چهارشنبه، دی ۰۳، ۱۳۹۹

علت آغاز جنگ جهانی اول


دو گلوله‌ای که جهان را دگرگون کرد

صد سال پیش دو گلوله‌‌ای که از سلاح یک جوان ملی‌گرای صرب شلیک شد، به زندگی ولیعهد پادشاهی اتریش- مجارستان و همسرش پایان داد. این ترور بهانه‌ای به دست کشورهای متخاصم اروپایی داد تا علیه یک‌دیگر وارد جنگ شوند.

فرانتس فردیناند، ولیعهد پادشاهی اتریش مجارستان و گاوریلو پرنسیپ، عضو جنبش ملی جوانان بوسنی
 
گاوریلو پرنسیپ، جوان ۱۹ ساله‌ای که این دو گلوله را از نزدیک به سوی فرانتس فردیناند، ولیعهد پادشاهی اتریش -مجارستان و همسرش، صوفی فون هوهنبرگ شلیک کرد، به گروه ۷ نفره‌ی "جنبش ملی جوانان بوسنی" تعلق داشت. اعضای این گروه همگی از ۱۷ تا ۲۰ ساله بودند. "جنبش ملی جوانان بوسنی"، امپراتوری هابسبورگ را "اشغال‌گر" می‌نامید. افراد فعال این جنبش درست در روزی که فرانتس فردیناند و همسرش پس از بازدید از یک رژه‌ی نظامی در وین، به ساریوو سفر کردند تا وابستگی این استان جنوبی به امپراتوری خود را نیز به نمایش بگذارند، آنان را به قتل رساندند.
 
چگونگی ماجرا
 
رییس دربار فردینالد، این خبر فاجعه‌بار را در روز ۲۸ ژوئن ۱۹۱۴ این‌گونه به فرزندان آنان رساند: «با کمال تاسف به اطلاع شما می‌رسانم که امروز هر دو مقام معظم سلطنتی به دست قاتلی ناجوانمرد در سارایوو کشته‌ شدند
فرانتس فردیناند

آنتون اشتاین‌باخ، افسر محافظ فرانتس فردیناند که هنگام ترور این زوج در نزدیکی آنان بود، چند ساعت بعد ماجرا را به مامور بازپرسی کل صربستان این گونه گزارش می‌دهد: «من اول صدای یک تیر را شنیدم و بعد دومین تیر در رفت. بعد دیدم که گلوله به شاهرگ همایونی خورد و ایشان افتاد. همسرشان هم که نشسته بود، تیر خورد و درگذشت
چند روز پس از این ترور، برای فردیناند و همسرش سه بار مراسم ‌خاکسپاری برگزار شد. نخستین آن در شهر بندری تریسته در شمال شرقی ایتالیا بود. آخرین مراسم تدفین در قلعه‌ی آرشتتن در غرب وین پایتخت اتریش برپا شد. آرامگاه این دو در این قلعه واقع است.
ماجراهای پشت‌پرده
اعضای "جنبش ملی جوانان بوسنی" و گاوریلو پرنسیپ که تابعیت اتریش را داشت، تنها "دشمنان" خانواده‌ی سلطنتی اتریش مجارستان نبودند و از انجام این عملیات تروریستی سود نمی‌بردند. دراگوتین دیمیریوویچ، رییس اداره‌ی اطلاعات و امنیت صربستان که از پشتیبانی روس‌ها در سن‌پترزبورگ نیز برخوردار بود، در این میان نقش تعیین‌کننده‌ای به عهده داشت.
صوفی نوزتیتس ـ رینک، دختر این زوج سلطنتی معتقد بود که نبرد قدرت میان کشورهای آن دوران و منافع اقتصادی ـ سیاسی هر یک از آن‌ها،عوامل اصلی آغاز جنگ بودند. او در سال ۱۹۸۴ هنگامی که ۸۴ سال داشت، در باره‌ی طرح‌های سیاسی فرانتس فردیناند که با اهداف رهبران کشورهای دیگر اروپایی هماهنگ نبود، گفته است: «او علاقه داشت که مسایل ملی پیشرفت کنند و می‌خواست که سرزمین‌های زیادی را از قلمرو پادشاهی خود جدا کند تا هر کشوری راضی باشد. ولی زبان اصلی و رسمی همان آلمانی باقی بماند.... به نظر من او می‌دانست که چه چیزی در انتظارش است
روایت تاریخی ترور
امروزه کمتر تاریخ‌دانی است که بر علت‌های اصلی جنگ جهانی اول مُهر تایید نکوبد: رقابت اتریش و روسیه در شبه‌جزیره‌ی بالکان، اختلاف میان فرانسه و آلمان بر سر آلزاس و لرن که از سال ۱۸۷۰ آغاز شده بود و رقابت اقتصادی و دریایی میان آلمان و بریتانیای کبیر. بهانه‌ی آغاز جنگ ولی، دو گلوله‌ای بود که گاوریلو پرنسیپ شلیک کرد.
پس از قتل فرانتس فردیناند و همسرش، دولت اتریش صربستان را متهم به دخالت در این ترور کرد و از مقامات آن خواست با حضور نمایندگان این کشور تحقیقات گسترده‌ای را آغاز کند. دولت صربستان به خواست بازپرسی‌ از پرنسیپ و هم‌راهانش و محاکمه‌ی آنان تن در داد، ولی از پذیرش شرط حضور نمایندگان اتریش سرباز زد.
این امر سبب شد که دولت اتریش به صربستان اعلان جنگ داد و روسیه به حمایت از این کشور بسیج عمومی را آغاز کرد. در نتیجه آلمان به حمایت از اتریش برخاست، به روسیه و فرانسه اعلام جنگ داد و بلافاصله نیروهای خود را راهی بلژیک ساخت. این اقدام به معنای حمله به یک کشور بی‌طرف ارزیابی شد و در پی آن بریتانیای کبیر نیز از در جنگ با آلمان و متحدانش در آمد.
شادی مر‌گبار مردم
با اعلام آغاز جنگ در ماه اوت ۱۹۱۴، میلیون‌ها تن از مردم کشورهای مختلف به خیابان‌ها ریختند و از سر شادمانی به رقص و پایکوبی پرداختند. رهبران این کشورها تا ساعت ۱۱ صبح روز ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸، هنگامی که جنگ در جبهه‌ی غرب پایان گرفت، بی‌وقفه نسلی را با پشتیبانی کامل مردم قربانی بازی‌های قدرت‌طلبانه‌ی خود ساختند.
جنگ جهانی اول ,سربازان برای اعزام به میدان‌های نبرد ساعت‌ها داوطلبانه در صف‌های نام‌نویسی می‌ایستادند.

پشتیبانی کامل مردم قربانی بازی‌های قدرت‌طلبانه‌ی خود ساختند.
این نسل، در ابتدا برای اعزام به میدان‌های نبرد ساعت‌ها داوطلبانه در صف‌های نام‌نویسی می‌ایستاد. ولی پس از تجربه‌ی صحنه‌های دهشتناک خون و خون‌ریزی و پیامدهای ویران‌گر آن سرخورده شد و علیه ادامه‌ی آن به تظاهرات پرداخت. در تاریخ آمده است که حدود ۱۰ میلیون سرباز در این جنگ بی‌ثمر کشته و بیش از ۲۱ میلیون تن زخمی شدند.
متهمان ترور فرانتس فردیناند و همسرش سرانجام در اکتبر ۱۹۱۴ از سوی دادگاهی در صربستان به حبس‌های طولانی‌مدت و سنگین محکوم شدند. واسو کوبریلوویچ که در آن زمان ۱۸ سال بیشتر نداشت از جمله‌ی این متهمان بود که به ۱۶ سال زندان با اعمال شاقه محکوم شد. او در زمان تیتو (۱۸۹۲ - ۱۹۸۰) رییس جمهور یوگسلاوی و رهبر "اتحادیه‌ی کمونیست‌های یوگسلاوی"، به مقام وزارت رسید و ۵ سال خدمت کرد.

جمعه، آذر ۲۱، ۱۳۹۹

‌‏۲۱ آذر روز ⁧ گریز اهریمن سرخ و آزادی آذربایجان عزیزتر از جان خجسته باد


‏كريستوفر سايكس، تنها خبرنگار خارجی شاهد 
سقوط فرقه دمكرات می نویسد :
من در نخستين اتومبيلی که از ميانه رهسپار تبریز شد قرار داشتم و ۲۴ ساعت پيش از آمدن نيروهای نظامی، در تبریز بودم. به غير از فرانسه سال ۱۹۴۴ هرگز چنين احساسات پرحرارت و جوش و خروشی را هيچ جای دیگری ندیده‌ام.

‌‏هیجان گروهی معمولاً شهرها را فرامی‌گيرد، نه روستاها را و جای شگفتی است که این دهات و روستاها بود که من شادی و نشاط دیوانه وار مردم را از سرنگونی رژیمی که توسط شوروی پشتيبانی می‌شد، دیدم.




 

چهارشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۹۹

محصلین اعزامی ازایران به اروپا


عکس رضاشاه بااولین گروه محصلین اعزامی ازایران به اروپا که درعکس بازرگان , سحابی و سنجابی هم حضوردارند

دوشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۹۹

نئو لیبرالیسم چیست و چه تعریفی دارد ؟


«نئولیبرالیسم» مجموعه‌ای از سیاست‌های اقتصادی است که در طول بیست و پنج سال گذشته رواج یافته است. با این‌که این کلمه بندرت در ایالات متحده شنیده می‌شود، شما می‌توانید آشکارا تاثیرات نئولیبرالیسم را در آمریکا به عنوان رشد بیش‌تر ثروت ثروتمندان و فقر فقرا ببینید.

لیبرالیسم می‌تواند به عقاید سیاسی، اقتصادی و حتی مذهبی بازگردد. در ایالات متحده لیبرالیسم سیاسی یک استراتژی برای پیش‌گیری از تضادهای اجتماعی بوده است. لیبرالیسم به عنوان گزینه‌ای مترقی در مقایسه با محافظه‌کاران یا جناح راست به مردم و کارگران ارایه گردید. سیاست‌مداران محافظه‌کاری که می‌گویند از لیبرال‌ها (در مفهوم سیاسی آن) متنفرند، هیچ مشکلی با لیبرالیسم اقتصادی و نئولیبرالیسم ندارند. پیشوند «نئو» در ابتدای کلمه‌ی لیبرالیسم به معنی آن است که درباره‌ نوع جدیدی از لیبرالیسم صحبت می‌کنیم. بنابراین نوع کهنه چه بود؟ مکتب لیبرالیسم اقتصادی در اروپا زمانی مشهور شد که یک اقتصاددان انگلیسی به نام آدام اسمیت در سال ۱۷۷۶ کتابی را به نام «ثروت ملل» منتشر نمود. او و دیگر لیبرال‌ها از لغو مداخله‌ دولت در مسایل اقتصادی دفاع کردند.

هیچ محدودیتی در ساخت، هیچ مانعی در تجارت و هیچ تعرفه‌ای را قبول نداشتند. او بیان کرد: «تجارت آزاد بهترین راه برای توسعه‌ی اقتصاد ملت‌هاستچنین عقایدی که بر مبنای عدم کنترل بودند، «لیبرال» نامیده می‌شدند. این کاربرد از فردگرایی «تشکیلات اقتصادی آزاد»، «رقابت آزاد» و… را تشویق می‌نماید که به معنای آزادی برای سرمایه‌داران برای رسیدن به سودهای کلانی است که به دنبال آن بوده‌اند. لیبرالیسم اقتصادی در طول دهه‌های ۱۸۰۰ و دهه‌های ابتدایی ۱۹۰۰ در ایالات متحده غالب گردید. سپس رکود بزرگ دهه‌ ۱۹۳۰ منجر به این شد که اقتصاددانی به نام جان‌میناردکینز تئوری لیبرالیسم را به عنوان بهترین خط‌ مشی سرمایه‌داری، به چالش کشد. او بیان نمود که اساسا اشتغال کامل برای رشد سرمایه‌داری ضروری است و زمانی این منظور حاصل می‌شود که دولت‌ها و بانک‌های مرکزی به منظور افزایش اشتغال در اقتصاد مداخله نمایند. این عقاید بر برنامه‌ی اقتصادی پرزیدنت روزولت تاثیر زیادی گذاشت و زندگی بسیاری از مردم را بهبود داد.

این باور که دولت باید منافع عمومی را پیش ببرد، وسیعا پذیرفته شد. اما بحران‌های سرمایه‌داران طی ۲۵ سال گذشته به‌خاطر کاهش نرخ سودشان سبب شده است جریانی الهام گرفته از برگزیدگان شرکت‌ها تلاشی را آغاز کند تا دوباره اقتصاد لیبرالیسم را زنده نماید. چیزی که با عنوان نئو یا نو نامیده می‌شود. اکنون با نرخ رشد سریع جهانی‌سازی اقتصاد سرمایه‌داری، نئولیبرالیسم را در مقیاس جهانی می‌بینیم. یک تعریف به‌خاطرسپردنی از این فرایند را فرمانده مارکوس در حمایت از زاپاتیستا (مبارزه‌ فرا اقلیمی برای بشریت و در مقابل نئولیبرالیسم) در آگوست ۱۹۹۶ در چیاپاس بیان کرد. زمانی که گفت: «آن‌چه در حقیقت نئولیبرالیسم عرضه می‌کند، تبدیل جهان به تفرجگاه بزرگی است که آن‌ها بتوانند سرخ‌پوستان را در این‌جا بخرند، زنان را در آن‌جا و…» و او می‌توانست اضافه نماید: کودکان، مهاجران، کارگران یا حتا کل کشوری مانند مکزیک را.

نکات اصلی نئولیبرالیسم شامل موارد زیر است:

۱- قانون بازار- رها کردن شرکت‌های آزاد یا شرکت‌های خصوصی از هر محدودیتی که توسط دولت وضع شده باشد بدون توجه به این که سبب چه مقدار آسیب‌های اجتماعی می‌گردد. آزادی بیش‌تر برای تجارت بین‌المللی و سرمایه‌ گذاری مانند پیمان نفتا ، کاهش دستمزدها از طریق پراکندن کارگران از اتحادیه‌ها و محو حقوق کارگران که از پی سال‌ها مبارزه به ‌دست آوردند، عدم کنترل قیمت‌ها و روی‌هم‌ رفته آزادی برای حرکت سرمایه، کالا و خدمات. برای متقاعد کردن ما به این‌که این رویکرد برای شما خوب است، آن‌ها می‌گویند: « یک بازار تنظیم نشده بهترین راه افزیش رشد اقتصادی و سرانجام منافع همه استاین مانند برنامه‌ « عرضه- جهت » ریگان و « به ‌زیر چکیدن » اقتصادان ‌هاست اما به طریقی که ثروت زیاد به پایین نچکد.

۲- قطع هزینه‌های عمومی برای خدمات اجتماعی مانند آموزش و مراقبت‌های بهداشتی- کاهش دادن خالص مقرری برای فقرا و حتی نگهداری جاده‌ها، پل‌ها، عرضه‌ی آب و... به نام کاهش نقش دولت. البته آن‌ها مخالف سوبسید‌ها و معافیت‌های مالیاتی دولت برای شرکت‌ها نیستند.

۳- مقررات‌زدایی- کنار گذاشتن آن دسته از مقررات دولتی که سود را کاهش می‌دهد شامل قوانین ایمنی و حفاظتی در محیط کار.

۴- خصوصی‌سازی- فروش شرکت‌های دولتی، کالاها و خدمات به سرمایه‌گذاران خصوصی. این شامل بانک‌ها، صنایع کلیدی، راه‌آهن، عوارض بزرگ‌ راه‌ها، برق، مدارس، بیمارستان‌ها و حتی آب آشامیدنی نیز می‌گردد. گرچه این کارها به‌ نام افزایش کارایی انجام می‌شود، که اغلب هم مورد نیاز است، اما اثر خصوصی‌سازی اساسا متمرکز نمودن ثروت بیش‌تر در دست عده‌ی کمی و پرداخت بیش‌تر عموم مردم برای تامین نیازهایشان بوده است.

۵- حذف مفهوم «نفع عمومی» یا «اجتماع» و جایگزینی آن با «مسؤلیت فردی»- اعمال فشار بر فقیرترین مردم در یک جامعه برای یافتن راهی توسط خودشان برای تامین مراقبت بهداشتی، آموزش و امنیت اجتماعی و سایر نیازهای اجتماعی‌شان و سپس مقصر دانستن آن‌ها در صورت شکست و معرفی آن‌ها به‌عنوان تنبل.

نئولیبرالیسم بر سراسر جهان از طریق موسسات قدرتمند مالی مانند صندوق بین‌المللی پول ، بانک جهانی و بانک توسعه‌ اینترامریکن تحمیل شده است. سرتاسر آمریکای لاتین به خشم آمده است. اولین مثال روشن از نئولیبرالیسم در عمل در شیلی بعد از کودتا در مقابل رژیم آلنده در ۱۹۷۳ خود را نشان داد و متعاقب آن در سایر کشورها که با برخی از بدترین پیامدها در مکزیک روبرو شدیم. جایی که دستمزدها پس از گذشت یک سال از پیمان نفتا چهل تا پنجاه درصد کاهش یافتند در حالی که هزینه‌ی زندگی هشتاد درصد رشد داشت. بیش از بیست‌هزار شرکت کوچک و متوسط ورشکست شدند و بیش از هزار شرکت دولتی در مکزیک خصوصی شد. آن‌گونه که یکی از محققان گفت، «نئولیبرالیسم به معنی استعمار نو در آمریکای لاتین است

در ایالات متحده نئولیبرالیسم برنامه‌های رفاه را از بین می‌برد. به حقوق نیروی کار (به انضمام نیروی کار مهاجر) هجوم می‌آورد و برنامه‌های اجتماعی را کاهش می‌دهد. پیمان جمهوری‌خواهان آمریکا به ‌طور خالص نئولیبرالیسم است. حامیان آن برای رد حفاظت از کودکان، جوانان، زنان و سیاره‌ی زمین به سختی در فعالیتند و در تلاشند ما را با پذیرش این ایده که «دولت را از پشت من پیاده کن»، فریب دهند.

چهارشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۹۹

لولوخورخوره


لولو خورخوره یا لولو موجودی خیالی است ساخته و پرداخته پندار افراد جهت ترساندن کودکان شیطان.

در زبان اورارتویی (لولو) به بیگانه و دشمن میگفتند. لولو همچنین نام قومی تاریخی و جنگجو در ایران است.

مادران و پدران معمولاً برای کنترل رفتار کودک کوچک، به ویژه برای اطمینان از اینکه کودک غذای خود را بخورد به او تلقین میکنند که در صورت بدرفتاری یا نخوردن غدا، لولو آنها را خواهد خورد. شکل و ریخت خاصی برای لولوخورخوره تعریف نشده است.

صفت خورخوره به معنای «بسیارخوار» است. گاه لولوخورخوره به معنای موجودی نامرئی است که وسایل خانه یا ... را می دزدد.

لولو در فرهنگهای دیگر

در بسیاری از فرهنگهای جهان مشابه این موجود خیالی وجود دارد. چند نمونه از لولوها در فرهنگهای دیگر:

* برزیل: del saco یا homem do saco، یعنی مرد کیسهای. والدین به کودکان شیطان میگویند که مرد کیسهای آنها را در کیسهاش جمع میکند و میبرد.

* ایتالیا: l'uomo nero یعنی مرد سیاه. مرد سیاه بچهها را نمیخورد بلکه آنها را به مکانی ترسناک میبرد.

* اسپانیا: El Coco، ال کوکو معمولاً بچههایی که نمیخوابند را میبرد.

* رومانی: bau-bau

* بلغارستان: Torbalan (مرد کیسهدار) که بچهها را میرباید، یا talasam که شبها از زیرشیروانی بیرون میآید و بچهها را میترساند.

* هندوستان: لولوخورخوره در ایالت تامیل نادو در جنوب هند Rettai Kannan نام دارد و در ایالت آندرا پرادش به آن Buchadu میگویند.

یکشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۹۹

پالتالک جدید و تنظیمات آن

تنظیمات پالتاک جدید:

روی دو ولوم موازی کنار مایک روم کلیک کنید تا به تنظیمات بروید:

در سمت چپ شش گزینه هست:
  ۱- عمومی
کلید اول: به هنگام روشن کردن کامپیوتر، پالتاک خود به خود روشن شود یا نه
کلید دوم: پس از ۱۰ دقیقه دور بودن از کامپیوتر، جلوی آیدی یک علامت زرد رنگ آیدل بیاید یا نه
  
آپشن چیدمان:
کلید اول: روشن که باشد، مثل پالتاک کلاسیک، مسنجر و پی ام و لیست رومها و خود رومها از هم جدا هستند، خاموش باشد همه‌ی اینها به هم میچسبند
کلید دوم: روشن یا خاموش که باشد در داخل رومها یا پی ام، عکس پروفایل آیدیها ظاهر یا محو میشوند

کشویی اول: زبان
کشویی دوم: به محض باز کردن لیست رومها، کدام تب به صورت اتوماتیک باز شود (بالای لیست رومها ۴ گزینه دیسکاور، همه رومها، روم من و هاوم وجود دارد)
کشویی سوم: کلید کوتاه گرفتن مایک، مثلا کنترل + ام (مایک)

  ۲-حریم خصوصی
انتخاب درجه حریم خصوصی:
دایره اول پی ام باز، که همه میتوانند پی ام بدهند، همه میتوانند اینوایت کنند، همه میتوانند فایل ارسال کنند، همه میتوانند با من تماس صدایی برقرار کنند (آخر خط هر گزینه یک دایره توخالی با علامت سئوال وجود دارد، نشانه ی ماوس را بدون کلیک روی آن دایره که قرار دهید، توضیحات کامل را میبینید )
...تا الی آخر برای دایره ۴ یعنی پی ام برای هر ۴ مورد کاملا بسته

کلید: به لیست دوستان من وقتی وبکم را روشن میکنم پیام بده

لیست آیدی های بلاک شده: روی ضربدر هر آیدی کلیک کنید تا از لیست بلاک در بیاید

  ۳-پیام دادن
کلید اول: وقتی روی یک آیدی در پالتاک مسنجر کلیک میکنم یک پنجره جدید مکالمه ای باز شود
کلید دوم: عکس پروفایل را در پی ام چت نشان بده (فعلا غیرفعال)

  ۴- چت روم
بخش اول: سایز پنجره وبکمی که جدا شده (در روم یک بخش وبکم مجتمع هست که همه وبکمها در کنار همند، میتوان وبکمی را جدا کرد)، از کوچک تا خیلی بزرگ

کلید اول: راه اندازی اتوماتیک وبکم در هنگام ورود به یک روم
کلید دوم: خاموش کردن وبکمی که متوقف شده ولی باز مونده
کلید سوم: نمایش اتوماتیک وبکمهای باز یک روم به هنگام ورود، از ۱ تا ۱۰

پیامهای داخل روم:
کلید اول: کسانی که وبکم من را میبیند
کلید دوم: کسانی که وبکمشان را روشن میکنند
کلید سوم: کسانی که وارد روم میشوند
کلید چهارم: کسانی که از روم خارج میشوند
کلید پنجم: کسانی که روم را دنبال میکنند

کلمات برجسته:
در این بخش کلماتی که مایلید در روم به صورت مجزا نمایش داده شود وارد کنید، از این پس هر کس این کلمات را تایپ 
کند، در روم با هاله ای زرد رنگ دیده میشوند، کلمات متعدد را با یک کاما از هم جدا کنید

  ۵- ویدئو و صدا
کشویی اول: منبع تصویر، اعم از وبکم خود کامپیوتر یا برنامه های وبکم مجازی مثل منی کم
کشویی دوم: منبع صوتی که میخواهید در روم شنیده شود، اعم از میکروفون یا استریو میکسر (پالتاک جدید هنوز با سیستم تعیین مایک یا میکسر ویندوز همخوانی ندارد، برای تغییر بین این دو باید مستقیما به اینجا مراجعه نمود)
کشویی سوم: منبع شنیدن صدای پالتاک، اعم از بلندگوی اصلی کامپیوتر یا مثلا یک کارت صدای ثانوی

  ۶-آلارمها و اعلانات
بخش اول: اعلانات
یک اعلان بده وقتی:(به صورت یک صفحه کوچک روی صفحه ی روم و بدون صدا)
کلید اول: کسی آنلاین میشود
کلید دوم: کسی به من پی ام بدهد
کلید سوم: کسی به من فایلی بدهد (فعلا غیرفعال)
کلید چهارم: یکی از کلمات برجسته ی من در روم تایپ شده باشد

بخش دوم: آلارمها
کلید اول: در پی ام چت، هر کسی چیزی تایپ کند، صدا بدهد
کلید دوم: هر کسی به من پی ام بدهد، صدا بدهد(از جمله پی ام اعلام فعالیتهای ادامین به صاحب روم)
کلید سوم: هر کسی آنلاین شود، صدا بدهد
کلید چهارم: هر کسی آفلاین شود، صدا بدهد
کلید پنجم: یکی از کلمات برجسته ی من در روم تایپ شود، صدا بدهد
کلید ششم: همه ی ۵ گزینه ی اول اگر در چت روم باشم غیرفعال شوند (یعنی فقط وقتی در چت روم نیستم ۵ مورد اول فعال باشند در غیر اینصورت غیرفعال)

اعلانات لایو:
این بخش مخصوصا در پالتاک موبایل خیلی خسته کننده و مسخره است! حتی وقتی در پالتاک موبایل آنلاین نیستیم، هر کسی از لیست اسامی دوستان آنلاین میشود، زرتی پی ام میدهد که فلانی آمد! یا از ته ببیندیدش یا به صورت انتخابی آیدیهایی که وقتی آنلاین میشوند و نمیخواهید ازشون پیام بیاید غیرفعال کنید

تنظیمات روم:
گوشه راست بالا:
سه خط موازی:
کنسول ادمینی
زوم صفحه ی روم
ریست زوم
کپی کد الحاق فوری به روم
نشان دادن تصاویر آموزشی

کلید روشن یا خاموش کردن وبکم

کلید باز یا بسته کردن صدای روم

ارسال گیفت

اینوایت به روم آیدیهای دیگر


در لیست اسامی روم:
بالاترین بخش آیدی (هایی) که مایک گرفته (اند)

لیست انتظار (علامت ذره بین را بزنید و آیدی مورد نظر را تایپ کنید)

کلید آبی را بزنید تا دست شما در صف انتظار مایک وارد شود
سمت چپ روم و بخش وبکم:
فلش به سمت چپ: بخش وبکم خاموش
دو ولوم موازی افقی: رفتن به تنظیمات
سه نقطه: بخش وبکم به صورت یک ردیفه در کنار صفحه روم یا به صورت چند ردیفه و چند ستونه
علامت وبکم: خاموش یا روشن کردن وبکم خود
علامت دو یوزر و چشم: دیدن همه ی وبکمهای روم

در بخش تایپ:
با زدن اسلش ویسپر بدهید: 


کنسول ادمینی:
تب عمومی:
خط اول: تغییر تاپیک روم
خط دوم : کلید اول: رد آل همه،،، کلید دوم: پاک کردن همه رد آل
خط سوم : گزینه از پیش فعال: غیرفعالی مایک در صورت رد شدن،،، گزینه دوم: غیرفعالی وبکم در صورت رد شدن،،، گزینه سوم: غیرفعالی تکست در صورت رد شدن،،، گزینه چهارم: رد شدن اتوماتیک هر کسی که وارد روم میشود

خط چهارم: بخش مُد محافظت شده
گزینه اول: افراد باید حداقل این مدت دقیقه در روم باشند، وگرنه نمیتوانند تکست بدهند،،، گزینه دوم: تاریخ ساخت آیدی باید از این مدت قدیمی تر باشد تا بتواند تکست بدهد

خط پنجم: انداختن دستهای بالا

خط ششم: بستن روم

تب بانس و بن: حذف و اضافه آیدی به و از لیست بن و بانس

تب ادامین: کم و زیاد کردن ادمین

تب یوتیوب: 
نام یا لینک ویدئو را جستجو کنید، روی فیلم پیدا شده دوبار کلیک کنید، فیلم در بالای تب یوتیوب شروع به پخش میکند،  
میتوانید پاوز یا کاملا متوقف کنید، با زدن کلید سبز این تب که بعد از پخش ظاهر شده، پخش ویدئو را در روم خاتمه بدهید

 

پالتالک قدیم برای آی دی های رنگی                  
https://origin-downloads.paltalk.com/download/0.x/classic/                                   

جمعه، آبان ۰۹، ۱۳۹۹

عباس میرزا

نژاد و ريشۀ ايل قاجار:
طايفۀ "قاجار" كه نژاد و ريشه آنها به قوم "سالور" می‌رسيد از ساكنين سرزمين چركَس و از سه تيره مختلف: سلدوس، اونك قوت و جلاير تشكيل می‌شدند كه از ميان آنها سلدوسها اصلاً به ايران نيامدند ولی قاجار‌ها به طرف ايران و بخشهای قفقاز آمدند و بخشی از قوم جلاير بودند بعد از مرگ هلاكوخان سرتاق نويان كه يكی از افراد دلاور و برگزيده قاجار بود، به رياست و رهبری اين طايفه انتخاب شد و در بخش دشت مغان به حكومت رسيد و سالهای متمادی در اين ناحيه وسيع و نسبتاً خوش آب و هوا زندگی كردند و در زمان صفويه به ايران وارد و در دشت گرگان مستقر شدند و صفويه و مخصوصاً شاه‌ عباس به عنوان مرزبان از آنها استفاده كرد.[۱]
عباس ميرزا در زمان طفوليت و كودكی:
چهارمين پسر فتحعلی شاه "عباس ميرزا" در سال ۱۳۰۳ در قصبه (نوا) از توابع لاريجان قدم به عرصۀ وجود گذاشت و فتحعلی شاه نام این مولود را عباس میرزا گذاشت و نسبت به وی مهر و انسی خاص يافت، او بر خلاف پسران ديگرش در دوران كودكی، طفلی مريض المزاج و فوق‌العاده مؤدب و سر بزير و محجوب بود و در سن ده سالگی به كسالت و درد مفاصل و استخوان مبتلا گشته بود. او در كودكی بسيار مورد علاقه آقا محمد خان قاجار سر سلسلۀ سلاطين قاجار بود و خود تعليمات نظامی مخصوص را به او میآموخت عباس ميرزا ضمن فرا گرفتن تعاليم مختلف و روش‌های گوناگون فنون سواری و جنگ در ايام فراغت و بيكاری به مطالعه كتب سودمند و مفيد می‌پرداخت و به آسانی به بيشتر زبان‌های شرقی آشنا شده بود.[۲]
ولايت عهدی عباس ميرزا:
فتحعلی شاه در سال دوم جلوس سلطنت خود، مجلس با شكوهی ترتيب می‌دهد و جمع كثيری از بزرگان و علماء و رجال سرشناس و درباريان و وابستگان صاحب رأی و نظر و همچنين سركردگان خاندان قاجار را دعوت می‌كند تا آنها در زمينۀ تفويض وليعهدی به فرزند قابل و كاردانش، عباس ميرزا به مشورت و گفتگو بپردازند.
فتحعلی شاه كه عباس ميرزا را از ديگر فرزندان خود باهوش‌تر و دليرتر و مستعدتر می‌ديد وقتی در اين مجلس، عموم بزرگان و سران قاجار نسبت به شجاعت و امتيازات برجسته عباس ميرزا و درايت و قابليت او اتفاق نظر داشتند، اين انتخاب شاه را شايسته دانستند و فردای آن روز شاه او را به حكومت آذربايجان تعيين می‌نمايد.[۳]
ازدواج عباس ميرزا:
فتحعلی شاه پيش از عزيمت نايب السلطنه عباس ميرزا به آذربايجان به فكر ازدواج برای فرزند خود برآمد و بهمين لحاظ پس از آنكه با عباس ميرزا در اين زمينه صحبت كرد، دختر ميرزا محمدخان دولوی قاجار را كه از زعمای طايفۀ قاجار بود به نام «خرده خانم» برای وی نامزد کرد و اين از لحاظ سياسی نيز برای ايل قاجار اهميت فراوان داشت كه وصلت عباس ميرزا درون ايلی باشد و به اين ترتيب عباس ميرزا روانه آذربايجان شد.[۴]
عباس ميرزا و حكومت آذربايجان:
اواخر ماه ذيحجه، ۱۲۱۳ هـ، ق عباس ميرزا به شهر تبريز وارد شد او خوشحال بود كه توانسته اين سفر طولانی را پشت سر بگذارد، كليه حكام شهرها و امراء و سران عشاير و طوايف و همه بيگلربيگيان كه از مدتها پيش انتظار او را می کشیدند در دروازۀ تبريز اجتماع كرده بودند، او پس از ورود به اين سرزمين دست به اصلاحاتی در آذربايجان زد، او به كارهای ديوانی نظم و ترتيبی خاص داد وی طرز جمع‌آوری ماليات و عوايد دولتی ظالمانه و برخلاف اخلاق و عدالت را سامان داد.
عباس ميرزا دستور داد شهرهای مهم آذربايجان، از جمله اردبيل و خوی و مراغه و غيره از شكل و صورتهای قبلی خارج شوند و مخصوصاً ترتيب خيابانها و عمارات دولتی به طرز نوين احداث گردد. او در شهر تبريز بناها و ساختمانهای عمومی و گردشگاههای مختلفی را ايجاد كرد و بخاطر رفاه حال عموم، دستور داد اماكن و باغهای عمومی مفرح و دل‌انگيزی در داخل شهر تبريز ساخته شود.[۵]
عباس ميرزا و جنگهای ده ساله ايران و روسيه:
بعد از فتح گرجستان به وسيلۀ روسيه تزاری كشمكشها بين ايران و روس آغاز شد و جنگ با روسيه با هدف فتح گرجستان چندان آسان به نظر نمی رسيد، حال كه انگليسی ها رغبتی برای كمك كردن‌ نشان نداده بودند می بايست در جستجوی متحد ديگری می بود و چون كشور فرانسه با روسيه در حال جنگ بود، دولت ايران از ناپلئون تقاضای كمك كرد و او نيز بخاطر دست‌يابی به هند در صدد اتحاد با ايران بود.
در آغاز جنگ، پيروزی از آن قشون ايران و نائب السلطنه عباس ميرزا بود ولی بعد نيروهای روسی به اتكا توپ خانه مجهز خود، نيروهای ايرانی را به عقب راندند و از طرفی فرانسويها كه با روسها صلح كردند، با ميانجی‌ گری بريتانيا دو طرف را به مذاكره برای پيمان صلح كشانيد كه سرانجام در ۱۴ اكتبر ۱۸۱۳ (۲۲ مهر ۱۱۹۲) در دهكده گلستان به امضاء رسيد، بر اساس مفاد اين پيمان ايران بسياری از ايالات خود در قفقاز را مانند: قره باغ، گنجه، شيروان، باكو و... را از دست داد.
احتمالاً نه شاه ايران و نه تزار روسيه، عهدنامه گلستان را قطعی تلقی نمی‌كردند عباس ميرزا آن را فقط آتش‌بسی موقت می‌دانست و خود را برای جنگی ديگر آماده می‌كرد، در اين زمان حكومت ايران ابوالحسن خان شيرازی سفير سابق ايران در لندن را به سنت پترز بورگ فرستاد تا درخواست كند که به تصحيح خطوط مرزی اقدام شود، اما وزير خارجه روسيه درخواست ايران را رد كرد، با وجود اينگونه رفتار سرد و دو پهلو از جانب دولت روسيه و فشار روحانيون و اينكه در مه ۱۸۲۶ (ارديبهشت ۱۲۰۵) سپاهيان روسيه ميرك محلی در خانات ايروان را اشغال كردند و ايرانيان نيز در برابر، درياچه گوكچا را گرفتند و اين بهانۀ جنگ‌های دوم ايران و روس شد كه در آغاز، سپاه ايران موفقيتهای زيادی بدست آورد اما به خاطر كمی تجهيزات، سپاه ايران شكست خورد و در تركمن چای عهدنامۀ ديگری بر ايران تحميل شد كه علاوه بر شهرهايی كه در پی عهدنامۀ گلستان از ايران جدا شده بود شهرهای جديدی به همراه غرامت ۲۰ ميليون روبلی به ايران تحميل شد.[۶]
سرانجام عباس ميرزا:
ساليان متمادی بود كه يك بيماری مزمن كه دستگاه گوارشی و كليه‌های عباس ميرزا نائب السلطنه را مورد حمله قرار داده بود، مزاج اين شاهزاده نيرومند و مقتدر را از حال اعتدال خارج ساخته و باعث شده بود او از لحاظ بنيه ضعيف شود و لزوم مداوا و درمان فوری و مستمر را ايجاب می كرد ولی متأسفانه اشتغالات جنگی و سياسی و حركت‌های مداوم او برای امنيت دادن به شهرهای ناامن و سركوبی گردنكشان اجازۀ استراحت و معالجه را به او نمی‌داد و معالجات طبيب او كورمك نيز مأثر واقع نشد و بعد از برگشت از زيارت حضرت رضا (ع) در سال ۱۲۴۹ ه ـ دچار استفراغ‌های پی در پی ‌گردد كه مربوط به كبد او می‌شد و احتمالاً با سم مسموم شده بود.[۷]
[۱] . سپهر، محمد تقی؛ ناسخ التواريخ، به اهتمام جمشيد كيانفر، چاپ اول: ۱۳۷۷، ديبا، اساطير، ج ۱ و ۲، ص ۷.
[۲] . نجمی، ناصر؛ عباس ميرزا، چاپ اول، بهار۱۳۷۴، مهارت، علمی، ص ۲۵.
[۳] . سپهر، محمد تقی؛ ناسخ التواريخ، به اهتمام جمشيد كيانفر، چاپ اول: ۱۳۷۷، چاپ ديبا، انتشارات، اساطير، ج ۱و۲، ص ۱۰۱.
[۴] . نجمی، ناصر؛ عباس ميرزا، چاپ اول، بهار۱۳۷۴، مهارت، علمی، تهران ص ۶۱.
[۵] . مازندرانی، وحيد؛ تاريخ ايران دورۀ قاجاريه، چاپ چهارم، چاپخانه سپهر، تهران، ص ۱۶۶ و نجفی، ناصر؛ عباس ميرزا، ص ۶۵.
[۶] . مجموعه تاريخ كمبريج، دورۀ افشار، زند و قاجار، ترجمۀ مرتضی ثابت فر، چاپ اول، ۱۳۸۷، ديبا، ص ۳۲۳.
[۷] . نجمی، ناصر؛ عباس ميرزا، چاپ اول، بهار۱۳۷۴، مهارت، علمی، تهران ص ۵۴۸.

یکشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۹۹

عهد بوق


حمامی ها هر به چند بار ناگزیر بودند آب خزینه را خالی کنند ، سپس خزینه را با وسایل موجود بشویند ، سیاهی ها و کثافات و موهای لزج را از آن بزدایند و خزینه را با آب تمیز و پاکیزه پر کنند.

پیداست تخلیه آب و تنظیف خزینه و گرم کردن آب تازه خزینه که از راه گلخن حمام انجام می شد مستلزم چند روز صرف وقت بود تا به صورت اولیه در آید و مورد استفاده بهره برداری قرار گیرد . چون روز موعود فرا می رسید و حمام مورد بحث برای پذیرفتن مشتری آماده می گردید حمامی در نیمه های شب ، بخصوص هنگام سحر به پشت حمام می رفت و در بوق کذایی می دمید و خفتگان را برای انجام غسل و نظافت دعوت می کرد . امروزه که تلگراف و تلفن با سیم و بی سیم اختراع شده است دیگر به بوق زدن در شاه راهای کشور احتیاج نیست . در جنگ ها و محاربات کنونی هم انفجار های وحشتناک ناشی از بمب های خانمان بر انداز اتم و ناپالم و کبالت و هیدروژن و جز این ها دیگر مجال تامل نمی دهد تا محتاج بوق زدن باشند.

آسیاها تبدیل به کارخانجات گندم کوبی شد . حمام ها بر اثر تصفیه و لوله کشی آب و بسته شدن خزینه ها همیشه و در همه حال آماده پذیرایی است . مرگ و میر را هم از طریق رادیو و آگهی در جراید اعلام می دارند. همچنین برای جشن و عروسی به قدری وسایل عیش و طرب فراهم آمد که بوق نقشی ندارد ، ولی در ازمنه و اعصار گذشته بوق تا آن اندازه قرب و منزلت داشت که تقریبا کلیه شئون زندگی مردم را در بر می گرفت .

سه‌شنبه، مهر ۰۸، ۱۳۹۹

تاریخچه ورود دستگاه رادیولوژی به ایران


دعوای طب جدید و قدیم به اواسط دوره ناصرالدین شاه باز می‌گردد و گشایش دارالفنون به عنوان یک مرکز رسمی‌و دولتی که از طب جدید حمایت می‌کرد و آن را به رسمیت می‌شناخت. چنان که از این متن روزنامه وقایع اتفاقیه بر می‌آید تدریس این دانش در مدرسه دارالفنون بسیار به گسترش و البته تقویت ان کمک کرده بود. مراجعه به خاطرات دکتر پولاک و نیز دکتر فوریه می‌رساند جدال سختی میان طب قدیم و طب جدید در همان ابتدای کار برقرار بوده است. دور از ذهن هم نیست که پزشکان ایرانی نمی‌توانستند به سادگی بپذیرند بنیان چندین هزار ساله دانش آنها به وسیله یک دانش جدید فرنگی در خطر افتاده است. پس به مقاومت در مقابل موج جدید پرداخته و احتمالاً با تکیه بر مبانی فلسفی و الاهیاتی دانش خود، که از این جهت بر طب جدید می‌چربید، فضیلت دانش خود را فریاد می‌کردند. این جدال در مورد معالجه شخص شاه نیز گاه به گاه برپا می‌شد که جلوه‌های آن در خاطرات فوریه آمده است.

در آن زمان دکتر طولوزان رفته بود و در سفری که شاه به اروپا کرد، طولوزان دکتر فوریه را به جای خود منصوب می‌کند. دکتر فوریه از پاریس همراه موکب شاهانه گردید. همین که به تبریز وارد شدند شاه به اسهال مبتلا شد و به رختخواب افتاد. کمیسیون پزشکی درباری که به طب قدیم معالجه می‌کردند، تلاش داشتند با داروهای خود از جمله روغن کرچک و خاک تربت به معالجه شاه اقدام کنند. در عین حال شاه را از داروهای فرنگی دکتر فوریه بترسانند. تا چند روز چنین شد تا این که حال شاه رو به وخامت رفت و خود وی دست به دامن دکتر فوریه گردید. جدال تا آنجا پیش رفت که دکتر فوریه نوشت «همکاران حقه باز من بی اثر ماندن تربت را به آن علت جلوه دادند که یک نفر فرنگی نجس نزدیک شاه بوده و حضور او اثر را از تربت برده است»(فوریه، ۱۳۶۸، ص ۱۳۸) به قول فوریه «تمام مقصود ایشان این بود که تا می‌توانند از معالجات من جلوگیری کنند. به امید آن که از تربت و دوای ایشان اثری ظاهر شود و افتخار معالجه شاه و استفاده‌هایی که از آن منظور است نصیب ایشان شود نه من»(همان جا)

سرانجام داروهای فرنگی دکتر فوریه اثر خود را گذاشت و شاه بهبود یافت. جایزه‌های زیادی نصیب دکتر فوریه گردید و در موقع اقامت سه ساله او در تهران نیز پس از معالجه امین السلطان، صدراعظم، یک قطعه زمین از او جایزه گرفت و به این ترتیب در میان طبقات بالای جامعه اعتماد به معالجات طب جدید گسترش یافت.
دعوای میان طب قدیم و جدید ادامه داشت تا سال ۱۳۱۳ش که دانشکده پزشکی دانشگاه تهران به تربیت پزشک جدید مشغول شد و راه بیش از پیش برای طب جدید گشوده گردید. امروز بعد از حدود ۱۵۰ سال رقابت که به چیرگی طب جدید انجامید، طب قدیم تکانی خورده و می‌خواهد خودی نشان دهد. البته در این میان عطارها و عطاری‌های سنتی در خط مقدم جبهه هستند. و شاید همین امر که پاسداری از طب سنتی به بازار و اقتصاد سپرده شده است، وجهه علمی‌آن را تضعیف و کامیابی آن را با تردید مواجه کرده. سرانجام این داستان به کجا می‌انجامد؟ معلوم نیست.
اما نکته ای که این متن روزنامه بر آن تاکید دارد بازتاب این حقیقت است که گویا ایرانیان برای معالجه به پزشکان ایرانی تحصیل کرده اعتماد کامل نداشته و به آنها مراجعه نمی‌کرده اند و می‌توان حدس زد این پزشکان به مسئولین دولتی گله کرده و خواستار حمایت شده بوده اند. در نتیجه دولت اعلام کرد که هواداران طب فرنگی به شاگردان دارالفنون اعتماد کرده و برای معالجه به آنان مراجعه کنند.
اینک متن روزنامه وقایع اتفاقیه
فن طبابت همیشه در مملکت ایران شایع و کامل بوده و اطبای حاذق علما و عملاً در هر یک از بلاد، خاصه دارالخلافه العلیه، به مداوای امرضی اشتغال داشته و دارند. چون طرز طبابت فرنگی به واسطه بعضی تتبعات و تصرفات تازه و اسباب و ادویه جدیده ، نسبت به فنون طبابت ایرانیه اسهل بود، لهذا در این دولت هم متدرجاً معمول گردید . بعضی از اهالی ایران در همان عادت سابقه باقیث مانده ، رجوع به اطبا و مداوای ایرانی نمودند. و بعضی دیگر با طور معالجه فرنگی کم کم مانوس شدند. اکنون هر دو طریقه در ممالک محروسه متداول است.
آنکه طبیب ایرانی است معلوم است در هر بلدی هستند و از روی حذاقت و بصیرت به معالجه به اقتضای طبایع و امزجه اشخاص و و آب و هوای آن مملکت مشغول می‌باشند. آنکه طبیب فرنگی است اگر چه علی العجاله بجز عالیجاه مقرب الخاقان حکیم پولاک ، حکیم باشی اعلیحضرت شاهنشاهی و عالیجاه حکیم شلمرز ، کسی که مخصوص خدمت دولت باشد، حاضر نیست، ولکن حکیم باشی (پولاک)در این مدت که از فرنگستان به ایران آمده، به حکم محکم اقدس همایون و مراقبت اولیای دولت علیه، دایما در مدرسه دارالفنون مشغول تدریس علم طب و تکمیل شاگردهای این فن بوده است. و به این واسطه جمعی که اولاً در فن طبابت ایرانی فی الجمله سر رشته و وقوف داشتند، علما و عملاً از این سیاق بی استحضار نبودند، و بعضی از آنها اولاد اطبا و آبا و اجدادشان طبیب بوده اند، در فن طبابت فرنگی هم تربیت گشته اند که به تصدیق خود مقرب الخاقان حکیم باشی (پولاک)، در قواعد طب فرنگستان به کمال مهارت و حذاقت رسیده اند. و با این احوال از قراری که معلوم می‌شود کسانی که از اهالی ایران مایل و معتاد به طور طبابت فرنگی هستند، چنان تصور می‌کنند که اگر طبیب از خود اهالی فرنگستان در این مملکت حاضر نباشد، آنها در معالجات خود معطل خواهند بود و به این تصور و خیال کمتر اتفاق می‌افتد که از اهالی ایران کسی به اطبای مزبور ، که به سعی و اهتمام دولت به عمل آمده و تربیت شده اند، رجوع نماید.
این معنی باعث شده است که هم این فرقه اطبا از شوق بیفتند و هم سعی و خرج چندین ساله دولت در حق آنها بی فایده بماند. و از آنجا که مقصود اصلی دولت از همه این مخارج و زحمات این بود که این اشخاص به کار دولت و ملت بر آیند، لهذا اعلام می‌شود که عموم مردم ایران که محتاج به طبیب هستند ، اگر کسانی هستندکه عادت به طب فرنگستان ندارند، و مزاج ایشان عادت به قوانین ایران دارد، به اطبای حاذق کامل ایران که در علم و عمل عالم و مجرب اند رجوع نمایند و اگر کسانی هستند که به معالجه فرنگستان عادت نموده اند، و به قوانین ایشان انس گرفته اند، به اطبای تربیت شده حاذق مدرسه دارالفنون رجوع نمایند که در قوانین طب فرنگستان کامل و مجرب اند.
(روزنامه وقایع اتفاقیه، شوال ۱۲۷۳)

سه‌شنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۹۹

اسطوره ها و افسانه ها - بهمن‌


نام‌ بهمن‌ در اوستا نيامده‌ و اين‌ نخستين‌ باری‌ است‌ كه‌ ريشه‌ افسانه‌های‌ ايرانی از اوستا جدا و با تاريخ‌ ‌هخامنشی آميخته‌ می شود. در بندهش‌ آمده‌ كه‌ در هزاره‌ چهارم‌ چون‌ پادشاهی‌ به‌ وهومن‌ سپند داتان‌ (بهمن‌ پسر اسفنديار) رسيد ايران‌ ويران‌ بود و ايرانيان‌ با يكديگر به‌ جنگ‌ و ستيز برخاسته‌ بودند واز تخمه‌ی‌ پادشاهی كسی باقی نمانده‌ بود. از اين‌ روی‌ همای‌، دخت‌ بهمن‌ به‌ پادشاهی نشست‌، در اين‌ كتاب‌ دوره ی‌ سلطنت‌ بهمن‌ 112سال‌ آمده‌ است‌. در زند و هومن‌ يسنا نام‌ بهمن‌، اردشير نوشته‌ شده‌ است‌.

به‌ روايت‌ فردوسی‌، در جنگ‌ اسفنديار با رستم‌ دو تن‌ از پسران‌ اسفنديار يعنی‌ مهرنوش‌ و وش‌ آذر نيز كشته‌ شدند و بهمن‌ بماند. اسفنديار پيش‌ از مرگ‌ او را به‌ رستم‌ سپرد تا وی‌ را رسم‌ شاهي‌ بياموزد و چون‌ چندي‌ برآمد، گشتاسب‌ نبيره‌ی‌ خويش‌ را از رستم‌ بخواست‌ و به‌ شاهی‌ نشاند و او را اردشير خواند. نخستين‌ كار بهمن‌ داد خواستن‌ از دودمان‌ رستم‌ بود. پس‌ به‌ سيستان‌ رفت‌ و زال‌ را كه‌ به‌ پوزش‌ آمده‌ بود، به‌ بند كشيد. آنگاه‌ فرامرز پسر رستم‌ با سپاهی‌ بزرگ‌ از بست‌ بيامد و جنگی‌ سخت‌ در گرفت‌. سپاهيان‌ فرامرز كشته‌ شدند و او خود زخمهای فراوان‌ برداشت‌ و اسير شد و سرانجام‌ به‌ فرمان‌ بهمن‌ بردار شد و به‌ تيرباران‌ كشته‌ شد. رستم‌ در اين‌ ميان‌ به‌ حيله‌ برادرش‌ شغاد در چاهی‌ افتاد و درگذشت‌ . پشوتن‌ پسر گشتاسب‌ و وزير بهمن‌ از نفرين‌ رودابه‌ زن‌ رستم‌ ترسيد و بهمن‌ را بر آن‌ داشت‌ كه‌ بر زال‌ ببخشايد و همه‌ خاندان‌ رستم‌ را به‌ جای‌ خود باز فرستد، بهمن‌ نيز چنين‌ كرد و به‌ ايران‌ بازگشت‌. بهمن‌ را پسری بنام‌ ساسان‌ و دختری‌ بنام‌ همای‌ ملقب‌ به‌چهرزاد بود; چهرزاد سخت‌ نيكوروی بود و پدر عاشق‌ دخترش‌ شد و با او نزديكی‌ كرد:

پدر در پذيرفتش‌ از نيكوی‌

بدان‌ دين‌ كه‌ خوانی‌ و را پهلوی

همای از پدر آبستن‌ شد و در همان‌ حال‌ بهمن‌ بيمار گشت‌ و در بستر مرگ‌، همای رابه‌ جانشيني‌ خود برگزيد. سلطنت‌ بهمن‌ در شاهنامه‌ ۹۹ سال‌ آمده‌ است‌. بهمن‌ را در داستانها اردشير دراز دست‌ گفته‌ اند. و در حقيقت‌ يك‌ اردشير جانشين‌ سه‌ اردشير هخامنشی‌ شده‌ است‌; چراكه‌ در تاريخ‌ آمده‌ كه‌ اردشير سوم‌ و هوكا لقب‌ داشت‌. اردشيراول‌، دراز دست‌ بود، و اردشير دوم‌ به‌ روايت‌ پلوتارك‌ با دختر خود آتوسا ازدواج‌ كرد. البته‌ درست‌ است‌ كه‌ بهمن‌ از وهومن‌ می‌آيد نه‌ از وهوكما، ولی‌ تحريف‌ آن‌ در داستان‌ گويی‌ تعجبی‌ ندارد. مسعودی نيز نوشته‌ است‌ كه‌ بازگشت‌ جهودان‌ به‌ اورشليم‌ در عهد پادشاهی‌ بهمن‌ صورت‌ گرفت‌ و به‌ قول‌ دينوری بهمن‌ چون‌ زنی‌ يهودی داشت‌، دين‌ يهود پذيرفت‌ و تا چندی بعد دست‌ از آن‌ آيين‌ برداشت‌ و به‌ كيش‌ مغان‌ بازگشت‌. اين‌ دو روايت‌ نشانه ی‌آميزش‌ دو تن‌ از پادشاهان‌ هخامنشی‌ است‌ با تاريخ‌ زندگی‌ بهمن‌.

باز فرستادن‌ يهوديان‌ به‌ اورشليم‌ در تاريخ‌ هخامنشی‌ بدست‌ كورش‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ و از شاهان‌ هخامنشی آن‌ كه‌ زنش‌ يهودی بود به‌ روايت‌ تورات‌ اخشويرش‌ است‌(خشايارشا) كه‌ استر يهودی را بزنی گرفت‌. بنا به‌ قول‌ طبری بهمن‌ كی‌اردشير به‌ يونان‌ سپاه‌ آورد و اين‌ با لشكر كشی خشايار شا به‌ يونان‌ تطبيق‌ می‌كند.

منابع‌:

۱- مشكور، محمد جواد: تاريخ‌ ايران‌ باستان‌، تهران‌، انتشارات‌ اشرافی‌، ۱۳۶۳

۲- فردوسی‌، ابوالقاسم‌: شاهنامه‌، تهران‌، نشر قطره‌، ۱۳۷۷

۳- دينوری‌، ابوحنيفه‌: اخبار الطوال‌، ترجمه‌ محمود مهدوی دامغانی‌، تهران‌، نشر نی‌،۱۳۶۴

۴- جوادی‌، جواد: فريدونيان‌، ضحاكيان‌، مردميان‌...
، به‌ كوشش‌ علی‌ حصوری‌، تهران‌،پخش‌ چشمه‌،۱۳۷۰