یکشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۹۷

آیا روسیه هم پیمان استراتژیک قابل اعتمادی برای ایران است؟

 

آقای ظریف دروغگو و نون به نرخ روز خور٬ آمریکا بیشتر به منافع ایران ضرر زده یا روسیه؟ چرا شرم نمی کنی و روبری مردم به صراحت دروغ می گویی٬ اگر خودت را به نادانی زدی تصور نکن بقیه شبیه خودت هستند و از حقیقت بی اطلاع. بزودی مردم شما را از صفحه تاریخ پاک خواهند کرد.
 

روسیه تا کنون کلی از سرزمین های ما را تسخیر کرده است.
 
روسیه در زمان مشروطه مجلس ایران را به توپ بسته است.
 
روسیه هزاران مشروطه خواه را در آذربایجان به دار زده است.
 
روسیه پس از پیروزی کمونیست ها به دنبال جدایی گیلان از ایران بوده.
 
روسیه معاهده ترکمنچای و گلستان را به ما تحمیل کرده است.
 
روسیه پس از جنگ جهانی دوم خواستار جدایی آذربایجان از ایران بوده.
 
روسیه زمان ملی شدن صنعت نفت خواستار بدست آوردن امتیاز نفت شمال بوده.
 
روسیه در زمان جنگ ایران و عراق پشتیبان عراق بوده.
 
روسیه به دنبال بدست آوردن منابع و تحمیل بیشتر سهم خود به ایران است.

شنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۹۷

سر گاو تو خمره گیر کرده

داستانش این است:

گاوی در قزوین سر داخل خمره کرده گیر کرد، به بزرگشان که کدخدا بود خبر دادند گفت: فوراً سر گاو را ببرید.
گاو را سر بریدند و سر گاو در خمره ماند. 
این مرتبه کدخدا گفت: بروید خمره را بشکنید و سر گاو را در بیاورید.
بعداً گفت: بروید خدا را شکر کنید که من بودم و به فریاد شما رسیدم.

پنجشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۹۷

حمله تیمور گورکانی به ایران

تيمور لنگ که در بين اروپاييان به تامرلان مشهور مى باشد، اصالتاً از نوادگان چنگيز بود. حملات ويرانگر او به آسياى ميانه و غرب آسيا را مى توان موج دوم حملات مغولان دانست. اگرچه به دليل اينكه اين حمله ۱۵۰ سال پس از حمله اولى صورت گرفت، در آن از برخى كشتارهاى كور مغولى اثرى نبود.
در اين بين اما مهمترين حمله تيمور را مى توان حمله به ايران دانست. اگرچه ايران در اين زمان هويت متحد گذشته خود را نداشت. تيمور ابتدا با غلبه بر رقباى خود، ماوراءالنهر و خوارزم را گرفت. تيمور حمله بزرگ خود را در ۱۳۸۰ ابتدا عليه خراسان بزرگ صورت داد. او شهر هرات را به طور كاملاً ناگهانى تسخير كرد و قندهار و كابل پس از آن مجبور به اطاعت شدند. اما در فتح كلات نادرى ناموفق ماند، به طورى كه پس از ۱۴ بار حمله اين منطقه فتح ناشده ماند. دليل اين امر نيز ارتفاعات بلند قلاع و محصور بودن آن در بين كوه هاى سر به فلك كشيده بود.
تيمور پس از اين قصد سيستان كرد و در ۱۳۸۳ ميلادى على رغم مقاومت سرسختانه مردم آن نواحى، كليه قلاع آن نواحى را فتح كرد و به تلافى مقاومت مردم، دستور قتل عام داد.
حمله به شمال و مركز ايران
در ۱۳۸۴ پس از فتح مازندران به  طرف رى و سلطانيه جلو رفت و در ۱۳۸۶ آذربايجان را اشغال كرده و از ارس گذشت. (۱۳۸۷)
پس از آن حملات اصلى خود را معطوف اصفهان و شيراز كرد. اصفهان به دليل مقاومت شديد با فرمان قتل عام روبرو شد و گفته مى شود ۷۰ هزار نفر از دم تيغ گذشتند اما شيراز به دليل باز كردن دروازه شهر سالم ماند. تيمور پس از اين غرب ايران را نيز تسخير كرده و به تكريت لشكر كشيد.
نتيجه حملات تيمور به ايران
تيمور اگرچه ادعا مى كرد كه از حملات خود هدف مذهبى دارد و خود را مسلمان مى دانست اما بيشتر حملات خود را متوجه مسلمانان از جمله ايران كرد. حمله تيمور به ايران چند اثر مهم داشت:
۱-  اتحاد ايران را صد سال به عقب انداخت و خرابى هاى ناشى از حملات اين مرد نيز آبادانى را دوباره از كشور ما دور كرد.
۲-  پيروزى سريع تيمور بر سراسر ايران به او كمك كرد كه خود را سريع به غرب آسيا و شرق اروپا و جنوب روسيه برساند و بر مسائل نظامى و جغرافياى سياسى اين كشور ها تأثير گذارد و هند را نيز به راحتى فتح كند.
۳-  اثر مهم تيمور به تاريخ دنيا را مى توان در مجموع تضعيف دولتهاى شرقى دانست در حقيقت تيمور با انهدام دولتهاى ايران، عثمانى، هند، مماليك و خوارزم زمينه را براى قدرت گرفتن قدرتهاى غربى آماده كرد بى ترديد ۲۵۰ سال يكه تازى مغولان بر ايران و شرق مهمترين دليل عقب افتادگى شرق از تحولات «جهانى بود كه از قرن ۱۷ سرعت قابل توجهى يافته بود.»
نبرد ۳۵: نبرد انقوره
در تاريخ كمتر پيش مى آيد كه ۲ قدرت نظامى هر دو در اوج، به هم برسند. معمولاً يك قدرت در حال اوج گيرى دولتهاى كهنسال بر سر راه را درهم مى كوبد و به پيش مى رود اما نبرد تيمور و بايزيد اول استثناى تاريخ است دو قدرت بزرگ كه هر دو در حال اوجگيرى بودند به هم مى رسند و لاجرم يكى از آنها بايد با دنياى فاتحان خداحافظى كند.
بايزيد كه بود
عثمانى ها از نيمه قرن ۱۴ ميلادى در آسياى صغير قدرت گرفته بودند اما از زمان بايزيد اول بود كه آنها ناگهان تبديل به قدرت مطلقه جنوب اروپا شدند. اين مرد قدرتمند عثمانى، در ۱۳۷۱ در نبردى سرنوشت ساز بلغارها را شكست داد و نيروهاى سر سخت صرب را نيز در كوزوو در هم كوبيد. وى سپس در طى چند لشكر كشى موفق ۷ امير نشين آناتولى را شكست داد و بوسنى و والاكى را از آن خود كرد. در اين زمان وى در بين اروپاييها به ايلدرم يا صاعقه معروف شد چرا كه بر دشمن صاعقه وار مى تاخت و سرعت سيرش خيره كننده بود.
بايزيد اكنون براى فتح پايتخت افسانه اى بيزانس (قسطنطنيه) مانعى را در پيش روى نداشت.
ورود تيمور به آسياى صغير
تيمور در ادامه فتوحات افسانه اى اش اكنون ناگزير از تصادم با عثمانى ها بود. وى در ۱۴۰۱ سيواس را تسخير كرد و سپس بايزيد را به قتل رساند آنگونه كه در تاريخ مذكور است بين دو سلطان نامه هاى تندى رد و بدل مى شود و تيمور مصمم مى شود كه بايزيد را شكست دهد.
در ۱۴۰۲ سپاه ۶۰ هزار نفرى بايزيد به انتظار نيروهاى تيمور مى نشيند اما گويا نفرات تيمور بيشتر بوده اند. نبردى مرگبار بين طرفين در مى گيرد تيمور كه تاكنون اكثراً با نيروها و ارتشهاى سست روبرو شده بود براى اولين بار به زحمت مى افتد پس از آنكه نيروهاى تازه نفس ينى چرى متعلق به ارتش عثمانى وارد عرصه نبرد مى شود قلب لشكر تيمور از جا كنده مى شود اما سلطان بى رحم مغول به ازاى هر واحدى كه بايزيد وارد كارزار مى كند ۲ واحد ذخيره را به ميدان مى  آورد و در نهايت على رغم پايدارى سپاه ينى چرى، تلف شدن دو سوم ارتش عثمانى سبب فروپاشى آنها مى شود.
تقدير چنين بود كه تيمور در هيچ جبهه اى بازنده نباشد اما اين سلطان بى رحم دستور مى دهد كه بايزيد را در قفس كنند.
پيروزى بر عثمانى ها سبب فتح كل آسياى صغير به دست تيمور مى شود.
نتيجه نبرد انقوره (آنكارا)
نبرد انقوره از جمله نبردهاى ممتاز جهان بوده كه على رغم ارزش نظامى داراى اهميت سياسى نيز بوده است.
اول آنكه قدرت عثمانى و فتح قسطنطنيه را ۵۰  سال به عقب مى اندازد و اين امر مهم به عهده سلطان محمد فاتح در ۱۴۵۳ مى افتد.
دوم آنكه به اروپا كه در آن زمان كاملاً در برابر عثمانى ها آسيب پذير بود فرصت تنفس مى دهد گفته مى شود ناظران اسپانيايى با حساسيت زياد ارتش تيمور را همراهى مى كردند تا نابودى دشمن اروپا (بايزيد) را به چشم خود ببيند. و يا آنكه هنرى پادشاه انگليس براى تيمور پيام تبريك مى فرستد.
تنها عثمانيان يك شانس بزرگ دارند و آن اينكه جانشينان تيمور «بى لياقت» بودند و در نتيجه به سرعت آناتولى از دست آنها مى رود.

 

سه‌شنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۹۷

ماتریالیسم دیالکتیک چیست ؟

نام فلسفه مارکسیستی در جهان بینی مارکسیسم - لنینیسم ، ماتریالیسم دیالکتیک است. فلسفه مارکسیستی پایه تئوریک جهان بینی مارکسیستی ـ لنینیستی است.
ماتریالیسم دیالکتیک در وهله ی نخست معرفت شناسی به شمار می آید، یعنی نظریه ی شناخت یا دانش . آماج اصلی این فلسفه تجربه گرایی است، یعنی دیدگاهی از شناخت که در آن سوژه ی شناسنده با ابژه ی واقعی رویاروی می شود و به یاری انتزاع ، ذات آن را اشکار می سازد ، و از این پیش فرض ، رویارویی سرراست اندیشه با واقعیت ، و پیش فرض بیشتر بی میانجی سوژه نسبت به ابژه، در پی تضمین های بیرونی حقیقت شناخت بر می آید. ماتریالیسم دیالکتیک در برابر مفهوم شناخت همچون بینش، مفهوم شناخت همچون تولید و همچون کردار نظری را قرار می دهد، و بنابراین، می توان گفت که خود نظریه ی کردار نظری است.

مارکس ، دیالکتیک را تنها با رویدادهای تاریخ و جامعه همساز می دید و انگلس بود که دامنه دیالکتیک را به حوزه طبیعت گسترش داد . اما انگلس مدعی نشد که ماتریالیسم تاریخی را می توان از ماتریالیسم دیالکتیک استنتاج کرد . این کار را پلخانف کرد که نخستین بار این اصطلاح را به کار برد ؛ و نیز لنین ، که آن را چنان تفسیر کرد که ماهیت جهان با آرزوهای انقلابی سازگار در آید . استالین باز هم آن را بیشتر دستکاری کرد و از آن یک جهان‌شناسی سیاسی بیرون کشید .
کتاب « تکامل دید یگانه انگار از تاریخ » ( ۱۸۹۵ ) از پلخانف ، و « ماتریالیسم و آمپریوکریتیسیسم » ( ۱۹۰۹ ) از لنین ، و « ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی » ( ۱۹۳۹ ) از استالین ، پله به پله مراحل تحول ماتریالیسم دیالکتیک را به یک فلسفه حزبی بیان می کنند. برخی از متفکران مارکسیست تنها مارکس را مرجع می شناسند.

پنجشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۹۷

چرا مارها خودشان را گره می زنند؟

شیوع دوباره IBD در مارها باعث شده محققان موفق به کشف محتوای ژنتیکی عامل آن شوند که یک ویروس ترکیبی مرگبار شبیه به ابولاست و به هیچ یک از گروه‌های شناخته شده از ویروس‌ها تعلق ندارد.

