چهارشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۹۱

۱۰ انرژی که احتمالا تاکنون درباره آنها چیزی نشنیده اید!

۱- انرژی آب شور- که به آن نیروی اُسمزی یا انرژی آبی نیز می گویند. این منبع انرژی امیدبخش زمانی که آب شور به آب تازه اضافه می شود، در طی فرایندی که به آن الکترودیالیز گفته می شود، تولید می شود.


۲- هلیوکالچر- این فرایند سوخت را از طریق ترکیب کردن آب شور مزه، مواد مغذی، ارگانیزمهای فتوسنتز، دی اکسید کربن و نور خورشید ایجاد می کند. بر خلاف سوختهای جلبکی، هلیوکالچر سوخت را بصورت مستقیم تولید کرده و نیازی به تصفیه ندارد.

۳- پیزوالکتریسیته – این تکنولوژی انرژی جنبشی ناشی از حرکت انسان را دریافت می کند. با قرار دادن مواد پیزوالکتریسیته در حاشیه پیاده رو ها یا در کف کفشها الکتریسیته می تواند از طریق هر یک قدمی که فرد به هنگام راه رفتن بر می دارد تولید شود.

۴- تبدیل انرژی حرارتی اقیانوس – این فرایند از تفاوت دمای موجود بین قسمتهای کم عمق آب با قسمتهای عمیق تر برای روشن کردن موتور استفاده می کند.

۵- فاضلاب انسانی – توضیح این نوع از انرژی بدیهی بنظر می رسد. اسلو، پایتخت نروژ پیش از این طرحهایی را در رابطه با بکار انداختن اتوبوسهای عمومی خود با استفاده از زباله های تولیدی توسط انسان داشته است.

۶- انرژی سنگهای داغ – نوعی جدید از انرژی وابسته به حرارت مرکزی زمین که شامل وارد کردن آب شور و سرد با فشار زیاد به داخل زمین به جهت حرکت دادن آن آبی است که توسط گوشته زمین* گرم شده، می باشد. هنگامی که آب گرم می شود، با انتقال انرژی تولید شده می توان آن را به الکتریسیته تبدیل کرد.

۷- انرژی قابلیت تبخیر – دانشمندان برگه ای بسیار کوچک را طراحی کرده اند که از طبیعت تقلید می کند. این برگه می تواند از آب در حال تبخیر بدلیل ویژگیهای متفاوت الکتریکی میان آب و هوا، الکتریسیته تولید کند.

۸- گرداب ناشی از ارتعاشات – این فرایند انرژی تجدید پذیر را از جریان های آب با سرعت کم بدست می آورد. انرژی زمانی بدست می آید که آب از میان شبکه ای از میله ها عبور می کند.

۹- همجوشی هسته ای – هلیوم ۳ توانایی ایجاد انرژی پاک را از طریق همجوشی هسته ای دارا می باشد. تنها مشکل در این رابطه اینست که این ایزوتوپ غیر رادیو اکتیو در سطح کره زمین بسیار کمیاب می باشد. راه حل آن هم استخراج کردن آن از سطح ماه است – هلیوم ۳ در سطح ماه به وفور یافت می شود.

۱۰- انرژی خورشیدی مبتنی بر فضا – خورشید در فضا همیشه در حال تابش و درخشندگی است. در این رابطه نظر بر قرار دادن صفحات خورشیدی متحرک در یک مدار می باشد که انرژی را به سمت زمین باز می گرداند.

سه‌شنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۹۱

افتادن سیرانائیکا (لیبی شمال شرقی) به دست ایران دوران هخامنشیان ـ نگاهی کوتاه به گذشته لیبی

یک ستون از سپاه اعزامی ایران که برای رسیدن به مناطق یونانی نشین ساحل جنوبی مدیترانه (لیبی کنونی) مسیر شمالی تری را در پیش گرفته بود در ماه می سال 524 پیش از میلاد تصرف ناحیه سیرانائیکا Cyrenaica (لیبی شمال شرقی و امروزه شامل شهرهای متعدد ازجمله بنغازی، المرج، البیضاء، اجدابیا، طُبرُق و درنه) را تکمیل کرد. ستون دیگر این سپاه که راه کوتاهتر صحرارا در پیش گرفته بود در واحه سیوا (سیوأه = سیوه) گرفتار توفان شن شد و از میان رفت. کمبوجیا (کامبوزیا ـ کامبیز) شاه وقت ایران که مصر را تصرف و در جنوب این کشور اقامت داشت این سپاه را مامور تصرف شمال غربی کرده بود. در جریان تصرف سیرانائیکا؛ مناطق پنتاپولیسPentapolis (سیرنCyrene = برقه)، Euresperides (بنغازی)، بالاگرائه Balagrae (البیضاء)، آپولونیا Apollonia، توکرا = توکره (aucheira – Tocra) و هرتا بر قلمرو ایران افزوده شدند. یک یکان از این ستون در جهت جنوب (صحرای لیبی) تا آمونیوم (Ammoniumشهری به نام خدای آمون ـ خدای ماه) پیش رفت و این ناحیه را متصرف شد و قوم لیبو Libu تابعیت ایران را پذیرفت.

دیدار ناوگان ایران از بنادر سیرانائیکا [طُبرق و بنغازی امروز] در سال 339 پیش از میلاد [دوران پادشاهی اردشیر سوم ـ شاه هخامنشی ایران] ثابت می کند که این مناطق هنوز در کنترل ایران بودند. اردشیر سوم در همین سال دستور حمله دیگری به یونان را صادرکرده بود. بنادر صور (تور)، صیدا (سیدون) و جزیره قبرس (کوپروس Kypros= Kuppros =Cyprus) پايگاههای دریایی ایران در مدیترانه بودند. به علاوه، کشتی های ایران می توانستند از خلیج فارس به مدیترانه، از طریق آبراه دریای سرخ ـ رود نیل نیروی مسلح منتقل کنند. این آبراه به تصمیم داریوش بزرگ ساخته شده بود.
طبق نوشته های هرودوتوس (هِرودوت) ـ مورخ یونانی و محاسبات تقویمی، در سال 515 پیش از میلاد در Euresperides (بنغازی امروز) یک شورش داخلی برضد دولت هخامنشی ایران روی داد که نیروهای ایرانی اعزامی از مصر آن را فرو نشاندند و درپی آن دولت ایران خودمختاری مشروط بیشتری به اتباع لیبیایی خود داد.
دولت هخامنشیان در تقسیمات کشوری خود، مناطق متصرفی شمال شرقی لیبی را بر مصر اضافه کرده و یک ساتراپی (استان = ایالت) ایران قرارداده بود. این تقسیمبندی (ضمیمه بودن شمال شرقی و شرق لیبی به مصر) در دوران اسکندریان و تا زمان تکمیل سلطه رومیان بر مصر (نیمه قرن یکم پیش از میلاد) به همان ترتیب ادامه داشت. حکومت اسلامی از نیمه قرن هفتم میلادی و همزمان با تکمیل سلطه بر ایران، شمال آفریقا را هم متصرف شد. مصر و لیبی در 1517 به تصرف امپراتوری عثمانی درآمد و ایتالیای یکپارچه شده که خودرا جانشین امپراتوری روم می دانست در سال 1911 عثمانی را شکست داد و لیبی را متصرف شد و لیبی تا سال 1942 در کنترل ایتالیا بود که در این سال انگلستان که از دیرزمان چشم به لیبی داشت آن را متصرف شد و در سال 1951 [به دلایلی] آن را به یک شیخ دست نشانده به نام اِدریس سِنوسی داد که سلطنت این سلطان در یکم سپتامبر 1969 با کودتای معمّر قذّافی و نظامیان همدست او برانداخته شد. قذّافی پایگاه هوایی آمریکا در لیبی را برچید و دوران طولانی دشمنی دو دولت آغاز شد. دوستی قذافی با مسکو و شروع به فراهم آوردن ابزار و مواد ساخت سلاحهای اتمی ـ شیمیایی بر این خصومت افزود. پس از فروپاشی شوروی، قذافی از منتقدان علنی «بی خاصیت شدن اتحادیه عرب» دفعتا خودرا تنها دید و لذا به غرب نزدیک شد و تجهیزات و مواد اولیه ساخت اسلحه اتمی ـ شیمیایی را که تهیه کرده بود به آمریکا فرستاد، پول اضافی لیبی (32 میلیارد دلار) را در آمریکا سپرده کرد و در عوض، این دولت هم لیبی را از فهرست کشورهای حامی تروریسم حذف کرد. ولی، پس از آغاز اعتراضات خیابانی اوایل سال 2011 در سیرانائیکا [که ریشه آنها هنوز روشن نیست] ورق برگشت خورد و سه دولت بزرگ سازمان نظامی اتلانتیک شمالی (ناتو ـ تنها اتحادیه نظامی جهان که دشمن بالفعل هم ندارد!) برای برکنارکردن رژیم قذافی بپاخاستند؛ لندن و پاریس پیشنهاد حمایت نظامی از غیرنظامیان (!) لیبی را به شورای امنیت دادند که به نام قطعنامه 1973 تصویب شد که با تحریف عبارات آن تاکنون سوء استفاده های متعدد بعمل آمده [شهر تریپولی = طرابلس و مناطق مسکونی دیگر بمباران شده، شماری غیرنظامی از جمله یکی از پسران قذافی کشته شده و ... که نقض غرض از قطعنامه اند]. سران سه دولت (آمریکا، انگلستان و فرانسه) ضمن سخنانی علنا و رسما خواستار کنار رفتن قذافی شده اند. [که بسیاری از اندیشمندان و مفسران، این اقدام را مغایر اصول دمکراسی و حاکمیّت ملی خوانده اند]. انتقاد توده ها از چین و روسیه است که این قطعنامه مغایر منشور ملل و اصول دمکراسی و حاکمیت ملّی را «وتو» نکرده بودند. وضعیت لیبی یک بار دیگر این فرضیه را ثابت کرد که برغم نطق و مصاحبه، مقام های انتصابی و انتخابی (در 192 کشور جمعا 150 هزار نفر) عملا (در باطن) با هم متحدند تا به آقایی بر هفت میلیارد نفوس کره زمین ادامه دهند. با حذف قذافی، تنها پنج ـ شش کشور نه چندان بزرگ باقی خواهند ماند که مقامهای آنها خارج از این اتحاد باطنی (نه رسمی و علنی) هستند؛ ونزوئلا، بولیوی، کوبا و ....

دوشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۹۱

شاه عباس: بحرين را جز با جنگ نمي توان از ايران گرفت ـ اشاره به تاريخچه بحرين


بيست و هفتم ماه می 1614 شاه عباس یکم پس از دریافت دومين پيام فيليپ پادشاه وقت اسپانيا كه در آن، بار ديگر خواسته بود كه ايران جزيره بحرين را به اسپانيا بسپارد [تا مروارید استخراج کند].

شاه عباس در همان جلسه خطاب به فرستاده پادشاه اسپانيا كه به ديدار وي شتافته بود گفت كه بحرين طبق اسناد موجود و فرهنگ مردم آن جزيي از قلمرو ايران بوده است و وي بر سر قلمرو ايران با كسي مذاكره و مصالحه نخواهد كرد و اگر پادشاه اسپانيا از آن گوشه جهان مدعي بحرين است تنها از طريق جنگ مي تواند آن را از ما بگيرد كه گمان نمي كنم در جهان ارتشي يافت شود كه بتواند با سرباز ايراني مصاف دهد.


شاه عباس در پايان اين ديدار كه تفصيل آن را فرستاده اسپانيا برنگاشته و متن آن موجود است، خطاب به اين فرستاده گفته بود: مهمان نوازي خصلت ماست، ولي اين آخرين بار باشد كه چنين پيامي براي ما بياوري.


شاه عباس سپس درحضور فرستاده اسپانيا به مقامات حاضر در جلسه تاكيد كرده بود كه اگر فرستادگان بعدي اسپانيا حامل چنين پيامي باشند؛ آنان را از بندر محل ورود به داخل ايران راه ندهند. [در آن زمان، به سبب سلطه عثماني بر منطقه مديترانه، اروپاییان براي رسيدن به ايران تنها دو راه داشتند: راه دريا و راه روسيه].


ديديم به اصرار خارجي در نيمه دوم دهه 1960 بدون كسب نظر ملت ايران در يك رفراندم، بحرين را كه استان چهاردهم وطن بود از دست رفت.


جزیره میش ماهیگ (بحرین) و مناطق غربی خلیج فارس ـ امروزه بخش هایی از کشور سعودی ازجمله منطقه قطیف و نیز کویت ـ تا شکست های نظامی ایران از اعراب مسلمان [در قادسیه، جلولا و نهاوند] بخشی از استان جنوبی ایران بودند. اردشیر پاپکان شخصا از آن مناطق که در «تاریخ باستان» جمعا بحرین نوشته شده اند دیدارکرد و پسرش را [که بعدا به نام شاپور یکم شاه ایران شد] حکومت بحرین داد و شاپور در منطقه قطیف امروز شهری ساخت و نام پدرش را بر آن گذارد. حکومت اسلامی بحرین بعدا به دست قرمطیان (شیعیان سوسیالیست = نوعی مزدکیست) مورد حمایت ایرانیان برانداخته شد. پرتغالی ها در 1521 بر جزیره بحرین و تقریبا همزمان با آن، عثمانی ها بر مناطق غرب خلیج فارس استیلاء یافتند. یک قرن بعد، شاه عباس پرتغالی هارا از خلیج فارس بیرون راند و در دوران سلطنت صفویه، جزیره بحرین زیر نظر فرمانداری بهبهان و از زمان زندیه از بوشهر اداره می شد. در سال 1797 طایفه الخلیفه وابسته به قبیله بنی عتبه که به قطر مهاجرت کرده بود از الزباره [واقع در شمال غربی قطر] به جزیره بحرین منتقل و حکومت را به دست گرفت و رئیس این طایفه که با ناامنی و مخالفت رو به رو شده بود در 1820 با انگلیسی ها که در خلیج فارس به بهانه مبارزه با تجارت برده و دزدان دریایی فعال شده بودند قرارداد امضاء کرد و بحرین تحت الحمایه انگلستان شد که این تحت الحمایگی ـ برغم ادامه دعاوی ایران تا سال 1971 ادامه داشت. در طول این مدت، نمایندگان انگلستان در بحرین «مستشار امیر» خطاب می شدند که معروفترین این مستشاران «سر چارلز دی. بلگریو» است که از 1926 تا 1957 این سمت را برعهده داشت. او نخستین مقامی است که پیشنهاد کرد نام خلیج فارس [که در نقشه های جغرافیایی عهد باستان؛ دریاتی هچا پارس ای تی = دریایی که از پارس آید درج شده است] پس از 25 قرن به خلیج عربی تغییر داده شود. جزیره بحرین از سال 1932 دارای نفت شده است.

یکشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۹۱

آزمون پالایش سه‌گانه سقراط




در یونان باستان، سقراط به دانش زیادش مشهور و احترامی والا داشت. روزی یکی از آشنایانش، فیلسوف بزرگ را دید و گفت:سقراط، آیا می‌دانی من چه چیزی درباره دوستت شنیدم؟"سقراط جواب داد: "یک لحظه صبر کن، قبل از اینکه چیزی به من بگویی، مایلم که از یک آزمون کوچک بگذری. این آزمون، پالایش سه‌گانه نام دارد .
آشنای سقراط: "پالایش سه‌گانه؟"
سقراط: "درست است، قبل از اینکه درباره دوستم حرفی بزنی، خوب است که چند لحظه وقت صرف کنیم و ببینیم که چه می‌خواهی بگویی. اولین مرحله پالایش حقیقت است. آیا تو کاملا مطمئن هستی که آنچه که درباره دوستم می‌خواهی به من بگویی حقیقت است؟"

آشنای سقراط: "نه، در واقع من فقط آن را شنیده‌ام و..."
سقراط: "بسیار خوب، پس تو واقعا نمی‌دانی که آن حقیقت دارد یا خیر. حالا بیا از مرحله دوم بگذر، مرحله پالایش خوبی. آیا آنچه که درباره دوستم می‌خواهی به من بگویی، چیز خوبی است؟"
آشنای سقراط: "نه، برعکس..."
سقراط: " پس تو می‌خواهی چیز بدی را درباره او بگویی، اما مطمئن هم نیستی که حقیقت داشته باشد. با این وجود ممکن است که تو از آزمون عبور کنی، زیرا هنوز یک سوال دیگر باقی مانده است: مرحله پالایش سودمندی. آیا آنچه که درباره دوستم می‌خواهی به من بگویی، برای من سودمند است؟"
آشنای سقراط: " نه، نه حقیقتا."
سقراط نتیجه‌گیری کرد: "بسیار خوب، اگر آنچه که می‌خواهی بگویی، نه حقیقت است، نه خوب است و نه سودمند، چرا اصلا می‌خواهی به من بگویی؟"
اینچنین است که سقراط فیلسوف بزرگی بود و به چنان مقام والایی رسیده بود.

شكست گرانيكوس، نخستين «روز سياه» ايرانيان


به نوشته آريان (لوسيوس آريانوسLucius Arianus ) مورخ يونانی ـ رومی قرن دوم ميلادی متولد منطقه غرب استانبول، 23 ماه می سال ۳۳۴ پيش از ميلاد و به نوشته پلوتارك (فصل 16 كتاب زندگی اسكندر) سی ام می آن سال (هفت روز اختلاف پس از تطبيق تقويم ها) نيروهای ايران در شمال غربی قلمرو اين دولت و در كنار رود گرانيكوس (شمال غربی تركيه امروز و به فاصله ای كم از تنگه داردانل = هلس پونت) از سپاه اسكندر مقدونی كه از نظر شمار كمتر از آنان بود شكست خوردند، و شايد اين روز، نخستين «روز سياه» در تاريخ ايرانيان باشد. علت شکست اين بود كه اسكندر با تاكتيك نوينی كه براي افسران ايرانی تازگی داشت و نيز تسليحات نوظهور از جمله نيزه های بلند پنج متری وارد جنگ شده بود. به علاوه، آن دسته از نظاميان يونانی زبان اجير شده برای خدمت در ارتش ايران كه پنج هزار پياده سنگين اسلحه بودند وفاداری كامل نداشتند. در اين جنگ، تنها نيروهای محلی سه ساتراپي (استان) ايران در آناتولی مركب از 15 هزار سوار، 14 هزار پياده و پنج هزار مرسنر يونانی شركت كرده بودند، به علاوه 3 هزار سوار اعزامی ماد (کُرد) و اسكندر پنج هزار سوار و 25 هزار پياده داشت كه عمدتا مقدونی و ايلريايی (يوگوسلاوی - مناطق شرق دريای آدرياتيک) بودند. فرماندهی نيروهای ايران با دو ژنرال به نام های سپهرداد و تيرداد بود كه سپهرداد در نخستين برخورد دو نيرو كشته شد و سربازانش كه در قسمت راست جبهه می جنگيدند با مرگ او روحيه خود را از دست دادند.

مورخان نظامی دلايل شكست ايران را يكی ضعف اطلاعاتی ژنرالهای مستقر در آناتولی نوشته اند كه متوجه تجهيز نيروهای اسكندر به نيزه های بلند نشده بودند كه سواره نظام ايرانی در برابرشان آسيب پذير بود. ضعف ديگر را هم، غرور بيجای دو فرمانده نيروهای محلی ايران ذکر کرده اند كه از ستاد مركزی ارتش تقاضای اعزام نيروی كمكی نكرده بودند. اين دو ژنرال همچنين به توصيه قديمی داريوش بزرگ توجه نكرده بود ند كه تاكيد كرده بود در جنگهای دفاعی، تنها بايد از عنصر ايرانی استفاده شود كه می داند اگر شكست بخورد، ميهن و عزيزانش نابود خواهند شد، نه از مرسنر خارجی (نظامی مزدبگير). غرور دو ژنرال ايرانی كه اسكندر را ـ پيش از حمله دست كم گرفته بودند و درصدد كسب اطلاع از اسلحه و تاكتيك وي بر نيامده بودند عامل ديگر شكست در جنگ گرانيكوس به شمار آورده شده است که نخستين نبرد از سه درگيری نظامی ايران و اسكندر بود. ضعف مديريت داريوش سوم دليل اصلی شكستهای بعدی ايران قلمداد شده است.
اسكندر پس از پيروزی در گرانيكوس، به جای ادامه پيشروی به سوی مركز ايران، در حاشيه ساحل اژه و به موازات دريا به سمت جنوب پيش راند تا يونانی های تبعه ايران را به سوی خود جلب و وارد واحدهايش كند و داريوش سوم پيش از آن كه اسكندر به اين گونه تقويت شود جلوی او را نگرفته بود و ....


شنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۹۱

اصلاحات نظامی «ماريوس» بر پايه تشکيلات ارتش ايران باستان

ژنرال «گايوس ماريوسGaius Marius » فرمانده ارتش روم، در اين روز در ماه می سال ۱۰۷ پيش از ميلاد سياستمداران و دولتمردان رومی را قانع كرد كه اين كشور ارتشي مشابه ارتش ايران دوران هخامنشيان لازم دارد تا ابرقدرت واقعی و دائمی شود و همانند هخامنشيان، مردم بدون زمين و مزرعه و القاب هم بايد بتوانند وارد اين ارتش شوند و شرط ثروت و اشرافيت بايد از انتخاب شدن به سناتوری حذف شود و ....
 
