چهارشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۳

صادق هدایت چه خوب گفته بود


ما برای خودمان تمدن و ثروت و آزادی و آبادی داشتیم و فقر را فخر نمیدانستیم همه اینها را از ما گرفتند و بجایش فقر و پشیمانی و مرده پرستی و گریه و گدائی و تأسف و آداب کونشوئی و خلأ رفتن برایمان آوردند، همه چیزشان آمیخته با سود پرستی و بی ذوقی و مرگ و بدبختی است......

شنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۹۳

خرافات و راه های رهایی از آن

امروزه در بسیاری از جوامع دنیا باور ها تغییر کرده و مردم از باور های خرافی و باورهای دیرینه رو گردانیده و به تعقل و خرد ورزی روی آورده اند، بعضی باور های ابتدایی، کور کورانه و دیرینه جایش را به استدلال، برهان، و عقل گرایی داده است که در نهایت به شکل مثبت در جوامع یاد شده تاثیر داشته و آن جوامع را از هر لحاظ در رده های بالاتری رسانده است. درست در خط تقابل کشور های هم هستند که جوامع شان غرق در خرافات و باور های کور کورانه و دیرینه هستند، از اینرو کشور شان هم عقب مانده و هم دچار مشکل های فراوان هستند. بنا بر این، احساس می شود که جوامع دومی باید برای از بین بردن خرافات و کهنه اندیشی های رایج در بین مردمش کار های اساسی و بنیادی را انجام دهند تا از یک طرف تقلید و کور کورانه عمل کردن و باور داشتن را تضعیف و در نهایت از بین ببرند، و از طرف دیگر جامعه ی خویش را به سوی تعقل و روشن اندیشی سوق دهند.
یکی از همان جوامع رده ی دوم جامعهء افغانستان است که خرافات به شکل بسیار وسیع و گسترده در بین مردم عامه جای دارند و زندگی شان را تحت تاثیر قرار داده است. بیشتر از هر کاری مردم افغانستان نیازمند برون رفت از چهار دیواری های بنام خرافه و خرافات می باشد. که زندگی فردی و اجتماعی شانرا به نوعی صدمه زده و بعد از این هم صدمه خواهد زد. این خرافه ها و باور های بدون استدلال و اندیشه های بی بنیاد، هرچه که باشد باید فرش وسیع اش را از سر زمین ما بردارد و در عوض آنها تعقل و تفکر جای بگیرد.
در قسمت اول بدانیم خرافات چیست و به چه چیز های خرافه گفته می توانیم.
خرافات چیست؟
لغت نامه ی اکبر دهخدا خرافات را اینگونه تعریف می کند: خرافات سخنان پریشان و نامربوط ، سخنان بیهوده و پریشان که خوش آیند باشند".(۱)
"خرافات از جمله اعتقاداتی اند که بر پایه های غلط و غیر واقعی بنا شده اند".(۲)
خرافه عقاید نامعقول است که اتفاقات آینده به وسیله روابط خاصی متاثر می شوند، بدون اینکه یک رابطه ی نسبتی داشته باشند.(۳)
"در لغت نامه حسن عمید خرافات جمع خرافه به معنای حدیث باطل ، سخن بیهوده و یاوه آمده است".(۴)
 
"تعاریفی دیگر از گوشه وکنار جهان نیز وجود دارد از جمله: خرافات عبارتند از اعتقادات ، باورها یا انجام کارهایی که هیچگونه ریشه عقلانی ندارند. خرافات به اسطوره ها و پیشگویی ها مربوط می شوند." (۵)
نمونه های از خرافات
 
چشم زخم زدن یا حسد کردن، که این گونه باور ها بیشتر اوقات بخاطر تاثیرات روانی یی که روی افراد می گذارد سبب بیماری ها و مشکلات می شوند، چه بسا که در بین افراد روابط را تیره می سازند و کسانی را که به این چیز ها باور دارند، وا می دارد که از شخصی که گفته می شود حسد کرده، نفرت پیدا کند.
"فال و فال گیری، اولین کسانی که فالگیری را شروع کردند کولی های فرانسوی بودند و کم کم این کار ها در ایران و افغانستان رایج شد."(۶)
در بعضی مناطق رایج است که یک ماه خاصی را برای عروسی مناسب نمی داند و می گویند که این ماه خالی است و هرکسی که در این ماه ازدواج کند، صاحب فرزند نمی شود.
تقریبا در تمام قسمت های ایران رایج است که هرگاه کسی مسافرت می رود، خانواده اش از دنبالش آب می اندازد و گفته می شود که آب روشنی است و بخیر برود.
باور به این که خنده ی زیاد حتما دنباله ی خود غم و گریه دارد، نیز نوعی از خرافه است
باور به تعویض، تعویض نویسی، دعا، جادو و جنبل نیز از جمله خرافاتی است که ریشه ی بسیار عمیقی در بین مردم دارد.
باور به این که شب خانه را جاروب کردن گناه دارد و نباید خانه را شب جاروب کرد یا جاروب را اگر به بدن کسی بزنی، عمر او کم می شود.
ناخن های خود را در شب نباید گرفت، ناخن های انگشت های پا و دست را در یک زمان و در یک مکان نباید گرفت، که اینکار گناه دارد و خیر و روزی از آن خانه فرار می کند، اگر گرفته شود باید به اندازه ده قدم فاصله داشته باشد، یا اینکه گفته میشود که گرفته شدگی ناخن ها را باید یک جای جمع کرد واگر جمع نشود و هر طرف افتاده باشد، انسان روز قیامت سرگردان می شود.
باور به خواب دیدن و تعبیر آن خواب که خوب خواهد بود یا بد.
باور به اینکه دیدن زاغ سیاه در هنگام قاغ قاغ کردن سبب غم و اندوه می شود یا یکی از نزدیکان آن شخص می میرد، خرافه ی است که در بسیاری از جا های ایران ریشه دارد.
دست بوسیدن، بوسیدن دست اشخاص بوسیدن دست بعضی اشخاص که گفته می شود نسب شان به شخصیت های خاص می رسد.
بعضی ها بارو دارد که روح بعضی اشخاص پس در این دنیا می آید و حتی بعضی ها می گوید که اشخاصی را که مرده اند، بعد از مرگ شان دیده اند، که این خود خرافه است.
بعضی جاهای ایران این گونه باور وجود دارد؛ هرگاه سر دو شخص باهم برخورد کند، هر دو فورا تف کند، اگر نه هردو دشمن یا دیوانه می شود.
در بعضی جاهای ایران باور بر این است که بعد از چهار بجه ی بعد از ظهر و در طول شب پول دادن به کسی بد است، اگر پول بدهد متباقی پولش تا صبح دیگر باقی نمی ماند و مصرف خواهد شد.
باور به اینکه، اگر پلک چپ بپرد، نشانه ی شوم است و اگر پلک راست بپرد نشانه ی خوبی و خوشی است و باید یک کاغذک خورد یا کاه را برای مدتی بالای پلک باید گذاشت.
و صد ها نمونه های دیگر که در بین مردم عامه وجود دارد.
منشاء خرافات:
از نظر روانشناسان، خرافات در مواقع حساس و لحظه های عدم اطمینان و اعتماد بر آینده بوجود می آید، مثلا در ارتباط مسائلی چون تولد، مرگ و مرض و ... تا از این طریق از اظطراب و تشویش رها شده، تسکین خاطر یابند، که این غلط است، اگر بپذیریم که خرافات عامل کاهش دهنده اضطراب است ، بنابراین روشن می شود که چرا طبقاتی از مردم که مدام در معرض خطر قرار دارند از بقیه مردم خرافی ترند و نیز طبق تحقیقات انجام شده افراد فوق العاده متعصب خرافی ترند . طبقات اجتماعی هر چه پائین تر باشند ، شخص خرافی تر است .اما هر چه تحصیلات عالی تر باشد خرافات کمتر و هر چه هوش بیشتر باشد فرد کمتر خرافی می باشد".(۷)
منشاء اساسی همان روح و نفس بشر می باشد که در مقابل هیجانات مختلف واکنشهای متفاوتی از خود بروز می دهد و اگر بشر از قدیم الایام این قدرت را داشت که بطور منطقی هیجانات خود را کنترل کند مسلماً خرافاتی در کار نبود . بطور خلاصه می توان گفت که بشر سه عیب بزرگ داشت: یکی اینکه می ترسید، دیگر اینکه زود خیره می شد و حیرت می کرد و سوم اینکه نادان بود".(۸)
روح تنبلی که در انسان وجود دارد. و این هم یعنی، ما انسانها تنبلیم و به‌ اصطلاح حال نداریم دنبال علت علمی و عقلانی وقایع برویم. چون با خیال!! همه‌ چیز سریع حل می‌شود".(۹)

تقلید ها و پیروی های کور کورانه از رفتار و کردار دیگران مخصوصا از پدر، مادر و پدر کلان ها و مادر کلان ها، هم بعضی اوقات مردم عامه را به راه های خرافی و غلط می برد که ریشه ی خرافات را بیش از پیش وسیع می سازد و خرافات را از نسلی به نسلی دیگر منتقل می سازد.
اقسام خرافات:
 
"خرافاتی که جنبه ی فردی و عوام پسندانه دارد. این گونه خرافات ، عقایدی واهی را در بر می گیرد ، که افراد یا اقلیتهای خاص در یک جامعه به آن معتقد هستند و طبعاً زیان رفتارهای ناهنجار ونگرانی های برخاسته از آنها، ضمن آنکه مستقیماً به خود آن اشخاص خرافه پرست می رسد بطور غیر مستقیم دامن اجتماع آنها را نیز می گیرد". (۱۰)
خرافاتی که جنبه ی اقتصادی و سیاسی دارند: سیاسی و اقتصادی از این لحاظ که بعضی اشخاص از انتشار این خرافات منافع اقتصادی و سیاسی خویش را دنبال می کنند.
خرافاتی که جنبه ی اجتماعی دارد، بعضی خرافات برای مقاصد خاصی توسط افراد خاصی به کار برده می شود که بعضی از خرافات عامه شامل آن می شود. "خرافات اجتماعی ، افکار موهوم و علایق و احساسات غیر منطقی است که اکثریت جامعه به آن معتقد و پا بند می شوند و گاه آنگونه از آنها هواداری میکنند که برای حفظ و بقایشان حاضرند جان و مال خویش را فدا سازند" (۱۱).
راه های برون رفت از خرافات:

در این هیچ شکی نیست که هر قدر سطح آگاهی مردم بالا رود و مردم آگاه شود به همان اندازه خرافات از جامعه دور می رود. پس نیاز است که سطح آگاهی مردم از طریق راه اندازی برنامه های خرافه زدایی و معلومات دهی در مورد خرافات، بالا برده شود.
معلمین، محصلین و اشخاص آگاه و متنفذ در مورد اضرار خرافات به مردم معلومات بدهند و راه های عقلانی ی برون رفت از خرافات را به مردم نشان دهد.
افراد آگاه و تحصیل کرده، از طریق برنامه های آگاهی دهی و آموزشی افکار مردم را به طرف تعقل، تفکر و اندیشیدن هدایت نماید، تا از این طریق تقلید کور کورانه از اجداد و افراد اطرف از بین رفته و خرافات به حد اقل اش برسد.

در مکاتب به متعلمین در مورد خرافات و و راه های برون رفت از خرافات آموزش داده شود. و به آنها آموزش داده شود که چگونه عقلانی بیاندیشند

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۹۳

نخستین تمبر درایران

نخستين تمبر تصويری درايران، نقشی از ناصرالدين شاه است
نخستين تمبر تصويری ايران در آگوست ۱۸۷۶ به سفارش گوستاو ون ريدرر ،رييس اتريشی پست ايران به روش تيپوگرافی در چاپخانه دولتی اتريش در وين به چاپ رسيد.طرح اين تمبر تصوير ناصرالدين شاه به رنگ سياه روی زمينه شبکه*ای رنگی است.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۳

کتاب ارزش و خوبی در جهان بیخدا (۲۸)


نیازی نیست گفته شود بزرگ ترین درد کنونی ما این است که کمابیش همه ی مردم شیعه هستند. این، بردباری برای شنیدن انتقاد در جامعه را اگر هیچ نکند، بسیار کم می کند. هیچ کدام از این انسانها فکر نمی کنند میلیاردها انسان دیگر هستند که هیچ گاه نامی از علی، حسین یا دیگر تازیان به گوش آنها نخورده و بسیار سرفرازتر زندگی می کنند. پرستش دیوانه وار این امامان از زمان نه چندان دور، از زمان صفویه، در ایران به راه افتاده است. باری یکی دیگر از دشواری های بزرگ ایران اخلاق است، دشمنان ما، کسانی که بیخدا را بی اخلاق می دانند توضیح های قرون وسطی ترسایی را هر روز در رسانه ها بلغور می کنند. اراجیف باقی مانده از دنیای ترسایی که حتا برای ترسایان امروزی جهان نیز خنده دار می باشد. چون چنین است و چون باور این سه دین کمابیش همانند است، پس خواندن این کتاب برای کسانی که در پی پاسخ برای گزاره های اسلام گرایان هستند، بدردخور می باشد. دینداران ناآگاه هستند و تاریخ گواه است که بودن خدا نه تنها کسی را دارای خوبی اخلاق نکرده بلکه چند هزار سال است که دین و خدا پروانه ی همه ی بزه های دنیا را صادر می کنند. دیدیم که در ایران اخلاق شده است خواندن حدیث هایی که از تازیان بجا مانده است. برای درمان یک کتاب که درباره ی اخلاق باشد و اخلاق را نخواهد در آینه حدیث ببیند، اخلاق را غیر از نیکی کردن به پدر و مادر آموزش دهد و چشمگیرتر، اخلاق را تنها در پی حوری دویدن و اراجیف تازیان بداند، ندیدیم. گمان کنیم خدایی نیست. آیا این بدین چم است که زندگی انسان بدون معنا است، و اندیشه بد و خوب، درستکاری و بدکاری، خوبی و بدی جایی نداشته، و هیچ ناگزیری اخلاقی نیست- پس مردم هرچه خواستند، می توانند انجام دهند؟ اریک ج. ویلنبرگ باور دارد چنین دیدگاهی سراسر نادرست است، و در این کتاب می گوید چرا. وی می گوید حتی اگر خدا نباشد، زندگی انسان دارای معنی هست، ناگزیری های اخلاقی داریم، و می شود درستکار بود.

یکشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۹۳

جملات پر معنی و کوتاه (۲۵)


کانال یوتوب این وبلاگ


آدرس کانال یوتوب این وبلاگ همراه با مستند های سیاسی٬ علمی٬ حیات وحش٬ و ...
امیدوارم مورد پسندتان واقع گردد.


جمعه، فروردین ۲۹، ۱۳۹۳

نفت، شهر، خاطره

با کشف نفت در "مسجدسلیمان" ودیگر شهرهای خوزستان و احداث پالایشگاه آبادان، شرکت‌شهرهایی ایجاد شدند که همه چیز آنها متأثر از صنعت نفت و امکانات مدرنی بود که نفت با خود آورد و بر تمام جنبه‌های زندگی مردم این شرکت‌شهرها سایه انداخت و در این میان مسجدسلیمان و آبادان سرنوشت مشابهی داشتند.
مردم این شهرها به استخدام شرکت نفت درآمدند؛ زندگی سابق خود را فراموش کرده و زندگی جدیدی را آغاز می‌کردند، در خانه‌های کارگری و کارمندی شرکت نفت ساکن می‌شدند، برای تفریح به سینماها و باشگاه‌های شرکتی می رفتند...
آنها، از کودکان تا پیران، حتا گویش مخصوص به خود را داشتند. گویش مردم شرکت شهرها با دامنه‌ای پرکاربرد از لغات انگلیسی که با لهجه‌ای متفاوت بیان می‌کردند. به بیمارستان شرکت نفت می‌گفتند "هاسپیتال"، به سرپیچ می‌گفتند "هولدر"، مهمان‌خانه را "گست هاوس" می‌نامیدند، تیر چراغ برق را "تیل برق" می‌نامیدند، به یخ زدن "فریج شدن" می‌گفتند، به خیابان می‌گفتند لین... شاید بهتر آن است که بگوییم می‌گویند.
مردم مسجدسلیمان هم جامعه‌ای شده بود از هفتاد و دو ملت از بختیاری‌های بومی گرفته تا مهاجران هندی، ارمنی و انگلیسی. محله‌هایی را که چاه نفت در آنها ساخته شده بود، به شمارۀ چاه نفت می‌خوانند. به محلۀ چاه شمارۀ یک می‌گویند "نمره یک"، به محلۀ چاه شمارۀ دو می‌گویند نمره دو و غیره.
بعد از حفر چاه‌ها که کم کم خانه‌ها یا همان بنگله‌های شرکتی کارگری و کارمندی با معماری متفاوت ساخته شدند، این بار هم نام محله‌ها متأثر از تأسیسات نفتی بود، مانند محله‌های پنج‌بنگله، هشت‌بنگله، افرمبی، ریل ویل (منطقه‌ای که قطار از آن عبور می‌کند)، کمپ کرسنت، کمپ اسکاچ، نرس هاستل (محله‌ای که اقامتگاه پرستاران در آن واقع شده بود) و غیره.
اما آبادان با تأسیس پالایشگاه، رشد پرشتاب‌تری نسبت به سایر شرکت‌شهرها پیدا کرد و نام‌ها همچنان متأثر از صنعت نفت بود. در آبادان خیابان‌های منطقۀ کارگری با توجه به ایستگاه‌های سامانۀ حمل و نقل شهری شرکت نفت به نام‌های ایستگاه ۱، ایستگاه ۲ تا ایستگاه ۱۲ نامیده می‌شوند. محله‌های دیگری به خاطر وجود منبع‌های آب شبکۀ آب‌رسانی در آن محله‌ها به نام‌های تانکی ۱، تانکی ۲ و غیره خوانده می‌شوند.
محلۀ "انکس" به سبب حضورباشگاه و سینمای سابق کارمندان شرکت نفت چنین نامیده می‌شود. محلۀ الفی، یا به قول آبادانی‌ها، دروازۀ ورود فرهنگ غرب به ایران، به خاطر حضور میدان توزیع مجلات و روزنامه‌های روز دنیا و کتاب‌فروشی‌هاست. دیگر نام‌ها مانند بریم، بوارده، کفیشه و غیره هر کدام داستان خود را دارند.
اما شرکت‌شهرهای نفتی هر کدام به دلیلی شاهد مهاجرت عمدۀ ساکنان‌شان شدند و از مدنیت گذشته‌شان فاصله گرفتند. مسجدسلیمان با بهره‌برداری نادرست از چاه‌ها و کاهش ذخیرۀ نفتی، عدم توفیق حکومت پهلوی در تبدیل این شرکت‌شهر صنعتی به شرکت‌شهر نظامی و بی‌توجهی مسئولان، به فراموشی سپرده شد.
این زوال در آبادان با جنگ و پالایشگاهی که با گذشت بیش از بیست سال از پایان جنگ هنوز به دو سوم تولید پیشین هم نرسیده، مهاجرت مردم به خاطر جنگ‌زدگی و باز هم بی‌توجهی مسئولان رقم خورد.

