دوشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۹۸

مفهوم و اصول دموکراسی چیست ؟

مفهوم دموكراسی بسيار پيچيده تر از آن است كه تصور می شود؛ زيرا منظوری كه گويندگان و نويسندگان از به كاربردن آن داشته اند و دارند، متناسب با مقتضيات زمان و شرايط هر عصر متفاوت بوده است.
دموکراسی چون بسیاری دیگر از مفاهیم، تعریفی پیچیده دارد، بنابراین، تعریف هر کس از دموکراسی می تواند نوع نگرش او را آشکار سازد؛ «لیپست » در مورد دموکراسی معتقد است: << تعریف مفهوم پیچیده ای چون دموکراسی ناگزیر مبنایی فرهنگی دارد؛ بدیهی است که نگرش یک طرفدار اتحادیه کارگری در اروپای مرکزی با نگرش یک دهقان اهل جنوب صحرای آفریقا، که درآمدی بخور و نمیر دارد، فرق می کند. این تعاریف به تاریخ هم وابسته اند؛ مثلاً، شهروندان کشورهایی که پس از ۱۹۴۵ از دل استعمار برآمده اند تصور و شناختی از دموکراسی دارند که با تصور و شناخت شهروندان کشورهای قدیمی فرق می کند و تعریف هر شخص از دموکراسی از عوامل متعدد دیگری نیز تأثیر می پذیرد>>.
دموكراسی از واژه يونانی دموس ( يعنی خلق ، مردم) و كراتوس ( يعنی حاكميت، قدرت) مشتق است. دموكراسی يكی از انواع حاكميت بوده و وجه مشخص آن اعلام رسمی اصل تبعيت اقليت از اكثريت و به رسميت شناختن آزادی و حقوق مساوی افراد و شهروندان است . دموکراسی از زمانی که پریکلس ، آن را «حكومت مردم» تعريف كرد، تا امروز كه در مجامع مختلف نظريه پردازی غرب به ويژه امريكا، تحكيم و گسترش آن كار اساسی و تخصصی دولت معرفی می شود، تحولات زيادی داشته است.
دموکراسی را نمیتوان جدا از شرایط اقتصادی و اجتماعی زندگی بررسی کرد،باید وضع واقعی و عملی جامعه را در نظر داشت. در واقع هر دموکراسی به مثابه شکلی از سازمان سیاسی اجتماع، در تحلیل آخرین به شیوه تولید معینی خدمت می کند و توسط آن تعیین میشود. مضمون و شكل دموكراسی در طول تاريخ تكامل حاصل كرده و همواره و كاملا وابسته به فرماسيون اجتماعی ـ اقتصادی مربوطه بوده است.
پس دموکراسی چیسـت ؟
آیا دموکراسی حکومت مردم است؟
یا دموکراسی حکومت نمایندکان مردم است؟
یا دموکراسی قضاوت مردم است؟
«کارل پاپر» فيلسوف معاصر ميگويد دموکراسی هرگز حکومت مردم نبوده، و نه ميتواند باشد، و نه بايستی که باشد. اين خطرناک است به مردم و به ويژه به کودکان بياموزيم که دموکراسی به معنی حکومت مردم است، يعنی حکومت عموم، که حقيقت ندارد، و وقتی فرد از واقعیت مساله آگاه شود، احساس میکند فریب خورده است، و اين احساس ميتواند حتی به تروريسم بيانجامد.
ولی من با قسمت اخیر عقیده آقای «کارل پاپر» فیلسوف معاصر هم عقیده نیستم . اگر قرار باشد که درک واقعیت ها در مراحل بعدی زندگی ، انسانها را سرشکسته ساخته و بطرف تروریزم سوق دهد. پس نفوس تروریست ها از غیر تروریست ها زیاد تر خواهد بود. زیرا خود ما،جهان پیرامون ما خلاصه زمان و مکان ، شرایط و امکانات و واقعیت ها همه و همه درحال تغییر و دگرکونی هستند .انسان متکامل به کسی گفته میشود که همواره در مسیر تغییر و تکامل ، دگر شدن و نوشدن در حرکت باشد.این دقیق است که دموکراسي هرگزحکومت مردم نبوده، و نه ميتواند باشد، و نه بايستي که باشد. زیرا مردم یک مفهوم عام است .اگر دموکراسی حکومت مردم است، آیا در حدود یک میلیارد هندی در هندوستان بر اریکه قدرت هستند؟ واین یک میلیارد بر کدام حداقل یک میلیارد دیگر حکومت میکنند؟ و آیا مردمی که حکومت را انتخاب ميکنند قادر به انجام تصميم گيري درباره مسائل بغرنج نظير سياست اتمي يا طرح دراز مدت فضائي ویا ایجاد شبکه های گسترده وپر خرچ استخباراتی و امثالهم هستند؟ بصورت قطع خیر. پس دموکراسی حکومت مردم نبوده بلکه حکومت نماینده گان بخشی مردم میباشد. آنهم نه حکومت نماینده گان همه ای مردم ، زیرا کاندیدانی که به نمایندگی از برخی مردم جامعه با اجندای خاصی وارد کارزار شده بودند و نتوانسته اند در انتخابات برنده شوند ؛ در حکومت حضور ندارند. بنابران نماینده گان عده ای از مردم در حکومت اشتراک ندارند .
در واقع دموکراسی یعنی حکومت قانون و اجتناب از استبداد، اما حکومت قانون بدون نهادهای قضاوت مردم دموکراسی نيست.بطور مثال با وجود آنکه هيتلر با رأی دموکراتيک اکثريت بقدرت رسيد، اما از لحظه ای که مهمترين نهاد قضاوت مردم در آلمان، يعنی رايشتاگ را بست، به دموکراسی آلمان پايان داد. مردم معمولآ نتائج بغرنج ترين سياست ها را پس از مدتی می بينند، و در سيستمی که نهادهاي قضاوت مردم قدرت دارد، در انتخاب بعدی، آن سياست ها ومسولين آنان، ميتوانند دوباره انتخاب ويا رد شوند.
در واقع قضاوت مردم در هر سه عرصه مقننه، مجريه، و قضائيه، معنا وحقیقت دموکراسی است، که از انتخابات نمايندگان مجلس و رئيس جمهور گرفته تا انتخاب قضات و شرکت در هيئت های انتخابات و قضاوت را شامل ميشود. قضاوت مداوم مردم در سطوح مختلف است که ستون اصلی همه دموکراسی های مدرن بوده است، و قانون اساسي دموکراتيک بايستی اساسات وجزئيات آزادی نهادهای قضاوت مردم را معیين ،نهادینه و پشتيبانی کند. با وجود این همه اختلاف در ارایه تعریف، می توانیم ویژگی های اصلی و ممیز نظام های دموکراتیک را از نظام های غیر دموکراتیک بازشناسیم، در این رابطه سه ویژگی را میتوان مشخص کرد:
۱- رقابت آزاد برسراحراز سمتها، مقامها ویا کرسی های انتخابی (پارلمان و شورا ها از جمله شورای محل و....)
۲- برگذاری انتخابات منصفانه، بدون استفاده از زور یا اجبار و بی آنکه هیچ گروهی در جامعه حذف یا محروم شود؛ که در دوره های مشخص، برای تصدی سمتها یا مقامها، برگزار می شود.
۳- موجودیت آزادی های مدنی و سیاسی تا صحت و انسجام مشارکت و رقابت سیاسی تضمین شود
در چند دهه اخير در غرب در فراسوی دموکراسی پارلمانی، دموکراسی مشارکتی رشد کرده است. يکی از برجسته اين تحولات اينيشتيو بالوت ballot initiatives است، به اين معنا که با جمع آوری تعداد معينی امضا ميتوان مثلا قانون جديدی را به رای گذاشت. در نتيجه غير از روش پارلمانی، این طریق دومی برای قانون گذاری برای یک ایالت یا یک کشور است. رشد کامپيوتر و اينترنت امکان توسعه دموکراسی مشارکتی را با شتاب زيادی افزايش ميدهد. ، فدراليسم ساختار ديگری است که در شرایط مناسب، به رشد کنترل و توازن قوا و در نتيجه به گسترش دموکراسی در کشور ياری خواهد رساند.
دموکراسی فلسفه یا ایدیالوژی است و یا یک امر سیاسی ؟
۱) دموكراسی به مثابه فلسفه يا ايدیولوژی:
دموكراسی به مثابه فلسفه يا ايدیولوژی حامل آموزه های ليبراليسم است كه به آن دموكراسی حداكثری نيز می گويند و بر سه اصل استوار است:
هومانیسیم یا فرد گرایی
آزادی
برابری
بربنیاد اين فلسفه سياسی جديد،اصل و غايت همه هستی، انسان است و آنچه اصالت دارد اراده انسان است و فقط با عقل و علم ،سعادت انسان تأمين می شود.
کارل ریموند پویر معتقد است ، انسان نقاد و آزاد از هرگونه قيد آسمانی در حيات؛ انسانی كه برای اداره زندگی جمعی، جز فردگرايی و سود انگاری مصلحت ديگری را نمی نگرد و به منابع مشروعيت فراانسانی بی اعتناست،موضوع بحث دموکراسی است. نهادهای اجتماعی نيز تنها در خدمت به فرد معنا می يابند. از اين منظر انسان در همه فعاليت های خويش، چه به او مربوط باشد و چه نباشد، هميشه بايد به عنوان غايت در نظر گرفته شود. از همين روی به نظر كانت، پدر مدرنيته، همه اشياء دارای قيمت هستند و اين تنها انسان است كه دارای حرمت و منزلت است. كانت در اين باره می گويد: «چنان رفتار كن كه بشريت را، چه در شخص خود و چه در هركس ديگر، همواره به مثابه غايتی به شمار آوری و نه هرگز فقط به مثابه وسيله ای».
