چهارشنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۹۳

زندگی نامه و خدمات مهناز افخمی دومین وزیر زن ایران در حکومت پهلوی


مهنار افخمی ﺑﻪ ﺳــﺎﻝ ۱۹۳۱ ﺵ ﺩﺭ ﺑﺎﻓﺖ ﻛﺮﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺁﻣــﺪ. ﭘﺪﺭﺵ ﻣﺠﻴﺪ ﺍﻣﻴﺮﺍﺑﺮﺍﻫﻴمی ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻓﺮﺩﻭﺱ ﻧﻔﻴسی ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ. ﺟﺪ ﭘﺪﺭی ﻭی، ﻣﺨﺘﺎﺭﺍﻟﻤﻠﻚ، ﺩﺍﻣﺎﺩ یکی ﺍﺯ ﺷﺎﻩ ﺯﺍﺩﮔﺎﻥ ﻗﺎﺟﺎﺭ،ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﻛﺸﺎﻭﺭﺯی ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻮﺩ.
ﻣﺠﻴﺪ ﺍﻣﻴﺮﺍﺑﺮﺍﻫﻴمی، ﺗﺤﺼﻴﻞ ﻛﺮﺩﻩ ﻓﺮﺍﻧﺴــﻪ، ﺧﻮﺷــﮕﺬﺭﺍﻥ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻫﺎلی ﻣﻮﺳﻴقی ﺑﻮﺩ. ﻓﺮﺩﻭﺱ ﻧﻔﻴسی ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩ، ﻓﺮﺩی ﺑﺎﺳﻮﺍﺩ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ می ﺭﻓﺖ ﻭ ﻋﻼﻗﻪ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﻭ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺑﻮﺩ.
ماﺩﺭ ﻓﺮﺩﻭﺱ، ﭼﻮﻥ ﺷﻴﻮﻩ ﺯﻧﺪگی ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﺍ ﻧمی ﭘﺴﻨﺪﻳﺪ، ﺍﺯ ﺍﻭ ﺟﺪﺍ ﺷﺪ ﻭ ﺯﻧﺪگی ﺩﺭ ﺗﻨﻬﺎیی ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﺮﺩ. ﺍﻭ ﺑﺎ ﺗﺄﺳــﻴﺲ ﺧﻴﺎﻁ ﺧﺎﻧﻪﺍ ی، ﺍﻣﻮﺭﺍﺕ ﺯﻧﺪگی ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ می ﮔﺬﺭﺍﻧﺪ. ﺍﻣﺮی ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﺮﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺩﻭﺭﻩ، ﻣﻌﻤﻮﻝ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﻛﺴــﺐ ﻭ ﻛﺎﺭ ﺑﺮﺍی ﺯنی ﻣﻄﻠﻘﻪ، ﺧﻮﺷﺎﻳﻨﺪ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺑﻮﻳﮋﻩ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﻧﺒﻮﺩ.
ﻣﻬﻨﺎﺯ ﺩﺭ ﻛﻮﺩکی ﺑﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺯﺭﺗﺸﺘﻴﺎﻥ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺷﺪ ﻛﻪ یکی از ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺧﺼﻮصی ﺩﺭ ﻛﺮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ.
ﻣﻬﻨﺎﺯ ﺩﺭ ﭼﻬﺎﺭﺩﻩ سالگی ﺑﻪ ﻛﻼﺱ ﺍﻭﻝ ﻣﺘﻮﺳﻄﻪ ﺩﺭ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﻧﻮﺷﻴﺮﻭﺍﻥ ﺩﺍﺩﮔﺮ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ. و سپس بهمراه ماﺩﺭﺵ به ﺍﻣﺮﻳﻜﺎ رفت، ﺍﻭ ﻧﻴﺰ ﺭﺍهی ﺁﻥ ﻛﺸﻮﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﻭﺭﻩ ﺩﺑﻴﺮﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ مدرسه ای ﺩﺭ ﺳﻴﺎﺗﻞ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺑﺮﺩ و در ﺷﺎﻧﺰﺩﻩ ﺳﺎﻟگی ﻭﺍﺭﺩ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻛﻠﺮﺍﺩﻭ و در رشته ادبیات اینگلیسی مشغول به تحصیل ﺷﺪ. در ﻧﻮﺯﺩﻩ سالگی ۱۳۳۸/۱۹۵۹ ﺑﺎ ﻏﻼﻣﺮﺿﺎ افخمی ، ﺍﺯ ﻧﺰﺩﻳﻜﺎﻧﺶ، ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩ. ﺍﻭ ﺩﺭ ۱۹۶۶ / ۱۳۴۵ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻛﻠﺮﺍﺩﻭ ﻟﻴﺴﺎﻧﺲ ﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ ﺍﻧﮕﻠﻴﺲ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ همین دﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻓﻮﻕ ﻟﻴﺴﺎﻧﺲ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﻛﺮﺩ.
مهنار افخمی ﺩﺭ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ۱۳۴۶/۱۹۶۷ ﺑﻪ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺎﻳﻴﺰ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ملی ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﺳﻤﺖ ﺍﺳﺘﺎﺩﻳﺎﺭ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﻧﮕﻠﻴسی ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﺗﺪﺭﻳﺲ ﺷﺪ. ﺍﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﺰﻳﻤﺖ ﺟﺎﻥ ﻭﻭﺩ (Jhon Wood) ـ ﻣﺪﻳﺮ ﮔﺮﻭﻩ ﺍﻧﮕﻠﻴسی ﺩﺍﻧﺸﻜﺪﻩ ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ـ ﺍﺯ ﺍﻳﺮﺍﻥ، ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﺭﺍ ﻧﻴﺰ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ.

ﺩﺭ ﺳﻮﺍﺑﻖ شغلی افخمی ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﭘﻴﺶ ﮔﻔﺘﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ: ﻋﻀﻮ ﺷﻮﺭﺍی ﻋﺎلی ﺑﻬﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺗﻨﻈﻴﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺩﺭ ﺍﻳﺮﺍﻥ، ﻋﻀﻮ ﻛﻤﻴﺘﻪ عالی ﺭﻓﺎﻩ ﺍﺟﺘﻤﺎعی، ﻋﻀﻮ ﻣﺆﺳﺲ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﺧﻮﻥ، ﺭﺋﻴﺲ ﻫﻴﺌﺖ ﻋﺎﻣﻞ ﺁﻣﻮﺯﺷﮕﺎﻩ ﻣﺪﺩﻛﺎﺭی ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺯﻧﺎﻥ ﺍﻳﺮﺍﻥ، ﺭﺋﻴﺲ ﻫﻴﺌﺖ ﻣﺪﻳﺮﻩ ﺟﻤﻌﻴﺖ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺯﻧﺎﻥ، ﻋﻀﻮ ﻫﻴﺌﺖ ﻣﺪﻳﺮﻩ ﺑﺮﺭﺳﻴﻬﺎ ﻭ ﻧﻮﺁﻭﺭﻳﻬﺎی ﺳﺎﺯﻣﺎﻧﻬﺎی ﺗﺤﺖ ﺭﻳﺎﺳﺖ ﺍﺷﺮﻑ ﭘﻬﻠﻮی، ﻧﺎﻳﺐ ﺭﺋﻴﺲ ﻫﻴﺌﺖ ﺍﺟﺮﺍیی ﺣﺰﺏ ﺭﺳﺘﺎﺧﻴﺰ ﻣﻠﺖ ﺍﻳﺮﺍﻥ، ﻋﻀﻮﻳﺖ ﺩﺭ ﻴﺌﺖ ﺍﻣﻨﺎی ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻫﻬﺎی ﻓﺮﺡ ﭘﻬﻠﻮی، ﻛﺮﻣﺎﻥ ﻭ ﻧﻴﺰ ﺑﻨﻴﺎﺩ ﻓﺮهنگی ﺁﺭﺷﺎﻡ.
افخمی ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۴۹ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻋﻀﻮ ﻫﻴﺌﺖ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪگی ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻣﻠﻞ ﻣﺘﺤﺪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
ﺍﻭ ﺩﺭ ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﺷﺸﻤﻴﻦ ﺍﺟﻼﺱ ﻣﺠﻤﻊ ﻋﻤﻮمی ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻣﻠﻞ ﻣﺘﺤﺪ، ﺑﻪ ﺳﺎﻝ ۱۳۵۰/۱۹۷۱ ﺩﺭ ﺗﺮﻛﻴﺐ ﻫﻴﺌﺖ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪگی ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ یکی ﺍﺯ ﺍﻋﻀﺎی علیﺍ ﻟﺒﺪﻝ ﺍﻳﻦ ﻫﻴﺌﺖ ﺷﺮﻛﺖ ﺩﺍﺷﺖ. ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﺭ ﺍﺟﻼﺱ ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﻫﺸﺘﻢ ﻣﺠﻤﻊ ﻋﻤﻮمی ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻣﻠﻞ ﻣﺘﺤﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ۱۳۵۲/۱۹۷۳ ﺩﺭ ﻧﻴﻮﻳﻮﺭﻙ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﺷﺪ، افخمی ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺩﺑﻴﺮﻛﻞ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺯﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﮔﺮﻭﻩ ﻣﺸﺎﻭﺭﺍﻥ ﻫﻴﺌﺖ ﺑﻪ ﺭﻳﺎﺳﺖ ﺍﺷﺮﻑ ﭘﻬﻠﻮی ﺷﺮﻛﺖ ﻛﺮﺩ. ﻭ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۵۴/۱۹۷۵ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺗﺮﻛﻴﺐ ﻫﻴﺌﺖ نماﻳﻨﺪگی ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺍﺟﻼﺱ سی ﺍﻡ ﻣﺠﻤﻊ ﻋﻤﻮمی ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻣﻠﻞ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ.افخمی ﺩﺭ ﺩی ﻣﺎﻩ ۱۳۵۴ ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﺍﻣﻴﺮﻋﺒﺎﺱ ﻫﻮﻳﺪﺍ، ﻧﺨﺴﺖ ﻭﺯﻳﺮ، ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻭﺯﻳﺮ ﻣﺸﺎﻭﺭ ﺍﻣﻮﺭ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﻌﺮفی ﺷﺪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺳﻤﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺩﻭﻟﺖ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﺁﻣﻮﺯﮔﺎﺭ ﺣﻔﻆ ﻛﺮﺩ.ﻭی ﺩﺭ ﻣﺠﻤﻮﻉ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺑﻪ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﻛﺎﺑﻴﻨﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﻣﺴﺌﻮﻟﻴﺖ، ﺍﺟﺮﺍی ﭘﺮﻭﮊﻩ ﻧﻮﺳﺎﺯی ﺟﻨﻮﺏ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﻴﺰ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺑﺎ ﻭﺯﻳﺮ ﻣﺴﻜﻦ ﺍﻣﺮﻳﻜﺎ ﻫﻢ ﺗﺒﺎﺩﻝ ﻧﻈﺮ می ﻛﺮﺩ. ﺍﻭ ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﻗﺎﺋﻢ ﻣﻘﺎﻡ ﻣﻨﺼﻮﺏ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻫﻮﻳﺪﺍ ﺩﺭ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩﻫﺎی ﺩﺭﺧﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩ.

افخمی ﻭ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺯﻧﺎﻥ
بخشی ﺍﺯ ﺗﺤﻮﻻﺕ ﻓﻜﺮی ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎعی ﺍﺭﻭﭘﺎ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻗﺮﻥ ﻫﻔﺪﻫﻢ ﺁﻏﺎﺯ ﺷــﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻧﻴﺰ ﺍﻧﻌﻜﺎﺱ ﻳﺎﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﺣﻘﻮﻕ ﺯﻧﺎﻥ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎیی ﻛﺮﺩ. ﺭﺿﺎشاه ﺩﺭ ﺭﻭﻧﺪ ﻣﺪﺭﻧﻴﺰﺍﺳــﻴﻮﻥ ﻛﺸﻮﺭ، ﻣﺴــﺌﻠﻪ ﻛﺸﻒ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺭﺍﻩ ﺭﺳــﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﺯﺍﺩی ﻭ ﺣﻘﻮﻕ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﻄﺮﺡ ﻧﻤﻮﺩ. ﻭ ﭘﺴﺮﺵ ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺷﺎﻩ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﺟﻬﺖ ﺩﻣﻜﺮﺍﺗﻴﺰﺍﺳﻴﻮﻥ، گامهای مهمی در آن جهت برداشت که در آن زمان بی سابقه بود. ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﺪﻳﺪ ﺑﺎ ﭘﻴﺪﺍﻳﺶ ﻛﺎﻧﻮﻥ ﻣﺘﺮقی ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ. ﺍﻳﻦ ﻛﺎﻧﻮﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ۱۳۳۶ ﺗﺄﺳﻴﺲ ﻭ ﺩﺭ ۱۳۴۲ ﺑﻪ ﺣﺰﺏ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻧﻮﻳﻦ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﮔﺮﺩﻳﺪ،اولویت ﺩﻭﻟﺖ ﺩﺭ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﻧﻴﺰﺍﺳﻴﻮﻥ ﻛﺸﻮﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ،بدین ﺗﺮﺗﻴﺐ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻋﺮﺻﻪ، ﻧﻘﺶ ﺟﺪﻳﺪی ﺑﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﻛﺸﻮﺭ ﻭﺍﮔﺬﺍﺭ ﺷﺪ. که پیش از آن چنین اقدامی بی سابقه بود. ﺩﻭﻟﺖ ﻫﻮﻳﺪﺍ ﺩﺭ ﻓﺮﺍﻳﻨﺪ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺩﺭﺻﺪﺩ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﻓﻀﺎیی ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﺭﻛﺖ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺯﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺑﻴﻨﺠﺎﻣﺪ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﻭﺭ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﻋﺮﺻﻪ ﻫﺎی ﺍﺟﺘﻤﺎعی ﻭ ﻓﺮهنگی ﺑﻪ ﺣﻘﻮﻕ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﻳﻬﺎی ﺯﻧﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻳﺎﻓﺖ. ﺯﻧﺎﻥ ﻧﻴﺮﻭی ﺍﻧﺴﺎنی عظیمی ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺷﺮﻛﺖ ﻣﺆﺛﺮﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﻌﺎﻟﻴﺘﻬﺎیی ﻛﻪ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺳﺎﺯ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﻭ ﺗﺮقی ﺍﺳﺖ، ﺿﺮﻭﺭی ﺑﻮﺩ، ﭘﺎﺳﺦ ﮔﻮیی ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺋلی ﻛﻪ ﻧﻈﺎﻡ ﺑﻴﻦﺍ ﻟﻤللی ﻭ ﻧﻬﺎﺩﻫﺎی ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎتی ﻧﻈﻴﺮ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ، ﺗﻨﻈﻴﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻭ ﺟﻤﻌﻴﺖ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ بی ﺳﻮﺍﺩی ﻭ ﻓﻘﺮ، ﺟﺰ ﺑﺎ ﺷﺮﻛﺖ ﺯﻧﺎﻥ ﻗﺎﺑﻞ ﺣﺼﻮﻝ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺩ دلیلی ﺑﺮ ﺑﻬﺮﻩ ﮔﻴﺮی مفید ﺍﺯ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ نیرویی برای ﭘﻴﺸﺒﺮﺩ ﺍﻫﺪﺍﻑ ﺩﻭﻟﺖ ﺩﺭ ﺍﻣﺮ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺑﻮﺩ.

ورود به سازمان زنان
شروع كار خانم افخمی در زمينه مسائل زنان مربوط می شد به كار دانشگاهی ایشان, به خاطر اينكه در رشته ادبيات تعداد قابلت وجهی [از] دختران دانشجو درس می خواندند و اين دختران علاقه مند بودند به بحث و گفتگو درباره مسائل زندگی و مشكلاتی كه با آن روبه رو بودند.
در همان حال، خانم دكتر رجالی كه روان شناس بود و در همان دانشكده تدريس می كرد، دبيركل سازمان زنان شده بود و خيلی دلش می خواست كه سازمان [تحت] فعاليتش توسعه جمعيت » پيدا كند و به اصطلاح نهضت طرفدار پيدا كند. او از خانم افخمی درخواست یاری کرد كه با سازمان زنان ارتباط برقرار كند و دختران دانشجو كار در امور زنان را از دانشگاه ملی شروع كنند و از دانشگاههای ديگر هم بعداً عضو اين سازمان شدند. ملاحظه می گردد كه جمعيت دختران دانشجو كه پديدهای مجزا از تشكيلات اداری و مركزی سازمان زنان بود، فرصتی را فراهم آورد تا اين گروه در جلسات كلی سازمان شركت نمايد و بدين ترتيب تماس با دبيرخانه اين سازمان آغاز شد.
افخمی در يكی از جلسات مربوط به جمعيت دختران دانشجو٬ در حضور اشرف پهلوی، رياست سازمان زنان، گزارشی ارائه داد كه به اين ترتيب، باب آشنايی با وی گشوده شد. اشرف پهلوی در اين ديدار اظهار داشت من واقف هستم كه دانشجو در دنيا دوران پرتلاطمی را طی می كند و اين تلاطم بين دانشجويان ما نيز هست اما اگر ببيند به افكار و عقايد او توجه می شود از آن حالت عصيان بيرون می آيند، بايد تحرك بين دانشجويان باشد... در كميته شما به هرنحوی شده بايد تعداد بيشتری از دانشجويان عضويت داشته باشند و وظايف خود را انجام دهند؛ فقط شعار دادن كافی نيست و بايد در عمل نشان بدهند كه خواهان پيشرفت هستند و حالا زمان عمل است.
از اين رو، با پيشنهاد سيمين رجالی، دبيركل سازمان، افخمی به عنوان يكی از اعضای هيئت نمايندگی ايران، همراه اشرف پهلوی در نشست ساليانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ۱۹۶۹ شركت كرد. وظيفه وی تهيه متن سخن رانی برای نماينده ايران بود.
سرانجام در ۱۳۵۰ از طريق عبدالرضا انصاری، قائم مقام اشرف، پيشنهاد دبيركلی سازمان به وی داده شد و هم زمان با تدريس در دانشگاه، دبيركلی سازمان زنان را هم پذيرفت. وی در آستانه ۳۱ سالگی، هدايت سازمانی را به عهده گرفت كه اعضای شورای مركزی آن از حد متوسط سنی بالايی برخوردار بودند و در مورد توانايی او برای انجام امور محوله، شك و ترديدهايی وجود داشت, که به مرورایشان شایستگی خود را در اداره این سازمان به اثبات رسانید.

ورود به عرصه های بين المللی
به منظور اثربخشی و ارتقاع سطح سازمان ٬ فعاليتهای سازمان زنان ايران هم زمان با فعاليتهای داخلی، تماسهای بين المللی را برقرار نمود و در چهار كنفرانس بين المللی سازمان ملل متحد (مكزيك، چين، اسپانيا، امريكا) دنیا شاهد حضور ايران گردید. با تأسيس مؤسسات تحقيقاتی منطقه ای و بين المللی درباره وضع زنان٬ به مرور پرستيژ مترقيانه ايران نسبت به کشور های همسایه و حتی منطقه در مجامع بين المللی پدیدار و ایران در سازمان ملل نمونه و الگویی پسندیده برای حرکت کشور های رو به رشد معرفی گردید. مهناز افخمی مكانيسم و ساز و كارهای لازم را در اين رابطه تدارك و خطوط کلی را ترسیم می نمود.
خانم مهناز افخمی در مقاله ای تحت عنوان « انقلاب مسالمتآ ميز » به تشريح جنبش زنان ايران در دو دهه قبل از انقلاب با تكيه بر اهداف و برنامه ها و فعاليتهای سازمان زنان ايران و چگونگی روابط و رويارويی آن با مراكز تصميم گيری دولتی از سويی و با عوامل محافظه كار سنتی جامعه از سوی ديگر پرداخته است. در اين نوشته ضمن مرور تاريخچه جنبش زنان در دوره معاصر به فرايند تشكيل سازمان و اهداف نخستين آن، سپس تشريح امكانات و محدوديتهای موجود اين سازمان می پردازد.
در بخشی از اين مقاله به توصيف ساختار و نحوه كار و انواع فعاليتهای اين سازمان در ايران و عرصه بين المللی پرداخته است. او می نويسد: « آغاز بداری زنان ايران را می توان با جنبش تنباكو مقارن دانست. نشانه های اين بيداری نخست در اين جنبش و سپس در انقلاب مشروطيت كه زنان در آن حضوری محدود ولی قابل توجه داشتند پديدار شد. »
او ضمن ناچيز دانستن سهم زنان در نهادهای نوپای انقلاب مشروطه در عرصه سياسی كشور اضافه می نمايد كه در موضع اجتماعی و مدنی آنان هم تغيير محسوسی حاصل نشد و فعاليتهای سازمان يافته آنها عمدتاً به اتكای زنان طبقه مرفه شكل گرفت و عملاً به زمينه های آموزشی و انتشاراتی محدود بود. به اعتقاد وی دگرگونيهای اساسی از آغاز دوران پهلوی اول در وضع زنان پديدار می گردد.
امكان تحصيلات عالی و دانشگاهی برای زنان فراهم شد و با كشف حجاب، راه مشاركت روزافزون زنان در زندگی اجتماعی و اقتصادی كشور تا حدودی گشوده شدو با اصلاح قانون مدنی، زنان پاره ای از حقوق از دست رفته خود را بازيافتند.
در سال ۱۳۲۲ جمعيتی به نام « شورای زنان ايران » به كوشش « صفيه فيروز » تاسیس شد و با هدف نيل به برابری زنان با مردان و بالا بردن سطح فكری و فرهنگی بانوان به فعاليت پرداخت. در اين سالها بخش زنان حزب توده نيز به فعاليتهای گسترده ای دست زد و از آن جمله طوماری به پشتيبانی از حق رأی برای زنان تهيه و به نخست وزير وقت دكتر محمد مصدق ارائه كرد اما او به سبب مخالفت شديد رهبران روحانی تصميم گرفت در اين باره اقدامی نكند.

فعاليتهای افخمی پس از انقلاب
مهناز افخمی پس از انقلاب به امريكا رفت و به فعاليتهای خود در امور زنان ادامه داد.
وی هم ا كنون در سازمانهای بسياری برای برابری حقوق زنان و تثبيت جايگاه آنان فعاليت می كند. او از جمله بنيان گذاران سازمان غيردولتی بين المللی آموزش مديريت زنان در امريكا است. افخمی از اعضای بنياد مطالعات ايرانی (SIGI) و رئيس سازمان بين المللی همبستگی زنان است كه توسط اشرف پهلوی در خارج از ايران تأسيس شده مسئوليت تاريخ شفاهی زنان پناهنده به امريكا را برعهده دارد و در فصل نامه اين بنياد با عنوان ایران نامه مقالاتی از وی به چاپ رسيده است. او دراين باره می نويسد: « در سال ۱۹۸۱ كه به همت جمعی از دانشگاهيان ایرانی، بنياد مطالعات ايران را پايه گذاری می كرديم، تاريخ شفاهی را به عنوان يكی از برنامه های اصلی اين بنياد شناختيم... از ابتدا برنامه ای برای مصاحبه با زنان ايرانی در خارج از كشور بويژه زنانی كه در ايران عهده دار مشاغل مهم بوده ا ند يا در تصميم گيريهای عمده تأثيری قابلت وجه گذاشته ا ند و يا در حركتهای گوناگون زنان ايران نقش رهبری ايفا می كرده ا ند، تنظيم گرديد و به مرحله اجرا رسيد

تأليفات افخمی
افخمی كتاب و مقالاتی نوشته است كه اغلب مسائل مربوط به زنان را شامل می شود. برخی از مكتوبات وی در دوران تحصيل و پيش از ورود به عرصه سياسی بدين قرار است:
مقايسه ترجمه های مختلف انگليسی رباعيات خيام
مقاله در مورد شعر معاصر فارسی
ترجمه تاريخ هنر معماری ايران
ساير نوشته های افخمی نيز شامل موارد زير مي شود:
ايمان به آزادی
زنان در تبعيد
حقوق زنان در دنيای اسلام
در چشم طوفان: زنان در ايران پس از انقلاب
جامعه، دولت و جنبش زنان ايران ( ۱۳۵۷ ۱۳۴۲ ) مصاحبه با مهناز افخمی
انقلاب مسالمت آميز و تاريخ شفاهی ايران نيز از جمله مقالات وی در نشريه بنياد مطالعات ايران می باشد.
خانم افخمی عملکرد و خدمات شما باعث افتخار برای یکایک ایرانیان است.

خواننده گرامی از آنجا که من منابع کاملی در دسترس نداشتم٬ تلاش نمودم حداکثر اطلاعات موجود را در این زندگی نامه برای شما جای دهم و خود اعتراف می کنم که این زندگی نامه ای که در دسترس شما گذاشته ام کامل نبوده و امیدوارم شما اطلاعات دقیق تری از زندگی این بانوی تلاشگر را بیابید.

پارسا - وبلاگ خاک من ایران

چهارشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۹۲

تلاش برای پاکسازی کشور

هم میهن عزیز همراه هم تلاش کنیم امسال میهننمان را دزدان و ریاکاران دین فروش پاک کینم تا آیندگان بگویند کثافاتی را که ۵۷ تی ها در میهنمان بجا گذاشتند ما نسل بعد از ۵۷ زدودیم و نسبت به آن بی تفاوت نبودیم
---------------------------------------------------------------------------------
ملت بپا خیزید
ای ایرانی تباران منشنید اهریمن سیاهی و نادانی بر خاك پاك ایران زمینمان گسترانیده شده است از اهریمن ناسپاسی كه در درونتان حلقه زده است دوری و به جای آن مهرورزی و عشق و سپاسگذاری قلبی را نسبت به نیاكان ایرانی تبارتان كاشته وآنجاست كه با بازگشتی بزرگ به خود خود و هویت و ملیت ایرانی تان آرامش شجاعت عشق به میهن را در خود شعله ور خواهید دید و آنگاه خواهید دید پیروزی روشنائی و راستی بر تاریكی پلیدی و ترس و وحشت را شاد روان پدربزرگ میهن مان فردوسی گرانقدر پند خود را اینچنین سرود:

ده آهریمنند این به نیروی شیر                 كه آرند جان و خرد را به زیر
بدو گفت كسری٫ده دیو چیست                 كزان خِرد را بباید گریســت
چنین داد پاسخ كه آز و نـــــیاز                دو دیوند با زور و گردن فراز
دگر خشم و رشكست و ننگست و كین        چو نمام و دوروی و ناپاك دین
دهم آنكه از كس ندارد سپـــــاس              به نیكی هم نیست یزدان را سپاس


حال خود تفكر كنید كه آیا دلیل این همه نكبت خواری و پستی ملت ایران همین قبول جایگزینی ۱۰ اهریمنی نیست كه به جای نیك اندیشی در درون خود قرار داده ایم مسلم اینكه بله پس یاران به خود آیید ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است چرا كه خداوند حال هیچ ملتی را عوض نخواهد كرد مگر خود ملت بخواهد.
---------------------------------------------------------------------------------
کدام را ارج بنهیم؟

چونکه ما تاریخمان برباد رفت                          هستی و فرهنگمان بر خاک رفت
کاوه و آرش همانجا خاک شد                            پهلوان کشورم عباس شد!
جای کورش را علی آمد گرفت!                         کل آن آتشکده آتش گرفت
رستم و سهرابها گم می‌کنیم                              تازی ناموس خود بت می‌کنیم
نقش رستم ,تخت جمشید خاک شد                       کربلا و کاظمین آباد شد
رسم زرتشت را اگر دانی که چیست:               عید ما جشن غدیر و فطر نیست
ای هم میهنان جملگی تلاش کنیم                        سنت اعراب خاکستر کنیم

شنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۹۲

چهارشنبه سوری و سنت های پیرامون آن

يکی از آئينهای سالانه ايرانيان چهارشنبه سوری يا به عبارتی ديگر چارشنبه سوری است. ايرانيان آخرين سه شنبه سال خورشيدی را با بر افروختن آتش و پريدن از روی آن به استقبال نوروز می روند.چهارشنبه سوری، يک جشن بهاری است که پيش از رسيدن نوروز برگزار می شود.مردم در اين روز برای دفع شر و بلا و برآورده شدن آرزوهايشان مراسمی را برگزار می کنند که ريشه اش به قرن ها پيش باز می گردد.
مراسم ويژه آن در شب چهارشنبه صورت می گيرد برای مراسم در گوشه و کنار کوی و برزن نيز بچه ها آتش های بزرگ می افروزند و از روی آن می پرند و ترانه (سرخی تو از من ، زردی من از تو ) می خوانندظاهرا مراسم چهارشنبه سوری برگرفته از آئينهای کهن ايرانيان است که همچنان در ميان آنها و با اشکال ديگر در ميان باقی بازماندگان اقوام آريائی رواج دارد. اما دکتر کورش نيکنام موبد زرتشتی و پژوهشگر در آداب و سنن ايران باستان، عقيده دارد که چهارشنبه سوری هيچ ارتباطی با ايران باستان و زرتشتيان ندارد و شکل گيری اين مراسم را پس از حمله اعراب به ايران می داند.در ايران باستان هفت روز هفته نداشتيمدر ايران كهن هر يك از 
سی روز ماه، نامي ويژه دارد، كه نام فرشتگان است. شنبه و يکشنبه و... بعد از تسلط اعراب به فرهنگ ايران وارد شد. بنابراين اينکه ما شب چهارشنبه ای را جشن بگيريم( چون چهارشنبه در فرهنگ عرب روز نحس هفته بوده ) خودش گويای اين هست که چهارشنبه سوری بعد از اسلام در ايران مرسوم شد."
"برای ما سال ۳۶۰ روز بوده با ۵ روز اضافه ( يا هر چهار سال ۶ روز اضافه ). ما در اين پنج روز آتش روشن می کرديم تا روح نياکانمان را به خانه هايمان دعوت کنيم."
"بنابراين، اين آتش چهارشنبه سوری بازمانده آن آتش افروزی ۵ روز آخر سال در ايران باستان است و زرتشتيان به احتمال زياد برای اينکه اين سنت از بين نرود، نحسی چهارشنبه را بهانه کردند و اين جشن را با اعتقاد اعراب منطبق کردند و شد چهارشنبه سوری."بخش كردن ماه به چهار هفته در ايران ،پس از ظهور اسلام است و شنبه و يك شنبه و دوشنبه و ...... ناميدن روز های هفته از زمان رواج آنشنبه واژه ای سامی و درآمده به زبان فارسی و در اصل "شنبد" بوده است.
"سور "در زبان و ادبيات فارسی و برخی گويش های ايرانی به معنای "جشن"، "مهمانیو "سرخ" آمده است

مراسم چهارشنبه سوری
بوته افروزی
در ايران رسم است كه پيش از پريدن آفتاب، هر خانواده بوته های خار و گزنی را كه از پيش فراهم كرده اند روی بام يا زمين حياط خانه و يا در گذرگاه در سه يا پنج يا هفت «گله» كپه می كنند. با غروب آفتاب و نيم تاريك شدن آسمان، زن و مرد و پير و جوان گرد هم جمع می شوند و بوته ها را آتش می زنند. در اين هنگام از بزرگ تا كوچك هر كدام سه بار از روی بوته های افروخته می پرند، تا مگر ضعف و زردی ناشی از بيماری و غم و محنت را از خود بزدايند و سلامت و سرخی و شادی به هستی خود بخشند. مردم در حال پريدن از روی آتش ترانه هايی می خوانند.
زردی من از تو ، سرخی تو از من
غم برو شادی بيا ، محنت برو روزی بيا
ای شب چهارشنبه ، ای كليه جاردنده ، بده مراد بنده
خاکستر چهارشنبه سوری، نحس است، زيرا مردم هنگام پريدن از روی آن، زردی و یيماری خود را، از راه جادوی سرايتی، به آتش می دهند و در عوض سرخی و شادابی آتش را به خود منتقل می کنند. سرود "زردی من از تو / سرخی تو از من"
هر خانه زنی خاكستر را در خاك انداز جمع مي كند، و آن را از خانه بيرون می برد و در سر چهار راه، يا در آب روان می ريزد. در بازگشت به خانه، در خانه را می كوبد و به ساكنان خانه می گويد كه از عروسی می آيد و تندرستی و شادی برای خانواده آورده استدر اين هنگام اهالی خانه در را به رويش می گشايند. او بدين گونه همراه خود تندرستی و شادی را برای يك سال به درون خانه خود می برد. ايرانيان عقيده دارند كه با افروختن آتش و سوزاندن بوته و خار فضای خانه را از موجودات زيانكار می پالايند و ديو پليدی و ناپاكی را از محيط زيست دور و پاك می سازند. برای اين كه آتش آلوده نشود خاكستر آن را در سر چهارراه يا در آب روان می ريزند تا باد يا آب آن را با خود ببرد.
مراسم كوزه شكنی
مردم پس از آتش افروزی مقداری زغال به نشانه سياه بختی، كمی نمك به علامت شور چشمی، و يكی سكه دهشاهی به نشانه تنگدستی در كوزه ای سفالين می اندازند و هر يك از افراد خانواده يك بار كوزه را دور سر خود می چرخاند و آخرين نفر ، كوزه را بر سر بام خانه می برد و آن را به كوچه پرتاب می كند و می گويد: «درد و بلای خانه را ريختم به توی كوچه» و باور دارند كه با دور افكندن كوزه، تيره بختی، شور بختی و تنگدستی را از خانه و خانواده دور می كنند. همچنين گفته ميشود وقتی ميتراييسم از تمدن ايران باستان در جهان گسترش يافت، در روم وبسياری از کشورهای اروپايی ،روز ۲۱ دسامبر ( ۳۰ آذر ) به عنوان تولد ميترا جشن گرفته ميشدولی پس از قرن چهارم ميلادی در پی اشتباهی كه در محاسبه روز كبيسه رخ داد . اين روز به ۲۵ دسامبر انتقال يافت.
فال گوش نشينی
زنان و دخترانی كه شوق شوهر كردن دارند، يا آرزوی زيارت و مسافرت، غروب شب چهارشنبه نيت می كنند و از خانه بيرون می روند و در سر گذر يا سر چهارسو می ايستند و گوش به صحبت رهگذران می سپارند و به نيك و بد گفتن و تلخ و شيرين صحبتكردن رهگذران تفال می زنند. اگر سخنان دلنشين و شاد از رهگذران بشنوند، برآمدن حاجتو آرزوی خود را برآورده می پندارند. ولی اگر سخنان تلخ و اندوه زا بشنوند، رسيدن به مراد و آرزو را در سال نو ممكن نخواهند دانست.

قاشق زنی
زنان و دختران آرزومند و حاجت دار، قاشقی با كاسه ای مسين برمی دارند و شب هنگام در كوچه و گذر راه می افتند و در برابر هفت خانه می ايستند و بی آنكه حرفی بزنند پی در پی قاشق را بر كاسه می زنند. صاحب خانه كه می داند قاشق زنان نذر و حاجتی دارند، شيرينی يا آجيل، برنج يا بنشن و يا مبلغی پول در كاسه های آنان می گذارد. اگر قاشق زنان در قاشق زنی چيزی به دست نياورند، از برآمدن آرزو و حاجت خود نااميد خواهند شد. گاه مردان به ويژه جوانان، چادری بر سر می اندازند و برای خوشمزگی و تمسخر به قاشق زنی در خانه های دوست و آشنا و نامزدان خود می روند.
آش چهارشنبه سوری
خانواده هايی كه بيمار يا حاجتی داشتند برای برآمدن حاجت و بهبود يافتن بيمارشان نذر می كردند و در شب چهارشنبه آخر سال «آش ابودردا» يا «آش بيمار» می پختند و آن را اندكی به بيمار می خوراندند و بقيه را هم در ميان فقرا پخش می كردند.
تقسيم آجيل چهارشنبه سوری
زنانی كه نذر و نيازی می كردند در شب چهارشنبه آخر سال، آجيل هفت مغز به نام «آجيل چهارشنبه سوری» از دكان رو به قبله می خريدند و پاك می كردند و ميان خويش و آشنا پخش می كردند و می خورند. به هنگام پاك كردن آجيل، قصه مخصوص آجيل چهارشنبه، معروف به قصه خاركن را نقل مي كردند. امروزه، آجيل چهارشنبه سوری جنبه نذرانه اش را از دست داده و از تنقلات شب چهارشنبه سوری شده است.
گرد آوردن بوته، گيراندن و پريدن از روی آن و گفتن عبارت "زردی من از تو، سرخی تو از من" شايد مهمترين اصل شب چهارشنبه سوری است. هر چند که در سالهای اخير متاسفانه اين رسم شيرين جايش را به ترقه بازی و استفاده از مواد محترقه و منفجره خطرناک داده است.پس اميدورام دوستان عزيز با خواندن اين مطالب قشنگی اين رسم را با انجام كارهای خطرناك و استفاده از ترقه های خطرناك خراب نكنند.
مراسم ديگری مانند توپ مروارید ، فال گوش ، آش نذری پختن ، آب پاشی ، بخت گشائی دختران ، دفع چشم زخمها ، کندرو خوشبو ، قلیا سودن ، فال گزفتن هم در این شب جزو مراسمات جالب و جذاب می باشد
.

چهارشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۹۲

قسمتی‌ از دفاییات احمد کسروی - لطف کنید این متن را با دقت بخوانید


ای توده غافل، اندکی بیندیشید، این ملایان جز نگهداری دکان خود نمی‌خواهند، قسمتی‌ از دفاییات احمد کسروی (۱۳۲۴)
ای توده غافل، اندکی بیندیشید، این ملایان جز نگهداری دکان خود نمی‌خواهند.

اینان همان مردم رسوایی هستند که با هر چیز تازه‌ای که برایِ بیداری و هشیاری مردم مفید باشد مخالفت میکنند، با مشروطه مخالفت کردند، با مدرسه مخالفت کردند، اکنون هم که با ما که می‌خواهیم به یکباره دکان اینان را ببندیم به مخالفت آغازیده اند. افسوس ما در این است که اینان شما را وسیله اجرایِ نیت سو خود میکنند و خودشان را در پناه نادانیها و بی‌ خردیهایِ شما نگاه میدارند.