...و این روزها نام محله‌های قدیمی تنها یادآور خاطرات گذشته‌ است. شاید بتوان گفت صنعت نفت به خاطرات مردم این شهرها کوچ کرده.

چهارشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۹۳

پرسشی از شعبان جعفری

من مخ نداشتم شما که داشتید چرا ملا آوردید!
 
وقتی از شعبان جعفری پرسيدند که آيا براستی شما بی مُخ هستيد؟
 
او رندانه پاسخ داد که: «من مُخ نداشتم و شاهنشاه آريا مهر را آوردم که سپاه دانش و بهداشت و آنهمه سر افرازی و رفاه را برای ملت ايران به ارمغان آورد ،
اما روشنفکران و تحصیلکردگانی که مُخ داشتند، شيخ و ملا را بر مردم ما حاکم کردند که ايرانی ها را يا کشتند، يا دربدر کردند و يا بی عصمت و بی آبرو حال شما به من بگویدچه کسی بی مخ هست؟
 

حال این پاسخی است از دوستان مصدق الهی که امروز عزدار میباشند و در حال برگزاری عاشورای ۲۸ امرداد هستند، شما چرا خمینی را آوردید؟

یکشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۹۳

چلوکباب زکی خان

چلوکباب انواع مختلف دارد كه حتما شما هم يكی دو نوع آن را بارها امتحان كرده ايد . از نوع : چلوكباب مخصوص ، كوبيده ، برگ، زعفرانی ، لقمه ای و غيره و ذالك ...اما چلوكباب زكی خان داستان شيرينی دارد و اگر نصيب شود مسلما خوشمزه تر و گواراتر خواهد بود . به مال مفت رسیدی هلاك كن خود را كه اين معامله كم اتفاق می افتد ! مرحوم حاج ميزا زكی خان ( كه در زمان رضا شاه، زندگی می كردم ) ، با كليه رجال مشاهير و معاريف ، شوخی و مزاح داشت . روزی به چلوكبابی نايب در سبزه ميدان تلفن كرد كه اينجا منزل امير اسعد ( پسر سپهدار تنكابنی ) است . چون آقا امروز تعداد زيادی مهمان دارند خواهشمنديم ۵۰ ظرف چلوكباب خوب و ما كول سر ظهر ياوريد . حاجی نايب خدا بيامرز هم چون طرف را مردی متشخص ديد ، ديگر كنجكاوی بيشتری نكرد و به آشپزان دستور داد غذای سفارشی را با بهترين كيفيت آماده كنند . ساعت ۱۲ ظهر بود كه خانم سردار اسعد ديد در می زنند . چون در باز كرده مشاهده كرد كرد مرتبا ظرف چلوكباب است كه به داخل می آورند ، نوكر و كلفت پرسیدند : خانم ! مگر امروز ميهمان داريم ؟ خانم به تصوير اينكه امير اسعد امروز عده ای را برای ناهار وعده گرفته و دعوت كرده است سفارش غذا داده و آوردن چلوكباب ها به اين منظور است ! لذا دستور داد غذا ها را ببرند در مهمانخانه و مرتب روی ميز بچينند ......... چند لحظه بعد سردار اسعد هم رسيد و از ماجرای چلوكباب ها متعجب شد و گفت من كسی را ميهمان نكرده ام و اولا چلوكباب سفارش نداده ام. در اين حيص و بيص كه زن و شوهر جر و بحث می كردند و دنبال يافتن علت آمدن چلوكباب ها بودند ، ناگهان صدای در بلند شد . نوكرها دويدند در را باز كردند ، ديدند حاج ميرزا زكی خان و ۴۹ نفر گدای گرسنه پشت سر هم ياالله يا الله گويان وارد شدند ! امير اسعد از مشاهده چنين وضعيتی ، مدتی مات و مبهوت شدودهانش از تعجب باز مانده بود ، با اين حال برخود مسلط شد و پرسيد : حاجی ميرزا زكی خان ! اين چه مسخره بازی است كه در آوردی ؟
ميرزا زكی خان گفت : قربان ! شام و ناهار شما را كه همه اش نبايد رجال و اعيان بخورند ، آخر اين بدبخت ها هم حقی دارند !! ديگر معطل نشد و گداها را به مهمانخانه راهنمايی كرد و هر كدام يك دست خوراك چلوكباب مفصل را با مخلفات آن خوردند و دعا به جان سردار اسعد كردند و رفتند