كارل ريموند پوپر نيز با اشاره به همين جمله كانت چنين نتيجه گيری كرده كه اصالت فرد، توأم با ديگرخواهی، به صورت شالوده تمدن غرب در آمد و هسته مركزی تمام نظرات اخلاقی برآمده از تمدن غرب شد. ديگرخواهی در اين جا ناظر به تنها قيد مكتب اصالت فرد است كه تصريح می كند فقط مزاحم حقوق ديگران مباش. نكته مهم اين كه فرديت دموكراتيك، فرديتی خود محور نيست.
يكي ديگر از اصول اساسی دموكراسی به مثابه فلسفه، اصل «برابری» است. برابری در اصل به اين معنی است كه همه انسان ها، به حكم انسانيت خود، برابرند و بر يكديگر برتری ندارند.ولی از لحاظ سياسی، اصالت برابری به اين معنی است كه شهروندان در نزد قانون و از لحاظ حقوق و آزادی ها با هم برابرند. در دموكراسی، شهروندان دست كم بايد از لحاظ حقوقی با هم برابر باشند. برابری در دموكراسی، برابری در فرصت هاست نه لزوماً در دستاوردها. كسانی كه به طور برابر تحت حمايت قانون باشند می توانند از فرصت هايی كه نظام اجتماعی و سياسی فراهم می آورد بهره گيرند و به مشاركت و رقابت در زندگی سياسی بپردازند. به عبارت ديگر برابری، مستلزم عدم تبعيض بين افراد از هر نوع، به ويژه از لحاظ نژاد، قوميت، جنسيت، مذهب و عقيده سياسی، است.
اصل مهم ديگر در دموكراسی، اصل «آزادی» است. آزادی در دموكراسی فلسفی همان معنايی را به ذهن متبلور می سازد كه ليبراليسم منادی آن است؛ يعنی آزادی انسان از تقدیس و مقدسات. نتيجه آن كه هومانيسم و فردگرايی، برابری و آزادی سه ضلع مثلث دموكراسی به مثابه فلسفه يا ايدئولوژی است.
۲) دموكرسی به مثابه امری سياسی
دموكراسی به مثابه امری سياسی، حامل آموزه هایی است كه بيشتر با معنای مرسوم و جاری از دموكراسی سازگار است. در اين معنا دموكراسی شيوه ای عقلانی، تجربه شده، مفيد و مؤثر در زندگی جمعی است كه مبتنی بر اصل «رضايت» و «اكثريت» است و همواره در حوزه رابطه دولت بخصوص حکومت و ملت مطرح می شود. به بیان ديگر رایج ترین منظوراز دموكراسی همان دموكراسی سياسی است كه عمده ترین مبانی و اصول آن عبارتند از:
آزادی (آزادی بيان، مطبوعات، احزاب و تجمعات)؛
انتخابات آزاد؛
قانونیت؛
تفكيك قواءسه گانه (قانون گذار؛ اجرایی و قضایی)
مشاركت؛
هرگاه پنچ اصل بالا در حيات سياسي شهروندان یک جامعه عملآ وجود داشته باشد میتوان ازموجودیت دموکراسی در آن جامعه حرف زد .به بیان دیگر جوامع فاقد نهاد های آزاد قضاوت مردم هرگز نمیتوانند سخن از دموکراسی بزنند؛ اگر ادعای هم بکنند دروغی بیش نیست.
برخی از متفكران، دموكراسی را امكان نصب، نقد و عزل مسالمت آميز (بدون خصومت و خون ريزی) حاكمان تعريف كرده اند. اين تعريف، تعريف واضحی است، که در اين تعريف هم پنج عنصر مذكورپوشش یافته است. در اين رويكرد سياسی به دموكراسی، جابه جايی مسالمت آميز قدرت و محدود شدن قدرت به خواست و اراده و مصالح عامه مطرح است، نه تعريف كليشه ای و انتزاعی آبراهام لينكلن كه دموكراسی را «حكومت مردم بر مردم توسط مردم» می دانست؛ زيرا اين تعريف در تاريخ تنها در يونان باستان و دموكراسی مستقيم آتنی معنا داشت و با جغرافيای سياسی امروزی سازگار نيست و امكان تحقق آن وجود ندارد . امروز هرگاه از دموكراسی سخن می گوييم، آموزه های زيادی خودنمايی می كند؛ آموزه هايی از قبيل: قدرت محدود و مقيد حاكمان، میعادی بودن قدرت مداری، انتخابات آزاد، آزادی های اجتماعی، تفكيك قوا وتامین استقلالیت قوه قضائيه ، قانون مداری

سه‌شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۹۸

خواب مغز را از مواد سمی پاکسازی می‌کند


پژوهشگران آمریکایی دریافته‌اند که در هنگام خواب مغز از مواد سمی و زاید پاک می‌شود. دانشمندان هشدار می‌دهند که به همین دلیل خواب کافی برای انسان بسیار ضروری است و کم‌خوابی درازمدت می‌تواند بیماری‌های جدی بیافریند.

بدن ما مانند یک کارخانه پیچیده عمل می‌کند. در یک طرف رآکتورهایی قرار دارند که وظیفه سوخت و ساز را بر عهده گرفته‌ و مقداری زیادی ماده زاید تولید می‌کنند.

در طرف دیگر هم سیستم لنفاتیک قرار دارد که مسئول محافظت از بدن در برابر عوامل بیماری‌زا و ذرات بیگانه‌است که برای نمونه سلول‌های توموری را از بین می‌برد. اما این سیستم برای دفع مواد زاید از مغز کافی نیست و این در حالی است که مغز ارگانی است که در آن سوخت و ساز با شدت تمام ادامه دارد و دقیقه به دقیقه باید از آن در برابر پروتئین‌هایی که به سلول‌های مغزی آسیب می‌رسانند محافظت کرد.

عملیات پاکسازی مغز

تیمی بین‌المللی در مرکز پزشکی دانشگاه روچستر آمریکا طی پژوهش‌های خود توانسته به دریافت‌های جالبی در مورد عملیات پاکسازی مغز برسد.

به موجب پژوهش‌های این تیم علمی که نتایج آن در مجله معتبر "ساینس" منتشر شده، مواد سمی و زاید مغز تنها توسط سیستم لنفاتیک دفع نمی‌شوند بلکه در اینجا مغز سیستمی خاص خود دارد. این سیستم که نامش گلیمفاتیک است با سلول‌های "گلیا"ی خود نقشی اساسی در زدودن مایع مغزی و مواد زاید دارا است و می‌تواند با تولید فشار آنها را از ارگان فکری ما خارج سازد.

اما این سیستم برای کار خود به زمان نیاز دارد. دانشمندان تخمین می‌زنند که پاکسازی کامل مغز روزانه به حدود ۸ ساعت زمان احتیاج دارد و این درست همان زمانی است که انسان در بستر خود خوابیده است.

به هنگام خواب فاصله بین سلول‌های مغزی زیاد می‌شود و آب میان‌سلولی به راحتی می‌تواند جریان یابد تا مواد زاید دفع شوند.

یک هشدار

پژوهشگران هشدار می‌دهند، به هنگام کمبود خواب سرویس نظافتی مغز نمی‌تواند کار خود را به طور کامل انجام دهد و این مسئله در درازمدت به مغز آسیب می‌رساند. انباشت بیش از حد مواد سمی در مغز می‌تواند بیماری‌هایی مانند آلزایمر یا پارکینسون ایجاد کند.

به همین دلیل است که دانشمندان توصیه می‌کنند که به موقع بخوابیم و به مغزمان به اندازه کافی فرصت دهیم تا بتواند شستشو شود. اما این شستشو حدود ۸ ساعت زمان می‌برد؛ شستشویی که ضرری هم به محیط زیست نمی‌رساند، چون که پساب‌های آن نه تنها انتقال می‌یابند بلکه بازیافت نیز می‌شوند!

پنجشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۹۸

حبیب الله ثابت


حبیب‌الله ثابت پاسال تاجر، صنعتگر و کارآفرین ایرانی و از اعضای محفل ملی بهائیان ایران در دوران حکومت پهلوی است. او مؤسس اولین تلویزیون ایران و اولین کارخانه صنعتی مبل ایران و کارخانه پپسی کولا بود.

او سال ۱۲۸۲ خورشیدی در تهران، در خانواده‌ای منتسب به بهاییت از طرف پدر زاده شد. به نوشته اسکندر دلدم پدرش اول یهودی بود و بعداً بهائی شد. حبیب ثابت توسط یکی از دوستانش با دختری در رشت به نام بهاره باقروف آشنا شد و با وی ازدواج کرد. این ازدواج که در ابتدا وجهه‌ای منطقی و حساب شده داشت، مبدل به زندگی عاشقانه گردید و تا پایان عمر ثابت، به طول انجامید. او بیشترین زمانی که از همسرش جدا بود، سه شب بود که طی سفری به مسکو یکی از همراهان محمد رضا شاه پهلوی بود.

جمعه، خرداد ۱۷، ۱۳۹۸

حکایت شتر ساده و احمق


آورده‌‌‌اند كه زاغی، گرگی و شغالی در خدمت شيری در جنگل بودند و مسكن ايشان در كنار جاده عام بود،
شتر بازرگانی در آن حوالی از قطار شتران بازمانده بود و به طلب چرا به آن بيشه آمد، چون به نزديك شير رسيد چاره‌ای جز تواضع و خدمت نديد، شير از او دلجویی كرد و از حال او پرسيد و به او گفت:
"چه قصدی داری؟ آيا ميل داری مادام‌العمر دراين جنگل در نزد ما باشی و روزگار را به خوشی و رفاه بگذرانی؟"، شتر جواب داد: "آن چه ملك فرمايد"، و بدين ترتيب شتر نيز مانند ساير حيوانات مقيم آن جنگل گشت.

روزی شير در طلب شكار می‌گشت، فيلی مست به او رسيد و با يكديگر درگير شدند و ازهر دو طرف مقاومت رفت و شيرمجروح و نالان به مكان خود بازگشت.

شير روزها از شكار بازماند و گرگ و زاغ و شغال هم كه از باقيمانده شكار شير رفع گرسنگی می‌كردند، بی غذا و گرسنه ماندند.

شير وقتی گرسنگی و ناتوانی آنان را ديد، گفت برويد و در اين نزديكی صيدی بجویید، تامن باهمين حالم بروم و صيدش كنم و شما از اين ناراحتی، ضعف و گرسنگی نجات دهم، ايشان به گوشه‌ای رفتند و با يكديگر گفتند كه: "در اين جنگل اين شتر اجنبی و بيگانه است، در ميان ما چه فايده‌ای دارد، نه ما را انسی والفتی هست و نه ملك را از جانب او منفعتی، شير را بايد تشويق كنيم تا او را درهم بشكند و چند روز خوراك خود و ما را تامين نمايد."

شغال گفت: "اين كار را نمی‌توانيم، چون شير به او امان داده و در خدمت خويش نگاه داشته است"، زاغ گفت: "رفع اين مانع با من، كاری می‌كنم شير از تامين شتر چشم بپوشد"، بدين قصد پيش شير رفت و بايستاد، شير پرسيد كه: "آيا شكاری وحيوانی در اين نزديكی‌ها ديديد؟ تا در صدد شكار برآيم"،

پاسخ داد كه: "چشان همه‌ ماها از شدت گرسنگی بينایی خود را از دست داده و چيزی نديديم تنها چاره‌ای كه برای رفع گرسنگی و سير شدن شما و ما باقی مانده، اين است كه اين شتر در بين ما اجنبی است و ملك را نيز از و فايده‌ای نيست، بهتر از همه اين است كه او را درهم بشكنيد و ذات ملوكانه و ما بندگان چندين روز از گوشت او تغذيه كنيم."

شير گفت: "ای زاغ، از انصاف به دور است كه من چنين كاری كنم، زيرا من به او امان داده‌ام و خودم به او گفته‌ام كه در جنگل و در نزد ما بماند و عمر به آسودگی بگذراند، حال شكستن عهد وپيمان را به چه دليل جايز بشمرم؟"

زاغ گفت: "حقير اين نكته را می‌داند وليكن حكما گفته‌اند «يك نفس را فدای اهل بيتی بايد كرد و اهل بيتی را فدای قبيله‌ای و قبيله‌ای را فدای شهری و شهری را فدای ذات ملك»، چون خطر پيش آيد عهد و پيمان از بين می‌رود."

شير سر در پيش افكند، زاغ رفت و به ياران خود گفت: "هرچند قدری تندی كرد، اما سرانجام رامش كردم، اكنون تدبير آن است كه به نزد شتر برويم و ناتوانی شير را به او بگوییم و به صورت اجتماع، همگی به نزد شير رويم و هريك از ما بگويد امروز از ملك می‌خواهيم كه منت دهد و چاشت خود را از گوشت ناقابل چاكر ترتيب دهد"، و با اين مقدمات شتر را فريفتند و به نزد شير رفتند.

قبل از همه زاغ گفت: "ملك را عمر دراز باد، صحت و سلامتي و بقای ما به صحت و سلامتی ذات ملوكانه وابسته است، اكنون كه ملك به واسطه كسالت و ناتوانی از شكار بازمانده است و تن و جان من اگر چه ضعيف است، فدای ذات شريف ملك باد، از مقام بزرگ سلطان حيوانات تقاضا دارم امروز ملك از گوشت من سدّ رمق نمايد و مرا فدای سلامتی و بقای خود سازد."

ديگران گفتند: "از خوردن جثه ضعف تو چه آيد و از گوشت توچه سيری؟ شغال هم به همين روش بياناتی كرد"، پاسخ دادند كه گوشت تو متعفن و بويناك است، طعمه‌ ملك را نشايد.

گرگ هم در همين زمينه فصلی بگفت، ايشان گفتند: "گوشت گرگ خناق آورده و مانند زهر هلاهل باشد."

شتر بيچاره كه افسون آنان گول خورده بود به پای خود به نزد شير آمده بود، شروع به صحبت كرد و تعريف زيادی از پاكی و خوش خوراكی گوشت خود نمود.

همه با هم و يك صدا گفتند: "توراست می‌گویی و از روی سادگی عقيده و مهربانی زياد اين جملات را می‌گویی، به يك باره همگی به اجتماع به او پريدند و در وی افتادند و جسدش را پاره پاره كردند و شتر در دام افتاد و جان خود را بداد.