کوروش
که در سال ۵۴۶
ق
. م
تنها لقب پادشاه پارس را بر خود داشت ،
در سال ۵۴۹ ق
. م
با نام شاه انشان در الواح ظاهر شد و پس
از پيروزی بر ماد در سال ۵۵۰
ق
. م
لقب شاه پارس را برگزيد.
لقب
جديد کوروش ، در آغاز کارش ، برای او از
جانب نبونيد پادشاه بابل تهديدی ايجاد
نمی کرد ولی کرزوس ، پادشاه ليدی که پس از
آليات به قدرت رسيده بود ، به سرعت بر
فتوحاتش در شرق می افزود و صلحی را که در
زمان آليات ميان ليديه و ماد منعقد شده
بود ، زير پا گذاشته بود.
سقوط
ماد به عنوان متحد پيشين ليدی ، بهانه ی
خوبی برای حمله ی کرزوس به ايران بود .
اما
گسترش قدرت و نفوذ پارسيان ، بيش از هر
چيز ليديه را برای دفع خطر احتمالی ايران
، به جنگ با کوروش برمی انگيخت.
به
اين ترتيب کرزوس مشغول گردآوری سپاه برای
حمله به کوروش شد.
وی
کارگزاری را با مبالغ هنگفتی روانه ی
آسيای صغير کرد تا سربازان يونانی آن
مناطق را به خدمت بگيرد ، اما او نزد کوروش
گريخت و وی را از خطری که تهديدش می کرد
آگاه ساخت.
به
اين ترتيب کوروش از يکسو و کرزوس از سوی
ديگر با سپاهيان خود برای جنگ آماده شدند. يونانيان
قصه پرداز ، درباره ی اين جنگ افسانه های
زيادی خلق کرده اند.
مطابق
گزارش مورخان يوناني ، کرزوس پيش از جنگ
با کوروش از پيشگوی معبد دِلفی در يونان
، راهنمايی خواست *
ـ
* ـ
بر پايه ی همين داستانها او نمايندگان
خود را نزد يکصد کاهن در معابد مختلف
فرستاد تا آنها را بيازمايد و سپس پيشگوی
معبد دلفی را که در آزمون شاه موفق شده
بود ، برگزيد ـ *
ـ
. پيشگو
در پاسخ به فرستاده ی کرزوس گفت که اگر
پادشاه وارد جنگ شود ، سرزمينی را نابود
خواهد کرد.
کرزوس
اين گفته را به فال نيک گرفت و به معنای
غلبه بر سرزمين پارس پنداشت.
وی
بار ديگر از پيشگوی معبد دلفی استخاره
خواست و او گفت که هر گاه قاطری بر مادها
حاکم شود ، روزگار سختي بر اهالی ليديه
پيش خواهد آمد.
اين
بار هم کرزوس پيشگويی کاهن معبد دلفی را
به نفع خود تفسير کرد و با خود تصور کرد
که هرگز قاطری نمی تواند بر مردم ماد غلبه
کند ، در نتيجه ، حاصل نبرد با کوروش را
به فال نيک گرفت. کوروش
با گذشتن از دجله ، سپاه خود را به سوی
شمال بين النهرين پيش برد.
برای
فاتح جوان ، جنگ در چنين ميدان بزرگی آن
هم با ملتی نوپا ، کار دشواری بود.
پيش
از آنکه برخوردی بين دو سپاه رخ دهد کوروش
به پادشاه ليديه پيشنهاد صلح داد و قول
داد اگر کرزوس از وی اطاعت کند ، او هم
پادشاهی وی را بر ليديه تأييد کند .
کرزوس
اين پيشنهاد را رد کرد و در نخستين جنگ بر
سپاه کوروش پيروز شد.
پس
از اين پيروزی بين دو طرف پيمان ترک مخاصمه
به مدت سه ماه بسته شد.
نبرد
ديگری در پِتريه ، ميان دو پادشاه رخ داد
که بدون حاصل بود و در پی آن، کرزوس به
سرعت به سمت سارد عقب نشينی کرد و بيشتر
سپاهش را هم مرخص کرد ، به اين اميد که با
فرا رسيدن فصل سرما و زمستان، کوروش از
ادامه ی نبرد منصرف شود و به ايران بازگردد. بر
خلاف پيش بينی کرزوس ، کوروش به سرعت بسوی
سارد حرکت کرد.
کرزوس
هم با عجله سپاهی فراهم کرد و به مقابله
با کوروش پرداخت ، اما اسبان ساردی از بوی
شتران پارسی رَم کردند و سواران خود را
سرنگون نمودند ، زيرا آنهان برای نخستين
بار با سواره نظامی از شتران روبرو می
شدند. به
اين ترتيت کرزوس در اين نبرد شکست خورد و
به داخل شهر عقب نشينی کرد.
کوروش
هم خود را به سارد رساند و پشت حصارهای
بلند و محکم شهر ، مستقر شد.
اهالی
سارد با اطمينان به استحکام موانع شهر و
نيز با توجه به آذوقه ی موجود در انبارها
، به انتظار آمدن زمستان و بازگشت پارسيان
نشسته بودند.
فتح
سارد از زبان مورخان يونانی ، با داستان
سرايی همراه است ؛ از آنجايی که ديوارهای
شهر سارد بلند و دست نيافتنی بود ، کوروش
برای نخستين کسی که بتواند به داخل شهر
راه يابد جايزه تعيين کرد .
محاصره
طولانی شد و کسی نتوانست از ديوارها عبور
کند ، در حالی که لشکريان پارسی پس از ۱۴
روز
محاصره ی بی نتيجه ، خسته و نااميد شده
بودند ، اتفاق ساده ای همه چيز را دگرگون
کرد . روزی
کلاه يکی از نگهبانان قلعه از سرش به بيرون
قلعه افتاد .
سرباز
برای برداشتن کلاه خود ، از مسيری که
سربازان پارسی آن را نديده بودند و تقريباً
مخفی بود ، پايين آمد و کلاهش را برداشت
و به سادگی به بالای ديوار بازگشت.
چند
سرباز پارسی که پنهانی شاهد اين قضايا
بودند از همان راه وارد قلعه شدند و دروازه
ها را به روی سپاه کوروش باز کردند .
به
اين ترتيب پارسيان وارد سارد شدند و به
راحتی بر کرزوس غلبه کردند .
نمي
توان با قطعيت اين داستان را تأييد يا رد
کرد ، ولی در اينکه شهر سارد توسط کوروش
و سپاهش فتح شد ، ترديدی نيست.
درباره
ی سرنوشت کرزوس هم داستانهايی نقل شده که
اغلب افسانه است.
طبق
گزارش يونانيان ، پس از فتح سارد ، فاتح
پارسی ، کرزوس را به همراه ۱۴
نفر
از درباريان بر انبوهی از هيزم قرار داد
تا در آتش بسوزاند.
در
اين هنگام ، کرزوس فرياد زد و نام سولون
! را
به زبان آورد.
کوروش
کنجکاو شد و از مترجمان خواست که سخنان
کرزوس را برايش بازگو کنند.
کرزوس
شرح ديدار خود با سولون ، حکيم يونانی را
نقل کرد. او
در ديدار با اين حکيم ، پس از نشان دادن
قدرت و شوکت خود به او ، از وی درباره ی
خوشبخت ترين انسانی که تا کنون ديده بود
سؤال کرد و او هم ابتدا از چند يونانی
گمنام که زندگی معمولی و مرگ راحتی داشتند
نام برد و سپس خوشبختی انسانها را در چگونه
زيستن و چگونه مردن آنها دانست *
ـ
* ـ
داستان ديدار کرزوس با سولون ، بدون شک
بی اساس است.
زيرا
کرزوس در سال ۵۶۰
ق
. م
بر تخت نشست حال آنکه سفر سولون به ليديه
مربوط به سالهای ۵۹۳
تا
۵۸۳ ق
. م
است ـ * ـ
. در
اين هنگام شعله های آتش زبانه کشيده بود
و با اينکه کوروش فرمان داد آتش را خاموش
کنند ، ديگر دير شده بود.
در
اين هنگام ناگهان باران سيل آسايی از
آسمان باريدن گرفت و شعله های آتش را خاموش
کرد. به
اعتقاد يونانيان ، کرزوس از آپولون ، خدای
باران ، ياری خواست و هدايايی را که در
گذشته به پيشگاه او فرستاده بود ياد آور
شد ، او هم بارانی شديد فرو فرستاد تا
کرزوس را نجات دهد.
پس
از آن هم ، کوروش زندگی شاهانه ای برای
کرزوس فراهم کرد و او را در زمره ی مشاوران
خود پذيرفت.
بخش
آخر اين گزارش که گواهی بر برخورد نيکوی
کوروش با کرزوس است ، تنها بخشی است که
همه يی راويان و الواح تاريخی يکسان نقل
کرده اند.
