جمعه، آذر ۰۸، ۱۳۹۲

مرگ بر بی سوادی

ناظم ، تو میکروفون پرسید:

کی می دونه پایتخت آمریکا کجاس؟ داد زدیم: واشنگتن!!!

گفت: یه مرگ بر آمریکایی بگین که تو واشنگتن بشنون!

ما هم یه دادی می کشیدیم که فتق و حلقوممون به لطف رب العالمین سالم موند.

ناظم پرسید: کی می دونه حرم آقا امام حسین (ع) کجاس؟

ما داد کشیدیم: کربلا!

گفت: حالا یه صلوات بفرستین که آقا تو کربلا بشنون!

ما هم یه فریادی می کشیدیم که این بار قالبمون در خطر تهی شدن قرار می گرفت.


گذشت اون روزا.

یاد گرفتیم باید از اون همسایه هایی که ساعت هفت صبح فریاد ما بیدارشون می کرد عذرخواهی کنیم.

یاد گرفتیم به هر کس و ناکسی نگیم «برو بمیر! مرگ بر تو

چرا فکر نکردیم به جای این حرفا داد بزنیم: مرگ بر بی سواد و بی سوادی! مرگ بر عقب افتاده و عقب افتادگی!مرگ بر خونریزی! مرگ بر خشن و خشونت! مرگ بر جنگ ومرگ بر اونی که بیخودی می گه «مرگ………»!

ای مرگ بر اونی که به جای عشق و محبت ،یاد داد”مرگ”

 
اصلأ درود و عشق بر خوبی و محبت و صداقت و درود بر خرد و زیبایی

 
از محبت خوارها گل میشود”

چهارشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۹۲

ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻭﺛﻮﻕ


ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭘﯿﺶ ﺻﺒﺢ ﺧﻴﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﺍﺯ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﻇﻔﺮ ﮔﺬﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ،ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺴﻨﯽ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻓﻮﻟﮑﺲ ﻗﻮﺭﺑﺎﻏﻪﺍﻳﺶ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻋﻠﯽ ﺍﺻﻐﺮ ﻣﻴﺮﻓﺖ...

ﺯﻧﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﭘﻮﺵ ﻭ ﺯﻻﻝ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻧﻤﺎﺩ ﻫﻤﻴﺸﮕﯽ ﻋﺸﻖ ﻭﺭﺯﯼ ﺑﯽ ﺩﺭﻳﻎ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﻴﺸﻮﺩ...

ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻭﺛﻮﻕ ﺗﻨﻬﺎ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺑﻴﻤﺎﺭﻳﻬﺎﯼ ﺧﻮﻥ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻴﺶﺍﺯ ﻧﻴﻢ ﻗﺮﻥ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﺮﻫﻢ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺳﺮﻃﺎﻧﻴﺴﺖ...

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ...ﺷﺎﻳﺪ ﺍﻭ ﻫﻢ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻣﺎﺩﺭ ﺗﺮﺯﺍ ﻭ ﮐﻴﺮﮔﮕﻮﺭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺩﻭ ﺭﺍﻫﻪ ﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭ ﻋﺸﻖ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ...

ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻗﺒﻞ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺗﺎ ﮐﻨﻮﻥ ﺣﺘﯽ ﻳﮏ ﺭﻳﺎﻝ ﮐﺎﺭﺍﻧﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻧﯽ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻬﺎ ﺑﻐﺾ ﺩﺭ ﮔﻠﻮﻳﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ...

ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﻳﮏ ﭘﺰﺷﮏ ﺍﺭ ﮐﺎﺭﺍﻧﻪ ﯼ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻧﻴﺶ ﺗﺎﻣﻴﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻓﺸﺎﺭﯼ ﺑﺮ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﻧﻴﺎﻳﺪ...

ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻭﺛﻮﻕ ﻫﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺭﺋﯿﺲ ﻫﯿﺎﺕ ﺍﻣﻨﺎ، ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﺗﯿﻢ ﭘﺰﺷﮑﺎﻥ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﻧﯿﺎﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻓﻮﻕ ﺗﺨﺼﺼﯽ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺗﻬﺮﺍﻥ (ﻣﺤﮏ) ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.

ﻫﻤﮑﺎﺭﺍﻧﺶ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ:ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺸﺎﻏﻞ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺗﯽ ﺩﺭ ﺍﺯﺍﯼ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﺣﻘﻮﻕ ﻫﻨﮕﻔﺖ ﻭ ﺍﻣﮑﺎﻧﺎﺕ ﺩﯾﮕﺮ ﺳﺎﮐﻦ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﯽ ﻭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﺷﻮﺩ...

ﻭﻟﯽ ﺍﻭ ﺧﺪﻣﺖ ﺭﺍﯾﮕﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺳﺮﻃﺎﻧﯽ ﻭﻃﻨﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺰﯾﺪ.ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﻭﺛﻮﻕ ﮔﻔﺘﻢ...ﺩﻳﺪﺍﺭﺗﺎﻥ ﺣﺴﺮﺕ ﻧﺎﺩﻳﺪﻥ ﻣﺎﺩﺭ ﺗﺮﺯﺍ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺑﯽ ﺭﻧﮓ ﻣﻴﮑﻨﺪ...

ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﺎﺩﺭ ﺗﺮﺯﺍﯼ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺑﻨﺎﻣﻢ ﯾﺎ ﻣﺎﺩﺭ ﺗﺮﺯﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻭﺛﻮﻕ ﻫﻨﺪ؟...

ﺻﺪ ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺤﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻋﮑﺲ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﻭﺛﻮﻕ ﻣﯽ ﮔﺸﺘﻢ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺎﻣﺶ ﺭﺍ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻤﺘﺮ ﻣﯽ ﯾﺎﻓﺘﻢ..

ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻫﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ...

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﻫﻪ ﯼ ﻧﻬﻢ ﺯﻧﺪﮔﻴﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﻭ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻭﻃﻨﻢ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻌﻄﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،ﺍﺯ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺑﻴﺎﻣﻮﺯﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﻨﺪ...

ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻭ ﺩﻫﻬﺎ ﻭﻃﻦ ﭘﺮﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﻪ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺯﯾَﻨﺪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﯽ ﺑﯽﻫﻤﺘﺎﯾﻨﺪ...

ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺸﻨﺎﺳﯿﻤﺸﺎﻥ...

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻋﺸﻘﯽ ﭘﺮ ﻣﺨﺎﻃﺮﻩ ﺍﺳﺖ...ﮔﺎﻩ ﺑﺎﻳﺪ ﻗﻤﺎﺭﺵ ﮐﺮﺩ....

جزئی از تاریخ ما

سه‌شنبه، آبان ۲۸، ۱۳۹۲

میدان شهیاد و برجش ( آزادی )


تاریخچه میدان شهیاد و برج شهیاد

میدان شهیاد
از مشهورترین خیابان‌های نیمه غربی تهران، خیابان نسبتا عریض شهیاد (آزادی) است. این خیابان شاهد رویدادهای مهم ایران و پایتخت آن بوده است. نام خیابان آزادی قبلا، آیزنهاور یکی از روسای جمهور آمریکا بوده است.همچنین میدان شهیاد در قسمت غربی تهران قرار گرفته‌است و به عنوان اولین نماد شهری، این میدان و بنای مخصوص آن مورد توجه قرار می گیرد.

میدان شهیاد با مساحت ۵۰٬۰۰۰ مترمربع به صورت بیضی ساخته شده‌است که در مرکز آن برج شهیاد با ارتفاع چهل و هشت متر، قرار گرفته‌است و پس از میدان نقش جهان با مساحت ۸۹٬۶۰۰ مترمربع،بزرگترین میدان ایران و خاورمیانه است.در حاشیه‌ی آن دو مسیر اتومبیل‌رو که در بعضی قسمت‌ها به صورت دو طبقه ساخته‌شده‌است، قرار گرفته‌است. بین بنای برج شهیاد و مسیرهای اطراف میدان نیز باغچه‌های چمن‌کاری شده به صورت شش ضلعی ساخته شده‌است.

برج شهیاد، در زمان پادشاهی محمد رضا شاه پهلوی به عنوان نماد پایتخت ساخته شد. طراح میدان شهیاد مهندس حسین امانت بود. بر پایه نظرسنجی های انجام شده اکثریت شهروندان تهرانی برج شهیاد را به عنوان نماد شهر تهران معرفی کرده اند. همچنین بر اساس همین نظرسنجی میدان شهیاد، پس از موزه ها و کاخ ها، سومین جایی است که شهروندان تهرانی برای معرفی به بازدیدکنندگان خارجی دارای اولویت می دانند.

از سال ۱۳۵۲ هجری شمسی تا سال ۱۳۵۷ اسکناس های دویست ریالی ایران با تصویری از این برج چاپ و نشر می شد.
برج شهیاد
برج شهیاد یکی از نمادهای شهر تهران است که در سال ۱۳۴۹ خورشیدی طرح این برج بین معماران ایرانی به مسابقه گذاشته و در نهایت طرح معمارایرانی حسین امانت برگزیده گردید. برج شهیاد آریامهر، به دستور فرح پهلوی برای یادبود جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران طراحی و ساخته‌شد. در مراسم آغاز این برج زیبا برای نخستین بار منشور کوروش (نخستین نوشته حقوق بشر) در این مکان پرده‌برداری شد.این برج، پس از انقلاب ۱۳۵۷ به نام «برج آزادی» معروف گردیده‌است.
برج شهیاد در ایران، نمونه‌ای از نماد و نشانه‌های شهری است که معماری شاخص آن، تلفیق طاق‌های معماری پیش از اسلام (دوره هخامنشیان و ساسانیان,طاق کسری) و بعد از اسلام و تبدیل آن به نمادی زیبا به لحاظ معماری است. در این طرح، معمار حتی به جزئیات اجرای بنا و نحوه چیدمان سنگ‌های نما دقت وافری مبذول داشته تا در نهایت جز جز اجزا به کل واحدی بدل گردند. این بنا سه طبقه، چهار آسانسور و دو راه پله و ۲۸۶ پلکان دارد در محوطه زیرین برج چندین سالن نمایش، نگارخانه، کتابخانه و موزه قرار گرفته است.
برج شهیاد به صورت یک تندیس ساخته شده‌است و به عنوان یک نماد شهری مورد توجه‌است. جمهوری اسلامی تلاش کرده تا با ساخت برج جدیدی این نماد دوران پهلوی را از ازهان پاک نماید اما بر پایه نظرسنجی‌های انجام شده اکثریت شهروندان تهرانی برج شهیاد را به عنوان نماد شهر تهران معرفی کرده‌اند.
 

یکشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۹۲

وصیت نامه دکتر مصدق : فقط فرزندان و خویشان نزدیکم از جنازۀ من تشییع کنند

متن کامل وصیتنامه دکتر محمد مصدق بدین شرح است:
(۱) وصیت میکنم که فقط فرزندان و خویشان نزدیکم از جنازۀ من تشییع کنند و مرا در محلی که شهدای ۳۰ تیر مدفونند، دفن نمایند.
(۲) بدون سند رسمی یا نوشته به خط و امضای خود به کسی مدیون نیستم.
(۳) نظر به اینکه طبق اسناد رسمی ثبت شده در دفتر اسناد رسمی شماره ۳۹ تهران منافع دو سال از خانه ها و مستغلاتی که به فرزندان خود بخشیده ام پس از مرگ تعلق به اینجانب دارد به شرح ذیل:
الف- منافع خانه واقع در کوچه ازهری ملک خانم ضیاء اشرف بیات مصدق سند شماره ۴۲۱۵۶ (۲۹ اسفند ۱۳۲۹)
ب- منافع چهاردانگ از خانه هایی که در آن سکونت داشتم، ملک آقای مهندس احمد مصدق، سند شماره ۴۲۱۵۷ (۲۹ اسفند ۱۳۲۹)
ج- منافع خانه مسکونی همسر عزیزم، ملک آقای دکتر غلامحسین مصدق سند شماره ۴۲۱۵۸ (۲۹ اسفند ۱۳۲۹)
حق الارض عمارت دو اشکوبه و دو گاراژ، ملک دکتر غلامحسین مصدق، سند شماره ۴۲۱۵۹ (۲۹ اسفند ۱۳۲۹) که در سال به یکصد و بیست هزار ریال (دوازده هزار و تومان قطع شده)
د- مستغلات واقع در خیابان ناصرخسرو، ملکبانو منصوره متیندفتری، سند شماره ۴۲۱۶۰ (۲۹ اسفند ۱۳۲۹)

از بابت منافع سال اول مبلغی که در صورت جداگانه به خط اینجانب تنظیم شده به اشخاص مفصله در آن صورت بپردازند و هرچه باقی ماند، برای نماز و روزه و حج اینجانب به کار برند و از عواید سال دوم قطعه زمینی که برای باشگاه دانشجویان دانشگاه تهران مناسب باشد، با نظر نمایندگی آقایان مزبور خریداری شود و چنانچه آقایان دانشجویان قطعه زمینی در اختیار داشته باشند، مبلغ مزبور را به نماینده یا نمایندگان قانونی آقایان دانشجویان تحویل دهند که آنها خود مبلغ مزبور را صرف تعمیر ساختمان جدید آن بنمایند. چنانچه وصیتنامه دیگری از نوشتجات غارت شده یا در خانه نزد دیگران است از درجه اعتبار ساقط است.
 

احمدآباد، ۲۰ آذر ماه هزار و سیصد و چهل و چهار هجری شمسی

دکتر محمد مصدق

پنجشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۹۲

تونل کندوان


در سال ۱۹۳۵ میلادی مرحله ساخت تونل کندوان به لطف روابط نزدیک آدولف هیتلر با رضا شاه پهلوی توسط مهندسان آلمان  آغاز شد و در ۱۶ می سال ۱۹۳۸ میلادی ( ۲۷ اردیبهشت سال ۱۳۱۷) ساخت تونل کندوان به پایان رسید و توسط رضا شاه افتتاح گردید.

این تونل حد فاصل کرج٫ چالوس به طول ۱۸۸۳ متر در ارتفاع ۳۰۳۰ متری كوههای البرز واقع شده و و ساخت آن تنها سه سال به طول انجامید. گفتنی است که در زمان ساختن تونل کندوان، درآمد ايران از نفت ناچيز بود.

محل احداث تونل بسیار سخت گذر بوده و درارتفاع بالایی از کوهستان وجود داشت وآن زمان تجهیزات امروزی برای حفر صخره موجود نبود وباید تونل با تجهیزات ابتدایی حفر میشد.این تونل همان زمان به خاطر اهالی روستای کندوان که در همان حوالی ساکن بودند و مایحتاج خوراکی کارگران را تامین می کردند تونل کندوان نام گرفت.
جالب توجه این که جمهوری اشغالگر اسلامی نزدیک به ۳۹ سال است که با کمک چینی ها و پیمانکاران بسیار بسیار محبوب و خوشنام ایرانی از جمله بنیاد مستضعفان در صدد ساخت جاده ای به سمت شمال است و با بهره از ماشین آلات مدرن و چپاول زمینهای مسیر و قورت دادن میلیون ها دلار ارز خارجی و فروش اوراق بهادار و ... هنوز نتوانسته این طرح را به پایان برساند. البته ما که نه بدبین هستیم و بر زبان می آوریم که تا این گونه طرح ها وجود نداشته باشد از چه راه هایی میشود دزدی و اختلاس کرد.
رضا شاه گرامی روحت شاد. مردانی که با بیل و کلنگ و اراده محکم به جنگ کوه رفتید سپاس و یادتان زنده.

سه‌شنبه، آبان ۲۱، ۱۳۹۲

علامیه مشترک حزب توده و فداییان خلق (اکثریت) در مورد تایید خامنه ای برای انتخابات ریاست جمهوری

بر روی عکس کلیک کنید
علامیه مشترک حزب توده و فداییان خلق (اکثریت) در مورد تایید خامنه ای برای انتخابات ریاست جمهوری ٬ شرافت در قاموس بعضی از افراد چه معنایی میدهد؟
لطف کنید بر روی عکس کلیک کنید و سپس با دقت بخوانید.
نه٬!! چه کسی گفته چپ ها با آخوندها دستشون توی یک کیسه بوده و هست؟ این  که می گویند برای چپ ها فقط این مهم است که امپریالیسم آمریکا فقط پاش به ایران باز نشود٬ اما آخوند ها هر بلایی سر این مردم بی نوا بیارند٬ شایعه است و صحت نداره (فرخ نگهدار ) هم بی دلیل توی انتخابات شرکت کرده بود...
 

دوشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۹۲

پسر شیخ عرب


پسر یک شیخ عرب برای تحصیل به آلمان رفت. یک ماه بعد نامه ای به این مضمون برای پدرش فرستاد : برلین فوق ‏العاده است، مردمش خوب هستند و من واقعا اینجا را دوست دارم، ولی یک مقدار احساس شرم می‏کنم که با مرسدس طلاییم به مدرسه بروم در حالی که تمام دبیرانم با ترن جابجا می‏شوند.

مدتی بعد نامه‏ای به این شرح همراه با یک چک یک میلیون دلاری از پدرش برایش رسید:

بیش از این ما را خجالت نده، تو هم برو و برای خودت یک ترن بگیر!

جمعه، آبان ۱۷، ۱۳۹۲

کمونیست مکتبی شکست خورده که امتحان خود را بد پس داد


خیلی خنده دار است که برای مکتبی که شکست خورده است و همه از آن به عنوان یک مکتب شکست خورده یاد می کنند هنوز هم طرفدارانی دارد البته این خصوصیت ملل جهان سوم است که حدود ۱۰ سال دیرتر می روند از مکتبی پیروی کنند که این مکتب شکست خورده همان بلشویسم است مکتبی که حاصل آن میلیون ها کشته است. البته نه تنها روبری دشمنان خود بلکه در میان همان شهروندان کشور های به ظاهر خوشبخت خویش. شهروندان بی گناهی که به سادگی یا٬ سریع کشته و پاکسازی و یا در اردوگاههای اجباری به بیگاری گمارده می شدند تا به مرور جان خود را از دست دهند. این مکتب برای اولین بار حدود ۱۵۰ سال پیش با بیاناتی از کارل مارکس زاده شد و در سال ۱۹۱۷ با سقوط حکومت تزاری در روسیه به قدرت رسید و در یکسری شورش های دهقانی در چین به دست مائو کالبد سیاسی پیدا کرد٬ اما سرانجام آن چه بود؟ این مکتب که وجود خدا و ادیان را انکار می کند در طول ۷۳ سال جنایات بی شماری مرتکب شد زندگی میلیون ها کارگر ساده لوح را ویران کرد باعث فروریختن ارزش های اخلاقی در دنیا شد و در آخر سران این مکتب آشتی خود را با آمریکا یا بقول خودشان امپریالیسم اعلام کردند اصولا افکار بلشویکی هیچ پشتوانه ای ندارد . عده ای که تاب و تحمل کار کردن و پول در آوردن ندارند پیشرفت دیگران برایشان دردناک است و همچنین قدرت گرفتن حق خود از کپیتالیست ها را ندارند.

در آخر پرسش اینجاست که تا چه زمان چپ های ایرانی به بهانه مبارزه با امپریالیسم و باز نشدن پای آمریکا به ایران چشم های خود را بر روی جنایات آخوند های مرتجع بسته و از آنان حمایت میکنند. آیا این جمله قدیمی ارتجاع سیاه و سرخ عامل بیچارگی ایرانیان٬ حقیقت ندارد؟
نکته : روسیه و چین هر بلایی سر کشور ایران و مردم نجیبش بیاورند٬ اما پای امپریالیسم به ایران باز نگردد. به که چه استدلال محکمی
پارسا

چهارشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۹۲

سرلشگرمنوچهر خسروداد


این خلبان رکوردشکن , سرلشگر "منوچهر خسروداد" است !

اینها نیز نوادگان کوروش هستند که از اصل خود دور مانده اند ...


منوچهر خسروداد فرزند محمدعلی به سال ۱۳۰۶ شمسی در تهران به دنیا آمد. پس از اخذ دیپلم در ۱۳۲۵ با ورود به ارتش در دبیرستان نظام ادامه تحصیل داد.وی در مدارس نظامی فرانسه و آمریکا تحصیل کرده بود، خلبان هلیکوپتر بود و به زبانهای انگلیسی‌ و فرانسه تسلط داشت. وی رئیس فدراسیون سوارکاری و قهرمان پرش با اسب نیز بود. او به ورزش اسکی هم علاقه زیاد داشت. همکارش از استعداد و کارآیی او و نیز از علاقه و وفاداری زیردستانش به وی یاد کرده است. او ثروتمند نبود و از موقعیتش سوء استفاده نمی‌کرد. سرلشگر خسروداد تا قبل از حادثه لویزان، که طی آن چهار سرباز اسلامی با مسلسل تعداد زیادی سرباز و افسر را در کافه تریای مقر نیروی زمینی به گلوله بستند، بدون محافظ بیرون می‌رفت. در هنگام سقوط رژیم شاهنشاهی، نظر وی این بود که ارتش از سیاست جداست و می‌گفت که "ما سربازیم و با سیاست، کاری نداریم. من مطیع هر کسی‌ که کشور را اداره کند هستم."
او پس از مراجعت به ایران در اسفند ۱۳۵۰ به فرماندهی هواپیمایی نیروی زمینی شاهنشاهی(هوانیروز) گمارده شد و مسئولیت های ویژه ای را عهده دار بود او در فروردین ۱۳۵۴ به درجه سرلشکری ارتقا یافت.
سرلشکر خسروداد فرمانده سابق گارد جاویدان و بنیانگذار و فرمانده‌ی هوانیروز (هواپیمایی نیروی زمینی) در سال ۲۵ بهمن ۱۳۴۱ پس از تأسیس هوانیروز (هواپیمایی نیروی زمینی) به موازات پیشرفت و توسعه آن سازمان ، نیروی زمینی به این نتیجه رسید که افسران واجد شرایط برای احراز فرماندهی هوانیروز را تربیت کند، منوچهر خسروداد برای این مأموریت انتخاب و به آمریکا اعزام شد، وی در آنجا موازین مقرر در آیین‌نامه ارتش ایالات متحده را گذراند و پس از طی دوره (Senior wings خلبانی اف ۱۶)، ترابری او اچ ۵۸ و چندین دوره دیگر در آلاباما به دریافت مدرک خلبانی ارتش ایالات متحده نایل آمد. و از وی به عنوان خلبان رکوردشکن نام برده می‌شد که توانسته بود اوج‌ گیری توسط هلیکوپتر را که رکوردش دست یک افسر آمریکایی بود بشکند.


دستگیری و بازداشت
پس از پیروزی انقلاب وی از ایران نرفت و توسط نیروهای انقلابی دستگیر شد و به دادگاه انقلاب سپرده شد.
طبق بیانیه دادگاه فوق العاده، متهم توسط "نیروهای مسلح اسلامی" دستگیر شده بود؛ گرچه بنا بر گفته‌های نزدیکان و آشنایان او، سرلشگر خسروداد داوطلبانه خود را تحویل نیروهای نظام داد. از جزئیات دستگیری و بازداشت وی اطلاعی در دست نیست.
سرلشگر خسروداد از همسرش جدا شده بود و با تنها دخترش که برای او بسیار عزیز بود، زندگی‌ می‌‌کرد. او همچنین به حیوانات علاقه داشت و صاحب چندین سگ گرگی بود که پس از انقلاب، توسط پاسداران به قتل رسیدند.


اتهامات ٫ خيانت و مفسد فی الارض
بیانیه دادگاه فوق العاده جرم متهم را به طور کلی "شکنجه و کشتار مردم" و "خیانت به کشور" ذکر کرد. اشاره‌ای به اتهامات شخص سرلشگر خسروداد به طور مشخص نشد.
بر اساس بیانیه، سرلشگر خسروداد به عنوان "مفسد فی الارض" مجرم شناخته شد و"بر اساس موازین و مقررات اسلامی" به مرگ و مصادره اموال محکوم گردید. پس از صدور حکم به اتفاق آراء، اعضای دادگاه به حضور خمینی رفتند و وی حکم صادره را به حکم آیه "مفسدین فی الارض" تایید نمود. سرلشگر خسروداد را، سپس، با چشم بسته به پشت بام مدرسه رفاه آوردند و "مراسم تیرباران" وی در نیمه شب پنج شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۵۷ به اجرا گذاشته شد.
 
روزنامه اطلاعات در فوق‌العاده خود به تاریخ جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۵۷ ماجرا را اینطور بیان می‌کند:
نیمه شب دیشب ۴ ژنرال عالیرتبه ارتش شاه که در قتل و کشتار مردم ایران مشارکت مستقیم داشتند بر اساس حکم صادره دادگاه انقلابی تیرباران شدند.
در حالیکه یک ربع به ساعت ۲۴ مانده بود ارتشبد نعمت الله نصیری رییس ساواک، سپهبد مهدی رحیمی فرماندار نظامی تهران و رییس شهربانی سابق، سرلشکر رضا ناجی و سرلشکر خسروداد در دسته اول با چشمها و دستهای بسته روبروی جوخه آتش قرار گرفتند و با گلوله‌های چهار جوان مسلح در کمیته امام به رگبار مسلسل بسته شدند. جلسه دادگاه از صبح دیروز در محل دبیرستان شماره ۲ علوی تشکیل شد و تا ساعت ۷ بعد از ظهر ادامه یافت. این دادگاه برای بررسی کارنامه ۲۶ تن از مقامات برجسته رژیم سابق که اکنون در زندان بسر می‌برند تشکیل شد. پس از پایان جلسه اعضای دادگاه به حضور امام خمینی رفتند و امام حکم اعدام ۴ نفر از متهمین ردیف یکم را به حکم آیه شریفه «مفسدین فی الارض» تایید کرد.
بلافاصله پس از اعدام انقلابی عناصر رژیم سابق جوانان مستقر در اطراف کمیته انقلاب و خیابان‌های ایران و ژاله شروع به تیراندازی هوایی کردند و رسیدن روز جزا روز عدل الهی را جشن گرفتند. خبر اعدام این گروه بوسیله بلندگو به اطلاع ساکنان خیابان‌های اطراف کمیته انقلاب رسید.
سرلشکر منوچهر خسروداد یکی از ۴٣٨ نفریست که اعدامشان در گزارش اسفند ۱۳۵۸ سازمان عفو بین الملل اعلام شده است. سازمان عفو بین الملل بر مبنای گزارشهای رسانه‌های ایرانی وخارجی و خبرگزاری رسمی پارس لیستی از متهمینی را که دادگاه‌های انقلاب از زمان تأسیس تا مرداد ۱۳۵۸ محکوم کرده‌اند، تهیه کرده و در این گزارش منتشر کرده است. خبر اعدام سرلشکر منوچهر خسروداد وسه متهم دیگر همچنین توسط روزنامه آیندگان گزارش شد (٢٨ بهمن ١٣۵٧). این گزارش حاوی بیانیه‌ای از دادگاه فوق العاده انقلاب اسلامی راجع به این اعدام بود.
سرلشگر خسروداد همچنین یکی از ١٠ نفریست که نامشان در کتاب خاطرات آیت الله خلخالی، اولین قاضی شرع بعد از انقلاب و رئیس دادگاه های انقلاب اسلامی، برده شده است ("ایام انزوا"، جلد اول، صفحه ٣٥٢):
"اینجانب، پس از دریافت حکم، به محاکمه مجرمین درجه یک پرداختم، اولین کسانی که در دادگاه محاکمه و به جزای عمل خود رسیدند، عبارت بودند از: نعمت الله نصیری، رئیس سازمان ساواک و خسروداد، فرمانده هوانیروز و ناجی، فرماندار نظامی اصفهان و رحیمی، فرماندار نظامی تهران و رئیس شهربانی کل کشور، این چهار نفر در شب ٢٤ بهمن ماه ١٣٥٧، در مدرسه رفاه اعدام شدند و حکم اعدام آنها را اینجانب صادر کردم. در آن شب، من تعداد ٢٤ نفر را محکوم کرده بودم که به علت دخالت ها، فقط دستور اعدام چهار نفر یاد شده را صادر کردم. آن ها در پشت بام مدرسه رفاه اعدام شدند و این اوّلین اعدام ما بود. البته، من با خوردن خون دل، سرانجام توانستم در جا همان ٢٤ نفر را به تدریج اعدام کنم. سالارجاف، نیز در میان آن ها بود....همه افرادی که در دادگاه‌های انقلاب محکوم به اعدام شدند، از مصادیق بارز «مفسد فی الارض» بودند و تحت همین عنوان هم اعدام شدند.
 
"مفسد فی الارض؛ یعنی کسی که به گسترش فساد در روی زمین بکوشد و به توسعه آن کمک کند. فساد هم یعنی چیزی که موجب انحطاط و نابودی و انحراف جامعه از اصل تبیعی آن باشد. افرادی که اعدام شدند، در گسترش فساد و فحشا و رواج هرویین و تریاک و بی‌بندوباری و لامذهبی و آدم کشی و خیانت و چاپلوسی و خلاصه، همه اوصاف رذیله کوشیدند. گرفتاری آنها از آن زمان بیشتر شد که با دیدن انقلاب ملت، هیچ توبه نکردند. من عقیده داشتم و حالا هم معتقدم که تمام وکلای مجلسین شورا و سنا و همه استانداران و رؤسای ساواک و شهربانی که از سال ٤٢ به بعد و پس از تحریم امام بر سر کار بودند، محکوم به اعدام می‌باشند... مدیران کل، در وزارتخانه‌ها که خود، عامل اصلی بقای دستگاه بودند و به خاطر تقرّب به شاه و خانواده او به هر ذلّتی تن می‌دادند، محکوم هستند.
"خلاصه این که همه افرادی که از همان اوایل تأسیس دادگاه‌های انقلاب اسلامی و در زندای قصر، به حکم اینجانب اعدام شدند، مفسد فی الارض بودند و به حکم قرآن خونشان هدر بود. آنان یا از هزار فامیل بودند، یا فراماسون بودند و یا ساواکی و ایران فروش و جامعه بر باد ده. نمی‌شد یکی از آنها را به حکم قرآن تبرئه کرد."
 علی رضا نوری زاده در خصوص مشاهدات خود از لحظه اعدام این گونه می‌نویسد:
برای ثبت در تاریخ باید بگویم رفتاری که تیمسار رحیمی و تیمسار خسرو داد در برابر جوخه اعدام داشتند رفتاری بسیار شجاعانه بود. تیمسار رحیمی سلام نظامی داد و «جاوید شاه» گفت و همچنین «پاینده ایران». و تیمسار خسروداد گفت چون من در اینجا ارشد هستم خودش حکم تیر خودش را به خودش صادر کرد. هیچ کدام اجازه ندادند چشم‌هایشان را ببندند. رحیمی بسیار دلاورانه جان داد؛ به گونه‌ای که بعدها آیت ‌الله خمینی از او به عنوان یک نمونه یاد می‌کرد و می‌گفت که اگر قرار است کسی بمیرد حداقل مثل او شجاعانه بمیرد. تیراندازی انجام شد و کسی که صورتش را پوشانده بود به آنها تیر خلاص زد. ساعت نزدیک چهار صبح بود که گفتند آقا آمد. او آمد روی پشت بام و به جنازه‌هایی که روی برف بی‌جان و با بدن‌های پر از گلوله افتاده بودند نگاه کرد...

سه‌شنبه، آبان ۱۴، ۱۳۹۲

وبلاگ مجله علمی


دوستان علاقهمند به علم و اخترشناسی (ستاره شناسی) یکی از دوستان وبلاگ خاک من ایران٬ مدیر وبلاگ مجله علمی می باشد. چنانچه به این سایت پر بار سری بزنید حتما اطلاعات و مطالب جالب علمیی را خواهید دید. ضمنا اینگونه دوستان با انتشار اطلاعات علمی مبارزه می نمایند با خرافات. با سپاس از همگی پارسا (شهرام)
 
این هم هدیه من به دوستان علاقهمند به ستاره شناسی
برای دیدن تصویر به صورت کامل کافیست بر روی آن کلیک فرمایید
 
در این تصور میتوانید اندازه کره زمین را با دیگر کرات منظومه شمسی مقایسه کنید٬ خصوصا با خورشید. زمین چقدر کوچک به نظر میرسد...
عجیبا که بعضی از ما از خود چه موجود بزرگی در منظومه افکار کوچکمان ساخته ایم.
نکته با اهمیتی که میتوانم در آخر اضافه  کنم این است که اکثر ستاره شناسان چون از محیط اطراف خود با اطلاع هستند٬ معمولا افرادی افتاده و از غرور و خود شیفتگی بدروند.
پارسا (شهرام)

 

مقایسه گذشته نه چندان دور با امروز


دوشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۹۲

دیدگاه رضا شاه بزرگ در مورد جدایی دین از سیاست و پیش بینی درست او از حکومت دینی


« آنچه که از همه مهمتر، و غيرقابل عفو است، اختلاط سياست است با مذهب، که تمام سلاطين صفويه شريك در اين اشتباه اند، وشاه عباس مخصوصاً اين اشتباه را خيلی غليظ کرده است. اگر چه اين اختلاط و امتزاج کاملاً حكايت از ضعف قوای مرکز می نمايد، ولی سلاطين صفويه به مناسباتی، که در اين سفرنامه جای ذکر آن نيست، تا يك درجه متعمداً يا از روی بی فكری و اشتباه اين خلط مبحث را تعقيب، و گاهی هم تشديد می کرده اند. دلايلی که شاه عباس و ساير سلاطين صفويه را در تعقيب اين موضوع مهم بخواهند تبرئه نمايند، به نظر من وافی و رسا نيست، زيرا در قضايای تاريخی عمر يك نفر و عمر يك سلسله را نبايد مأخذ قرار داد. بلكه عمر تاريخ را بايد در نظر گرفت، که اتخاذ يك تصميم نارسا، تا چه مدت و زمانی ممكن است يك جامعه و امتی را بيچاره و فرسوده نمايد. شبهه و ترديدی نيست که مذهب و سياست دو اصل مقدسی است که در تمام موارد، جزئيات اين دو اصل بايد مطمح نظر زمامداران عالم و عاقل باشد و دقيقه ای از آن غفلت نورزند، ولی اختلاط آنها با يكديگر نه به صرفه مذهب تمام می شود، نه به صرفه سياست اداری، و بالمال در ضمن اين اختلاط و امتزاج، هم مذهب سست و بلااثر می گردد، و هم سياست رو به تمامی و اضمحلال می رود. اگر چه ضربت اين تصميم مهلك را خود سلسله صفويه در زمان سلطان حسين بهتر از همه ديدند، مع هذا نتيجه اين تصميم غير عاقلانه را نبايد در دوره صفويه ملاحظه کرد، بلكه بايد با تاريخ همراه آمد، و تأثيرات آنرا در ايام سلطنت قاجاريه تماشا نمود که پايه مذهب و سياست برروی چه منوالی چرخيد، و به چه فلاکتی منتهی شد.
 
آنهائی که مذهب و سياست را مخلوط به هم نمايند، هم انتظامات دنيا را مختل کرده اند، و هم انتظارات آخرت را تخريب نموده اند. گاهی هم بالمره، نتيجه، برعكس مقصود به دست می آيد، يعنی روحانيون کشيده می شوند به طرف دنيا، و سياسيون به طرف آخرت، و اين همان اختلالات عظيمه ايست که اصول زندگانی مردم را دچار تزلزل کرده، آنها را می راند به جانب ريا و تزوير و دورغگوئی و فساد و دوروئی. نتيجه اين اختلاط ناصواب، تا به اين حد ممتد می شود که مثلاً فلان مجتهد روحانی که کار اصلی او تصفيه اخلاق عمومی است، ماهی هشتصدوپنجاه تومان از خزانه دولت می گيرد که عمارات سلطنتی را حلال نمايد، تا مردم مجاز باشند که در آنها نماز بخوانند. در عوض فلان وکيل مجلس شورای ملی، که وظيفه او ورود در سياست اداری است، در پشت تربيون شمايل پيغمبر را باز می نمايد، که مردم به اسلاميت و آخرت پرستی او ترديد نياورند، و او براثر اين تزوير و تقلب مجال داشته باشد که علائق مادی خود را تأمين و بالاخره موقعيت او، به هر درجه و پايه ای هست، دچار تزلزل و ارتعاش نگردد روحانی اولی، در عوض قناعت و توجه به آخرت که عين تزکيه نفس است، فريفته دنيا و پول و ظواهر امور شده، ايمان و عقيدة مردم را دچار شديدترين ترديد، و اصول تقوی و پرهيزکاری را مجروح و لكه دار می نمايد. سياسی دويمی که بايد اصول زندگانی دنيائی مردم را راهنمائی کند، می رود دنبال عوام فريبی و رياگوئی و تزوير و دوروئی، که اين نيز به نوبه خود در سست نمودن ايمان عامه تأثير بسزائی دارد...»

سفر نامه مازندران رضا شاه بزرگ