جمعه، آبان ۰۹، ۱۳۹۹

عباس میرزا

نژاد و ريشۀ ايل قاجار:
طايفۀ "قاجار" كه نژاد و ريشه آنها به قوم "سالور" می‌رسيد از ساكنين سرزمين چركَس و از سه تيره مختلف: سلدوس، اونك قوت و جلاير تشكيل می‌شدند كه از ميان آنها سلدوسها اصلاً به ايران نيامدند ولی قاجار‌ها به طرف ايران و بخشهای قفقاز آمدند و بخشی از قوم جلاير بودند بعد از مرگ هلاكوخان سرتاق نويان كه يكی از افراد دلاور و برگزيده قاجار بود، به رياست و رهبری اين طايفه انتخاب شد و در بخش دشت مغان به حكومت رسيد و سالهای متمادی در اين ناحيه وسيع و نسبتاً خوش آب و هوا زندگی كردند و در زمان صفويه به ايران وارد و در دشت گرگان مستقر شدند و صفويه و مخصوصاً شاه‌ عباس به عنوان مرزبان از آنها استفاده كرد.[۱]
عباس ميرزا در زمان طفوليت و كودكی:
چهارمين پسر فتحعلی شاه "عباس ميرزا" در سال ۱۳۰۳ در قصبه (نوا) از توابع لاريجان قدم به عرصۀ وجود گذاشت و فتحعلی شاه نام این مولود را عباس میرزا گذاشت و نسبت به وی مهر و انسی خاص يافت، او بر خلاف پسران ديگرش در دوران كودكی، طفلی مريض المزاج و فوق‌العاده مؤدب و سر بزير و محجوب بود و در سن ده سالگی به كسالت و درد مفاصل و استخوان مبتلا گشته بود. او در كودكی بسيار مورد علاقه آقا محمد خان قاجار سر سلسلۀ سلاطين قاجار بود و خود تعليمات نظامی مخصوص را به او میآموخت عباس ميرزا ضمن فرا گرفتن تعاليم مختلف و روش‌های گوناگون فنون سواری و جنگ در ايام فراغت و بيكاری به مطالعه كتب سودمند و مفيد می‌پرداخت و به آسانی به بيشتر زبان‌های شرقی آشنا شده بود.[۲]
ولايت عهدی عباس ميرزا:
فتحعلی شاه در سال دوم جلوس سلطنت خود، مجلس با شكوهی ترتيب می‌دهد و جمع كثيری از بزرگان و علماء و رجال سرشناس و درباريان و وابستگان صاحب رأی و نظر و همچنين سركردگان خاندان قاجار را دعوت می‌كند تا آنها در زمينۀ تفويض وليعهدی به فرزند قابل و كاردانش، عباس ميرزا به مشورت و گفتگو بپردازند.
فتحعلی شاه كه عباس ميرزا را از ديگر فرزندان خود باهوش‌تر و دليرتر و مستعدتر می‌ديد وقتی در اين مجلس، عموم بزرگان و سران قاجار نسبت به شجاعت و امتيازات برجسته عباس ميرزا و درايت و قابليت او اتفاق نظر داشتند، اين انتخاب شاه را شايسته دانستند و فردای آن روز شاه او را به حكومت آذربايجان تعيين می‌نمايد.[۳]
ازدواج عباس ميرزا:
فتحعلی شاه پيش از عزيمت نايب السلطنه عباس ميرزا به آذربايجان به فكر ازدواج برای فرزند خود برآمد و بهمين لحاظ پس از آنكه با عباس ميرزا در اين زمينه صحبت كرد، دختر ميرزا محمدخان دولوی قاجار را كه از زعمای طايفۀ قاجار بود به نام «خرده خانم» برای وی نامزد کرد و اين از لحاظ سياسی نيز برای ايل قاجار اهميت فراوان داشت كه وصلت عباس ميرزا درون ايلی باشد و به اين ترتيب عباس ميرزا روانه آذربايجان شد.[۴]
عباس ميرزا و حكومت آذربايجان:
اواخر ماه ذيحجه، ۱۲۱۳ هـ، ق عباس ميرزا به شهر تبريز وارد شد او خوشحال بود كه توانسته اين سفر طولانی را پشت سر بگذارد، كليه حكام شهرها و امراء و سران عشاير و طوايف و همه بيگلربيگيان كه از مدتها پيش انتظار او را می کشیدند در دروازۀ تبريز اجتماع كرده بودند، او پس از ورود به اين سرزمين دست به اصلاحاتی در آذربايجان زد، او به كارهای ديوانی نظم و ترتيبی خاص داد وی طرز جمع‌آوری ماليات و عوايد دولتی ظالمانه و برخلاف اخلاق و عدالت را سامان داد.
عباس ميرزا دستور داد شهرهای مهم آذربايجان، از جمله اردبيل و خوی و مراغه و غيره از شكل و صورتهای قبلی خارج شوند و مخصوصاً ترتيب خيابانها و عمارات دولتی به طرز نوين احداث گردد. او در شهر تبريز بناها و ساختمانهای عمومی و گردشگاههای مختلفی را ايجاد كرد و بخاطر رفاه حال عموم، دستور داد اماكن و باغهای عمومی مفرح و دل‌انگيزی در داخل شهر تبريز ساخته شود.[۵]
عباس ميرزا و جنگهای ده ساله ايران و روسيه:
بعد از فتح گرجستان به وسيلۀ روسيه تزاری كشمكشها بين ايران و روس آغاز شد و جنگ با روسيه با هدف فتح گرجستان چندان آسان به نظر نمی رسيد، حال كه انگليسی ها رغبتی برای كمك كردن‌ نشان نداده بودند می بايست در جستجوی متحد ديگری می بود و چون كشور فرانسه با روسيه در حال جنگ بود، دولت ايران از ناپلئون تقاضای كمك كرد و او نيز بخاطر دست‌يابی به هند در صدد اتحاد با ايران بود.
در آغاز جنگ، پيروزی از آن قشون ايران و نائب السلطنه عباس ميرزا بود ولی بعد نيروهای روسی به اتكا توپ خانه مجهز خود، نيروهای ايرانی را به عقب راندند و از طرفی فرانسويها كه با روسها صلح كردند، با ميانجی‌ گری بريتانيا دو طرف را به مذاكره برای پيمان صلح كشانيد كه سرانجام در ۱۴ اكتبر ۱۸۱۳ (۲۲ مهر ۱۱۹۲) در دهكده گلستان به امضاء رسيد، بر اساس مفاد اين پيمان ايران بسياری از ايالات خود در قفقاز را مانند: قره باغ، گنجه، شيروان، باكو و... را از دست داد.
احتمالاً نه شاه ايران و نه تزار روسيه، عهدنامه گلستان را قطعی تلقی نمی‌كردند عباس ميرزا آن را فقط آتش‌بسی موقت می‌دانست و خود را برای جنگی ديگر آماده می‌كرد، در اين زمان حكومت ايران ابوالحسن خان شيرازی سفير سابق ايران در لندن را به سنت پترز بورگ فرستاد تا درخواست كند که به تصحيح خطوط مرزی اقدام شود، اما وزير خارجه روسيه درخواست ايران را رد كرد، با وجود اينگونه رفتار سرد و دو پهلو از جانب دولت روسيه و فشار روحانيون و اينكه در مه ۱۸۲۶ (ارديبهشت ۱۲۰۵) سپاهيان روسيه ميرك محلی در خانات ايروان را اشغال كردند و ايرانيان نيز در برابر، درياچه گوكچا را گرفتند و اين بهانۀ جنگ‌های دوم ايران و روس شد كه در آغاز، سپاه ايران موفقيتهای زيادی بدست آورد اما به خاطر كمی تجهيزات، سپاه ايران شكست خورد و در تركمن چای عهدنامۀ ديگری بر ايران تحميل شد كه علاوه بر شهرهايی كه در پی عهدنامۀ گلستان از ايران جدا شده بود شهرهای جديدی به همراه غرامت ۲۰ ميليون روبلی به ايران تحميل شد.[۶]
سرانجام عباس ميرزا:
ساليان متمادی بود كه يك بيماری مزمن كه دستگاه گوارشی و كليه‌های عباس ميرزا نائب السلطنه را مورد حمله قرار داده بود، مزاج اين شاهزاده نيرومند و مقتدر را از حال اعتدال خارج ساخته و باعث شده بود او از لحاظ بنيه ضعيف شود و لزوم مداوا و درمان فوری و مستمر را ايجاب می كرد ولی متأسفانه اشتغالات جنگی و سياسی و حركت‌های مداوم او برای امنيت دادن به شهرهای ناامن و سركوبی گردنكشان اجازۀ استراحت و معالجه را به او نمی‌داد و معالجات طبيب او كورمك نيز مأثر واقع نشد و بعد از برگشت از زيارت حضرت رضا (ع) در سال ۱۲۴۹ ه ـ دچار استفراغ‌های پی در پی ‌گردد كه مربوط به كبد او می‌شد و احتمالاً با سم مسموم شده بود.[۷]
[۱] . سپهر، محمد تقی؛ ناسخ التواريخ، به اهتمام جمشيد كيانفر، چاپ اول: ۱۳۷۷، ديبا، اساطير، ج ۱ و ۲، ص ۷.
[۲] . نجمی، ناصر؛ عباس ميرزا، چاپ اول، بهار۱۳۷۴، مهارت، علمی، ص ۲۵.
[۳] . سپهر، محمد تقی؛ ناسخ التواريخ، به اهتمام جمشيد كيانفر، چاپ اول: ۱۳۷۷، چاپ ديبا، انتشارات، اساطير، ج ۱و۲، ص ۱۰۱.
[۴] . نجمی، ناصر؛ عباس ميرزا، چاپ اول، بهار۱۳۷۴، مهارت، علمی، تهران ص ۶۱.
[۵] . مازندرانی، وحيد؛ تاريخ ايران دورۀ قاجاريه، چاپ چهارم، چاپخانه سپهر، تهران، ص ۱۶۶ و نجفی، ناصر؛ عباس ميرزا، ص ۶۵.
[۶] . مجموعه تاريخ كمبريج، دورۀ افشار، زند و قاجار، ترجمۀ مرتضی ثابت فر، چاپ اول، ۱۳۸۷، ديبا، ص ۳۲۳.
[۷] . نجمی، ناصر؛ عباس ميرزا، چاپ اول، بهار۱۳۷۴، مهارت، علمی، تهران ص ۵۴۸.

یکشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۹۹

عهد بوق


حمامی ها هر به چند بار ناگزیر بودند آب خزینه را خالی کنند ، سپس خزینه را با وسایل موجود بشویند ، سیاهی ها و کثافات و موهای لزج را از آن بزدایند و خزینه را با آب تمیز و پاکیزه پر کنند.

پیداست تخلیه آب و تنظیف خزینه و گرم کردن آب تازه خزینه که از راه گلخن حمام انجام می شد مستلزم چند روز صرف وقت بود تا به صورت اولیه در آید و مورد استفاده بهره برداری قرار گیرد . چون روز موعود فرا می رسید و حمام مورد بحث برای پذیرفتن مشتری آماده می گردید حمامی در نیمه های شب ، بخصوص هنگام سحر به پشت حمام می رفت و در بوق کذایی می دمید و خفتگان را برای انجام غسل و نظافت دعوت می کرد . امروزه که تلگراف و تلفن با سیم و بی سیم اختراع شده است دیگر به بوق زدن در شاه راهای کشور احتیاج نیست . در جنگ ها و محاربات کنونی هم انفجار های وحشتناک ناشی از بمب های خانمان بر انداز اتم و ناپالم و کبالت و هیدروژن و جز این ها دیگر مجال تامل نمی دهد تا محتاج بوق زدن باشند.

آسیاها تبدیل به کارخانجات گندم کوبی شد . حمام ها بر اثر تصفیه و لوله کشی آب و بسته شدن خزینه ها همیشه و در همه حال آماده پذیرایی است . مرگ و میر را هم از طریق رادیو و آگهی در جراید اعلام می دارند. همچنین برای جشن و عروسی به قدری وسایل عیش و طرب فراهم آمد که بوق نقشی ندارد ، ولی در ازمنه و اعصار گذشته بوق تا آن اندازه قرب و منزلت داشت که تقریبا کلیه شئون زندگی مردم را در بر می گرفت .