جمعه، فروردین ۲۲، ۱۳۹۳

اهورا مزدا کیست؟

واژه ای که زرتشت در اوستا (گاتاها) برای خدای یگانه به کار برده اهورامزدا است. در آغاز بیشتر نیایشها این عبارت به چشم می خورد: «خشنوتره اهورهه مزدا» یعنی به خشنودی اهورامزدا. در گاتاها گاهی اهورامزدا جدا از هم بکار رفته است؛ مثلاً در یسنای ۲۸ بند اول، مزدا آمده است. در بند هشتم همین یسن ابتدا اهورا و پس از چندین کلمه فاصله، مزدا آمده است. در بند ششم برعکس اول مزدا و پس از چند جمله، اهورا دیده می شود. در بند دوم مزدا-اهورا به کار برده شده است. در سراسر گاتاها هر جا، این دو واژه با هم آمده است، مزدا مقدم بر اهورا است. در یسنا ۲۸ بند اول زرتشت می گوید: « ای «مزدا» ! بهنگام نیایش با دستهای بر افراشته برای همه آفرینش سپند مینو خواستار رامش و پناه و شادمانیم».
در سایر بخشهای اوستا بر عکس گاتاها هر جا که این دو واژه با هم آمده، اهورا مقدم بر مزدا است البته در بعضی قسمتهای اوستا نیز مزدا اهورا آمده است. در سنگ نوشته های میخی نیز بیشتر اهورا مقدم بر مزدا می باشد. مسئله ی مهمی که هنگام خواندن گاتها ممکنست ذهن پژوهشگر را بخود مشغول کند اینست که چرا گاهی نام مزدا مقدم بر اهورا آمده و گاهی برعکس. و دیگر اینکه اردیبهشت و خورداد و امرداد و دیگر نامها چیستند یا کیستند که زرتشت به ستایش آنها می پردازد. پاسخ پرسش نخست را بعدتر خواهم داد اما در مورد پاسخ دوم ، یک دیدگاه اینست که آنها همان امشاسپندان و مقدسان بی مرگ هستند که بنوعی در حکم فرشتگانند در ادیان دیگر. اما بدیدگاه من این مسئله در اثر بدفهمی در ترجمه متون اوستایی و خوانش متن امروزین گاتها پیش می اید و بی توجهی به شعر-گونه بودن و سرود بودن گاتهای ابتداییست که باعث چنین بدفهمی هایی میشود. در ادامه چند مورد مرتبط دیگر بآن را که لازمست توزیح میدهم و دوباره بحث را (که گمان نکنم در یک یادداشت بگنجد) پی می گیرم.
«
مزدا» در بعضی بندهای گاتاها به معنی حافظه و به حافظه سپردن و به یاد داشتن است. این واژه در سانسکریت مذش، به معنی دانش و هوش می باشد. بنابراین وقتی که مزدا برای خدا به کار برده شده است از آن معنی هوشیار و آگاه و دانا برداشت کرده اند. پس اهورا مزدا به معنی سرور دانا است. اهورامزدا خالق و داور همه ی چیزهای مادی و مینوی است. او با اندیشیدن همه چیز را هستی می بخشد پس در واقع او از عدم می آفریند و با خود تنهاست. هستی کل، بهیچ روی بوسیله نیروهای اهریمنی محدود نمی شود و هیچ چیزی قدرت مقابله با او و توانایی محدود کردنش را ندارد. او یک بیکرانه ی مطلق است. البته پس از اشو زرتشت، اندیشه ی رویارویی و مقابله ی نیروهای اهریمنی با اهورا مزدا نیز بذهن برخی راه یافت و باعث کج روی ها و بد فهمی هایی در دین شد که یک پژوهشگر امروزی بهیچ روی نباید دوباره مرتکب این اشتباه فاحش در فهم اهورامزدا شود بلکه باید بتعریف های خود اشو زرتشت در گاتاها استناد کند.
اهورامزدا خیرخواه بندگانش است و ستایش ایشان را می شنود. همچنین در یسنای ۴۴ آمده است که او خالق همه چیز است و همه چیز به او وابسته است. او همه چیز را می داند چراکه او «مزدا» است. زرتشت خدایش را می بیند و کلمات او را می شنود. او از خدا می خواهد تا با او سخن بگوید.
اهورا مزدا ؛ «سپنته مینیو» یعنی مقدس ترین روان و خالق همه چیز است. وی همچنین «وهومنه» یعنی منش و اندیشه نیک و «اشه وهشته» یعنی بهترین حقیقت دادگری است. وی «خشثره ویرنه» بگویش امروزی شهریور یعنی شهریاری و پادشاهیست که باید انتخاب و برگزیده شود. «سپنته آرمیتی» است یعنی پارسایی مقدس. «هورتات» بگویش امروزی خورداد، جامعیت و رسایی و «امرتات» جاودانگی و بی مرگی است. او «اشه» یعنی راستی و درستی و قانون ایزدی و پاکی است و ۱۰۸ بار در گاتاها تکرار شده است کلمه «اشو» نیز از همین ریشه است که تنها برای زرتشت بکار رفته که اشون ترین اشونان است. وهومنه مرکب از «وهو» و «منه» به معنی خوب منش می باشد. کلمه خوب فارسی و «وهو» اوستایی همریشه اند. منش با «منه» اوستایی از یک ریشه است. وهومنه را به نیک نهاد و یا پاک سرشت می‌توان ترجمه کرد. وهومنه و یا «وهیشتومنه» هر دو دارای یک معنی است و تقریباً ۱۳۰ بار در گاتاها تکرار شده است. خشتره یعنی کشور و توانایی و خسروی، کلمه شهر و شهریاری هر دو از خشتر اوستایی است. «آرمئتی» به معنای بردباری و فروتنی و مهر و اخلاص است. هئورتات یعنی رسایی و سلامت و عافیت. «أ» در امرتات از ادات نفی است و مرتات به معنای مرگ است و در مجموع به معنای بی مرگی و جاودانی است. این کلمات را به ترتیب اردیبهشت، بهمن، شهریور، سپندارمزد، خورداد و امرداد می گوییم. نزد زرتشتیان این شش کلمه علاوه بر اسم ماهها اسم شش روز از سی روز ماه در تقویم ایشان است. همه ی این کلمات از مجردات است و صفات اهورامزدا است و نه چیزی جدا ازو و دارای اختیار. البته بعدها این مسئله برای برخی باعث بدفهمی شد بطوریکه این شش صفت را از خداوند جدا کردند و انها را در نظامی بسته قرار دادند و بصورت فرشته در اوردند. مثل ملائکه در تورات، بطوریکه تفکیک این دو از هم بسیار مشکل است و در خواندن گاتاها (بدلیل ترجمه ای بودن آن از متون اوستایی) باید بسیار توجه داشت.
ویل دورانت درباره صفات اهورامزدا با تکیه بر سخنان اشو زرتشت در گاتاها می گوید:
مقصود از این منش پاک، عقل انسانی نیست بلکه منظور حکمت الهی است، که تقریباً با لوگوس یا کلمه «الله» اختلافی ندارد و اهورامزدا آن را وسیله آفرینش کائنات قرار می دهد، زرتشت برای اهورا مزدا هفت جلوه یا هفت صفت بر می شمارد که عبارت است از: نور، منش پاک، راستی، قدرت، تقوا، خیر و فناناپذیری ولی پیروان وی چون به شرک و پرستیدن ربهای متعدد عادت داشتند، به این صفات رنگ اشخاص دادند و آنها را «امشاسپندان» یا قدیسان جاودانی نام نهادند و چنان معتقد شدند که این امشاسپندان زیر نظر اهورا مزدا جهان را می‌آفریند و بر آن تسلط دارند؛ به این ترتیب بود که یکتا پرستی عالی موسس این دین در میان مردم به صورت شرک درآمد؛ این کاری است که پیش از آن در دین مسیحی صورت گرفت. علاوه بر ارواح مقدس امشاسپندان، پارسیان به فرشتگان نیز معتقد بودند و چنان می پنداشتند که زن و مرد و خرد و کلان، فرشته نگاهبان خاصی برای خود دارد.
از نظر زرتشت تنها اهورامزدا شایسته پرستش است. همچنین در (یسنا ۳۳، بند ۲) می گوید: «کسی که به ضد دروغپرست با زبان و اندیشه و دست ستیزگی کند، خوشنودی مزدا اهورا را به جای آوردزرتشت عظمت و جبروت را مختص اهورامزدا می داند و او را آفریننده یکتا و خداوند توانا می داند. وی در یسنا ۴۴ با یک زبان شاعرانه سئوالاتی بنیادین را برای شناخت آفریدگار مطرح میکند:

«
از تو می پرسم ای اهورامزدا! کیست پدر راستی؟ کیست نخستین کسی که راه سیر خورشید و ستاره بنمود؟ از کیست که ماه گاه تهی است و گاهی پر؟ کیست نگهدار زمین در پایین و سپهر در بالا؟ کیست آفریننده آب و گیاه؟ کیست که به باد و ابر تند روی آموخت؟ کیست آفریننده روشنایی سود بخش و تاریکی، کیست که خواب و بیداری آورد؟ کیست که بامداد و نیمروز و شب قرار داد و دینداران را به ادای فریضه گماشت؟ کیست آفریننده مهر و محبت آرمئتی؟ کیست که از روی دانش و خرد احترام پدر در دل پسر نهاد؟»
پس از تمام این پرسشها زرتشت در پاسخ چنین می گوید: «من می کوشم ای مزدا، که تو را به توسط خرد مقدس آفریدگار کل به درستی بشناسماو میکوشد انجام کنش شناخت را به بهترین وسیله ی شناخت یعنی وهومنی به انجام رساند که اول بار از دست اهورا دریافت داشته است. پس از فهم مسئله، اشو زرتشت با درخواست فوری «وهومنه» اقرار به دین می کند و برآن میشود تا دشمن حقیقی دروغ و حامی قدرتمندی برای «اشه» باشد تا تعادل و خوشبختی در جهان حکمفرما شود.
از این رو، با توجه به سخنان زرتشت در گاتاها، می توان اذعان کرد که او، به خدایی یکتا و قادری مطلق که خالق همه چیز است اعتقاد داشت. یعنی زرتشت هم توحید ذاتی و هم توحید خالقی را باور داشت.

چهارشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۹۳

تخت با منبر


                        تخت با منبر
چو تخت با منبر برابر شود       همه نام «بوبکر» و «عمٌر» شود
ز پیمان بگردند و از راستی      گرامی شود کژی و کاستی
به گیتی نماند کسی را وفا         روان و زبان‌ها شود پر جفا
از ایران و از ترک و از تازیان   نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بو    سخن‌ها به کردار بازی بود
زیان کسان از پی سود خویش     بجویند و دین اندر آرند پیش

دوشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۹۳

زندگی نامه امير عباس هويدا (به مناسبت سالگرد شادروان)




امیرعباس هویدا فرزند عین‌الملک بهایی است. پدر او در ۱۹۱۷ [م] در بیروت دکان واکسی داشته که پس از ذخیره مبلغی پول به تهران آمده با خواهر ادیب‌السلطنه سرداری ازدواج می‌کند. با کمک ادیب‌السلطنه سرکنسول ایران در بیروت و دمشق می‌شود و در زمان جنگ دوم [جهانی] با صدور گذرنامه ایران به یهودیان فراری طلا می‌گرفت و از این راه ثروتمند شد. عین‌الملک لقب مذکور را با کمک سردار اسعدبختیاری و با پرداخت ۲۰۰ تومان از مظفرالدین شاه گرفته است. تحصیلات: تحصیلات مقدماتی امیرعباس در تهران ـ بیروت انجام شده سپس به بروکسل و پاریس رفته تحصیلاتش را ادامه می‌دهد. در پاریس با عبدالله اتنظام مربوط شده با او رابطه صمیمانه برقرار می‌کند. مشاغل : در ۱۳۲۱ وارد خدمت وزارت خارجه شده و مشاغل زیر را داشته است: منشی هیئت نمایندگی ایران در آلمان ـ معاون اداره سوم سیاسی وزارت خارجه ـ رئیس اداره روابط کمیساریای عالی سازمان ملل متحد برای پناهندگان می‌شود. در همین سفر بوده که با انگلیسیها رابطه نزدیک برقرار می‌کند به طوری که آمریکاییان درباره این مأموریت او عقیده داشته‌اند که عضویت اینتلیجنس سرویس را قبول کرده و با کسب اطلاع از پناهندگان و تحقیقات از آنها عیناً در اختیار اینتلیجنس سرویس می‌گذاشته است. سپس مستشار سفارت کبرای ایران در آنکارا ـ در ۱۳۳۷ به وسیله انتظام وارد خدمت شرکت نفت شده به سمت معاون رئیس هیئت مدیره شرکت نفت انتخاب در مدت خدمت در شرکت نفت چند فقره کار خلاف مرتکب شده که دکتر اقبال آنها را جمع‌آوری کرده است ولی چون عضو لژ فراماسونری مهر (میترا) می‌باشد و دکتر اقبال هم فراماسون است علیه او عملیاتی انجام نداده و اعمال خلاف او را مخفی نگهداشته است



تأهل : چند سال قبل با خواهر حسنعلی منصور ازدواج می‌‌کند ولی چون تمایلات جنسی شدید نداشته مجبور می‌شود همسرش را طلاق دهد و همسر او بلافاصله به عقد منوچهر تیمورتاش درمی‌آید. از سه سال قبل با لیلا دختر نظام‌الدین امامی که خواهر زن حسنعلی منصور نخست‌وزیر است شروع به مراوده کرده و به تدریج به صورت معاشقه درمی‌آید و اخیراً شهرت پیدا کرد که می‌خواهند با یکدیگر ازدواج کنند. با یک زن انگلیسی که شوهرش عضو سفارت انگلیس است مراوده دارد و در خانه‌ای که در خیابان ویلا به نام یکی از دوستانش اجاره کرده همدیگر را ملاقات می‌کنند

دوستان : بیش از ۲۰ سال است با حسنعلی منصور دوستی دارد و در تشکیل « کانون مترقی» با منصور همکاری می‌کرد و در تأسیس حزب ایران نوین او مقام اول را داشت و اداره حزب را عهده‌دار بود ولی پس از رسیدن به مقام وزارت فعالیتش کم شده است. با فیلیپس کاردار سفارت انگلیس رابطه بسیار نزدیک و صمیمانه دارد و اغلب با یکدیگر ملاقات می‌کنند همچنین با دکتر حسن علوی چشم پزشک و دکتر سید فخرالدین شادمان دوست صمیمی است. صفات او : محافظه‌کار ـ مؤدب ـ با رفقایش صمیمی است ـ فقط پیپ می‌کشد ـ همیشه گل میخک به سینه دارد. (اخیراً گل ارکیده) دارایی : خانه‌اش در حدود نیم میلیون تومان قیمت دارد که خودش می‌گوید حسنعلی منصور برای او ساخته است ـ خانه‌اش دیوار به دیوار منصور است.
مذ هب : با وجودی که شهرت دارد که بهایی است و حقیقتاً هم بهایی بوده ولی از چند سال قبل تاکنون به محفل بهائیان نرفته است. به دوستانش گفته است « لامذهب بودن بهتر از مذهب داشتن است». این جمله را در جلسات ناهار روزهای چهارشنبه که با عده‌ای از روزنامه‌نگاران دارد بیان کرده است. این جلسات پس از عضویت در هیئت مدیره نفت و سرپرستی قسمت روابط عمومی شرکت نفت متداول شده و هنوز ادامه دارد. منتهی پس از قبول وزارت مخارج جلسات هر دفعه بین یکی تقسیم می‌شود.

حال بشنوید از چگونگی معرفی کردن خود (هویدا) به انقلابیان آدمکش

من هویدا هستم؛ بیایید مرا ببرید!
 
مجله مهر : تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ سران حکومت پهلوی یکی یکی دستگیر شده یا از کشور فرار کرده بودند. هویدا اما تا روز پیروزی انقلاب در باغ شیان بود. روزی که در نهایت تسلیم شد و از نیروهای انقلابی خواست تا بیایند و او را دستگیر کنند.
در روزهای پرتلاطم اعتراضات مردمی ازهاری هویدا را بازداشت کرد و به باغ ساواک در شیان فرستاد. بازداشتی که بیشتر برای آرام کردن مردم صورت گرفته بود اما تا روز پیروزی انقلاب به طول انجامید. در ۲۲ بهمن ۵۷ با اعلام بی‌طرفی ارتش نگهبانان هویدا فرار کردند و اتومبیل و اسلحه ای در اختیارش گذاشتند. هویدا برای ارزیابی وضعیت با فرشته رضوی، پزشک مخصوصش تماس گرفت و او هم توصیه کرد فرار کند اما هویدا شرایط را برای فرار مهیا نمی دید و تصمیم گرفت خود را تسلیم کند.
محسن رفیق دوست، در کتاب خاطراتش (برای تاریخ می گویم) ماجرای ۲۲ بهمن و دستگیری هویدا را این طور روایت می کند:

به اندازه کافی اسلحه داشتیم. بسیاری از سربازانی که از پادگان ها فرار می کردند اسلحه هایشان را می آوردند که خودش چندین هزار تفنگ می شد. حتی یک تیربار ژ-۳ آورده بودند که آن را در پشت بام مدرسه علوی مستقر کرده بودیم و بچه هایی که تیراندازی با آن را بلد بودند به نوبت پشت آن می نشستند. تعداد زیادی هم سه راهی درست کرده بودند که با اجازه صاحبخانه ها در پشت بام خانه های بلند خیابان ایران قرار داده بودیم تا اگر تانک ها حمله کردند سه راهی را بر سرشان بریزند. هر سربازی که فرار می کرد می آمد آنجا. به مردم اعلام کرده بودیم هرکس کت و شلوار اضافی دارد بیاورد مدرسه. کت و شلوار را تن سرباز فراری ها می کردیم و می رفتند. باز برای اینکهدژبان ها آنها را شناسایی نکنند اعلام شد همه جوان ها سرها را ماشین کنند.
 
گوینده رادیو اعلام کرد حکومت نظامی از امروز رأس ساعت ۴:۳۰ است. من حدس زدم که امام حکومت نظامی را قبول نمی کند. به بچه ها گفتم بروید به همه مینی بوس های مدرسه علوی و رفاه بلندگو ببندید. گفتند برای چه؟ گفتم: «مطمئن باشید امام حکومت نظامی را قبول نمی کنند. بروید آماده باشید که هر وقت گفتند معطل نشویم


از صبح کم کم همه سران پهلوی دستگیر شدند. ما بلافاصله چند اتاق را در طبقه سوم مدرسه رفاه به زندان تبدیل کردیم. جای دیگری نداشتیم. چهار - پنج خط تلفن داشتیم. پای هر تلفن یک نفر نشسته بودند و حجت الاسلام غلامحسین حقانی و یک روحانی دیگر به نام مهدوی یک روز در میان مسئول تلفن خانه بودند. آن روز نوبت آقای حقانی بود. در گیرودار دستگیری ها مرا صدا زد و گفت: «کسی زنگ زده از باغ شیان و می خواهد راجع به هویدا صحبت کندگوشی را گرفتم. آقای به نام عباس رضاییان کارمند سازمان آب بود و خانه اش در همسایگی باغ شیان، گفت: «من از باغ شیان زنگ می زنم. آقای هویدا می خواهد صحبت کندبعد هویدا گوشی را گرفت و گفت: «من امیرعباس هویدا هستم. بیایید مرا ببرید

 

یکشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۹۳

جنگ سالامین نبرد خشایارشا با یونانیها (۱۱)

نبرد سالامين در سال ۴۸۰ (پ .م) اتفاق افتادنيروی دريايیی يونان پس از فرار از آرت ميزيوم به سلامين رفت. سپس جارچی ها به آتن رفتند و به مردم آنجا گفتند که زن فرزندان ، اموال و بردگان خود را از آتن خارج كنيد و در جای امنی پناه بگيريد. در مجلس مشورتی كه يونانی ها برای جنگ بعدی ترتيب دادند ، بعضی ها عقيده داشتند كه بايد به ايستم رفت و در پلوپونس جلوی نيروی دريايی ايران را گرفت. چون اگر در سالامين شكست بخورند ، جزيره محاصره شده و ارتباط آنها با تمام يونان قطع می شود. ولی اگر در ايستم جنگ كنند ، در صورت شكست می توانند به داخل پلوپونس عقب نشينی كنند.
سپس خبر رسيد كه ارتش ايران وارد آتن شده است. از زمان حركت خشايارشا از هلس پونت تا ورود او به آتن چهار ماه گذشت. وقتی پارسها وارد آتن شدند ، آنجا را خالی از سكنه يافتند. فقط عده ای از آتنیی ها كه فقير بودند به معبد و ارگ آتن پناه بردند. البته آنها هم در حد توانشان از قلعه آتن دفاع كردند ولی چون ديوارهای چوبی بود ، ايرانی به تيرهای خود نخ كتان پيچيدند ، آنها را آتش زدند و به سوی قلعه پرتاب كردند ، در نتيجه دیوارها سوختند و از بين رفتند. سپس چند نفر پارسی از قسمتهايی از ديوارها كه دارای موانع طبيعی بود بالا رفتند. آنها توانستند بر آتنی ها پيروز شوند و درهای قلعه را بازكنند. پس از تسخير آتن خشايارشا پيكی را روانه شوش كرد و به اردوان كه نايب السطنه شده بود مژده تصرف آتن را داد. پارسها به تلافی آتش زدن معبد و جنگل شهر سارد كه آتنی ها انجام داده بودند ، معبد و ارگ آتن را آتش زدند.

بالاخره آتنی ها پس از مشورت های طولانی تصميم گرفتند كه در سالامين جلوی نيروی دريايی ايران را بگيرند. چون معبر سالامين تنگ بود و تعداد كشتی های ايران هم زياد بود ولی يونانی ها تعداد كمی كشتی جنگی داشتند. از اين نظر كشتی های ايرانی كارشان با يكديگر تداخل می كرد و مزاحم حركت يكديگر می شدند. ولی با اين وجود خيلی از يونانی ها چون فكر می كردند ممكن است شكست بخورند ، سوار كشتی های خود شدند و از آنجا رفتند.

نبرد سالامين :

پس از تصميم شاه به جنگ دريايی ، نيرو دريايی ايران به نزديك سالامين رسيد. سالامين جزيره ای در نزديك آتيك است كه از خشكی اصلی بوسيله يك تنگه جدا می شود. در همين زمان نيروی زمينی ايران هم به طرف پلوپونس حركت كرد. وقتی كه اهالی پلوپونس اطلاع پيدا كردند ، بفكر تهيه استحكامات در تنگه ايستم پرداختند و ديواری در نزديكی آنجا كشيدند تا نيروهای ايرانی دوچار موانع گردند و پيشروی اشان كند شود. تميستوكل برای جلوگيری از پراكندگی بيشتر يونانی ها تصميم گرفت كه نبرد را هر چه زودتر آغاز كند. بنابراين شخصی را به نزد خشايارشا فرستاد و به او گفت كه يونانی ها قصد فرار دارند و شما برای جلوگيری از فرار آنها بهتر است هر چه سريع تر به آنها حمله كنيد. سپاهيان ايرانی هم حرف او را باور كردند و جنگ در سالامين شروع شد. كشتی های يونانی به كشتی ها ايرانی حمله بردند ولی نيروی دريايی ايران فرصت دفاع منظم را نكرد. در اين ميان زن ينام آرت ميز كه فرمانده يكی از كشتی ها ايران بود ، شجاعانه به نيروی دريايی يونانی حمله برد و يك كشتی يونانی را غرق كرد. خشايارشا كار او را ديد و بسيار او را تشويق كرد. او گفت: « مردان من زن شده اند و زنان من مردكشتی ها يونان به تعقيب كشتی آرت ميز پرداختند و كشتی او را محاصره كردند ولی او توانست از چنگ يونان ها فرار كند و خود را به ساحل برساند. يونانی ها در خشكی هم به تعقيب او پرداختند ولی نتوانستند او را پيدا كنند و او به فالرون رفت.
در اين جنگ برادر خشيارشا و تعداد زيادی ايرانی كشته شدند ، چون آنها شنا بلد نبودند ولی تلفات يونان ها كم بود چون آنها می توانستند شنا كنند. با اين وجود هم كاملا نمی توان گفت كه ايرانی ها شكست خوردند

جمعه، فروردین ۱۵، ۱۳۹۳

کتاب آذری یا زبان باستان نوشته شادروان احمد کسروی (۲۷)

لیست کامل کتابی موجود در وبلاگ