جمعه، مرداد ۰۹، ۱۳۹۴

ماشین دودی چگونه وارد تهران شد و چه مسیری را طی کرد؟


ناصرالدین ‌شاه قاجار با آن سبیل‌های آویزان از دو سوی لب و چشمان خیره، برای عوام‌الناس قاجاری حکم یک شعبده‌ باز را داشت. او همیشه در چنته، وسیله‌ عجیب و غریبی داشت تا برای رعایای ساده ‌دل کوچه و بازار رو کند؛ از اتاقک تاریکی که مناظر و مرایای دور و برش را به دقت و وسواس ثبت می‌کرد تا غول آتش ‌خوری که در طرفه‌العینی طی‌ طریق می‌کرد؛ غولی که با گذشت زمان تبدیل به اسباب تفریح و خوشگذرانی ایرانیان شد. ترن یا به قول ایرانیان قاجاری «ماشین دودی»، اولین وسیله‌ نقلیه‌ ریلی بود که ایرانیان از آن سواری گرفتند.

وقتی ترن به تهرون اومد

گذری برتاریخچه وسایل نقلیه ریلی در تهران

«
صداى سوت ماشین دودى بلند شده، یک‌مرتبه معرکه ‏بهم مى‏خورد و مردم به پشت درها هجوم آورده و از سر و کول هم و نرده‏هایى که‏ جلوی درها جهت حفاظت از خطرات جهش و پرش مردم کار گذاشته شده بودند بالا رفته و فریاد و فغان مى‏کردند. پشت دری‌ها به لگد کوفتن به در و دورتری‌ها به نعره ‏و فریاد «وا کن وا کن» برمى‏خاستند تا درها باز شده، روى هم ریخته، یکدیگر را لگدمال کرده و خود را به واگن‏ها و روى صندلی‌ها... برسانندنمونه‌ توصیفات جعفر شهری از هول و ولع تهرانیان قاجاری برای سوارشدن به ماشین دودی را می‌توان کم و زیاد در دیگر متون تاریخ اجتماعی که اتفاقات یکی دو سده اخیر را روایت می‌کنند هم یافت.صد و اندی سال است که ما تهرانی‌ها برای همراه شدن با هیولاهای آهنی بی‌قراری می‌کنیم. شاید دلیل این‌همه عجله آن باشد که پای هیولاهای آهنی مسافر‌کش همیشه‌ خدا با چندین دهه تاخیر به شهر و دیار ما باز شده است، چه آن زمان که اسمش ماشین دودی بود و با آن قیافه‌ نتراشیده نخراشیده، رد آهنی‌اش را دنبال می‌کرد و چه حالا که مترو صدایش می‌کنیم و به قیافه‌ امروزی‌اش می‌بالیم.اولین آشنایی ما ایرانیان با راه‌آهن و غول آتش‌خوارش به دست‌خطی برمی‌گردد که حسنعلی‌خان، امیر نظام، سفیر ایران در فرانسه به رقم سه‌شنبه چهارم ذیحجه ۱۲۸۰ ه.ق نوشته و به نشانی دربار ایران و شخص اول مملکت ارسال کرده.اولین آشنایی ما ایرانیان با راه‌آهن و غول آتش‌خوارش به دست‌خطی برمی‌گردد که حسنعلی‌خان، امیر نظام، سفیر ایران در فرانسه به رقم سه‌شنبه چهارم ذیحجه ۱۲۸۰ ه.ق نوشته و به نشانی دربار ایران و شخص اول مملکت ارسال کرده
در این دستنوشته از چند و چون راه‌آهن و شرکت‌های واجد شرایطی که می‌توانند چنین پروژه‌ای را در ایران اجرا کنند، سخن به میان آمده است. ناصرالدین‌شاه قاجار که در سفر فرنگش، سوار بر هیولایی آهنی شده بود و دل در گرو آن بسته بود، پس از مراجعت از امیر نظام می‌خواهد تا اطلاعاتی درباره راه‌آهن کسب کند و در اختیار او بگذارد. سودای شاه قجر در این ایام، اتصال بحر خزر و خلیج‌فارس با ریل‌های آهنی بود.

هیولایی به نام ماشین دودی

همین که اجنبی‌ها از طرح ناصرالدین‌شاه برای راه‌اندازی و بهره‌برداری از خطوط آهنی در ایران خبردار شدند، به دربار هجوم آوردند و کشمکش‌ها بر سر گرفتن امتیاز راه‌آهن شروع شد. بالاخره در ۱۸۷۲ ترسایی (میلادی) دولت علیهّی ایران با «بارون ژولیوس رویتر» انگلیسی کنار آمد و امتیاز اجرا و بهره‌برداری از راه‌آهن در ایران را به‌علاوه‌ چند امتیاز ریز و درشت دیگر، به او واگذار کرد.اما رویتر از عهده شُکر آن همه نعمت برنیامد و بار دیگر رایزنی‌ها برای واگذاری امتیاز راه‌آهن از سر‌ گرفته شد. روس‌ها، فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها دوباره بر سر میز مذاکره نشستند و درنهایت با دست خالی از پشت آن بلند شدند.بالاخره امتیاز ۹۹ ساله‌ راه‌اندازی و بهره‌برداری از راه‌آهن در ایران نصیب «فابیوس بواتال» شد و شرکت بلژیکی راه‌آهن و تراموای ایران در ۱۲۵۷ خورشیدی تاسیس شد. دربار قاجار چند ماهی چشم به راه ترن سفارش داده شده ماند تا بالاخره قطعات جدا از هم لوکوموتیو با سلام و صلوات، سوار بر گاری‌های باری وارد دارالخلافه شدند. دولت ایران در ازای راه‌اندازی راه‌آهن، اراضی بسیاری را در جنوب دارالخلافه و همچنین شهر ری در اختیار شرکت بلژیکی گذاشت.این شرکت همچنین اجازه داشت تا چوب مورد نیازش را از جنگل‌های سلطنتی و خوراک هیولای آهنی را از معدن زغال سنگی در حومه دارالخلافه تامین کند. شرکت راه‌آهن و تراموای ایران برای ورود اسباب و ادوات راه‌آهن از پرداخت گمرکی و هرگونه حقوق دیگر امثال آن هم معاف بود.چنین شد که بعد از اندک زمانی، ناصرالدین‌شاه به قصد سوار شدن بر ترن تهران ـ ری، لباس رسمی پُرنشان به بر و تاج کیانی‌اش را به تن کرد و بر کالسکه زرین جلوس کرد تا خود را هر چه سریع‌تر به گار (ایستگاه) ترن دارالخلافه برساند. اگر چه سودای شاه قاجار در ابتدا، اتصال دو «بحر» شمالی و جنوبی ایران بود اما باز هم سوار شدن به اولین ترن ایران در پایتخت خالی از لطف نبود.با افتتاح خط آهن تهران ـ ری، لوکوموتیوهای شرکت بلژیکی در هر نوبت ۸هزار و ۷۰۰ متر ریل آهنی میان دارالخلافه و حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) در ری را می‌پیمودند و بار جمعیت قاجاری سوار بر واگن‌هایشان را به دوش می‌کشیدند
با افتتاح خط آهن تهران ـ ری، لوکوموتیوهای شرکت بلژیکی در هر نوبت ۸هزار و ۷۰۰ متر ریل آهنی میان دارالخلافه و حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) در ری را می‌پیمودند و بار جمعیت قاجاری سوار بر واگن‌هایشان را به دوش می‌کشیدند. نقل است که ناصرالدین‌شاه قاجار پس از اولین سفرش با ترن تهران ـ ری رو به اطرافیانش می‌کند و می‌گوید: «سوار شدن بر ماشین دودی اوقات ما را خوش کردرعایای قاجاری هم جمله شاه را دست گرفتند و هیولای آهنی را از آن پس «ماشین دودی» صدا کردند.

چهارشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۹۴

معماری ايران‌ در دوره‌ افشاريه ‌(۱۱)


معماری‌ ايران‌ در دوره‌ افشاريه‌ و بويژه‌ دوره‌ سلطنت‌ نادرشاه‌ افشار پيشرفت‌ چندانی نداشت‌. دراين‌ دوره‌ سبك‌ جديدی‌ در تاريخ‌ معماری‌ ايران‌ مشاهده‌ نمی‌شود و معماران‌ بيشتر شيوه‌ معماری‌ عهد ‌صفويه را ادامه‌ دادند با اين‌ حال‌ برخی شواهد حكايت‌ از آن‌ دارد كه‌ در صورت‌ آرامش‌ محيط اجتماعی و سياسی اين‌ هنر می‌توانست‌ حتی به‌ دستاوردهای‌ مهمی نيز نايل‌ آيد. ظاهرا نادرشاه‌ خود از اقدامات‌ عمرانی سر رشته‌ای داشته‌ و به‌ شهرسازی و نوآوری در هنر معماری و شهرسازی چندان‌ نيز بی‌توجه‌ نبوده‌ است‌. احداث‌ شهر نادر آباد در برابر شهر قندهار از مهمترين‌ تلاش‌های‌ اين‌ فاتح‌ خونريز درتوسعه‌ هنر معماری بود. وی‌ در هنگام‌ محاصره‌ قندهار در مقابل‌ آن‌ شهر جديدی‌ را پی افكند كه‌ از كليه‌ امكانات‌ رفاهی آن‌ روزگار برخوردار بوده‌ است‌: (به‌ معماری‌ رأی رزين‌ و مهندسي‌طبع‌ سعادت‌ قرين‌ قلعه‌ وسيعه‌ مشتمل‌ بر عمارات‌ رفيعه‌ و بازار و چارسو و آب‌ انبار و حمامات‌ و رباطات‌ و مساجد و قهوه‌خانه‌ طرح‌ افكند...) نادر گويا پس‌ از فتح‌ دهلی نو بسياری از معماران‌ و بنايان‌ هنری را با خود به‌ ايران‌ آورد و اين‌ معماران‌ عمارت‌ نويی‌ در مناطق‌ مختلف‌ ايران‌ از جمله‌ نادرآباد احداث‌ كردند. نادرشاه‌ همچنين‌ مجموعه‌ای‌ از ساختمان‌های‌ باشكوه‌ و مجلل‌ را در شهر رادكان‌ بنا نهاد كه‌ به‌ گفته‌ ميرزا مهدی خان‌ استرآبادی(... در نزهت‌ و صفا بی‌شبه‌ و نظير و در رفعت‌ و اعتلا رشگ‌ خورنق‌ و سدير) بوده‌ است‌. بنای‌ شهر خيوق‌ آباد در مجاورت‌ ابيورد را نيز به‌ نادر نسبت‌ داده‌اند. اوج‌ هنر معماری اين‌ دوره‌ در مجموعه‌ ساختمان‌های باشكوه‌ كلات‌ نادری تجلی‌ می‌يابد. در اين‌ عمارات‌ معماران‌ نهايت‌ سعی‌ و تلاش‌ خود را به‌ خرج‌ دادند و از سبك‌های‌ معماری‌ ‌سلجوقی، تيموری‌،‌ ايلخانان‌ مغول و صفويه‌ نيز بهره‌ گرفتند. شهر قزوين‌ از شهرهايی‌ بود كه‌ نادر آثار معماری و ساختمانی متعددی در آن‌ بوجود آورد و تلاش‌ داشت‌ آن‌ را به‌ اصفهان‌ زمان‌ شاه‌ عباس‌ اول‌ صفوی‌ مبدل‌ سازد. مورخان‌ هم دوره‌ نادر از ساختمان‌ قصری در اين‌ شهر ياد می كنند كه‌ توسط نادر احداث‌ شده‌ و به‌ ‌عالی‌قاپوی اصفهان‌ شباهت‌ زيادی‌ داشته‌ است‌. ريزه‌كاری‌های هنری‌ اين‌ كاخ‌ شامل‌ مقرنس‌كاری‌، نقاشی تصاوير زيبا بر ديوارهای داخلی‌، مينياتور و شيشه‌های زيبای رنگی آشكارا دنباله‌ سبك‌ صفوی‌ است‌ و نوع‌ آرايش‌ آن‌ به‌ سبك‌ هندی‌ نزديك‌ شده‌ است‌. ظاهرا نادر شاه‌ پس‌ از مراجعت‌ از هندوستان‌ اين‌ كاخ‌ زيبا را احداث‌ نموده‌ و آن‌ را با باغ‌های‌ پر درخت‌ و خيابان‌های‌ زيبا مزين‌ ساخته‌ بود. علاوه‌ بر قزوين‌ نادرشاه‌ در اشرف‌ مازندران‌ نيز قصری به‌ نام‌ چهل‌ ستون‌ احداث‌ نمود كه‌ آن‌ نيز رقابتی‌ آشكار با شاه‌ عباس‌ قلمداد شده‌ است‌.

مقبره‌ای كه‌ نادر در مشهد بنا كرد و سپس‌ آن‌ را به‌ پسرش‌ رضاقلی‌ ميرزا بخشيد نيز از بناهای‌ باشكوه‌ اين‌ دوره‌ به‌ شمار می‌رود. وی پيش‌ از لشكركشی به‌ هند در خيابان‌ شمالی آستان‌ قدس‌ رضوی در مشهد بنای‌ كاملی مشتمل‌ بر صحن‌ وسيع‌ و گنبد مرتفع‌ و چهار ايوان‌ و گلدسته‌ و كاشی‌كاری زيبا احداث‌ نمود ولی پس‌ از چندی با شنيدن‌ آوازه‌ مقبره‌ تيمور در سمرقند در فكر ساختن‌ مقبره‌ جديدی‌ برآمد كه‌ گنبد و ايوان‌ها و گلدسته‌هايش‌ تماما از سنگ‌ سياه‌ درست‌ شده‌ باشد. گلدسته‌طلاكاری‌ نادری كه‌ در مقابل‌ گلدسته‌ عصر شاهرخ‌ در مسجد گوهر شاد احداث‌ گرديد از ديگر نمونه‌های‌ معماری‌ عهد افشاريه‌ محسوب‌ می‌گردد. نادر همچنين‌ پس‌ از بيرون‌ راندن‌ اشرف‌ افغان‌ از شيراز، آرامگاه‌ حافظ و بقعه‌ مقدسه‌ شاه‌ چراغ‌ را تعمير نمود و در هنگام‌ زيارت‌ حرم‌ مطهر حضرت‌ علی‌(ع‌) كاشی‌كاری ديوار صحن‌ حرم‌ را مرمت‌ كرد.

در مجموع‌ می توان‌ گفت‌ در اين‌ دوره‌ با وجود اغتشاشات‌ داخلی‌ و لشكركشی‌های‌ مداوم‌ هنر معماری مسير خود را ادامه‌ داد و اگرچه‌ به‌ نوآوری خاصی دست‌ نيافت‌ ولی با ره‌ توشه‌ برگرفته‌ از عصر صفوی همچنان‌ نقش‌آفرينی خود را تداوم‌ بخشيد. از ويژگي‌های معماری اين‌ عصر توجه‌ به‌ تزئينات‌ داخلی قصرها از جمله‌ ترسيم‌ نقش‌های ديواری‌، پوشاندن‌ بناها از سنگ‌های مرمر سياه‌، ايجاد ساختمان‌های‌ استوانه‌ای مرتفع‌ چند ضلعی‌ با ستون‌های توكار و رونق‌ گرفتن‌ هنر سنگ‌ تراشی‌ است‌.در عهد افشاريه‌ بويژه‌ تراشيدن‌ سنگ‌ و بوجود آوردن‌ قطعات‌ صاف‌ و يكدست‌ پيشرفت‌ كرد و در بسياری‌ از ساختمانها از اين‌ سنگ‌های‌ تراشيده‌ شده‌ استفاده‌ شد. ظاهرا در دربار نادر تنی‌ چند از معماران‌ بزرگ‌ آن‌ عهد مقام‌ و منصب‌ داشته‌اند و حتی‌ در جنگ‌ها نيز او را همراهی‌ می‌كرده‌اند. آقا محسن‌ معمارباشی، آقازين‌العابدين‌ معمار باشی‌، قاسمعلی‌ خان‌ جلاير و استاد علی نقی‌ مشهدی از معماران‌ و مهندسان‌ مشهور دوره‌ نادرشاه‌ افشار بوده‌اند كه‌ بسياری از بناهای عظيم‌ عصر وی از جمله‌ مجموعه‌ كلات‌ نادری‌ را پديد آوردند.

محققان‌ و باستان‌شناسان‌ مهمترين‌ شاخصه‌ معماری‌ دوره‌ افشاريه‌ را نفوذ معماری هندی‌ در ايران‌ دانسته‌اند.


منابع‌:

۱ ـ شعبانی، رضا: تاريخ‌ اجتماعی‌ ايران‌ درعصر افشاريه‌ (2 جلد)، تهران‌، نوين‌، ۱۳۶۹.

۲ ـ گشايش‌، فرهاد: تاريخ‌ هنر ايران‌ و جهان‌، تهران‌، عفاف‌، ۱۳۷۸.

۳ ـ پوپ‌، آرتور: معماری ايران‌، ترجمه‌ غلامحسين‌ صدری افشار، تهران‌، فرهنگان‌، ۱۳۶۶.

4 ـ دبيليو. ر. فريه‌: هنرهای‌ ايران‌، تهران‌، فروزان‌، ۱۳۷۴.

جمعه، مرداد ۰۲، ۱۳۹۴

جنگ تراژان نبرد خسرو اشکانی با رومیان (۲۱)


از حدود سالهاى ۲۰ ميلادى به بعد امپراطورى روم رو به ترقى بود حال آن که ايران دوران پارت مرتب ضعيف تر مى شد. پادشاهان اشكانى به سرعت جاى خود را به نفرات بعدى مى دادند و امپراطورى پارت ديگر قدرت يك قرن قبل خود را نداشت.
در اين ميان اما در روم پس از مرگ نروا حاكم بزرگ رومى، تراژان كه فردى اسپانيايى الاصل بود به امپراطورى رسيد. تراژان يك نظامى جنگ ديده بود كه قصد داشت مرزهاى شرقى روم را وسعت دهد و به همين جهت به بهانه دخالت ايران در امور ارمنستان در ۱۱۴ ميلادى با لژيونرهاى ورزيده اروپايى خود عازم سوريه شد.
خسرو شاه اشكانى كه در اين زمان علاقه چندانى به جنگ با امپراطور روم نداشت ابتدا سعى كرد با فرستادن پيشكش و هدايا مانع ورود تراژان به شرق شوداما تراژان كه به قدرت نظامى خود مغرور بود هداياى ايران را رد كرد و به سفير ايران پاسخ داد كه در سوريه تصميم خود را به شما اعلام مى كنم. او حتى شاهزاده ارمنستان را كه براى اعلام آمادگى كشورش در تبعيت از روم به پيش او آمده بود به قتل رساند.
در چنين شرايطى جنگ به نظر غيرقابل اجتناب مى آمد. تراژان پس از تسخير كامل ارمنستان در سال ۱۱۵ ، انطاكيه راگرفت و عازم بين النهرين شد ودر ۱۱۶ شهر آباد هاترا در بين النهرين را گرفت.
در اين زمان متأسفانه از ايران هيچ كمكى براى سپاهيان مدافع شهرها نرسيد و در نتيجه تراژان در كليه نبردها غالب شد. وى پس از به آب انداختن كشتيهاى جنگى در همان سال از فرات به سمت جنوب رفت و بابل را گرفت.
تراژان پس از تصرف تيسفون و سلوكيه توانست خود را به سواحل شمالى خليج فارس برساند جايى كه تاكنون پاى هيچ رومى نرسيده بود.


استراتژى نبرد فرسايشى
خسرو در اين زمان به خوبى مى دانست كه مبارزه با لژيون هاى جنگ آزموده رومى فايده اى ندارد بنابراين مصمم شد تا با تحريك مناطق متصرفه جنگ طولانى و فرسايشى را عليه سردار رومى به راه اندازد.
تراژان كه انتظار مقاومت از سوى مناطق اشغال شده رانداشت ناگهان در جنوب بين النهرين احساس خطر كرد چرا كه ارتش او از سوريه تغذيه مى شد و فاصله بسيار طولانى او با سوريه مى توانست نقطه ضعف اساسى او در مقابل با شورشيان كه اكنون كليه فتوحات او را به خطر انداخته بودند باشد.
تراژان با بازگشت به داخل بين النهرين سعى كرد تا شورشها را سركوب كند اما شهرهاترا (ياالخضر) آنقدر مقاومت كرد تا سردار رومى مجبور به عقب نشينى شد.
در ۱۱۷ ميلادى، خسرو از جنوب بين النهرين حركت را شروع كرد و پس از تصرف تيسفون قصد نبرد با تراژان را كرد.
او مى دانست كه ۳ سال نبرد مداوم در سرزمينهاى شرقى لژيونهاى رومى را خسته كرده و اكنون شكست دادن آنها سخت نيست.
اما در روم اتفاقات جديدى در حال رخ دادن بود. مرگ تراژان سبب روى كار آمدن هادريان شد و وى نيز صلاح را در عقب كشيدن نيروهاى رومى به غرب فرات ديد. بنابراين روميها مجدداً در شرق به سوريه بازگشتند و تنها در شمال ارمنستان و آديابن در اختيار آنها ماند. (سال ۱۲۲)


نتيجه نبردهاى تراژان
نروا و تراژان قدرت روم را به «حداكثر» رسانده بودند اما روم بايدبراى تصرف دنياى متمدن به سمت شرق مى رفت و ايران هنوز براى او سدى بود. روم دراين زمان ۳۰ لژيون عظيم را با حدود ۱۸۰ هزار سرباز و ۲۰ هزار سوار در اختيار داشت كه قدرت هركدام از آنها برابر با ۳ جنگجو بود. اين در حاليست كه روميها در نبردهاى محلى نيروى جديد نيز به كار مى گرفتند. در چنين شرايطى فتح بين النهرين توسط تراژان عجيب نبود اما عقب نشينى روميها بار ديگر خطر اشغال ايران توسط روم را منتفى كرد اگرچه سبب تصرف كشورهاى شمال غرب ايران توسط ارتش روم شد.
همچنين روم در اين زمان توانست (هرچند به طور موقت) خودرا به جنوب بين النهرين برساند.


جنگ پانزدهم: اولين جنگ سلسله ساسانى با رومى ها
چنانچه ذكر شد ادامه ضعف دولت پارتها مصادف شده بود با اوج قدرت امپراطورى روم و به نظر مى رسيد روميها نيز علاقه اى به هجوم به شرق ندارند گو اينكه از طرف ديگر خيالشان از پارتيها راحت بود چرا كه اين اواخر آنها در چند نبرد منطقه اى ايرانيها را شكست داده بودند.
اما اتفاقى جديد اين توازن را بر هم زد. در ۲۲۶ ميلادى، اردشير پادشاه پارس اردوان را در ۳ جنگ متوالى شكست داد و سلسله اشكانى را از ايران حذف كرد. اردشير درسال ۲۲۶ سپاهى بزرگ گردآورد و پس از انقياد كامل نقاط مختلف ايران و توسعه مرزهاى شرقى در ۲۲۸ از فرات گذشت تا شكستهاى اخير ايرانيان را تلافى كند و در ضمن روميها را از آسياى غربى بيرون كند.
قيصر روم در اين زمان جوانى به نام سوروس بود كه مايل به جنگ با اردشير نبود چرا كه مى دانست نبرد با سپاه گردآورى شده ايرانيها، لااقل يك سال زمان مى برد و پادگانهاى سوريه به تنهايى قادر به مقابله با مردان اردشير نبودند.
وى ابتدا نامه اى به اردشير نوشت و از او خواست تا از قدرت عظيم نظامى روم كه ضرب شست آن را قبلاً تراژان به ملل شرق نشان داده برحذر باشد اما اردشير پاسخ امپراطور را با اعزام ۴۰۰ سفير با پيام هاى تند براى سوروس داد. قيصر نيز دستور بازداشت اين افراد را داده و آماده جنگ شد.


در ۲۳۱ ميلادى سوروس نيروى بزرگى را در انطاكيه فراهم آورد ولى بزرگترين اشتباه نظامى خود را مرتكب شد.
سپاه وى گويا متجاوز از ۱۰۰ هزار نيروى جنگى بوده وقادر بود از عهده سپاه اردشير برآيد اما سوروس به اشتباه سپاه خود را ۳ دسته كرده يك دسته را به شمال براى حمله به آتروپاتن (آذربايجان) و ماد فرستاد و يك بخش را نيز مأمور فتح جنوب ايران كرد و خود به قلب ايران و پارس حمله كرد.
اردشير از اين اشتباه نهايت استفاده را كرده و به نيروهاى شمالى دستور داد كه با جنگ و گريز سپاه روم را خسته كنند و خود با حمله به سپاه جنوبى رومى كه در حوالى شوش بود آنها را كاملاً از بين برد. تضعيف سپاه شمالى و نابودى سپاه جنوبى، سوروس را در مواجهه با شاه ايران تنها گذاشت و در نتيجه وى وحشت زده به داخل سوريه عقب نشست. اگرچه اردشير دراين مرحله قادر به نابود كردن ساخلوى رومى در سوريه و انطاكيه و خارج كردن كامل روميها از آسياى غربى بود اما ترجيح داد به خلع يد روم از بين النهرين و ارمنستان قناعت كند و خود را درگير نبرد بزرگتر نكند.بنابراين دژ نصيبين و حران را در تصرف نگاه داشت و با قيصر صلح كرد.


نتيجه نبرد
اين پيروزى پس از ۲۵۰ سال مجدداً رخ داد. (اگرچه ايران درنبردهاى فرعى موفق به شكست روميها شده بود) و چنانكه گذشت زمان نيز ثابت كرد مواضع روميها را در بين النهرين ضعيف كرد و اين امپراطورى را در اوج قدرت مجبور به پذيرش يك امپراطورى قدرتمند ديگر در مرزهاى شرقى خود كرد.
اين جنگ همچنين سبب مطرح شدن دولت ساسانى در سطح جهان شد.

پنجشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۹۴

پوران دخت نخستین پادشاه زن ایرانی


هنگامی که شیرویه و پسرش اردشیر مردند، مردان و سران ساسانی در مدائن، از میان خاندان شاهی، هیچ مردی را نیافتند که به تخت سلطنت بنشانند پس به ناچار دختر پرویز را به سلطنت نشاندند

شاهنشاهی بزرگ ساسانی نزدیک به نیمی از یک هزاره را بر ایران و بسیاری از کشورهای جهان فرمان راند. نزدیک به ۳۵ شاه در این فرمانروایی تاج بر سر نهادند که نام دو زن نیز در میان آنها دیده می‌شود؛ «ذرمیدخت» و «پوراندخت» که هر دو از دختران خسرو پرویز بودند.

پوران‌دخت بر پایه‌ی آنچه تاریخ‌دانان یونانی نوشته‌اند در ۲۱ مهر سال ۶۳۰ میلادی(۱۳۸۱ سال پیش) و پس از کشته شدن سپهبد شهربراز، شاه ایران شد.

پوراندخت پیراهنی زیبا و نگره دار و سبزرنگ بر تن، شلواری به رنگ بی سمانی بر پای و تاجی از نگین‌های بی رنگ بر سر می‌گذاشت و بر تخت شاهنشاهان ساسانی تکیه می‌نمود.

پوراندخت یا پوراندخت به معنای دختری با چهره گلگون، نخستین زن ایرانی است که به مقام سلطنت رسید. وی زنی بود که بر بیش از ۱۰ کشور آسیایی پادشاهی می‌کرد. در کتب مختلف او را زنی عاقل، عادل و نیکو سیرت ورده‌اند که چون شاه شد در میان رعایا عدل را گسترش داد.

هنگامی که شیرویه و پسرش اردشیر مردند، مردان و سران ساسانی در مدائن، از میان خاندان شاهی، هیچ مردی را نیافتند که به تخت سلطنت بنشانند پس به ناچار دختر پرویز را به سلطنت نشاندند. شرایط ن زمان نشان می‌دهد که حتی کودکی برای پادشاهی باقی نمانده بود زیرا خاندان‌های حکومتگر به جان هم افتاده و کشت و کشتار بزرگی راه انداخته بودند. شرایط اجتماعی در دورانی که پوران‌دخت به حکومت رسید بسیار دشوار بود.

بر خلاف دوره حکومت هخامنشیان که جنسیت اهمیت زیادی نداشت، دوره حکومت ساسانیان دوره تفوق و برتری مرد بر زن بود. در دوران هخامنشیان، سرپرست کارگاه‌های تخت جمشید، بیشتر زن بودند. عده‌ای از زنان دو برابر مردان حقوق می‌گرفتند. این زنان، مهندسان و طراحانی بودند که بهترین و زیباترین هنرها را در تخت جمشید فریدند.

وی زنی بود که بر بیش از ۱۰ کشور آسیایی پادشاهی می‌کرد. در کتب مختلف او را زنی عاقل، عادل و نیکو سیرت آورده‌اند که چون شاه شد در میان رعایا عدل را گسترش داد

حتی زنان در این دوره جیره زایمان می‌گرفتند. دوره ساسانی کاملا متفاوت از دوره هخامنشیان بود. در امپراطوری ساسانی، زن شخصیت حقوقی نداشت و فرد محسوب نمی‌شد. زن از هر نظر تحت سرپرستی «کتک ختای» یا کدخدای خانواده بود. در چنین شرایطی پوران‌دخت در تیسفون تاج بر سر گذاشت و بدون توجه به جنسیت خود، قدرت را بار دیگر به خاندان از هم پاشیده ساسانی بازگرداند.

پوران‌دخت با تمام شفتگی‌ها و طرز فکرهایی که درباره زنان در ن‌زمان رواج داشت تصمیم گرفت تا اوضاع کشور را سر و سامان دهد.

از کارهای وی می‌توان موارد زیر را نام برد:

وی در نامه و سخنرانی غازین خود همگان را به دادگستری و فرمانبرداری خواند و گفت پادشاهی وابسته به زن یا مرد نیست بلکه به دادگری بسته است. وی مانده ی خراج مردم را بخشید و از ن گذشت و عاملان کودتاهای پی در پی در دربار را و قاتلان شاهان به ویژه قاتل اردشیر سوم به نام پیروز خسرو را به کیفر رساند. وی سکه نو با نگاری نو ضرب نمود و فرمان داد با کشاورزان به نیکی رفتار شود و همه ی پل‌ها در گستره ی شاهنشاهی ساسانی بازسازی گردند.

در دوران هخامنشیان، سرپرست کارگاه‌های تخت جمشید، بیشتر زن بودند. عده‌ای از زنان دو برابر مردان حقوق می‌گرفتند. این زنان، مهندسان و طراحانی بودند که بهترین و زیباترین هنرها را در تخت جمشید آفریدند

پوراندخت چلیپای عیسی مسیح را که خسرو پرویز ن را از گنگ دژ (بیت المقدس) به غنیمت ورده بود و این کار را که بروز جنگ‌های خونین میان ایران و روم شده بود را به هراکلیوس امپراتور روم خاوری بازگرداند و با این کار به جنگ‌های بیست و شش ساله ی ایران و روم (۶۳۰-۶۰۴) پایان داد و پس از ن صلحی پایدار میان ایران و روم بسته شد و با نگهداری سره پهنه ی پهناور ایران زمین، پشتیبانی و دوستی روم را نیز به دست ورد. و حتی یاری سپاهی از سوی هراکلیوس را نیز پذیرفت. پوراندخت در هنگامه ی پادشاهی خود بنای تشکده استینا و بناهایی در قهستان یزد ساخت که امروزه به توران پشت نامور است.

گویند شهربراز همسر بوراندخت بوده و به وسیله ی وی کشته شده است.

مدت پادشاهی وی را یک سال و چهار ماه ورده اند که با مرگ بوراندخت در پاییز سال ۶۳۱ پس از زایش مسیح به پایان رسیده است. از رامگاه این شاهنشاه زن ساسانی گزارشی در دست نیست.

دوشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۹۴

گورکن (رودک) ایرانی


نام علمی : Meles meles

نام انگلیسی: European Badger

نام فارسی: گورکن (رودک)

پراکندگی
(تركمنی: سَقار تُورسَق) (تركی: پورسُوخ) (كردی: بَرخِه كَيفيَلِه، چاله‌كه، كورزنگ، قارابشه، گورنه پشك) (لری: كَجل) (مازندرانی: سياتَشی، گورشكو)

مشخصات: جثه به اندازه يك سگ متوسط، دست و پا كوتاه، ناخن ها بسيار بلند، دم كوتاه و كلفت، رنگ پشت خاكستری، زير شكم و پاها تيره‌تر است. بر روی سر نوارهای پهن سياه و سفيد دارد. نوار سياه كه از پوزه شروع می‌شود تا گوش‌ها ادامه داشته و چشم‌ها را می‌پوشاند، نوار سفيد چسبيده به نوار سياه است. در رودك استخوان فك پايين از جمجمه جدا نمی‌شود.

اندازه‌ها: طول سر و تنه ۵۶ تا ۹۰ سانتي‌متر، دم ۱۱ تا ۲۰ سانتي‌متر، ارتفاع ۳۰ سانتي‌متر، وزن ۱۰ تا ۱۶ كيلوگرم، در فصل پائيز ۳۰ تا ۳۴ كيلوگرم.

زيستگاه: مناطق جنگلی و استپی با خاك‌های نرم.

پراكندگی: از مناطق شمال غربی خراسان تا مازندران، سمنان، تهران، آذربايجان، كردستان، لرستان و فارس.

پراكنش جهانی: اروپا، آفريقا و آسيا.

عادات: شبگرد است. معمولاً قبل از غروب خورشيد از لانه بيرون می‌آيد. گاهی در روز نيز مشاهده می‌شود. غالباً به صورت جفت يا اجتماعی زندگی می‌كند. لانه بسيار جالب و وسيعی به قطر يك و نيم متر در عمل دو تا سه متری از سطح زمين حفر می‌كند كه چند راه خروجی و سوراخ تهويه دارد. طول راهرو تا محل لانه گاهی به ده متر می‌رسد. لانه را بسيار تميز نگه می‌دارد و سطح آن را به وسيله مواد گياهی مختلف می‌پوشاند، گاهی اوقات در صبح زود مواد بستر را جهت هوادهی از لانه بيرون آورده و ساعت‌ها آنها را در معرض هوا قرار می دهد. در اطراف لانه فضاهايی را جهت توالت، آفتاب گرفتن و زمين بازی ايجاد می‌كند، حيوانات بسيار بازيگوشی هستند. در مناطق سردسير زمستان‌ها برای مدتی طولانی در لانه می‌مانند و احتمالاً چند روزی به خواب زمستانی فرو می‌روند. رودك يحوان پر جرأتی است. در مقابل حمله حيوانات بزرگ‌تر و حتی پلنگ با استفاده از فك و دندان‌های قوی‌اش به شدت آنها را گاز می گيرد و از خود به خوبی دفاع می‌كند. رودك‌هايی كه در يك لانه زندگی می كنند دارای قلمرو مشتركی هستند و با هم از آن مواظبت و دفاع می‌كنند.

غذا: همه چيز خوار است. از مواد گياهی نظير ميوه، دانه، ريشه، قارچ، و مود حيوانی به خصوص كرم خاكی كه غذای مورد علاقه‌اش می‌باشد، حشرات، مارمولك، قورباغه، جوجه پرندگان، پستانداران كوچك، و لاشه حيوانات تغذيه می‌كند.

توليدمثل: احتمالاً‌از اواخر زمستان تا اواسط تابستان جفت‌گيری می‌كند. مدت آبستنی حدود دو ماه است ولی اغلب تأخير باروری دارد، دوره آبستنی ممكن است به ۹ تا ۱۲ ماه برسد. معمولاً سه تا پنج بچه می‌زايد. چشم‌ها در چهار هفتگی باز می‌شوند. تا شش ماهگی وابسته به والدين هستند و پس از ۱۸ ماه می‌توانند توليد مثل كنند. نر و ماده تا آخر عمر با هم زندگی می‌كنند. طول عمر رودك حدود ۱۵ سال است.

وضعيت فعلی: اطلاعات زيادی در مورد وضعيت فعلی اين حيوان در دست نيست. گاهی اوقات مردم بومی با كندن لانه و يا ريختن آب به داخل آن حيوان را بيرون كشيده و به قتل می‌رسانند. در تركمن صحرا از چربی آن به عنوان دارو استفاده می‌كنند. ولی با وجود اين، به علت شبگرد بودن، همه چيز خوار بودن و نداشتن دشمن طبيعی در حال حاضر خطری جدی نسل آن را تهديد نمی‌كند.

پنجشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۹۴

خَلق را تقلیدشان بَر باد داد!


تقلید به چه معناست؟

در فرهنگ واژگان دهخدا، واژه “تقلید” بدین صورت معنا شده است: “در گردن کردن کار و قلاده . (تاج المصادر بیهقی). قلاده در گردن کسی انداختن و از آنست کار در عهده کسی کردن ، یقال : قلده العمل . (منتهی الارب). گردن بند در گردن انداختن و کار بعهده ٔ کسی ساختن و بر گردن خود کار بگرفتن. (غیاث اللغات) (آنندراج).

تفویض کردن عمل بر ولی چنانکه قرار دادن قلاده بر گردن وی. (از اقرب الموارد). || بدون نظر و تأمل پیروی کردن.(از اقرب الموارد). مجازاً بمعنی پیروی کسی بی دریافت حقیقت آن.(غیاث اللغات) (آنندراج). متابعت و اقتدا و پیروی کسی بی دریافت حقیقت و از روی کار دیگران کاری کردن.”
دهخدا تقلید کردن را نیز بدین صورت تعبیر نموده است: “پیروی کردن و متابعت نمودن و نقل کردن و از روی ساخت دیگری چیزی را ساختن و اقتدا کردن به طریقه و روش کسی.” حال به راستی تقلید کردن که به معنایِ پیروی کورکورانه از شخصی یا ایده ای است، چگونه به بخشِ بزرگی از فرهنگ ایرانیان تبدیل شده است؟

تقلید بخشِ بزرگی از فرهنگِ ایران امروز:

تقلید را در هر قسمت از زندگی یک ایرانی می توان مشاهده کرد؛ انتخاب های بدونِ تفکر و تعقل و به دور از منطق در زندگانی روزمره بیشتر ایرانیان به چشم می خورد. شاید بتوان گفت که این تقلید از به دنیا آمدن یک نوزاد و انتخاب مذهب و نام برای وی آغاز شده و تا به هنگام مرگ، پا به پایِ وی رشد کرده و در قسمت های مختلف زندگی خودش را نشان می دهد.

تقلید در نوعِ لباس پوشیدن، آرایش کردن، راه رفتن و سخن گفتن و حتی تقلید به هنگام ازدواج کردن، همه و همه را می توان در جامعه واپسگرایِ ایران امروز مشاهده کرد؛ بارها شده که با جوانانی برخورد داشته اید که در حال گوش دادن به یک موسیقی راکِ غربی با صدای بلند بوده اند.

اگر از ایشان بپرسید که معنایِ ترانه چیست، خواننده کیست و یا چه اندیشه ای در پسِ این موسیقی خوابیده، بسیاری از آنان پاسخی برای دادن ندارند و فقط به شما خواهند گفت: “همه گوش می دهند، ما هم گوش می کنیم…و یا این موسیقی الان مُد است….” اینگونه از تقلید ها را می توان ساده ترین و بی آزار ترین توع تقلید ها دانست ولی همین تقلید خود نشان دهنده نهادینه شدنِ امرِ دنباله روی بدون تعقل در جامعه ایرانی است.

ملتِ بزرگوار ایران همواره در حال تقلید و فرمانبرداری از شخص و یا اشخاصی بدون تفکر و تحقیق بوده اند؛ این مردمِ شریف  اکنون بیش از سه دهه است که گرفتارِ جادویِ آخوند شده و به اسارت نعلین پوش های حوزه علمیه در آمده اند.

ایرانیان یک روز قدم در خیابان ها گذاشته و شعارِ “یا مرگ یا مصدق” سر دادند و روزی دیگر با حمله به دفتر کار مصدق و ویران نمودن همه چیز، پیرمرد احمد آبادی را خانه نشین نموده و دِق مرگ کردند. روزی در خیابان ها آمده و برای دیدنِ شاهنشاه صف کشیدند و روزی دیگر مُشت ها را گره کرده و شعارِ “مرگ بر شاه” سر دادند.

روزی عکس خمینی بر سر گرفته، ریشش را در قرآن پیدا کرده و چهره منحوسش را در ماه دیدند و امروز نیز در حالِ لعن و نفرین کردن آن پیرمرد خونخوارند؛ به راستی چه باعت می شود که ملت ما تا به این اندازه متزلزل، ناپایدار و غیر قابل اعتماد باشند؟ چرا ایرانیان مدام در حال اتشباه کردن و تکرارِ تاریخ اند و هرگز نیز کشتی ویران میهن را به ساحلی آرام نخواهند رساند؟

خواهی نَشَوی رُسوا، همرنگِ جماعت شو!

این یادواره مشهور پارسی یکی از پوچ ترین و بی معنا ترین سخنانی است که می توان به کودکان و نسل های جوان ایران زمین آموخت! این ضرب المثل عملن آدمی را به تقلید، دروغگویی و نقش بازی کردن تنها برای پیشبردِ اهداف شخصی تشویق می کند.
همرنگِ جماعت شدن یعنی گوسفند وار زندگی کردن و به دنبال بزِ سفیدی راه افتادن و بر روی قوه عقل و اختیار خود خط کشیدن و کورکورانه تقلید و پیروی کردن از اکثریتی که نادان اَند؛ چگونه یک انسان که درس خوانده و سواد دارد و از دنیایِ اطرافش و آنچه در جهان می گذرد آگاه است، می تواند افسار تقلید بر گردن خود نهاده و بندِ چرمین افسار را به دست اکثریتی بدهد که سرانه مطالعه شان دو دقیقه در شبانه روز است؟

آدمی قدرت سبک – سنگین کردن مسائل و بررسی منطقی موضوع های مختلف را دارد، حال یک انسان باید به چه جایگاهِ پست و بی مقداری رسیده باشد که فقط به دلیل اینکه بخش زیادی از جامعه در حال انجام یک عمل خاص اَند، او نیز بدون تفکر دنباله رو ایشان شود؟

چه نیکوست اگر ایرانیان همین امروز امرِ زشت و به دور از عقلانیتِ “تقلید” را به فراموشی سپرده و زندگی شان را بر اساس تفکر، منطق و سبک – سنگین کردن مسائل و همفکری با یکدیگر، پیش ببرند. شوم بختانه تا وقتی که تقلید و دنباله روی کورکورانه در جامعه وجود دارد، رسیدن به آزادی، دموکراسی و سکولاریسم غیر ممکن است.

یکشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۹۴

تصویری از پل سیاه اهواز - یادگاری از رضا شاه


در سال ۱۳۰۸ خورشیدی و همزمان با احداث راه‌آهن سراسری ایران، اولین پل شهر اهواز که بعدها بدلیل رنگ سیاه بدنه و پایه‌های آن به پل سیاه شهرت یافت، به طول ۱۰۵۰ متر و عرض ۶ متر، تقریباً درست در محل احداث پل تاریخی اهواز (که دارای قدمت ساسانی بوده و به پل شادووان معروف بود)، بر روی رودخانه کارون به دستور رضا شاه ساخته شد.

این اثر در تاریخ ۲۷ بهمن ۱۳۷۸ با شمارهٔ ثبت ۲۵۹۹ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.

جمعه، تیر ۱۲، ۱۳۹۴

فتح نامه - خاطره ای خواندنی از ارفع الدوله


از خواص حکومت های جابر و ديكتاتوری ، يكی هم پرورش و توسعه رياكاری، نفاق و دروغ است. به طوری كه كم كم در اينگونه حكومت ها همه مسئولين ريز و درشت به هم دروغ می گويند و حقايق را وارونه جلوه می دهند! با آنكه همه از اين واقعيت مطلع هستند اما به روی همديگر نمی آورند و دروغ يكديگر را راست می انگارند!

ارفع الدوله كه در روزگار پنج پادشاه زيسته و مناصب حكومتی داشته است ضمن بيان خاطرات خود از يك جنگ موهوم و پيروزی كذايی چنين می نويسد:
« ... سيصد تومان فوق العاده برای تهيه اين سفر به ما دادند، مواجب من هم مثل سايرين ماهی شصت تومان بود

از طرف صاحب اختيار به ما حكم شد بايد شب حركت كنيم و به همه گفتند كه راه لطف آباد و قوچان را پيش خواهيم گرفت. صاحب اختيار امر داد كه راه كلات نادری را پيش برويم. در اول سفر همه مانديم مات و متحير كه چه اتفاق افتاده كه راه را عوض كرده اند. تا صبح رانديم و حوالی ظهر رسيديم به كلات نادری. از مشهد تا آنجا من لباس آجودانی و ايعهد را پوشيده بودم. شب ديگر بعد شام، آدم صاحب اختيار آمد و گفت صاحب اختيار فرمودند بيائيد آن جا « مجلس مشورت عسگری » خواهد بود، رفتم ديدم تمام سران لشكری آنجا هستند. با سرتيپ فوج وارد شدم، گفتند از سرخس به مشهد قاصد فرستاده و نوشته بودند كه يك نفر سيد سياه پوش كه نقاب سياه دارد در مرو پيدا شده و سی هزار نفر از تركمن ها را دور خود جمع كرده و خيال تسخير خراسان را دارد و گفته من امام زمان هستم كه آمده ام! و از اين عده نصفش را به طرف مشهد خواهد فرستاد و شانزده هزار هم به طرف كلات و قوچان دره گز كه يكبار كار خراسان را تمام كنند.
تكليف شما اين است كه الساعه با سوارها كه حاضرند بايد شبانه حركت كرده برويد در آنجا در حصار منتظر دستورالعمل باشيد. راه افتاديم. تا صبح رانديم، فردا قدری به ظهر مانده زير تپه يكی از چاووش ها با عجله آمد و گفت : سوارهای سيد از دورنمايان است ! رفتيم بالای تپه ، ديدم واقعا از دور گرد و خاك بلنده شده ، آن وقت چاووش ها و مشرف ها جمع شدند دور من، گفتند ما دويست نفر كه نمی توانيم با هزارها نفر بجنگيم، اجازه بدهيد فرار كنيم. من گفتم : اولا اجازه نمی دهم وانگهی اگر اجازه هم بدهم اسب ها به كلی خسته اند و نمی توانيم فرار كنيم! همه مصمم شدند كه سنگر بندی كنند. در مدت كمی آنقدر سنگ جمع كردند كه توانستند همگی پشت آن بنشينند، يك «رولور» دست من بود و يك « رولور» دست عسگر بيك و تفنگ دست عين علی، به سوارها سرمشق شديم. سوارها كه دستشان به چاتمه بود مهيا شدند، اغلب اين تفنگها گلوله نداشت، پنبه و باروت بود! بعد از مدتها انتظار ديديم سيصد شتر با بار كه تماما آرد و گندم بود با وكيل خرج قزاق های روس كه از « مرو» خريده اند به عشق آباد می روند. اين وضع را كه ديدند آمدند پرسيدند اينجا چرا نشسته ايد؟

سوارهای ما گفتند كه منتظر سيد سياهپوش كذاب هستيم كه شنيديم سی هزار قشون جمع كرده! خيلی خنديدند، گفتند مگر نمی دانيد كه « مرو » و اين صفخات تماما تركمن هستند و ‍ژنرال سكوبولف آن ها را داخل مملكت روس كرده ، كی اجازه می دهد كه سيد سياهپوش آنجا لشكر بگيرد؟ بعد از آنكه اين اطلاعات را شنيدم و شتربان ها رفتند ، من گفتم اسب ها را بياورند سوار شديم برويم حصار. مشرف ها و چاووش ها متفقا گفتند كه كجا برويم ؟! بعد از اين فتح بزرگ كه ما كرديم تا « فتح نامه » به كلات نفرستيم نخواهيم رفت! خنديدم و گفتم بابا كدام فتح را شما كرديد؟ كدام فتحنامه؟ گفتند معلوم می شود وضع حاكم اين سراحدترانمی دانيد ، وقتی كه اين ها يك امتيازی و يا لقب نشانی تهران بگيرند سوار می شوند می روند در صحرای تركمن ، يك چوپان فقير كه می بينند، سر او را می برند و با يك فتح نامه به تهران می فرستند و هر چه می خواهند بدين وسيله از دولت می گيرند. در اين حيص و بيص می فرستند و مهر كرد و آورد كه من هم امضا ومهر كنم. خواندم ، ديدم نوشته ام كه : « امروز حوالی ظهر همين كه از درو ديديم سوارهای سيد سياه پوش به طرف حصار می آيند از اسب ها پياده شده اسب ها را به بوته ها بستيم ، تقريبا چهار پنج هزار نفر بودند ، در يك شليك چندين نفر را به خاك انداختيم، كشته های خود را برداشته فرار كردند... باقی بسته به مراحم اوليای دولت استگفتيم امضا نمی كنم. خنديد و گفتند معلوم می شود كه شما از فرنگ آمده ايد و از اين طرف هيچ خبر نداريد. برای سكوت آن ها فقط آن را پرت را مهر كردم و يقين داشتم كه صاحب منصبان بزرگ و سرتيپ ها اين قضيه را تحقيق خواهند كرد. فتح نامه را فرستادند به كلات به شورای نظامی.
بعدا ديدم آن سوار كه فرستاده بوديم برگشت به سه سوار ديگر و يك كاغذ مهر و موم شده . در آن كاغذ خيلی تمجيد از اين جسارت و فتح كرده ونوشته بودند : « سيصد تومان به رسم انعام فرستاديم. ميان همه به طور عادلانه تقسيم كنيد
از قراری كه شنيديم و يقين شد، شورای نظامی اين فتح نامه را به تهران فرستاده و از تهران دو قبضه شمشير مرصع و مذهب امير تومانی و پنج هزار تومان انعام گرفته بودند ...»