چهارشنبه، دی ۰۳، ۱۳۹۳

کریسمس چیست و از کجا آمده است؟

کریسمس یکی از روزهای سال است که به سالروز میلاد عیسی بن مریم اشاره دارد، اما به طور کلی جشن کریسمس تولد مسیح تحت تأثیر سنتها و رسوم سکولار جشنهای زمستانی چون ساتورنالیا قرار گرفته است.
سنتهای کریسمس دربرگیرنده نصب تصویر سنتی تولد مسیح، تزئین درخت کریسمس و تبادل هدیه و کارت تبریک و حضور بابانوئل در شب عید کریسمس است و محورهای این عید بر ترویج حسن نیت، بخشندگی، مهربانی و گردهمایی های خانوادگی استوار است.
کریسمس به صورت سنتی روز ۲۵ دسامبر برگزار میشود، اما برخی کلیساهای ارتدکس شرقی روز ۷ ژانویه را به عنوان کریسمس جشن میگیرند که با ۲۵ دسامبر در تقویم جولیان یکسان است. این تاریخها تنها سنتی بوده و به نظر نمیرسد تاریخ حقیقی تولد مسیح چنین روزی بوده باشد.
کریسمس در بسیاری از کشورهای سراسر جهان جشن گرفته میشود و این امر به چگونگی پراکندگی مسیحیان و فرهنگ غربی و ترکیب آن با جشنهای زمستانی ارتباط دارد. علی رغم نفوذ شایع سنتهای کریسمس آمریکایی و بریتانیایی که در فیلمها، ادبیات، تلویزیون و سایر رسانه ها مشاهده میشود، سنتهای متعددی به منظور جشن کریسمس هنوز هم در مناطق و محلهای مختلف برگزار میشوند.
جشنهای زمستانی پیش از کریسمس
در سنتهای بسیاری از فرهنگها جشن زمستانی از جشنهای بسیار محبوب تلقی میشود و بخشی از آن به کم شدن کارهای کشاورزی در فصل زمستان برمیگردد، از دیدگاه دینی ایستر (عید پاک) مهمترین جشن در تقویم کلیسایی بوده و کریسمس از اهمیت کمتری برخوردار بود، از سوی دیگر کلیساهای اولیه به جشن گرفتن تولد اعضای کلیسا معترض بودند. برتری جشن کریمسمس در دوران مدرن از بسیاری لحاظ منعکس کنده تأثیر فزاینده سنت جشنهای زمستانی است که در آن میان میتوان به جشنهای ساتورنالیا، ناتالیس سولیس ایویچتی، یول اشاره کرد.
در عصر رومنها، جشن ساتورنالیا مشهورترین جشن زمستانی و زمان استراحت، جشن، شادی و پایان قوانین رسمیمحسوب میشد. این جشن به احترام ساتورن از ۱۷ تا ۲۴ دسامبر برگزار میشد اما در دوره امپراطوری این جشن از هفت به پنج روز تقلیل یافت.
ناتالیس سولیس ایویچتی روز ۲۵ دسامبر تحت عنوان "تولد خورشید مغلوب نشدنی" جشن گرفته میشد و دربرگیرنده ستایش الههها و خدایان خورشید بود. الگابالوس امپراطوری رومی (۲۲۲-۲۱۸) بنیانگذار این جشن بود که مجبوبیت آن در دوران اریلیان به اوج خود رسید. روز ۲۵ دسامبر همچنین تاریخ انقلاب زمستانی است و این جشن نشان دهنده عدم مغلوب شدن خورشید در زمستان بود. بسیاری از نویسندگان اولیه مسیحیت تولد دوباره خورشید را به تولد مسیح نسبت داده اند و کاتولیکها استدلال میکنند که جشن سول اینویکتوس همان تاریخ کریسمس و میلاد مسیح است.
جشن یول در اواخر دسامبر و اوایل ژانویه برگزار میشد و هدف از آن احترام و ستایش خدای رعد بود؛ یک کنده بزرگ چوب را با این اعتقاد بود که هر جرقه رعد بیشتر باشد نشان دهنده تعداد خوک یا گوسالهای است که سال آینده متولد خواهد شد آتش میزدند و جشن تا سوختن کامل کنده ادامه داشت و گاهی به ۱۲ روز میکشید. از آنجا که اروپای شمالی از آخرین بخشهایی بود که به مسیحیت روی آورد جشنهای غیر مسیحی آنها تأثیر بسیاری بر شکلی گیری جشن کریسمس داشت. اسکاندیناویها هنوز هم کریسمس را یول مینامند، که این کلمه به تدریج در زبانهای انگلیسی و آلمانی معادل کریسمس شد
خاستگاه های جشن کریسمس
به درستی مشخص نیست که چه زمان و چرا ۲۵ دسامبر را به تاریخ تولد مسیح نسبت دادند، چرا که عهد جدید هیچ تاریخی را در اینباره ذکره نکرده است. ***توس جولیوس آفریکانوس نخستین مورخ مسیحی بود که شرح وقایع جهانی را آغاز کرد در رایج کردن این ایده که مسیح روز ۲۵ دسامبر متولد شد نقش محوری داشت. این تاریخ نه ماه پس از تاریخ آبستن شدن حضرت مریم (۲۵ مارس) محسوب میشود. از سوی دیگر ۲۵ مارس تاریخ اعتدال بهاری بوده و خلق حضرت آدم تلقی میشود.
مسیحیان در دوران اولیه ظهور مسیح بر این باور بودند که ۲۵ مارس تاریخ مصلوب شدن مسیح است.
تعیین تاریخ میلاد مسیح در ابتدا الهام بخش برگزاری جشن و سرور نبود. ترتولیان از متألهان اولیه مسیحیت میلاد مسیح را به عنوان جشن مهمی در کلیسای رومیآفریقا تلقی نکرده است. در سال ۲۴۵، اوریگن فیلسوف و متأله مسیحی یونانی جشن گرفتن میلاد مسیح را تقبیح کرد و اظهار داشت که تنها گناهکاران روز تولد خود را جشن میگرفتند.
نخستین اشاره به جشن کریسمس (میلاد مسیح) در تقویم فیلوکالوس مشاهده میشود که در سال ۳۵۴ در روم گردآوری شد. در شرق نیز مسیحیان تولد مسیح را به عنوان بخشی از عید تعمید مسیح و دیدار سه مرد حکیم ستاره شنان ایرانی از عیسی جشن گرفته میشود؛ اگرچه این جشن بر تعمید مسیح تمرکز دارد. پس از مرگ والنس امپراطور طرفدار عقاید اریوس در نبرد ادیرنه سال ۳۷۸ جشن کریسمس در شرق رنگ بیشتری به خود گرفت، اما این روند در قرن چهارم بیش از پیش مجادله برانگیز بود و پس از آنکه گریگوری نازیانزوس در سال ۳۸۱ به عنوان اسقف منصوب شد این جشن از میان رفت و در سال ۴۰۰ با انتصاب جان کریستوستوم بار دیگر به قوت خود باز گشت.
قرون وسطی
اوایل دوران قرون وسطی روز کریسمس تحت تأثیر جشن تعمید مسیح بود و در غرب بر دیدار سه مرد ستاره شناس ایرانی از نوزاد مسیح تمرکز میکردند. اما تقویم قرون وسطی تحت نفوذ تعطیلات مربوط به کریسمس قرار گرفته بود. برجستگی کریسمس پس از امپراطوری شارلمان تقویت شد، چرا که مراسم تاجگذاری وی در روز کریسمس سال ۸۰۰ و ویلیام اول پادشاه بریتانیا روز کریسمس سال ۱۰۶۶ انجام شد.
در اواسط قرون وسطی تعطیلات کریسمس به قدری پررنگ بود که وقایع نویسان و مورخان به کرات اشاره کرده اند که بسیاری از نجیب زادگان و اشراف کریسمس را جشن میگرفتند. ریچارد دوم پادشاه انگلستان در سال ۱۳۷۷ جشن کریسمسی برگزار کرد که ۲۸ گاو و ۳ هزار گوسفند به عنوان غذا سرو شد. سرود خواندن در جشنهای کریسمس نیز از قرون وسطی شکل گرفت، اما بسیاری از نویسندگان آن زمان این گروه های موسیقی را تقبیح کرده و اظهار داشتند که این شیوه ممکن است به ادامه یافتن سنتهای ساتارنولیا و یول منتهی شود.
اصلاحات دهه ۱۸۰۰
در طول دوره اصلاحات مسیحیت، پروتستانها جشن کریسمس را به عنوان تجملات کلیسای کاتولیک و پاپها محکوم کردند. کلیسای کاتولیک نیز به واسطه افزایش مؤلفه های دینی این جشنها به انتقاد پروتستانها واکنش نشان داد. طی جنگ داخلی بریتانیا، در سال ۱۶۴۷ پروتستانهای هوادار ساده زیستی و سخت گیری مذهبی کریسمس را ممنوع کردند اما طرفداران کریسمس در چندین شهر تظاهرات کرده و به مدت چند هفته کنترل کانتربری (مقر اسقف اعظم انگلیس) را در دست گرفتند. در سال ۱۶۶۰، دوران بازگرداندن چارلز دوم به سلطنت این ممنوعیت از بین رفت، اما هنوز هم برخی از روحانیون انگلیکن با استناد به استدلالهای پروتستان با جشن کریسمس مخالف هستند.
در آمریکا که مستعمره انگلستان بود، پیوریتنها (پروتستانهای هوادار ساده زیستی و سختگیری مذهبی) با کریسمس مخالفت کردند و جشن کریسمس از سال ۱۶۵۹ تا ۱۶۸۱ در بوستن غیرقانونی تلقی میشد. در همان زمان ساکنان ویرجینیا و نیویورک مراسم کریسمس را آزادانه برگزار میکردند، پس از انقلاب آمریکا به علت نسبت دادن کریسمس به رسوم انگلیسی جشن کریسمس محبوبیت خود را از دست داد.
طی دهه ۱۸۲۰ که تنشهای فرقه ای در انگلستان آرام شده بود، نویسندگان بریتانیایی نسبت به از بین رفتن و کمرنگ شدن جنش کریسمس ابراز نگرانی کردند و تلاشهایی در راستای احیای این سنتها صورت گرفت. کتاب ترانه کریسمس چارلز دیکنز که در سال ۱۸۴۳ منتشر شد نقش مهمی در خلق مجدد کریسمس با محور خانواده، حسن نیت و مهربانی ایفا کرد.
اوایل قرن نوزدهم علاقه به کریسمس در آمریکا به واسطه چند داستان کوتاه نوشته واشنگتن ایروینگ احیا شد. مهاجران آلمانی و آمریکایی هایی که پس از جنگ داخلی آمریکا به کشور بازگشتند سهم مهمیدر آوردن سنتهای کریسمس اروپایی به قاره آمریکا برعهده داشتند. کریسمس در سال ۱۸۷۰ به عنوان یکی از تعطیلات فدرال ایالت متحده اعلام شد.
قرن بیستم و پس از آن
در سال ۱۹۱۴، نخستین سال جنگ جهانی اول میان سربازهای آلمانی و بریتانیایی آتش بس موقت وغیر رسمیشکل گرفت و سربازان هر دو طرف اقدام به خواندن سرودهای کریسمس کرده و جنگ را متوقف کردند، از سوی دیگر داستانهای بسیاری درباره این آتش بس روایت شده اما شواهدی مبنی بر وقوع این رویداد وجود ندارد.
اواخر قرن بیستم ایالات متحده با مناقشه ای برسر ماهیت کریسمس و جایگاه آن به عنوان جشن دینی یا سکولار مواجه شد، چرا که برخی به رسمیت شناختن کریسمس را به عنوان تعطیلات فدرال نقض قانون جدایی کلیسا و دولت میدانند و این امر چندین بار در دادگاه های مختلف مطرح شد و دادگاه عالی ایالات متحده روز ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰ حکم داد که به رسمیت شناخت روز کریسمس به عنوان تعطیلات رسمیو عمومینقض کننده قانون جدایی دین از حکومت نیست چرا که این روز یک هدف واضح سکولار در پی دارد
نگرانی هایی که در رابطه با ترکیب ماهیت سکولار با کریسمس مسیحی وجود داشت در قرن بیست ویکم نیز ادامه دارد. در سال ۲۰۰۵ برخی از مسیحیان همراه محافظه کاران آمریکایی علیه سکولار شدن کریسمس تظاهرات کردند. برخی اعتقاد دارند که کریسمس با روندهای سکولار یا اشخاص و سازمانهای ضد مسیحی مورد تهدید واقع میشود.

دوشنبه، دی ۰۱، ۱۳۹۳

مقایسه فاطمه زهرا با زنان بزرگ تاریخ ایران

از روزی که اسلامیون در سی و شیش سال پیش در ایران به قدرت رسیدند برای تحقیر زن زادروز فاطمه دختر محمدبن عبدالله را برای روز زن گذاشتند و همه تلاششان این بوده که این زن بیچاره و قابل ترحم الگوی زن ایرانی باشد که البته از پیش از به قدرت رسیدن اسلامیون نیز این تلاش بود که اوجش تلاش آخوند کت و شلواری یعنی علی شریعتی برای معرفی فاطمه به عنوان یک الگوی خوب برای زن ایرانی است.
همه عمر فاطمه ۱۸ سال بوده که ۹ سال در ازدواج با علی و زایش ۴ فرزند گذشته و با توجه به نوشته های معتبر تاریخی (نه چرندیات آخوندهای شیعه) او هیچ کار درخشانی در تاریخ نداشته. تنها جایی که در تاریخ اسلام از او یاد شده اختلاف او با ابوبکر بر سر باغ فدک است (باغهایی که محمد آنها را به زور از یهودیان برای نکشتنشان گرفت).
شریعتی با افتخار یکی از کارهای درخشان فاطمه را تمیز کردن شمشیر خونین علی می داند.
این الگو و مدلی است که اسلامیون از زن می خواهند. موجودی حقیر و پست که همیشه زیر سلطه مرد باشد.
از سوی دیگر تاریخ ایران زمین زنانی را به خود دیده که شماری از آنها در دوران خود یگانه بودند که در اینجا از برخی از آنها نام می برم.
۱- آرتمیس : ژنرال نیروی دریایی ایران در زمان خشایار شاه هخامنشی. این زن تا به همین امروز یگانه دریاسالار زن تاریخ بوده است.
۲- یوتاب : سردار دلیر ایرانی که در کنار برادرش آریوبرزن تا آخرین نفس در برابر اسکندر گجستک در راه دفاع از ایران جنگید و تسلیم نشد.
۳- آرتادخت : این زن وزیر خزانه داری ایران در دوره اشکانیان بوده و نخستین زن در سراسر جهان بوده که بر این مسند تکیه زده و بسیار هم در این مسند درخشان عمل کرد و کار مالیات ها را سامان بخشید.
۴- آذرناهید : ملکه بزرگ ایران در دوره پادشاهی شاپور ساسانی که از او در کتیبه های باستانی به عنوان بانویی میهن پرست نام برده شده.
۵- آزرمی دخت : دختر خسرو پرویز که به شاهنشاهی ایران رسید و از او به عنوان یکی از پادشاهان بزرگ ساسانی نام برده می شود.
۶-هلاله : پادشاه ایران در دوران کیانیان که در کتاب های کهن از او به عنوان پادشاهی بزرگ با لقب همای آزاد یاد می شود.
اینها تنها شمار اندکی از زنان دلیر ایران زمین در دوران پیش از یورش تازیان پیرو محمد بودند. یورش تازیان و دیدگاه های آنها به زن که به عنوان جنس دست دوم و به گفته شخص محمدبن عبدالله به عنوان حیوانات اهلی قابل ترحم و تنها ابزاری برای ارضای جنسی و بچه دار شدن بود سبب شد که زن ایرانی قرنها در پستوی خانه ها زندانی شود و جامعه ایرانی حالت تک جنسیتی به خود بگیرد تا اینکه به دوران معاصر رسیدیم. حال در اینجا به شمار اندکی از زنان بزرگ و تاثیرگزار تاریخ معاصر ایران اشاره می کنم.
۱- طاهره قره العین : بی گمان این زن آغازگر مبارزات زنان در دوران پس از اسلام است. زنی که حضوری فعال در جنبش باب داشت و زنی شاعر بود که حتی به اصطلاح همفکرانش هم او را به دلیل زن بودنش تحقیر می کردند اما نقطه اوج شهامت این زن دلیر در حجاب از سر برداشتنش در جمع بود. او با شهامت مبارزه با ۱۲ سده تحقیر زن را آغاز کرد.
۲- پروین اعتصامی : از این زن به عنوان بزرگ بانوی شعر ایران یاد می شود. دیوان شعر او یکی از ارزشمندترین و پرطرفدارترین کتاب های شعر ایران در دوران معاصر است. این زن هنرمند جزو نخستین زنان ایرانی بود که از فضای به وجود آمده برای تحصیل و کار زنان در دوره رضا شاه بزرگ استفاده کرد و به ریاست کتابخانه دانشسرای عالی تهران هم رسید. او از مدافعین و حمایت کنندگان سرسخت طرح موسوم به کشف حجاب توسط رضا شاه بود و حتی در این باره نیز شعری سرود.
۳- فروغ فرخزاد : شاعر بزرگ معاصر ایرانی است که بسیاری او را از بزرگان شعر نو ایران می دانند.
۴- شهبانو فرح پهلوی : همسر محمدرضا شاه و ملکه سابق ایران. زنی که حتی بسیاری از پهلوی ستیزان بر بزرگی و خدمات این زن به ویژه در عرصه فرهنگ و تلاش برای حضور هرچه بیشتر زنان در عرصه های اجتماعی تاکید دارند. شهبانو فرح تا به امروز قدرتمندترین زن ایرانی در ۱۴۰۰ سال اخیر بوده.
۵- دکتر فرخ رو پارسا : زنی پزشک که در دو دولت امیرعباس هویدا بر صندلی وزارت آموزش و پرورش نشست. این زن جزو کسانی بود که بسیار در جهت حقوق زنان در ایران تلاش کرد. زمانی در مجلات در این راه می نوشت و زمانی بر صندلی نمایندگی پارلمان نشست و زمان هم بر کرسی وزارت و هیچگاه این هدف مهم را فراموش نکرد.
اینها تنها شمار اندکی از زنان بزرگ تاریخ این سرزمین بودند. تنها کافی است هرکدام از این بانوان بزرگ و دلیر را با فاطمه مقایسه کنیم تا متوجه شویم چه کسی شایسته الگو بودن برای زنان ایرانی است.
پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آباد و آزاد و به امید آگاهی ایرانی

شنبه، آذر ۲۹، ۱۳۹۳

ناسیونالیسم در ایران کهن


میهن دوستی ناسیونالیسم ایـران، عبارت است از مكتب اصالت منافع و مصالح ملی. یعنی مكتبِ برتری منافع و مصالح ملی بر منافع و مصالح فردی. در مكتب ناسیونالیسم ایـران، فرد با حفظ همه‌ی ویـژگی‌های خود، مـانند شخصیت‌، مـوقع و مـوضع اجتماعی، حقوق انسانی و ...، منافع و مصالح ملی را برتر از منافع و مصالح شخصی خود می‌شناسد و حتا آماده است تا در صورتی كه با فدا كردن خود، بتواند منافع و مصالح ملی را از گزند حوادث دور نگاه دارد، دست به این كار بزند.
البته از یاد نبریم كه پیدایی ناسیونالیسم، وابستگی بی‌چون و چرا و گسست ناپذیر با وجود ملت یا ناسیون (Nation) دارد. از این روست كه در فلسفه‌ی غرب، ناسیونالیسم را حاصل قرن هژدهم، یعنی دوران شكل‌گیری ملت‌ها و یا ناسیون‌ها در اروپا می‌دانند.
برپایه‌ی اسناد و مدارك دوران كهن این سرزمین، شكل‌گیری « ملت‌ ایران»، مربوط به دوره‌ی كیومرث یا كمابیش ۶۰۰۰ سال پیش از میلاد است. این امر، به روشنی در فروردین یشت، به چشم می‌خورد:
فروشی كیومرث اشون را می‌ستاییم، نخستین كسی كه به گفتار و آموزش اهورمزدا را گوش فرا داد و از او، خانواده سرزمین‌های ایرانی و نژاد ایرانی پدید آمد.
ملت به عنوان یك مقوله‌ی تاریخی قائم بالذات، از پیوند دو عنصر خون و خاك تشكیل می‌گردد. خاك و خون در علم ملت گرایی، به عنوان دو نماد به كار گرفته می‌شوند. هر یك از آن دو بخش، الزام‌هایی را پدید می‌آورند. مجموعه‌ی این الزام‌ها یا « باید»‌ها، راه آینده‌ی یك ملت را تجسم بخشیده و رسالت تاریخی آن ملت را مشخص می‌كند.
مراد از واژه‌ی « خاك »، سرزمینی است كه ملت در آن زندگی می‌كند. این سرزمین، فرآیند انباشت كوشش‌های نسل‌های گذشته‌ی یك ملت است. از سوی دیگر، « خون»، اشاره به موجودیت انسانی ملت است.
بدین‌سان، ملت عبارت است از زنجیره‌ی ناگسستنی‌ نسل‌های گذشته‌، حال و آینده كه در بستر یك سرزمین، زندگی كرده و می‌كند.
به دنبال شكل‌گیری ملت ایران، از پیوند دو عامل خون و خاك در كمابیش ۶۰۰۰ سال پ‌م كه به روشنی در فروردین یشت نیز از پیوند آن دو عامل ( سرزمین‌های ایرانی و نژاد ایرانی ) نام برده شده است.
نخستین آثار آگاهانه‌ی ناسیونالیسم ایران، یعنی برتری دادن مصالح و منافع ملی بر مصالح و منافع فردی، كمابیش در ۴۰۰۰ سال بعد، یعنی در حدود سال‌های ۲۰۰۰ پیش از میلاد، ثبت اسناد و مدارك ایران كهن گردیده است. البته می‌توان پذیرفت كه پیدایی ناسیونالیسم ملت ایران، ‌مربوط به سال‌های بسیار زودتری بوده است اما اسناد آن موجود نیست و یا به روشنی مواردی نیست كه در زیر بدان اشاره می‌گردند.
دوران جنگ‌های نخست توران علیه ایـران كه دوران پیدایی ناسیونالیسم ملت ایـران است، اسناد كهن میهن ما اشاره‌های بسیار روشن به این مساله دارند:

نخستین نمونه :
سهراب، به پهلوانی سپاه توران، به ایـران لشگر می‌كشد. او در پی ویران كردن ایـران است. در نخستین نبردی كه میان تورانیان با مرزداران ایـران در می‌گیرد، « هژیر» كه مرزبانی بخشی از مرزهای ایـران را به عهده دارد، به اسارت تورانیان در می‌آید. سهراب كه در پی یافتن پدر است، از او نشان رستم را می‌جوید. او به هژیر وعده‌ی گنج، جاه و مقام می‌دهد و در برابر او را تهدید می‌كند كه اگر سخن ناراست گوید، سرش را از دست خواهد داد:
اگـر پهلـوان را، نمـایـی بـه من        سـرافراز باشـی، بـه هـر انجمن
تـو را بـی‌نیازی دهـم، در جهان        گشـاده كنـم، گنـج‌های مهـان
ورایـدون كـه این راز، داری زمن        گشـاده به مـن، بـر بپوشی سخن
سرت را نخـواهد، همی‌تن به جای         میانجی كن اكنون، مر‌آن هردو رای
اما هژیر در راستای حفظ منافع و مصالح ملی، فدا شدن را به صدمه دیدن ایـران شهر ترجیح می‌دهد. وی كه زور بازوی سهراب را دیده، برای این كه رستم پهلوان سپاه ایـران را از گزند او درامان دارد، وی را به سهراب نشان نمی‌دهد:
به دل گفت، پس كـار دیـده هجیر       كـه گرمـن، نشـانِ گـوِ شیر گیر
بگویـم بـه این تـور، با زورِ دست       بدین یال و، این خسروانی نشست
از ایـران نیاید، كسـی جنگجوی        كه روی اندر آرد، ابـا وی بـه روی
از ایران، نباشد كسـی كینه‌خواه       بگیـرد، سر تخت كـاووس شـاه
چنین گفت موبد كه مردن به نـام        بـه از زنده، دشمن بـر او شادكام
اگر مـن شوم، كشته بردست اوی       نگردد سیه روز و، خون آب جوی...
نباشد به ایران، تن من مباد        چنین دارم، از موبـد پـاك یـاد
كـه چون بر کشد از چمن، بیخِ سـرو       سـزد، گـر گیا را نبویـد تـذرو
بدین‌سان، ایـرانی ( در این جا، كاردیده هژیر )، با الهام از ناسیونالیسم ایـران، از میان دو راهی كه سهراب ( یا شرایط زمان و مكان ) در پیش رویش قرار می‌دهد، نه تنها از « گنج‌مهان » چشم می‌پوشد بلكه آماده است تا سـر را هم در این راه بدهد.
هژیر، با روشنی به اصل برتری منافع و مصالح ملی بر منافع و مصالح فردی، تاكید می‌كند و می‌گوید: اگر من در راه ایـران كشته شوم، نه آسمان به زمین می‌آید و نه آب جوی‌های، خون می‌شوند. باید بیخ سرو را پرستاری و پـاسداری كرد، حتا اگر در این راه، ریشه‌ی علف، بر جای نماند.
نمونه ی دیگر :
سخن بر سر تثبیت‌ مرزهای ایـران شهر است كه حد آن به تیر آرش بستگی دارد. آرش می‌داند كه پس از انداختن این تیر كه همه‌ی توان خود را در آن نهاده است، خواهد مرد. اما برای حفظ مرزهای ایـران، خود را فدا می‌كند. تا مبادا ذره‌ای از سرزمین ایـرانیان، نصیب تورانیان گردد. بیرونی در آثار الباقیه عن‌القرون الخالیه، می‌نویسد:
... آرش برهنه شد و بدن خویش به حاضران نمود و گفت: ای پـادشاه و ای مـردم ! به تنم بنگرید مرا زخم و بیماری نیست. اما یقین دارم كه پس از انداختن تیر، پاره‌پاره شوم و فدای شما می‌گردم.
پس از آن، دست به چله‌ی كمان برد، به نیروی خدا داد، تیر از شست‌ رها كرد و خود جان داد.
نمونه ی دیگر:
كی‌كـاووس كه می‌خواهد از پـادشاهی كناره‌گیری كند، كی‌خسرو، فرزندِ فرزندش، یعنی سیاووش را برمی‌گزیند. اما توس سپهدار، فریبرز فرزند كـاووس را شایسته‌ی این جایگاه می‌داند. از این‌رو، از پذیرش كی‌خسرو به عنوان پادشاه سرباز می‌زند. گودرز از كی‌خسرو جانب‌داری می‌كند و كار بالا می‌گیرد. توس از نظر تباری، فرزندِ نوذر فرجامین پادشاه فریدونی‌یان است. از سوی دیگر، او افتخار داشتن درفش كاویان را دارد و سوارانش، زرینه كفش‌اند. گودرز به توس پیام می‌فرستد و او را به جنگ تهدید می‌كند:
ببستند، گـردان ایـران كمــر        مگر توس نـوذر، كـه پیچید سر
كـه او بـود باكوس و زرینه كفش        هم او داشتـی، كـاویـانی درفش
از آن كار، گودرز شـد تیـز مغـز      پیامـی‌ بر او، بر فرستـاد نغـز...
اگـر سرپیچیی، زفـرمـان شـاه       مرا با توكین خیـزد و، رزم‌گاه...
چو بشنید، پاسخ چنین داد تـوس         كه برما، نه خوبست كردن فسوس
بـه ایـران، پس از رستم پیل ‌تـن       سـرافـرازِ لشگر، منم زانجمـن
نبیـر، منـوچهـر شـاه دلیــر       كـه گیتی به تیغ آندر آرد به زیر،
منـم، پور نوذر، جهـان شهـریار        زتخـم فریدون، منـم یـادگـار
نباشـم بر ایـن كـار هم داستـان       زخسرومزن، پیش من داستـان...
گودرز با شنیدن سخن توس مبنی بر عدم پذیرش كی‌خسرو و جانب‌داری از فریبرز، برای تحمیل نظر خود، راه « زور»، و جنگ را برمی‌گزیند. توس نیز با آگاهی از آمادگی جنگی گودرز، فرمان مقابله به مثل را صادر می‌كند.
بـرآشفت گودرز و، گفت از مهان       همـی‌ تـوس، كم باید اندر جهان
نماییـم او را، كه فرمـان و تخت       كـه را زیبد و، فرِ اورنگ و بخـت
نبیر و پسر داشت، هفتاد و هشت       بزدكوس، از ایوان به میدان‌ گذشت
سـواران جنگـی، ده و دو هـزار      بـرفتند بر گستوان ور، ســوار
كس آمد، به تـوس سپهدار گفت       كـه گودرز، باكوس رفت از نهفت
وز آن پس بیامـد، سپهدار تـوس      ببستند بر كوهه‌ی پیـل، كـوس
ببستند گـردان، فـراوان میـان         به پیش سپه، اختـر كـاویـان ...
اما توس با همه‌ی تندخویی و گردن فرازی، برای این كه بر پایه‌ی آیین ناسیونالیسم این سرزمین، به ایـران زیان نرسد، تن به مصالحه و آشتی و راهكار صلح‌آمیز می‌دهد. او منافع و مصالح شخصی، غرور و خودخواهی، شخصیت و خلاصه، همه‌چیز خود را در راه حفظ منافع و مصالح ملی، ‌فدا می‌كند. وی به حق می‌داند كه جنگ میان ایرانیان، به سود تورانیان خواهد بود و بدون تردید جنگ داخلی میان ایرانیان، باعث چیرگی تورانیان به ایـران خواهد شد.
غمی‌شد دل توس و، اندیشه كرد       كه امروز، گـر سازم این جـا نبرد
بسـی كشته آیـد، زهر دو سپاه       از ایران نه بـرخیزد، این كینه‌گاه
نباشـد جـز از كـام، افراسیـاب       سـرِبخت ِ توران، بر آیـد زخواب
بـه تـوران رسد، تخت شاهنشهی       سـرآیـد همه، روزگار بهـی ...
كه از ما، یكی گربدین دشت جنگ      نهـد بـركمان، چوب تیر خدنگ
یكـی كینـه خیزد، كـه افراسیاب      همه شب نبیند، جز این را به خواب
بدیشـان رسد، تخت شـاهنشهی      سرآید بـه مـا، روزگــار مهـی
گردن نهادن به اصول ناسیونالیسم ایـران از سوی توس، باعث می‌شود تا به جای فریبرز، كی‌خسرو به پادشاهی ایـران برسد.

پنجشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۹۳

مار های ایران

 
بطورکلی از نظر اکولوژی قریب سه چهارم سطح ایران نیمه خشک تا خشک محسوب می شود که شامل کوهستانهائی با گیاهان کم و پراکنده و استپ های خشک و بیابان است این مناطق خشک وسیع بخشی از یک کمربند بیابان بزرگ را تشکیل می دهند که از صحرای آفریقا شروع می شود و به سمت مشرق تا ماوراء قفقاز ، افغانستان و آسیای مرکزی ادامه پیدا می کند . در نتیجه مارهائی که در بخش وسیعی از ایران یافت می شوند از گونه های بیابان زی می باشند. کشور ایران به نسبت مساحتش دارای زیستگاه یا فون مارهای زیاد و شایان توجهی است . بیش از ۲۱ گونه مار سمی و نیمه سمی و ۳۵ گونه مار غیر سمی و بیش از پنج گونه مار دریائی در ایران زادو ولد می کنند.

مارهای سمی
 تمام انواع اين مارها دارای فنگ يا نيش دندان لوله ای شكل يا مجوف هستند كه در قسمت قدامی دهان و در فك بالایی قرار دارد و به غده سمی متصل است. سر اين مارها غالباً مثلثی شكل و ناحيه گردن كاملاً مشخص است. اكثراً دمشان كوتاه و در حركت كمی تنبل هستند. در بعضی از انواع اين مارها، ‌حفره ای بين چشم و بينی وجود دارد كه به سادگی قابل تشخيص است. اكثراً پولكهای ناحيه سرشان ريز و قرينه نمی باشند. در برخی ديگر پولكهای ناحيه سر قرينه هستند مانند كفچه مار كه هنگام خشم چنبره زده و يك مرتبه به طرف دشمن حمله می كند. در اين حال ناحيه گردن متسع می شود و به اين ترتيب سطح بزرگی ايجاد می كند. اين سطح به نام كفچه ناميده می شود. در مواردی كه شناختن مار از نظر شكل ظاهری برای مبتديان دشوار نباشد ، بايد غالباً به زيستگاه خاص هر مار توجه شود كه كار را آسان تر می كند. منطقه پراكندگی مارها از نظر جغرافيايی، زيستگاه ،‌رويش‌های گياهی و ديگر شرايط محيطی فرق مي كند و در هر زيستگاهی جز به هنگام مهاجرت مارهای غير بومی كمتر ديده می شوند.

مار های غیر سمی
توجه به شکل ، وضع قرار گرفتن و تعداد پولکهای بدن مار ، تشخیص را تا حدی آسان می کند . مارهای غیر سمی دارای دندانهائی ساده هستند که راهی به غده سمی ندارند  . شکل پولکهای ناحیه سر با شکل پولکهای ناحیه بدن کاملأ متفاوت است . به عبارت دیگر پولکهای ناحیه سر و تنه مشخص و قرینه و غالبأ مانند  هستند . در بعضی از مارها پولکهای ناحیه ظهری یا پشتی بدن صاف است  بر عکس در بعضی دیگر پولکهای ناحیه ظهری تیغه دار است یعنی در وسط این پولکها خطی برجسته یا تیغه مانند مشاهده می شود  پولکهای سطح شکمی صاف و بزرگتر از پولکهای ناحیه ظهری است. مردمك چشم اغلب گرد و دم مار معمولاً گرد و دراز است . پولك‌های زير ناحيه دم در يك يا دو رديف قرار دارند  و پولك آنان يا مخرج ممكن است يك عدد يا دو عدد يا به عبارت ديگر منفرد يا منقسم باشد .  بطور کلی قرار گرفتن اين پولكها و شمارش آنها  در تشخيص مارها حائز اهميت است . مارهای غير سمی اصولاً در حركت خيلی سريع و چابك هستند.

تعدادی از انواع مار های سمی ایران عبارتند از:
 
مار شاخدار ٬ مار شاخدار ایرانی ٬ کک مار ٬ افعی ارومیه ای ٬ افعی البرزی ٬ افعی تکابی ٬ افعی خوی ٬ افعی دم عنکبوتی ٬ افعی دماوندی (لطیفی)٬ افعی زنجانی ٬ افعی شاخدار خوزستانی ٬ افعی قفقازی ٬ خانواده مارهای سمی (ونوموس) ٬ كفچه مار (کبرای آسیای مرکزی) ٬ گرزه مار ٬ مار جعفری ٬ مار زنگی و ...
البته در این دسته بندی به آخوند های افعی عمداً نپرداختیم که در آینده نزدیک به شرح خصوصیات و انواع آن به تفصیل خواهیم پرداخت.

سه‌شنبه، آذر ۲۵، ۱۳۹۳

آداب و رسوم کفن و دفن در ایران باستان


یافته های فراوانی وجود دارد که ایرانیان در عصر هخامنشی مردگان خود را دفن می کرده اند. دفن مردگان تنها دلیل قابل استفاده علیه این برداشت است که هخامنشیان زرتشتی بوده اند. اما در عین حال اشاره های زیادی نیز در سنگ نبشته های تخت جمشید ثابت می کند که دین زرتشت از اعتبار زیادی برخوردار بوده و شاه به آن گرایش داشته است. باید توجه داشت که رسم زرتشتیان در ابتدا دفن مردگان بوده است و رها کردن مردگان در دخمه های مرگ که هنوز هم معمول است پدیده ای است ثانوی که هنوز هم معمول است پدیده ای است ثانوی که تحت نفوذ مغان معمول شده است.
از زمان هخامنشیان گورهای زیادی از سراسر امپراطوری به دست آمده که همه گواه دفن مردگان است. در بخش های زیادی از شاهنشاهی ایران معمول بود که مردگان را کف خانه دفن کنند. این رسم در بین النهرین ، در سوریه و در فلسطین هم جاری بود. کف گلین این خانه ها را ، در حاشیه دیوارها می کندند و مرده را در آن قرار می دادند. در خانه های اشرافی تر و محکم تر به جای کف حیاط ، کف اتاق را می شکافتند. شیوه ساده تدفین پیچیدن مرده در کفن و خاک کردن آن ها بود. نوع تجملی تر این بود که مرده را در گلی ذخیره آذوقه جای می دادند و سپس در گودالی می گذاردند. ظاهراً برای این کار از کندوهای لب پریده و گاهی هم شکسته هم استفاده می شده است. برای کودکان خردسال از تشت و لگن و خمره های گلی استفاده می شد.
افراد ثروتمند و متمول ترها می توانستند از تابوت شخصی که خود سفارش می داده اند .استفاده کنند.این تابوت ها معمولاً از گل بود و سرپوشی از تخته داشت . معمولاًشکل تابوت های تجملی ایرانی ها در قسمت پا مثلثی و در قسمت سر به صورت دایره بود. تابوت های مسین بسیارگران قیمت تری هم به شکل تابوت های گلی ساخته می شد دونمونه کاملا سالم از این گونه تابوت ها در اور پیدا شده است که از ابزار و آلات درونشان پیداست که از دوران هخامنشیان است. در داخل یکی از این دو تابوت ، تابوت چوبی دیگری به همان شکل تابوت مسیجای داشت این یکی نیز از چوب بود. روی تابوت مسی دیگر قوسی از آجر زده ده بود. نوارهایی از برنز که مانند کمربند میان تابوت را گرفته ، از زیبایی خاصی برخوردار است. در این نوارها نقش قوچ و گل کنده شده است. تابوت مسینی که در زیویه به دست آمده نیز شباهت زیادی به این تابوت دارد. تابوت مسی که در شوش پیدا شده است بیش تر شبیه به یک وان بیضی شکل است که لبه دارد و در قسمت پایین گرد نیست. در نزدیکی تخت جمشید گورستانی با ویژگی های خاصی پیدا شده است. تابوت ها از سفال و قسمت پایینشان گرد است ، البته قسمت پایین باریک تر از قسمت های بالای تابوت است. سرپوش این تابوت ها هم از سفال و کمی محدب است. به عقیده باستان شناسان از این گورستان در زمان هخامنشیان متأخر و همچنین در زمان اشکانیان استفاده می شده است.
 
در گور شوش چند زن کنار هم دفن شده اند و زیور آلات زیادی نظیر گردنبند ، دست بند ، گردن بند مروارید و گوشواره کنار آن ها یافت شده است. در گورهای ساده تر نیز لا اقل سنجاق لباس ، انگشتر و یا مهر کنار جسد یافت می شده است.
  

شنبه، آذر ۲۲، ۱۳۹۳

اگر رضا شاه نبود، خوزستانی نبود تا ملی شدن صنعت نفت را جشن بگیریم


رضا شاه نابغه ای که ۱۹۰ سال پس از نادر شاه در کشور اهورایمان ظهور کرد، خوزستان را که تقریبا با نقشه شوم استعمار انگلیس و بی کفایتی شاهان قاجار از دست رفته بود به دامان میهن بازگرداند . رضا شاه برای باز پس گیری خوزستان با سنگ اندازی ها و دشواری های زیادی روبرو شد. او حتا مجبور شد در کشوری که زیر دست شاهان قجر به مدت یک و نیم قرن هیچ سازندگی نشده بود و راه درست و حسابی نداشت نخست به مدت حدود ۲ سال به سوی خوزستان جاده بکشد تا راهی برای گذر نیروها باز کند . انگلستان اخطار کرد هر گونه آسیب به لوله‌های نفت ایران–انگلیس با دولت ایران و شخص رضاخان است، اما رضاخان سردارسپه که از برخورد کنسول بریتانیا سخت خشمگین شده بود، در حمله به خوزستان شتاب بیشتری نشان داد. رضا شاه زمانی که آهنگ خوزستان کرد گفت : می روم تا خوزستانم را پس بگیرم یا اینکه در ویرانه های شوش دفن شوم.

پنجشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۹۳

تصویر بنی صدر در حین دست لیسی. قابل توجه شاگردان این مرشد

خیلی عامیانه بگم٬ دوستان عزیزی که قصد دارید ایشون را دوباره به مردم ایران بفروشید٬ یا بی اطلاع هستید و یا حافظه تاریخی شما ضعیف است. تصور نکنید سابقه ایشان را ما از یاد برده ایم. این بابا (بنی صدر) یک بار نسخه پیچید٬ ملت ایران ۳۶ ساله که دارند اون دارو را بالا  می یارند. دست از سر ما بردارید و جناب بنی صدر را ببرید جای دیگه ای بفروشینش. تصویر ایشون را براتون می گذارم  شاید پند بگیرید. ضمنا ایشون و بازرگان دست بوسی را جا انداختند که هر دوشون هم اردنگی خوردند زیرا که این پند را فراموش کرده بودند٬ بدترین نوع چاپلوسی٫ تایید سخنی است که می دانید از حقیقت بدور است. 
 در ضمن حکیمی نقل می کرد: بعضی از افراد به خاطر يک استخوان خود را به سگ تبديل می کنند.

سه‌شنبه، آذر ۱۸، ۱۳۹۳

شصت و چهار سال گذشت و انسانیت ما همچنان رنگ میبازد . به بهانه ی دهم دسامبر روز جهانی حقوق بشر

حقوق بشر واژه ی غرببی نیست. سالهای سال است که مدافعان حقوق بشر در کشور ما در این عرصه تلاش میکنند و بخاطر آن هزینه ها ی زیادی هم پرداخت کرده اند. سرکوب آزادی های اجتماعی در سرزمینمان خود مصداق بارز نقض گسترده ی حقوق بشر است و امروز مدافعان حقوق بشر در ایران ، خود به یک قربانی تبدیل شده اند. مهمترین عنصر در نهادینه کردن حقوق بشر، آگاهی اقشار مختلف جامعه در برابر حقوق انسانی آنها است. دفاع از حقوق بشر مرزبندی سیاسی و اجتماعی نمیشناسد و گزینشی عمل کردن در احقاق حقوق بشر، میدان دادن به نقض آن میباشد. در عصری که در آن زندگی میکنیم اعلامیه ی جهانی حقوق بشر در بسیاری از کشورهای جهان به رسمیت شناخته شده است ولی کشورهای خاورمیانه ودر صدر آنها حاکمیت اسلامی در ایران تلاش میکنند که با تصویر سازی دروغین و غیر واقع حقوق بشر اسلامی را به عنوان خوراک جوامع مسلمان تعریف کنند . در حالیکه حقوق بشر زاییده ی تفکرآزادی و آزادگی در نوع بشر است و نمیتوان برای آن تعریفی بنا به مبانی ایدئولوژی و مذهبی ارائه داد. حاکمیت اسلامی در ایران با بستن روزنامه های مستقل و به زندان فرستادن وکلای شجاع و همچنین مسدود سازی و فیلترینگ جامعه ی اطلاعاتی همیشه تلاش نموده است که یک ضد فرهنگ را به جای فرهنگ انسانی به جامعه دیکته بکند و جای تاسف است که تا این زمان که این نوشتار دراختیار شما قرار گرفته است کشورهایی که داعیه دار حقوق بشر هستند کمک اندکی در زمینه ی کمک به اگاهی سازی در کشورهای مختلف انجام داده اند. نمونه ی روشن آن را امروز در مصر میبینیم . بعد از متلاشی شدن حکومت حسنی مبارک همگان فکر میکردند که مردم در آن کشور با حساسیت بیشتری مایل به برقراری حکومتی سکولارهستند که به ارزشهای مندرج در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر باور مند باشد. اما بعد از مشخص شدن نتایج انتخابات مجلس قانون گذاری مشخص شد که عدم اگاهی در بین توده های مردم سرنوشتی بهتر از گذشته برای آنها رقم نخواهد زد و باز این چرخه ی حضور مذهب در مطالبات اجتماعی به دور باطل خویش ادامه داد. به خاطر تجربیات دردناک زندگی در زیر سایه ی یک حاکمیت مذهبی در ایران ، عده ی بسیار زیادی از مردم به یکی از اصول این اعلامیه که آزادی مذهب و عقیده را شامل میشود باورمند گردیده اند. دوستان عزیز، امروز اعلامیه ی جهانی حقوق بشر به عنوان فصل مشترک مطالبات ما در ایران مطرح میباشد. هرگونه تلاشی در راه به ثمر رسیدن این مطالبات یعنی گذشتن از خط قرمز حاکمان اسلامی در ایران و هزینه های سنگینی را در پی خواهد داشت. اگر خواهان جهانی هستیم بهتر از جهانی که در آن زندگی میکنیم در برابر فجایع زیادی که در کشورمان میگذرد سکوت نکنیم. فراموش نکنیم که نقض گسترده ی حقوق بشر در سرزمینمان هر روز قربانیان تازه و بیشماری میگیرد و ممکن است قربانی بعدی این خشونت ها من و یا شماو یا نزدیکانمان ، در هر کجای این گیتی پهناور باشیم.