پنجشنبه، فروردین ۳۱، ۱۴۰۲

سخنان جالب و زیبای بزرگان جهان درباره کوروش کبیر


پرفسور ایلیف مدیر موزه لیورپول انگلستان :
در جهان امروز بارزترین شخصیت جهان باستان کورش شناخته شده است. زیرا نبوغ و عظمت او در بنیانگذاری امپراتوری چندین دهه ای ایران مایه شگفتی است. آزادی به یهودیان و ملتهای منطقه و کشورهای مسخر شده که در گذشته نه تنها وجود نداشت بلکه کاری عجیب به نظر می رسیده است از شگفتی های اوست.

دکتر هانری بر دانشمند فرانسوی – تمدن ایران باستان :
این پادشاه بزرگ یعنی کورش هخامنشی برعکس سلاطین قسی القب و ظالم بابل و آسور بسیار عادل و رحیم و مهربان بود زیرا اخلاق روح ایرانی اساسش تعلیمات زردشت بوده. به همین سبب بود که شاهنشاهان هخامنشی خود را مظهر صفات (خشترا) می شمردند و همه قوا و اقتدار خود را از خدواند دانسته و آنرا برای خیر بشر و آسایش و سعادت جامعه انسان صرف می کردند. ..

آلبر شاندور – کورش بزرگ :
شاهنشاهی ایران که پایه گذار او کورش بزرگ است به هیچ وجه بر اساس خشنونت پی ریزی نشد. بلکه عکس آن صادق است زیرا با رعایت حقوق مردمان پایه گذاری شد. پارسیها با مساعدت یکدیگر و به یاری پادشاهان مقتدر خود عظمت وشکوهی را در تاریخ به جای گذاشته اند که نشانه نبوغ و نژاد پاک آنان است. نژادی که حماسه آنان را همچون آفتابی در تاریکی نشان میدهد. آنان درخششی در جهان از خود به جای گذاشته اند که برای آیندگان نیز خواهد ماند.

ژنرال سرپرسی سایکس :
خوش زبانی او از پاسخی که در داستان رقص ماهیان به یونانیان داده است آشکار است. مطالب کتاب مقدس (تورات) و نوشته های یونانی و سنتهای ایرانی همه همداستانند که کورش باستانی سزاوار لقب بزرگ بوده است. مردم او را دوست میخواندند.
ما نیز میتوانیم بدان ببالیم که نخستین مرد بزرگ آریائی که سرگذشت اش بر تاریخ روشن است، صفاتی چنان عا لی و درخشان داشته است.
ژنرال سرپرسی سایکس بعد از دیدار از آرامگاه شاهنشاه کورش بزرگ:
من خود سه بار این آرامگاه را دیدار کرده ام ، و توانسته ام اندک تعمیری نیز در آنجا بکنم، و در هر سه بار این نکته رایادآورده شده ام که زیارت آمارگاه اصلی کورش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان، امتیاز کوچکی نیست و من بسی خوشبخت بوده ام که بچنین افتخاری دست یافته ام. براستی من در گمانم که آیا برای ما مردم آریائی (هندواروپایی) هیچ بنای دیگری هست که از آرامگاه بنیاد گذار دولت پارس و ایران ارجمندتر و مهمتر باشد.

 سرپرسی سایکس – تا ایران باستان :
در شاهنشاهی کورش زیبایی – مردانگی – شجاعت – قهرمانیت – عدالت به عیان دیده شده است. وی هیچگاه عیاشی نکرد. کاری که اکثر بزرگان گرفتار آن بوده و هستند. آزادی هایی که داشت به هیچ وجه به شخصیت او صدمه نزد و افکاری داشت که به راستی متعلق به تاریخ نبوده است.
کورش یکی از شخصیتهای بزرگ تاریخ جهان است. او ابتدا پادشاه سرزمین کوچکی بود. ولی پس از مدتی با اراده مصمم و قلبی آکنده از وطن پرستی امپراتوری را در تاریخ بنا نهاد که در کل جهان بی سابقه بود. این بدین دلیل بود که تاکنون هیچ کشوری نتوانسته بود اینچنین با صلح و احترام به عقاید دیگران کل خاورمیانه را تصاحب کند. او هیچ گاه خوشگذران و تن آسایی نکرد.
هیچ گاه مغرور نشد و همیشه به یاد خداوند خود بود و برای احترام به مزدا حیواناتی را نثار می کرد. کاساندان دختر فرناسپه هخامنشی از دودمانی بود که از نجبای پارس محسوب می شدند و پدر و اجدادش در چند نسل شاه پارسیان بودند.
کورش در شوخ طبی و انسانیت سرآمد زمان خود بود. من سه بار تا کنون موفق شده ام آرامگاه این ابر مرد آریایی را زیارت کنم و خداوند را برای این توفیق سپاس میگویم.

افلاطون – قوانین ( ۴۷۷ تا ۳۴۷ پیش از میلاد ) :
پارسیان در زمان شاهنشاهی کورش اندازه میان بردگی و آزادگی را نگاه می داشتند. از اینرو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسیاری از ملتهای جهان شدند. در زمان او ( کورش بزرگ ) فرمانروایان به زیر دستان خود آزادی میدادند وآنان را به رعایت قوانین انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی میکردند.
مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند ازاین رو در موقع خطر به یاری آنان میشتافتند و در جنگها شرکت میکردند از این رو شاهنشاه در راس سپاه آنان راهمراهی میکرد و به آنان اندرز میداد. آزادی و مهرورزی و رعایت حقوق مختلف اجتماعی به زیبایی انجام میگرفت.

هرودوت – تاریخ هرودوت( ۴۸۴ تا ۴۲۵ پیش از میلاد ) :
هیچ پارسی یافت نمی شد که بتواند خود را با کورش مقایسه کند . از اینرو من کتابم را درباره ایران و یونان نوشتم تاکردارهای شگفت انگیز و بزرگ این دو ملت عظیم هیچگاه به فراموشی سپرده نشود.
کورش سرداری بزرگ بود . در زمان او ایرانیان از آزادی برخوردار بودند و بر بسیاری از ملتهای دیگر فرمانروایی می نمودند بعلاوه او به همه مللی که زیر فرمانروایی او بودند آزادی می بخشید و همه او را ستایش مینمودند . سربازان او پیوسته برای وی آماده جانفشانی بودند و به خاطر او از هر خطری استقبال میکردند.

هارولد لمب دانشمند امریکایی – کورش بزرگ : ..
در شاهنشاهی ایران باستان که کورش سمبول آنان است آریایی ها در تاجگذاری به کردار نیک – گفتار نیک – پندار نیک سوگند یاد میکردند که طرفدار ملت و کشورشان باشند و نه خودشان. که این امر در صدهها نبرد آنان به وضوح دیده میشود که خود شاهنشاه در راس ارتش به سوی دشمن برای حفظ کیان کشورشان می تاخته است.

گزنفون – کوروپد ا ی ( ۴۴۵ پیش از میلاد ) :
مهمترین صفت کورش دین داری او بود. او هر روز قربانیان برای ستایش خداوند میکرد. این رسوم و دینداری آنان هنوزدر زمان اردشیر دوم هم وجود دارد و عمل میشود. از صفتهای برجسته دیگر کورش عدل و گسترش عدالت و حق بود.
ما در این باره فکر کردیم که چرا کورش به این اندازه برای فرانروایی عادل مردمان ساخته شده بود . سه دلیل را برایش پیدا کردیم . نخست نژاد اصیل آریایی او و بعد استعداد طبیعی و سپس نبوغ پروش او از کودکی بوده است.
کورش نابغه ای بزرگ – انسانی والا منش – صلح طلب و نیک منش بود . او دوست انسانها و طالب علم و حکمت و راستی بود. کورش عقیده داشت پیروزی بر کشوری این حق را به کشور فاتح نمیدهد تا هر تجاوز و کار غیر انسانی را مرتکب شود.
او برای دفاع از کشورش که هر ساله مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار میگرفت امپراتوری قدرتمند و انسانی را پایه گذاشت که سابقه نداشت. او در نبردها آتش جنگ را متوجه کشاورزان و افراد عام کشور نمی کرد. او ملتهای مغلوب راشیفته خود کرد به صورتی که اقوام شکست خورده که کورش آنان را از دست پادشاهان خودکامه نجات داده بود وی را خداوندگار می نامیدند. او برترین مرد تاریخ – بزرگترین – بخشنده ترین – پاک دل ترین انسان تا این زمان بود.

کنت دوگوبینو فرانسوی – ایران باستان :
شاهنشاهی کورش هیچگاه در عالم نظیر نداشت. او به راستی یک مسیح بود زیرا به جرات میتوان گفت که تقدیر او را چنین برای مردمان آفرید تا برتر از همه جهان آن روز خود باشد.

نیکلای دمشقی
کورش شاهنشاه پارسیان در فلسفه بیش از هر کس دیگر آگاهی داشت. این دانش را نزد مغان زرتشتی آموخته بود.

پرفسور کریستن سن ایران شناس – استاد زبان اوستایی و پهلوی :
شاهنشاه کورش بزرگ نمونه یک پادشاه “جوان مرد” بوده است . این صفت برجسته اخلاقی او در روابط سیاسی اش دیده میشده. در قواینن او احترام به حقوق ملتهای دیگر و فرستادگان کشورهای دیگر وجود داشته است و سرلوحه دولتش بوده. که این قوانین امروز روابط بین الملل نام گرفته است.

آلبر شاندور فرانسوی – شاهنشاهی کورش بزرگ :
کورش یکسال پس از فتح بابل برای درگذشت پادشاه بابل عزای ملی اعلام نمود. برای کسی که دشمن خودش بود. او مطابق رسم آزادمنشی اش و برای اینکه ثابت کند که هدف فتح و جنگ و کشتار ندارد و تنها به عنوان پادشاهی که ملتش او را برای صلح پذیرفته اند قدم به بابل گذاشته است و در آنجا تاجگذاری نمود. او آمده بود تا به آنان آزادی اجتماعی و دینی و سیاسی بدهد . در همین حین کتیبه های شاهان همزمان او حاکی از برده داری و تکه تکه کردن انسان های بیگناه و بریدن دست و پای آنان خبر میدهد.

پرفسور گیریشمن – ایران از آغاز تا اسلام :
کمتر پادشاهی است که پس از خود چنین نام نیکی باقی گذاشته باشد. کورش سرداری بزرگ و نیکوخواه بود. او آنقدر خردمند بود که هر زمانی کشور تازه ای را تسخیر می کرد به آنها آزادی مذهب میداد و فرمانروای جدید را از بین بومیان آن سرزمین انتخاب می نمود. او شهر ها را ویران نمی نمود و قتل عام و کشتار نمی کرد. ایرانیان کورش را پدر و یونانیان که سرزمینشان بوسیله کورش تسخیر شده بود وی را سرور و قانونگذار می نامیدند و یهودیان او را مسیح خداوند میخوانند.

کنت دوگوبینو سفیر اسبق فرانسه در تهران ( مورخ فرانسوی ) :
تا کنون هیچ انسانی موفق نشده است اثری را که کورش در تاریخ جهان باقی گذاشت – در افکار میلیونها مردم جهان بوجود آورد. من اذعان میدارم که اسکندر و سزار و کورش که سه مرد اول جهان شده اند کورش در صدر انها قرار دارد. وتا کنون کسی در جهان بوجود نیامده است که بتواند با او برابری کند و او همانطور که در کتابهای ما آمده است مسیح خداوند است. قوانینی که او صادر کرد در تاریخ آن زمان که انسانها به راحتی قربانی خدایان می شدند بی سابقه بود.

ویل دورانت – تاریخ تمدن ویل دورانت – مشرق زمین :
کورش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود. به گفته امرسون همه از وجود او شاد بودند. روش او در کشور گشایی حیرت انگیز بود. او با شکست خوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد می نمود. بهمین دلیل یونانیان که دشمن ایران بودند نتوانستد از آن بگذرند و درباره او داستهای بیشماری نوشته اند و او را بزرگترین جهان قهرمان پیش از اسکندر مینامند. او کرزوس را پس از شکست از سوختن در میان هیزمهای آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان در بند را آزاد نمود. کورش سرداری بود که بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایه های شاهنشاهی اش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت.

کلمان هوار – تمدن ایرانی :
کورش بزرگ در سال ۵۵۰ قبل از میلاد بر اریکه پادشاهی ایران نشست. وی با فتوحاتی ناگهانی و شگفت انگیز امپراتوری و شاهنشاهی پهناوری را از خود بر جای گذاشت که تا آن روزگار کسی به دنیا ندیده بود. کورش سرداری بزرگ و سرآمد دنیای آن روزگار بود. او اقوام مختلف را مطیع خود کرد. او اولین دولت مقتدر و منظم را در جهان پایه ریزی کرد. برای احترام به مردمان کشورهای دیگر معابدشان را بازسازی کرد. وی پیرو دین یکتا پرستی مزدیسنا بود . ولی به هیچ عنوان دین خود را بر ملل مغلوب تحمیل ننمود.

مولانا ابوالکلام احمد آزاد فیلسوف هندی -کورش بزرگ ( عباس خلیلی ) :
کورش همان ذوالقرنین قرآن است. وی پیامبر ایران بود زیرا انسانیت و منش و کردار نیک را به مردمان ایران و جهان هدیه داد. سنگ نگاره او با بالهای کشیده شده به سوی خداوند در پاسارگاد وجود دارد.

دیودوروس سیسولوس ( ۱۰۰ پس از میلاد ) :
کورش پسر کمبوجیه و ماندان در دلاوری و کارآیی خردمندانه حزم و سایر خصائص نیکو سرآمد روزگار خود بود. در رفتار با دشمنان دارای شجاعتی کم نظیر و در کردار نسبت به زیر دستان به مهر و عطوفت رفتار میکرد. پارسیان او را پدر می خواندند.

دکتر جهانگیر اوشیدری – دانشنامه مزدیسنا :
کورش به سال ۵۵۹ قبل از میلاد بر اریکه شاهنشاهی بنشست و در سال ۵۲۹ قبل از میلاد وفات یافت. پس از تسخیر بابل با مردمان شکست خورده بامهربانی رفتار کرد و اسیران یهودی را که بخت النصر از فلسطین به آن شهر آورده بود آزاد کرد و اجازه داد به فلسطین باز گردند. او فرمانی صادر کرد که معبد اورشلیم را که بخت النصر ویران کرده بود را با هزینه دولت ایران بازسازی کنند . کورش را در پارسه گرد که امروزه  پازاردگاد نامیده می شود به خاک سپردند. او از مردان بزرگ تاریخ جهان است زیرا همه تاریخ نویسان نامدار جهانی از او به نیکی ستایش کرده اند. اوپادشاهی سیاستمدار – شجاع – با فتوت – با عزم و اراده – با گذشت و مهربان بود . او به عقاید دینی ملل مغلوب احترام می گذاشت . شهرهای ویران را دوباره آباد ساخت . او عقل و تدبیر را بر شمشیر و جنگ برتری داد. منشور جهانی او زینت بخش سازمان ملل متحد و جهان است.

اخیلوس ( آشیل ) شاعر نامدار یونانی – تراژدی پارسه :
کورش یک تن فانی سعادتمند بود. او به ملل گوناگون خود آرامش بخشید. خدایان او را دوست داشتند. او دارای عقلی سرشار از بزرگی بود.

سه‌شنبه، فروردین ۱۵، ۱۴۰۲

روزی كه «حسن صبّاح» كار مبارزه را آغاز كرد - عقايد و راهكارهای او


مورخان، متفق القول، هفتم ژوئيه (۱۶ تيرماه) سال ۱۰۷۱ ميلادی (۴۵۰ هجری خورشيدی) را روزی می دانند كه حسن صبّاح كار ديوانی [امور اداری دولتی] را رها كرد تا راه مبارزه با فساد، تجاوز، سلطه گری و زورگويان را در پيش گيرد و جهان بهتری بسازد. وی از نظر فلسفی معتقد به آزادی اجتماعی، تعاون، برادری، عدم تصرف مناطق و برتری بر ملل ديگر با توسل به نيروی مسلح بود و بخشودن پشيمان شدگان را تشويق و «حرص مال زدن» را نهی می كرد.

ورود حسن به دنيای مبارزه، يك سال پيش از كشته شدن آلپ ارسلان، سلطان سلجوقی وقت، و به حكومت رسيدن پسرش ملكشاه، و جنگ ملكشاه با عموی خود «قاورد» حاكم كرمان بر سر قدرت انجام گرفت. حسن پس از كناره گيری از دستگاه دولت كه به نوشته خود او «در آن ضعيف كشی» رواج داشت به «ری» زادگاه خود رفت و به تفكر درباره آينده نشست.
 
حسن صباح كه ۹۰ سال عمر كرد و چهارشنبه بيست و سوم ماه مه سال ۱۱۳۴ ميلادی درگذشت مردی تحصيلكرده و هوشمند بود كه تا ۳۵ سالگی كار دولتی داشت و يک مدير ماهر و فردی سازمان دهنده بود. وی در اين سن به سوريه و مصر سفر كرد. در آن زمان، فاطميه در مصر حكومت داشتند. شيعه هفت امامی كه در آنجا رواج داشت در همان ايام به فرقه های مختلف و از جمله «دروزی» منشعب شده بود و حسن صباح راه اسماعيليه (به نوشته مورخان اروپايی Ismailism) را در پيش گرفت و به ايران بازگشت تا در اينجا، مردم را به افکار خود و نيز گرايش به اين فرقه دعوت كند.

وی پس از بازگشت به ميهن، كار «حقيقت يابی» را از اصفهان آغاز كرد؛ سپس به يزد، كرمان و آنگاه به تبرستان (مازندران) و از آنجا به ری و قزوين رفت. حسن از اين سفرهای داخلی توشه بزرگ برای رسيدن به هدف برگرفت، ولی در برابر خود امپراتوری توانمند سلجوقيان را می ديد. حسن سرانجام در كار مبارزه، روش كاملا تازه ای در پيش گرفت [روشی مشابه آن چه كه در جهان امروز - دهه آخر قرن ۲۰ و دهه اول قرن ۲۱ - جريان دارد] و تصميم گرفت كه خوی از جان گذشتگی در پيروان خود كه آنها را «فدايی» می خواند ايجاد كند، نخست به مخالفان اخطار دهد و چنانچه به زورگويی و ... ادامه دهند، برای براندازی شان از زهر و خنجر استفاده كند، و به جای تصرف شهرها، بر دژهای كوهستانی مسلط و در آنجا مستقر شود، و از داخل اين دژها به تبليغ عقايد خود، گردآوری پيروان و آموزش آنان و ايجاد کتابخانه بپردازد. با اين برنامه، حسن متوجه مناطق كوهستانی شد، و قلعه (دژ) الموت را در قزوين تصاحب كرد. برنامه دوم او همدست كردن مردم روستاهای اطراف اين قلاع بود و به زودی بر ۷۴ قلعه در سراسر ايران و شمال عراق مستولی شد. پيروانش او را «سيدنا» می خواندند. درباره كارهای او، نوشته های عطاملك جوينی، رشيدالدين فضل اله، ابن اثير، دكتر ايوانف و دكتر برنارد لويس Lewis دقيقتر هستند.
 
دولت سلجوقيان از سركوب پيروان حسن صباح كه مبارزه انتحاری، و به صورت «شبح» عمل می كردند عاجز مانده بود. [صباح نام خانوادگی «حسن» است كه اسم جد پنجم او بود] حسن برای نشان دادن قدرت خود به سلطان سنجر که او را تهديد می کرد، يكی از فدائيان را مامور می كند كه شب هنگام به خوابگاه سنجر وارد شود و بدون اين که به او آسيب برساند يک خنجر در كنار سر او بر زمين فرو كند و نامه ای که قبلا آماده شده بود در آنجا باقی بگذارد. سنجر به حسن صباح پيغام فرستاده بود كه دارای قلمروی پهناور و دو كرور (يك ميليون) مرد جنگی است و حسن در آن نامه به او پاسخ داده بود كه وی، تنها دارای هفتاد هزار پيرو «زن و مرد» است، که همه از جان گذشته اند، اما آدمهای تو برای مزد و مقامشان همراهت هستند و جانشان را دوست دارند و ....

از نوشته های مورخان چنين بر می آيد كه حسن صباح علاوه بر بنياد گذاری اسماعيليه ايران و هند (پاكستان) از نظر فلسفی مردی بود كه اعتقاد به زندگانی ساده (بدون تجمل) داشت. به عقيده او، معاش هر كس بايد از طريق كار مفيد تامين شود و «فدائيان» عمدتا كشاورز بودند. وی که معتقد به آزادی اجتماعی، اقتصاد تعاونی و نيز گذشت بود پس از هر پيروزی، از شكست خوردگان انتقام نمی گرفت و آنها را شماتت نمی كرد. به نوشته برخی مورخان متأخر، دشمنی او با خواجه نظام الملك تنها به خاطر مخالفت خواجه با نظام اسماعيليه نبود، بلكه برای اين هم بود كه خواجه خدمت اجنبی (تركمانان سلجوقی) را می كرد و به زبان عربی بيش از فارسی توجه داشت.
 
در اروپا درباره حسن صباح به جای تاريخ نويسی داستان نويسی كرده اند از جمله اين كه به فدائيان پيش از فرستادن به ماموريت ترور، حشيش می داد و برخی ريشه واژه Assassin (ترور) را از كلمه حشاشين (Hashshashin) سفرنامه ماركوپولو می دانند. حال آن كه معدودی از زبانشناسان ريشه اين واژه را در كلمه عسس (پاسبان - نگهبان - داروغه) و چند تن ديگر باز هم آن را به نام حسن صبّاح بسته اند كه به پيروان او در اروپا حسنين (Hassaneen) می گفتند.

پس از مرگ حسن صباح و افتادن كار به دست جانشين او «كيا بزرگ رودباری»، گروههای مشابهی در سوريه پديد آمدند و «پيرمرد كوهستان» كه درباره اش داستانها در اروپا نوشته اند كسی جز «رشيدالدين سنان» نبوده است و ربطی به حسن صباح ندارد؛ با وجود اين، مورخان فرنگ اين گروهها را هم شعبه عرب پيروان حس صباح نوشته اند زيرا که اخطاری مشابه اخطار حسن به سلطان سنجر، به صلاح الدين ايوبی داده بودند.
 قلاع اسمعيليه در سالهای ميان ۱۲۵۶ تا ۱۲۶۰ ميلادی به دست هلاكوخان مغول فتح شدند، ولي روش كار او در مبارزه (به تعبير تازه، نوعی تروريسم ) و فرقه اسماعيليه باقی مانده اند.

از همان زمان تا به امروز هر گروه و فرقه ايدئولوژيك كم جمعيت در مقابله با معارض نيرومند و بسيار مجهّز، در كنار تبليغات، از روش حسن صباح هم استفاده كرده است؛ از آنارشيست های قرن نوزدهم گرفته تا القاعده و .... همه اين گروهها همانند حسن صباح ۹ قرن پيش «تبليغات»، ازجان گذشتگی و «مبارزه تا حد خودكشی» را به صورت ابزارهای اصلی مبارزه بكار برده اند. حسن می گفت: هنگامی كه «دانش آموختگان» در راه ما قرار گيرند، وقوع دگرگونی جهانی قطعی است و به همين دليل بوده است كه ورود دسته ای از دكترها به اين نوع مبارزه كه در جولای ۲۰۰۷ در انگلستان كشف شد، تا حد زياد مورد توجه افكار عمومی قرار گرفته بود
.