یکشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۹۵

آنچه اسلام به ایران داد


نوشتاری از صادق هدایت

ما که عادت نداشتیم دخترانمان را زنده به گور کنیم ، ما برای خودمان تمدن وثروت و آزادی و آبادی داشتیم و فقر را فخر نمیدانستیم همه اینها را از ما گرفتند وبجاش فقرو پشیمانی و مرده پرستی و گریه و گدائی و تأسف واطاعت از خدای غدار و قهار و آداب کونشوئی و خلأ رفتن برایمان آوردند ، همه چیزشان آمیخته با کثافت و پستی و سود پرستی و بی ذوقی و مرگ و بدبختی است.

چرا ریختشان غمناک و موذی است و شعرشان چوس ناله است چونکه با ندبه و زوزه و پرستش اموات همه اَش سرو کار دارند.

برای عرب سوسمار خوری که چندین صد سال پیش به طمع خلافت ترکیده، زنده ها باید به سرشان لجن بمالند و مرگ و زاری کنند.

... ، در مسجد مسلمانان اولین برخورد با بوی َگند خَلأست که گویا وسیله تبلیغ برای عبادتشان و جلب کفار است تا به اصول این مذهب خو بگیرند. بعد این حوض کثیفیکه دست و پای چرکین خودشان را در آن می شویند و به آهنگ نعره مؤَذن روی زیلوی خاک آلود خودشان دولا و راست میشوند و برای خدای خونخوارشان ِورد و اَفسون میخوانند.

... , عید قربان مسلمانان با کشتار گوسفندان و وحشت و کثافت و شکنجه جانوران برای خدای مهربان و بخشایشگر است خدای جهودی آنها قهار و جبار و کین توز است و همه اش دستور کشتن و چاپیدن مردمان را میدهد وپیش از روز رستاخیز حضرت صاحب را میفرستد تا حسابی دَخل اُمتش را بیاورد و آنقدر از آنها قتل عام بکند که تا زانوی اسبش در خون موج بزند.

تازه مسلمان مومن کسی است که به امید لذتهای موهوم شهوانی و شکم پرستی آن دنیا با فقر و فلاکت و بدبختی عمر را بسر برد و وسایل عیش و نوش نمایندگان مذهبش را فراهم بیاورد. همه اَش زیر سلطه اَموات زندگی میکنند و مردمان زنده امروز از قواننین شوم هزار سال پیش تبعیت میکنند کاری که پست ترین جانوران نمیکنند.

عوض اینکه به مسائل فکری و فلسفی وهنری بپردازند ، کارشان این است که از صبح تا شام راجع به شک میان دو و سه استعامنه قلیله و کثیره بحث کنند.

این مذهب برای یک وجب پائین تنه از عقب و جلو ساخته و پرداخته شده. انگار که پیش از ظهور اسلام نه کسی تولید مثل میکرد و نه سر قدم میرفت ، خدا آخرین فرستاده خود را مامور اصلاح این امور کرده!

تمام فلسفه اسلام روی نجاسات بنا شده اگر پائین تنه را از آن حدف کنیم اسلام روی هم میغلتد و دیگر مفهومی ندارد. بعد هم علمای این دین مجبورند از صبح تا شام با زبان ساختگی عربی سرو کله بزنند سجع و قافیه های بی معنی و پر طمطرق برای اغفال مردم بسازند ویا تحویل بدهند.

سرتا سر ممالکی را که فتح کردند، مردمش را به خاک سیاه نشاندند و به نکبت و جهل و تعصب و فقر و جا سوسی و دوروئی و دزدی و چاپلوسی و کون آخوند لیسی مبتلا کردند و سرزمینش را به شکل صحرای برهوت در آوردند.
...
اما مثل عصای موسی که مبدل به اژدها شد وخود موسی از آن ترسید این اژدهای هفتاد سر هم دارد این دنیا را می بلعد. همین روزی پنج بار دو لا راست شدن جلو قادر متعال که باید بزبان عربی او را هجی کرد، کافی است تا آدم را تو سری خور و ذلیل و پست و بی همه چیز بار بیاورد.

مگر برای ما چه آوردند ؟ معجون دل به هم زنی از آرا و عقاید متضادی که از مذاهب و ادیان و خرافات پیشین ، هول هولکی و هضم نکرده استراق و بی تناسب بهم در آمیخته شده است، دشمن ذوقیات حقیقی آدمی، و احکام آن مخالف با هر گونه ترقی و تعالی اقوام ملل است و به ضرب ششمشیر به مردم زوزچپان کرده اند. یعنی شمشیر بران و کا سۀ گدائی است، یا خراج و جزیه به بیت المال مسلمین بپردازید یا سرتان را میبریم هر چه پول و جواهر داشتیم چاپیدند. آثار هنری ما را از میان بردند و هنوز هم دست بردار نیستند؛ هر جا رفتند همین کار را کردند.

جمعه، مرداد ۰۸، ۱۳۹۵

تعریف اولیگارشی چیست ؟


الیگارشی یا اولیگارشی که گزنفون آن را پلوتوکراسی هم نامیده است در افکار افلاطون حکومتی است که در آن زمام قدرت در ید معدودی است که تحصیل مال را غایت نهایی خود میدانند. به عبارت دیگر حکومت سیاسی و اقتصادی گروه‌های معدودی از ثروتمندان، استعمارگران و صاحبان نفوذ را بر جامعه گویند. در این حکومت شرط رسیدن به مقام بالا داشتن ثروت بیشتر است و نه توانمندی. این نوع حکومت در نظر افلاطون پس از حکومت تیموکراسی ایجاد میشود.
در حکومت الیگارشی گروهی اندک به سود خویش، فرمانروایی اکثریت مردم را بر عهده دارند. رژیم حکومتی به وسیلهٔ چند نفر معدود اداره می‌گردد و دولت به صورت متمرکز در تعدادی از خانواده‌ها و قبایل اصلی حفظ می‌گردد. افلاطون معتقد است در این نوع حکومت اتحاد اجتماعی از دست خواهد رفت زیرا اجتماع به دو دسته ثروتمند و تهیدست تبدیل میشود و در هر جامعه ای که صنف گدایان وجود داشته باشد به طور حتم سارق و جیب بر ایجاد میشود.
اولیگارشی مالی(حکومت هزار فامیل)
به معنای سیادت و حاکمیت اقتصادی گروه معدودی از سرمایه‌داران برزگ مالی است. که عملا مالک انحصارات صنعتی و بانکی هستند و کنترل رشته‌های اصلی اقتصاد را در دست خود متمرکز کرده‌اند. اولیگارشی مالی در دامنه‌ای وسیع‌تر را امپریالیسم گویند.

