چهارشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۹۱

اوج تملق در دربار فتحعلیشاه قاجار


برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم

در جريان جنگ دوم ايران و روس ، هنگامی که قوای روسيه وارد تبريز شدند و فرماندهان قشون روس تصميم گرفتند به سوی ميانه پيشروی و تمام منطقه آذربايجان را به تصرف خود در آورند .
در اين وضعيت كه روس ها منزل به منزل پيشروی می كردند دولت ايران مجبور شد شرايط صلحی را كه دولت روسيه تحميل ميكرد كاملا بپذيرد .
فتحعلی شاه قاجار ، براي خاتمه جنگ و انعقاد پيمان صلح ، روز معينی رامشخص و به بزرگان و اكابر و اعاظم قوم و درباريان و اشراف و نمايندگان اقشار مختلف مردم بارعام داد .
برای اينكه مراسم « روز سلام » به خير و خوشی برگزار گردد قبلا تعهداتی انديشيدند و دستوراتی صادر گرديد راجع به اينكه در مقابل هر جمله از فرمايشات شاه چه پاسخی بايد داده شود !
در وقت مقرر و ساعت معهود ، شاه آمد و بر تخت سلطنتی جلوس كرد و فرمود : « اگر ما امر كنيم كه ايالات جنوب و ايالات شمال همراهی كنند و يك مرتبه به روس منحوس بتازند و دمار از روزگار اين اقوام بی ايمان در بياورند ، چه پيش خواهد آمد ؟ مخاطبان تعظيم سجده مانندی كرده و گفتند : بدا به حال روس ! بد به حال روس ! شاه مجددا گفت : اگر فرمان قضا ،‌شرف صدور يابد كه قشون خراسان با قشون آذربايجان يكی شود و توامان به اين گروه بی دين و ملحد حمله كنند چه خواهد شد ؟ جملگی عرض كردند : بدا به حال روس ! بدا به حال روس !
فتحعلی شاه مجددا پرسيد اگر توپچی های خمسه را به كمك توپچی های مراغه بفرستيم تا با توپ خود تمام دار و ندار اين كفار را با خاك يكسان كنند چه خواهد شد ؟ باز جواب آمد كه : بدا به حال روس ! بدا به حال روس !
خلاصه چندين فقره از اين قماش ، اگرهای ديگر ردو بدل شد و جواب آمد: بدا به حال روس ! بدا به حال روس !
شاه كه تا اين لحظه بر روی تخت نشسته و پشت به دو عدد متكای مرواريد دوزی شده الماس نشان داده بود از اظهارات چاپلوسانه مشتی درباری ونزديكان مافنگی خود به هيجان آمده، ناگهان روی دوزانو بلند شد ، شمشير خود را به كمر بسته بود به قدر يك وجب از غلاف بيرون كشيد و اين شعر را با صدای بلند خواند :

كشم شمشير مينايی كه شير از بيشه بگريزد زنم بر فرق «پاسكويچ» كه دود از «پطر» برخيزد !

دو نفر از درباريان متملق كه در سمت چپ و راست شاه ايستاده بودن خود را به روی پای قبله عالم انداخته گفتند :
قربان ! مكش ! مكش ! كه عالم زير و زبر خواهد شد ! شاه قاجار پس از لحظه ای سكوت ، گفت : حالا كه اين طور صلاح می دانيد ما هم دستوری می دهيم بااين قوم بی ايمان كار را به مسالمت ختم كنند و مجددا شمشير را غلاف كر د !
باز اين حضرات به خاك افتادند و تشكرات خود را از طرف بنی نوع انسان كه اعليحضرت بر آنها رحم آورده و تيغ خود را از نيام بيرون نكشيدند ، تقديم خاكپای قبله عالم كردند !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر