پنجشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۹۷

اسطوره ها و افسانه ها - افراسياب‌


افراسياب‌ در اوستا، شاهنامه‌ و داستان‌های‌ ملی‌ ايران‌ پادشاه‌ توران‌ و دشمن‌ بزرگ‌ ايران‌ زمين‌ است‌. اين‌ پادشاه‌ قدرتمند پسر پشنگ‌ بود و نسب‌ به‌ تور پسر فريدون‌ می‌رساند. در دينكرد آمده‌ است‌ كه‌ اهريمن‌، افراسياب‌ را مانند ‌ضحاك و اسكندر، جاويدان‌ و فنا ناپذير خلق‌ كرده‌ بود ولی‌ هرمز ايشان‌ را فناپذير ساخت‌. افراسياب‌ در شاهنامه‌ علاوه‌ بر پهلوانی‌، جادوگری‌ زورمند است‌ چنان‌ كه‌ به‌ جادويی جهان‌ را بر چشم‌ هماوردان‌ تيره‌ می سازد. وی‌ از بين‌ پهلوانان‌ ايران‌ تنها از ‌قارن و زال‌ و از همه‌ بيشتر از ‌رستم بيم‌ داشت‌. افراسياب‌ دو برادر داشته‌ است‌: يكی‌ اغريرث‌ كه‌ سپهدار لشكر توران‌ بود ودارای‌ مناسبات‌ صميمانه‌ای‌ با ايرانيان‌ بود و ديگری‌ گرسيوز كه‌ همچون‌ افراسياب‌ فردی‌ كينه‌توز وغدار بود. شاه‌ افراسياب‌ اغريرث‌ را كه‌ درصد پايان‌ دادن‌ به‌ جنگهای ديرينه‌ ايرانيان‌ و تورانيان‌ بود،(۱)به‌ جرم‌ آزاد كردن‌ چند تن‌ از سرداران‌ ايرانی بقتل‌ رساند. پس‌ از قتل‌ ‌سياوش داماد افراسياب‌، كه‌ به‌تحريك‌ گرسيوز صورت‌ گرفت‌، جنگ‌های‌ كهن‌ ايران‌ و توران‌ به‌ اوج‌ خود رسيد. رستم‌ كه‌ از قتل‌ فرزند خوانده‌ خود بشدت‌ خشمگين‌ شده‌ بود به‌ كين‌خواهی‌ سياوش‌ برآمد و به‌ همراه‌ كيخسرو به‌ جنگ‌ با شاه‌ توران‌ زمين‌ برخاست‌. افراسياب‌ در طول‌ دوره‌ جنگهای شديد خود با ايرانيان‌ حيله‌های‌ زيادی‌ به‌ كار بست‌ و برای‌ پيروزی‌ بر ايران‌ نيرنگ‌های‌ فراوانی‌ به‌ كار برد و تنی‌ چند از فرزندان‌ و نوادگان‌ رستم‌ را به‌ جنگ‌ با وی‌ برانگيخت‌. سهراب‌ فرزند رستم‌ كه‌ همچون‌ پدر دلاوری‌ بی‌مانند بود نيز با حيله‌ افراسياب‌ به‌ جنگ‌ رستم‌ رفت‌ و در جنگی‌ شورانگيز بدست‌ پدرش‌ بقتل‌ رسيد. افراسياب‌ سرانجام‌ در اثر حملات‌ مكرر كيخسرو نواده‌ خود و فرزند سياوش‌ (كه‌ دارنده‌ فر كيانی‌ بود) به‌ ستوه‌ آمد و بر اثر از هم‌ گسيختگی‌ سپاهيانش‌ مغلوب‌ شد و فرار كرد. شاه‌ توران‌ در كوههای قفقاز و آذربايجان‌ در نزديكی‌ آتشكده‌ آذر گشنسب‌ (شيز) در غاری مخفی‌ شد و روز و شب‌ گريه‌ و زاری می‌نمود، روزی عابدی بنام‌ هوم‌ صدای‌ گريه‌ او را شنيد و به‌ شاه‌ ايران‌ خبر داد. كيخسرو به‌ همراهي‌ گيوو گودرز او را دستگير كرد. افراسياب‌ پس‌ از دستگيری‌ از فرصت‌ كوتاهی‌ كه‌ بدست‌ آورده‌ بود استفاده‌ نمود و خود را به‌ درياچه‌ اروميه‌ انداخت‌ تا فره‌ ايزدی‌ را كه‌ در آن‌ درياجه‌ نگهداری‌ می‌شد بربايد; ولی‌ به‌ موفقيت‌ دست‌ نيافت‌، زيرا فره‌ ايزدی‌ موهبتی‌ بود كه‌ تنها به‌ شاهان‌ و پيامبران‌ و پهلوانان‌ ايرانی‌ تعلق‌ می‌گرفت‌ و بيگانگان‌ نمی‌توانستند از آن‌ بهره‌مند شوند. پهلوانان‌ ايرانی ازمخفی‌ شدن‌ افراسياب‌ در درياچه‌ اروميه‌ به‌ خشم‌ آمدند و گرسيوز برادر او را مورد توهين‌ و خواری‌ قرار دادند و آنقدر بر او تازيانه‌ زدند تا افراسياب‌ از درياچه‌ بيرون‌ آمد. سپس‌ هر دو آنهابه‌ فرمان‌ كيخسرو به‌ انتقام‌ خون‌ به‌ ناحق‌ ريخته‌ سياوش‌ كشته‌ شدند.در كتب‌ زرتشتی‌ از دستگيری افراسياب‌ در قصر زيرزمينی‌ او سخن‌ رفته‌ است‌. بر سقف‌ اين‌ قصر ماه‌ و خورشيد و ستارگان‌ نور افشانی‌ می‌كردند و صد ستون‌ كه‌ هر يك‌ به‌ بلندی‌ يك‌ هزار انسان‌ قد بلند بود سقف‌ تالار اصلي‌ قصر را استوار ساخته‌ بود. اين‌ قصر ظاهرا در نزديكی بخارا قرا داشته‌ است‌ و تا هزاران‌ سال‌ پس‌ از آن‌ هر سال‌ مراسم‌ سياوشان‌ (سووشون‌) در سوگ‌ سياوش‌ در اين‌ شهر برگزار می‌شده‌ است‌. افراسياب‌ در اوستا فرنگره‌ سيان‌ با صفت‌ نئيريا (Nairya) به‌ معناي‌ مجرم‌، گناهكار و سزاوار مرگ‌ آمده‌ است‌. وی‌ در عهد نوذر و پس‌ از به‌ قتل‌ رساندن‌ وی‌ دوازده‌ سال‌ بر ايران‌ حكومت‌ كرد و در اين‌ مدت‌ جنايات‌ زيادی انجام‌ داد. افراسياب‌ در داستانهای حماسی‌ و ملی ايران‌ و در شاهنامه‌ پادشاهي‌ كينه‌توز و شرور معرفی‌ گشته‌ كه‌ همواره‌ درصدد بوجود آمدن‌ فتنه‌ و آشوب‌ در ايران‌ زمين‌ و ريختن‌ خون‌ بی‌گناهان‌ بوده‌ است‌.منابع‌:
۱ ـ فردوسی‌، ابوالقاسم‌: ‌،شاهنامه تهران‌، نشر قطره‌، ۱۳۷۷
.
۲ ـ صفا، ذبيح‌ا... : حماسه‌ سرائی در ايران‌، تهران‌، اميركبير، ۱۳۶۴
.
۳ ـ مشكور، محمدجواد :ايران‌ در عهد باستان‌، تهران‌، اشرفی‌، ۱۳۶۳
.

۱ ـ بزرگترين‌ دشمنان‌ ايران‌ پس‌ از ديوان‌، تورانيان‌ بودند و مهمترين‌ جنگهای پهلوانی ايرانيان‌ با اين‌ قوم‌ صورت‌ گرفت‌. نام‌ توران‌ در شاهنامه‌ از اسم‌ تور پسر فريدون‌ گرفته‌ شده‌ است‌. تورانيان‌ قبيله‌ای بيانگرداز آريائيان‌ بودند كه‌ در تمدن‌ به‌ پای ايرانيان‌ نمی رسيدند و از نواحی شمال‌ شرق‌ و غرب‌ درياچه‌ خرز پيوسته‌ به‌ ايران‌ سرازير می شدند. جنگهای ايرانيان‌ و تورانيان‌ در سراسر دوره‌ پادشاهان‌ پيشدادی و كيانی ادامه‌ داشت‌ و از هجوم‌ تورانيان‌ به‌ ايران‌ سرچشمه‌ می گرفت‌. افراسياب‌ يكی از بزرگترين‌ پادشاهان‌ اين‌ سرزمين‌ بود كه‌ در زمان‌ منوچهر حملات‌ خود را به‌ ايران‌ آغاز كرد.

پنجشنبه، دی ۲۷، ۱۳۹۷

سهیم شدن کارگران در سود کارخانه


"روزگار طلایی کارگران ایرانی که با سهم ۲۰٪ از سود کارخانه‌ها سهیم می شدند"

(( قانونی که حتی امروزه در اروپا اجرا نمی شود! ))

در یک همه پرسی در تایخ ۶ بهمن ۱۳۴۱ در چهارچوب انقلاب شاه و مردم شش اصل به تصویب مردم ایران رسید که اصل چهارم آن سهیم کردن کارگران در سود خالص کارخانه‌های صنعتی و تولیدی بود. بر اساس این اصل، کارگران و کارفرمایان به وسیله سندیکاهای خود، و بر پایه قراردادهای جمعی کارگران، بدون دخالت دولت در سود خالص واحدهای صنعتی شریک می‌شوند. در سال ۱۳۵۶ پانصد و سی هزار (۵۳۰۰۰۰) کارگر بخش خصوصی و دولتی توانستند سودی برابر با دوازده میلیارد ریال به دست بیاورند که برای هر یک به معنای یک تا دو ماه دستمزد اضافه آنان بود.

در سیر این پیشرفت‌ها بانک رفاه کارگران با دادن وام با بهره چهار در صد به کارگران در ایجاد تعاونی‌ها کمک می‌نماید. آمار نشان می‌دهد که با چندین میلیاردهایی که در این زمینه پرداخت شد کارگران توانستند منزل بخرند یا منزل هایشان را تعمیر کنند و بر روی هم رفته از وسایل رفاهی بیشتر بهره ببرند.

سه‌شنبه، دی ۱۸، ۱۳۹۷

قتل ناصرالدين شاه قاجار

 قتل ناصرالدين شاه قاجار؛ پادشاهی که فاقد دورنگری لازم و توان قضاوت بود و مناطق تاجیک نشین (پارسيان) آسيای جنوبی و ميانه را از دست داد

یکم ماه می ۱۸۹۶ روزی است كه ناصرالدين شاه از طايفه مغول تبار قاجار در حرم شاه عبدالعظيم در شهر ری به دست ميرزا رضا كرمانی كشته شد. ناصرالدين شاه ۱۶ جولای ۱۸۳۱ به دنيا آمده بود و هنگام مرگ ۶۵ ساله بود و ۴۸ سال سلطنت كرده بود. ميرزارضا تپانچه را در زير عريضه خود (نامه خود ـ ورق كاغذ) پنهان كرده بود.
 ناصرالدين شاه نخستين شاه ايران بود كه به اروپای غربی سفر كرد، آن هم سه بار متوالی و به فاصله نسبتا كوتاهی از هم! و تنها برای تماشای فرنگ!.
ناصرالدين شاه كه به باور تاريخنگاران، فاقد دورنگری لازم و توان قضات بود ـ ندانسته، امتيازهای متعدد به خارجيان داد. بخشی از به فلاكت افتادن ايران و از دست دادن مناطق تاجیک نشین افغانستان به مرکزیت شهر هرات و منطقه فرارود (آسیای میانه) مربوط به دوران سلطنت اوست. تاجیکان افغانستان و منطقه فرارود از اندیشه ایجاد یک کنفدراسیون با ایران خارج نشده اند و يک بار هم شهر هرات را به پایتخت شدن این کنفدراسیون پیشنهاد کرده بودند. تاجيکان منطقه فرارود ـ با همين هدف ـ در نيمه يکم قرن ۲۰ با دولت مسکو (شوروي) جنگيدند ولی موفق نشدند. احمدشاه مسعود، برهان الدين ربّانی و ... همين انديشه را در سر داشتند که جان دادند (ترور شدند). گفته شده است که محمد اسماعيل خان ـ امير هرات ـ از حاميان همين تفکر است که در سال ۲۰۱۲ در کابل به او اتهام! وارد کرده اند تا تخريب کنند. قبلا، لندن و مسکو (شوروی سابق) با اين فکر مخالف بودند.
يک مورد از کوچک شدن ايران در زمان ناصرالدين شاه برای مثال:
انگليسی ها كه می خواستند بر ايران خاوری [که خودشان نام افغانستان بر آن نهاده اند و قبال پشتون = پختون را با کشيدن خط مرز دوراند از هم جدا ساخته اند] سلطه داشته باشند تا روسها، هند را از چنگشان بيرون نياورند، ناصرالدين شاه را تحريك به دست زدن به چند اقدام ( به نوشته برخی مورخان؛ غير ضروری) در هرات كردند و سپس خودشان تحت عنوان حمايت از افغانها، ناوگان به بوشهر فرستادند و ايران را ترساندند كه دست از اصيلترين بخش سرزمين خود كشيد. انگليسی ها می خواستند كه طبق قراردادی كه يك دولت اروپايی ديگر شاهد آن باشد، دست دولت تهران را كه تمايل بيشتری به دوستی با تزارهای روسيه داشت از ايران خاوری و شهر هرات كوتاه سازند و با امضای قرارداد پاريس به اين هدف خود رسيدند.
دستور قتل مدير شايسته ای چون ميرزا محمد تقی خان فراهانی ـ امير كبير ـ که به دستور ناصرالدين انجام شد آسيبی بزرگ به ایران بشمارآمده است. ناصرالدين شاه با قتل امير كبير، ايران را از برخوردار شدن هرچه بيشتر از مهارت های اين فرزند شايسته خود محروم ساخت.

چهارشنبه، دی ۱۲، ۱۳۹۷

جنگ دهلی نبرد نادرشاه برای تصرف هندوستان

شـــــرح
پس از استقرار نادر بر اريکه سلطنت ، با وجود گوشمال مهاجمان خارج  هنوز مردمان بسياری از مناطق ايران شاهد طغيان و عصيان و سرکش مدعيان تاج و تخت بود ند . از جمله اين سرکشان ياغ م توان به حسين سلطان حاکم قندهار اشاره داشت . ( شعبان ، رضا ؛ تاريخ تحولات سياس اجتماع ايران در دوره ها افشاريه و زنديه ؛ تهران : سمت ، چاپ چارم ، ۱۳۸۱، ص ۳۹) نادر پس از تاجگذار و فرونشاندن شورش ياغيان بختيار (۱۱۸۴ق) زمان را برا تنبيه حاکم قندهار و بازگرداندن سرحدات شرق کشور به مرزها هميشگ مناسب يافت ، بنابراين در رجب سال (۱۱۸۹ق) با لشگر هشتاد هزارنفره رو به سو قندهار نهاد و سرانجام پس از پانزده ماه محاصره با همت دلاوران بختيار سپاه خويش ان شهررا به تصرف در اورد (همان ، ص۴۰) و البته در همين  هنگام شهرها بست ، صفا و تمام بلوچستان و مکران نيز به تصرف نيروها او در امد،  پسر او رضاقل ميرزا نيز شکست سنگين بر ازبکان که به يار حاکم قندهار امده بودند وارد ساخت . ( مرعشی صفو ، ميرزامحمدخليل ؛ مجمع التواريخ ؛ تصحيح عباس اقبال اشتيان ، تهران : سنای ، ۱۳۲۸، ص ۱۳-۱۲)
 
در ايام نبرد قندهار ، نادر سفير را به هند گسيل داشت و از پادشاه هند خواست که برا حکام مناطق مرز دستور ممانعت از ورود فراريان افغان را صادرکند ،  ليکن محمد شاه گورکان پادشاه هند درخواست نادر را ب پاسخ گذاشت .  در نتيجه برا نادر دستاويز لازم برا حمله به هند فراهم امد و او مصمم شد برا ارامش قطعي صفحات مرز ايران و رسانيدن مرزها مملکت به حدود تاريخ ان  اقدام نمايد. ( تاريخ تحولات سياسي اجتماع ايران در دوره ها افشاريه و زنديه ، ص ۴۱)  
 
نادر در سال (۱۱۵۱ق) غزنين ، کابل ، جلال اباد را فتح نمود . ديگر پسر او نصرالله ميرزا نيز پس از انکه باميان و غور را مسخر خويش ساخت در جلال اباد به خدمت پدر رسيد ، رضا قل ميرزا نيز که تا حدود بخارا پيش رفته بود در پنج فرسنگ جلال اباد به او پيوست والبته در همين محل بود که نادر نيابت سلطنت ايران و اختيار عزل و نصب حاکمان را در خلال غيبت خود به رضاقلي ميرزا تفويض کرد . ( وزير مرو ، محمد کاظم ؛ عالم ارا نادر ؛  با مقدمه ميکلوخوماکلا ، جلد دوم ، مسکو : ب نا ، ۱۹۶۶-۱۹۶۰ م ، ص۳۸۳-۳۸۱)
 
نادر در رمضان سال(۱۱۵۱ق) ناصر خان حاکم پيشاور را که با بيست هزار سپاه در تنگه خيبر راه را بر او بسته بود شکست داده و روانه لاهور گرديد . نادر پس از فتح  لاهور به سو دهل به راه افتاد و چون اگاه شد که محمد شاه با سپاهيان خويش در کرنال اردو زده است بدان سو حرکت نمود . ( تاريخ تحولات سياس اجتماع ايران در دوره ها افشاريه و زنديه ، ص۴۲ و کيشميش اوف ؛ اردوکش نادرشاه به هندوستان ؛ ب جا : ب نا ، ب تا ، ص ۳۳) برابر با تاريخ ، شمار سپاهيان ايران در اين نبرد حدود هشتاد هزارنفر و شمار لشگريان هند درحدود سيصدهزار نفر بوده است . ( مقتدر ، غلامحسين ؛ نبردها بزرگ نادرشاه ؛ تران : انجمن اثار مل ، ۱۳۱۷ ، ص ۲۲۶) از سو ديگر اورده اند که در لشگرهند دوهزار فيل و نهصد توپ نيز وجود داشت ( همان ، ص۴۳ و  تاريخ تحولات سياس اجتماع ايران در دوره های افشاريه و زنديه ، ص ۴۲) به اين ترتيب نادر و لشگر ايران با دشمن سرو کار داشتند که از حيث تعداد و قدرت اسلحه بسيار برتر بود ، اما شجاعت و تدبير نادر و سردارانش و همچنين دلير سپاهيان ايران نتيجه بخشيد و پس از دو ساعت نبرد ، هنديان نااميدانه فرار اختيار کردند. ( مالکم ، سرجان ؛ تاريخ ايران ؛ ترجمه ميرزا حيرت ، جلد دوم ، بمبئ : ب نا ، ۱۸۷۶م ، ص۲۸-۲۷ ) واين در حال بود که تلفات بسيار به جا نهاده بودند. چنانکه ميرزا مهد خان استراباد تلفات سپاه هند را بيش از س هزار نفر دانسته است ( استراباد ، ميرزامهد ؛ جهانگشا نادر ؛ تصحيح عبدالله انوار ، تهران  : انجمن اثارمل  ، ۱۳۴۱ ، ص ۳۲۶) اما شايان توجه است  که تاريخ نگاران شمار مجروحان و کشتگان اردو ايران را بين ۵۰۰ تا ۱۵۰۰ نفر براورد کرده اند . (لکهارت ، لارنس ؛ نادرشاه ؛ ترجمه مشفق همدان ، تهران : صف عل شاه ، ۱۳۳۱ ، ص ۱۸۴-۱۸۳) پس از پايان کار، نادر که خود پهلو به پهلو افراد در ميدان کارزار نبرد نموده بود ( اردوکش نادرشاه به هندوستان ، ص۳۷)  سجده شکر به جا اورد و به سرداران و سپاهيان پاداش داد . (  تاريخ تحولات سياس اجتماع ايران در دوره ها افشاريه و زنديه ، ص ۴۳)
 
پس از اين شکست محمدشاه گورکان پيشنهاد مذاکرات صلح داد و متعاقبا خود به خدمت نادر رسيد و با گرفتن اطمينان بر دوام و بقا خود بر پادشاه هند ، قوای ايران را به دهل دعوت نمود . نادر پس از ورود به شهر در پانزدهم ذ قعده (۱۱۵۱ق) که با نوروز همزمان گشته بود جشن بزرگ برپا داشت و دستور ضرب سکه که بران بيت ذيل نوشته شده باشد