مرحوم
لطفی ( وزير
سابق دادگستری )
از
سالهای طولانی کار و قضاوت در محاكم
دادگستری خاطرات جالبی را برای نگارنده
نقل كرده است .
آن مرحوم می گفت : روزی يكی دزد جوان و در عين حال دست و پا چلفتی را كه در اولين سرقت خود ، به دام ماموران شهربانی افتاده بود برای محاكمه پيش من آوردند .دزد به محض آنكه جلوی من ايستاد شروع به عجز و لابه كرد و گفت :
- آقای قاضی ! به پدر و مادرم رحم كنيد .
گفتم آن وقت كه به خاطر دزدی وارد خانه مردم شده بودی هيچ فكر پدر و ماردت بودی ؟ و دزد جواب داد :
- بله آقای قاضی . ولی هرچه گشتم چيزی كه به درد آنها بخورد پيدا نكردم .
آن مرحوم می گفت : روزی يكی دزد جوان و در عين حال دست و پا چلفتی را كه در اولين سرقت خود ، به دام ماموران شهربانی افتاده بود برای محاكمه پيش من آوردند .دزد به محض آنكه جلوی من ايستاد شروع به عجز و لابه كرد و گفت :
- آقای قاضی ! به پدر و مادرم رحم كنيد .
گفتم آن وقت كه به خاطر دزدی وارد خانه مردم شده بودی هيچ فكر پدر و ماردت بودی ؟ و دزد جواب داد :
- بله آقای قاضی . ولی هرچه گشتم چيزی كه به درد آنها بخورد پيدا نكردم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر