شنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۹۳

آخرین نامه سعیدی سیرجانی به خامنه ای ، قبل از به قتل رسیدن توسط عوامل خامنه ای خونخوار

جناب آقای خامنه ‏ای
پيام عتاب ‏آميز جناب عالی را آقای صابری برايم خواند، و متاسف شدم، نه به علت اين که مورد قهر ‏آن مقام معظم قرار گرفته ‏ام و به زودی امت هميشه در صحنه حزب‏ الله حسابم را خواهند رسيد که مرگ در راه دفاع از ‏حق شهادت است و ما مرگ شهادت از خدا خواسته ‏ايم. تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خويش بود و اميدهای برباد ‏رفته ‏ام درباره سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ايران در دوران رهبری شما خواهند داشت.‏
بگذريم از لحن توهين ‏آميز پيام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوايی بعيد مي‏نمود تا چه رسد ‏به رهبر مسلمانان جهان. حيرتم از اين است که جناب عالی به استناد کدامين سند و قرينه و امارت مرا مرتد قلمداد ‏کرديد و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشته‏ های من است ای کاش موردش را مشخص می فرموديد، و اگر مبتنی بر ‏واردات غيبی است و اشراف بر ضماير که انالله و انااليه راجعون.‏
می ‏دانم در حکومتی که مرحوم شريعتمداری با آن مقام فقاهت، مهندس بازرگان با آن تقوای دينی و سياسی، آيت ‏الله ‏منتظری با آن سوابق مبارزاتی دق‏مرگ و خانه‏ نشين و مطرودند، تکليف امثال بنده معلوم است و بر ما کجا برازد دعوی ‏بی‏ گناهی.‏
 
و می دانم رهبر جليل القدری که با يک نهيبش نمايندگآن مجلس اسلامی در لاک سکوت و وحشت می‏خزند، البته ‏می تواند با تيغ بيدريغ تکفير حمله بر من درويش يک قبا آرد.‏
فرموده بوديد چرا اين همه مزايای حکومت اسلامی را نديده ‏ام و به تمجيد نپرداخته ‏ام. اين وظيفه اخلاقی را شاعران و ‏نويسندگان محترمی که با چرخشی ناگهانی در سلک هواداران ولايت فقيه درآمده ‏اند بهتر و موثرتر انجام مي‏دهند. ‏وانگهی رژيمی که علاوه بر فرستنده‏ های راديويی و تلويزيونی هزاران مسجد و منبر و مجلس را در اختيار دارد چه نيازی ‏به مديحه ‏سرايی مطرودان دارد، به خصوص نويسنده کج‏ سليقه‏ ای که هرگز در مدح هيچ امير و حاکمی قلم نزده است.‏
فرموده بوديد چرا در انتقاد از حکومت شاه به جزئيات اداری پرداخته ‏ام؟ از همين انتقادهای جزئی هم شرمنده ‏ام که ‏بحمدالله در اين ده سال فرصت‏ شناسان حق مطلب را ادا کرده ‏اند و بر حاکم معزول تاخته ‏اند. وضع من در زمان شاه نيز ‏مانند امروزم بود. مينوشتم و چاپ می‏شد و منتشر نمی‏گشت، ديکتاتور مغرور بدعاقبت می‏پنداشت با شکستن قلمها و زجر آزادگان بر دوام حکومت خود می ‏افزايد. قطعا مقالات سانسور شده من در بايگانی ساواک موجود است. بفرماييد ‏مطالب از "يغما" و "خواندنيها" بيرون کشيدهِ مرا در مقوله سياست فرهنگی، ماجرای کاپيتولاسيون، مضحکه تغيير ‏تاريخ، شعبده جشنهای شاهنشاهی به حضورتان بياورند تا بدانيد بوده ‏اند مردم از جان گذشته‏ای که به هيچ دعوی ‏مبارزه و پيوستگی به دارودسته‏ ای از بيان حقايق پروايی نداشته ‏اند.‏
اما در مورد کتابهای توقيف‏ شده بنده واقعا نمی‏دانم کجايش حمله به اسلام است يا اساس حکومت اسلامی. من ذاتا ‏از ريا و دروغ و تبعيض و ستم متنفرم و اين نفرت در نوشته ‏هايم منعکس است. اگر خدای ناخواسته همچو فاسدی در ‏دستگاه حکومت حاضر اين است که انتقاد از هر مسندنشين و مسئولی حمل بر "زيرسوال بردن رژيم" می‏شود و لطمه ‏زدن به اساس اسلام و بهانه‏ ای برای سرکوبی و اختناق و نتيجه‏ اش همين که می‏بينيم. من به آنچه در کتابهای توقيف ‏و خمير شده ‏ام نوشته ‏ام عميقا اعتقاد دارم و در هر محکمه‏ ای حاضر به پاسخ‏گويی ‏ام. اگر واقعا خلاف اسلام يا حکومت ‏واقعی اسلامی است، چرا بدين شيوه ‏های غير اخلاقی با من رفتار می‏کنند. مگر مملکت قانون ومحکمه ندارد؟
جناب آقای خامنه ‏ای توقع مردم مسلمان ايران از حکومت اسلامی جز اينهاست که می‏کنند. در رژيم کمونيستی تکليف ‏خلايق معلوم است. همه فضايل و امتيازات در نيروی کار مفيد افراد ملت خلاصه می‏شود و مناصب و مقامات در دست ‏طبقه کارگر است و استبداد کارگری حاکم بر جامع، در ممالک سرمايه ‏داری تمول و درآمد بيشتر ضامن قدرت اجتماعی ‏است و سرنوشت مردم در قبضه کسانی که به هر شيوه و از هر طريق صاحب آلاف و الوفی شده ‏اند. اما در حکومت ‏اسلامی ضابطه چيست؟ آيا فضايل منحصر به نماز و دعای بيشتر است و روزه طولانی‏تر و سجده غليظ تر و لقب حاجی ‏و انبوهی محاسن و کلفتی دستار و دعوی بسيار، يا به حکم آيه کريمه ان اکرمکم عندالله اتقيکم فضيلت افراد محصول ‏تقرب به حق است و قرب يزدان در گرو تقوی؟
اگر چنين است اجازه فرماييد بی‏ هيچ ملاحظه و پروايی عرض کنم بسياری از اعمال سران حکومت خلاف تقواست. اين ‏را به تجربه شخصا دريافته‏ ام و اثباتش اگر خواستيد آسان است. بگذريم از دو سال اول که نابسامانی ها جواز ‏آشفته‏ گويی ها و آشفته ‏کاريها بود. در همين چندماه اخير بزرگانی که در خبرنامه ‏ها و جرايد مرا عضو حزب توده و خدمتگزار ‏شاه و مامور ساواک معرفی کردند، هم از معصيت سنگين بهتان باخبر بودند و هم از نحوه زندگی و خلق ‏و خوی من، به ‏فرض اين که با گذشته زندگی بنده آشنايی نداشتند به فيض مقام و موقعيت خويش مي‏توانستند از دستگاه اطلاعاتی ‏کشور جويای سوابق شوند و آنگاه دست به قلم ببرند، يا کسانی را مامور، که مزاحمت هايی از قبيل سنگ‏ پراندن و ‏شعارنويسی بر درويوار خانه‏ ام کنند.‏
جناب آقای خامنه‏ ای بنده به خلاف حکم قاطع شما مسلمانی، صافی اعتقادم، و به دين و عقيده ‏ام مباهات می‏کنم. هيچ ‏ابله مخالف اسلامی نمیآيد پانزده سال عمر خود را صرف تصحيح و چاپ مفصل‏ترين تفسير قرآن کند. کسی که به ‏اسلام بی ‏اعتقاد است، با چه انگيزه ‏ای قصيده "اين بارگه که پايه‏ اش از عرش برتر است" را تقديم آستانه قم می‏کند؟ ‏کسی که دلبسته اسلام نيست در شرايط حاضر خاموش می‏ نشيند تا به نام مقدس اسلام هر ناروائی بر مردم تحميل ‏شود و اساس اعتقادشان متزلزل گردد.‏
 
