پس
از تسلط کوروش بر فنيقيه و بابل ، او خواست
ماساژت ها را هم مطيع شاهنشاهی ايران كند.
ماساژت
ها چنانكه هرودوت می نويسد:
مردمی
بودند كه از لحاظ خشونت و تندخويی معروف
بودند. با
اين حال هرودوت از آنها به عنوان ملتی
شجاع و بزرگ ياد می كند.
آنها
در اطراف رود سيحون (
ماورالنهر
) زندگی
می كردند.
بعضی
ها اين مردم را سكايی می دانند.
انگيزه لشكركشی كوروش به شمال شرقی ايران متعدد است. برای نمونه می گويند كه كوروش ابتدا به ملكه ماساژت ها كه بيوه پادشاه آنها بود ، پيشنهاد اتحاد داد و حتی از او خوستگاری كرد ، اما ملكه ماساژت ها از آن بيم داشت كه كشورش در دست شاهی كه تمام منطقه را تسخير كرده بود ، گرفتار شود. در نتيجه پيشنهاد كوروش را رد كرد. اما كوروش با راهنمايی بزرگان و درباريان خود و با ترفندهای ويژه ای به كشور آنها حمله می كند و سربازان هخامنشی موفق می شوند پسر ملكه ماساژت ها اسير كنند. ملكه از ترفندهای كوروش بسيار ناراحت می شود و با باقی مانده سپاهيان خود به ايرانيان حمله می كند. در اين نبرد كوروش پس از 28 سال پادشاهی كشته می شود و سپاه ايران شكست می خورد. اين رويداد در سال 530 (پ. م ) واقع شد. البته كوروش توانست به اعماق قلمروی سكاها نفوذ كند و ازآمودريا هم بگذرد ولی بخت با او يار نبود. برابر نوشته های هرودت كوروش قبل از جنگ با ماساژت ها در خواب ديده بود كه داريوش پسر بزرگتر هيستاسپ (ويشتاسب) ، بر روی دو شانه اش پرهايی دارد كه با يكی آسيا را پوشانده و با ديگری بر اروپا سايه افكنده است. داريوش در آن زمان نتها بيست سال داشت و در پارس بود ، كوروش از ديدن اين خواب بسيار هراسان شد و انديشيد كه شاهزاده جوان در فكر فرو ريختن شهرياری او است. بنابراين دستور داد كه داريوش را از پارس به نزد او بياورند. آنگاه كوروش به نگرانی مهم تر خود كه جنگ با ماساژت ها بود برگشت ، اما متاسفانه در نبردی كه روی داد كشته شد.
پس از كشته شدن كوروش در جنگ پيكر او را احترام به پارس منتقل كردند و با آيين ويژه نظامی و درباری در محل پاسارگاد كنونی به خاك سپردند. رهبر و گرداننده اصلی آئين خاكسپاری كوروش ، داريوش بود كه سخنرانی مفصلی در مورد جنگ ها و خصوصيات اخلاقی خوب كوروش و كارهای نيك او ايراد كرد.
به هرحال سرانجام هر كس مرگ است و شكست كوروش در واپسين جنگ اگر چه بسيار سخت بود ولی اهميت چندانی نداشت چون شاهنشاهی هخامنشی همچنان به حيات خود ادامه می داد.
انگيزه لشكركشی كوروش به شمال شرقی ايران متعدد است. برای نمونه می گويند كه كوروش ابتدا به ملكه ماساژت ها كه بيوه پادشاه آنها بود ، پيشنهاد اتحاد داد و حتی از او خوستگاری كرد ، اما ملكه ماساژت ها از آن بيم داشت كه كشورش در دست شاهی كه تمام منطقه را تسخير كرده بود ، گرفتار شود. در نتيجه پيشنهاد كوروش را رد كرد. اما كوروش با راهنمايی بزرگان و درباريان خود و با ترفندهای ويژه ای به كشور آنها حمله می كند و سربازان هخامنشی موفق می شوند پسر ملكه ماساژت ها اسير كنند. ملكه از ترفندهای كوروش بسيار ناراحت می شود و با باقی مانده سپاهيان خود به ايرانيان حمله می كند. در اين نبرد كوروش پس از 28 سال پادشاهی كشته می شود و سپاه ايران شكست می خورد. اين رويداد در سال 530 (پ. م ) واقع شد. البته كوروش توانست به اعماق قلمروی سكاها نفوذ كند و ازآمودريا هم بگذرد ولی بخت با او يار نبود. برابر نوشته های هرودت كوروش قبل از جنگ با ماساژت ها در خواب ديده بود كه داريوش پسر بزرگتر هيستاسپ (ويشتاسب) ، بر روی دو شانه اش پرهايی دارد كه با يكی آسيا را پوشانده و با ديگری بر اروپا سايه افكنده است. داريوش در آن زمان نتها بيست سال داشت و در پارس بود ، كوروش از ديدن اين خواب بسيار هراسان شد و انديشيد كه شاهزاده جوان در فكر فرو ريختن شهرياری او است. بنابراين دستور داد كه داريوش را از پارس به نزد او بياورند. آنگاه كوروش به نگرانی مهم تر خود كه جنگ با ماساژت ها بود برگشت ، اما متاسفانه در نبردی كه روی داد كشته شد.
پس از كشته شدن كوروش در جنگ پيكر او را احترام به پارس منتقل كردند و با آيين ويژه نظامی و درباری در محل پاسارگاد كنونی به خاك سپردند. رهبر و گرداننده اصلی آئين خاكسپاری كوروش ، داريوش بود كه سخنرانی مفصلی در مورد جنگ ها و خصوصيات اخلاقی خوب كوروش و كارهای نيك او ايراد كرد.
به هرحال سرانجام هر كس مرگ است و شكست كوروش در واپسين جنگ اگر چه بسيار سخت بود ولی اهميت چندانی نداشت چون شاهنشاهی هخامنشی همچنان به حيات خود ادامه می داد.