تا آن زمان ارتش روم مركب از مردان داوطلب طبقات اول و دوم جامعه اين كشور [اشراف و زميندارها و ارباب ملک]بود كه بدون دريافت دستمزد، و صرفاً به منظورخدمت به وطن [در حقيقت، حفظ اموال خود و بدست آوردن اموال بيشتر از طريق تقسيم غنائم] به جنگ می رفتند و پس از پايان هر جنگ، ديگر عملاً ارتشی وجودنداشت. ماريوس كه تاريخ هخامنشيان و نوشته های مورخان يونانی را خوانده و در يك جنگ نيز با ايرانيان روبه رو شده بود عقيده داشت كه روم به ارتشی دائم مركب از همه داوطلبان از طبقه پايين تا بالا لازم دارد كه سپاهيگری را نه تنها خدمت به وطن بلکه شغل و منبع درآمد قرار دهند و به مدت ۲۰ سال، شب و روز آماده خدمت باشند و در سربازخانه ها بسر برند. اين پيشنهاد ژنرال ماريوس به تصويب رسيد و روم در سايه آن دارای يك ارتش دائمی نيرومند شد و قرنها ابر قدرت باقی ماند. اين رويداد در تاريخ عهد باستان «رفورم نظامي گايوس ماريوس» عنوان گرفته است. وی چندبار به سمت کنسول روم انتخاب شد و يک بار رقيب خودرا روانه جنگ با مهرداد پادشاه ايرانی تبار پنتوس (منطقه ای در حاشيه دريای سياه) کرد.

پنجشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۹۱

آیا هنوز چنین انسانهایی در کشور ما زندگی می کنند ؟

آیا هنوز چنین انسانهایی در کشور ما زندگی می کنند ؟
 
خاطراتی از دکتر شیخ

دکتر مرتضی شیخ ، پزشک انسان دوستی است که در مشهد مشغول طبابت بود و کسی از اهالی مشهد نیست که نامی از او یا خاطرهای از او نداشته باشد یا نشنیده باشد.
دکتر شیخ از مردم پولی نمی گرفت و هر کس هرچه می خواست توی صندوقی که کنار میز دکتر بود می‌انداخت و چون حق ویزیت دکتر ۵ ریال تعیین شده بود ( خیلی کمتر از حق ویزیت سایر پزشکان آنزمان)، اکثر مواقع، سر فلزی نوشابه به جای پنج ریالی داخل صندوق انداخته میشد و صدایی شبیه انداختن پول شنیده می‌شد.
محله ما در مشهد نزدیک کوچه دکتر شیخ است. دختر دکتر شیخ تعریف می کرد که روزی متوجه شدم، پدر مشغول شستن و ضد عفونی کردن انبوه سر نوشابه های فلزی است!
با تعجب گفتم: پدر بازیتان گرفته است؟ چرا سر نوشابه ها را می شورید؟

و پدر جوابی داد که اشکم را در آورد.

او گفت:

دخترم، مردمی که مراجعه می کنند باید از سر نوشابه‌های تمیز استفاده کنند تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند، این سر نوشابه‌های تمیز را آخر شب در اطراف مطب می‌ریزم تا مردمی که مراجعه می کنند از اینها که تمیز است استفاده کنند. آخر بعضی‌ها‌ خجالت می‌کشند که چیزی داخل صندوق مطب نیاندازند.

- نقل از یک سبزی فروش: ابتدا که دکتر در محله سرشور مطب بازکرده بود و من هنوز ایشان را نمی شناختم. هر روز قبل از رفتن به مطب نزد من می آمد و قیمت سبزیها را یادداشت می کرد اما خرید نمی کرد ، پس از چند روز حوصله ام سر رفت و با کمی پرخاش به او گفتم : مگر تو بازرسی که هر روز می آیی و وقت مرا می گیری ؟ وی گفت : خیر، من دکتر شیخ هستم و قیمت سبزیجات را برای آن می پرسم تا ارزانترین آنها را برای بیماران خودم تجویز کنم.
- از دکتر حسین خدیوجم نقل است: روزی در مطب دکتر بودم و او برای بیمارانش آب پاچه تجویز می کرد. از ایشان پرسیدم چرا بجای سوپ جوجه ، آب پاچه تجویز می کنید ؟ ایشان گفتند : چون برای جبران ضعف بدن بیمار مانند سوپ جوجه موثر است و مهمتر آنکه پاچه گوسفند ارزان است.
- روزی در اواخر عمر که دکتر در بستر بیماری بود و همانجا هم بیمار می دید، یکی از فرزندان وی به ایشان پیشنهاد کرد حداقل ویزیت را ۵ تومان کنید ، دکتر در جواب گفت : عزیزم من یا دیوانه ام یا پیغمبرم ، اگر دیوانه ام که با دیوانه کاری نمی توانید بکنید و اگر پیغمبرم بیخود می کنید به پیغمبر خدا دستور می دهید.
- روزی مردی از دکتر سئوال می کند: شما چرا با این سن و خستگی ناشی از کار از موتور سیکلت استفاده می کنید؟ دکتر در جواب می گوید: منزل مریضهایی که من به عیادتشان می روم آنقدر پیچ در پیچ است و کوچه های تنگ دارد که هیچ ماشینی از آن نمی تواند عبور کند، بنابراین مجبورم با موتور به عیادتشان بروم.
و آری این اوج عزت انسانی است ، طوری زندگی کند که حتی نام خود را هم به فراموشی بسپارد و بحدی در خدمت مردم و البته برای رضای خالق غرق باشد و پس از مرگ احسان و عظمت کارش آشکار گردد. دکتر شیخ بیش از اینکه دکتر باشد معلمی بود که اخلاق همراه با مهربانی و صفا را به شاگردان و مریدان مکتبش آموزش داد.

سه‌شنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۹۱

وضعيت دمكراسی در زمان افلاتون - نگاهی کوتاه به انديشه های افلاتون


افلاتون انديشمند بزرگ يونان باستان است كه ۲۱ ماه مه سال ۴۲۷ پيش از ميلاد به دنيا آمده بود. انديشه های افلاطون به ويژه در زمينه دمكراسی، بيش از هر فيلسوف عهد باستان در شكل گرفتن افكار انديشمندان قرون جديد و معاصر نفوذ داشته است. گرچه نتيجه انتخابات چند دهه اخير در كشورهای مختلف، انديشمندان معاصر را بر آن داشته است كه بگويند مشاركت و شناخت، اراده و آزادی عمل رای دهندگان در تمرين دمكراسی اصيل (حكومت مردم) و در نتيجه تحقق آن به معنای واقعي كلمه، حتي در كشورهای بسيار پيشرفته هم آن طور كه بايد، عملی نشده است.

به نظر اين انديشمندان، عوام الناس قبلا و وسيعا بايد آموزش دمكراسی ببينند و با فلسفه انتخاب نماينده از جانب خود عميقا آشنا شوند و با تمام وجود و علاقه و احساس مسئوليت در انتخابات مشاركت كنند.

بسياری از اين انديشمندان خواستار تجديد نظر در روش های تمرين دمكراسی و بازسازی ابزارهای مربوط شده اند و گفته اند كه وضعيت دمكراسی سال به سال نمايشی تر و ظاهری می شود زيرا كه احزاب برپايه منافع اشخاص ايجاد و يا تغيير شكل می دهند، رسانه ها هرچه بيشتر تجاری و محل كسب درآمد شده اند و طبقه کوچکی از مردم با استفاده از بی اعتنايی و غفلت توده ها نسبت به فرضيه ها و اصول دمكراسی كه «انتخاب بهتر ها و داوطلبان صميمی خدمت به جامعه خود و بشريت» است دارد به صورت «مشتاقان حكومت كردن بر ديگران، سلاطين كوچولو، رؤسای مادام العمر و ...» ايجاد می شود كه پس از ريشه گرفتن آن، تصحيح وضعيت با راههای متعارف امكان پذير نخواهد بود. تجديد انتخاب مكرر همان نمايندگان، خريد تمايل مردم به نامزد مورد نظر با آگهی و اعلان و هزينه كردن پول (تبليغات)، نبود منطق انتخاباتی و ... از جمله اين مسائل و انحراف از اصول و تعاريف دمكراسی است. دولت و اصحاب فرضيه دمكراسی و مصلحين بايد چشم و گوش رای دهندگان برای گزينش هرچه بهتر و دقيقتر را باز كنند. متدهای دمكراسی در هر جامعه بايد برپايه شرايط و روانشناسی آن جامعه باشد. بنابراين تا صدها سال ديگر هم نمی شود يك الگوی دمكراسی برای همه جوامع بشر در نظر گرفت و به اجرا درآورد.

به نظر اين انديشمندان، دمكراسی افلاتون را در جوامع كوچك (روستاها، شهرهای كم جمعيت و كوی و برزن شهرهای بزرگتر) می توان به صورتی دقيقتر پياده كرد و در اصل هم، فرضيه افلاتون برای شهر آتن آن زمان طراحی شده بود كه نفوس چندانی نداشت. بنابراين، عملی ترين راه انتخابات، فعلا بايد به صورت هرم دمكراسی (شبيه به روش ساويت ها در روسيه پس از انقلاب ۱۹۱۷، ولی نه ظاهری بلكه واقعی) باشد.

