همان
طور که می دانید آقا محمد خان مدتی بعد از
قتل پدرش تحت نظر کریم خان قرار گرفت و
چند سال تحت نظر او در تهران بسر می برد و
به تحصیل اشتغال داشت و مستمری بسیار جزئی
به وی پرداخت می شد.
که
کاملا"
در
مضیقه باشد .
وی
از یک دکان که نزدیک خانه اش بود قدری روغن
می خرید و غالبا"
اشکنه
درست می کرد-
دکاندار
که نزدیک پشیز روغن نامرغوب به او می داد.
آقا
محمد خان به دکاندار می گفت :
چرا
به من روغن متعفن می دهی و او پاسخ داد از
دکان دیگر بخر و دکان دیگری نزدیک نبود
آقا محمد خان کینه آن دکاندار را در دل
داشت روزی که به سلطنت رسید دکاندار را
احضار کرد و گفت :
آیا
مرا می شناسی دکاندار نتوانست او را
بشناسد. زیرا
سالها گذشته بود و قیافه خواجه قاجار عوض
شده بود آقا محمد خان خود را به او معرفی
کرد و گفت :
همان
کسی هستم که در روز تنگ دستی یک پشیز روغن
از تو می خریدم و هر روز روغن متعفن می
دادی. دکاندار
بلرزه افتاد و گفت :
حاضرم
جبران کنم خان قاجار گفت :
اگر
ستم تو استمراری نبود تو را می بخشیدم ولی
در تمام مدتی که اجبار داشتم از تو روغن
بخرم به من روغن بد دادی و حتی بعد از این
که به زبان آمدم و موضوع را به تو گفتم روش
خود را عوض نکردی دژخیم به دستور آقا محمد
خان دیگ بزرگی آورد مقدار زیادی روغن از
دکان او آوردند.
و
در آن ریختند و روغن را حرارت دادند و
آنگاه دست و پا دکاندار را با طناب بستند
و در حالی که التماس می کرد و طلب عفو می
نمود در آن روغن داغ انداختند آقا محمد
خان بدون کوچکترین تائیر فریاد دلخراش
او را می شنید تا به خاموشی گرایید و بمرد.
این
نمونهای از کینه توزی او بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر