روزی
که مظفرالدينشاه نفت بد بو و بی زبان را
به خارجيان میداد نمیدانست چه بلايی
بر سر کشور میآورد.
فرنگی
زرنگ نفت را گرفت و به جايش اندک پولی داد
که مظفرخان خرج سفر فرنگش کند.
بعدها
دولت نگليس اکثر سهام رويتر را خريد و بند
سياست و اقتصاد را به هم پيوند زد و ملتی
را گرفتار خود کرد.
ايران
و ايرانی ديگر توان ادعای زمين و خاک خود
را نداشت.
خوزستان جزئی از خاک کمپانی و در حقيقت انگليس بود. هرگاه تب نفت بالا و پايين میشد سياست انگليس هم در منطقه بالا و پايين میشد. همسايه شمالی هم که دستش از اين سفره پر برکت دور مانده بود هميشه در صدد جبران اين ناکامی بود و درگيريش با انگليس چيزی جز حرمان و زجر برای مردم ايران و خذلان برای سردمداران حکومتی نداشت.
ارزشمندی نفت چنان بود که دهها سال بعد در خلال جنگ جهانی دوم حتی آلمان نازی را که چندين هزار کيلومتر از مخازن نفتی ايران دور بود به وسوسه انداخت و حتی پيشروی نيروهايش تا حوالی قفقاز احتمال اين را میداد که بر ايران نيز سيطره يابد.
پس از مرگ مظفرالدينشاه مملکت چنان گرفتار مسائل مختلف از قبيل مشروطه و جنگهای داخلی بود که کمتر کسی مجال فکر کردن به نفت را داشت همين امر انگليسيها را تسکين میداد که با توجه به جهل و بیاطلاعی مردم و سردمداران حالاحالاها به نفت ايران مشغول باشد.
در اين سالها مسئله نفت چنان برای غرب و اروپاييان مهم بود که بسياری از سياستهای اقتصادی با اين امر پيوند مستقيم خورد. تغيير دولتها از جمله آن بود. اين تغييرات شامل دولتهای انگليس و کشورهای تحت سلطه و به ظاهر مستقلی چون ايران نيز میشد.
رضاشاه قرارداد رويتر را به شعله بخاری اتاقش سپرد اما جز تمديد چند ده ساله اين قرارداد ننگين بهرهای ديگر نداشت. جنگ جهانی دوم و گسترده شدن آگاهی عمومی مردم نسبت به حفظ استقلال کشور و نيز منابع آن از جمله نفت، دهه بيست شمسی را دههای نفتی کرد.
پايان اين دهه مصادف با مبارزات طولانی مدت مردم ايران به رهبری دکتر مصدق جهت ملی کردن اين صنعت بود. ۲۹ بهمن ۱۳۲۹ روز مهمی بود. تلاشهای مردمی به نتيجه رسيد و جنگ نفتی ايران و انگليس به اوج. هر چند تلاش بينالمللی انگليسها در جريان اين ملی شدن موجب آن شد که تحريمی سنگين برای خريد نفت ايران پيش آيد ولی دو سه سال پرشور از مقاومت را در پی داشت.
خوزستان جزئی از خاک کمپانی و در حقيقت انگليس بود. هرگاه تب نفت بالا و پايين میشد سياست انگليس هم در منطقه بالا و پايين میشد. همسايه شمالی هم که دستش از اين سفره پر برکت دور مانده بود هميشه در صدد جبران اين ناکامی بود و درگيريش با انگليس چيزی جز حرمان و زجر برای مردم ايران و خذلان برای سردمداران حکومتی نداشت.
ارزشمندی نفت چنان بود که دهها سال بعد در خلال جنگ جهانی دوم حتی آلمان نازی را که چندين هزار کيلومتر از مخازن نفتی ايران دور بود به وسوسه انداخت و حتی پيشروی نيروهايش تا حوالی قفقاز احتمال اين را میداد که بر ايران نيز سيطره يابد.
پس از مرگ مظفرالدينشاه مملکت چنان گرفتار مسائل مختلف از قبيل مشروطه و جنگهای داخلی بود که کمتر کسی مجال فکر کردن به نفت را داشت همين امر انگليسيها را تسکين میداد که با توجه به جهل و بیاطلاعی مردم و سردمداران حالاحالاها به نفت ايران مشغول باشد.
در اين سالها مسئله نفت چنان برای غرب و اروپاييان مهم بود که بسياری از سياستهای اقتصادی با اين امر پيوند مستقيم خورد. تغيير دولتها از جمله آن بود. اين تغييرات شامل دولتهای انگليس و کشورهای تحت سلطه و به ظاهر مستقلی چون ايران نيز میشد.
رضاشاه قرارداد رويتر را به شعله بخاری اتاقش سپرد اما جز تمديد چند ده ساله اين قرارداد ننگين بهرهای ديگر نداشت. جنگ جهانی دوم و گسترده شدن آگاهی عمومی مردم نسبت به حفظ استقلال کشور و نيز منابع آن از جمله نفت، دهه بيست شمسی را دههای نفتی کرد.
پايان اين دهه مصادف با مبارزات طولانی مدت مردم ايران به رهبری دکتر مصدق جهت ملی کردن اين صنعت بود. ۲۹ بهمن ۱۳۲۹ روز مهمی بود. تلاشهای مردمی به نتيجه رسيد و جنگ نفتی ايران و انگليس به اوج. هر چند تلاش بينالمللی انگليسها در جريان اين ملی شدن موجب آن شد که تحريمی سنگين برای خريد نفت ايران پيش آيد ولی دو سه سال پرشور از مقاومت را در پی داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر