقل می‌کنید. مطمئن باشید با لبخند متقابل همکاران‌تان،‌ انرژی شما نیز دو‌‌‌‌چندان خواهد شد.

با دوستان نزدیک خود گفتگو کنید
با مهربانی، با دوستان و همکاران خود به گفتگو بپردازید. صحبت با دوستان و همکاران شما را با نشاط خواهد کرد. شوخی و خنده را فراموش نکنید.

به یک روز خوب فکر کنید
در آخر، هر صبح هنگامی که از خواب برمی‌خیزید، از خدا بخواهید که یک روز خوب را برای شما رقم بزند. مهمترین نکته در داشتن یک روز خوب، فکر کردن به آن است. در ذهن خود یک روز پر‌ ثمر و با نشاط را ترسیم کنید و از رسیدن به اهداف خود لذت ببرید.