محققان بالاخره موفق شدند عامل ایجاد بیماری مرموزی را که باعث می‌شود مارها بدن خود را گره بزنند، به جای نامعلومی چشم بدوزند و آنقدر غذا نخورند تا تلف شوند، کشف کنند. عامل این بیماری کشنده ویروسی شبیه به ابولاست که احتمالا قدمتی ۳۵ میلیون ساله دارد.

به گزارش خبرآنلاين به نقل از نیوساینتیست، این بیماری که به IBD یا بیماری که همه بدن را در برمی‌گیرد، موسوم است اولین‌بار در سال ۱۹۸۰ / ۱۳۵۹ در مارها مخصوصا نمونه‌هایی از پیتون و بوآ شناسایی شده است.
اغلب مارهایی که دچار این بیماری می‌شوند رفتارهای غیرعادی و عجیبی از خود نشان می‌دهند. به عنوان مثال دائم رو به بالا خیره شده‌اند و سر خود را مانند فردی که مست است، به چپ و راست تکان می‌دهند، آنها اغلب تمایلی به غذا خوردن ندارند و در صورتی که چیزی بخورند، آن را برمی‌گردانند. این مارها در برابر بیماری‌های ثانوی نیز ضعیف هستند و ممکن است دچار عفونت‌های دهانی باکتریایی شوند.
مارک ستنگلین، بیوشیمیست دانشگاه کالیفرنیا در سان‌فرانسیسکو که یکی از همکاران این تحقیق بوده، می‌گوید: «مارها در نتیجه این بیماری ضعیف و ضعیف‌تر شده و در نهایت از بین می‌روند. محققان بسیاری به ویروسی بودن این بیماری مشکوک بودند؛ اما تا به حال امکان اثبات آن وجود نداشت. ما می‌دانستیم که این بیماری می‌تواند به مارهای دیگر منتقل شود و مانند بسیاری از بیماری‌های ویروسی که می‌شناسیم به وسیله ساخت پروتئین‌ در سلول‌ها علائم خود را نشان می‌دهد».

رمزگشایی ژنتیکی ویروس
ستنگلین و همکارانش با آغاز شیوع این بیماری در مارها محتوای ژنتیکی مارهایی را که به این عامل ناشناخته آلوده شده بودند، بررسی کردند و علاوه بر ژنوم شناخته شده این خزندگان با ماده ژنتیکی مواجه شدند که به یک ویروس ناشناخته متعلق بود.

این ویروس ناشناخته شباهت بسیاری به گروهی از ویروس‌ها داشت که آرناویروس نامیده می‌شوند و اغلب قربانیان آنها را پستانداران و جوندگان تشکیل می‌دهند؛ با این حال این ویروس تازه در هیچ‌ یک از دو گروه شناخته شده از آرناویروس‌ها جا نمی‌گرفت.
از سوی دیگر یکی از ژن‌های شناخته‌شده در این ویروس می‌توانست با ژنی که پیش از این در ابولا که به گروهی دیگر از ویروس‌ها موسوم به فیلوویروس ها تعلق دارد، مرتبط باشد. می‌دانیم که ابولا یکی از واگیرترین و مرگبارترین ویروس‌های جهان است که انسان را آلوده می‌کند.
محققان می‌گویند این حقیقت که ویروس ناشناخته جدید ترکیبی از خصوصیات دو گروه کاملا متفاوت ویروسی را از خود نشان می‌دهد، می‌تواند به این دلیل باشد که از ظهور آن ده‌ها میلیون سال می‌گذرد. اگر این فرضیه درست باشد با ویروسی مواجه هستیم که حداقل عمری ۳۵ میلیون ساله دارد.
به گفته اعضای گروه احتمال دیگری نیز وجود دارد و این ویروس می‌تواند در نتیجه ادغام این دو گروه ویروس ایجاد شده باشد.
دیوید ساندرز، محقق دانشگاه پوردو در ایندیانا که دارد روی ویروس ابولا کار می‌کند، این کشف جدید را حیرت‌انگیز توصیف می‌کند؛ اما معتقد است کشف یک ویروس ناشناخته با گذشته‌ای مبهم نمی‌تواند کمکی به شناخت بهتر ابولا بکند.
ستنگلین می‌گوید: «هنوز درمانی برای این ویروس مرگبار وجود ندارد؛ اما تلاش ما به زودی به ساخت تست‌های ژنتیکی منجر خواهد شد که به مسئولان باغ‌وحش‌ها کمک می‌کند پیش از پذیرش مارهای جدید آنها را از لحاظ آلودگی به IBD بررسی کنند و جلوی شیوع ناگهانی این بیماری مرگبار را در میان گونه‌های مختف مارها بگیرند».

شنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۹۷

حسن صبّاح

روزی كه «حسن صبّاح» كار مبارزه را آغاز كرد - عقايد و راهكارهای او
مورخان، متفق القول، ۱۰۷۱ ميلادی (۴۵۰ هجری خورشيدی) را روزی می دانند كه حسن صبّاح كار ديوانی [امور اداری دولتی] را رها كرد تا راه مبارزه با فساد، تجاوز، سلطه گری و زورگويان را در پيش گيرد و جهان بهتری بسازد. وی از نظر فلسفی معتقد به آزادی اجتماعی، تعاون، برادری، عدم تصرف مناطق و برتری بر ملل ديگر با توسل به نيروی مسلح بود و بخشودن پشيمان شدگان را تشويق و «حرص مال زدن» را نهی می كرد.
ورود حسن به دنيای مبارزه، يك سال پيش از كشته شدن آلپ ارسلان، سلطان سلجوقی وقت، و به حكومت رسيدن پسرش ملكشاه، و جنگ ملكشاه با عموی خود «قاورد» حاكم كرمان بر سر قدرت انجام گرفت. حسن پس از كناره گيری از دستگاه دولت كه به نوشته خود او «در آن ضعيف كشی» رواج داشت به «ری» زادگاه خود رفت و به تفكر درباره آينده نشست.
حسن صباح كه ۹۰ سال عمر كرد و چهارشنبه بيست و سوم ماه مه سال ۱۱۳۴ ميلادی درگذشت مردی تحصيلكرده و هوشمند بود كه تا ۳۵ سالگی كار دولتی داشت و يک مدير ماهر و فردی سازمان دهنده بود. وی در اين سن به سوريه و مصر سفر كرد. در آن زمان، فاطميه در مصر حكومت داشتند. شيعه هفت امامی كه در آنجا رواج داشت در همان ايام به فرقه های مختلف و از جمله «دروزی» منشعب شده بود و حسن صباح راه اسماعيليه (به نوشته مورخان اروپايی Ismailism) را در پيش گرفت و به ايران بازگشت تا در اينجا، مردم را به افکار خود و نيز گرايش به اين فرقه دعوت كند.
وی پس از بازگشت به ميهن، كار «حقيقت يابی» را از اصفهان آغاز كرد؛ سپس به يزد، كرمان و آنگاه به تبرستان (مازندران) و از آنجا به ری و قزوين رفت. حسن از اين سفرهای داخلی توشه بزرگ برای رسيدن به هدف برگرفت، ولی در برابر خود امپراتوری توانمند سلجوقيان را می ديد. حسن سرانجام در كار مبارزه، روش كاملا تازه ای در پيش گرفت [روشی مشابه آن چه كه در جهان امروز - دهه آخر قرن ۲۰ و دهه اول قرن ۲۱ - جريان دارد] و تصميم گرفت كه خوی از جان گذشتگی در پيروان خود كه آنها را «فدايی» می خواند ايجاد كند، نخست به مخالفان اخطار دهد و چنانچه به زورگويی و ... ادامه دهند، برای براندازی شان از زهر و خنجر استفاده كند، و به جای تصرف شهرها، بر دژهای كوهستانی مسلط و در آنجا مستقر شود، و از داخل اين دژها به تبليغ عقايد خود، گردآوری پيروان و آموزش آنان و ايجاد کتابخانه بپردازد. با اين برنامه، حسن متوجه مناطق كوهستانی شد، و قلعه (دژ) الموت را در قزوين تصاحب كرد. برنامه دوم او همدست كردن مردم روستاهای اطراف اين قلاع بود و به زودی بر ۷۴ قلعه در سراسر ايران و شمال عراق مستولی شد. پيروانش او را «سيدنا» می خواندند. درباره كارهای او، نوشته های عطاملك جوينی، رشيدالدين فضل اله، ابن اثير، دكتر ايوانف و دكتر برنارد لويس Lewis دقيقتر هستند.
 دولت سلجوقيان از سركوب پيروان حسن صباح كه مبارزه انتحاری، و به صورت «شبح» عمل می كردند عاجز مانده بود. [صباح نام خانوادگی «حسن» است كه اسم جد پنجم او بود]
حسن برای نشان دادن قدرت خود به سلطان سنجر که او را تهديد می کرد، يكی از فدائيان را مامور می كند كه شب هنگام به خوابگاه سنجر وارد شود و بدون اين که به او آسيب برساند يک خنجر در كنار سر او بر زمين فرو كند و نامه ای که قبلا آماده شده بود در آنجا باقی بگذارد. سنجر به حسن صباح پيغام فرستاده بود كه دارای قلمروی پهناور و دو كرور (يك ميليون) مرد جنگی است و حسن در آن نامه به او پاسخ داده بود كه وی، تنها دارای هفتاد هزار پيرو «زن و مرد» است، که همه از جان گذشته اند، اما آدمهای تو برای مزد و مقامشان همراهت هستند و جانشان را دوست دارند و ....
از نوشته های مورخان چنين بر می آيد كه حسن صباح علاوه بر بنياد گذاری اسماعيليه ايران و هند (پاكستان) از نظر فلسفی مردی بود كه اعتقاد به زندگانی ساده (بدون تجمل) داشت. به عقيده او، معاش هر كس بايد از طريق كار مفيد تامين شود و «فدائيان» عمدتا كشاورز بودند. وی که معتقد به آزادی اجتماعی، اقتصاد تعاونی و نيز گذشت بود پس از هر پيروزی، از شكست خوردگان انتقام نمی گرفت و آنها را شماتت نمی كرد. به نوشته برخی مورخان متأخر، دشمنی او با خواجه نظام الملك تنها به خاطر مخالفت خواجه با نظام اسماعيليه نبود، بلكه برای اين هم بود كه خواجه خدمت اجنبی (تركمانان سلجوقی) را می كرد و به زبان عربی بيش از فارسی توجه داشت.
در اروپا درباره حسن صباح به جای تاريخ نويسی داستان نويسی كرده اند از جمله اين كه به فدائيان پيش از فرستادن به ماموريت ترور، حشيش می داد و برخی ريشه واژه Assassin (ترور) را از كلمه حشاشين (Hashshashin) سفرنامه ماركوپولو می دانند. حال آن كه معدودی از زبانشناسان ريشه اين واژه را در كلمه عسس (پاسبان - نگهبان - داروغه) و چند تن ديگر باز هم آن را به نام حسن صبّاح بسته اند كه به پيروان او در اروپا حسنين (Hassaneen) می گفتند.
پس از مرگ حسن صباح و افتادن كار به دست جانشين او «كيا بزرگ رودباری»، گروههای مشابهی در سوريه پديد آمدند و «پيرمرد كوهستان» كه درباره اش داستانها در اروپا نوشته اند كسی جز «رشيدالدين سنان» نبوده است و ربطی به حسن صباح ندارد؛ با وجود اين، مورخان فرنگ اين گروهها را هم شعبه عرب پيروان حس صباح نوشته اند زيرا که اخطاری مشابه اخطار حسن به سلطان سنجر، به صلاح الدين ايوبی داده بودند.
قلاع اسمعيليه در سالهای ميان ۱۲۵۶ تا ۱۲۶۰ ميلادی به دست هلاكوخان مغول فتح شدند، ولي روش كار او در مبارزه (به تعبير تازه، نوعی تروريسم ) و فرقه اسماعيليه باقی مانده اند.
از همان زمان تا به امروز هر گروه و فرقه ايدئولوژيك كم جمعيت در مقابله با معارض نيرومند و بسيار مجهّز، در كنار تبليغات، از روش حسن صباح هم استفاده كرده است؛ از آنارشيست های قرن نوزدهم گرفته تا القاعده و .... همه اين گروهها همانند حسن صباح 9 قرن پيش «تبليغات»، ازجان گذشتگی و «مبارزه تا حد خودكشی» را به صورت ابزارهای اصلی مبارزه بكار برده اند. حسن می گفت: هنگامی كه «دانش آموختگان» در راه ما قرار گيرند، وقوع دگرگونی جهانی قطعی است و به همين دليل بوده است كه ورود دسته ای از دكترها به اين نوع مبارزه كه در جولای ۲۰۰۷ در انگلستان كشف شد، تا حد زياد مورد توجه افكار عمومی قرار گرفته بود.