افلاتون شاگرد سقراط و معلم ارسطو و بنيادگذار آكادمی (مدرسه علوم، فلسفه و ادبيات) بود. آثار او به صورت گفت و شنود (مناظره) است كه معروفترينشان «جمهوری» است و همچنين «پوزش» و «ذات عدالت».
افلاتون در سال ۳۹۹ پيش از ميلاد شاهد خودكشی آموزگارش سقراط به حكم دادگاه آتن (محكمه خلق) بود و در اين باره نوشته است كه سقراط پيشنهاد فرار از آتن را رد كرد و به حكم دادگاه كه می دانست درست نبوده تسليم شد و جام زهر را نوشيد تا احترام به قوه قضايی كه حفظ حقوق مردم و امنيت و آرامش آنان برعهده آن است محفوظ بماند. اين نظر افلاتون كه سران دولتها بايد فيلسوف باشند و يا فلسفه بدانند و نيز نخبگان دارای يكی از اين سه خصلت؛ هوشمندی (آگاه)، دليری (شجاع) و زور بازو (نيروی جسمانی، هدف: آگاه از فنون رزم بوده است) بايد باشند تا كنون در هيچ تفسيری رد نشده اند. وی برجستگان يك ملت را دو گروه كرده است: مردان (افراد) عمل و مردان فكر، كه جامعه بايد از هر فرد در جای خود استفاده كند و اگر هر دو شرط در يك و يا چندين فرد يك جامعه جمع باشد، كه خوشا به حال آن جامعه. افلاتون روی مديريت شايسته و استفاده بهينه يك جامعه از دانش، استعداد، لياقت و مهارت اعضای خود تاكيد و سفارش بسيار كرده است.

افلاتون (Plato پليتو، كه پلاتون در زبان يونانی به معنای چهار شانه است، بنابراين نام دوران كودكی او بايد چيز ديگری باشد) در ۷۴ سالگی در سال ۳۴۷ پيش از ميلاد درگذشت.

دوشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۹۱

ماجرای سه مرزبان ایرانی

                                                           
ماجرای سه مرزبان ایرانی

در زمان جنگ جهانی دوم و در حین هجوم نیروهای روسی به مرزهای ایران سه نفر از مرزبانان ایرانی (سید محمد راثی هاشمی، عبدالله شهریاری و ملک محمدی) در مقابل نیروهای مهاجم بر روی این پل مقاومت نموده و از خاک میهنشان دفاع کردند.

شهریور ۱۳۲۰، هنگامی که متفقین تصمیم به اشغال ایران می گیرند، این سه مرزبان وظیفه پاسداری از مرزهای شمالی ایران را در پل فلزی جلفا- نخجوان بر عهده داشته اند. پس از آن که ارتش روس ها برای ورود به خاک ایران به این پل که عملاً تنها و بهترین محل عبور از رود پرخروش ارس در این ناحیه است نزدیک می شوند مقاومت دو روزه این سه دلاور آذری آغاز می گردد. این مرزبانان ایرانی با اشراف به پل، دو روز تمام لشکر روس را زمین گیر می کنند. روس ها نیز که چاره ای جز عبور از همین پل نداشته اند نمی توانستند با توپخانه سنگین به حمله بپردازند و در نهایت نیز با شهادت ژاندارم سرجوخه ملک محمدی،سید محمد راثی هاشمی و عبدالله شهریاری است که توانستند وارد خاک ایران شوند. مقاومت شجاعانه این سه سرباز تحسین نیروهای مهاجم را برمی انگیزد، به طوری که جهت ارج نهادن به این مقاومت‌ها، پیکر این سه مدافع را در محل شهادتشان در کنار خط آهن این پل به خاک سپردند. بر روی سنگ آرامگاه هر سه نوشته شده است ”آرامگاه ژاندارم شهید ...، که در شهریور ماه ۱۳۲۰ در راه انجام وظیفه در مقابل مهاجمین ایستادگی و به شهادت رسیده است.“ بر بالای آرامگاه آنان این بیت شعر نقش بسته است:

هرچند آغشته شد به خون پیرهن ما         شد جامه سربازی ما هم کفن ما

شادیم ز جانبازی خود در شکم خاک        پاینده و جاوید بماند وطن ما