جناب آقای خامنه‏ ای، من بيش از هر مسلمان متعصبی با سلطه و نفوذ اجانب به هر صورت و در هر مرحله اعم از ‏شرقی و غربی در وطن عزيزم مخالفم و بيش از بسياری از مدعيان به حقانيت شريعت اسلام معتقد. به هيچ حزب و ‏دسته و گروهی نه در گذشته بستگی داشته‏ ام و نه بعد از اين می توانم داشته باشم. اگر هوس جاه و منصب داشتم ‏در سال ۵۷ دعوت وزارت را با سرعت و صراحت رد نمی کردم، و اگر در طمع مال و منال بودم مجبور نمی ‏شدم درين ‏سالهای پيری و ممنوع‏ القلمی خانه مسکونيم را که تنها مايملکم در پهنه جهان بود بفروشم و صرف معاش کنم. ‏آدميزاده‏ ام، آزاده ‏ام و دليلش همين نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشيدن جام شوکران. بگذاريد آيندگان بدانند که ‏در سرزمين بلاخيز ايران هم بودند مردمی که دليرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.‏
چگونگی قتل زنده یاد سعیدی سیرجانی توسط جنایت کاران وزارت اطلاعات
سعيد امامی ضمن آن که پيشتر در جلسه شورای اطلاعات استان اصفهان ماجرای چگونگی قتل سيرجانی و آن «تلنگرهای سفت» را با آب و تاب تمام شرح داده بود، در اوراق بازجويی خود دوباره به آن اشاره می نمايد:
«…سيرجانی در اواخر کار واقعا بريده و بيمار شده بود. شايد هم تيم فنی در تعزير وی بسيار زياده روی نموده بود، شايد هم از… وی بوده، نمی دانم الله اعلم. حال سيرجانی خوب نبود و ضبط ويدئويی نيز ديگر موثر نبود. يک ماه ديگر وی را در خانه نگهداری کرديم تا که قرار بر حذف وی گرفته شد.
س: اين قرار چگونه و از چه طريقی گذاشته شد؟
آقای محسنی خود از آيت الله خوشوقت حکم حذف سيرجانی را گرفت که همان شب پس از آن که به اطلاعم رسيد با … و اکبر خوش کوش و يدالله رفتيم به خانه ی امن. پرسنل عمليات را فرستاديم. آن ها که از خانه رفتند، يدالله قرص آرام بخشی به وی داد و بعد… با آمپول هوا کارش را تمام کرد.
من و اکبر و… رفتيم و يدالله همان شب جنازه را تحويل تعاون وزارت داد…»
در تاريخ ۶/۹/۱۳۷۳ خبر فوت سعيدی سيرجانی منتشر می شود

سه‌شنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۹۳

به یاد کودتای نوژه خروش ارتش شاهنشاهی ایران


کارنامه ارتش ايران در هنگامه شورش سال ١٣۵٧(١٩٧٩) توسط گروهی از ارتشيان خائن خدشه دار شد. دو سال بعد گروه ديگری از افسران ميهن پرست و رشيد ايران آبروی بجوب رفته را باز خريدند. گروهی از ارتشيان که امروز بعد از ۳۶ سال مدعی هستند که بدلايل سياسی مجبور شدند تن به ذلت مصالحه با جمهوری اسلامی و بيعت با خمينی بدهند پشيمان شده و ميخواهند خود را تبرئه نموده و عمل اشتباه خود را به نعل و ميخ بزنند. ارتشيان کسانی بودند که ميتوانستند براحتی جلوی رژيم را گرفته و مانع ورود هواپيمای مردی که ايران برای او "هيچ" بود بشوند.
قيام ١٨ تير  ١٣۵٩يکی از تجليات با شکوه هم آهنگی ملت و ارتش ايران برای نجات کشور بشمار ميرود. اوج دلاوری ارتشيان را زنده يادان افسران و درجه داران ارتش شاهنشاهی ايران همراه با ميهن پرستان دلير در درون مرز نشان دادند. اين قيام به سبب توطئه بيگانگان و خيانت بيگانه پرستان، پيش از موفقيت نهائی به خون نشست و بيش از ٢٨٣ تن از دلاوران غيور ايران را به جوخه های تيرباران سپرد. حماسه ١٨ تيرماه ١٣٥٩ ، حماسه جانبازی دليرانی بود که درتلاشی نو ميدانه ولی مصمم برای نجات کشورشان از سقوط به ظلمات قرون وسطائی، مرگی مردانه را به جان خريدند در این برنامه بنا بود که با پرواز هواپیماها از پادگان شاهرخی بیت خمینی، فرودگاه امام و چندین نقطه حساس در تهران بمب باران و رژیم فلج شود که البته به دلایلی ناکام ماند. حتی يکنفر ازآنان ،چه زن وچه مرد، چه لشگری و چه کشوری، پيرو جوان، از بالاترين رده های ارتشی گرفته تا سربازساده در برابر دژخيمان اظهار عجز نکرد و سرفرود نياورد. حماسه ای که اينان آفريدند يکی از غرور انگيزترين حماسه تاريخ ما پس از قيامهای پياپی دو قرن اول اسلامی در برابر تازيان استيلاگر بود.
ريشهری قاضی ٢٤ ساعته که در اين مدت کوتاه حکم اعدام بيش از ٢٤٠ نفر را صادر کرد؛ درباره اين دليران قيام ١٨ تيرماه ميگويد: بطوريکه دربازجوئيها مشخص کرديم عناصر اصلی کودتای نافرجام نوژه عبارت بودند از: ساواکی ها؛ ماموران ضدانقلاب رژيم سابق؛ بهائی ها؛ تعدادی از دراويش وعده زيادی زنان فاحشه!
قيام مردانه حماسه آفرينان ١٨ تير اصولا" بخت بسياری برای پيروزی نداشت زيرا که در آن هنگام منافع سياسی و نظامی و اقتصادی و خصوصی بسياری؛ شکست چنين قيامی را ايجاب ميکرد. ولی ترديد نداشته باشيم که همه ناگفته های اين فاجعه گفته خواهد شد؛ و همه واقعيتهای اين حماسه شکوهمند که چگونه اين شيرمردان فداکار را دست و پابسته تسليم دشمنان کردند؛ به آگاهی آيندگان خواهد رسيد.
سرگرد خلبان فرخزاد جهانگيری درجلسه دادرسی در پاسخ ريشهری گفت : ما برای پول يا برای مقام دست به قيام نزديم. در اينصورت لازم نيست بپرسيد که از کارمان پشيمان هستيم و يا نيستيم؟ البته که نيستيم.
روایت می کنند که یکی از سربازان زیر فشار روانی شب پیش از عملیات جریان را با مادر خویش در میان می گزارد و او هم ماموران حکومتی را خبر میکند که البته این روایت چندان درست و مستند نیست و از سوی دیگر بسیاری با لاف و گزاف و با تفاخر ادعا کردند که کشف کودتای نوژه ازمفاخر آنها است. ابوالحسن بنی صدر رئيس جمهورملايان مدعی شد که روزپيش از قيام (دوگروه سياسی) جريان را به او اطلاع داده بودند. سرتيپ ظهيرنژاد ادعا کرد که يک ماه پيش اطلاعات مربوط به اين قيام به دفتر او رسيده بود و دو هفته بعد از آن ١٥ نفر در اين رابطه دستگير شده بودند. مسعود رجوی اطمينان ميداد که (کودتا) را او لو داده است. و کيانوری رهبر حزب توده تاکيد داشت که اين اطلاعات را اولين بار او در اختيار رژيم گذاشته است. ريشهری نيزمدعی بود که دانشجويان ازپنج ماه پيش اين برنامه را به او خبر داده بودند. ابوشريف؛ مصطفی چمران و جواد باهنرهر کدام اين افتخار را مربوط به خودشان دانستند هر چه هست عوامل چپ و کمونیست ها در این باره تاثیر گزار بوده اند.
چهره بسيار بارز اين گروه ٢٨٠ نفری سرتيپ خلبان آيت محققی است که از نظر سلسله مراتب نظامی بعد از سپهبد سعيد مهديون مقام ارشد گروه بود و از بهترين خلبانان ارتش شاهنشاهی بشمار ميرفت.
ويديوی ضبط شده جلسات دادرسی او توسط خود رژيم تهيه شده بود که مورد استفاده تبليغاتی قراربگيرد ؛ بيانات آرام؛ شمرده و روشن سرتيپ محققی که از آغاز تا پايان آن هيچ جانشانی از ضعف در آن نميتوان يافت؛ نمونه غرورانگيزی از طرز فکر و سخن يک سرباز شايسته ايران است. او در محاکمه خود به ريشهری ميگويد:
يادم هست که در يک بازجوئی قبلی؛ بشما گفته بودم که ممکن بود در دو ساعت اول حداکثر ٢٠ % از ارتش و يا مردم از ما حمايت کنند. ولی بعد ازدوساعت اول حداقل ٤٠ % حمايت خواهند کرد؛ تا غروب ٨٠ % و تا صبح روز بعد احتمالا %١٠٠.
گوشه ای دیگر از تلاش های میهن پرستان ارتش شاهنشاهی برای سرنگونی رژیم ایران در سی سال گذشته:
*زنده ياد سپهبد بقراط جعفريان يکی از اميران دلاور ارتش شاهنشاهی ايران بود که در بحبوحه شورش سال ۵۷ به قصد فرو نشاندن آن دست بکوشش زد. شورشيان و حاميان بيگانه آنها اين امير دلاور را در حين پرواز با هلی کوپتر ميان دزفول و اهواز که بمنظور هم آهنگ کردن حرکت يگانهای تحت فرماندهی خود جهت عزيمت به سوی پايتخت و سرکوب شورشيان در حرکت بود به آتش بستند و بقتل رساندند. چه کسانی ايشان را بدون پشتيبان گذاشت و چه کسانی گلوله و تفنگ در اختيار اوباش و اراذل گذاشت؟!
*زنده ياد ناخدا شهريار شفيق يکی از اولين افسران ارتش شاهنشاهی ايران بود که پس از شورش سياه سال ۵۷ به مبارزه با جمهوری اسلامی برخاست و تلاش گسترده ای برای از بين بردن جنايتکاران و ترور آفرينان نمود. اما جنايتکاران اسلامی اين مرد دلاور را ترور کردند تا حرکت ارتشيان را در نطفه خفه کنند که البته موفق نشدند و دوستان و همرزمانش راه او را ادامه دادند.
*زنده ياد سرتيپ جواد معين زاده، امير ارتش شاهنشاهی ايران بود که با ايجاد "ارتش رهائی بخش ايران" اولين سازمان(نظامی –سياسی) را بر عليه رژيم مذهبی ایران بنيان گذاشت . "آرا" ارگان رسمی اين سازمان در سال های ابتدائی شورش ۵٧ اولين نشريه مبارزان خارج از ايران بود که ميهن پرستانی را برای سرنگونی رژيم آخوندی در کنار هم قرار داد.
*زنده ياد ارتشبد غلامعلی اويسی، از اميران ارتش شاهنشاهی بود که بر عليه رژيم جمهوری اسلامی قيام کرد. بسياری از ارتشيان و ميهن پرستان مبارز به حرکت اين امير نامدار پيوستند و گروهی از آنان نيز در پايگاهی در مرز های ايران مستقر شدند. اما او همراه برادرش غلامحسين اويسی با گوله مزدوران رژيم و ايادی بيگانه به قتل رسيد.
*زنده ياد سرلشگر علاء الدين ناظم که به قصد سرنگونی رژيم قد علم کرده بود حرکت خود را به داخل ايران برد که تلاش های او با توطئه مزدوران بيگانه و رژيم خونخوار بی نتيجه ماند.
*زنده ياد ارتشبد بهرام آريانا امير دلاور ديگر ارتش شاهنشاهی ايران بود که برای سرنگونی حکومت آخوندی با رشادت بپا خاست و در ترکيه حرکت رهائی بخش ايران را آغاز نمود؛ حرکت اين امير ايران پرست با توطئه حاميان حکومت آخوندی نا کام ماند. عمليات ربودن ناوچه تبرزين نيز از جمله تلاش هائی بود که به فرماندهی افسران نيروی دريائی شاهنشاهی انجام گرفت ولی بدليل عدم استقبال از جانب بعضی افراد بی نتيجه ماند.

شنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۹۳

چه شخصی منشور كوروش را پيدا كرد؟

در سال ۱۲۵۸ خورشيدی/ ۱۸۷۹ ميلادی به هنگام كاوشهای باستان‌شناسی هيئت بريتانيايی در محوطه باستانی بابل در بين‌النهرين، هرمز رسام(۱۸۲۶- ۱۹۱۰) باستان‌شناس بريتانيايی آسوری‌تبار، استوانهٔ گلی‌ای را يافت كه شامل نوشته‌هايی به خط ميخی بود.
منشور كورش هخامنشی، كهن‌ترين بيانيه حقوق بشرِ شناخته شده جهان و سند سربلندی ايرانيان از همزيستی آشتیجويانه و گراميداشتِ باورها و انديشه‌های همه مردمان تابعه در هنگامه بنيادگذاری نخستين امپراطوری جهان است.
محل اصلی نگهداری اين منشور ، موزه بريتانياست .
در جريان جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ايران، منشور كوروش به رغم مخالفت دولت وقت بريتانيا برای چند روز به ايران آورده شد و به نمايش در آمد.
اين منشور در تاريخ ۱۹ شهريور ۱۳۸۹ وارد ايران و تحويل موزه ايران باستان شد.
منشور كوروش چهار ماه در ايران در معرض بازديد قرار گرفت و بعد از آن مجدداً به موزه بريتانيا تحويل داده شد.
اين سند به عنوان نخستين منشور حقوق بشر شناخته می‌شود و در سال ۱۹۷۱ ميلادی، سازمان ملل آن را به شش زبان رسمی سازمان منتشر كرد.
بدلی از اين منشور در مقر سازمان ملل متحد در شهر نيويورك نگهداری می‌شود.
بخش هایی از منشور افتخار آمیز کوروش پس از فتح بابل: دین و آیین و رسوم ملت هایی را که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیردستان من، دین و آیین و رسوم ملت هایی که من پادشاه آنها هستم را مورد تحقیر و توهین قرار دهند...هرگز پادشاهی خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هرگاه نخواهند مرا پادشاه خود بدانند من برای پادشاهی بر آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد. من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت شخصی، دیگری را به بیگاری بگیرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وادارد، هرکس آزاد است هر دینی را که میل دارد پرستش کند و هر جایی که میل دارد سکونت کند مشروط بر آن که در آن جا حق کسی را غصب ننماید. من تا روزی که به یاری مزدا پادشاهی می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان را به عنوان غلام و کنیز بفروشند. رسم بردگی باید از جهان بر افتد.‬

جمعه، اسفند ۰۱، ۱۳۹۳

قتل عام كرمانی ها و خارج ساختن ۲۰ هزار جفت چشم از مردان اين شهر

از آنجا كه محاصره شهر كرمان توسط نيروهای آغامحمدخان قاجار بيش از يك ماه به طور انجاميد، ميان مورخان بر سر روزی كه خان قاجار پس از سقوط شهر دستور درآوردن ۲۰ هزار جفت چشم از مردان و قتل چهار هزار نفر ديگر و فروش اسيران به بردگی و تخريب كرمان را صادر كرد با جزيی تفاوت اختلاف نظر است. [در آن زمان هنوز تاجگذاری نكرده بود كه اورا «شاه» خطاب كنند]. از روايتهايی كه به دست داده شده است چنين بر می آيد كه اين جنايت، چند روز پيش از آغاز تابستان و به قول غالب ۱۷ ژوئن در سال ۱۷۹۴ ميلادی روی داده است. چنين فاجعه بشری كه نهايت وحشی گری بود در ايامی روی داد كه انقلاب فرانسه به سراسر اروپا گسترش می يافت و به همراه آن منشور حقوق بشر. ناپلئون به عنوان ژنرال انقلاب گام به ميدان گذارده بود. همه جا صحبت از عقايد منتسكيو و جان لاك بود. در آمريكا، سه سال از تصويب اصلاحيه های ده گانه قانون اساسی اين فدراسيون كه به «بيل آو رايتز» معروفند و حقوق انسان ازجمله حق حمل اسلحه را تضمين كرده اند می گذشت. در آلمان؛ فردريك شيلرSchiller آموزش زيبايی هنرهای انسانی و زيبايی شناسی را توصيه مي كرد. در اروپا بردگی لغو و مقررات تثبيت قيمتها به اجرا در مي آمد و ....

نظر به اين كه حكومت ايران ار آن پس تاسال ۱۹۲۵ در دست قاجارها بود و در دوران پهلوی هم عمدتا رجال عهد قاجار بر سر كار بودند به مصيبتی كه بر كرمانيان وارد آمد ـ آن طور كه بايد، توجه و اشاره نشد. اگر چنين فاجعه يي در كشوری ديگر صورت گرفته بود آن را در تقويم های عمومی ذكر می كردند، هر سال يادآور می شدند و دست كم در شهر و ايالت مربوط روز بزرگداشت مقتولين تعيين و تعطيل عمومی اعلام می شد و
....
 
كرمان، شهر باستانی ايران كه اردشير بابكان به آن عشق می ورزيد به لطفعلی خان زند آخرين امير اين خانواده ايرانی كه گرفتار خيانت مقامات دولتی و نيز حملات خان قاجار شده بود پناه داده بود. شهر در ماه دسامبر مورد حمله قرارگرفت و پس از هفته ها زد و خورد به محاصره سپاه قاجار درآمد و در این شرایط نیز تا نیمه ژوئن مقاومت می كرد. بيشتر مورخان تأييد نكرده اند كه سقوط كرمان در نتيجه خيانت يك دروازه بان آن بود. كرمان در طول محاصره دچار كمبود شديد خواربار شده بود و بسياری از مردمی را كه وجود آنان در شهر ضرورت نداشت بيرون فرستاده بودند. علت طولانی شدن محاصره، عمدتاً اين بود كه قاجارها توپخانه نداشتند و نيز علاقه كرمانی ها به شخص لطفعلی خان بود كه مردی به غايت شجاع بود و رفتاری نيكو داشت. به علاوه كمكهاي كريمخان، سر سلسله زندیه به كرمان بود. پس از فرار شجاعانه لطفعلی خان كه خود را روز بعد (یکروزه) به «بم» رساند شهر کرمان تصرف شد و خان قاجار [فردی که می خواست شاه ايران!] دستور بيرون آوردن چشمان ۲۰ هزار مردكرمانی [ايرانی] و قتل چهار هزار تن ديگر و تخريب شهر را صادر كرد و پس از كور كردن خان زند كه در ارگ بم به او خيانت و دستـگير شده بود رهسپار شيراز شـد كه «ابراهيم خان»، كلانتر شيراز از در دوستی با او درآمـده و شهررا تسلیم کرده بود.

آغامحمدخان پسر محمدحسن خان رئیس ایل مغول تبار قاجار بسال ۱۷۴۲ به دنیا آمده بود. این ایل در منطقه گرگان بسر می بُرد. عادل شاه افشار (بازمانده نادرشاه) که در خراسان می نشست محمد حسنخان را زمانی که آغامحمدخان شش ساله بود بکشت و پسر اورا اخته کرد تا بعدا کردنکش نشود، فرزند نیاورد و دودمان نسازد. از همین زمان این خان کوچولورا آغامحمدخان (محمدخان اخته) نامیده اند. وی از ۲۰ سالگی در شیراز و عملا در گروگان کریمخان زند بود که با خواهر او ازدواج کرده بود. آغامحمد خان زمانی که ۳۶ ساله بود از طریق خواهر خود آگاه شد که کریمخان فوت شده لذا از شیراز فرار کرد و به گرگان (استرآباد) رفت و به ایل خود پیوست و همینکه ایران گرفتار کشمکش امیران وقت مناطق شد که هريک داعيه سروری داشتند وارد این جنگ داخلی گردید. انتقام خون پدررا از افشاریه گرفت و در تعقیب لطفعلیخان زند (آخرین شاه زنديه) به کرمان تاخت و با دستگیرکردن لطفعلیخان و کور کردن و سپس او، شیراز (پایتخت زندیه)را متصرف شد و چون مقاومت دیگری در برابرش نبود و قدرت بلامنازع کشور شده بود به شمال ایران بازگشت و در شهر ساری خودرا پادشاه خواند و نزدیک به دو سال بعد دستگاه حکومتی خودرا به تهران که کریمخان در آنجا کاخی ساخته بود منتقل کرد، ساختمان این کاخ را که کاخ گلستان خوانده می شود تکمیل و در سال ۱۷۹۶ در آنجا تاجگذاری کرد. وی و عمدتا به دلیل اخته بودن مردی سفاک و عقده ای بود و از خونریزی خودداری نمی کرد. در تهران بود که شنید تزار روس به دربند قفقاز نیروی نظامی فرستاده و حاکم گرجستان که قبلا منطقه ای وابسته به ایران بود خودرا تحت الحمایه تزار قرارداده که به قفقاز رفت و تفلیس را ویران و کشتار کرد. وی در سر راه بازگشت، ۱۷ ژوئن ۱۷۹۷ در دژ شوشی در قره باغ به دست نوکرانش کشته شد. ماجرا از این قرار روایت شده است: آغامحمدخان علاقه ای ویژه به خربزه داشت. یکی از پیشخدمت های او گوشه ای از خربزه ای را که برای پادشاه آماده شده بود می خورد و پیشخدمت دیگر که متوجه قضیه می شود اعتراض می کند و سومی که خودرا در معرض خطر انتقام آغامحمدخان می بیند ماوقع را به او اطلاع می دهد و پادشاه تصمیم به کشتن هر سه می گیرد ولی چون شب و نیز جمعه بود می گوید که اعدام سه نوکر به شنبه موکول شود ولی دستور بازداشت آنان را برای آن شب نمی دهد. سه نوکر که مرگ خودرا قطعی می بینند همدست می شوند و همان شب آغامحمدخان را به قتل می رسانند.

پس از مرگ آغامحمدخان، برادرزاده اش فتحعلی خان پادشاه می شود و از زمان پادشاهی او بود که ایران گرفتار رقابت استعماری روسیه و انگلستان شده، کوچک و کوچکتر و بدبخت می شود.

و امّا درباره کرمان که آغامحمدخان با آن چنان کرد
:
كـرمان سالها بعد، دوبـاره سازی شد. پاره ای از نـوشته های پيش از ميلاد، كـرمان را «بـوتيا Botia» و «كرمانيا» هم نوشته اند، ولی در نوشته های Ptolemaeus جغرافی دان و فضاشناسی كه صدسال زودتر از حكمرانی اردشير يکم می زيست «كرمان» خوانده شده است. در پاره ای نوشته های بعد از ساسانيان از آن «به دسير يا به دشير Behdesir» هم ياد شده است. آثار باستانی يافت شده در شهداد (از مناطق کرمان) ثابت می کند که کرمان که اينک از نظر وسعت بزرگترين استان ايران است دارای همان تمدن ايلام، در شرق ايران بوده است.

پنجشنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۹۳

تصمیم قاطع مدیریتى

روزی مدیر یکی از شرکت های بزرگ در حالی که به سمت دفتر کارش می رفت چشمش به جوانی افتاد که در کنار دیوار ایستاده بود و به اطراف خود نگاه می کرد. جلو رفت و از او پرسید : « شما ماهانه چقدر حقوق دریافت می کنی ؟ » جوان با تعجب جواب داد : « ماهی ۲۰۰۰ دلار . » مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد و از کیف پول خود ۶۰۰۰ دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت : « این حقوق سه ماه تو ، برو و دیگر اینجا پیدایت نشود ، ما به کارمندان خود حقوق می دهیم که کار کنند نه اینکه یک جا بایستند و بیکار به اطراف نگاه کنند. » جوان با خوشحالی از جا جهید و به سرعت دور شد. مدیر از کارمند دیگری که در نزدیکیش بود پرسید : « آن جوان کارمند کدام قسمت بود ؟ » کارمند با تعجب از رفتار مدیر خود به او جواب داد : « او پیک پیتزا فروشی بود که برای کارکنان پیتزا آورده بود . » شرح حکایت : برخی از مدیران حتی کارکنان خود را در طول دوره مدیریت خود ندیده و آن ها را نمی شناسند. ولی در برخی از مواقع تصمیمات خیلی مهمی را در باره آن ها گرفته و اجرا می کنند.

چهارشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۹۳

پلوتوکراسی یا زرسالاری چیست ؟

پلوتوکراسی یا زرسالاری حکومت کردن یا قدرت یافتن بر پایه داشتن ثروت است. گزنفون در یکی از آثارش این نام را به کار برده و منظور از آن حکومتی مانند اولیگارشی افلاطون است. این واژه از واژه یونانی «پلوتوس» به معنای «ثروت» می آید و منظور از آن سروری مستقیم یا غیرمستقیم یک اقلیت ثروتمند و بهره‌مند بر دیگر افراد ملت است .

یکشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۹۳

آيين مهر پرستی در ايران باستان

ملت ايران يكی از محدود ملتهايی می باشند كه از قديم الايام دارای آيين يكتا پرستی بوده اگر تاريخ قوم های جهان باستان را ورق بزنيم برای ما ثابت می شود كه تنها ملت ايران و قوم يهود می باشند كه در قديم آيين يكتا پرستی در ميان آنان رواج داشته است و بقيه ی ملت های باستانی در آيين بت پرستی غوطه ور گرديده بودند و خدايان زيادی را پرستش می كردند و بعضی از اين ملت ها مانند مصر و روم قديم اضافه بر بتها ی متعدد پادشاهان و امپراطوران خود را به عنوان خدا می پرستيدند و حتی در مصر بعضی از حيوانات مانند گاو و گربه را پرستش می كردند در زمان تسلط كمبوجيه پادشاه پارس بر مصر گاو مقدس مصريان را كه نامش آپيس بود وآن را به عنوان خدا پرستش می كردند كه كمبوجيه در حال خشم اين گاو را كشت كه اين موضوع ناراحتی و شورش مصريان را به همراه داشت ولی در زمان داريوش اول آزادی يافته اند كه گاو را پيدا كنند و او را بپرستند و در حال حاضر اين آيين گاوپرستی در بعضی جاهای هندوستان رواج دارد . ملت مصر باستان پادشاهان را فرعون ناميده اند ( فرعون يعنی پسر خدا ) و فرعونها را مانند خدا می پرستيدند وهمين طور امپراطوران روم خود را خدا ناميده اند وملتهای ديگر مانند يونان و لوديه كه همان تركيه كنونی می با شد و بابل كه عراق كنونی می با شد خدايان متعددی را پرستش می كردند ولی تنها ملت يكتا پرست ايرانيان ويهوديان بوده اند كه هم ريشه تاريخی با هم دارند وهم ريشه ی مذهب . و آيين مهر پرستی در ايران باستان رواج كامل داشته است و تا زمان ظهور زرتشت و حضرت بودا دو ملت ايران وهندوستان دارای يك آيين بودند و آن آيين مهرپرستی بود ولي با ظهور زرتشت در ايران و ظهور بودا در هندوستان آيين مهر پرستی در ميان اين ملتها كم رنگ گرديد ولی تا اواخر اشكانيان در بيشتر جاهای ايران مخصوصا در لرستان وكردستان رواج داشت اما در زمان ساسانيان از اعتبار افتاد و با ظهور اسلام به كلی فراموش گرديد . آيين مهرپرستی يك خدا را پرستش می كردند به نام ميترا و يا ميثرا كه خدای روشنايی و آفتاب بوده است ولی ميترا يا ميثرا و موسی يك ريشه دارند چون كلمه موسی ريشه ی ايرانی دارد و همان طور كه اشاره گرديد وملت يهود و ملت ايران ريشه و اصالت تاريخی دارند و با تحقيقاتی كه تاكنون به عمل آمده و مداركی كه به دست آمده ثابت گرديده است كه مهرپرستان پيرو حضرت موسی ميباشند و خدای ميثرا كه همان خدای موسی می باشد پرستش می كردند بعضی می گويند كه صابئين كه در رديف يهود ونصارا درقرآن ( سوره بقره آيه ۶۲ ) آمده است همين مهرپرستان مي باشند چون صابئين خدای آفتاب را پرستش می كردند و مهرپرستان هم خدای روشنايی وآفتاب را می پرستيدند ولي آيين مهر پرستی خيلی پيش از آيين صابئين رواج داشته است چون می گويند كه صابئين پيروان حضرت يحيی فرزند زكريای نبی می باشند كه هم زمان با حضرت مسيح بوده است. ولی با مداركی كه بدست آمده است مهر پرستان پيروان حضرت موسی می باشند چون آنها خدای ميترا و يا ميثرا را می پرستيدند كه همان خدای موسی می باشد در قرآن داستان مواجه شدن ساحران با موسی در چندين سوره و آيه بيان گرديده است در سوره اعراف آيات ۱۲۱ و ۱۲۲ وقتی ساحران از مسابقه با موسی شكست می خورند می گويند كه ما به خدای موسی و هارون ايمان آورديم پس وقتی ساحران بگويند كه به خدای موسی ايمان آورديم معلوم می شود مهرپرستان هم می گويند خدای ميثرا را می پرستيم كه منظورشان همان است كه ساحران گفته اند . اكثر مداركی كه از آيين مهر پرستان به دست آمده است به نشانه ی مار مزين گرديده اند در معابد و گورستانها و تخت و تاج پادشاهان ودر عصايی كه در دست پادشاهان بوده همگی با شكل مار مزين گرديده اند كه ثابت شده است كه اين مار سمبل می باشد كه اين نشانه به صورت واضح می گويد كه ايشان پيروان حضرت موسی كليم الله بوده اند چون يكی از معجزات حضرت موسی عصای ايشان بود كه وقتی آن را بر زمين انداخت به ماری بزرگ و هولناك تبديل شد . اين نشانه ها در بيشتر مناطق ايران وجود دارد و در لرستان و خوزستان و كردستان بيشتر رواج داشته است . در مجسمه ی يكی از پادشاهان عيلام كه در خوزستان پيدا گرديده عصايی در دست دارد كه سر عصا به شكل مار می باشد و اين پادشاه هزارو دويست سال قبل از ميلاد بر عيلام حكومت كرده است .

جمعه، بهمن ۲۴، ۱۳۹۳

۵ راه فوری برای کنترل عصبانیت


افکار: به محض اینکه خود را عصبانی یافتید سرگرم کاری شوید تا ذهن شما مشغول شود؛ این را بدانید راه‌های مختلفی وجود دارد تا بتوان خود را از عصبانیت و پشیمانی بعد از آن رها کرد.
وقتی عصبانی هستید:
*به آرامی یک لیوان آب بنوشید
به نظر بسیار ساده می‌رسد، ولی علاوه بر سادگی روش بسیار مؤثری نیز است؛ بنابراین این بار اگر خشم بر شما غلبه کرد، یک لیوان آب برای خود بریزید و بسیار به آرامی بنوشید؛ روی هر جرعه آب تمرکز کنید، تصور کنید که چه طور آب از دهانتان به معده فرو می‌ریزد، به این صورت خود را آرام تر می‌یابید.
* فشار عصبانیت را خالی کنید
یک بالش یا کوسن نرم به شما کمک می‌کند دوباره آرام شوید‌ تمام عصبانیت خود را به روی بالش خالی کنید، مشت محکمی به بالش بزنید و در چند دقیقه عصبانیت شما کم می‌شود!
* به چهره واقعا خنده‌داری فکر کنید
چشمانتان را ببندید و چهره کسی که از دست او عصبانی هستید را به خاطر آورید، اکنون او را به خنده دارترین حالت ممکن تصور کنید مثلاً او را با یک شلوار گل‌دار بزرگ و یا یک کلاه شیپوری سبز و یا لباس عجیبی بر تنش تصور کنید که مانند دلقک ادا در می‌آورد؛ به محض اینکه او را در موقعیت‌های مضحک در نظر بگیرید، خودتان را درحالی که می‌خندید و عصبانیت خود را فراموش کرده‌اید می‌یابید.‌
* نفس عمیق بکشید
خود را کناری بکشید، چشمانتان را ببندید و نفس عمیق بکشید، سعی کنید صدای تنفستان را در حال دم و بازدم بشنوید؛ ذهن خود را ببندید، اجازه ندهید هیچ صدای دیگری را غیر از تنفستان بشنوید؛ نفس‌های آرام و عمیق بکشید، ضربان قلبتان آرام‌تر می‌شود و عصبانیت فروکش می‌کند.
*خود را درگیر یک فعالیت ذهنی کنید
به محض اینکه خود را عصبانی یافتید، سرگرم کاری شوید تا ذهن شما مشغول شود، برای مثال می‌توانید جدول سودوکو یا مسئله حل کنید، اگر چیزی را نیافتید، تنها چشمانتان را ببندید و شروع به شمارش اعداد برعکس از بزرگ به کوچک و یکی درمیان کنید؛ به این صورت، ۱۰۰، ۹۸ و ۹۶ به زودی درمی‌یابید که آنقدر مشغول فکر به این مسئله شدید که عصبانیت خود را فراموش کرده‌اید.

دوشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۹۳

زندگی نامه غلامرضا نیک‌ پی آخرین شهردار تهران که بدست انقلابیون اعدام شد

غلامرضا نیک‌پی آخرین شهردار تهران در عصر محمد رضا شاه, فرزند «اعزازالملک» نوه ظل‌السلطان (برادر مظفر‌الدین شاه قاجار) بود. نیک‌پی در ۱۳۰۸ در اصفهان به دنیا آمد در ۱۳۱۳ به دبستان پهلوی اصفهان رفت و پس از آنکه پدرش به حکمرانی کرمانشاه منصوب شد سال آخر دوره ابتدائی و سال اول دبیرستان را در مدارس هدایت و شاهپور کرمانشاه سپری کرد و با برچیده شدن حکومت رضا شاه در ۱۳۲۰ به اصفهان بازگشت.
غلامرضا نیک‌پی ادامه تحصیلات متوسطه را در دبیرستان‌های ادب، سعدی و صارمیه اصفهان گذراند و همزمان با وزارت پدرش در کابینهٔ قوام‌السلطنه در سال ۱۳۲۵، دیپلم گرفت و راهی دانشکده حقوق و علوم سیاسی در دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۲۸ لیسانس گرفت.
در سال ۱۳۲۹ که همزمان با مرگ مادرش ـ ترکان خانم ـ بود، به انگلستان رفت و ضمن اقامت ۶ ساله در لندن، از دانشگاه آ‌ن شهر، دکترای اقتصاد در رشته روابط بین‌الملل گرفت و در شهریور ماه سال ۱۳۳۵ به کشور بازگشت.
او که به قید قرعه از سربازی معاف شده بود، پس از یک دوره کارآموزی در سال ۱۳۳۶ ، پروانه وکالت پایه یک دادگستری گرفت و در ۱۸ خرداد همان سال در شرکت ملی نفت ایران، استخدام شد.
استخدام غلامرضا نیک‌پی در شرکت ملی نفت که مصادف با حضور امیر عباس هویدا به عنوان معاون اداری آن شرکت بود، باعث شد تا هویدا او را که از منسوبین مادری‌اش بود به ریاست دفتر اموراداری منصوب نماید.
پس از گذشت مدت زمانی او را در امور قضایی و پس از آن به عنوان متصدی تهیه آمار شرکت نفت به کارگرفتند تا اینکه ریاست اداره کل آمار و بررسی‌های اقتصادی را به عهده او گذاشتند. شغلی که ارتباط مستقیم با فعالیت‌های حسنعلی منصور ـ که ریاست شورای عالی اقتصاد را به عهده داشت ـ پیدا می‌کرد. ارتباط امیر عباس هویدا با حسنعلی منصور، و همزمانی تقریبی تحصیل نیک‌پی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی،‌با تحصیل حسنعلی در همان دانشکده، و داشتن نقاط مشترک، باعث شد تا غلامرضا نیک‌پی نیز از اعضای اصلی «کانون مترقی» شود.
غلامرضا نیک‌پی از تاریخ دوازدهم فروردین ۱۳۴۳ به عنوان معاون نخست‌وزیر مشغول به کار شده و محمد‌رضا پهلوی نیز، فرمان انتصاب وی را در تاریخ سی‌ام فروردین امضا کرده بود و ادارات کل سوم، چهارم، هشتم و نهم ساواک، پیرامون او به تحقیق پرداخته و وی را فاقد سابقه مضره معرفی کرده بودند.
از دیگر مواردی که در این ارزیابی، به طور مشخص بیان شده بود، صراحت انگلیسی بودن خانواده او و طرفداری خودش از امریکا بیان شده بود.
غلامرضا نیک‌پی که با تبدیل «کانون مترقی» به «حزب ایران نوین»، به عضویت هیئت اجرائی حزب و به واسطهٔ ارتباطات خود، به عضویت کانون وکلای دادگستری و انجمن نفت ایران نیز درآمده بود و با نشریاتی چون: روزنامه اطلاعات، بورس تهران و اکونومیست و برخی نشریات انگلیسی زبان نیز همکاری می‌کرد، از جمله افرادی بود که به طور تمام و کمال در اختیار برنامه‌های حسنعلی منصور قرار داشت.
در دی ماه ۱۳۴۳ به عضویت شورای سازمان ایرانی مجامع بین‌المللی درآمد، سپس وزیر مشاور و معاون اجرائی نخست‌وزیر شد. در همین سمت بود که مسئولیت اداره کاخ جوانان به وی واگذار شد.
نیک‌پی در اردیبهشت ۱۳۴۷ با حکم وزیر علوم و آموزش عالی به عضویت هیأت امنای دانشگاه اصفهان درآمد و در شهریور این سال وزیر مسکن شد. در اردیبهشت سال ۱۳۴۸ گزارشهای مستندی درباره عضویت نیک‌پی در شبکه فراماسوری منتشر شد.
در مرداد ۱۳۴۸ غلامرضا نیک‌پی وزیر مسکن و عطاءالله خسروانی وزیر کشور در پی یک زد و خورد فیزیکی با یکدگیر از کابینه هویدا اخراج شدند. بعضی از آگاهان این زد و خورد و نتیجه حاصل از آن راسناریوی از پیش نوشته شده هویدا برای خلاصی از شر خسروانی می‌دانند که در مقام دبیر کل حزب ایران نوین، برای او به یک «مانع» و «مزاحم» تبدیل شده بود. با این حال نیک‌پی پس از اخراج از کابینه، در مهر ۱۳۴۸ شهردار تهران شد.
غلامرضا نیک‌پی تا ۲۵ مرداد ۱۳۵۶ به مدت ۸ سال عهده‌دار شهرداری تهران بود و سپس در این تاریخ با برکناری هویدا از مقام نخست‌وزیری، کنار نهاده شد. او سپس سناتور انتصابی دربار شد. هنوز یک سال از این انتصاب سپری نشده بود که انقلاب اسلامی رخ داد. (۲۱/۸/۵۷)
در ماه آذر ۱۳۵۷، همسر و فرزندان نیک‌پی به خارج از کشور رفتند ولی وی در زندان باقی ماند و نامه‌نگاری‌هایش برای سران حکومت پهلوی در دو کابینه ازهاری و بختیار سودی نبخشید تا اینکه با پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ درهای زندان گشوده شد و زندانیان به همراه نیک‌پی از زندان آزاد شدند. نیک‌پی پس از آزادی مجدداً به دست نیروهای انقلاب دستگیر شد و پس از محاکمه در دادگاه انقلاب اسلامی به اعدام محکوم شد. وی روز چهارشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۵۸ به همراه جمعی از بلندپایگان رژیم پهلوی تیرباران شد.
 
نیک‌پی از جمله افرادی بود که در رژیم پهلوی نشان‌های متعددی دریافت کرد که از آن جمله است: مدال درجه یک همایونی، مدال درجه سه تاج، مدال درجه یک اصلاحات ارضی، مدال تاجگذاری، مدال درجه یک سپاس و مدال درجه یک ورزش.
خدمات غلامرضا نيك پی ۱۳۴۸ الی ۱۳۵۶ (۸۹ ماه)
ساخت اتوبانها و پارکها - طرح جامع - عوارض شهری - اخذ عوارض از کاميونها و اتوبوسها غير کرايه ای و پلاک سفيد - احداث پارگينک - تعيين حريم شهر تهران - ايجاد کارخانه تبديل زباله به کود ( ۱۳۴۹ ) - تاسيس آزمايشگاه مکانيک خاک - ايجاد سازمان عمران و نوسازی عباس آباد ۱۳۵۰
ساخت ۷ مجسمه و استقرار آنها در شهر
طرح احداث چهار واحد مسکونی در اراضی خارج از محدوده
تغيير نام رفتگر به کارگر خدمات شهری
ايجاد قسمت در آمدهای عمومی
ايجاد سازمان اداره کل بودجه
جانشين نمودن اتوبوسهای لوکس به جای مينی بوس
تخصيص مبالغی برای ايجاد ساختمان و نگهداری اطفال معلول
اصلاح سازمان شهرداری پايتخت
تخصيص مبالغی برای احداث سيل بند غرب تهران
تجديد ساختمان مغازه های موجود شهر که قبل از تصويب طرح جامع وجود داشته است
ايجاد ساختمان اداره کل مکانوگرافی و آمار ۱۳۵۱
ايجاد پارک نياوران
ايجاد سازمان امور بازرسی
ايجاد سازمان موتوری
تغيير سازمان کشتارگاه و سردخانه تهران
تجديد نظر در سازمان معاونت شهر سازی و برنامه ريزی و شهر سازی مناطق
احداث پارکينگ های منطقه ای در جنوب خيابان تخت جمشيد ( طالقانی )
ايجاد خانه های سازمانی و آپارتمان سازی برای کارمندان شهرداری
مصرف ۵۰ ميليون ريال اعتبار دولت جهت امور عمرانی و تنظيف جنوب شهر 
احداث پارک و ساختمان درياچه مصنوعی در جنوب ميدان شهياد ( آزادی )
طرح ايجاد خانه های سازمانی جهت کادر افراد پليس اداره راهنمائی و رانندگی پايتخت و طرح خانه های سازمانی ، آسايشگاه سيصد تختخوابی سالمندان و حمام در کهريزک
شهردار سئول پایتخت کره جنوبی در سال ۵۴ در مصاحبه ای گفت اميدوارم روزی سئول هم مانند تـهران، شهر پيشرفته ای شود!

در سال ۱۳۵۴ و در پی بازدید شهردار وقت تهران، غلامرضا نیک‌پی، از سئول در راستای همکاری میان این دو شهر، شالوده دو خیابان بزرگ در این دو پایتخت نهاده شد و بدین‌سان خیابانی در تهران به نام "خیابان سئول" و خیابانی در سئول به نام خیابان تهران نام‌گذاری شد. نکته جالب آن است که خیابان تهران تنها نام خارجی در میان خیابان‌های شهر سئول است که با گذشت بیش از سه دهه این خیابان اصلی‌ترین، زیباترین و گرانبهاترین خیابان سئول تبدیل شده است.