قسمت
نخست گزارش که شرح آتش زدن کرزوس را نقل
ميکند ، بدون شک بی اساس است زيرا کوروش
به گواهی منابع تاريخی ، با همه ی دشمنان
و مغلوبان به نيکی رفتار می کرده است.
همچنين
آتش نزد ايرانيان بسيار مقدس بوده و هرگز
زنده يا مرده ی هيچ انسانی را در آن نمی
افکندند.
اما
ممکن است اين گزارش ناشی از رفتار کرزوس
باشد ؛ همانگونه که پادشاه آشور پس از
شکست ماد و بابل خود را در آتش سوزاند تا
اسير دشمن نشود ، ممکن است کرزوس هم به
تصميم خود در آتش رفته باشد تا بميرد و
اسير نشود ، ولی کوروش به موقع رسيد و
مطابق رفتار هميشگی اش او را از کام مرگ
نجات داد. با
شکست کرزوس و فتح ليديه ، برای نخستين بار
در تاريخ ، ايرانيان و يونانيان با يکديگر
همسايه شدند.
اين
اتفاق ، سرآغاز حوادث و جنگهای بسياری شد
که تا قرنها ادامه يافت. اقوام
يونانی و ديگر مردمان جزاير آسيای صغير
که تا پيش از اين خراجگزار يا متحد ليديه
بودند ، پس از شکست کرزوس ، به کوروش
پيشنهاد صلح دادند ، کوروش که پيش از جنگ
با ليديه اين پيشنهاد را داده بود و با
پاسخ منفی آنها مواجه شده بود ، اينبار
پيشنهاد آنها را رد کرد.
به
روايت هرودوت ، در پاسخ به فرستاده آنها
داستان زير را نقل کرد :
« نی زنی به دريا نزديک شد و ديد که ماهيهای زيبا در آب شنا می کنند ، پيش خود گفت اگر من نی بزنم اين ماهيها به خشکی خواهند آمد. بعد نشست و هر چه نی زد ، ماهيها به ساحل نيامدند. پس توری برداشت و به دريا افکند و ماهيان بسياری به دام افتادند. هنگامی که ماهيها در تور بالا و پائين می پريدند ، نی زن به آنها گفت: حالا بيهوده می رقصيد، بايد آنوقت که من نی ميزدم می رقصيديد ». مردمان اين مناطق ، پس از نااميدی از کوروش ، به سراغ اسپارتيان رفتند و از آنان در مقابل کوروش ياری خواستند. اسپارت هم نماينده ای به سارد فرستاد و برای کوروش پيغام گذاشت که اگر مستعمران يونانی را بيازارد ، اسپارت تحمل نخواهد کرد. کوروش پاسخ قاطعی برای آنها فرستاد و آنها را از دخالت در امور جزاير اين منطقه بر حذر داشت. تلاشهای کوروش در مرزهای غربی ايران ، و نبردهايی که به فرماندهی هارپاگ در آسيای صغير رخ داد، سبب شد که تا سال ۵۴۵ ق . م تقريباً تمام اين مناطق مطيع کوروش شد.
« نی زنی به دريا نزديک شد و ديد که ماهيهای زيبا در آب شنا می کنند ، پيش خود گفت اگر من نی بزنم اين ماهيها به خشکی خواهند آمد. بعد نشست و هر چه نی زد ، ماهيها به ساحل نيامدند. پس توری برداشت و به دريا افکند و ماهيان بسياری به دام افتادند. هنگامی که ماهيها در تور بالا و پائين می پريدند ، نی زن به آنها گفت: حالا بيهوده می رقصيد، بايد آنوقت که من نی ميزدم می رقصيديد ». مردمان اين مناطق ، پس از نااميدی از کوروش ، به سراغ اسپارتيان رفتند و از آنان در مقابل کوروش ياری خواستند. اسپارت هم نماينده ای به سارد فرستاد و برای کوروش پيغام گذاشت که اگر مستعمران يونانی را بيازارد ، اسپارت تحمل نخواهد کرد. کوروش پاسخ قاطعی برای آنها فرستاد و آنها را از دخالت در امور جزاير اين منطقه بر حذر داشت. تلاشهای کوروش در مرزهای غربی ايران ، و نبردهايی که به فرماندهی هارپاگ در آسيای صغير رخ داد، سبب شد که تا سال ۵۴۵ ق . م تقريباً تمام اين مناطق مطيع کوروش شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر