پنجشنبه، دی ۰۷، ۱۳۹۶
پنجشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۹۶
اسلام اصلاح پذیر نیست؛ اسلام همین است که می بینیم!
بحث اصلاح پذیری اسلام بحث تازه ای نیست. دستکم از زمان قاجاریه این بحث مطرح بوده و به اَشکال مختلف، در سطح جامعه ی فرهنگی مورد تایید و نقد قرار گرفته است.
با چهره نمایاندن صورت سیاسی و تروریستی اسلام، این بحث در سطح مجامع سیاسی و بین المللی نیز مطرح شده و نظرهایی در رد و قبول آن اظهار شده است.
در مورد اسلام و اصلاح آن اهم نکات، از این قرار است:
-هر گروهی که اسلام خود را درست و اسلام دیگران را نادرست می داند، معتقد است که اسلام راستین چیزی ست که او بدان اعتقاد دارد.
-هر گروهی که اسلام خود را درست و اسلام دیگران را نادرست می داند، در صدد اصلاح اسلام طرف مقابل است.
-هر گروهی که اسلام خود را درست و اسلام دیگران را نادرست می داند، تا زمانی که قدرت سیاسی در اختیارش نیست تلاش می کند اسلام طرف مقابل را اصلاح کند ولی به محض دست یابی به قدرت سیاسی، اصلاح اسلام را از یاد می بَرَد و سرکوبِ اسلامِ طرف مقابل را به مورد اجرا می گذارد.
در تمام بحث ها یک نکته حائز اهمیت وجود دارد:
تمام طرفین دعوا، اسلام خود را راستین و اسلام طرف مقابل را دارای عیب و ایراد و ناخالصی و یا کلا انحراف و نادرستی می دانند.
اگر آن چه «اصلاح دین» خوانده می شود، از چهارچوب های معینی خارج شود، «اصلاح» جای خود را به «تغییر» شکل و ماهیت دین می دهد و دین جدیدی ظهور می کند (مثال بارز آن آیین بهایی ست).
سوال کلی دیگری که مطرح می شود این است که چه مقدار طرفین مدعی حق دارند؟
آیا روحانیتی که مدعی سال ها تحصیل در رشته های دینی و فقهی ست حق بیشتری نسبت به صاحبان آرای غیر روحانی مثل شریعتی و سروش و امثال آن ها دارد؟
و در دوران ما، این سوال اساسی مطرح است که چگونه می توان اسلام رحمانی را در مقابل اسلام جنایتکار و تروریستی که دنیا را به خاک و خون کشیده، قرار داد و از آن دفاع کرد؟
در چند نکته ای که در زیر بیان می کنیم «هیچ تردیدی» وجود ندارد:
-اسلام عبارت است از ترکیب ناهمگون صدها تئوری و نظر که برای «همگی» آن ها، یا در قرآن، یا در تفاسیر قرآن، و یا در سیره زندگی پیامبران و بزرگان دین، نمونه هایی جهت اثبات و تایید وجود دارد.
-برای هر تئوری به همان مقدار که «دلیل» برای اثبات وجود دارد، دلیل برای رد وجود دارد.
-همه ی طرفین دعوا، بخشی از آن چه را که دلیل خوانده می شود قبول و بخشی دیگر را رد می کنند و برای قبول و رد خود دلایل «کافی» ارائه می دهند.
-و خلاصه این که «امکان ندارد» کسی بتواند، حتی با داشتن بیشترین معلومات و آگاهی از زیر و بم مسائل دینی، طرف دیگر را با «گفتار» و «نوشتار» مجاب کند و رد و قبول خود را به او بقبولاند.
اگر فرض های بالا را قبول داشته باشیم، و نتیجه گیری های ذکر شده را منطقی بدانیم، چیزی به نام اصلاح دین ممکن نخواهد بود و شاید بتوان تنها عده ای «دنباله رو» را از یک گروه جدا کرد و به گروه دیگر برد و نه بیش از آن.
میلیون ها ورق کاغذی که در باره ی اسلام و جزییات آن نوشته شده به هیچ وجه من الوجوه قابل تفکیک و ارزیابی برای درست و غلط نیست و هر ورق پاره ای برای هر گروهی می تواند تا حد قداست ارزش و اعتبار داشته باشد لذا بحث در رد و نقد آن کفر و ارتداد به شمار رود.
پس چه باید کرد؟ آیا باید دست روی دست گذاشت و هر چه که به نام اسلام، در ذهن اکثریت «مردم دنیا» نقش می بندد پذیرفت و به آن تن در داد؟
به ضرس قاطع باید به این سوال پاسخ مثبت داد! البته می توان بیکار ننشست چنان که مصلحانِ دینِ اسلام و باورمندان به اسلام رحمانی بیکار ننشسته اند و تلاش می کنند تا چهره ی وحشی اسلام را با رفتار و گفتار خود به گونه ای دیگر نشان دهند، ولی تا زمانی که شما مثلا در سالن سینما یا داخل قطار «الله اکبر» بگویید و مردم فرار را بر قرار ترجیح دهند، چهره ی اصلاح نشده و وحشی دین در ذهن اکثریت مردم نقش بسته و مصلحان دین در نشان دادن وجه رحمانی آن موفق نبوده اند!
با چهره نمایاندن صورت سیاسی و تروریستی اسلام، این بحث در سطح مجامع سیاسی و بین المللی نیز مطرح شده و نظرهایی در رد و قبول آن اظهار شده است.
در مورد اسلام و اصلاح آن اهم نکات، از این قرار است:
-هر گروهی که اسلام خود را درست و اسلام دیگران را نادرست می داند، معتقد است که اسلام راستین چیزی ست که او بدان اعتقاد دارد.
-هر گروهی که اسلام خود را درست و اسلام دیگران را نادرست می داند، در صدد اصلاح اسلام طرف مقابل است.
-هر گروهی که اسلام خود را درست و اسلام دیگران را نادرست می داند، تا زمانی که قدرت سیاسی در اختیارش نیست تلاش می کند اسلام طرف مقابل را اصلاح کند ولی به محض دست یابی به قدرت سیاسی، اصلاح اسلام را از یاد می بَرَد و سرکوبِ اسلامِ طرف مقابل را به مورد اجرا می گذارد.
در تمام بحث ها یک نکته حائز اهمیت وجود دارد:
تمام طرفین دعوا، اسلام خود را راستین و اسلام طرف مقابل را دارای عیب و ایراد و ناخالصی و یا کلا انحراف و نادرستی می دانند.
اگر آن چه «اصلاح دین» خوانده می شود، از چهارچوب های معینی خارج شود، «اصلاح» جای خود را به «تغییر» شکل و ماهیت دین می دهد و دین جدیدی ظهور می کند (مثال بارز آن آیین بهایی ست).
سوال کلی دیگری که مطرح می شود این است که چه مقدار طرفین مدعی حق دارند؟
آیا روحانیتی که مدعی سال ها تحصیل در رشته های دینی و فقهی ست حق بیشتری نسبت به صاحبان آرای غیر روحانی مثل شریعتی و سروش و امثال آن ها دارد؟
و در دوران ما، این سوال اساسی مطرح است که چگونه می توان اسلام رحمانی را در مقابل اسلام جنایتکار و تروریستی که دنیا را به خاک و خون کشیده، قرار داد و از آن دفاع کرد؟
در چند نکته ای که در زیر بیان می کنیم «هیچ تردیدی» وجود ندارد:
-اسلام عبارت است از ترکیب ناهمگون صدها تئوری و نظر که برای «همگی» آن ها، یا در قرآن، یا در تفاسیر قرآن، و یا در سیره زندگی پیامبران و بزرگان دین، نمونه هایی جهت اثبات و تایید وجود دارد.
-برای هر تئوری به همان مقدار که «دلیل» برای اثبات وجود دارد، دلیل برای رد وجود دارد.
-همه ی طرفین دعوا، بخشی از آن چه را که دلیل خوانده می شود قبول و بخشی دیگر را رد می کنند و برای قبول و رد خود دلایل «کافی» ارائه می دهند.
-و خلاصه این که «امکان ندارد» کسی بتواند، حتی با داشتن بیشترین معلومات و آگاهی از زیر و بم مسائل دینی، طرف دیگر را با «گفتار» و «نوشتار» مجاب کند و رد و قبول خود را به او بقبولاند.
اگر فرض های بالا را قبول داشته باشیم، و نتیجه گیری های ذکر شده را منطقی بدانیم، چیزی به نام اصلاح دین ممکن نخواهد بود و شاید بتوان تنها عده ای «دنباله رو» را از یک گروه جدا کرد و به گروه دیگر برد و نه بیش از آن.
میلیون ها ورق کاغذی که در باره ی اسلام و جزییات آن نوشته شده به هیچ وجه من الوجوه قابل تفکیک و ارزیابی برای درست و غلط نیست و هر ورق پاره ای برای هر گروهی می تواند تا حد قداست ارزش و اعتبار داشته باشد لذا بحث در رد و نقد آن کفر و ارتداد به شمار رود.
پس چه باید کرد؟ آیا باید دست روی دست گذاشت و هر چه که به نام اسلام، در ذهن اکثریت «مردم دنیا» نقش می بندد پذیرفت و به آن تن در داد؟
به ضرس قاطع باید به این سوال پاسخ مثبت داد! البته می توان بیکار ننشست چنان که مصلحانِ دینِ اسلام و باورمندان به اسلام رحمانی بیکار ننشسته اند و تلاش می کنند تا چهره ی وحشی اسلام را با رفتار و گفتار خود به گونه ای دیگر نشان دهند، ولی تا زمانی که شما مثلا در سالن سینما یا داخل قطار «الله اکبر» بگویید و مردم فرار را بر قرار ترجیح دهند، چهره ی اصلاح نشده و وحشی دین در ذهن اکثریت مردم نقش بسته و مصلحان دین در نشان دادن وجه رحمانی آن موفق نبوده اند!
یکشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۹۶
اولین پل متحرک ایران در بندر پهلوی
در گذشته رفت و آمد از انزلی به غازيان وسيله قايق صورت ميگرفت تا اينكه تصميم گرفته شد انزلی وسيله دو پل به راه زمينی غازيان - رشت متصل گردد كه پلی از غازيان به ميان پشته به طول ۲۱۰ متر و عرض ۱۰ متر و ارتفاع ۸۵/۶ متر با ۵ دهانه كه يك دهانه از آن به طول ۲۵ متر متحرك بوده است .
پل ديگر از ميان پشته به انزلی به طول ۱۲۷ متر و عرض ۱۰ متر وارتفاع ۵/۶ متر با سه دهانه كه يك دهانه به طول ۲۵ مترمتحرك بوده احداث گرديد .
هردو پل از بتون مسلح ساخته شده شروع ساختمان از اواخر تيرماه ۱۳۱۴ خورشیدی و پايان كار دراوايل تابستان ۱۳۱۶ خورشیدی يعنی مدت ۱۸ ماه بوده و در خرداد ماه ۱۳۱۷ مورد استفاده قرارگرفته و روز چهارشنبه هفتم آذر ماه ۱۳۱۸ خورشیدی به طور رسمی تحويل گرديد . اين دو پل وسيله كمپانی «سنتاب» آلمانی و شركت های مختلف از جمله «موتلا» سوئدی ساخته شد و در نتيجه با احداث آن راه ارتباطی آذربايجان رشت - قزوين - تهران برقرارشد و اخيراً برای حفظ پل ها عبور كاميونهای سنگين را از روی آنها ممنوع كرده اند.
پل ديگر از ميان پشته به انزلی به طول ۱۲۷ متر و عرض ۱۰ متر وارتفاع ۵/۶ متر با سه دهانه كه يك دهانه به طول ۲۵ مترمتحرك بوده احداث گرديد .
هردو پل از بتون مسلح ساخته شده شروع ساختمان از اواخر تيرماه ۱۳۱۴ خورشیدی و پايان كار دراوايل تابستان ۱۳۱۶ خورشیدی يعنی مدت ۱۸ ماه بوده و در خرداد ماه ۱۳۱۷ مورد استفاده قرارگرفته و روز چهارشنبه هفتم آذر ماه ۱۳۱۸ خورشیدی به طور رسمی تحويل گرديد . اين دو پل وسيله كمپانی «سنتاب» آلمانی و شركت های مختلف از جمله «موتلا» سوئدی ساخته شد و در نتيجه با احداث آن راه ارتباطی آذربايجان رشت - قزوين - تهران برقرارشد و اخيراً برای حفظ پل ها عبور كاميونهای سنگين را از روی آنها ممنوع كرده اند.
یکشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۹۶
کارآفرین ، زندگی آفرین است
روزی ابومسلم خراسانی با سپاه خویش از کنار روستای بسیار سبز و زیبا می گذشت جمعی از مردم آن روستا تقاضای دیدار با او را داشتند یکی از آنها را اجازه دادند تا نزد سردار ایرانی بیاید او گفت ما مردان روستا از شما می خواهیم ثروت روستا را بین ما تقسیم کنید و ادامه داد باغ بزرگی در کنار روستا است که اگر تقسیم اش کنید هر کدام از ما صاحب باغ کوچکی می شویم و همیشه دعاگوی شما خواهیم بود . سردار پرسید اگر صاحب باغ هستید پس چرا به پیش من آمده اید ؟! بروید و بین خویش تقسیم اش کنید .
مرد گفت : در حال حاضر باغ از آن ما نیست اما ما آن را سبز کردیم ابومسلم متعجب شد و پرسید : داستان این باغ چیست از آغازش برایم بگویید.
آن مرد گفت مردم روستای ما ۱۵ سال پیش تنها چند باغ کوچک داشتند تا اینکه مرد مسافری شبی در روستای ما میهمان شد و فردای آن ، مسافر بخشی از زمینهای اطراف روستا را از مردم روستا خرید و بخشی از مردان و زنان روستا را به کار گرفت تا باغ سبز شد . سردار پرسید در این مدت مزد کارگر و سهم زحمت مردم روستا را پرداخته است و روستایی گفت آری پرداخته اما ریشه او از روستای ما نیست و مردم روستا می گویند چرا او دارایی بیشتری نسبت به ما دارد؟ و باغی مصفا در اختیار داشته باشد و ما نداشته باشیم ؟!
سردار گفت شما دستمزد خویش را گرفته اید و او هم برای آبادی روستای شما زحمت کشیده است پس چطور امروز این قدر پر ادعا و نالان شده اید روستایی گفت دانشمند پرهیزگاری چند روزی است میهمان ما شده او گفت درست نیست که کسی بیشتر و فزون تر از دیگری داشته باشد و اینکه آن مرد باغدار هم از زحمت شما روستاییان باغدار شده و باید بین شما تقسیم اش کند .
ابومسلم پرسید این مردک عالم این چند روزی که میهمان روستا بوده پولی هم به شما پرداخته روستایی گفت ما با کمال مهربانی از او پذیرایی کرده ایم و به او پول هم داده ایم چون حرفهایش دلنشین است .
سردار دستور داد آن شیاد عالم را بیاورند و در مقابل چشم مردم روستا به فلک بستن اش .
شیاد به زاری و التماس افتاده و از بابت نیرنگ و دسیسه خویش طلب بخشش و عفو می نمود . آنقدر او را فلک نمودند که از پاهایش خون می چکید سوار بر خرش کرده و از روستا دورش نمودند .
مردم روستا بر خود می لرزیدند ابومسلم رو به آنها کرده و گفت : شما مردم بیچاره ایی هستید ! کسی که ثروتش را به پای روستای شما ریخته برایتان کار و زندگی به وجود آورده را پست جلوه می دهید و می گویید در داشته های او سهیم هستید و کسی را که در پی شیادی به اینجا آمده و از دسترنج شما شکم خویش را سیر می کند عزیز می دارید چون از مال دیگری به شما می بخشد ! هر کس با ثروتش جایی را آباد کند و با اینکار زندگی خویش و دیگران را پر روزی کند گرامی است و باید پاس اش داشت .
ارد بزرگ اندیشمند و متفکر کشورمان می گوید : (( کارآفرین ، زندگی آفرین است پس آفرینی جاودانه بر او )) می گویند مردم بر زمین افتاده و از ابومسلم خراسانی بخشش خواستند . و از آن پس هر یک به سهم خویش قانع بودند و آن روستا هر روز آبادتر و زیباتر می گشت .
مرد گفت : در حال حاضر باغ از آن ما نیست اما ما آن را سبز کردیم ابومسلم متعجب شد و پرسید : داستان این باغ چیست از آغازش برایم بگویید.
آن مرد گفت مردم روستای ما ۱۵ سال پیش تنها چند باغ کوچک داشتند تا اینکه مرد مسافری شبی در روستای ما میهمان شد و فردای آن ، مسافر بخشی از زمینهای اطراف روستا را از مردم روستا خرید و بخشی از مردان و زنان روستا را به کار گرفت تا باغ سبز شد . سردار پرسید در این مدت مزد کارگر و سهم زحمت مردم روستا را پرداخته است و روستایی گفت آری پرداخته اما ریشه او از روستای ما نیست و مردم روستا می گویند چرا او دارایی بیشتری نسبت به ما دارد؟ و باغی مصفا در اختیار داشته باشد و ما نداشته باشیم ؟!
سردار گفت شما دستمزد خویش را گرفته اید و او هم برای آبادی روستای شما زحمت کشیده است پس چطور امروز این قدر پر ادعا و نالان شده اید روستایی گفت دانشمند پرهیزگاری چند روزی است میهمان ما شده او گفت درست نیست که کسی بیشتر و فزون تر از دیگری داشته باشد و اینکه آن مرد باغدار هم از زحمت شما روستاییان باغدار شده و باید بین شما تقسیم اش کند .
ابومسلم پرسید این مردک عالم این چند روزی که میهمان روستا بوده پولی هم به شما پرداخته روستایی گفت ما با کمال مهربانی از او پذیرایی کرده ایم و به او پول هم داده ایم چون حرفهایش دلنشین است .
سردار دستور داد آن شیاد عالم را بیاورند و در مقابل چشم مردم روستا به فلک بستن اش .
شیاد به زاری و التماس افتاده و از بابت نیرنگ و دسیسه خویش طلب بخشش و عفو می نمود . آنقدر او را فلک نمودند که از پاهایش خون می چکید سوار بر خرش کرده و از روستا دورش نمودند .
مردم روستا بر خود می لرزیدند ابومسلم رو به آنها کرده و گفت : شما مردم بیچاره ایی هستید ! کسی که ثروتش را به پای روستای شما ریخته برایتان کار و زندگی به وجود آورده را پست جلوه می دهید و می گویید در داشته های او سهیم هستید و کسی را که در پی شیادی به اینجا آمده و از دسترنج شما شکم خویش را سیر می کند عزیز می دارید چون از مال دیگری به شما می بخشد ! هر کس با ثروتش جایی را آباد کند و با اینکار زندگی خویش و دیگران را پر روزی کند گرامی است و باید پاس اش داشت .
ارد بزرگ اندیشمند و متفکر کشورمان می گوید : (( کارآفرین ، زندگی آفرین است پس آفرینی جاودانه بر او )) می گویند مردم بر زمین افتاده و از ابومسلم خراسانی بخشش خواستند . و از آن پس هر یک به سهم خویش قانع بودند و آن روستا هر روز آبادتر و زیباتر می گشت .
چهارشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۹۶
جنگ نهاوند آخرین نبرد یزدگرد سوم پادشاه ساسانی با اعراب
يزدگرد که به رى عقب نشسته بود تصميم گرفت براى آخرين بار شانس خود را بيازمايد بنابراين با فرستادن سفير به كليه استانهاى باقيمانده ايران از آنها خواست تا براى وى نيرو بفرستند. به زودى از خراسان، سيستان، بلخ، اصفهان، فارس، كرمان و آذربايجان نيرو جمع شد و ۱۵۰ هزار سرباز ايرانى در نهاوند به فرماندهى فيروزان سردار پير ايران گرد آمدند. اما اعراب نتوانستند بيش از ۳۰ هزار سرباز گرد آورند. به گفته برخى مورخين عرب ايرانيان در داخل شهر به دفاع پرداختند اما پس از آنكه اعراب به حيله خود را در حال عقب نشينى نشان دادند ايرانيان از اردو بيرون آمده وناگهان خود را با اعراب آماده به جنگ ديدند. اگرچه در اين نبرد در اثر پايدارى اعراب ايرانيها شكست خوردند اما به نظر مى رسد بايد نسبت به مقدار نيروهاى طرفين شك كنيم چرا كه هيچ گاه ۱۵۰ هزار سرباز از ترس قوايى در حد يك پنجم خود به شهرى پناه نمى برند مضافاً آنكه اين سپاه براى پس گرفتن نواحى تسخير شده جمع شده بود. بنابراين نيروى مذكور حداقل بايد نيرويى در حد نيروى اعراب يا كمتر از آنها باشد كه ابتدا عقب نشينى و پناه به قلعه را انتخاب مى كند. (۶۴۲ ميلادى)
در هر حال شكست نهاوند سبب سقوط ساير ولايات ايران به دست اعراب مى شود.
بررسى نتايج جنگهاى اعراب و ايران :
اعراب مسلمان طى مدت كوتاهى طومار دوقدرت بزرگ دنيا را جمع مى كنند اما شكست ايران اهميت بيشترى از شكست روم داشت كه تنها ولايات آسيايى و آفريقايى خود را از دست داد. ايران در آن زمان حداقل ۲ برابر خاك فعلى خود وسعت داشت و سقوط كامل آن در كمتر از ربع قرن سبب قدرت گرفتن قابل توجه اعراب شد. در فلات ايران، بين النهرين و آسياى ميانه نفوس بسيار زيادى وجود داشت و پيوستن آنها به اعراب سبب قدرت گرفتن اين نيروى تازه از راه رسيده شد.