به خود آئید، دوست و دشمن خود را بشناسید، بیایید نوشته‌هایِ ما را بخوانید، ما دلیل‌هایِ بسیاری توانیم آورد که این ملایان و مفتخوران درد دین ندارند و در بند شکم و دکان خود هستند.


قسمتی‌ از دفاییات احمد کسروی (۱۳۲۴)، مردی که می‌خواست ایران را از تاریکی‌ نجات دهد.

احمد کسروی همه در آمد خود را پس از مخارج بسیار محدود زندگی‌اش، صرف کارهای علمی می‌کرد.
او که همواره اجاره‌نشین بود و خانه شخصی نداشت، زمانی در آخر خیابان شاهپور در منزلی اجاره‌ای می‌نشست؛ پشت در خانه‌اش تابلوئی داشت: «سیداحمد کسروی وکیل پایه یک دادگستری».

وقتی گروهی از اسلام‌گرایان «در خیابان او را زدند و پیراهنش پاره و خونی شد، یکی از یاران او را برای گرفتن یک پیراهن به خانه‌اش فرستادند و هنگامی که همسر او به در آمد، گفت: او تنها یک پیرهن دارد و هنگامی که کثیف شود شب آن را می‌شوید و صبح دوباره می‌پوشد».



شرم بر کسانی که خادمین حقیقی سرزمین خود را نمی شناسند و اما دشمنان این سرزمین را ارج می نهد و می پرستند.

یکشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۹۲

گردنبندِ طلایی با نقشِ شاهِ ساسانی

گردنبندِ طلایی با نقشِ شاهِ ساسانی | این گردنبند طلایی با نقش شاه ساسانی در میانه آن و در دو سوی دیگرش نقشِ دو شیر غرنده دیده می‌شود. قدمتِ این گردنبد به سده‌ی پنجم و ششم میلادی (دورهٔ ساسانی) می‌رسد.

جمعه، اسفند ۱۶، ۱۳۹۲

اسلام، بزرگ ترین شر در تاریخ بشر‎

نگاهی کوتاه به گرفتاری کشورهای منطقه

با نگاهی هر چند ساده و گذرا به جهانی که در آن می زییم پی به رنج و درد بشر کنونی خواهیم برد. خبرهای تکراری که هر روزه از ماهواره و اینترنت پخش می شوند یکی از یکی بدتر و دردآورتر است، از جنگ و بمباران و گورهای دست جمعی گرفته تا کشت و کشتار و خودکشی و سنگسار و… که همه و همه نشانی از رنج و درد دارند. به راستی که بایست گریست به روز و روزگار این جهان و آدم هایش و این همه نگون بختی و پلشتی و اندوه. نگاهی به افغانستان بیندازید. نگاهی به پاکستان و عراق و سودان و سومالی و لیبی و سوریه یا هتا به ایران خودمان بیندازید تا آن چه گفته شد بیشتر برایتان ملموس باشد.

آخوندکی در بحرین که احتمالن فرستاده رژیم اسلامی است، مردم را علیه حکومت آنجا تحریک میکند. گرچه حکومت بحرین هم دموکراسی و مردمی نیست ولی هزاران شرف دارد به رژیم جهنمی اسلامی که خون مردم را توی شیشه کرده و غارتگر است.

میلیون ها و چه بسا میلیاردها زن و مرد و دختر و پسر و کودک و پیر در آسیا و آفریقا در نداری و نکبت دست پا می زنند تا مبادا جیب های سردمداران کشورهای سرمایه داری مانند امریکا و انگلیس و فرانسه و اسراییل لبالب از سیم و زر نباشد. شاید بگویید این چه پیوندی می تواند با اسلام داشته باشد. ولی به دید من بن مایه و آغاز بیشتر این بدبختی های امروز جهان به نیروی اهریمنی به نام اسلام برمی گردد.

این تظاهرات اسلام گرایان بنگلادش است که گویا حکومت افغانستان را لیبرال می خوانند و نمی خواهند مانند افغانستان شوند. آنان می خواهند دولت لیبرال کشور خود را سرنگون کنند و قوانین اسلام را پیاده نمایند. می بینیم که اسلام چگونه خرد و عقل را از گروهی مردم خاورمیانه و آسیا گرفته و آنها را آدم های متجاوز و دگم مذهبی بار آورده است.

اسلام چگونه پای گرفت؟

اکنون به روشن شدن این گفته می پردازم:

تا پیش از زایش اسلام، در ایران امپراتوری توانمند ساسانیان پا به پای امپراتوری روم در حال پیشروی بود. و بنابراین توازنی بین شرق و غرب برقرار بود. ولی پس از پا گرفتن اسلام و یورش مسلمانان متجاوز به کشور های خاورمیانه و شرق مانند ایران و سرنگونی فرمانروایی ساسانی، این توازن از میان رفت و همین خود مایه فزونی توان غرب و پیش زمینه ای برای استثمار شرق از سوی غرب در سال های پس از آن شد که این گفته، جستار بنیادین این نوشتار می باشد.

مسلمانان عرب در آغاز پا پا گرفتن حکومت اسلام، به دور از کم ترین منطق و خردی به دیگر قبیله های عرب یورش می بردند و به نام آفریدگار جهان و این که ما از سوی خداوند آمده ایم، پسران و مردان آن قبیله را یا می کشتند و یا به بردگی در می آوردند و زنانشان را به کنیزی می گرفتند و از آن ها بهره کشی جنسی می کردند، همچنین سرمایه هایشان را نیز می دزدیدند. تنها منطق اسلام از روز نخست همانا زور و خشونت بود و از بن چم (معنای) واژه “اسلام” ، “تسلیم شدن” است. پس یا اسلام بیاورید و باج بدهید یا این که گردنتان را می زنیم. تا جایی که محمد بن عبدالله پیامبر مسلمانان به پادشاه ایران نامه نوشت که یا اسلام آورید یا باید به ما باج بدهید.

این رفتار سپاه پاسداران نظام است با مردم عادی و معترض به حکومت. آیا شما جنایت کارتر از این رژیم، چه ملا، چه پاسدار، و یا بسیجی سراغ دارید؟.

تجاوز مسلمانان به کشورهای دیگر

مسلمانان پس از کشت و کشتار قبیله های دیگر در شبه جزیره عربستان و فزون یافتن توانشان آن گاه بر آن شدند تا با یورش به کشورهای دیگر مانند یمن و شام و مصر و ایران و… سرمایه های آنان را نیز به نام غنیمت و این که خداوند این حق را به آن ها داده است، مال خود کنند. نتیجه این شد که آن کشورها به سبب تجاوز و غارت تازیان هنوز که هنوز است پس از گذشت بیش از هزار سال کمر راست نکرده اند و به خاک سیاه نشسته اند.

در سایه همین خرد شدن کمر مشرق زمین بود کشورهای غربی که آسیب چندانی از دستگاه نابودگر اسلام ندیده بودند، به آسانی توانستند که کشورهای دیگر را زیر استثمار و یوغ خود در آوردند. راه دور نرویم نگاهی به سرنوشت ایران خودمان پس از چیره شدن آدم خواران اسلامی بیندازید. نزدیک به ۶۰۰ سال ما را غارت و چپاول کردند، ما را نجس و مجوس می خواندند و هر سال سرمایه های ما را به نام خراج بر روی سد ها و هزاران شتر به دارالاخلافه اسلامی می بردند.

این پاره ای از جنایات رژیم اسلامی است. ما می بینیم ولی ساکتیم. زیرا این قربانیان را از فامیل و بستگان خود نمی دانیم.

رهایی از چنگال غارتگری مستقیم تازیان

تازه پس از این ۶۰۰ سال، با زور مغول ها بود که ما از شر آن ها آسوده شدیم. ولی پس از آن نیز این اهریمن گریبان گیریمان بود و به جز بازه های زمانی کوتاه که دلاور مردان و رادمردانی چون نادرشاه بزرگ دل به بازسازی ایران زمین بستند یا هنگامی که دکتر مصدق کوشش برای استقلال و سربلندی ایران کرد، همواره و همواره ما زیر استعمار عثمانی ها یا پرتغالی ها یا انگلیس ها یا امریکایی ها بودیم.

فقر و بدبختی مردم کشورهای مسلمان

دیگر کشورهای زخم خورده از اسلام هم به همین گونه بودند. در عراق، در سوریه در افغانستان و پاکستان و هتا عربستان که مهد اسلام است و بیایید تا کشورهای آفریقایی مانند سودان و مصر و لیبی و تونس و آفریقای جنوبی و سومالی و… آفریقایی که از برای داشتن سرمایه های گرانبهایی چون زر یا خاورمیانه ای که انباشه از زر سیاه (نفت) است، چرا باید مردمانش در چنین نکبت و بدبختی به سر برند؟.
هشتاد درسد از سرمایه های جهان کنونی در دست یک درسد مردم جهان است. به راستی فاجعه ای بزرگ تر از این هم هست؟. اکنون شاید به نگارنده حق بدهید که چرا فرنود (دلیل) جنگ و ناامنی و خونریزی و ستم و اندوه و اشک آدمیان را در اسلام می دانم. بی گمان اگر اهریمنی به نام اسلام در کار نبود، اکنون جهان بسیار بسیار زیباتری داشتیم.

بریتانیایی ها چهارسد سال پیش بود که در شهرهایشان سیستم آب و فاضلاب داشتند، در حالی که ایران ما در هنگام امپراتوری سترگ هخامنشی مجهز به راه فاضلاب بود. باستان شناسی به نام ویلهلم کونیک ۶۲ سال پیش در عراق کنونی که تیسپون شهر باستانی ما می شود، پیل های الکتریکی را کشف کرد که نشان می داد ایرانیان در هنگام اشکانیان باتری درست کرده بودند. اکنون خودتان به این بیندیشید که اگر ویروسی به نام اسلام نبود روزگار کنونی ایران به چه ترتیبی بود. به یقین همه این پیشرفت های علمی و فناوری که در این چند سد ساله در غرب رخ داده را ایران سال ها پیش به آن ها می رسید.

پیش از به پایان بردن نوشتارم، از مسلمانان باورمند می پرسم که اگر این گونه نیست و منطق اسلام زور و شمشیر نبود و این گونه که به ما از کودکی فهمانده اند که این دین، دینی آزاد و منطقی بوده، پس به این پرسش بنیادین نگارنده پاسخ دهند: “چرا این اسلام عزیز به جز از کشورهای خاورمیانه و اندکی هم در اروپا مانند اسپانیا و فرانسه، به جاهای دیگر نرفت؟ به بیان دیگر چرا ما در کشورهای امریکای جنوبی مانند برزیل و آرژانتین و کلمبیا یا کشورهای قاره اقیانوسیه، مانند استرالیا شاهد شمار چندانی از مسلمانان به مانند کشورهای خاورمیانه نیستیم و در آن جا خبری از اسلام نیست؟”.

این ویدیو کشتار اسلام به دست طالبان را در افغانستان نشان می دهد. سالهاست که طالبان نماینده اسلام در افغانستان و پاکستان به کشت و کشتار مردم می پردازد و مردم خردباخته این دو کشور از این آدم کشان طرفداری می کنند. همانگونه که ۱۸ میلیون خردباخته و عده ای مزدور با رأی دادن، رژیم اسلامی را سر پا گذاشته اند.

دلیل گسترش اسلام در بخشی از جهان

اگر این دین، دین خردورزی و بر پایه استدلال و اندیشه بود و این گونه که می گویید که هر کسی با اندیشه و کنکاش و مطالعه دین اسلام را پیشه کرده است، پس چگونه است که ما تنها در کشورهای بهم چسبیده ای مردمان مسلمان می بینیم؟.

آیا جز این است که چون شمشیر جلادان و خونخوارهای اسلام مانند خالدبن ولید، سعدبن ابی وقاص، وعبدالرحمن بن عوف و… به آن کشورها نرسید تا با زور شمشیر آن ها را مسلمان کنند، بوده؟، پاسخ ساده است، چون که بین اون کشورها آب و اقیانوس بود و شمشیرهای دیگر سیف الله های اسلام به آن جا نرسید. این سخن را بدین جهت گفتم که به این سخن یاوه “اسلام و مسلمانان یک واندی میلیاردی در جهان” ننازید و دلخوش به آن نباشید، چون که ارزشی نداره.

کشتار دسته جمعی مسیحیان به دست اسلام گرایان در نیجریه. این نیز یکی از صدها جنایت مسلمانان است که به دستور قرآن و محمد صورت گرفته است.

یک آدم پست و جاه طلبی که به کاروان ها شبیخون می زده و کارش دزدی از دست رنج دیگران بوده به این کشوها یورش برده و آن ها را به بردگی کشانده و سرمایه هایشان را دزدیده. اکنون شما به این می نازید؟. هیتلر هم اگر اندکی شانس با او یار بود و دچار آن سرمای جانفرسا در هنگام یورش به شوروی نمی شد، چه بسا که همه جهان را گرفته بود و امروز همه زیر فرمانروایی نازی ها بودند. ولی آیا این ارزشی دارد که کسی به زور آدم های آزاده جهان را به بردگی بکشاند؟.
تازه هیتلر که ادعای فرستاده شدن از سوی خدا و این سخن ها را هم نداشت. ولی درباره محمد که خود را پیامبر خدا شناسانده بود و این همه ستم و آدم کشی را با نام خدا کرد، چه می توان گفت؟. وانگهی، هیتلر فردی سازنده بود و کارهای بزرگی برای آلمان انجام داد که هنوز هم مردم آلمان از آن بهره می گیرند.

نکته ای چند از آنچه گذشت

امید است که مردم جهان با اندیشه ورزی و پیشه کردن خرد، این ویروس مرگبار و بلای شوم که اسلام نام دارد را و تا کنون میلیون ها و میلیون ها قربانی گرفته را به کنار نهند تا جهان ما آدم ها از شری به نام اسلام آسوده باشد. خیزش مردم مصر در همین راستا و همچنین در آینده نزدیک در دیگر کشورهای اسلامی و از جمله ایران، بر علیه اسلام سیاسی، برای همیشه این اهریمن زشت چهره را به مکان های اصلی خود یعنی مساجد بر خواهد گردانید. همین که اجازه بدهیم چنین اهریمنی در مساجد هم باشد، نهایت گذشت و دست و دل بازی است.
پاورقی اطلاعات

روندِ مسلمان کردنِ ایرانیان
۱) شمشیرزنیِ جهادگرانِ عرب که همراه با تخریبِ شهر‌ها و کشتارهای انسانی و تاراج اموال و زن و فرزندان و به تسلیم کشاندنِ مغلوبین بود.
۲) از خانه‌ها بیرون کشیدن و بردن و غلام و کنیز کردن کودکان و نوجوانانِ ایرانی (که در زبانِ دینی ”سَبْیْ کردن“ گفته می‌شود) و مسلمان کردن و عرب زبان کردنِ آنها.
۳) به کار گرفتنِ اجباریِ مغلوبین در لشکرکشیهای جهادی به عنوانِ "سپرِ انسانی و گوشتِ دمِ نیزه و شمشیر" و محبور کردنشان به پذیرش اسلام.
۴) مجبور کردنِ کلان‌تر روستا به پذیرش اسلام یا مرگِ خویش و اسارت و بردگی فرزندانش.
۵ ) به کارگیری نسلهای دوم و سوم ِ ایرانیانِ مغلوب در دستگاههای مالی و تشویق اجباری ِ آنها به پذیرش اسلام.

۶) استخدام بازماندگانِ خاندانهای فرهیختگانِ ایرانی به عنوان مربیانِ حاکمزادگانِ عرب و تشویقِ اجباریِ آنها به پذیرشِ اسلام این مربوط به سدۀ دوم هجری به بعد است. "قزلباشان در ايران، اميرحسين خنجی، صفحه ١١“

سه‌شنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۹۲

فردگرایی بهتر است یا گروه گرايی؟



در ایران اکثرا آدم های فردگرا هستند همه تفریحات ما از زندگی خلاصه میشود در یک خلوت دنج بدون مزاحم
 
حکومت های پادشاهی ایران از اون خلفای عباسی صفاریان و غزنویان گرفته تا دوره قاجار همه از فعالیت های جمعی و دسته و گروه شدن مردم می ترسیدند البته ناگفته نماند حکومت جمهوری اسلامی دورگه کمونیستی و آخوندیسم هم می ترسد حکومتهای این چنینی نگران جوشش و جنبش هایی از بطن این تجمع ها هستند به همین دلیل همه این حکومتها از طریق ایادی و انصار خود سعی میکردند بدبینی و بی اعتمادی را جایگزین تفاهم اعتماد و مشارکت گروهی کنند ما یاد گرفته ایم فردگراشویم و نسل ما آموخت باتکیه برضربالمثل هایی از جنس همین تفکر غالب مثل هر کس به فکر خویش است و غیره از فعالیتهای گروهی بپرهیزد
مسئله فردگرایی ریشه در تاریخ چند هزار ساله ما ایرانیان دارد ما کمتر طی تاریخ سیاسی و اجتماعی کشورمان توانسته ایم گروه هایی منسجم را داشته باشیم چنانکه اگر طی یک برهه از زمان گروه هایی هم مانند گروه های سیاسی فرهنگی سیاه جامه گان سربداران و یا حتی امیرکبیری شکل گرفت خیلی زود به وسیله افرادی از میان خودشان فرو ریخت زیرا تربیت ما برخی از ما متکی بر فرد است ما عادت نکرده ایم به جمع اعتماد کنیم و در مقابل حقوق فردی افراد را در میان جمع محترم بشماریم
مثالی میزنیم ما کمتر بازی های گروهی را با موفقیت پشت سر گذاشته ایم همین قدر که نتایج مسابقات فوتبال والیبال و خیلی چیزای دیگر و در مقبل ورزش های تک نفره مثل وزنه برداری کشتی بوکس و غیره نگاه کنیم متوجه میشویم که تا چه اندازه در فعالیت های فردی موفق تر از کارها و بازی های گروهی بوده ایم
نکته مهم این است که ما علاوه بر ضعف در مشارکت و عدم اعتماد به جمع حتی در داوری نسبت به فعالیت گروهی نگاه فردی داریم چنانکه در شکست ورزش های گروهی ملموس تر از همه آنها مثل همین فوتبال همیشه یک نفر با عنوان مربی دروازه بان یا یک نفر بازیکن خاص مسئول شکست تیم شناخته می شود و ما حتی در قضاوت هایمان غافل ار نگاه جمعی و ارزیابی جمعی و گروهی هستیم
زیرا به عقیده استاد من که آقای دکتر قرایی مقدم جامعه شناس و استاد دانشگاه باشد.ما هیچ وقت در نظام آموزشی خودکار و تحقیق گروهی انجام نداده ایم و نمره گروهی نگرفته ایم چون هیچ گاه مسئولان گروه را موظف به انجام کاری نکرده اند اگر هم کرده اند صددرصد در داخل گروه مشکلات فکری زیادی وجود خواهد داشت متاسفانه نه نظام اموزشی ما و نه رسانه های شنیداری و دیداری ( که همان تلویزیون و رادیو سراسری باشد ) ما در جهت تقویت گروه و گروه گرایی تلاش نکرده اند بلکه برعکس آن را انجام داده اند یعنی رواج بدبینی در کار تیمی را انجام داده اند.
استادم می گوید ایجاد مسئولیت ها و گروه های جدیدی را طی سالهای اخیر یکی از راهکار های موثر در افزایش فعالیت های گروهی می داند اما معتقد است که تازمانی که شهردار مدرسه یا شورای محلی ایجاد شود اما اختیارات لازم به آنها داده نشود هر چند هدف اداره امور به دست خود بچه های مدرسه و یا اهالی محل است اما هیچ گاه این نوع از آزادی ( یاهمان فیگور دمکراسی غربی ) که گاهی حکومت و یا مسئولان آن را با گرفتن اختیارات محدود می کنند نمی تواند گروه گرایی را تقویت کند.
 
ویژگی و قدرت گروه
 
استاد بنده ( دکتر قرایی مقدم ) با اشاره به این که ما در ایران گروه های واقعی نداریم گفت گروه تعریف و ویژگی خاصی دارد که معمولا این ویژگی را در میان گروه های حتی خودجوش ایرانی نمی توان دید
اعضای یک گروه اهداف و احساسات مشترک دارند با یکدیگر احساس همدلی می کنند و در نهایت هر فرد در گروه محدوده مشخص و ارتباط متقابل با دیگر اعضا دارد او می گوید وجود و قدرت گروه ها را در دنیای کنونی یکی از ملزومات قدرت سیاسی اجتماعی اقتصادی و حتی نظامی یک کشور می داند و می گوید شکل گیری رفتارهای گروهی در میان مردم یک جامعه می تواند مایه اقتدار و شکوه نظامی یک کشور در هنگام بروز جنگ شود و در واقع مردمی که رفتار گروهی را تجربه کرده باشند در شرایط بحرانی جنگ و یا بلایای طبیعی خیلی هوشیار تر موفق تر و سریع تر ار مردم جامعه ای عمل می کنند که رفتارگروهی ضعیفی داشته اند به بیان دیگر وجود گروه های مختلف می تواند همبستگی ارگانیکی در جامعه ایجاد کند و ارتباط گروهی سالم را تقویت کند
 
آقای مقدم اولین مرحله آموزش و ورود به گروه را خانواده وکودکستان می داند و معتقد است با ترویج و آموزش رفتارهای گروهی و انجام کارها به صورت مشارکتی در خانه و سپس مدارس می توانیم نگاه نسل های آینده را به گروه و فعالیت گروهی تغییر دهیم مهمترین و اولین گام برای رسیدن به این اهداف گنجاندن مباحث مربوط به گروه در محتوای کتابهای درسی و کار گروهی خواستن و نمره تیمی دادن به دانش آموزان است.

برای تشکیل گروه باید خودآگاهی حاصل شود و تازمانی که همه افراد ضرورت وجود گروه را حس نکنند گروه موفق شکل نخواهد گرفت و به اهداف بزرگ خود نخواهد رسید.

یکشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۹۲

کمک فوری برای نادرشاه افشار

برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم
معروف است که نادر شاه افشار پس از شكست از عثمانی به ميرزا مهدی خان منشی خود گفت : از سركردگان ولايت كمك بخواه تا فورا به ياری ما بشتابند ، او هم همان طوری كه رسم منشيان متملق آن روزگار بود ، در نامه ای اشاره كردكه : « به اردوی كيوان شكوه چشم زخمی وارد آمده ! الی آخر ....... وقتی نامه را برای نادر خواندن سخت عصبانی شد و فرياد زد :
(( اين حرف ها چيست ؟ بردار بنويس : « فلان ...... خواهر و مادرتان را پاره كردند، هر چه ممكن است زودتر خودتان را برسانيد !!))