دوشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۹۲

اطلاعات مختصری پیرامون جشن هالووین ( هالوین )




گستردگی بیش از حد رسانه‌ها، سهولت دسترسی و نفوذ آنها به زندگی مردم سراسر جهان، برای انسان امروزی فرصت شناخت خصوصیات فرهنگی مردم سایر نقاط جهان را فراهم کرده است. به هر صورت ضمن تاکید به حفظ و نگهداری از سنت‌های زیبا و پر معنای تمدن و کشورعزیز خودمان توجه شما را به مطلبی که درباره ‌هالووین، یکی از این رسوم تهیه شده است، جلب می‌کنیم.
طی چند سال اخیر اجرای بعضی از آداب و رسوم شادی آور کشورهای دیگر جهان در ایران باب شده است و این ماجرا از طرفی خوب است چون اجرای این رسوم - هر چند در اندازه ای بسیار کوچک و در حد خانه، مدرسه و مهد کودک - به هرحال می‌تواند بهانه ای برای شادمانی مردم باشد و از طرفی بد است، چون ما معمولا بدون اطلاع از اصل و ریشه آن که لطف این مراسم را صد چندان می‌کند، فقط ظاهر ماجرا را از روی فیلم‌ها یا کانال‌های ماهواره کپی می‌کنیم و کم کم مصداق ضرب المثل "کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد، راه رفتن خودش را هم فراموش کرد" می‌شویم.
 
تاریخچه و آداب ‌هالووین

آیا می‌دانید این شب سراسر خنده و شوخی که کوچک و بزرگ در انتظار آن هستند چه ماجرایی دارد؟ تاریخ این روز به بیش از ۲۰۰۰ سال گذشته بازمی‌گردد و آغاز آن درواقع بسیار جدی بوده است. شب ۳۱ اکتبر که به‌هالووین (halloween ترکیب دو کلمه hallow مقدس و e'en که همان evening به لهجه ایرلندی است، به معنای سر شب) شهرت دارد، ریشه در رسوم سلتیک (ساکنان اولیه جزایر بریتانیا) دارد و آداب آن بیشتر از ایرلند و اسکاتلند آمده است. این شب در اصل از جشنی مذهبی پایه گرفته است که از قرن نهم بعد از میلاد مرسوم بوده و "روز تمام مقدسین" یا all hallows day نام داشته است. مسیحیان در این روز که مطابق با اول نوامبر است، به افتخار تمام قدیسین جشنی برپا می‌کنند که امروز به نام all saints day شهرت دارد و‌ هالووین، شب قبل این جشن است.
اما رسوم این شب، تاریخچه ای بسیار دورتر دارد و به یکی از تعطیلات سلتیک برمی‌گردد. بیش از ۲۰۰۰ سال پیش، راهبان سلت که druid نامیده می‌شدند، جشنواره ای را پایه گذاری کردند که سمهین (samhain) نام داشت و اعتقاد داشتند که در این شب دروازه بین دو دنیا گشوده می‌شود و خدای جهان مردگان همراه با ارواح، اجنه و دیوها به روی زمین می‌آید.

مردم سلت در این شب لباسهایی از پوست حیوانات می‌پوشیدند و سر آنها را هم مانند کلاه خودی بر سر می‌گذاشتند تا از ارواح خبیث پنهان شوند و با کوبیدن بر طبل و اشیایی مانند دیگ و بشقابهای فلزی، صداهایی ایجاد می‌کردند تا اجنه و دیوها را فراری دهند. در این میان راهبان آتشی می‌افروختند و قربانی می‌کردند تا ارواح را آرام کنند. امروزه رنگهای محبوب ‌هالووین یعنی نارنجی و سیاه، نشانه ای از رنگ آتش راهبان در آسمان تیره شب است. پوشیدن لباس مبدل هم، از پوشیدن پوست حیوانات به لباسهایی مانند جادوگران، هیولاها، شخصیتهای مشهور و هر چه تصور کنید، درآمده است. از طرفی، علاوه بر تاثیر این مراسم، جشنواره روز برداشت محصول رومیان نیز، که از قرن اول میلادی آغاز شد، به خصوص جشنی که در ستایش پومونا (pomona) الهه میوه جات بوده است، بر جشن ‌هالووین تاثیر فراوانی گذاشته است. گرفتن سیب از آب و دویدن در هزارتوهای مزارع ذرت و البته استفاده‌های مختلفی که از کدو می‌شود، همه نشانی از جشن رومیان دارند که در طی آن برداشت محصولی خوب را جشن می‌گرفتند.
trick-or-treat یا همان قاشق زنی!

یکی از آداب بسیار رایج در‌ هالووین trick-or-treat نام دارد و بسیار شبیه به قاشق زنی خودمان است، به این ترتیب که افراد- به خصوص کودکان - در گروه‌هایی کوچک به در خانه‌ها رفته و می‌گویند trick-or-treat به این معنی که: "چیزی بده تا اذیتت نکنیم" و صاحبخانه که به همین مناسبت خوراکی‌هایی تهیه کرده، چیزهایی در سبد آنها می‌گذارد.
این رسم در واقع بازسازی اتفاقی است که در دوران گذشته و در روز "تمام مقدسین" روی می‌داد و در طی آن فقرا به درب منزل ثروتمندان می‌رفتند و از آنها پول یا غذا می‌گرفتند و اگر کسی از کمک به آنها سرباز می‌زد، ارواح خبیث به سراغش می‌آمدند و خانه اش را ویران می‌کردند. کدوی نارنجی رنگ، جاودگر سوار بر جارو و ...

جک فانوسی یا jack-o'-lantern: کدوهای نارنجی رنگی که به اشکال مختلف بریده می‌شوند و با شمعی در داخلشان، به عنوان فانوسهای شب ‌هالووین در همه جا دیده می‌شوند، جک فانوسی نام داشته و پیشینه ای سلتی دارند.
صندوق‌های کوچک یونیسف برای‌ هالووین

بنا بر این داستان، مردی به نام جک، محکوم شده بود تا پس از مرگ در دنیا سرگردان باشد. او فانوسی را که با کنده کاری بر روی ترب در دست داشت و به جک فانوسی معروف بود. هنوز هم در ایرلند و اسکاتلند این فانوسها از ترب ساخته میشود اما مهاجرین ایرلندی، پس از رسیدن به آمریکا، کدو را برای این منظور مناسبتر و زیباتر دیدند و پس از مدتی، کدو تنبلهای بزرگ و زیبا جای ترب را گرفت.
جادوگرانی با جاروهای پرنده و گربه سیاه: در قرون وسطا، ترس فراوانی از جادوگران وجود داشت. به خصوص که مردم اعتقاد داشتند جادوگران می‌توانند با جاروهای پرنده خود به همه جا بروند و با ارواح خبیث ملاقات کنند. عده ای هم گربه سیاه را جادوگری می‌دانستند که تغییر شکل داده یا حتا مرده ای است که به زندگی بازگشته است.
هالووین و عطسه! در اعتقادات سلتی، باید به کسی که عطسه می‌کند بگویند: خدا حفظت کند! "god bless you". زیرا آنها اعتقاد دارند که هنگام عطسه، روح از بدن به بیرون پرتاب می‌شود و در شب‌ هالووین، باید حتما مراقب بود تا اگر کسی عطسه کرد به او بگویند "خدا حفظت کند" تا مبادا شیطان روح آنها را تسخیر کند.

 

جمعه، آبان ۰۳، ۱۳۹۲

شیر ایرانی


شیر ایرانی (نام علمی: Panthera leo persica) یا شیر پارسی یا شیر آسیایی، زیر گونهای از شیرها میباشد که هم اکنون تنها در هند یافت میشود جاییکه شیر هندی نامیده میشود. این گونه شیر زمانی از دریای مدیترانه تا جنوب غربی آسیا یافت میشد. تنها جمعیت باقیمانده اینگونه شیر حدود ۲۵۰ تا ۳۵۰ قلاده شیری است که در جنگل گیر واقع در گجرات هند یافت میشود.
انقراض در ایران
گفته میشود که آخرین شیرهای ایرانی در اوایل دهه ۴۰ میلادی رویت شده است. برای آخرین بار شیر ایرانی در اطراف دزفول توسط مهندسان امریکایی که مشغول ساخت راه آهن در خوزستان بودند مشاهده شده است. احتمالا تا چند سال بعد نیز چنین شیر در ایران وجود داشته است.
 
در نقش برجسته های تخت جمشید، تصاویری از شیر ایرانی، در حال شکار گاوی نر و یا پادشاه هخامنشی در حال شکار شیر ایرانی، روی سنگها حجاری شده است. در اردبیل ورودی مقبره شیخ جبرائیل پدر شیخ صفیالدین اردبیلی نقوشی از شیر ایرانی دیده میشود.
شهرستان ایذه در شمال خوزستان میزبان شیرهای سنگی است. در روستای کوهباد قبرهای قدیمی با سنگ قبرهایی به شکل شیر ایرانی با آیاتی ازقرآن و شمشیر علی ذوالفقار روی تنه شیرها تزیین شدهاست.
در نقوش شکارگاه ها و فرشهای دستباف ایرانی شیرهای ایرانی دیده میشوند. در مینیاتورهای خمسه نظامی بهرام گور در حال شکار شیر ایرانی به تصویر کشیده شدهاست.

پنجشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۹۲

پیرمرد عاشق

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازشما عکسبرداری بشود تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشد.
پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. نمی خواهم دیر شود!
پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی شناسد!

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت :
اما من که می دانم او چه کسی است...!

یکشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۹۲

چگونه تفنگ برنو٬ تفنگ ارتش ایران شد


سال ۱۳۰۹ (۲۷ ژانويه ۱۹۳۰) درپی يك بررسی طولانی، شاه وقت (رضا شاه کبیر) كه فرمانده كل نيروهای مسلح بود موافقت كرد كه «ماوزر Mauser» ساخت آلمان پس از يك دوره آزمايش چندساله، تفنگ رسمی ارتش ايران شود. اين آزمايش روی ماوزرهای «وی. زی ۲۴ ـ VZ » يعنی ماوزر ساخت سال ۱۹۲۴ صورت گرفت و ستاد ارتش در سال ۱۹۳۴ (۱۳۱۳) به آن نمره قبولی داد. از آن پس ماوزر كه توليد انبوه آن از سال ۱۸۹۸ (۱۱۰ سال پيش) در «اوبرنادورف» آلمان آغاز شده بود و در طول جنگ جهانی اول به عنوان دقيقترين و خوشدست ترين تفنگ سبك بكار رفته بود جای تفنگهای روسی (ناگانت = نوغان) و انگليسی و ... را در ارتش ايران گرفت. اين تفنگ توسط دو برادر آلمانی به نام های «پتر پل» و «ويلهلم» ماوزر Mauser Brothers برای ارتش آلمان ساخته شده بود. كارخانه ماوزر بعدا شعبه خود را در شهر «برنو» واقع در ايالت موراويای چك اسلواكی داير كرد و دولت ايران كه مشتری كمپانی «اشكودا» بود ترجيح داد كه تفنگهای ماوزر ساخت شهر برنو Brno را خريداری كند و از آن پس در ايران نام «برنو» بر تفنگهای ماوزر گذارده شد كه پنج تير و تك تير بودند. از دهه ۱۹۴۰، ايران خود دست به ساختن برنو زد و آن را در كارخانه های تسليحات (معروف به مسلسل سازی واقع در نزديكی دوشان تپه) و در دو نوع ساخت: برنو كوتاه و برنو معمولی. ميان دو جنگ اول و دوم جهانی بيش از يك ميليون ماوزر در آلمان و شهر برنو ساخته شد كه علاوه بر ۱۱ لشكر پياده در ورماخت، ارتشهای ژاپن و رومانی هم به آن مجهز شده بودند. از اواخر دهه ۱۹۵۰ (سال ۱۹۵۷) به تدريج تفنگهای نيمه خودكار آمريكايی «ام ـ ۱» M-۱ جای برنو را در ارتش ايران گرفت. تفنگ «ام ـ۱ » كاليبر ۳۰ در سال ۱۹۳۸ توسط مهندسی به نام «جان گارند John Garand» ساخته شده بود و ارتش آمريكا از آنها در جنگ جهانی دوم و جنگ كره استفاده كرده بود. ارتش آمريكا تا دهه ۱۹۶۰ به تدريج تفنگها «ام ـ ۱۴» و بعدا «ام ـ ۱۶» را در واحدهای خود جانشين «ام ـ ۱» كرده بود. از دهه ۱۹۷۰ ارتش ايران به وارد كردن تفنگHeckler&Koch G-۳ هكلر و كخ (ژ ـ ۳) و بعدا كالاشنيكوف Kalashnikov دست زد و .... اينك از برنو به علت زيبايی به عنوان تفنگ تشريفاتی استفاده می شود. پس از خيانت شهريور ۱۳۲۰ (آگوست ۱۹۴۱) و مرخص شدن سربازان پادگانها، بسياری از برنوهای ارتش به دست افراد ايل ها و عشاير و نيز راهزنان افتاد كه سالها باعث ناامنی كشور بود.

 
 
 
تصویر تپانچۀ لوگر پارابلوم ساخت سوئیس که زمان رضا شاه تعداد محدودی ایران خریدآری شد.

جمعه، مهر ۲۶، ۱۳۹۲

خاطره قاضی

مرحوم لطفی ( وزير سابق دادگستری ) از سالهای طولانی کار و قضاوت در محاكم دادگستری خاطرات جالبی را برای نگارنده نقل كرده است .
آن مرحوم می گفت : روزی يكی دزد جوان و در عين حال دست و پا چلفتی را كه در اولين سرقت خود ، به دام ماموران شهربانی افتاده بود برای محاكمه پيش من آوردند .دزد به محض آنكه جلوی من ايستاد شروع به عجز و لابه كرد و گفت :
- آقای قاضی ! به پدر و مادرم رحم كنيد .
گفتم آن وقت كه به خاطر دزدی وارد خانه مردم شده بودی هيچ فكر پدر و ماردت بودی ؟ و دزد جواب داد :
- بله آقای قاضی . ولی هرچه گشتم چيزی كه به درد آنها بخورد پيدا نكردم .

چهارشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۹۲

اولین بانوی فیزیکدان ایرانی


نخستین بانوی استاد فیزیک ایران بعد از بنیانگذاری نخستین رصدخانه و تلسکوپ خورشیدی تاریخ نجوم ایران ، فارغ التحصیلی از دانشگاه سوربن پاریس و ۳۰ سال تدریس در دانشگاه هم اکنون با خیالی آسوده و خاطراتی خوش بر روی تخت آسایشگاه سالمندان ، تنها افتخار خود را تربیت دانشجویان موفق (استادان امروز) می‌داند .

آلینوش طریان در سال ۱۲۹۹ در خانواده ارمنی در تهران متولد شد . وی در خرداد سال ۱۳۲۶ با درجه لیسانس فیزیک از دانشکده علوم دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل و در مهرماه همان سال به سمت کارمند آزمایشگاه فیزیک دانشکده علوم استخدام شد و یکسال بعد به عنوان متصدی عملیات آزمایشگاهی در دانشکده علوم منصوب شد .

پس از تلاش بی‌نتیجه برای متقاعد کردن استادش (دکتر حسابی) برای کمک به اعزام وی به خارج از کشور ، با هزینه شخصی خود به بخش فیزیک اتمسفر دانشگاه پاریس رفت .

دانشنامه دکترای دولتی را از دانشگاه علوم پاریس در سال ۱۹۵۶ میلادی(۱۳۳۵ شمسی) دریافت کرد و به دلیل خدمت به کشورش پیشنهاد کرسی استادی دانشگاه سوربن را رد کرد و به ایران بازگشت و با سمت دانشیار فیزیک رشته ترمودینامیک در گروه فیزیک مشغول به کار ‌شد .

در سال ۱۳۳۸ دولت فدرال آلمان غربی بورس مطالعه رصد‌خانه فیزیک خورشیدی را در اختیار دانشگاه تهران قرار داد و وی برای این بورس انتخاب شد و از فروردین سال ۱۳۴۰ به مدت ۴ ماه به آلمان رفت و بعد از انجام مطالعات به ایران بازگشت .

۳ سال بعد در تاریخ ۹ خرداد ۱۳۴۳ به مقام استادی ارتقا پیدا کرد و بدین ترتیب او اولین فیزیکدان زن است که در ایران به مقام استادی رسید .

در تاریخ ۲۹ آبان سال ۴۵ عضو کمیته ژئو فیزیک دانشگاه تهران انتخاب شد و در سال ۴۸ رسما به ریاست گروه تحقیقات فیزیک خورشیدی موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران منصوب شد و در رصدخانه فیزیک خورشیدی که خود وی در بنیانگذاری آن نقش عمده‌ای داشت ، فعالیت خود را آغاز کرد .

وی که اولین کسی بود که در ایران درس فیزیک ستاره‌ها را تدریس کرد ، در سال ۵۸ تقاضای بازنشستگی داد و به افتخار بازنشستگی نائل شد.

سه‌شنبه، مهر ۲۳، ۱۳۹۲

بیچاره بزرگان ایران


این حقیقت تلخی است از فرهنگ بر باد رفته و به غربت نشسته ما. کشوری که پیشتاز فرهنگ و تمدن جهانی بوده است، اکنون به زباله دان و باتلاقی از اندیشه های خرافاتی و ارتجاعی بیابان گردان عربستان تبدیل شده است. خراسانی که سرچشمه خروشان فرهنگ و مدنیت ایرانی، و زادگاه دلاوران و پهلوانانی سترگ و بی همتا بود، هم اکنون با نام زشت و نازیبای تازی ای، چون خراسان رضوی، توهین و دشنامی است به فرد فرد انسان هایی که در سرزمین ایران بزرگ پای به جهان گشوده اند، و یا خواهند گشود.
در این میان، باید آرامگاه فردوسی گرانمایه ساختمان بی ارزش و نامتناسبی باشد، خانه و دهکده زادگاه او به ویرانه ای مانند باشد، ولی برای تازیانی که مملکت ما را ۱۴۰۰ سال غارت کردند، گنبد و بارگاه طلایی بسازند، و یا ضریخ طلایینی برای گور عرب دیگری به عراق گسیل دارند. اینجاست که مرز میان ایرانی بودن، و یا دشمن این سرزمین، جدا و مشخص می گردد. از این روی، آنان که دیدار ازگور تازیان را بردیدار فردوسی و بزرگان دیگر ادب و فرهنگمان ترجیح می دهند، بی تردید، بیگانه اند و با این کشور و مردم این سرزمین دشمنی و کینه توزی دارند.

یکشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۹۲

زندگی نامه شهبانو فرح دیبا - به مناسبت سالگرد تولد شهبانو


فرح دیبا (متولد ۲۲ مهر ماه سال ۱۳۱۷ه.ش برابر ۱۴ اکتبر ۱۹۳۸ در تبریز) سومین و آخرین همسر محمدرضا شاه پهلوی است. عنوان رسمی شهبانو فرح دیبا در دوران حکومت پهلوی «علیاحضرت شهبانو فرح پهلوی» بوده است.

تولد و تحصیلات
فرح دیبا فرزند فریده قطبی و سهراب دیبا، از افسران ارتش شاهنشاهی ایران بود. شهبانو فرح در روز ۲۲ مهر سال ۱۳۱۷ در تبریز به دنیا آمد. فرح دو ساله بود که پدرش سهراب دیبا را در اثر سرطان معده از دست داد. سالها با فقر و درآمد ناشی از خیاطی مادر بسر بردند تا اینکه پس از چند سال فریده دیبا و فرح به خانه محمدعلی قطبی، برادر فریده دیبا، در تهران رفتند و با خانواده او زندگی کردند.
پس از تحصیل در مدرسه ایتالیایی‌ها، ژاندارک و دبیرستان رازی در تهران، فرح به همراه پسر دایی‌اش رضا قطبی برای ادامه تحصیل راهی کشور فرانسه شد. او در فرانسه در رشته معماری به تحصیل مشغول شد.
فرح برای استفاده از بورس تحصیلی و گرفتن ارز دانشجویی، از طریق عموی خود اسفندیار دیبا به اردشیر زاهدی که در آن زمان داماد شاه بود، معرفی شد.
پیوند با خانواده پهلوی
فرح دیبا در سال ۱۳۳۸ با اردشیر زاهدی داماد محمدرضا شاه پهلوی آشنا شد، و وی او را در ویلای واقع در حصارک به شاه که در سال ۱۳۳۶ از ملکه ثریا جدا شده بود، معرفی کرد. این معرفی به عقد و ازدواج در روز ۲۹ آذر ۱۳۳۸ منجر شد

 و پس از چندی با به دنیا آمدن ولیعهد ایران با نام «رضا کوروش پهلوی» استحکام دو چندان یافت.
 
این ازدواج همچنین منجر به نزدیکی خانواده قطبی، دیبا، صادق ومسعودانصاری به دربار ایران شد. محمدرضا شاه پهلوی در سال ۱۳۴۶ پس از تاجگذاری خود و شهبانو فرح پهلوی، همسرش را به عنوان نیابت سلطنت منصوب کرد.
فرزندان
پس از شاهزاده رضا پهلوی، شهبانو فرح ۳ فرزند دیگر به نام های شاهدخت فرحناز (۱۳۴۲)، شاهزاده علی‌رضا (۱۳۴۵) و شاهدخت لیلا (۱۳۴۹) به دنیا آورد.
فعالیت های اجتماعی
محمدرضا شاه پهلوی در طول دوران سلطنتش از ملکه انتظار داشت تا در فعالیت های اجتماعی، عام المنفعه شرکت فعال داشته باشند.این خواسته شاه، در دوران شهبانو فرح پهلوی بیش از همه وقت جامه عمل پوشید.
فرح دیبا در طول مدتی که شهبانوی ایران بود، ریاست عالی ده ها موسسه خیریه را بر عهده داشت. بخشی از این موسسات به این شرح اند.
جمعیت بهزیستی ایران (اکنون سازمان بهزیستی)
بنگاه حمایت مادران و نوزادان
جمعیت ملی مبارزه با سرطان
جمعیت ملی کمک به جذامیان
جمعیت آسیب‌دیدگان از سوختگی
سازمان ملی انتقال خون ایران
بنیاد ایرانی بهداشت جهانی
مرکز طبی کودکان
سازمان نابینایان ایرانی
بنیاد فرهنگ ایران
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
انجمن ملی روابط فرهنگی
انجمن فیلارمونیک تهران
انجمن شاهنشاهی فلسفه
سازمان گفتگوی تمدن‌ها
فدراسیون ورزشی کر و لال‌ها
جشن هنر شیراز
جشن توس
جشن هنرهای مردمی اصفهان
سازمان ملی فولوکلور ایران
دانشگاه فارابی
دانشگاه فرح پهلوی (اکنون دانشگاه الزهرا)
فرهنگستان علوم ایران
سازمان ناشنوایان ایران
انستیتو پاستور
شورای عالی پژوهش‌های علمی
شورای عالی رفاه اجتماعی
شورای عالی تندرستی
شورای عالی شهرسازی
شورای عالی جهانگردی
شورای عالی آموزش و پرورش
پس از انقلاب
یک ماه قبل از انقلاب ۱۳۵۷ و با اوج‌گیری انقلاب، شهبانو فرح پهلوی به همراه شاه، ایران را بطرف اسوان مصر ترک کرد. پس از سفر به کشورهای مصر، اردن، آمریکا و پاناما، سرانجام به مصر بازگشتند و در مصر، شاهد درگذشت محمدرضا شاه پهلوی بود.
برخی از مکان هایی که به دستور او ساخته شد، عبارت‌اند از:
* تئاتر شهر تهران
* موزه هنرهای معاصر تهران
* پارک ملت (پارک شاهنشاهی سابق)
* برج آزادی در میدان آزادی تهران که در آغاز برج شهیاد نامیده شده بود.
* پارک سنگی جمشیدیه
* کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
* ساختمان کنونی مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات در منطقه نیاوران شهر تهران که در آغاز به عنوان دفتر کار فرح پهلوی ساخته شده بوده است.
* تالار رودکی
* فرهنگسرای نیاوران
* سازمان ملی انتقال خون

 
انتشار عکس شهبانو فرح پهلوی و نوه های ایشان بر روی جلد مجله فرانسوی POINT DE VUE
 
شهبانوی عزیز شما الگو و نمونه درخشنده ای هستید از یک بانوی با وقار ایرانی.
امید داریم سالهای طولانی سایه شما بر سر این مرز و بوم باشد. دوستداران شما به هیچ وجه خدمات شما و همسرتان را از یاد نخواهند برد.شما برای همیشه ملکه قلبها هستید.

شنبه، مهر ۲۰، ۱۳۹۲

بشقاب پرآوازه ساسانی به نام جام خسرو در کتابخانه ملی فرانسه

بشقاب پرآوازه ساسانی به نام جام خسرو در کتابخانه ملی فرانسه

پنجشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۹۲

جنگ ترموپیل نبرد خشایارشا با آتنی ها (۹)

ظاهرا جنگ خشايارشا و يونان به تحريک يونانی های ساكن ايران اتفاق افتاده بود. مثلا دمارت پادشاه سابق اسپارت كه در زمان داريوش به ايران پناهنده شده بود ، به خشايارشا می گفت كه اگر شما به يونان حمله كنيد ، به آسانی می توانيد پلوپونس را بگيريد و مرا پادشاه آنجا بكنيد. البته در اين صورت او دست نشانده ايران می شد. مشابه اين تحريكات را خانواده های با نفوذ تسالی (نام منطقهای در يونان) و افراد ديگر هم انجام می دادند.
بدين ترتيب بود كه خشايار شا مجلس مشورتی برپا داشت و نظرات بزرگان و درباريان ايران را خواستار شد. در اين مجلس خشايار شا گفت از آنجايی كه يونان سرزمين حاصل خيزی است ، پول و ثروت زيادی بطرف ايران سرازير می شود. همچنين ما می توانيم به اروپا نفوذ كنيم و كشورهای زيادی را به تابعيت دولت ايران در بياوريم. در تاييد سخنان او مردونيه هم مطالبی گفت ، ولی اردوان (ارتابان) عموی خشايارشا با او به مخالفت برخواست و گفت كه من به پدرت داريوش گفته بودم كه به كشور سكاها نرو چون موفق نمی شوی. حالا يونانی ها مردمی جنگجوتر از سكاها هستند و پيروزی بر آنها كار مشكلی است. ولی خشايارشا از سخنان اردوان ناراحت شد و او را تهديد به تنيه شدن كرد. سپس هرودوت درمورد خواب ديدن های خشايارشا و اردوان می نويسد كه درنهايت منجر به قبول لشكركشی ايران به يونان از طرف اردوان می شود
.

حركت لشكر ايران به طرف داردانل
:
خشيارشا حدود چهل سال سرگرم جمع آوری تداركات لازم برای لشكركشی به يونان بود و توانست كه بزرگترين سپاه را تا آن زمان ، برای حمله به يونان آماده كند. او توانست نيروی دريايی از كشتی های تری رم (Triremes) (نوعی كشتی پارويی است كه پاروزنان آن در سه رديف روی هم ، در هر دو طرف كشتی قرار می گرفتند.) و پارويی را آماده نبرد با يونانی ها می كند. او همچنين آذوقه زيادی را با كشتی به تركيه و مقدونيه انتقال داد تا سپاهيانش دچار كمبود غذا نشوند
.
پياده نظام ايران از كری تال واقع در كاپادوكيه حركت كرد و به طرف سارد رفت. سپس خشايارشا در آنجا به سپا هيانش پيوست و لشكر او از رود هاليس (قزل ايرماق فعلی) گذشت و داخل فرنگيه شد.لشكر ايران برای عبور از تنگه داردانل يا هلس پونت كشتی های بزرگ را در دو رديف به اتصال دادند تا اينكه كشتی های كوچك بتوانند از ميان آنها عبور كنند. آنها همچنين پل هايی را بر روی تنگه ساختند
.

عبور لشكر ايران از هلس پونت (داردانل
) :
در كنار هلس پونت خشايارشا خواست كه از لشكر خود سان ببيند. به حكم او اهالی محل قبلا روی يك تپه ، تختی از مرمر سفيد ساخته بودند. سپس شاه بر روی آن قرار گرفت و از نبروی دريايی و سپاهيانی كه روی خشكی قرار داشتند سان ديد. او برای آنها سخنرانی كرد و آنها را به مقاومت و جنگ تشويق كرد
.
پس از دعا و نيايش به دستور خشايارشا عبور لشكر از داردانل شروع می شود. از روی يكی از پلها پياده و سواره نظام عبور می كرد و از روی پل ديگر كه بطرف دريای اژه بود چهارپايان باری و خدمه عبورمی كردند. لشكر خشيارشا شامل ملت های گوناگونی مثل اعراب ، مادها ، پارسها ، هندی ها ، سكاها ، تراكی ها (اهالی تركيه) و… بودند
.
در محل هلس پونت ، پس از صحبت های طولانی كه خشايار شا با اردوان عموی خود می كند ، او را به شوش می فرستد تا حكومت پارس را موقتا اداره كند
.
حركت خشايارشا بطرف يونان و تصرف شهرهای شمالی آن كشور
:
مطابق نوشته های هرودوت خشايارشا از دريسك به طرف يونان رفت. اين نواحی را تا منطقه تسالی مگابيز و پس از آنرا مردونيه مطيع كردند و همگی به خشايارشا باج می دادند. سپس خشايارشا از شهرهای مختلف يونان عبور كرد و به اكانت رسيد. تمام اهالی شهر به او احترام گذاشتند. در اين محل بود كه خشايارشا قبلا دستور حفر كانالی را داده بود كه هرودوت از آن بنام كانال اتس ياد می كند و نيروی دريايی ايران از داخل آن عبور كرد. در مسير اين كانال چند شهر قرار داشت ، كه ايرانی ها از آنها چند كشتی به عنوان كمك گرفتند
.
از اين مسير خشايارشا وارد شمال يونان وشهر تسالی می شود. اطراف منطقه تسالی را كوهای بلند احاطه كرده اند ، كه از جمله می توان كوه المپ را نام برد. از راه يك تنگه لشكر خشايارشا وارد تسالی می شود و آنها فورا تسليم می شوند.
اوضاع و احوال يونان :وقتی خبر لشكركشی ايران به يونان رسيد ، آتنی ها بيشتر از ساير يونانی ها دچار ترس وحشت شدند چرا كه می دانستند هدف اصلی ايرانی ها آتن است. بعضی ها فكر كردند ترك وطن بكنند و به ايتاليا بروند ولی اكثر يونانی ها در آنجا ماندند و كشتی جنگی ساختند.زمانی كه خشايارشا در سارد بود ، يونانی ها جاسوسانی را به آنجا فرستادند تا از وضعيت سپاهيان و نيروی دريايی ايران كسب اطلاع كنند. ايرانی ها فهميدند كه آنها جاسوس هستند ، بنابراين آنها را به نزد خشايارشا بردند. ولی خشيارشا نه تنها آنها را مجازات نكرد بلكه به آنها كل ارتش ايران را نشان داد و گفت كه به يونان برگرديد و به يونانی ها بگوييد كه عده نفرات سپاه ايران و تعداد كشتی ها چقدر است. چون خشايارشا فكر می كرد كه اگر آنها از تعداد زياد كشتی های ايران اطلاع پيدا كنند ، جنگ را بی مورد می دانند و تسليم خواهند شد.يونانی ها سفيرانی را نزد پادشاه سيسيل می فرستند و از او تقاضای كمك مي كنند. او می گويد كه سيسيلی ها به يونانی ها كمك می كنند ولی تقاضای فرماندهی لشكر يونان را هم دارند ، كه مورد موافقت اسپارتی ها و آتنی ها قرار نمی گيرد. در نتيجه پادشاه سيسيل هم به يونانی ها كمك نمی كند.تنگه ترومپيل و فتح آنجا توسط خشايارشا :پس از اينكه اهالی تسالی تسليم لشكريان ايران شدند ، يونانی ها به ناحيه ايستم برگشتند. در اين ناحيه بود كه اسكندر مقدونی (پدربزرگ اسكندر مقدونی معروف) به يونانی ها پيشنهاد كرد كه در تنگه ترومپيل مستقر شوند. چون اين منطقه باريك است و راه عبور لشكر ايران را می توان به راحتی سد كرد. او همچنين گفت كه نيروی دريايی يونان در آرت ميزيوم مستقر شود ، چرا كه در نزيكی ترومپپل بود و در نتيجه نيروی دريايی و زمينی به راحتی می توانستند به يكديگر كمك كنند. كشتي های ايرانی از ترم حركت خود را آغاز كردند و به آرت مزيوم رسيدند ، در آنجا به تعقيت كشتی های يونانی پرداختند و توانستند يكی از آنها را بگيرند. بقيه كشتی های يونانی هم عقب نشينی كردند. بنابر نوشته های هرودوت وقتی كه نيروی دريايی ايران به ساحل ماگنزی رسيد ، در آنجا دريا طوفانی شد و تعدادی از كشتی های ايرانی صدمه ديدند. ديده بانان آتنی خبر آسيب ديدن كشتی های ايرانی را به آتن انتقال دادند و آتنی ها بساير خوشحال شدند. خشايارشا در مليان اردو زد و يونانی ها نتگه ترومپيل را اشغال كردند. خشايارشا جاسوسانی را بطرف لشكر يونان فرستاد تا كسب اطلاع كنند. سپس خشايارشا جنگ را چهار روز به تاخبر انداخت تا شايد يونانی تسليم شوند ولی اين اتفاق نيفتاد. سپس جنگ شروع شد ولی سربازان ايرانی نتوانستند تنگه را بگيرند. تا اينكه يك نفر يونانی به طمع پاداش بزرگی كه خشايارشا وعده آنرا به او داده بود ، به سپاهيان ايران پيشنهاد كرد كه شبانه و با مشعل از يك كوره راه كوهستانی تنگه ترومپيل را دور بزنند و پشت سپاهيان يونانی قرار بگيرند. سپاهيان يونان كه ديدند ايرانی ها از كوه های پر از جنگل سرازير می شوند ، همگی فرار كردند و فقط اسپارتی ها مقاومت كردند كه آنها هم كشته شدند. بدين ترتيب ايرانی ها توانستند از دو جناح به يونانی ها حمله كنند و ديواری را كه يونانی جلوی تنگه ساخته بودند ، خراب كنند. ايرانی ها درنهايت پيروز شدند.

سه‌شنبه، مهر ۱۶، ۱۳۹۲

کتاب شیعی گری - احمد کسروی (۱۹)

احکام اسلامی که زاده جامعه راکد عشیره ای عربی است ذاتا خشک و متحجراند و قوانین جزایی آن سخت جابرانه و حتی وحشیانه. آنچه در کتاب اسلام راجع به اصل آفرینش و خلقت انسان آمده، تکرار اباطیل تورات و انجیل است. بزرگان این قوم بیگانه (اعراب) مادام که درحال حیات بودند، خودشان ایران را ویران کردند. حالا که مرده اند و خاک شده اند، اهل ایران به مناسبت ارادت به ایشان، مبتلای انواع مصائب اند. قانون کثرت زوجات نیز از دیگر رسوم زشتی است که رابطه زن و شوهر را میان اهل اسلام به صورت مالک و مملوکه در آورده است. آیین عزاداری و ماتمگری، روح شادی و کامرانی را از میان این ملت برانداخته و روزشان را چون شب تار ساخته است. منش و خوی ایرانیان هیچگاه با کیش تازیان سازگاری نداشت و هماره از برای پاره کردن نظام و اساس آیین تازیان وسیله و واسطه می جستند.
امید است این کتاب شما را با پاره ای از این مسایل آشنا کند. پارسا
 

پنجشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۹۲

داستان آرش کمانگیر


در زمان پادشاهی منوچهر پیشدادی، در جنگی با توران، افراسیاب سپاهیان ایران را در مازندران محاصره می کند. سرانجام منوچهر پیشنهاد صلح می‌دهد و تورانیان پیشنهاد آشتی را می‌پذیرند و قرار بر این می‌گذارند که کمانداری ایرانی برفراز البرزکوه تیری بیاندازد که تیر به هر کجا نشست آنجا مرز ایران و توران باشد. آرش از پهلوانان ایران داوطلب این کار می‌شود. به فراز دماوند می‌رود و تیر را پرتاب می‌کند. تیر از صبح تا غروب حرکت کرده و در کنار رود جیحون یا آمودریا بر درخت گردویی فرود می آید. و آنجا مرز ایران و توران می‌شود. پس از این تیراندازی آرش از خستگی می‌میرد. آرش هستی‌اش را بر پای تیر می‌ریزد؛ پیکرش پاره پاره شده و در خاک ایران پخش می‌شود و جانش در تیر دمیده می‌شود. مطابق با برخی روایت ها اسفندارمذ تیر و کمانی را به آرش داده بود و گفته بود که این تیر خیلی دور می رود ولی هر کسی که از آن استفاده کند، خواهد مرد. با این وجود آرش برای فداکاری حاضر شد که از آن تیر و کمان استفاده کند.

بسیاری آرش را از نمونه‌های بی‌همتا در اسطوره‌های‌ جهان دانسته‌اند؛ وی نماد جانفشانی در راه میهن است.

آرش كمانگير،*

مقدمه :

آرش معروف به کمانگير، از پهلوان*هاى باستانى و اسطوره*اى ايران است که در تيراندازى بسيار زبردست و بى*مانند بود. او پس از شکست ايرانيان از تورانيان براى تعيين مرز دو کشور تيرى را از نقطه*ى شکست،كه سارى يا آمل بود پرتاب کرد. تير آرش پس از زمان درازى بر تنه* درختى در مرو فرود آمد. مرز ايران اين گونه تعيين شد، اما پيکر آرش، که همه*ى نيروى خود را براى پرتاب آن تير گذاشته بود ، پاره پاره شد و او جان خود را در راه ميهن از دست داد. جشن تيرگان كه به ستاره تير و ايزد تيشتر مربوط است. بياد قهرمانی آرش كمانگير برگزار می*شود ودر اين روز مردم به يكديگر آب می*پاشند.


داستان آرش

در اوستا بهترين تيرانداز را «اَرَخش» ناميده*اند و تصور می*رود كه مقصود آرش است، برخی محققان اين كلمه را تصحيف عبارت اوستايی «خشوی وی ايشو» می*دانند زيرا معنی اين عبارت «صاحب تير سريع» است كه صفت يا لقب آرش بوده و در تيريشت بند ۶-۷ چنين آمده است:

«تيشتر ستاره زيبا و با شكوه را می*ستائيم كه به جانب فراخكرت به همان تندی روان است كه تير از كمان «آرش» آريايی. كه از همه آريائيان سخت كمان تر بود

در شاهنامه مستقيماً از داستان آرش نامی نرفته، چرا كه فردوسی به روال معمول خود، به درستی آن را حذف كرده است، تا رقيبی كه نتوان او را به دست رستم كشت، برای رستم وجود نداشته باشد.

در نوشته های دوران اسلامی نظير مجمل التواريخ كه برگرفته از روايات كهن پارسی است، چنين آمده كه:

منوچهر، پادشاه پيشدادى، در سال*هاى پايانى فرمان*روايى خود از افراسياب تورانى شکست خورد و به مازندران پناهنده و در آنجا محاصره شد. سرانجام، هر دو به صلح گرايش پيدا کردند و منوچهر از افراسياب خواست که به اندازه*ى يک تير پرتاب از خاک ايران را به او بازگرداند. افراسياب درخواست او را پذيرفت سپندارمذ به منوچهر فرمان می دهد كه تير و كمان خاصی برای اين كار تهيه كند . چوب اين تير و كمان از جنگلهاي خاص ، پر آن از پر عقاب برگزيده و آهن آن از كانيهای ويژه آماده می شود. ايرانيان آرش را که در تيراندازى چيره دست و پرآوازه بود، براى پرتاب آن تير سرنوشت*ساز برگزيدند و او نيز اين مهم را بر عهده می گيرد ، او همه نيرو و وجود خود را با ياد سرزمين ايران به تير می بخشد ، آرش بر فراز کوهى برمی آمده تير را در کمان گذاشته کمان را می کشيد و تير پرتاب می شود. اما سپندارمذ به ايزد باد فرمان داد که تير را از آن کوه بردارد و به آن سوى خراسان ببرد ، تير سپيده دم رها می شود و از كوهها می گذرد سرانجام در غروب آفتاب ، در سرزمين بلخ ، در ناحيه ای بنام گوزگان در كنار جيحون تير بر درخت گردويي كه بلندتر از آن در جهان نيست می نشيند و مرز ايران و توران مشخص می گردد.

بيرونى نيز در آثار الباقيه همين داستان را آورده است : فرشته*اى به نام اسفندارمذ به منوچهر فرمان داد که تير و کمان ويژه*اى بسازد. سپس، آرش برهنه شد و تن خود را به مردم نشان داد و گفت:"ببينيد که پيکر من هيچ گونه زخم و بيمارى ندارد، اما پس از تيراندازى نابود خواهم شد." گويند که اسفندارمذ تيروکمان را به آرش داد و گفت هر که آن را بيفکند، به جاى بميرد و آرش با اين آگاهى تن به مرگ داد. او همه*ى نيروى خود را در چله*ى کمان گذاشت و با پرتاب تير، پيکرش پاره پاره شد.

تاريخ آرش

کهن*ترين نوشته*اى که در آن از آرش سخن رفته است، کتاب اوستا(يشت هشتم، بند ششم) است. در اين کتاب از قهرمانى به نام ارخشه با ويژگى*هايى مانند تيزتير و تيزتيرترين ايرانيان، ياد شده است. در نوشته*هاى پهلوى آگاهى چندانى از اين قهرمان به دست نمى*آيد و تنها در رساله*ى ماه فروردين روز خرداد، آمده است که در روز خرداد(روز ششم) از ماه فروردين، منوچهر و ايرش شيباگ*تير، سرزمين ايران را از افراسياب پس گرفتند. در نوشته*هاى دوره*ى اسلامى آگاهى بيش*ترى پيرامون آرش وجود دارد. از آن قهرمان نامدار در تاريخ طبرى، تاريخ ابن اثير، آثار الباقيه*، شاهنامه، ويس و رامين، مجمع التواريخ، غرر السير، البدء و التاريخ و کتاب*هاى ديگر، ياد شده است.

جايى که آرش تير خود را از آن*جا پرتاب کرد، در اوستا کوهى به نام ايريوخشئوثه است. در نوشته*هاى اسلامى، تير از جايى در طبرستان، کوه رويان، قلعه*ى آمل، کوه دماوند يا سارى پرتاب شده است. جايى که آن تير فرود آمد، در اوستا کوهى به نام خونونت است که شايد همان کوهى باشد که در شاهنامه و کتاب ويس و رامين از آن با نام هماون يادشده و کوهى در شرق کوه*هاى شمال خراسان است. نويسنده*ى مجمع التواريخ آن را در جايى بين نيشابور و سرخس مى*داند، در ويس و رامين و تاريخ طبرستان آن را جايى در مرو دانسته*اند. فخرالدين اسعد گرگانى در ويس و رامين اين گونه آورده است:"از آن خوانند آرش را کمانگير که از آمل به مرو انداخت يک تير".

منابع:
۱- صاحب، غلامحسين. دايره المعارف فارسى(مقاله*ى آرش ). انتشارات فرانکلين، ۱۳۴۵
۲- دهخدا، على*اکبر. لغت*نامه(واژه*ى آرش). انتشارات دانشگاه تهران،۱۳۷۷
۳- تفظلى، احمد. آرش(از مقاله*هاى دانشنامه ايران و اسلام، به کوشش احسان يارشاطر). بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۵
۴- آموزگار ، ژاله .تاريخ اساطيری ايران.انتشارات سمت ، ۱۳۸۴
۵- سالاری ، حسن . مقاله آرش سايت جزيره دانش