یکشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۹۳

چلوکباب زکی خان

چلوکباب انواع مختلف دارد كه حتما شما هم يكی دو نوع آن را بارها امتحان كرده ايد . از نوع : چلوكباب مخصوص ، كوبيده ، برگ، زعفرانی ، لقمه ای و غيره و ذالك ...اما چلوكباب زكی خان داستان شيرينی دارد و اگر نصيب شود مسلما خوشمزه تر و گواراتر خواهد بود . به مال مفت رسیدی هلاك كن خود را كه اين معامله كم اتفاق می افتد ! مرحوم حاج ميزا زكی خان ( كه در زمان رضا شاه، زندگی می كردم ) ، با كليه رجال مشاهير و معاريف ، شوخی و مزاح داشت . روزی به چلوكبابی نايب در سبزه ميدان تلفن كرد كه اينجا منزل امير اسعد ( پسر سپهدار تنكابنی ) است . چون آقا امروز تعداد زيادی مهمان دارند خواهشمنديم ۵۰ ظرف چلوكباب خوب و ما كول سر ظهر ياوريد . حاجی نايب خدا بيامرز هم چون طرف را مردی متشخص ديد ، ديگر كنجكاوی بيشتری نكرد و به آشپزان دستور داد غذای سفارشی را با بهترين كيفيت آماده كنند . ساعت ۱۲ ظهر بود كه خانم سردار اسعد ديد در می زنند . چون در باز كرده مشاهده كرد كرد مرتبا ظرف چلوكباب است كه به داخل می آورند ، نوكر و كلفت پرسیدند : خانم ! مگر امروز ميهمان داريم ؟ خانم به تصوير اينكه امير اسعد امروز عده ای را برای ناهار وعده گرفته و دعوت كرده است سفارش غذا داده و آوردن چلوكباب ها به اين منظور است ! لذا دستور داد غذا ها را ببرند در مهمانخانه و مرتب روی ميز بچينند ......... چند لحظه بعد سردار اسعد هم رسيد و از ماجرای چلوكباب ها متعجب شد و گفت من كسی را ميهمان نكرده ام و اولا چلوكباب سفارش نداده ام. در اين حيص و بيص كه زن و شوهر جر و بحث می كردند و دنبال يافتن علت آمدن چلوكباب ها بودند ، ناگهان صدای در بلند شد . نوكرها دويدند در را باز كردند ، ديدند حاج ميرزا زكی خان و ۴۹ نفر گدای گرسنه پشت سر هم ياالله يا الله گويان وارد شدند ! امير اسعد از مشاهده چنين وضعيتی ، مدتی مات و مبهوت شدودهانش از تعجب باز مانده بود ، با اين حال برخود مسلط شد و پرسيد : حاجی ميرزا زكی خان ! اين چه مسخره بازی است كه در آوردی ؟
ميرزا زكی خان گفت : قربان ! شام و ناهار شما را كه همه اش نبايد رجال و اعيان بخورند ، آخر اين بدبخت ها هم حقی دارند !! ديگر معطل نشد و گداها را به مهمانخانه راهنمايی كرد و هر كدام يك دست خوراك چلوكباب مفصل را با مخلفات آن خوردند و دعا به جان سردار اسعد كردند و رفتند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر