نژاد
و ريشۀ ايل قاجار:
طايفۀ
"قاجار"
كه
نژاد و ريشه آنها به قوم "سالور"
میرسيد
از ساكنين سرزمين چركَس و از سه تيره
مختلف: سلدوس،
اونك قوت و جلاير تشكيل میشدند كه از
ميان آنها سلدوسها اصلاً به ايران نيامدند
ولی قاجارها به طرف ايران و بخشهای قفقاز
آمدند و بخشی از قوم جلاير بودند بعد از
مرگ هلاكوخان سرتاق نويان كه يكی از افراد
دلاور و برگزيده قاجار بود، به رياست و
رهبری اين طايفه انتخاب شد و در بخش دشت
مغان به حكومت رسيد و سالهای متمادی در
اين ناحيه وسيع و نسبتاً خوش آب و هوا
زندگی كردند و در زمان صفويه به ايران
وارد و در دشت گرگان مستقر شدند و صفويه
و مخصوصاً شاه عباس به عنوان مرزبان از
آنها استفاده كرد.[۱]
عباس
ميرزا در زمان طفوليت و كودكی:
چهارمين
پسر فتحعلی شاه "عباس
ميرزا"
در
سال ۱۳۰۳ در قصبه (نوا)
از
توابع لاريجان قدم به عرصۀ وجود گذاشت و
فتحعلی شاه نام این مولود را عباس میرزا
گذاشت و نسبت به وی مهر و انسی خاص يافت،
او بر خلاف پسران ديگرش در دوران كودكی،
طفلی مريض المزاج و فوقالعاده مؤدب و
سر بزير و محجوب بود و در سن ده سالگی به
كسالت و درد مفاصل و استخوان مبتلا گشته
بود. او
در كودكی بسيار مورد علاقه آقا محمد خان
قاجار سر سلسلۀ سلاطين قاجار بود و خود
تعليمات نظامی مخصوص را به او میآموخت
عباس ميرزا ضمن فرا گرفتن تعاليم مختلف
و روشهای گوناگون فنون سواری و جنگ در
ايام فراغت و بيكاری به مطالعه كتب سودمند
و مفيد میپرداخت و به آسانی به بيشتر
زبانهای شرقی آشنا شده بود.[۲]
ولايت
عهدی عباس ميرزا:
فتحعلی
شاه در سال دوم جلوس سلطنت خود، مجلس با
شكوهی ترتيب میدهد و جمع كثيری از بزرگان
و علماء و رجال سرشناس و درباريان و
وابستگان صاحب رأی و نظر و همچنين سركردگان
خاندان قاجار را دعوت میكند تا آنها در
زمينۀ تفويض وليعهدی به فرزند قابل و
كاردانش، عباس ميرزا به مشورت و گفتگو
بپردازند.
فتحعلی
شاه كه عباس ميرزا را از ديگر فرزندان خود
باهوشتر و دليرتر و مستعدتر میديد
وقتی در اين مجلس، عموم بزرگان و سران
قاجار نسبت به شجاعت و امتيازات برجسته
عباس ميرزا و درايت و قابليت او اتفاق نظر
داشتند، اين انتخاب شاه را شايسته دانستند
و فردای آن روز شاه او را به حكومت آذربايجان
تعيين مینمايد.[۳]
ازدواج
عباس ميرزا:
فتحعلی
شاه پيش از عزيمت نايب السلطنه عباس ميرزا
به آذربايجان به فكر ازدواج برای فرزند
خود برآمد و بهمين لحاظ پس از آنكه با عباس
ميرزا در اين زمينه صحبت كرد، دختر ميرزا
محمدخان دولوی قاجار را كه از زعمای طايفۀ
قاجار بود به نام «خرده
خانم» برای
وی نامزد کرد و اين از لحاظ سياسی نيز برای
ايل قاجار اهميت فراوان داشت كه وصلت عباس
ميرزا درون ايلی باشد و به اين ترتيب عباس
ميرزا روانه آذربايجان شد.[۴]
عباس
ميرزا و حكومت آذربايجان:
اواخر
ماه ذيحجه، ۱۲۱۳ هـ، ق عباس ميرزا به شهر
تبريز وارد شد او خوشحال بود كه توانسته
اين سفر طولانی را پشت سر بگذارد، كليه
حكام شهرها و امراء و سران عشاير و طوايف
و همه بيگلربيگيان كه از مدتها پيش انتظار
او را می کشیدند در دروازۀ تبريز اجتماع
كرده بودند، او پس از ورود به اين سرزمين
دست به اصلاحاتی در آذربايجان زد، او به
كارهای ديوانی نظم و ترتيبی خاص داد وی
طرز جمعآوری ماليات و عوايد دولتی
ظالمانه و برخلاف اخلاق و عدالت را سامان
داد.
عباس
ميرزا دستور داد شهرهای مهم آذربايجان،
از جمله اردبيل و خوی و مراغه و غيره از
شكل و صورتهای قبلی خارج شوند و مخصوصاً
ترتيب خيابانها و عمارات دولتی به طرز
نوين احداث گردد.
او
در شهر تبريز بناها و ساختمانهای عمومی
و گردشگاههای مختلفی را ايجاد كرد و بخاطر
رفاه حال عموم، دستور داد اماكن و باغهای
عمومی مفرح و دلانگيزی در داخل شهر تبريز
ساخته شود.[۵]
عباس
ميرزا و جنگهای ده ساله ايران و روسيه:
بعد
از فتح گرجستان به وسيلۀ روسيه تزاری
كشمكشها بين ايران و روس آغاز شد و جنگ با
روسيه با هدف فتح گرجستان چندان آسان به
نظر نمی رسيد، حال كه انگليسی ها رغبتی
برای كمك كردن نشان نداده بودند می بايست
در جستجوی متحد ديگری می بود و چون كشور
فرانسه با روسيه در حال جنگ بود، دولت
ايران از ناپلئون تقاضای كمك كرد و او نيز
بخاطر دستيابی به هند در صدد اتحاد با
ايران بود.
در
آغاز جنگ، پيروزی از آن قشون ايران و نائب
السلطنه عباس ميرزا بود ولی بعد نيروهای
روسی به اتكا توپ خانه مجهز خود، نيروهای
ايرانی را به عقب راندند و از طرفی فرانسويها
كه با روسها صلح كردند، با ميانجی گری
بريتانيا دو طرف را به مذاكره برای پيمان
صلح كشانيد كه سرانجام در ۱۴ اكتبر ۱۸۱۳
(۲۲
مهر ۱۱۹۲)
در
دهكده گلستان به امضاء رسيد، بر اساس مفاد
اين پيمان ايران بسياری از ايالات خود در
قفقاز را مانند:
قره
باغ، گنجه، شيروان، باكو و...
را
از دست داد.
احتمالاً
نه شاه ايران و نه تزار روسيه، عهدنامه
گلستان را قطعی تلقی نمیكردند عباس
ميرزا آن را فقط آتشبسی موقت میدانست
و خود را برای جنگی ديگر آماده میكرد،
در اين زمان حكومت ايران ابوالحسن خان
شيرازی سفير سابق ايران در لندن را به سنت
پترز بورگ فرستاد تا درخواست كند که به
تصحيح خطوط مرزی اقدام شود، اما وزير
خارجه روسيه درخواست ايران را رد كرد، با
وجود اينگونه رفتار سرد و دو پهلو از جانب
دولت روسيه و فشار روحانيون و اينكه در
مه ۱۸۲۶ (ارديبهشت
۱۲۰۵) سپاهيان
روسيه ميرك محلی در خانات ايروان را اشغال
كردند و ايرانيان نيز در برابر، درياچه
گوكچا را گرفتند و اين بهانۀ جنگهای دوم
ايران و روس شد كه در آغاز، سپاه ايران
موفقيتهای زيادی بدست آورد اما به خاطر
كمی تجهيزات، سپاه ايران شكست خورد و در
تركمن چای عهدنامۀ ديگری بر ايران تحميل
شد كه علاوه بر شهرهايی كه در پی عهدنامۀ
گلستان از ايران جدا شده بود شهرهای جديدی
به همراه غرامت ۲۰ ميليون روبلی به ايران
تحميل شد.[۶]
سرانجام
عباس ميرزا:
ساليان
متمادی بود كه يك بيماری مزمن كه دستگاه
گوارشی و كليههای عباس ميرزا نائب
السلطنه را مورد حمله قرار داده بود، مزاج
اين شاهزاده نيرومند و مقتدر را از حال
اعتدال خارج ساخته و باعث شده بود او از
لحاظ بنيه ضعيف شود و لزوم مداوا و درمان
فوری و مستمر را ايجاب می كرد ولی متأسفانه
اشتغالات جنگی و سياسی و حركتهای مداوم
او برای امنيت دادن به شهرهای ناامن و
سركوبی گردنكشان اجازۀ استراحت و معالجه
را به او نمیداد و معالجات طبيب او كورمك
نيز مأثر واقع نشد و بعد از برگشت از زيارت
حضرت رضا (ع)
در
سال ۱۲۴۹ ه ـ دچار استفراغهای پی در پی
گردد كه مربوط به كبد او میشد و احتمالاً
با سم مسموم شده بود.[۷]
[۱]
. سپهر،
محمد تقی؛ ناسخ التواريخ، به اهتمام جمشيد
كيانفر، چاپ اول:
۱۳۷۷،
ديبا، اساطير، ج ۱ و ۲، ص ۷.
[۲]
. نجمی،
ناصر؛ عباس ميرزا، چاپ اول، بهار۱۳۷۴،
مهارت، علمی، ص ۲۵.
[۳]
. سپهر،
محمد تقی؛ ناسخ التواريخ، به اهتمام جمشيد
كيانفر، چاپ اول:
۱۳۷۷،
چاپ ديبا، انتشارات، اساطير، ج ۱و۲، ص
۱۰۱.
[۴]
. نجمی،
ناصر؛ عباس ميرزا، چاپ اول، بهار۱۳۷۴،
مهارت، علمی، تهران ص ۶۱.
[۵]
. مازندرانی،
وحيد؛ تاريخ ايران دورۀ قاجاريه، چاپ
چهارم، چاپخانه سپهر، تهران، ص ۱۶۶ و
نجفی، ناصر؛ عباس ميرزا، ص ۶۵.
[۶]
. مجموعه
تاريخ كمبريج، دورۀ افشار، زند و قاجار،
ترجمۀ مرتضی ثابت فر، چاپ اول، ۱۳۸۷،
ديبا، ص ۳۲۳.
[۷]
. نجمی،
ناصر؛ عباس ميرزا، چاپ اول، بهار۱۳۷۴،
مهارت، علمی، تهران ص ۵۴۸.
درود بر شما صاحب این سایت.
پاسخحذفمن کار شما را درست نمیدانم. با دین مردم چکار داری این امام ها آدم خوبی بودند این ملایان و پاسدارها یزید زمان هستند و روزی آنها را به همراه زنان و فرزندانشان زنده زنده در آتش خواهیم سوزاند.
به نظرم توبه کنید و آتش را به جان فخر فروشان که خودروهای گرانقیمت و خانه های لوکس در شمال تهران دارند بی اندازید.
من مدتی تحت بازجویی نهادهای امنیتی بودم و تازه آزاد شده ام.
وبلاگ نویس عزیز یک مسئله بزرگ ستمگری مردم علیه مردم است که به صورت اختلاف طبقاتی نمود یافته است.
در این بین فخر فروشی با پوشیدن لباسهای گران قیمت و خریدن ماشینهای لوکس ستم مردم بر مردم را افزایش داده است.
مردم فقیر میتوانند به عنوان نا فرمانی مدنی با تیرکمان و چاقو و پتک و تفنگ بادی ماشین های بالای ۵۰۰ میلیون تومان را هدف بگیرند کار سهلی است و گیر نمی افتند.
فقط باید از کارهای خطرناک که برای صاحب و سرنشین و افراد اطراف ماشین خطر دارد خودداری کند. مثلا با تفنگ بادی از ۵۰ متری بخواهد چراغ یک بنز یا هیوندا یا تویوتا را بزند و این تیر به سرنشین یا عابر برخورد کند!؟
پس اگر هوشمندانه مردم فقیر با صدمه زدن به بدنه و چراغ و شیشه ماشین افراد مختلف میلیونها ماشین لوکس را غور کند و فرد پس از صافکاری رنگ دوباره ماشینش غور شود یک حرکت قشنگ است.
این ماشینهای لوکس یا مال پاسدارها و حزب اللهی های دزد است یا مال مرفهین بیدرد کرواتی نوکر غرب.
یک حرکت کم خطر برای بچه های دلیر جنوب شهر.
فکر کردی اگر انقلاب شود و مردم آخوندها را سرنگون کنند زورگویی مرفهین بر فقرا کاهش خواهد یافت؟
بهترین کار حمله به مظاهر فخر فروشی یعنی ماشینهای لوکس است. حتی بد نیست با موتور به بالای شهر بروند و روی لباس آقایانی که لباسهای برند می پوشند رنگ بپاشند.روی لباس خانم ها رنگ نریزند چون طبیعت زنان این است که دوست دارند لباس فاخر بپوشند. ولی مردی مثل علی دایی که لباس ۱۰ میلیونی می پوشد فحش به اقشار فقیر است مثلا استقلالی های جنوب شهر دایی را دیدند یک سطل رنگ روی لباسش بریزند و فیلم بگیرند و اینکار نه دزدی است نه ضرب و شتم و باعث تفریح و نوعی اعتراض به نظام سرمایه داری آخوندی.میدانم این پیام را به علت فخر فروشی و نوکری سرامیه داران پابلیک نخواهی کرد.
آتش را به جان فخر فروشان که خودروهای گرانقیمت و خانه های لوکس در شمال تهران دارند بی اندازید.
پاسخحذفمن مدتی تحت بازجویی نهادهای امنیتی بودم و تازه آزاد شده ام.
وبلاگ نویس عزیز یک مسئله بزرگ ستمگری مردم علیه مردم است که به صورت اختلاف طبقاتی نمود یافته است.
در این بین فخر فروشی با پوشیدن لباسهای گران قیمت و خریدن ماشینهای لوکس ستم مردم بر مردم را افزایش داده است.
مردم فقیر میتوانند به عنوان نافرمانی مدنی با تیرکمان و چاقو و پتک و تفنگ بادی و سنگ ماشین های بالای ۵۰۰ میلیون تومان را هدف بگیرند کار سهلی است و گیر نمی افتند.
فقط باید از کارهای خطرناک که برای صاحب و سرنشین و افراد اطراف ماشین خطر دارد خودداری کند. مثلا با تفنگ بادی از ۵۰ متری بخواهد چراغ یک بنز یا هیوندا یا تویوتا را بزند و این تیر به سرنشین یا عابر برخورد کند!؟
پس اگر هوشمندانه مردم فقیر با صدمه زدن به بدنه و چراغ و شیشه ماشین افراد مختلف میلیونها ماشین لوکس را غور کند و فرد پس از صافکاری رنگ دوباره ماشینش غور شود یک حرکت قشنگ است.
این ماشینهای لوکس یا مال پاسدارها و حزب اللهی های دزد است یا مال مرفهین بیدرد کرواتی نوکر غرب.
یک حرکت کم خطر برای بچه های دلیر جنوب شهر.
فکر کردی اگر انقلاب شود و مردم آخوندها را سرنگون کنند زورگویی مرفهین بر فقرا کاهش خواهد یافت؟
بهترین کار حمله به مظاهر فخر فروشی یعنی ماشینهای لوکس است. حتی بد نیست با موتور به بالای شهر بروند و روی لباس آقایانی که لباسهای برند می پوشند رنگ بپاشند.روی لباس خانم ها رنگ نریزند چون طبیعت زنان این است که دوست دارند لباس فاخر بپوشند و این عیب نیست و در دینی هم مردود شمرده نشده ولی مردی مثل علی دایی که لباس ۱۰ میلیونی می پوشد فحش به اقشار فقیر است مثلا استقلالی های جنوب شهر دایی را دیدند یک سطل رنگ روی لباسش بریزند و فیلم بگیرند و اینکار نه دزدی است نه ضرب و شتم و باعث تفریح و نوعی اعتراض به نظام سرمایه داری آخوندی.میدانم این پیام را به علت فخر فروشی و نوکری سرمایه داران پابلیک نخواهی کرد.
پست اول را اشتباه برای سایت شما فرستادم. پست دوم برای سایت شماست. اولی را برای وبلاگ امام نقی فرستاده بودم نوشته بودم چرا با دین مردم درافتادی
پاسخحذف