پنجشنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۹۲

چگونگی ورود سينما به ايران

مظفر‌الدين‌شاه در فروردين سال ۱۲۷۹ از تهران به مقصد اروپا حركت كرد. در اين سفر بود كه با سينما آشنا شد. در سفرنامهٔ 'مباركه مظفرالدين‌شاه' آمده است كه شاه روز يكشنبه هفدهم تير ۱۲۷۹ به اتفاق ميرزا ابراهيم خان عكاس‌باشی به تماشای دستگاه 'سينموفتوگراف' و لانترن ماژيك رفته است. اين حادثه پنج سال پس از رواج اختراع برادران لومير در پاريس رخ داد؛ (شاه اين دوربين را اشتباهاً سينموفتوگراف می ناميد).
در هفته بعد، مظفرالدين‌شاه مجدداً به ديوار سينما رفت. حدود يك ماه پس از اولين ديدار مظفرالدين‌شاه با سينما، در سه‌شنبه ۲۳ مرداد ۱۲۷۹ در شهر 'اوستاند' در ساحل دريا در بلژيك، جشن روز عيد گل برگزار شد و ميرزا ابراهيم‌خان عكاس‌باشی مشغول عكس سينموفتوگراف‌اندازی از شاه شد.
به اين ترتيب بانی ورود نخستين دوربين فيلم‌برداری و نمايش فيلم، مظفرالدين‌شاه است و نخستين فيلم‌بردار ايرانی نيز ابراهيم ‌خان عكاس‌باشی محسوب مي‌شود.
نسل اول سينما داران ايران

ميرزا ابراهيم‌خان عكاس‌باشی
نخستين فيلم‌بردار ايرانی ميرزا ابراهيم‌خان عكاس‌باشی است. او پسر احمد صنيع‌السلطنه عكاس‌‌باشی دربار ناصرالدين‌شاه بود. ميرزا ابراهيم‌خان از چهارده سالگی در پاريس به تحصيل عكاسی، گراورسازی و عكاسی روی چينی پرداخت و بعد به همراه پدرش به وطن بازگشت و به خدمت مظفرالدين‌شاه كه وليعهد بود، و در تبريز بسر می برد، در آمد. پس از كشته شدن ناصرالدين‌شاه وی در ركاب مظفرالدين‌شاه به تهران آمد. مظفرالدين‌شاه در آبان ۱۲۷۷، لقب عكاس‌باشی را به وی داد و خواهر همسرش زيورالسلطان طلعت‌السلطنه را به ازدواج او در آورد. ميرزا ابراهيم‌خان در سفر نخست مظفرالدين‌شاه در ۱۲۷۶ همراه وی بود و در فرانسه، دستور تهيه دوربين را دريافت كرد و نخستين فيلم را در مراسم جشن گل‌ها از مظفرالدين‌شاه فيلم‌برداری كرد. سپس همراه شاه به ايران بازگشت.
عكاس‌باشی ضمن نمايش مرتب فيلم در دربار و نزد اشراف، گاهی نيز به فيلم‌برداری می پرداخت دوربين عكاس‌باشی دوربين مدل 'گومون' بود كه آن را 'هنری ساوج لندر' جهانگرد انگليسی در بازديد از قصر گلستان در ۱۲۸۰ مشاهده كرده است. ميرزا ابراهيم خان با آغاز سلطنت محمدعلی شاه جای خود را به عبدالله ميرزا قاجار شاگرد پدرش داد و خود به زراعت و امور چاپی مشغول شد. وی به هنگام مرگ چهل و يك سال داشت.

ميرزا ابراهيم خان صحاف‌باشی
اما نخستين گام برای عمومی شدن سينما بوسيلهٔ ميرزا ابراهيم خان صحاف‌باشی برداشته شد. وی در سفر تجاری شش ماههٔ خود در خرداد ۱۲۷۶ با سينماتوگراف آشنا شد. صحاف‌باشی احتمالاً پس از پايان سفرش پروژكتور نمايش را با خود به ايران آورده بوده است. وی در بازگشت به ايران نخستين سالن نمايش فيلم را در حدود مهر ۱۲۸۳ در حياط پشت مغازه‌اش داير كرد. اما نخستين سالن عمومی سينما در ايران را در رمضان ۱۳۲۲ هـ . ق افتتاح كرد كه در خيابان چراغ گاز قرار داشت. عمر اين سينما تنها يك ماه رمضان بود. علت تعطيلی اين سالن را بعضی بدگويی های مردم از سينما و در نتيجه تكفير سينما از سوی شيخ‌ فضل‌الله نوری می دانند و به روايتی ديگر چون صحاف‌باشی جزو مشروطه‌خواهان بوده، بر اثر درگيری هايی كه با دربار داشته و بدگويی هايی كه از سينما صورت می گرفته، بهانه‌ای بدست درباريان می افتد و سينما به تعطيلی كشانده می شود. بدنبال اين اتفاق، صحاف‌باشی پروژكتور خود را به 'آرتاسش پاتماگريان' (اردشيرخان) واگذار نمايد. وی پس از تحمل رنج فراوان اموال و اجناس خود را فروخت و در ۱۲۸۶ تبعيد و راهی كربلا شد و پس از مدتی به هند مهاجرت نمود.


روسی خان
دو سال پس از ميرزا ابراهيم‌خان صحاف‌باشی، روسی خان به رواج سينما در ايران پرداخت. نام اصلی وی ايوانف بود. وی مدتی شاگرد عبدالله ميرزا بود. با آغاز سلطنت محمدعلی شاه به رياست بخش عكاسی دارالفنون و مقام عكاس‌باشی دربار دست يافت. وی مدتی بعد عكاس‌خانه‌‌ای برای خود تأسيس كرد. پس از تجربهٔ موفق 'دوروس' در سال ۱۲۸۶در نمايش دو فيلم در تالار آيينه كاخ گلستان، روسی خان به اهميت تجاری سينما پی برد و يك دستگاه نمايش و پانزده حلقه فيلم را با كمك 'بومر' از كمپانی پاته خريداری كرد. پس از نمايش‌های خصوصی در دربار و خانه‌های اشراف، سرانجام از ابتدای رمضان ۱۳۲۵ ق / ۱۲۸۶ ش به نمايش فيلم در عكاس‌خانهٔ خود اقدام نمود و پس از مدتی نمايش را به‌طور جدی تری دنبال كرد. در اين زمان فردی بنام آقايوف نيز سالن تازه‌ای افتتاح نمود. از برپايی سالن‌های روسی خان و آقايوف استقبال شد و آنها كار خود را توسعه دادند. روسی خان سالن جديدی در خيابان ناصری تأسيس كرد و بعد به روسيه رفت و يك صندوق فيلم خريد. وقتی به ايران بازگشت اهميت سينما زياد شده بود و او در انديشهٔ ايجاد سالن جديدی برآمد. اين سلان كه دارای دستگاه، مولد برق و بادبزن و رستوان و بوفه بود، بعدها به 'فاروس' معروف شد. روسی خان با قدرت دو سالن خود را اداره می كرد. آقايوف و روسی خان با كارشكنی هايی كه عليه هم انجام می دادند، هر دو در سفارت روس به زندان افتادند. روسی خان پس از رهايی، سالنی در دروازه قزوين به راه انداخت كه بيشتر فيلم‌های روسی نمايش می داد. پس از پيروزی مشروطه‌خواهان اين سالن را تعطيل كرد و در سالن فاروس تغييراتی داد ولی نهايتاً در اواخر ۱۲۸۸ آن را نيز تعطيل كرد. پس از فرار محمدعلی شاه تهران دچار اغتشاش شد و مردم با اطلاعی كه از سوابق و موقعيت روسی خان داشتند، مغازه‌اش را تاراج كردند. وی در ۱۲۹۱ به فرانسه مهاجرت كرد و به خدمت همسر محمدعلی شاه در آمد

پنجشنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۹۲

زندگی نامه علی اکبردهخدا مرد شریفی که برای فرهنگ ایران قدمی بزرگ برداشت

تاریخ تولد : ۱۲۵۷ هجری شمسی
تاریخ درگذشت : دوشنبه هفتم اسفند ماه ۱۳۳۴ شمسی
توضيحات - آرامگاه : شهر ری - ابن بابويه
بیوگرافی و زندگینامه
هفتم اسفند ماه سالروز درگذشت استاد علی اکبر دهخدا از بزرگترین وفعال ترین استادان ادبیات فارسی در روزگار معاصر است که ارجمندترین خدمت به زبان فارسی در این دوران را انجام داده است.لغت نامه بزرگ دهخدا که در بیش از پنجاه جلد به چاپ رسیده است و شامل همه لغات زبان فارسی با معنای دقیق و اشعار و اطلاعاتی درباره آنهاست و کتاب امثال و حکم که شامل همه ضرب المثل ها و احادیث و حکمت ها در زبان فارسی است خود به تنهایی نشان دهنده دانش و شخصیت علمی استاد دهخدا می باشند.
دهخدا به غیر از زبان فارسی به زبانهای عربی و فرانسوی هم تسلط داشته و فرهنگ فرانسوی به فارسی او نیز هم اکنون در دست چاپ می باشد.دهخدا علاوه بر این که دانشمند و محقق بزرگی بود مبارز جدی و کوشایی نیز در انقلاب مشروطه محسوب می شد. او مبارزه را نیز از راه نوشتن ادامه می داد و مطالب خود علیه رژیم مستبد قاجار را در روزنامه صور اسرافیل که از روزنامه های پرفروش و مطرح آن زمان بود چاپ می کرد.لغت نامه که بزرگترین و مهمترین اثر دهخدا محسوب می شود ۴۵ تا ۵۰ سال از وقت دهخدا را گرفت. یعنی سالها بیش از آنچه که حکیم ابوالقاسم فردوسی صرف شاهنامه خود کرد. لغت نامه نه تنها گنجینه ای گرانبها برای زبان فارسی است، بلکه معانی و تفسیرات و شروح تاریخی بسیاری از کلمات عربی را نیز داراست.
علی اکبر دهخدا در حدود سال ۱۲۹۷ هـ. ق (۱۲۵۷ خورشیدی) در تهران متولد شد. اگرچه اصلیت او قزوینی بود ولی پدرش خانباباخان كه از ملاكان متوسط قزوين بود، پيش از ولادت وی از قزوين به تهران آمد و در اين شهر اقامت گزيد. هنگامي كه او ده ساله بود. پدرش فوت كرد، و فردی به نام میرزا یوسف خان قیم او شد. دو سال بعد میرزا یوسف خان نیز درگذشت و اموال پدر دهخدا هم به فرزندان میرزا یوسف خان رسید.در آن زمان يكي از فضلای عصر بنام شيخ غلامحسين بروجردی که از دوستان خانوادگی آنها بود کار تدریس دهخدا را به عهده گرفت و دهخدا تحصیلات قدیمی را در کنار او آموخت. وی حجره ای در مدرسه حاج شيخ هادی (در خيابان حاج شيخ هادی) داشت، وی مردی مجرد بود و بتدريس زبان عربی و علوم دينی مشغول بود. استاد دهخدا غالباً اظهار مي كردند كه هر چه دارند، بر اثر تعليم آن بزرگ مرد بوده است. بعدها كه مدرسه سياسی در تهران افتتاح شد، دهخدا در آن مدرسه مشغول تحصيل گرديد و با مبانی علوم جدید و زبان فرانسوی آشنا شد.معلم ادبيات فارسی آن مدرسه محمد حسين فروغی مؤسس روزنامه تربيت و پدر ذكاءالملك فروغی بود، آن مرحوم گاه تدريس ادبيات كلاس را به عهده دهخدا می گذاشت. چون منزل دهخدا در جوار منزل مرحوم آيه الله حاج شيخ هادی نجم آبادی بود، وی از اين حسن جوار استفاده كامل می برد و با وجود صغر سن مانند اشخاص سالخورده از محضر آن بزرگوار بهره مند مي گشت. در همين ايام به تحصيل زبان فرانسه پرداخت و پس از درس خواندن در آن مدرسه به خدمت وزارت امور خارجه در آمد. بعداً در سال ۱۲۸۱ هنگامی كه ۲۴ سال داشت معاون الدوله غفاری که به وزیر مختاری ايران در کشورهای بالكان منصوب شده بود، دهخدا را با خود به اروپا برد، و استاد حدود دو سال و نیم در اروپا و بيشتر در وين پايتخت اتريش اقامت داشت، و در آنجا زبان فرانسه و معلومات جديد را تكميل كرد.مراجعت دهخدا به ايران مقارن با آ‎غاز مشروطيت بود. او در حدود سال ۱۳۲۵ هجری قمری (۱۲۸۵ هجری شمسی) با همكاري مرحوم جهانگيرخان و مرحوم قاسم خان روزنامه صور اسرافيل را منتشر كرد. این روزنامه از جرايد معروف و مهم صدر مشروطيت بود، جذابترين قسمت آن روزنامه ستون فكاهی بود كه بعنوان «چرند پرند» بقلم استاد و با امضاي «دخو» نوشته می شد، و سبك نگارش آن در ادبيات فارسی بی سابقه بود و مكتب جديدی را در عالم روزنامه نگاری ايران و نثر معاصر پديد آورد. وی مطالب انتقادی و سياسی را با روش فكاهی طی مقالات خود در آن زمان منتشر می کرد. پس از تعطيل مجلس شورای ملی در دوره محمد علی شاه، آزادیخواهان ناچار از کشور خارج شدند. دهخدا نیز به استانبول و از آنجا نیز به اروپا رفت.
وی در پاريس با علامه محمد قزوينی معاشر بود، سپس به سويس رفت و در «ايوردن» سويس نيز سه شماره از «صوراسرافيل» را به کمک میرزا ابوالحسن خان پیر نیا (معاضد الدوله) منتشر كرد. آنگاه دوباره به استانبول رفته و در سال ۱۳۲۷ هجری قمری با مساعدت جمعی از ايرانيان تحت عنوان مکور كه در تركيه بودند روزنامه ای بنام «سروش» به زبان فارسی انتشار داد. پس از اينكه مجاهدين تهران را فتح كردند و محمد علی شاه خلع گرديد، دهخدا از تهران و كرمان به نمايندگي مجلس شورای ملی انتخاب شد، و با استدعای احرار و سران مشروطيت از عثمانی به ايران بازآمده به مجلس شورای ملی رفت.در دوران جنگ بين المللی اول که از سال ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ میلادی به طول انجامید دهخدا در يكی از قرای چهار محال بختياری منزوی بود و پس از جنگ به تهران بازگشته از كارهای سياسی كناره گرفت، و به خدمات علمی و ادبی و فرهنگی مشغول شد، و مدتي رياست دفتر (كابينه) وزارت معارف، رياست تفتيش وزارت عدليه، رياست مدرسه علوم سياسی و سپس رياست مدرسة عالی حقوق و علوم سياسی تهران به او محول گرديد تا اینکه سه چها روز قبل از شهریور ۱۳۲۰ و خلع سلطنت رضا خان از ریاست آنجا معزول شد و از آن زمان تا پايان حيات بيشتر به مطالعه و تحقيق و تحرير مصنفات گرانبهای خويش مشغول بود.
دهخدا گاه برای تفنن شعر نیز می سرود. اما شاعری حرفه اصلی او نبود. این منظومه های معدود را دکتر محمد معین آنها را در کتابی گردآوری کرده دكتر محمد معين اشعار دهخدا را به سه دسته تقسيم می كند كه عبارت است از :نخست اشعاری كه به سبك متقدمان سروده است و بعضی از اين نوع دارای جزالت و استحكامی است كه تشخيص آنها از گفته های شعرای قديم دشوار می نمايد. دوم :اشعاری است كه در آنها تجدد ادبی بكار رفته است .بسياری از اديبان معاصر مسمط “يادآر ز شمع مرده ياد آر” دهخدا را نخستين نمونه شعرنو بشمار می آورند.
دهخدا شعر "یاد آر ز شمع مرده یاد آر" که آن را در زیر مشاهده می کنید را در یادبود میرزا جهانگیر خان شیرازی، مدیر روزنامه صور اسرافیل سروده است.دهخدا در سال ۱۳۲۴ هجری شمسی ميليونها فيشی را كه در تهيه ي لغت نامه فراهم كرده بود توسط مجلس شوراي ملي به ملت ايران هديه كردومجلس نيز قانونی را تصويب كرد كه اين ميراث عظيم چاپ شود و موسسه ای نیز به نام لغت نامه دهخدا برای مدیریت کار چاپ لغت نامه و ادامه راه دهخدا تاسیس شود. مدتی بعد از تصویب طرح چاپ لغت نامه در مجلس شورای ملی دهخدا فوت کرد و از آن زمان به بعد کار هماهنگی و مدیریت لغت نامه به وصیت خود دهخدا به عهده دکتر محمد معین گذارده شد. او که خود فردی فرهیخته بود و در ادبیات فارسی تبحر فراوان داشت و کتاب فرهنگ فارسی شش جلدی معین از آثار گرانبهای اوست به خوبی از عهده ادامه این کار خطیر بر آمد. پس از فوت دکتر معین نیز این کار به وسیله دکتر سید جعفر شهیدی و ابوالحسن شعرائی و دکتر دبیر سیاقی و دیگران دنبال شد و به پایان رسید.تا زمانی که دهخدا زنده بود چهار هزار و دویست صفحه از لغت نامه تهیه شده بود در حالی که لغت نامه ای که امروز وجود دارد در پنجاه جلد و بیست و شش هزار صفحه به چاپ رسیده است. همچنین به تازگی سی دی لغت نامه دهخدا نیز توسط موسسه دهخدا که زیرمجموعه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران است تولید و عرضه شده است.
علامه دهخدا در ساعت شش وسه ربع بعد از ظهر روز دوشنبه هفتم اسفند ماه ۱۳۳۴ شمسی در سن ۷۷ سالگی پس از عمری خدمت به سیاست و فرهنگ و علم و ادب ایران در خانة مسكونی خويش واقع در خيابان ايرانشهر (جلال بايار) تهران به رحمت ايزدی پيوست. جنازه آ ن مرحوم در بامداد روز چهارشنبه به شهر ری مشايعت و در ابن بابويه در مقبره خانوادگی مدفون گرديد.

دوشنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۹۲

مفهوم و حق پناهندگی در گذر تاریخ


تاکید بر حق پناهندگی به معنای اذعان به نقض حقوق بشر است. در بیانیه حقوق بشر از پناهندگی به عنوان یک حق پایه‌ای یاد شده است. اما مبانی نظری حق پناهندگی چیست؟ رویکرد به مفهوم پناهندگی در تاریخ بشری چگونه بوده است؟
 
پناهندگی سابقه‌ای طولانی در فرهنگ‌ها و ادیان گوناگون دارد. در بسیاری از تمدن‌های باستانی نمونه‌های فراوانی از ایجاد مکان و معابد امن برای پناه‌جویان وجود دارد.
برخی مورخان نخستین نمونه‌های مکتوب از پناه‌جویی را مربوط به ۳۵۰۰ سال پیش می‌دانند. در حوزه تمدنی خاورمیانه، شکل‌گیری کشورهایی با مرزهای کم وبیش مشخص، عقد قراردادهایی برای حفاظت از پناهندگان و آوارگان را میان فرمانروایان ضروری می‌ساخت.
 
حدود ۱۳۰۰ سال پیش از میلاد مسیح، رامسس دوم، فرعون مصر باستان به "اوری تشوپ"، پادشاه "هیتی‌ها"
که توسط عمویش از قدرت خلع شده بود، پناه داد.
 
پناهندگی در ایران باستان
 
در ایران باستان نیز مفهوم پناهندگی شناخته شده بود و به اجرا گذاشته می‌شد. در این زمینه می‌توان به پناهندگی "تمیستوکلس" (Themistokles)، سردار یونانی به دربار اردشیر اول در دوران هخامنشیان اشاره کرد. وی در زمان خشایار یکی از سرداران موثر در جنگ معروف دریایی سالامیس (Salamis) بود.
 
اغلب مستندات در دوران بسیار دور درباره پناهندگی شاهان و چهره‌های معروف است. اما در کتاب‌های دینی یهودیان و مسیحیان پناهندگی به گروه‌های دیگر مردم نیز تسری می‌یابد.
 
در تورات، خدا از موسی می‌خواهد که شش شهر را برای حفاظت از پناه‌جویان برگزیند. جالب این‌که این پناه‌جویی هم شامل قوم اسرائیل و هم "دیگر بیگانگان" می‌شد.
 
در انجیل نیز فرارعیسی مسیح و خانواده‌اش به مصر و پناه‌جویی در این کشور ذکر شده است. پیامبر اسلام و پیروانش نیز به خاطر آزار مخالفان مجبور به ترک مکه و پناه‌جویی در شهر مدینه می‌شوند، که این اقدام بعدها مبداء گاه‌شماری اسلامی قرار می‌گیرد.
 
در سده‌های میانه نیز ما بارها با فرار گروه‌ها و اقوام مختلف به سرزمین‌های دیگر و پناه‌جویی در مناطق و شهرهای بیگانه روبرو هستیم. صومعه‌ها یکی از مکان‌های مهم پناه‌جویی در اروپا محسوب می‌شدند. در دوران جدید سفارت‌خانه‌ها این نقش را بر عهده می‌گیرند. در ایران دوره قاجار می‌توان به ده‌ها نمونه از پناه‌بردن به "سفارت‌های روس و انگلیس" اشاره کرد.
 
آخرین نمونه معروف از این دست پناهندگی، جولین آسانژ، بنیانگذار ویکی‌لیکس در سفارت اکوادور در لندن است.
 
پناهندگی در دوره جدید
 
سنت پناه‌جویی در دوره جدید در اروپا از اواخر سده هفد‌هم شروع می‌شود. فرار بیش از ۲۵۰ هزار پیرو مذهب پروتستان (هوگونوت‌ها) از فرانسه به کشورهای دیگر اروپایی و آمریکای شمالی به موضوع پناه‌جویی ابعادی گسترده می‌بخشد.
انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ بر وسعت پناهندگی در اروپا می‌افزاید و مولفه سیاسی را به عنوان دلیل پناهندگی بر دیگر موضوعات همچون تعلقات قومی، نژادی، مذهبی و اقتصادی می‌افزاید.
پناهندگی گرچه با مهاجرت و تبعید دارای وجوه مشترکی است، اما ویژگی‌های مشخصی را نیز داراست. بطور معمول پناهندگی در شرایطی ویژه و غیرقابل تحمل بر افراد تحمیل می‌شود. ترک سرزمین و شهر به صورت داوطلبانه و اختیاری صورت نمی‌گیرد، بلکه مجموع شرایط موجود، امنیت جانی و مالی افراد را در معرض خطری جدی قرار می‌دهد.
جنگ جهانی اول و پیامدهای آن نمونه روشنی برای شناخت انگیزه میلیون‌ها پناه‌جو و آواره در سراسر جهان، به‌ویژه در قاره اروپا است. در این دوران آوارگان به اختیار خود دست به مهاجرت و ترک مناطق خود نمی‌زدند، بلکه تهدیدات جدی چه در زمان جنگ و چه پس از آن، گروه‌های وسیع مردم را مجبور به ترک دیار و پناه‌جویی در سرزمین‌های دیگر می‌کرد.
 
مبانی مدرن پناهندگی
 
تاسیس نهادی به نام "جامعه ملل" در سال ۱۹۲۰ ، مبانی واگذاری مسئولیت پناه‌جویان و آوارگان به جامعه بین‌المللی را بیش از پیش مطرح ساخت. تامین امنیت اولیه پناه‌جویان و سپس یافتن راه‌حلی برای مشکل پناهندگی از همین دوران آغاز می‌شود.
"فریتیوف نانسن" دیپلمات و کاوشگر نروژی در سال ۱۹۲۱ نخسیتن کمیسر امور آوارگان و پناه‌جویان در "جامعه ملل" شد. وی مبانی برنامه‌ای مشخص برای حفاظت از پناه‌جویان را تدوین کرد که برای نخستین بار رسیدگی به وضعیت پناهندگی و پناه‌جویان، دست‌یازی به هماهنگی‌های بین‌المللی را ضروری می‌ساخت. از این دوران موضوع پناهندگی از حوزه صرف تصمیم‌گیری کشورهای جداگانه خارج شد.
 
نانسن بدرستی تاکید می‌کرد که کمک و حفاظت از پناه‌جویان و آوارگان وظیفه دولت‌هاست و تنها منوط به امور خیریه و داوطلبانه نمی‌شود. از همین جاست که این وظیفه بعدها در قانون اساسی برخی کشورها از جمله آلمان بدل به حقوقی پایه‌ای می‌شود. حق پناهندگی در ماده شانزدهم بند دوم قانون اساسی آلمان تضمین شده است. گرچه گسترش تعهدات فراملی در چارچوب اتحادیه اروپا، قانونگذاران آلمانی را بر آن داشت تا تغییراتی در این حق پایه‌ای ایجاد کنند.
 
پس از پایان جنگ جهانی اول "جامعه ملل" مسئولیت رسیدگی به وضعیت ۴۵۰ هزار اسیر جنگی و بازگشت آنان به زندگی در شرایط صلح را بر عهده نانسن گذاشت.
 
حفاظت از پناهندگان، مسئولیتی همگانی
مناقشه‌های قومی و مذهبی میان دو جنگ بزرگ و هم‌چنین پیامدهای فاجعه‌بار جنگ جهانی دوم، موضوع آوارگی و پناه‌جویی را بدل به یکی از مشکلات و موضوعات مرکزی جامعه بین‌المللی ساخت.
سازمان ملل متحد به عنوان جایگزین "جامعه ملل" ۲۴ اکتبر ۱۹۴۵ در منشور خود تاکید می‌کند: «احترام به حقوق‌بشر و آزادی‌های پایه‌ای برای همه انسان‌ها، صرف نظر از تمایزات نژادی، جنسی، زبانی یا مذهبی باید رعایت و تحکیم شود
 
امروزه نقض حقوق‌بشر یکی از دلایل اصلی برای پناه‌جویی انسان‌ها در سرزمین‌های بیگانه است. حق پناهندگی در بند چهاردهم بیانیه عمومی حقوق‌بشر بدین گونه ثبت شده است: «در برابر شکنجه، تعقیب و آزار هر شخصی حق درخواست پناهندگی و برخورداری از پناهندگی در کشورهای دیگر را دارد.» (برگرفته از ترجمه محمدجعفر پوینده از بیانیه جهانی حقوق‌بشر)سازمان عفو بین‌الملل در آخرین گزارش سالانه خود موضوع آوارگی و پناهندگی را یکی از چالش‌های مهم دوران کنونی ذکر کرده و با برشمردن نمونه‌های متعددی، از جامعه بین‌المللی خواستار رسیدگی به این معضل و مبارزه با ریشه‌های آن شده است.
 
پناهندگی‌، از نوع‌دوستی تا حقی ‌پایه‌ای
در بسیاری از زبان‌های اروپایی هنوز مفهوم Asy۱ که مشتقی از واژه یونانی Asylon است بکار برده می‌شود. این واژه به معنای "سرپناه"، "امنیت" و "آسیب‌ناپذیری" بوده است که تا کنون بار معنایی خود را حفظ کرده است.
 
اما آنچه دگردیسی مفهوم "پناهندگی" را موجب شده، بی‌شک با رویکرد متفاوت انسان با خود، جهان و جامعه در پیوند است. اگر در زمان‌های گذشته پناه‌جو‌یی تنها با تکیه به آموزه‌های اخلاقی، سنت مهمان‌نوازی یا تعالیم دینی و غیره توضیح داده می‌شد، در روند تغییر جایگاه انسان در جهان و جامعه (آموزه اومانیسم و انسان‌محوری) بدل به یک حق شده است.
 
اما مبانی نظری حق پناهندگی چیست؟ بیان این‌که این حق در منشور‌ها و پیمان‌های بین‌المللی ذکر شده، تنها اشاره‌ای به مرجعیت حقوقی آن دارد و بیان‌گر استدلات ناظر بر آن نیست.
 
برخی از فیلسوفان مبانی حقوق‌بشر و حق پناهندگی را در حقوق طبیعی جستجو می‌کنند. حقوق طبیعی در این چارچوب به معنای حقوقی است که برخاسته از "قرارداد" نباشد. به زبان دیگر این حقوق "از طبیعت انسان به صرف انسان بودنش" ناشی شده است. حقوق طبیعی نمی‌توانند از افراد پس گرفته شوند و تا زمانی‌که تبیین انسان بودن بر آنان دلالت دارد، معتبر است.
 
البته منبع حقوق طبیعی می‌تواند خدا، خرد انسانی، ضرورت‌های علمی و طبیعت باشد. توضیح هر کدام از این منابع بحث جداگانه‌ و مفصلی را می‌طلبد. اما آنچه در این میان مهم است، غیرسلبی بودن این حقوق هستند. یعنی در بحث کنونی ما اگر منشاء حق پناهندگی، از حقوق طبیعی در نظر گرفته شود، این حق برای همه انسان‌ها معتبر بوده و هیچ مرجعی قادر به لغو یا بازپس‌گیری آن نیست.
 
در مقابل برخی نظریه‌پردازان، حق پناهندگی و دیگر حقوق‌پایه‌ای انسان‌ها را ناشی از قرارداد‌های انسانی دانسته و به معنای تخصصی، آن‌ها را حقوق موضوعی می‌خوانند. حقوق موضوعی یا "حقوق ایجابی" ابدی و ازلی نبوده و با تغییر شرایط، می‌توانند از افراد سلب یا دوباره به آنان اعطا شوند. مرجع تصمیم‌گیری در این‌باره نهادهای ملی یا بین‌المللی حقوقی هستند. در این معنا حق پناهندگی می‌تواند با تغییر شرایط، از افراد سلب شود. در این چارچوب استدلالی تمامی موارد حقوق‌بشر ویژگی سلبی داشته و حتی همگانی و عمومی بودن آن نیز زیر سوال است.
 
هر دو مبانی استدلالی (حقوق طبیعی و حقوق ایجابی) دارای ضعف‌ها و توانایی‌های مخصوص به خود هستند. استفاده از حقوق طبیعی در تبیین حقوق‌بشر و حقوق‌بین‌الملل، پایه‌ای‌ترین منبع برهان‌آوری حقوقی محسوب می‌شود.
 
حقوق بشر و به تبع آن حق پناهندگی معمولاَ با خصوصیات ذاتی همچون اعتبار عمومی، برابری همه انسان‌ها در قبال آن و تقسیم‌ناپذیری این حقوق فهمیده می‌شود. حق پناهندگی در این صورت معنایی هنجاری می‌یابد. با توجه به روند همگنی در فرهنگ‌ها و کشورهای مختلف، انتظار می‌رود که قانون اساسی کشورها در تخالف یا تضاد با مفاد حقوق‌بشر و حقوق‌بین‌الملل قرار نگیرند.

در پایان باید اشاره کرد که زمینه‌های حقوقی پناهندگی و حتی راه‌یابی آن به قانون‌اساسی همه کشورهای جهان هنوز به معنای تامین زمینه‌های عملی و اجرایی کردن آن نیست. به گفته برخی از فعالان حقوق‌بشر گرچه مبارزه برای تامین حق پناهندگی در حال حاضر ضروری است، اما باید هدف ایجاد شرایطی باشد که حق پناهندگی دیگر لازم نباشد.

شنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۹۲

ببر مازندران یا ببر ایرانی


ببر مازندران یا ببر ایرانی ، گربه سان اساطیری ایران زمین و کشورهای آسیای مرکزی و غربی بوده است که حدود نیم قرن پیش منقرض شده است . در شمال کشور به ببر مازندران ، شیر سرخ می گفتند و این ببر به ببر ایران نیز شهره بوده است . ببر مازندران پس از ببر سیبری و ببر بنگال ، بزرگترین ببر جهان است . البته بسیاری معتقدند ببر بنگال از ببر مازندران کوچکتر است . چون تحقیقات مناسبی در مورد ببر مازندران صورت نگرفته است ، شاید بتوان با توجه به مطالعات سال ۲۰۰۹ میلادی ( ۱۳۸۸ شمسی ) که توالی تقریبا یکسان بین ببر آمور و خزر را اثبات کرد و نشان داد که ببرهای سیبری و مازندران یکی بوده اند و قرابت بسیاری با هم داشته اند ، این نظریه را که ببر مازندران دومین ببر بزرگ جهان است ، اثبات کرد .
در نمایش های معروف روم باستان ، از ببر هیرکانی (به منطقه ی ساحل جنوبی دریای خزر هیرکانی می گویند) برای جنگ با پهلوانان استفاده می شد.
 
تا حدود قرن هفدهم ، آشنایی بیشتر دنیای غرب با همین ببر خزری بوده است و چندان اطلاعاتی درباره ی ببرهای هندوستان نداشته اند و شاید به همین علت است که شکسپیر در داستان مکبث از ببر مازندران سخن می گوید.
طول بدن ببر مازندران ۲ تا ۳ متر بوده است و حتی تا ۴ متر نیز گزارش شده است . قد ببر مازندران تا شانه یک متر بوده است . وزن نرهای بالغ حدود ۲۵۰ کیلوگرم و وزن ببرهای ماده در حدود ۲۰۰ کیلوگرم بوده است . می توان حدس زد که ببر مازندران گربه سانی قلمروگرا بوده است و قلمرو ماده ها در قلمرو ببر نر قرار داشته است.
زیستگاه ببر مازندران شامل بیابان های سرد استپی تا جنگل های سرد برف گیر بوده است . البته زیستگاه سنتی و اصلی این گربه ، از کوه های خشک و داغ تا جنگل های خشک برگ ریز بوده است . ولی در اواخر سال های زندگی خود به ارتفاعات بلند و فلات های مرتفع آسیای مرکزی در مناطق پر درخت و دور از دسترس آدمی ، پناه برده بودند . ببر مازندران در گذشته از قفقاز ، سواحل دریای خزر و خراسان تا شمال افغانستان ، بخش های جنگلی رود جیحون و سواحل دریاچه های آرال و بالخاش در آسیای مرکزی ، پراکنش داشت . کشورهای ترکیه ، آذربایجان ، ارمنستان ، گرجستان ، ایران ، افغانستان ، ترکمنستان ، تاجیکستان ، قزاقستان ، قرقیزستان ، ازبکستان و چین میزبان ببر خزر بوده اند . اما ببرهای مازندران در کشورهای ایران ، ترکمنستان ، قزاقستان و قرقیزستان بیشتر یافت می شدند و شاید در ایران بیشتر از همه ی مناطق بوده اند . امروزه امید بسیار اندکی برای زیست ببر مازندران در زیست گاه های قبلی خود وجود دارد و با قطعیت می توان گفت ببر مازندران منقرض شده است.
ببر در ایران در نواحی جنگلی کوهستان البرز و جنوب دریای خزر در گیلان و مازندران و گلستان از حدود آستارا تا نواحی ترکمن صحرا زندگی می کرده است . البته برخی نقشه ها و گزارشات ، پراکنش ببر مازندران را در ایران از شمال آذربایجان در نواری متصل تا شمال خراسان نشان داده است . یعنی از منطقه ی ارسباران و حوزه ی رود ارس تا جلگه ی سرخس و حوزه ی رودخانه های هریرود و کشف رود ، مناطق زندگی ببر ایران بوده است.
 
مرال ، شوکا ، آهو ، گراز ، خرگوش ، پرندگان ، خزندگان و گربه های وحشی طعمه های اصلی ببر مازندران بودند. البته این جانور در هنگام کمبود غذا و گرسنگی به گاو و گاومیش اهلی نیز حمله می کرده است.
علت انقراض ببر مازندران در ایران ، شکار ببر و شکار طعمه های او ، نابودی جنگل ها و تالاب ها و استفاده از طعمه های مسموم بود . حمله های گاه و بی گاه ببر مازندران به دام های مردم به دلیل کمبود طعمه ، نفرت و بغض بی خردانه ی دامداران و اهالی محلی را برانگیخت تا این گربه ی زیبا را توسط گلوله و طعمه های مسموم از پا دربیاورند . انقراض نسل ببر مازندران همزمان با تخریب تالاب های محل زیست این گربه سان صورت گرفته است . البته باز هم باید گفت که اصلی ترین عامل انقراض جانوران ، نبود فرهنگ ، دین و قانون در منطقه ای است که آنها زندگی می کنند.
 
آخرین نشانه های ببر مازندران در ایران :
 
در تاریخ سرگذشت مسعودی ، واقه ی فاجعه بار شکار ۳۵ ببر در شبه جزیره ی میانکاله توسط ضل السلطان آمده است که شاید کل جمعیت ببر در استان مازندران در آن زمان ، بیش از چیزی حدود ۴ یا ۵ برابر این رقم نبوده است و لذا همین شکار ضربه ی سهم ناکی در کاهش تعداد ببر بوده است . حضور جمعیت زیادی از ببرهای خزر در میانکاله ، یک پدیده ی جالب به حساب می آمده است که علت آن وجود تالاب هایی است که برای ببر اهمیت ویژه ای دارند. حتی در هندوستان و در سال های پیشین نیز در یک ناحیه به این مساحت ، وجود این همه ببر غیر ممکن بود.
 
A.Satunin درباره ی رنگ ببر مازندران می گوید: بعضی از نوارهای روی پوست ببرهای منطقه ی ماورای قفقاز و لنکران ( جنوب شرقی آذربایجان - طوالش ) قهوه ای کمرنگ هستند ولی از نمونه ای که در گرگان بدست آمده ، نوارها مانند ببر هندی سیاهند . و در نمونه ای دیگر که از ایران به دست آمده است مشاهده می شود که در بالای سر و پشت بدن نوارها سیاهند ولی در پهلو قهوه ای کمرنگ است . اندازه ی دو پوست بدست آمده از لنکران ( طوالش و آذربایجان ) که توسط خود او مورد مطالعه قرار گرفته شد ، به ترتیب ۲۹۰ و ۲۵۹ سانتی متر بوده است که احتمالا هر دو ماده بوده اند . و اندازه ی پوست ببر دیگری که رنگ قرمز و قهوه ای داشته است و از کوه های البرز به دست آمده ، ۲۵۰ سانتی متر گزارش شده بود که پس از درست کردن پوست و قرار دادن آن بر روی بدن مصنوعی ، اندازه ی واقعی آن که ۳۲۵ سانتی متر بود ، مشخص شد . رنگ پوست یک نمونه ببر که از شمال البرز در موزه ی تاریخ طبیعی انگلستان وجود دارد به شرح زیر است : رنگ زمینه ی پشت بدن و پهلوها زرد متمایل به طلایی با نوارهای عرضی زرد رنگ یا قهوه ای روشن است . رنگ زمینه و نوارها در پهلوی بدن کم رنگ تر از وسط و پشت بدن است. زیر شکم سفید و با نوارهای زرد رنگ همراه است . زمینه ی صورت هم زرد و در پیشانی دارای نوارهای قهوه ای است و اطراف چشم و روی گونه دارای لکه های سفید است.
ببر خزر و شکارچیان
فریر در سال ۱۸۴۵ میلادی ( ۱۲۲۴ ش ) در مورد منطقه ی کشف رود در مرز افغانستان نقل می کند که ببر شاهی دیده است.
حدود بیست سال بعدتر ، وامبری ( Wambery ) با عده ای که از راه پل سفید و شیرگاه به شمال می رفت این جمله را می نویسد : وسط جنگل زیبایی از شمشاد ، جوانان ما به سراغ چشمه ی آبی رفتند ولی ناگهان صدای ترسناکی از پریشانی شنیدم . گفتند که حیواناتی نزد چشمه دیده اند . ابتدا فکر کردم که باید شیر باشند و یک شمشیر به دست گرفتم و در جهتی که گفته بودند رفتم و در فاصله ای دور ، دو ببر با شکوه دیدم .
 
در سفرنامه ی رکن الدوله به سال ۱۸۸۱ میلادی ( ۱۲۶۰ ش ) که مربوط به منطقه ی سرخس و مرز ترکمنستان است ، نقل شده است که : چند نفر از خدمه که پی یک اسب فراری می گشتند قدری دور افتادند و در جنگل ببر دیدند و چون اسلحه نداشتند جرات نزدیکی به آن را نکرده و ببر هم از هیاهوی آنها فرار می کند و همچمین ذکر می کند : پوست ببر و سر یک گراز که ترکمن ها چند روز قبل شکار کرده بودند به حضور والا آوردند .
کنیدون اولین و تنها کسی است که درباره ی منطقه ای که ۶۰ سال بعد مشهورترین پارک ملی ایران شد ( پارک ملی گلستان ) شرح می دهد و در آن شکار کرده است . او در بین سال های ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۱ شمسی در این مکان دو ببر شکار کرده است . راجع به ببر اول می گوید نری بزرگ و سنگین بود که پوستش پس از میخ شدن به دیوار ، ۳۵۰ سانتی متر طول داشت . ببر دوم که از روی رد خون ، بسیار تعقیب کرده بود به نظرش از ببر اول هم بزرگتر بوده است.
آخرین زمان های حضور ببر مازندران در طبیعت بین سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۷۰ میلادی ( ۱۲۹۹ تا ۱۳۴۹ شمسی) بوده است.
 
طبق اطلاعات مستند ، آخرین ببرهای هیرکانی در ایران و در قسمت شرق مازندران بوده اند . بر طبق همین مستندات گفته می شود که در سال ۱۳۳۲ شمسی ، سروان احمد هنرور آخرین گلوله را به سوی یک ببر خزر شلیک کرد . در بیشه ای نزدیک و مشرف به روستای آق قمیش در ده کیلومتری شهرستان کلاله . از آن پس غرش ببرهای ایران برای همیشه خاموش ماند . و یا نقلی دیگر موجود است که در سال ۱۳۳۸ شمسی در جنگل گلستان و در منطقه ی گرگان آخرین ببر خزر به دست یک شکارچی محلی شکار شد.
اما بعضی ها اعتقاد دارند ببر مازندران احتمالا در فوریه ۱۹۷۰ میلادی ( ۱۳۴۹ ش ) در پی شکار آخرین باقی مانده در ترکیه، منقرض شده است.
نمی توان به جد تمامی این نقل قول ها را قبول کرد یا همه را رد کرد . اما می توان پذیرفت که آخرین ببری که در ایران دیده شد ، در نزدیکی تالاب های پارک ملی گلستان بود . البته هیچ کس نمی تواند تاریخ دقیقی برای حضور ببر خزر در ایران یا در دیگر کشورها مشخص کند.
پس از آن هر ساله گزارشات غیرمستندی از حضور ببر در شمال کشور به گوش می رسید که هیچ کدام حضور دوباره ی ببرها را تایید نکرده و قابل قبول نبودند . گزارشات غیرمستند دیگری نیز از حضور ببر در قسمت های دور دست افغانستان وجود دارد . گرچه باغ وحش های جهان دارای ببر خزر بوده اند ولی به آن توجه نکردند و به دیگر زیرگونه های ببر علاقه ی بیشتری نشان دادند . البته برخی اطلاعات حاکی از آن است که هنوز چند قلاده ببر خزر در باغ وحش های جهان مثل باغ وحش های آلمان یا آمریکا وجود دارد . حتی عده ای بر این عقیده اند که با جستجوی بیشتر در کشورهای شرقی ایران ، می توان ببر مازندران را هنوز در طبیعت یافت و عده ی کمی نیز بر این نظر تاکید دارند که حتی می توان ببر خزر را در ایران نیز همچنان مشاهده کرد . البته این نظریه بیشتر شبیه به رویا می ماند . از ببر مازندران تنها یک نقاشی رنگی ، چند عکس و تعدادی پوست به جا مانده است.
نقش ببر مازندران در فرهنگ ایران:
 
ببر در فرهنگ کشورهای هند و چین نقش بسیار پر رنگی دارد . اما نقش ببر به اندازه ی شیر یا پلنگ در فرهنگ کشور ما پررنگ نیست و شاید این امر به دلیل محدود شدن محل زندگی ببر خزر به مناطق شمال کشور و آشنا نبودن مناطق اسلامی در غرب ایران با این گربه سان باشد . البته ببر به نوبه ی خود در فرهنگ و تاریخ ما نقش داشته است . در ادبیات ما همیشه از ببر به عنوان نماد شجاعت و نیرومندی یاد می شود . فردوسی کبیر در اثر جاودانه ی خود شاهنامه ، از عنوان ببر کم و بیش استفاده کرده است.

منقرض شدن نسل ببر مازندران تا ابد همچون لکه ی ننگی بر دامان ایران زمین خواهد ماند . امید است که دیگر ننگ به جان نخریم.

چهارشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۹۲

درس هایی برای زندگی زیباتر

۱- گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم.
۲ - سعی کنیم بیشتر بخندیم.
۳- تلاش کنیم کمتر گله کنیم.
۴ - با تلفن کردن به یک دوست قدیمی، او را غافلگیر کنیم.
۵ - گاهی هدیه‌هایی که گرفته‌ایم را بیرون بیاوریم و تماشا کنیم.
۶ - در داخل آسانسور و راه پله و... باآدمها صحبت کنیم.
۷- هر از گاهی نفس عمیق بکشیم.
۸- زیر دوش آواز بخوانیم.
۹- سعی کنیم با حداقل یک ویژگی منحصر به فرد با بقیه فرق داشته باشیم .
۱۰- گاهی به دنیای بالای سرمان خیره شویم.
۱۱- با حیوانات و سایر جانداران مهربان باشیم.
۱۲- برای انجام کارهایی که ماهها مانده و انجام نشده در آخر همین هفته برنامه‌ریزی کنیم!
۱۳- از تفکردرباره تناقضات لذت ببریم.
۱۴- برای کارهایمان برنامه‌ریزی کنیم و آن را طبق برنامه انجام دهیم. البته کار مشکلی است!
۱۵- مجموعه‌ای از یک چیز (تمبر، برگ، سنگ، کتاب و... )برای خودمان جمع‌آوری کنیم.
۱۶- در یک روز برفی با خانواده آدم برفی بسازیم.
۱۷- گاهی کمی پابرهنه راه برویم!.
۱۸- احساس خود را در باره زیبایی ها به دیگران بگوئیم.
۱۹- بدون آن که مقصد خاصی داشته باشیم پیاده روی کنیم.
۲۰- وقتی کارمان را خوب انجام دادیم مثلا امتحاناتمان تمام شد، برای خودمان یک بستنی بخریم و با لذت بخوریم.
۲۱- در جلوی آینه بایستیم وخودمان را تماشا کنیم.
۲۲- سعی کنیم فقط نشنویم، بلکه به طور فعال گوش کنیم.
۲۳- رنگها را بشناسیم و از آنها لذت ببریم .
۲۴- وقتی از خواب بیدار می‌شویم، زنده بودن را حس کنیم.
۲۵- زیر باران راه برویم.
۲۶- کمتر حرف بزنیم و بیشترگوش کنیم .
۲۷- قبل از آن که مجبور به رژیم گرفتن بشویم، ورزش کنیم و مراقب تغذیه خود باشیم .
۲۸- چند بازی و سرگرمی مانند شطرنج و... را یاد بگیریم.
۲۹- اگر توانستیم گاهی کنار رودخانه بنشینیم و در سکوت به صدای آب گوش کنیم.
۳۰- هرگز شوخ طبعی خود را از دست ندهیم.
۳۱- احترام به اطرافیان را هرگز فراموش نکنیم.
۳۲- گاهی از دیدن یک فیلم در کنار همه اعضای خانواده لذت ببریم.
۳۳- تماشای گل و گیاه را به چشمان خود هدیه کنیم.
۳۴- از هر آنچه که داریم خود و دیگران استفاده کنیم ممکن است فردا دیر باشد

یکشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۹۲

خردباختگان و عربده گویان الله اکبر

من نمیدانم چرا بعضی ها اینقدر خرد باخته هستند؟!
 
الله اكبر بر لب" به كشورم تاختند و مردان شجاع ميهنم را كشتند.
الله اكبر بر لب" به كشورم تاختند و به زنان و دختران سرزمينم تجاوز كردند. دختران زيباروی ايرانی را در صحراهای برهوت اعراب" كنيز كردند.
 
الله اكبر بر لب" هر دو دست بابك خرمدين را قطع كردند.
 
الله اكبر گفتند و ۳۶ سال است كه تحقير شده ايم. تجاوز " غارت " قتل .
الله اكبر شنيدم و به دنبالش در كوی دانشگاه تهران "دختران و پسران دانشجو "نصفه شب از طبقه های دوم و سوم به محوطه پرتاب شدند.
 
الله اكبر شنيدم و به دنبالش بريده شدن سر يك انسان را ديدم.
 
الله اكبر شنيدم و به دنبالش اصابت سنگ به چشم يك زن و هزاران سنگ ديگر برای جهاد در راه خدا و البته با هر سنگی يك نوای الله اكبر كه بر ميخواست.يك انسان" كه ميگفتند رابطه نامشروع داشته است.
 
الله اكبر شنيدم و شاهد حلق آويز شدن يك انسان گشتم. ميگفتند همجنس باز است و لواط در اسلام حرام.
 
الله اكبر شنيدم و به دنبالش از خواب شيرين پريدم و سردرد گرفتم. نگو كه صدای موذن بود به خاطر بيداری مسلمين برای نماز صبحگاهی در دل شب.
و اين داستان هر شب زندگی من بود و هنوز آن سردرد را دارم
 
و اينك هرگز "الله اكبرگويان "را باور نميكنم

هر وقت توانستیم انسانی و ایرانی فکر کنیم آن وقت است که میفهمیم آدم شده ایم