جمعه، مرداد ۰۱، ۱۳۹۵

داستان شناسنامه و ورقه هويت


تا واپسین ماههای عمر سلطنت قاجارها مردم ایران از اقشار و گروههای مختلف دارای ورقه هویت و یا شناسنامه رسمی و قانونی نبودند و اساساً مرکزی رسمی و دولتی هم برای ثبت اسامی و هویت اتباع کشور وجود نداشت و به تبع آن مبنا و معیاری قابل وثوق دربارۀ جامعه آماری مردم ایران نیز در نظام حکومتی و مدیریتی کشورمحل چندانی از اعراب نداشت و اساساً آمارها و برآوردهای جمعیتی کشور مبتنی بر میزان علمی و دقیق نبود. نخستین بار در ۱۴ خرداد ۱۳۰۴ بود که مجلس شورای ملی دوره پنجم قانونی در چهار فصل و سی و پنج ماده به تصویب رسانید که « قانون سجل احوال » نام گرفت که مقرر می داشت حداکثر تا یک سال آتی آحاد مردم ایران لزوماً باید دارای ورقۀ هویت و یا همان شناسنامه شوند. ماده چهارم این قانون مردم کشور را موظف می ساخت برای هر فرد شناسنامه ای مجزا صادر کرده و سند آن را در دفاتر حکومتی ثبت و ضبط کنند. در ورقه هویت محل هایی برای ثبت تولد، فوت، ازدواج و اطلاق پیش بینی شده بود.
قانون کلیه مأمورین دولتی و حکومتی را در اقصی نقاط کشور ملزم می کرد، از آن پس فقط در قبال ارائه ورقه هویت (شناسنامه) پاسخگوی ارباب رجوع باشند. قانون برای کسانی که در موعد مقرر شده از دریافت شناسنامه اجتناب کنند و یا به جعل ورقه هویت مبادرت ورزند، مجازات و تنبیهاتی نیز پیش بینی کرده بود.
در ۲۰ مرداد ۱۳۰۷ مجلس شورای ملی دروه ششم « قانون سجل احوال » دیگری را در ۱۶ ماده تصویب کرده و تصریح نمود که تمام مواد قانونی مصوبه قبلی (۱۴ مرداد ۱۳۰۴) که مغایر با محتوای مصوبه جدید باشند، ملغی خواهند بود. این قانون جدید کلیه افراد ذکور بالای ۱۷ سال را ملزم می کرد شخصاً برای تهیه ورقه هویت (شناسنامه) به دفاتر سجل احوال محل زندگی خود مراجعه کنند. زنها نیز می توانستند شخصاً و یا با وکلای « ثابت الوکاله » برای اخذ شناسنامه اقدام کنند. دارندگان ورقه های هویت ملزم بودند حداکثر پس از ده روز از وقوع تولد، ازدواج و طلاقِ فرزندان، بستگان و افراد تحت تکفل را به مراکز سجل احوال اطلاع دهند تا در شناسنامه های آنان ثبت شود. این زمان برای فوت حداکثر ۴۸ ساعت تعیین شده بود.
ماده سیزدهم این قانون « اداره کل احصائیه و سجل احوال مملکتی » را متولی سرشماری و آمارگیری از مردم کشور دانسته و آن را ملزم می کرد « هر ده سال یک مرتبه » مردم ایران در سراسر کشور را سرشماری کند. سرشماری اتباع ایران ساکن خارج از کشور نیز بر عهده وزارت امور خارجه نهاده شده بود.

دوشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۹۵

تاریخچه رقص بابا کرم!


داستان بر می گردد به زمان رضا شاه و ماجرای کشف حجاب. یکی از این خانم های شازده، باغبان مسنی داشت به نام بابا کرم. هر وقت خانم به باغ می آمد باغبان را صدا می کرد: بابا کرم چطوری؟

این باغبان به تدریج عاشق این خانم می شود و بعد از مدتی که خانم به سفر فرنگ می رود، بابا کرم از عشق اون می میرد.

همین می شود که در اذهان مردم بابا کرم به عنوان یک مرد عاشق شكل می گیرد و آن رقص هم در آن زمان نشان دهنده حرکات یک مرد عاشق بوده در واقع بابا کرم از نمادهای نشان دهنده عشق مرد ایرانی به معشوقه اش هست کسی که بخاطر دوری از دختر مورد علاقه اش جانش را از دست میدهد .

این آهنگ برای اولین بار با صدای حسین همدانیان اجرا شد که از آهنگهای فلوکلور ایرانی به حساب می آید. رقص بابا کرم بازمانده از دهه ۱۳۲۰ و از رقص‌های به اصطلاح کوچه بازاری و تخته حوضی است که بسیار مورد محبوبیت قرار گرفته‌است.

متن آهنگ:

هرچقدرناز کنی

ناز کنی

باز تو دلدار منی

هرچقدر عشوه کنی

عشوه کنی

باز تو غمخوار منی

با با کرم

دوست دارم

با با کرم

دوست دارم

ای دریغا دریغا که ندانسته گرفتار شدم

ای دریغا دریغا که ندانسته گرفتار شدم

از بر این جونخوشی نزد تو من خوار شدم

با با کرم

دوست دارم

با با کرم

دوست دارم

شنبه، تیر ۲۶، ۱۳۹۵

خَلق را تقلیدشان بَر باد داد!

تقلید به چه معناست؟

در فرهنگ واژگان دهخدا، واژه “تقلید” بدین صورت معنا شده است: “در گردن کردن کار و قلاده . (تاج المصادر بیهقی). قلاده در گردن کسی انداختن و از آنست کار در عهده کسی کردن ، یقال : قلده العمل . (منتهی الارب). گردن بند در گردن انداختن و کار بعهده ٔ کسی ساختن و بر گردن خود کار بگرفتن. (غیاث اللغات) (آنندراج).

تفویض کردن عمل بر ولی چنانکه قرار دادن قلاده بر گردن وی. (از اقرب الموارد). || بدون نظر و تأمل پیروی کردن.(از اقرب الموارد). مجازاً بمعنی پیروی کسی بی دریافت حقیقت آن.(غیاث اللغات) (آنندراج). متابعت و اقتدا و پیروی کسی بی دریافت حقیقت و از روی کار دیگران کاری کردن.”
دهخدا تقلید کردن را نیز بدین صورت تعبیر نموده است: “پیروی کردن و متابعت نمودن و نقل کردن و از روی ساخت دیگری چیزی را ساختن و اقتدا کردن به طریقه و روش کسی.” حال به راستی تقلید کردن که به معنایِ پیروی کورکورانه از شخصی یا ایده ای است، چگونه به بخشِ بزرگی از فرهنگ ایرانیان تبدیل شده است؟

تقلید بخشِ بزرگی از فرهنگِ ایران امروز:

تقلید را در هر قسمت از زندگی یک ایرانی می توان مشاهده کرد؛ انتخاب های بدونِ تفکر و تعقل و به دور از منطق در زندگانی روزمره بیشتر ایرانیان به چشم می خورد. شاید بتوان گفت که این تقلید از به دنیا آمدن یک نوزاد و انتخاب مذهب و نام برای وی آغاز شده و تا به هنگام مرگ، پا به پایِ وی رشد کرده و در قسمت های مختلف زندگی خودش را نشان می دهد.

تقلید در نوعِ لباس پوشیدن، آرایش کردن، راه رفتن و سخن گفتن و حتی تقلید به هنگام ازدواج کردن، همه و همه را می توان در جامعه واپسگرایِ ایران امروز مشاهده کرد؛ بارها شده که با جوانانی برخورد داشته اید که در حال گوش دادن به یک موسیقی راکِ غربی با صدای بلند بوده اند.

اگر از ایشان بپرسید که معنایِ ترانه چیست، خواننده کیست و یا چه اندیشه ای در پسِ این موسیقی خوابیده، بسیاری از آنان پاسخی برای دادن ندارند و فقط به شما خواهند گفت: “همه گوش می دهند، ما هم گوش می کنیم…و یا این موسیقی الان مُد است….” اینگونه از تقلید ها را می توان ساده ترین و بی آزار ترین توع تقلید ها دانست ولی همین تقلید خود نشان دهنده نهادینه شدنِ امرِ دنباله روی بدون تعقل در جامعه ایرانی است.

ملتِ بزرگوار ایران همواره در حال نقلید و فرمانبرداری از شخص و یا اشخاصی بدون تفکر و تحقیق بوده اند؛ این مردمِ شریف روزی به دنبال شاه افتاده و شعارِ خدا، شاه، میهن سر می دادند و اکنون بیش از سه دهه است که گرفتارِ جادویِ آخوند شده و به اسارت نعلین پوش های حوزه علمیه در آمده اند.

ایرانیان یک روز قدم در خیابان ها گذاشته و شعارِ “یا مرگ یا مصدق” سر دادند و روزی دیگر با حمله به دفتر کار مصدق و ویران نمودن همه چیز، پیرمرد احمد آبادی را خانه نشین نموده و دِق مرگ کردند. روزی در خیابان ها آمده و برای دیدنِ شاهنشاه صف کشیدند و روزی دیگر مُشت ها را گره کرده و شعارِ “مرگ بر شاه” سر دادند.

روزی عکس خمینی بر سر گرفته، ریشش را در قرآن پیدا کرده و چهره منحوسش را در ماه دیدند و امروز نیز در حالِ لعن و نفرین کردن آن پیرمرد خونخوارند؛ به راستی چه باعت می شود که ملت ما تا به این اندازه متزلزل، ناپایدار و غیر قابل اعتماد باشند؟ چرا ایرانیان مدام در حال اتشباه کردن و تکرارِ تاریخ اند و هرگز نیز کشتی ویران میهن را به ساحلی آرام نخواهند رساند؟

خواهی نَشَوی رُسوا، همرنگِ جماعت شو!

این یادواره مشهور پارسی یکی از پوچ ترین و بی معنا ترین سخنانی است که می توان به کودکان و نسل های جوان ایران زمین آموخت! این ضرب المثل عملن آدمی را به تقلید، دروغگویی و نقش بازی کردن تنها برای پیشبردِ اهداف شخصی تشویق می کند.
همرنگِ جماعت شدن یعنی گوسفند وار زندگی کردن و به دنبال بزِ سفیدی راه افتادن و بر روی قوه عقل و اختیار خود خط کشیدن و کورکورانه تقلید و پیروی کردن از اکثریتی که نادان اَند؛ چگونه یک انسان که درس خوانده و سواد دارد و از دنیایِ اطرافش و آنچه در جهان می گذرد آگاه است، می تواند افسار تقلید بر گردن خود نهاده و بندِ چرمین افسار را به دست اکثریتی بدهد که سرانه مطالعه شان دو دقیقه در شبانه روز است؟

آدمی قدرت سبک – سنگین کردن مسائل و بررسی منطقی موضوع های مختلف را دارد، حال یک انسان باید به چه جایگاهِ پست و بی مقداری رسیده باشد که فقط به دلیل اینکه بخش زیادی از جامعه در حال انجام یک عمل خاص اَند، او نیز بدون تفکر دنباله رو ایشان شود؟

چه نیکوست اگر ایرانیان همین امروز امرِ زشت و به دور از عقلانیتِ “تقلید” را به فراموشی سپرده و زندگی شان را بر اساس تفکر، منطق و سبک – سنگین کردن مسائل و همفکری با یکدیگر، پیش ببرند. شوم بختانه تا وقتی که تقلید و دنباله روی کورکورانه در جامعه وجود دارد، رسیدن به آزادی، دموکراسی و سکولاریسم غیر ممکن است.

سه‌شنبه، تیر ۲۲، ۱۳۹۵

جنگ شاپور سوم ساسانی انتقام فتوحات اسکندر مقدونی (۲۸)


شاپور که‌ هنگام‌ جلوس‌ چهل‌ ساله‌ بود، تا وقتی كه‌ اردشير حيات‌ داشت‌ به‌ احترام‌ او تاج‌گذاری نكرد؛ بعد از آن‌ هم‌ يك‌ چند توالی حوادث‌ به‌ او فرصت‌ برای اين‌ كار نداد، فقط‌ مدتها بعد، ظاهراً بعد از اولين‌ جنگ‌ با روم‌، فرصت‌ اجرای اين‌ مراسم‌ را پيدا كرد (ح‌ ۲۴۴). با آنكه‌ او به‌ قدر پدرش‌ در جنگها فاتح‌ نبود، باز سلطنت‌ سی و يك‌ ساله‌اش‌ يك‌ دوره‌ی اقتدار طولانی در تاريخ‌ سلسله‌ی نوبنياد محسوب‌ شد و به‌ همين‌ سبب‌ در قسمتي‌ از خاطره‌ی آن‌، مثل‌ مورد پدرش‌، روايت‌ تاريخ‌ با افسانه‌ها در آميخت‌ - يا رنگ‌ افسانه‌ گرفت‌. از آن‌ جمله‌ در اين‌ روايات‌ گفته‌اند مادر شاپور دختر اردوان‌ آخرين‌ پادشاه‌ اشكاینی بود و وقتی كه‌ اردشير از اين‌ قصه‌ آگاه‌ شد، به‌ قتل‌ او كه‌ فرزندی هم‌ در شكم‌ داشت‌ فرمان‌ داد. همين‌ نكته‌ و علاقه‌ی ابرسام‌ به‌ حفظ‌ جان‌ كودك‌ شاهانه‌ سبب‌ گشت‌ كه‌ كودك‌ يك‌ چند در خارج‌ از دربار و دور از ديدار پدر زيست‌، و بالاخره‌ طی ماجرايی افسانه‌وار مورد قبول‌ پدر گشت‌؛ اما واقعيتهای تاريخ‌ با اين‌ روايت‌ توافق‌ ندارد، چنان‌ كه‌ شواهد ديگر نشان‌ می دهد كه‌ شاپور در جنگ‌ هرمزدگان‌ در كنار پدر می جنگيد، لاجرم‌ نواده‌ی اردوان‌ مقتول‌ نبود. در مورد جنگی هم‌ كه‌ در ماجرای محاصره‌ی شهر هتره‌ در بين‌النهرين‌ در جنوب‌ محل‌ نينوا روی داد و منجر به‌ فتح‌ نهايی آن‌ شهر شد روايات‌ می گويد پادشاه‌ آنجا از اعراب‌ قضاعه‌ بود و ضيزن‌ نام‌ داشت‌ و او را ساطرون‌ (سطرون‌ = ساطرپ‌؟) می خواندند. شهر در مقابل‌ سپاه‌ ايران‌ به‌ مقاومت‌ ايستاد چنان‌ كه‌ پيش‌ از آن‌ هم‌ بارها در برابر سپاه‌ روم‌ ايستادگی كرده‌ بود، اما دختر ساطرون‌، كه‌ نضيره‌ (يا مالكه‌) نام‌ داشت‌ و در آن‌ ايام‌ به‌ خارج‌ شهر آمده‌ بود، شيفته‌ی شاپور شد و با وعده‌ی وصلی كه‌ از وی يافت‌، دروازه‌ی شهر را به‌ روی سپاه‌ ايران‌ گشود. دنباله‌ی روايت‌ حاكی از آن‌ است‌ كه‌ شاپور از كيد او ترسيد و بد عهديی را كه‌ او با پدر كرد كيفر سخت‌ داد، اما عين‌ روايت‌ با تفاوت‌ در نام‌ اشخاص‌ در روايت‌ ديگر در باب‌ شاپور دوم‌ (ذوالاكتاف‌) نقل‌ شده‌ است‌؛ به‌ علاوه‌، نظير آن‌ در مورد نانيس‌ ، دختر كرزوس‌ ليديه‌، و تحويل‌ سارديس‌ به‌ دشمن‌ نيز نقل‌ است‌. ساير اجزای روايت‌ نيز در قصه‌های عاميانه‌ی اقوام‌ مختلف‌ تكرار شده‌ است‌ و اين‌ جمله‌، نشان‌ می دهد كه‌ شكل‌ روايت‌ اصل‌ تاريخی ندارد و چيزی جز يك‌ قصه‌ی سرگردان‌ نيست‌ هر چند ماجرای محاصره‌ و فتح‌ شهر به‌ وسيله‌ی شاپور يا پدرش‌ اردشير واقعيت‌ دارد و قصه‌ نيست‌.

