جمعه، مهر ۲۱، ۱۳۹۱

جنگ سارد نبرد کوروش کبیر با کرزوس (۳)


کوروش که در سال ۵۴۶ ق . م تنها لقب پادشاه پارس را بر خود داشت ، در سال ۵۴۹ ق . م با نام شاه انشان در الواح ظاهر شد و پس از پيروزی بر ماد در سال ۵۵۰ ق . م لقب شاه پارس را برگزيد. لقب جديد کوروش ، در آغاز کارش ، برای او از جانب نبونيد پادشاه بابل تهديدی ايجاد نمی کرد ولی کرزوس ، پادشاه ليدی که پس از آليات به قدرت رسيده بود ، به سرعت بر فتوحاتش در شرق می افزود و صلحی را که در زمان آليات ميان ليديه و ماد منعقد شده بود ، زير پا گذاشته بود. سقوط ماد به عنوان متحد پيشين ليدی ، بهانه ی خوبی برای حمله ی کرزوس به ايران بود . اما گسترش قدرت و نفوذ پارسيان ، بيش از هر چيز ليديه را برای دفع خطر احتمالی ايران ، به جنگ با کوروش برمی انگيخت. به اين ترتيب کرزوس مشغول گردآوری سپاه برای حمله به کوروش شد. وی کارگزاری را با مبالغ هنگفتی روانه ی آسيای صغير کرد تا سربازان يونانی آن مناطق را به خدمت بگيرد ، اما او نزد کوروش گريخت و وی را از خطری که تهديدش می کرد آگاه ساخت. به اين ترتيب کوروش از يکسو و کرزوس از سوی ديگر با سپاهيان خود برای جنگ آماده شدند. يونانيان قصه پرداز ، درباره ی اين جنگ افسانه های زيادی خلق کرده اند. مطابق گزارش مورخان يوناني ، کرزوس پيش از جنگ با کوروش از پيشگوی معبد دِلفی در يونان ، راهنمايی خواست * ـ * ـ بر پايه ی همين داستانها او نمايندگان خود را نزد يکصد کاهن در معابد مختلف فرستاد تا آنها را بيازمايد و سپس پيشگوی معبد دلفی را که در آزمون شاه موفق شده بود ، برگزيد ـ * ـ . پيشگو در پاسخ به فرستاده ی کرزوس گفت که اگر پادشاه وارد جنگ شود ، سرزمينی را نابود خواهد کرد. کرزوس اين گفته را به فال نيک گرفت و به معنای غلبه بر سرزمين پارس پنداشت. وی بار ديگر از پيشگوی معبد دلفی استخاره خواست و او گفت که هر گاه قاطری بر مادها حاکم شود ، روزگار سختي بر اهالی ليديه پيش خواهد آمد. اين بار هم کرزوس پيشگويی کاهن معبد دلفی را به نفع خود تفسير کرد و با خود تصور کرد که هرگز قاطری نمی تواند بر مردم ماد غلبه کند ، در نتيجه ، حاصل نبرد با کوروش را به فال نيک گرفت. کوروش با گذشتن از دجله ، سپاه خود را به سوی شمال بين النهرين پيش برد. برای فاتح جوان ، جنگ در چنين ميدان بزرگی آن هم با ملتی نوپا ، کار دشواری بود. پيش از آنکه برخوردی بين دو سپاه رخ دهد کوروش به پادشاه ليديه پيشنهاد صلح داد و قول داد اگر کرزوس از وی اطاعت کند ، او هم پادشاهی وی را بر ليديه تأييد کند . کرزوس اين پيشنهاد را رد کرد و در نخستين جنگ بر سپاه کوروش پيروز شد. پس از اين پيروزی بين دو طرف پيمان ترک مخاصمه به مدت سه ماه بسته شد. نبرد ديگری در پِتريه ، ميان دو پادشاه رخ داد که بدون حاصل بود و در پی آن، کرزوس به سرعت به سمت سارد عقب نشينی کرد و بيشتر سپاهش را هم مرخص کرد ، به اين اميد که با فرا رسيدن فصل سرما و زمستان، کوروش از ادامه ی نبرد منصرف شود و به ايران بازگردد. بر خلاف پيش بينی کرزوس ، کوروش به سرعت بسوی سارد حرکت کرد. کرزوس هم با عجله سپاهی فراهم کرد و به مقابله با کوروش پرداخت ، اما اسبان ساردی از بوی شتران پارسی رَم کردند و سواران خود را سرنگون نمودند ، زيرا آنهان برای نخستين بار با سواره نظامی از شتران روبرو می شدند. به اين ترتيت کرزوس در اين نبرد شکست خورد و به داخل شهر عقب نشينی کرد. کوروش هم خود را به سارد رساند و پشت حصارهای بلند و محکم شهر ، مستقر شد. اهالی سارد با اطمينان به استحکام موانع شهر و نيز با توجه به آذوقه ی موجود در انبارها ، به انتظار آمدن زمستان و بازگشت پارسيان نشسته بودند. فتح سارد از زبان مورخان يونانی ، با داستان سرايی همراه است ؛ از آنجايی که ديوارهای شهر سارد بلند و دست نيافتنی بود ، کوروش برای نخستين کسی که بتواند به داخل شهر راه يابد جايزه تعيين کرد . محاصره طولانی شد و کسی نتوانست از ديوارها عبور کند ، در حالی که لشکريان پارسی پس از ۱۴ روز محاصره ی بی نتيجه ، خسته و نااميد شده بودند ، اتفاق ساده ای همه چيز را دگرگون کرد . روزی کلاه يکی از نگهبانان قلعه از سرش به بيرون قلعه افتاد . سرباز برای برداشتن کلاه خود ، از مسيری که سربازان پارسی آن را نديده بودند و تقريباً مخفی بود ، پايين آمد و کلاهش را برداشت و به سادگی به بالای ديوار بازگشت. چند سرباز پارسی که پنهانی شاهد اين قضايا بودند از همان راه وارد قلعه شدند و دروازه ها را به روی سپاه کوروش باز کردند . به اين ترتيب پارسيان وارد سارد شدند و به راحتی بر کرزوس غلبه کردند . نمي توان با قطعيت اين داستان را تأييد يا رد کرد ، ولی در اينکه شهر سارد توسط کوروش و سپاهش فتح شد ، ترديدی نيست. درباره ی سرنوشت کرزوس هم داستانهايی نقل شده که اغلب افسانه است. طبق گزارش يونانيان ، پس از فتح سارد ، فاتح پارسی ، کرزوس را به همراه ۱۴ نفر از درباريان بر انبوهی از هيزم قرار داد تا در آتش بسوزاند. در اين هنگام ، کرزوس فرياد زد و نام سولون ! را به زبان آورد. کوروش کنجکاو شد و از مترجمان خواست که سخنان کرزوس را برايش بازگو کنند. کرزوس شرح ديدار خود با سولون ، حکيم يونانی را نقل کرد. او در ديدار با اين حکيم ، پس از نشان دادن قدرت و شوکت خود به او ، از وی درباره ی خوشبخت ترين انسانی که تا کنون ديده بود سؤال کرد و او هم ابتدا از چند يونانی گمنام که زندگی معمولی و مرگ راحتی داشتند نام برد و سپس خوشبختی انسانها را در چگونه زيستن و چگونه مردن آنها دانست * ـ * ـ داستان ديدار کرزوس با سولون ، بدون شک بی اساس است. زيرا کرزوس در سال ۵۶۰ ق . م بر تخت نشست حال آنکه سفر سولون به ليديه مربوط به سالهای ۵۹۳ تا ۵۸۳ ق . م است ـ * ـ . در اين هنگام شعله های آتش زبانه کشيده بود و با اينکه کوروش فرمان داد آتش را خاموش کنند ، ديگر دير شده بود. در اين هنگام ناگهان باران سيل آسايی از آسمان باريدن گرفت و شعله های آتش را خاموش کرد. به اعتقاد يونانيان ، کرزوس از آپولون ، خدای باران ، ياری خواست و هدايايی را که در گذشته به پيشگاه او فرستاده بود ياد آور شد ، او هم بارانی شديد فرو فرستاد تا کرزوس را نجات دهد. پس از آن هم ، کوروش زندگی شاهانه ای برای کرزوس فراهم کرد و او را در زمره ی مشاوران خود پذيرفت. بخش آخر اين گزارش که گواهی بر برخورد نيکوی کوروش با کرزوس است ، تنها بخشی است که همه يی راويان و الواح تاريخی يکسان نقل کرده اند. قسمت نخست گزارش که شرح آتش زدن کرزوس را نقل ميکند ، بدون شک بی اساس است زيرا کوروش به گواهی منابع تاريخی ، با همه ی دشمنان و مغلوبان به نيکی رفتار می کرده است. همچنين آتش نزد ايرانيان بسيار مقدس بوده و هرگز زنده يا مرده ی هيچ انسانی را در آن نمی افکندند. اما ممکن است اين گزارش ناشی از رفتار کرزوس باشد ؛ همانگونه که پادشاه آشور پس از شکست ماد و بابل خود را در آتش سوزاند تا اسير دشمن نشود ، ممکن است کرزوس هم به تصميم خود در آتش رفته باشد تا بميرد و اسير نشود ، ولی کوروش به موقع رسيد و مطابق رفتار هميشگی اش او را از کام مرگ نجات داد. با شکست کرزوس و فتح ليديه ، برای نخستين بار در تاريخ ، ايرانيان و يونانيان با يکديگر همسايه شدند. اين اتفاق ، سرآغاز حوادث و جنگهای بسياری شد که تا قرنها ادامه يافت. اقوام يونانی و ديگر مردمان جزاير آسيای صغير که تا پيش از اين خراجگزار يا متحد ليديه بودند ، پس از شکست کرزوس ، به کوروش پيشنهاد صلح دادند ، کوروش که پيش از جنگ با ليديه اين پيشنهاد را داده بود و با پاسخ منفی آنها مواجه شده بود ، اينبار پيشنهاد آنها را رد کرد. به روايت هرودوت ، در پاسخ به فرستاده آنها داستان زير را نقل کرد :

« نی زنی به دريا نزديک شد و ديد که ماهيهای زيبا در آب شنا می کنند ، پيش خود گفت اگر من نی بزنم اين ماهيها به خشکی خواهند آمد
. بعد نشست و هر چه نی زد ، ماهيها به ساحل نيامدند. پس توری برداشت و به دريا افکند و ماهيان بسياری به دام افتادند. هنگامی که ماهيها در تور بالا و پائين می پريدند ، نی زن به آنها گفت: حالا بيهوده می رقصيد، بايد آنوقت که من نی ميزدم می رقصيديد ». مردمان اين مناطق ، پس از نااميدی از کوروش ، به سراغ اسپارتيان رفتند و از آنان در مقابل کوروش ياری خواستند. اسپارت هم نماينده ای به سارد فرستاد و برای کوروش پيغام گذاشت که اگر مستعمران يونانی را بيازارد ، اسپارت تحمل نخواهد کرد. کوروش پاسخ قاطعی برای آنها فرستاد و آنها را از دخالت در امور جزاير اين منطقه بر حذر داشت. تلاشهای کوروش در مرزهای غربی ايران ، و نبردهايی که به فرماندهی هارپاگ در آسيای صغير رخ داد، سبب شد که تا سال ۵۴۵ ق . م تقريباً تمام اين مناطق مطيع کوروش شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر