یکشنبه، مرداد ۱۷، ۱۴۰۰

کوی رندی


باقر خان سردار ملی با همه تلاشهايی كه در راه مشروطه كرد و با همه همدليهايی كه با ستارخان سالار ملی داشت گاهی اوقات نااميد می شد و سبب اين نااميدی برخی رفتارهايی بود كه بعضاً از دولتمردان و سياستمداران سر می زد. يك بار كه خيلی رنجيده خاطر شده بود و قصد داشت خود را از غوغای مشروطه كنار بكشد و گوشه خلوتی بگزيند تا عمر گرامی را به عافيت بگذارند جمعی از مردم پاپی اش شدند؛ كه آخر با اين همه نيكنامی و توفيق در ميدان مبارزه و نبرد حيف نيست خود را كنار بكشی؟

می گويند باقر خان پس از تأملی طولانی و سكوتی دردناك در پاسخ آنان می گويد: شما خودتان خوب می دانيد كه رستم دستان با آن يد بيضا و با آن يال و كوپال و با آن "گرز گران" و خدماتی که كرد! آخر سر، اين مردم حق ناشناس عكسش را در حمام ها می كشند. حالا خدا می داند كه اجر و پاداش مرا چطور خواهند داد و عكس مرا در كجا خواهند كشيد!