نقشهای برجسته‌ای كه‌ همراه‌ با كتيبه‌های شاپور بر صخره‌های اطراف‌ كازرون‌ و ديگر شهرهای پارس‌ از اين‌ دومين‌ پادشاه‌ خاندان‌ ساسانيان‌ باقی است‌ او را مردی خوش‌ بالا با صورت‌ مطبوع‌ و سيمای موقر نشان‌ می دهد كه‌ غرور شاهانه‌ در تمام‌ حركات‌ و حالات‌ او به‌ نحو بارزی به‌ چشم‌ می خورد و ديدار او را تا حدی نادلپذير جلوه‌ می دهد. در بين‌ روايات‌ ديگر، آنچه‌ كه‌ منبع‌ رومی راجع‌ به‌ رفتار او با اُذَيْنَه‌ پادشاه‌ تَدْمُرْ (پالمير در جنوب‌ صحرای شام‌) نقل‌ می كند، اين‌ غرور و خودبينی شاهانه‌ی او را كه‌ در نقشهای سكه‌هايش‌ نيز پيداست‌ برجسته‌تر می سازد. بر وفق‌ اين‌ روايت‌، وقتی كه‌ شاپور در جنگی كه‌ منجر به‌ اسارت‌ والريان‌ امپراطور روم‌ شد در آن‌ سوی فرات‌ می تاخت‌، اين‌ اذينه‌ درصدد جلب‌ دوستی او برآمد و هدايای بسيار با نفايس‌ نادر كه‌ باريك‌ قطار شتر می شد با نامه‌ای دوستانه‌ به‌ نزد وی فرستاد و از سابقه‌ی دوستی كه‌ همواره‌ نسبت‌ به‌ خاندان‌ وی داشت‌ در آن‌ نامه‌ ياد كرد، اما شاپور كه‌ در لحن‌ نامه‌ی او بويی از خودبينی يافت‌ يا آن‌ را چنان‌ كه‌ بايد متواضعانه‌ نديد، برآشفت‌ و نامه‌ را از هم‌ بدريد و گفت‌ اين‌ اذينه‌ كيست‌ و از كدام‌ سرزمين‌ است‌ كه‌ با خداوندگار خويش‌ چنين‌ گستاخ‌ وار سخن‌ می گويد؟ آن‌گاه‌ فرمان‌ داد تا هدايای او را به‌ فرات‌ ريزند و خود او را دست‌ بسته‌ به‌ پيشگاه‌ آرند. اين‌ جبروت‌ شاهانه‌ كه‌ خشم‌ و كينه‌ی عربی را در وجود اذينه‌ برانگيخت‌ و بازگشت‌ از اين‌ سفر پيروزمندانه‌ را برای شاپور مايه‌ی اهانت‌ و حتی شكست‌ به‌ دست‌ اين‌ شيخ‌ عرب‌ ساخت‌ و او را دست‌ نشانده‌ی متحد روم‌ كرد، در سيمای مغرور و موقر شاپور به‌ چشم‌ می خورد و حماقت‌ را در نقاب‌ غرور می پوشاند. نقشهايی هم‌ كه‌ والريانوس‌ (والريان‌) امپراطور اسير، را در پيش‌ پای او افتاده‌ نشان‌ می دهد، تصويری از همين‌ غرور فوق‌العاده‌ی اوست‌ كه‌ حاكی از عظمت‌ اخلاقی نيست‌؛ و هر چند آنچه‌ درباره‌ی بد رفتاری او با امپراطور اسير در روايات‌ مأخوذ از روميان‌ نقل‌ است‌، بيشتر به‌ وسيله‌ی دشمنان‌ مسيحی اين‌ امپراطور مشرك‌ روايت‌ شده‌ است‌ و برای مورخ‌ چندان‌ اعتبار ندارد، تصوير وضع‌ التماس‌آميز مرد اسير در پيش‌ پای اسب‌ شاه‌ هم‌ چندان‌ حاكی از نجابت‌ شاهانه‌ی سوار فاتح‌ به‌ نظر نمی آيد.

شاپور اين‌ مايه‌ غرور و جبروت‌ و قساوت‌ خويش‌ را هم‌ مثل‌ دلاوری و جنگجويی و پايداری خويش‌ از پدرش‌ اردشير ميراث‌ يافته‌ بود. وی كه‌ در طی چهارده‌ سال‌ سلطنت‌ پدر در كنار او جنگيده‌ بود، و در تمام‌ سالهای اخير هم‌ شريك‌ يا جانشين‌ او بود، از همان‌ آغاز جلوس‌ اتمام‌ كارهايی را كه‌ در دوران‌ فعاليت‌ پدرش‌ ناتمام‌ مانده‌ بود به‌ عهده‌ داشت‌. سياست‌ تعرضی پدر را نيز در ايجاد وحدت‌ و تمركز در تمام‌ كشور ادامه‌ داد. در غرب‌ با روم‌ و در شرق‌ با كوشان‌ كشمكشهايی را كه‌ ادامه‌ی آنها می بايست‌ قلمرو وی را به‌ آنچه‌ در دوره‌ی پيش‌ از عهد مقدونی بود برساند، به‌ جد تمام‌ تعقيب‌ كرد. كوشان‌ در آن‌ ايام‌ دوران‌ شكوفايی خود را پشت‌ سرگذاشته‌ بود اما ثروتی كه‌ از بازرگانی شرق‌ و غرب‌ اندوخته‌ بود آن‌ را برای قلمرو شاپور خطری مجسم‌ میكرد. حمايتی هم‌ كه‌ كوشان‌ از آغاز نهضت‌ اردشير از خاندان‌ اشكانيان‌ و از جنبشهای ضد اردشير در ارمنستان‌ می كرد آن‌ كشور را در نظر شاپور به‌ صورت‌ يك‌ متحد بالقوه‌ی روم‌ تصوير می نمود. اما خود روم‌ كه‌ هنوز در ارمنستان‌ و بين‌النهرين‌ از تحريك‌ و توطئه‌ بر ضد ايران‌ نمی آسود، در اين‌ ايام‌ در نوعی هرج‌ و مرج‌ نظامی و سياسی غوطه‌ می خورد. هرج‌ و مرج‌ چنان‌ بود كه‌ در مدت‌ سلطنت‌ سی و يك‌ ساله‌ی شاپور بيش‌ از سی تن‌ در آنجا به‌ عنوان‌ فرمانروا بر مسند نشستند. غالب‌ اين‌ فرمانروايان‌ هم‌ به‌ وسيله‌ی سربازان‌ خويش‌ به‌ امپراطوری انتخاب‌ می شدند و چند صباح‌ بعد نيز به‌ دست‌ آنها بر كنار يا كشته‌ میشدند. ادامه‌ی اين‌ وضع‌ به‌ شاپور فرصت‌ داد تا جنگ‌ تعرضی به‌ قلمرو روم‌ را ادامه‌ دهد. در اين‌ جنگها يك‌ امپراطور در حال‌ عقب‌نشينی از مرزهای وی كشته‌ شد، امپراطوری ديگر برای بازگشت‌ به‌ كشور خود ناچار به‌ پرداخت‌ فديه‌ و باج‌ به‌ وی شد و يك‌ امپراطور هم‌ به‌ اسارت‌ وی افتاد و تا پايان‌ عمر در اسارتش‌ باقی ماند.
شاپور كه‌ در ادامه‌ی سياست‌ تعرضی پدر در بين‌النهرين‌ و سوريه‌ به‌ تاخت‌ و تاز در اراضی روم‌ پرداخته‌ بود، در همان‌ آغاز جلوس‌، نصيبين‌ و حَرّانْ را گرفته‌ بود، و سپاه‌ او در آن‌ سوی فرات‌ تا انطاكيه‌ی سوريه‌ پيش‌ رفته‌ بود. در اين‌ هنگام‌ گرديانوس‌، امپراطور جوان‌ كه‌ داعيه‌ی كسب‌ قدرت‌ در روم‌ او را به‌ مقابله‌ با اين‌ تهديدها واداشته‌ بود، همراه‌ پدر زن‌ خويش‌ تيمه‌ سيوس‌ كه‌ سرداری جنگ‌ آزموده‌ بود لشكری گران‌ به‌ دفع‌ وی تجهيز كرد. گرديانوس‌ انطاكيه‌ را از تعرض‌ سپاه‌ ايران‌ خلاص‌ كرد، نصيبين‌ و حران‌ را باز پس‌ گرفت‌ و درفش‌ روم‌ را تا سواحل‌ دجله‌ پيش‌ برد. اما در اين‌ ميان‌ پدر زنش‌ تيمه‌ سيوس‌ ناگهان‌ بيمار شد و درگذشت‌. در سپاهش‌ هم‌ اختلافات‌ در گرفت‌ و ناچار به‌ عقب‌ نشينی شد و در شورشی كه‌ ظاهراً فيليپ‌، فرمانده‌ جديد سپاهش‌، بر ضد او به‌ راه‌ انداخت‌ كشته‌ شد (۲۴۴) و نقشه‌های او در غلبه‌ بر بابل‌ عقيم‌ ماند. جانشين‌ او فيليپ‌، معروف‌ به‌ عرب‌، كه‌ سردار سپاهش‌ هم‌ شده‌ بود و از جانب‌ سربازان‌ به‌ امپراطوری انتخاب‌ شده‌ بود برای تحكيم‌ امپراطوری متزلزل‌ خود بازگشت‌ به‌ روم‌ را ضروری يافت‌ و به‌ همين‌ سبب‌ مذاكره‌ با شاپور را لازم‌ ديد. امپراطور جديد، چنان‌ كه‌ شاپور در كتيبه‌ی خود در كعبه‌ی زرتشت‌ ياد می كند، نزد وی آمد، پانصد هزار دينار فديه‌ داد و با پرداخت‌ مبلغی غرامت‌ با پادشاه‌ پارس‌ پيمان‌ متاركه‌ای منعقد كرد كه‌ برای ايران‌ متضمن‌ منفعت‌ بود و برای روم‌ همچنان‌ كه‌ بعضی مورخان‌ از روی انصاف‌ خاطرنشان‌ كرده‌اند تا حدی كه‌ مقتضای احوال‌ اجازه‌ میداد متضمن‌ وهن‌ نمی شد.
اين‌ متاركه‌ تقريباً تا چهارده‌ سال‌ از هر دو جانب‌ رعايت‌ شد. در ايران‌ به‌ شاپور فرصت‌ داد تا وحدت‌ و تمركز را در تمام‌ كشور برقرار سازد و كسانی را كه‌ در مدت‌ درگيريهای او با روم‌ داعيه‌ی طغيان‌ و استقلال‌ يافته‌ بودند به‌ انقياد وادارد. در واقع‌ اقوام‌ ولايات‌ ساحل‌ خزر از آغاز سلطنت‌ او سر به‌ طغيان‌ برآورده‌ بودند. از وقايعنامه‌ی اربلا چنان‌ برمی آيد كه‌ شاپور در اولين‌ سال‌ سلطنت‌ - در واقع‌ بعد از تاجگذاری - با طوايف‌ خوارزمی، مردم‌ ماد در نواحی جبل‌ ، وايف‌ گيل‌ و ديلم‌ و گرگان‌ جنگيد و آنها را به‌ اظهار طاعت‌ وادار كرد. از كتاب‌ پهلوی شهرستانهای ايران‌ ، نيز چنان‌ مستفاد می شود كه‌ وی در خراسان‌ با فرمانروايی به‌ نام‌ پهله‌زاگ‌ جنگيد و در آنجا شهر نوشاپور (نيشاپور) را بنياد نهاد. در همين‌ سالها ارمنستان‌ هم‌ كوششی برای اعاده‌ی استقلال‌ از دست‌ رفته‌ كرد (۲۵۳) اما سپاه‌ شاپور در دفع‌ اين‌ اقدام‌ با چنان‌ قاطعيت‌ و سرعتی عمل‌ كرد كه‌ تا چندين‌ سال‌ بعد از مرگ‌ او نيز تيرداد، پسر خسرو و مدعی تاج‌ و تخت‌ ارمنستان‌، برای تجربه‌ی تازه‌ای در اين‌ زمينه‌ جرئت‌ نيافت‌. گرجستان‌ نيز كه‌ در گذشته‌ متحد روم‌ و ارمنستان‌ بود در اين‌ ايام‌ به‌ وسيله‌ی شاپور مغلوب‌ شد، و آن‌گونه‌ كه‌ از وقايعنامه‌های گرجی برمی آيد، پسری از آن‌ وی به‌ نام‌ مهران‌ بنيان‌گذار سلسله‌ی خسروی در گرجستان‌ شد و بعدها آيين‌ عيسی گرفت‌. غلبه‌ بر گرجستان‌ و ارمنستان‌ و رفع‌ هرگونه‌ دغدغه‌ از جانب‌ آن‌ نواحی، شاپور را به‌ تعرض‌ در سوريه‌ هم‌ تحريك‌ كرد. وی در سوريه‌ تا پای ديوار انطاكيه‌ پيش‌ راند و در كاپادوكيه‌ نيز تاخت‌ و تاز كرد. پسر وی هرمزد در آن‌ نواحی شهر طوانه‌ و قيصريه‌ را گرفت‌ و غنايم‌ بسيار از خزاين‌ حكام‌ اين‌ نواحی به‌ دست‌ آورد. در اين‌ هنگام‌ والريان‌، امپراطور شصت‌ ساله‌، تصميم‌ به‌ جنگ‌ گرفت‌. وی سپاه‌ شاپور را از حوالی انطاكيه‌ باز پس‌ راند (۲۵۹) و به‌ خاطر همين‌ مختصر پيروزی به‌ عنوان‌ فاتح‌ پارت‌ و منجی شرق‌ سكه‌ زد. ولی قسمتی از سپاه‌ وی در راه‌ دچار بيماريهای واگير شد، در نواحی ادسا هم‌ بخشی ديگر از سپاه‌ گرفتار بيماری گشت‌ و در حركت‌ به‌ شرق‌ در بين‌ آنها ترديد و تزلزل‌ پيش‌ آمد. امپراطور خواستار مذاكره‌ و پرداخت‌ غرامت‌ شد. در مذاكره‌ای روياروی كه‌ طرفين‌ در باب‌ آن‌ توافق‌ كردند ظاهراً برخوردی خصمانه‌ روی داد و والريان‌ با عده‌ی كثيری از سپاهيان‌ خويش‌ به‌ اسارت‌ افتاد (۲۶۰). اين‌ بار گويی چيزی از جنايت‌ كاراكالاً امپراطور روم‌ به‌ وسيله‌ی شاپور تلافی شد.

اين‌ پيروزی برای شاپور اوج‌ افتخاری را كه‌ طالب‌ آن‌ بود تأمين‌ كرد. از اين‌رو وی نقش‌ برجسته‌ی آن‌ را بر صخره‌های پارس‌ همه‌ جا در دل‌ كوهها تصوير كرد. هر چند در بازگشت‌ از اين‌ سفر جنگی سپاه‌ وی از جانب‌ اذينه‌، پادشاه‌ تدمر كه‌ طالب‌ فرصتی بود تا انتقام‌ اهانتی را كه‌ فاتح‌ پارسی در حق‌ او كرده‌ بود بكشد، مورد تعرض‌ واقع‌ شد و قسمتی از غنايم‌ را با خسارات‌ و تلفات‌ قابل‌ ملاحظه‌ از دست‌ داد، اما پيروزی بر امپراطور برای شاه‌ بيش‌ از آن‌ افتخارآميز بود كه‌ شكست‌ يك‌ دسته‌ سپاه‌ وی از يك‌ شيخ‌ عرب‌ از اهميت‌ آن‌ بكاهد. والريان‌ ظاهراً تا پايان‌ عمر در اسارت‌ شاپور ماند و پسرش‌، گاليه‌ نوس‌ ، هم‌ كه‌ در روم‌ جای او را گرفت‌ چندان‌ كوششی برای آزادی پدر يا تلافی شكست‌ روم‌ به‌ جا نياورد. شاپور والريان‌ را با تعدادی از روميان‌ در شهر نوساختیه‌ی خويش‌ جندیشاپور- واقع‌ بين‌ شوش‌ و شوشتر و ظاهراً در محل‌ خرابه‌های شاه‌آباد كنونی - سكونت‌ داد و در بنای سد كارون‌، در شوشتر، مهندسان‌ رومي‌ را به‌ كار گرفت‌: سد قيصر . تعدادی ديگر از روميان‌ را در پارس‌ و در پارت‌ جای داد. با آنكه‌ در دنبال‌ ماجرای والريان‌ رابطه‌ی ايران‌ و روم‌ در نوعی فترت‌، كه‌ نه‌ جنگ‌ بود و نه‌ صلح‌، واقع‌ شد، شاپور خود را از دغدغه‌ی تعرض‌ و تحريك‌ روم‌ آزاد يافت‌ و در داخل‌ به‌ كار آبادانی، و در خارج‌ به‌ بسط‌ قلمرو خويش‌ در نواحی شرقی كشور پرداخت‌. وی در نواحی شمال‌شرقی، چنان‌ كه‌ خودش‌ در يك‌ كتيبه‌ی طولانی - در ديوار آتشگاه‌ نقش‌ رستم‌ - ياد می كند، نه‌ فقط‌ پيشاور بلكه‌ باختر و قسمتی از سغد را نيز گرفت‌. در نواحی شمال‌ غربی هم‌، چنان‌ كه‌ از كتيبه‌ هايش‌ برمی آيد، قلمرو او غير از گرجستان‌ و ارمنستان‌ شامل‌ نواحی آلبانی هم‌ می شد. اينكه‌ وی خود را پادشاه‌ ايران‌ وانيران‌ می خواند ناظر به‌ وسعت‌ دامنه‌ی فتوحاتش‌ در خارج‌ از فلات‌ بود- چيزی كه‌ پدرش‌ اردشير هم‌ به‌ آن‌ انديشيده‌ بود، اما به‌ تحقق‌ دادنش‌ كامياب‌ نشده‌ بود.

شنبه، تیر ۱۹، ۱۳۹۵

کتاب نگاهی‌ نو به اسلام - نوشتهٔ دکتر مسعود انصاری

پیامبران از دروغگویان حرفه ای نیز زشتکارترند، زیرا دروغگویان حرفه ای از قول خود، ولی پیامبران از قول خدا دروغ می گویند. بر پایه نوشتارهای معتبر مشهورترین نویسندگان و پژوهشگران مسلمان و غیرمسلمان درباره محمد و اسلام و اینکه چگونه یک تازی شترچران موفق شد یکی از بزرگ ترین دین های بشری را به وسیله شمشیر و اقدامات تروریستی در دنیا بنیانگذاری کند، به گفته دیگر بدیهی است که برای درک قرآن، یعنی قانون اساسی دین اسلام باید ابتدا نویسنده این کتاب را به خوبی شناخت.

پنجشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۹۵

انواع روباه در ایران


نام علمی : Vulpes vulpes

نام انگلیسی: Common Fox,Red Fox

نام فارسی: روباه معمولی

(ترکی: تُولكی) (كردی: رِواس، ری‌وی) (مازندران: لاس، روا)

مشخصات: تشخيص اين حيوانات به علت داشتن دم بلند و پشمالو با نوك سفيد، پوزه باريك، گوش‌های بزرگ و سيخ كه پشت آنها سياه يا قهوه‌ای است به آسانی ميسر می باشد. رنگ موهای پشت در مناطق مختلف متفاوت، و معمولاً خاكستری متمايل به قهوه‌ای تا نخودی است .

اندازه‌ها: طول سر و تنه ۵۰ تا ۷۷ سانتی‌متر، دم ۳۲ تا ۴۸ سانتی‌متر، ارتفاع ۲۵ تا ۴۰ سانتی‌متر، وزن ۴ تا ۱۰ كيلوگرم.

زيستگاه: در اكثر زيستگاه‌ها و حتی داخل شهرها وجود دارد. در شهر تهران در بسياری از پارك‌ها و باغات و حتی منازل مشاهده می‌شود.

گاهی اوقات شب‌ها در زير نور چراغ به جستجوی غذا می‌پردازد، از مناطق بسيار خشك بيابانی و جنگل‌های انبوه دوری می‌كند (تاكنون به جز منطقه جنگلی پارك ملی گلستان از ديگر مناطق جنگلی خزر گزارش نشده است).

پراكندگی: در اكثر مناطق كشور از ارتفاعات سردسير آذربايجان تا مناطق گرمسير جنوب كشور زندگی می‌كند.

پراكنش جهانی: آمريكا، اروپا و آسيا (روباه معمولی و گرگ بعد از انسان بيشترين پراكندگی طبيعی را در بين پستانداران زمينی دارند).

عادات: شبگرد است، اوايل غروب و صبح زود فعاليت بيشتری دارد. در فصل جفت‌گيری، زمان تهيه غذا برای بچه‌ها و مواقع مريضی، روزها نيز مشاهده می‌شود. حيوانی تك‌زی است، ولی در زمان جفت‌گيری و نگهداری از بچه‌ها زندگی مشترك دارد. غالباً در لانه حيواناتی نظير رودك ساكن می‌شود يا از سوراخ‌های طبيعی استفاده می‌كند. معمولاً دو لانه دارد و در مواقع احساس خطر بچه‌ها را از لانه‌ای به لانه ديگر منتقل می‌سازد. لانه‌ها معمولاً علاوه بر لاه اصلی چندين راه خروجي اضطراری دارند. روباه معمولی قادر است با سرعت ۴۸ كيلومتر در ساعت بدود، در يك شب حدود هشت كيلومتر مسافت را طی كند. دو متر به هوا بپرد و به خوبی شنا كند. حس بويايی، بينايی و شنوايی قوی است. مردمك چشم مانند برخی گربه‌سانان به صورت خط عمودی در می‌آيد و قدرت بينايی‌اش هم به خوبی گربه‌ها است.

غذا: رژيم غذايی بستگی به مواد قابل دسترس دارد، معمولاً از پستانداران كوچك نظير موش و خرگوش، پرندگان و جوجه آنها، خزندگان، حشرات و ساير بی‌مهرگان تغذيه می‌كند. در معده يك روباه كه در حومه شيراز شكار شد ده‌ها عقرب مشاهده گرديد. معمولاً طعمه خود را با تعقيب رد آنها به خصوص در برف شكار می‌كند. برای شكار موش بی‌حركت می ايستد، به دقت گوش می دهد، ناگهان در حالی كه دستانش رو به پايين است مستقيم به روی طعمه می‌جهد و آن را به زمين می‌چسباند، ولی خرگوش‌ها را با سرعت زياد تعقيب كرده و آنها را می‌گيرد، گاهی اوقات با دستانش زمين را حفره نموده و غذای اضافی را در آن پنهان می‌كند. روباه معمولی از غذاهای گياهی نيز به عنوان مكمل استفاده می‌كند. در بعضی از مناطق، مانند دشت تركمن صحرا در فصل تابستان روباه‌ها در اطراف مزارع هندوانه ساكن شده و در اين دوره هندوانه غذای اصلی آنها را تشكيل می‌دهد.

توليدمثل: جفت‌گيری معمولاً در زمستان صورت می‌گيرد. در اين زمان صدای جيغ مانند روباه‌ها در شب شنيده می‌شود. در فصل جفت‌گيری گاهی نزاع‌هايی بين نرها در می‌گيرد، ماده ممكن است با چند نر جفت‌گيری كند ولی فقط با يكی از آنها همسر می‌شود. پس از جفت‌گيری، نر و ماده به طور مشترك شروع به تدارك محل زايمان می‌كنند. ماده پس از ۴۹ تا ۵۶ روز تعداد ۱ تا ۱۳ بچه با ميانگين ۵ قلاده به رنگ قهوه‌ای تيره با نوك دم سفيد می‌زايد. چشم بچه‌ها پس از نه روز باز می‌شود. در روزهای اول زايمان، ماده از لانه خارج نمی‌شود و نر برای او غذا می‌آورد. بچه‌ها تا چهار ماهگی وابسته به والدين هستند. در ۱۲ ماهگی می‌توانند توليدمثل كنند. طول عمر روباه در اسارت حدود ۱۰ سال و در طبيعت گاهی از سه سال تجاوز نمی‌كند.

وضعيت فعلی: دشمن طبيعی روباه، پلنگ، پرندگان شكاری و همچنين شكارچيان پوست هستند. به علت زيركی و تطابق اين حيوان با شرايط مختلف طبيعی و استفاده از منابع متفاوت غذايی، علی‌رغم تعقيب و شكار بی‌رويه، تاكنون كاهش شديدی در جمعيت آنها ايجاد نشده است. تنها عاملی كه می‌تواند خطرآفرين باشد، حساسيت شديد اين حيوان به بيماری هاری است.

 
شاه روباه (روباه افغانی)

نام علمی : Vulpes cana

نام انگلیسی: Blanford's Fox

نام فارسی: شاه روباه (روباه افغانی)

مشخصات: احتمالاً كوچك‌ترين روباه ايران و زيباترين آنها است. در ناحيه صورت، معمولاً دو نوار سياه وجود دارد كه از چشم‌ها به طرف بينی امتداد يافته‌اند. دم بلند و بسيار پرمو، گوش‌ها بزرگ و در قاعده بسيار پهن می‌باشند. رنگ پشت گوش‌ها قهوه‌ای متمايل به خاكستری است. موهای بدن بسيار نرم و انبوه‌اند، رنگ موهای پشت معمولاً خاكستری تيره با نوك سفيد، در ناحيه ستون مهره‌ها كاملاً قهوه‌ای و روی دم سياه رنگ است. برخلاف ساير روباه‌های ساكن در نواحی بيابانی كف پاهای شاه روباه فاقد مو می‌باشد.

اندازه‌ها: طول سر و تنه ۴۰ تا ۵۰ سانتي‌متر، دم ۳۳ تا ۴۱ سانتی‌متر، وزن يك تا سه كيلوگرم.

زيستگاه: تپه و ماهورهای واقع در مناطق استپی و بيابانی.

پراكندگی: در ايران در مناطق شرق خراسان، كرمان، فارس، رباط پشت بادام يزد، اصفهان و نايبندان طبس مشاهده شده است.

پراكنش جهانی:‌ بلوچستان، پاكستان، افغانستان، تركمنستان

عادات: شبگرد است. به صورت انفرادی زندگی می‌كند، مهاجرت چندانی ندارد. بسيار بازيگوش و باهوش است. می‌تواند مدت‌ها با سرعت ۵۰ كيلومتر در ساعت بدود.

غذا: از جوندگان، حشرات و مواد گياهی تغذيه می‌كند و به ندرت آب می‌نوشد.

توليدمثل: احتمالاً در زمستان جفت‌گيری می‌كند. طول آبستنی ۵۰ تا ۶۰ روز است. نوزادان حدود ۴۰ روز شير می‌خورند و در ۱۰ ماهگی بالغ می‌شوند. طول عمر در اسارت گاهی به ۱۰ سال می‌رسد.

وضعيت فعلی: به علت داشتن پوست گرانبها مورد توجه شكارچيان پوست است. در سال‌های اخير جمعيت آن به شدت كاهش يافته است. خوشبختانه در بين عكس‌های گرفته شده به وسيله دوربين‌های تله‌ای كه به تازگی توسط پروژه حفاظت از يوزپلنگ آسيایی در پناهگاه حيات وحش نايبندان طبس نصب شده است تعداد زيادی عكس اين روباه مشاهده می‌شود.
 

   روباه شنی

نام علمی : Vulpes rueppellii

نام انگلیسی: Sand Fox, Ruppell’s Fox

نام فارسی: روباه شنی

مشخصات: جثه كوچك‌تر از روباه معمولی، ولی گوش‌ها به نسبت بزرگ‌تر است. رنگ پشت گوش‌ها برخلاف روباه معمولی سياه نيست و غالباً به رنگ پشت بدن و يا زرد متمايل به نارنجی است. موها بسيار نرم و متراكم، رنگ پشت خاكستری متمايل به زرد، رنگ موهای دم زرد متمايل به قهوه‌ای و انتهای آن سفيد است. دست و پا كوتاه‌تر از روباه معمولی است. در بين پنجه‌های دست و پا موهای بلندی وجود دارد.

اندازه‌ها: طول سر و تنه ۴۰ تا ۵۲ سانتی‌متر، دم ۲۵ تا ۳۵ سانتی‌متر، ارتفاع ۲۵ تا ۳۰ سانتی‌متر، وزن ۲ تا ۵/۴ كيلوگرم.

زيستگاه: مناطق بيابانی و استپی.

پراكندگی: در مناطق حاشيه كوير مركزی، سيستان و بلوچستان، فارس، خوزستان، بندرعباس و احتمالاً جزيره قسم زندگی می‌كند (روباه‌های جزيره قشم از نظر شكل ظاهری با ساير روباه‌ها متفاوتند. برخی شبيه روباه معمولی و برخی نيز شباهت‌هايی به روباه شنی دارند. تاكنون هيچ‌گونه مطالعه‌ای در مورد روباه‌های جزيره قشم صورت نگرفته است).

پراكنش جهانی:‌ شمال آفريقا، عربستان، افغانستان.

عادات: شبگرد است، معمولاً در روز ديده نمی‌شود. به صورت انفرادی و گاهی در دسته‌های كوچك زندگی می‌كند.

غذا: از مواد حيوانی نظير سوسك، جوندگان كوچك، خزندگان، حشرات، لاشه حيوانات و مواد گياهی نظير برگ، دانه‌های آب‌دار و صيفی‌جات تغذيه می‌كند (در منطقه رباط پشت بادام يزد تعدادی روباه شنی در حال خوردن هندوانه مشاهده گرديد). ساير خصوصيات و عادات اين روباه شبيه روباه معمولی است. طول عمر در اسارت شش سال و نيم است.

وضعيت فعلی: به علت زندگی در مناطق بيابانی و دور از دسترس، خطر چندانی نسل اين حيوان را تهديد نمی‌كند. در سال‌های ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ اكثر روباه‌های شنی پارك ملی كوير به علت نامشخصی كه احتمالاً طعمه‌های مسموم كار گذاشته شده توسط دامداران برای كشتن گرگ‌ها بوده است نابود شدند.
 

   روباه تركمنی

نام علمی : Vulpes Corsac

نام انگلیسی: Corsac fox ,Steppe fox

نام فارسی: روباه تركمنی

(روباه سردم سياه، روباه كُرساك) (تركمنی: اوغان تلكی)

مشخصات: از نظر ظاهری شبيه روباه معمولی است ولی جثه‌اش كوچك‌تر و دست و پايش بلندتر است. مشخصه اصلی اين روباه دم نسبتاً كوتاهی است كه برخلاف ساير روباه انتهای آن به زمين نمی‌رسد. رنگ موهای انتهايی دم برخلاف روباه معمولی و روباه شنی، قهوه‌ای تيره يا سياه است. گوش‌ها نسبتاً نوك تيز ولی در پايين پهن و رنگ پشت آنها دارچينی روشن است. در فصل زمستان موها بسيار بلند و رنگ آنها به خاكستری متمايل به سفيد تبديل می‌شوند، به طوری كه فقط نوك گوش‌ها قابل مشاهده است. پوشش تابستانی كوتاه و به رنگ نخودی متمايل به قرمز است.

اندازه‌ها: طول سر و تنه حدود ۵۰ تا ۶۰ سانتی‌متر، دم ۲۵ تا ۳۵ سانتی‌متر.

زيستگاه: مناطق استپی و بيابانی.

پراكندگی: در ايران فقط در نواحی تركمن صحرا زندگی می‌كند.

پراكنش جهانی:‌ آسيای مركزی، سبری تا تبت.

عادات: اغلب شبگرد است. به صورت انفرادی زندگی می‌كند ولی نسبت به ساير روباه‌ها اجتماعی‌تر است. گاهی چندتای آنها در يك لانه مشاهده می‌شوند، معمولاً در لانه متروكه حيواناتی نظير رودك ساكن می‌شود. حيوانی بسيار چابك و بازيگوش است و می‌تواند از درختان بالا برود. در گذشته شكار آن با عقاب متداول بوده است. بعضی نيز آن را به عنوان حيوان خانگی نگهداری می‌كرده‌اند. اين روباه، سرعت كمی دارد، به طوری كه يك سگ معمولی می‌تواند آن را به آسانی بگيرد.

غذا: معمولاً از جوندگان نظير جربيل بزرگ، خرگوش، خارپشت، پرندگان، خزندگان، قورباغه، حشرات، لاشه حيوانات و مواد گياهی تغذيه می‌كند. معمولاً، پوست خارپشت‌هايی كه توسط اين روباه شكار شده‌اند، در نزديك لانه مشاهده می‌شود. ساير خصوصيات شبيه روباه معمولی است.

وضعيت فعلی: به علت باارزش بودن پوست اين حيوان، شكارچيان با استفاده از وسايل مختلف، آن را تعقيب و شكار می‌كنند. به همين علت جمعيت روباه تركمنی به شدت كاهش يافته و خطر انقراض، نسل آن را تهديد می‌كند.

دوشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۹۵

اولین بار این خمینی بود که دیگران را دعوت به کشتن کسروی کرد!

شیعیگری، بخوانند و داوری کنند, از احمد کسروی،(بهمن، ۱۳۲۲) کتابی است که با دلایل و پرسش‌ها همینطور به کمک مراجع تاریخی تمام اساس و باور‌هایِ ‌شیعه را زیر سوال می‌برد و ابهام و تردید بسیار زیادی نسبت به این مذهب ایجاد می‌کند،کسروی در این کتاب به درستی‌ قلب مذهب ‌شیعه را نشانه رفته بود.
خمینی پس از اطلاع از این کتاب کسروی را یک تبریزی بی‌ سر و پا خطاب کرده و تمام مسلمانان باغیرت را دعوت به کشتن وی نمود (اردیبهشت ۱۳۲۳). نامه سرگشاده خمینی با عنوان بخوانید و به کار بندید.

همه دیدید کتابهای یک نفر تبریزی بی‏سروپا را که تمام آیین شماها را دستخوش ناسزا کرد و در مرکز تشیع به امام صادق و امام غایب ـروحی له الفداءـ آنهمه جسارتها کرد و هیچ کلمه از شماها صادر نشد. امروز چه عذری در محکمه خدا دارید؟ این چه ضعف و بیچارگی است که شماها را فرا گرفته؟
خیره سران بی دین از جای برخاستند و در هر گوشه زمزمه بی دینی را آغاز کردند و به همین زودی بر شما تفرقه زده ها چنان چیره شوند که از زمان رضاخان روزگارتان سخت تر شود.

نامه خمینی به دست فداییان اسلام نیز رسید و ایده ترور کسروی را در ذهن آنان کاشت.
(سید حسین امامی عضوی دیگر از فداییان اسلام که در قتل کسروی سهیم بود)
و آنان کسروی را به فجیعانه‌ترین حالت به قتل رساندند.

و خمینی سال‌ها بعد، پس از برداشته شدن تمام موانع بر سر راهش زمانی‌ که در قدرت بود اطلاعات تاریخی نثر شیوا و ساده کسروی را ستایش کرد و گفت اما غرور وی را برداشت!!!