اما شكستهاى ايران از اعراب را نبايد فقط به حساب سستى رزمندگان ايرانى گذاشت چرا كه سربازان مذكور عمدتاً از طبقات فرودست بوده و به شدت از ظلم طبقاتى در عذاب بودند و از سوى ديگر اعراب تازه مسلمان نيز با انگيزه بوده وخود را در هر صورت برنده جنگها مى دانستند.
مرحوم دكتر احمد حامى نويسنده كتابهاى متعدد تاريخى در كتاب خود به نام «مهر» مى نويسد: جنگهاى اعراب و سپاهيان ساسانى نه پيروزى اعراب و نه شكست ايرانيان بود بلكه پيروزى مردم ستم كشيده و رنج ديده و انتقامجوى ايران و ايمان مسلمانان بود. سربازان ايرانى جنگ نكردند زيرا چيزى نداشتند كه براى نگهدارى از دست بدهند آنها خواستشان اين بود كه شكست بخورند تا جامعه طبقاتى ساسانيان برافتد و رنجشان به پايان برسد.
حامى براى سخنان خود دلايلى منطقى نيز مى آورد يكى آنكه باقيمانده پيروان مانى و مزدك به عربستان رفته و مسلمان شدند و همانها بيشترين اثر را بر آشفتگى فكرى سربازان و مردم ايران و شوراندن آنها عليه جامعه طبقاتى داشتند همين امر سبب شد تا شورشهاى متعدد داخلى قواى نظامى ايران را ضعيف كند و حتى سربازان، فرماندهان خود را بكشند.
حامى به درستى ذكر مى كند كه سپاهيان عرب براى فتح شهرهاى بزرگ ايران كافى نبوده اند چرا كه در تواريخ شمار آنها همواره ۲۰ يا ۳۰ هزار نفر بوده حال آنكه ايران در قرن هفتم ميلادى حداقل از ۱۰۰ شهر آباد برخوردار بوده بنابراين متصور است كه شهرها به دست خود مردم سقوط مى كرده و سپس چپاول مى شده است.
استاد حامى در كتاب خود تضادهاى بسيار جدى را از بين تاريخ متداول نوشته شده توسط اعراب را بيرون كشيده و كلاً آنها را رد كرده است. از جمله آنكه درباره جنگ قادسيه معتقد است، صحراى قادسيه در جنوب نجف اصلاً جاى نبرد ۱۵۰ هزار سرباز را نداشته و يا درجلوى دژهاى قديمى با گنجايش بسيار كم بوده وهرگز نمى توانسته شاهد مبارزه دهها هزار سرباز باشد.
درباره نبرد نهاوند نيز اطلاعات بسيار خوبى به ما مى دهد. وى مى گويد: در دره نهاوند جا براى جنگيدن چند هزار نفر نيز نيست چه برسد به مبارزه ۱۸۰ هزار سرباز. دره نهاوند از جنوب شرقى به شمال باخترى كشيده شده و رودى كه در آن روان است به گاماسب مى ريزد و كوههاى سر به فلك كشيده نهاوند را چون دژى در ميان خود گرفته اند.
به گفته حامى، اعراب هرگز در جنگهاى كوهستانى موفق نبوده اند و پا پيش نمى گذاشتند بنابراين در اين نبرد نيز قاعدتاً يا نبرد در اين ابعاد نبوده و يا آنكه برترى عددى اعراب بسيار قابل توجه بوده است نه آنكه ۱۵۰ هزار نفر در شهرى «حصارى» شوند و ۳۰ هزار عرب كه به نبرد در بيابان و زمين صاف عادت كرده اند آنها را تعاقب كنند.
البته در مجموع تفاوتى در اصل ماجرا نيست. حكومتى در ابعاد حكومت ساسانى ظرف ربع قرن به كلى از هم پاشيد و مجموعه تضادهاى درونى آن در كنار پيشروى اعراب مسلمان بزرگترين واقعه تاريخى قرن هفتم ميلادى را رقم زد.
در هر حال شكست نهاوند سبب سقوط ساير ولايات ايران به دست اعراب مى شود.
بررسى نتايج جنگهاى اعراب و ايران :
اعراب مسلمان طى مدت كوتاهى طومار دوقدرت بزرگ دنيا را جمع مى كنند اما شكست ايران اهميت بيشترى از شكست روم داشت كه تنها ولايات آسيايى و آفريقايى خود را از دست داد. ايران در آن زمان حداقل ۲ برابر خاك فعلى خود وسعت داشت و سقوط كامل آن در كمتر از ربع قرن سبب قدرت گرفتن قابل توجه اعراب شد. در فلات ايران، بين النهرين و آسياى ميانه نفوس بسيار زيادى وجود داشت و پيوستن آنها به اعراب سبب قدرت گرفتن اين نيروى تازه از راه رسيده شد.
اما شكستهاى ايران از اعراب را نبايد فقط به حساب سستى رزمندگان ايرانى گذاشت چرا كه سربازان مذكور عمدتاً از طبقات فرودست بوده و به شدت از ظلم طبقاتى در عذاب بودند و از سوى ديگر اعراب تازه مسلمان نيز با انگيزه بوده وخود را در هر صورت برنده جنگها مى دانستند.
مرحوم دكتر احمد حامى نويسنده كتابهاى متعدد تاريخى در كتاب خود به نام «مهر» مى نويسد: جنگهاى اعراب و سپاهيان ساسانى نه پيروزى اعراب و نه شكست ايرانيان بود بلكه پيروزى مردم ستم كشيده و رنج ديده و انتقامجوى ايران و ايمان مسلمانان بود. سربازان ايرانى جنگ نكردند زيرا چيزى نداشتند كه براى نگهدارى از دست بدهند آنها خواستشان اين بود كه شكست بخورند تا جامعه طبقاتى ساسانيان برافتد و رنجشان به پايان برسد.
حامى براى سخنان خود دلايلى منطقى نيز مى آورد يكى آنكه باقيمانده پيروان مانى و مزدك به عربستان رفته و مسلمان شدند و همانها بيشترين اثر را بر آشفتگى فكرى سربازان و مردم ايران و شوراندن آنها عليه جامعه طبقاتى داشتند همين امر سبب شد تا شورشهاى متعدد داخلى قواى نظامى ايران را ضعيف كند و حتى سربازان، فرماندهان خود را بكشند.
حامى به درستى ذكر مى كند كه سپاهيان عرب براى فتح شهرهاى بزرگ ايران كافى نبوده اند چرا كه در تواريخ شمار آنها همواره ۲۰ يا ۳۰ هزار نفر بوده حال آنكه ايران در قرن هفتم ميلادى حداقل از ۱۰۰ شهر آباد برخوردار بوده بنابراين متصور است كه شهرها به دست خود مردم سقوط مى كرده و سپس چپاول مى شده است.
استاد حامى در كتاب خود تضادهاى بسيار جدى را از بين تاريخ متداول نوشته شده توسط اعراب را بيرون كشيده و كلاً آنها را رد كرده است. از جمله آنكه درباره جنگ قادسيه معتقد است، صحراى قادسيه در جنوب نجف اصلاً جاى نبرد ۱۵۰ هزار سرباز را نداشته و يا درجلوى دژهاى قديمى با گنجايش بسيار كم بوده وهرگز نمى توانسته شاهد مبارزه دهها هزار سرباز باشد.
درباره نبرد نهاوند نيز اطلاعات بسيار خوبى به ما مى دهد. وى مى گويد: در دره نهاوند جا براى جنگيدن چند هزار نفر نيز نيست چه برسد به مبارزه ۱۸۰ هزار سرباز. دره نهاوند از جنوب شرقى به شمال باخترى كشيده شده و رودى كه در آن روان است به گاماسب مى ريزد و كوههاى سر به فلك كشيده نهاوند را چون دژى در ميان خود گرفته اند.
به گفته حامى، اعراب هرگز در جنگهاى كوهستانى موفق نبوده اند و پا پيش نمى گذاشتند بنابراين در اين نبرد نيز قاعدتاً يا نبرد در اين ابعاد نبوده و يا آنكه برترى عددى اعراب بسيار قابل توجه بوده است نه آنكه ۱۵۰ هزار نفر در شهرى «حصارى» شوند و ۳۰ هزار عرب كه به نبرد در بيابان و زمين صاف عادت كرده اند آنها را تعاقب كنند.
البته در مجموع تفاوتى در اصل ماجرا نيست. حكومتى در ابعاد حكومت ساسانى ظرف ربع قرن به كلى از هم پاشيد و مجموعه تضادهاى درونى آن در كنار پيشروى اعراب مسلمان بزرگترين واقعه تاريخى قرن هفتم ميلادى را رقم زد.
چهارشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۹۶
تصور ما از گناه چیست؟
همه ما از چگونگی داستان خلقت آدم و حوا اطلاع داریم . اینکه حوا در بهشت از میوه ممنوعه می خورد از دیدگاه دین مسیحیت گناهی بزرگ محسوب شده است. که به واسطه آن انسان از بهشت رانده می شود. و به زمین می آید.و مسیح که همان خدا تجسم یافته است برای اینکه کفاره گناه بشر را بدهد به شکل انسان بر روی زمین می آید.حال می پرسیم تصور ما از گناه چیست؟ آیا گناه چیزی به جز این است که عملی باعث رساندن آسیبی یا ضایع شدن حقی از خود و یا دیگران بشود؟ اینکه حوا سیبی می خورد به چه کسی آسیب می رسد؟ چه آسیب های جسمی یا روانی به خود یا دیگران به واسطه خوردن این سیب زد؟ اگر میوه ممنوعه چیزی بدی بود چرا یاد آوری خاطره رانده شدن از بهشت باعث نشد که آدم و حوا سراغ این میوه ممنوعه در روی زمین نروند.چقدر نافرمانی از خدا به دل آدم و حوا چسبیده بود که در زمین نیز به آن نافرمانی ادامه دادند.
خوب که برسی کنیم ثمره این نافرمانی به کسی آسیب نرساند به جز خود خدا.خدا در این داستان خلقت تنها به این دلیل که شیطان از او برده است اختیار از کف می دهد و حکم بر اخراج آدم و حوا از بهشت می دهد. چون خدا علی رغم خدائیش ، نتوانست آنقدر قدرت نفوذ کلام داشته باشد که آدم و حوا به حرف او بیشتر از حرف شیطان اهیت بدهند. قدرت شیطان از قدرت خدا بیشتر بود و این به خدائی خدا لطمه میزد.چون یکبار که آدم و حوا به حرف شیطان گوش فرا دادند بعید نبود که شیطان جای خدا را بگیرد و از آن پس به جای حرف خدا به حرف شیطان گوش بدهند و عملا شیطان جایگاه خدا را تسخیر کند.اما خدا مثل کسانی که موقع عصبانیت نمی توانند درست فکر کنند و تصمیماتی که می گیرند به ضرر خودشان تمام می شود، با راندن انسان از بهشت و آزاد گذاشتن شیطان در فریب انسان در عمل شیطان را در دست یافتن به آرزوی خود یاری رساند.
شیطان می خواست به جای خدا فرمان بدهد و موفق هم شد. در حقیقت خوردن سیب نیود که باعث حبوط آدم شد. بلکه حسادت خدا نسبت به شیطان بود که انسان را از بهشت راند.
مسیح به خاطر اینکه کفاره گناه انسان را بدهد ( همان گناه اولیه یعنی خوردن سیب است) به زمین می آید. آیا خوردن سیب اینقدر فاجعه بزرگی است که به واسطه آن خدا باید به زمین بیاید تا با مصلوب شدن خود گناه بشر را بشوید؟ مگر نمی شد در بهشت از این خطا در گذشت؟ در بهشت خدا فقط لازم بود از گناه دو انسان درگذرد. اما در زمین باید بار گناهان هزاران هزار انسان را به دوش بکشد .
این خدا که در قالب انسان به زمین آمده مغزش به اندازه یک انسان عادی هم کار نمی کند. چون وقتی به درخت انجیر که میوه نداشت بر می خورد به درخت نفرین می کند که خشک شود. خدایی که در برابر یک درخت بی میوه عصبانی می شود چقدر برای نظارت بر دنیا صلاحیت دارد؟
اگر بخواهیم داستان آدم و حوا را واقعی فرض کنیم چگونه می توانیم زمانی که عجز و ناله آدم و حوا برای بخشوده شدن در دل سنگ خدا تاثیر نمی گذارد، به پذیرفتن توبه امیدوار باشیم.خدایی که اینقدر در پیش شیطان احساس حقارت می کرد که این عقده را تنها با اخراج آدم فرو نشاند چگونه گناهان بزرگتر را که اثرات آن گاهی اجتماعی را آلوده می سازد، خواهد بخشید.
خدا از اینکه حوا سیبی خورد عصبانی شد. یا دش رفت که جلوی فرشته ها کلی پز داده که من از خلقت انسان چیزی میدانم که شما نمی دانید. آدم اسما را می داند اما شما نمی دانید. حد اقل آبروی خودش را جلوی فرشته ها حفظ نکرد. من مطمئنم که پس از اخراج آدم و حوا از بهشت ، فرشته ها کلی خدا را سرزنش کردند. بله، این همان تبارک الله احسن الخالقین است که پزش را به ما می دادی گناه خوردن سیب به بزرگی گناه خلق دنیای وارونه و سپردن زمام امور دنیا به دست بیماران شیزوفرنی که دچار تخیلات و اوهام هستند و فکر می کنند جن و پری با آنها گفتگو می کنند نیست.
گناه سیب خوردن به بزرگی خلق دنیای معیوب که در آن دنیا انسانهایی با ناتوانی جسمی بدون میل و ارداده خویش پا در آن می گذارند و همه طول عمر خود را ار لذت زندگی کردن محروم هستند، نیست. سیب خوردن گناه بزرگی است یا تفاوت بین انسانها قائل شدن؟ یکی را هدایت کردن و یکی را وا نهادن. یکی را زشت خلق کردن و یکی را زیبا آفریدن. یکی را روزی رساندن و دیگری را بی بهره کردن.
ما به خاطر خوردن یک سیب از بهشت رانده شدیم. اما ما انسانها، خدا را به خاطر گناهان بیشمارش از زندگی خود بیرون نمی رانیم.
خوب که برسی کنیم ثمره این نافرمانی به کسی آسیب نرساند به جز خود خدا.خدا در این داستان خلقت تنها به این دلیل که شیطان از او برده است اختیار از کف می دهد و حکم بر اخراج آدم و حوا از بهشت می دهد. چون خدا علی رغم خدائیش ، نتوانست آنقدر قدرت نفوذ کلام داشته باشد که آدم و حوا به حرف او بیشتر از حرف شیطان اهیت بدهند. قدرت شیطان از قدرت خدا بیشتر بود و این به خدائی خدا لطمه میزد.چون یکبار که آدم و حوا به حرف شیطان گوش فرا دادند بعید نبود که شیطان جای خدا را بگیرد و از آن پس به جای حرف خدا به حرف شیطان گوش بدهند و عملا شیطان جایگاه خدا را تسخیر کند.اما خدا مثل کسانی که موقع عصبانیت نمی توانند درست فکر کنند و تصمیماتی که می گیرند به ضرر خودشان تمام می شود، با راندن انسان از بهشت و آزاد گذاشتن شیطان در فریب انسان در عمل شیطان را در دست یافتن به آرزوی خود یاری رساند.
شیطان می خواست به جای خدا فرمان بدهد و موفق هم شد. در حقیقت خوردن سیب نیود که باعث حبوط آدم شد. بلکه حسادت خدا نسبت به شیطان بود که انسان را از بهشت راند.
مسیح به خاطر اینکه کفاره گناه انسان را بدهد ( همان گناه اولیه یعنی خوردن سیب است) به زمین می آید. آیا خوردن سیب اینقدر فاجعه بزرگی است که به واسطه آن خدا باید به زمین بیاید تا با مصلوب شدن خود گناه بشر را بشوید؟ مگر نمی شد در بهشت از این خطا در گذشت؟ در بهشت خدا فقط لازم بود از گناه دو انسان درگذرد. اما در زمین باید بار گناهان هزاران هزار انسان را به دوش بکشد .
این خدا که در قالب انسان به زمین آمده مغزش به اندازه یک انسان عادی هم کار نمی کند. چون وقتی به درخت انجیر که میوه نداشت بر می خورد به درخت نفرین می کند که خشک شود. خدایی که در برابر یک درخت بی میوه عصبانی می شود چقدر برای نظارت بر دنیا صلاحیت دارد؟
اگر بخواهیم داستان آدم و حوا را واقعی فرض کنیم چگونه می توانیم زمانی که عجز و ناله آدم و حوا برای بخشوده شدن در دل سنگ خدا تاثیر نمی گذارد، به پذیرفتن توبه امیدوار باشیم.خدایی که اینقدر در پیش شیطان احساس حقارت می کرد که این عقده را تنها با اخراج آدم فرو نشاند چگونه گناهان بزرگتر را که اثرات آن گاهی اجتماعی را آلوده می سازد، خواهد بخشید.
خدا از اینکه حوا سیبی خورد عصبانی شد. یا دش رفت که جلوی فرشته ها کلی پز داده که من از خلقت انسان چیزی میدانم که شما نمی دانید. آدم اسما را می داند اما شما نمی دانید. حد اقل آبروی خودش را جلوی فرشته ها حفظ نکرد. من مطمئنم که پس از اخراج آدم و حوا از بهشت ، فرشته ها کلی خدا را سرزنش کردند. بله، این همان تبارک الله احسن الخالقین است که پزش را به ما می دادی گناه خوردن سیب به بزرگی گناه خلق دنیای وارونه و سپردن زمام امور دنیا به دست بیماران شیزوفرنی که دچار تخیلات و اوهام هستند و فکر می کنند جن و پری با آنها گفتگو می کنند نیست.
گناه سیب خوردن به بزرگی خلق دنیای معیوب که در آن دنیا انسانهایی با ناتوانی جسمی بدون میل و ارداده خویش پا در آن می گذارند و همه طول عمر خود را ار لذت زندگی کردن محروم هستند، نیست. سیب خوردن گناه بزرگی است یا تفاوت بین انسانها قائل شدن؟ یکی را هدایت کردن و یکی را وا نهادن. یکی را زشت خلق کردن و یکی را زیبا آفریدن. یکی را روزی رساندن و دیگری را بی بهره کردن.
ما به خاطر خوردن یک سیب از بهشت رانده شدیم. اما ما انسانها، خدا را به خاطر گناهان بیشمارش از زندگی خود بیرون نمی رانیم.
شنبه، آذر ۰۴، ۱۳۹۶
تاریخچه مجسمه دربند
سرهنگ امیر شاه قدمی , کوهنورد، چترباز، مربی ممتاز اسکی از فدراسیون ایران و فرانسه، مربیگری کایت مردی که مجسمه اش ۴۹ سال است در میدان سربند تهران نصب شده است.
و علاوه بر فتح قله های مختلف،
به دلیل همکاری در عملیات مربوطه به نجات یک فروند هواپیمای آمریکایی سقوط کرده در قله زردکوه بختیاری به ارتفاع ۳۸۷۰ متر در سرمای ۳۰ درجه زیر صفر در سال ۱۳۴۰ که موفق به نجات افراد آن گشته از طرف رییس جمهور وقت آمریکا (کندی) مدال لیاقت نیز دریافت کرده است .
تاریخچه تندیس کوهنورد را در ادامه مطلب ملاحظه فرمایید. در سال۱۳۳۷، پیشنهاد حسن وجدانخوش، از کوهنوردان با سابقة کشور، برای نصب یک مجسمه کوهنوردیمورد تأیید سایر کوهنوردان قرار گرفت.
او پیشنهاد خود را نزد رئیس فدراسیون کوه نوردی، سرهنگ بیات، برد.
این پیشنهاد تایید شد و مهام، شهردار وقت تهران،
هزینة ساخت آن را قبول کرد.
سرهنگ بیات که رئیس مرکز آموزش کوهستانی ارتش نیز بود، امیر شاه قدمی، گروهبان ارتش و مربی کوهنوردی مرکز آموزش کوهستانی و مربی اسکی کشور را به عنوان مدل به استاد رضا لعل ریاحی، استاد دانشکده هنرهای زیبا، مجسمهساز و سرهنگ ارتش؛ معرفی کرد و شهرداری مبلغ ۱۰۰۰۰ تومان هزینة ساخت مجسمه را پرداخت.
درسال ۱۳۳۸، مدل گچی آن آماده و در میدان سربند نصب و طی مراسمی از آن پردهبرداری شد. متأسفانه در زمستان همان سال، به علت بارندگی و یخزدگی، دست و قسمتی از بدنة مجسمه خرد شد. این قسمت مدتها با پرچم ایران پوشانده شده بود.
درسال ۱۳۴۱، با پیگیری استاد رفعتی افشار، رئیس وقت فدراسیون، مجسمة سیمانی آماده شد و خلیل میلانی و عبدالحسین امین از طرف فدراسیون مأمور نصب آن شدند.
این مجسمه هنوز پا برجا است.
در آبانماه سال۱۳۵۰، بنا به پیشنهاد فدراسیون کوهنوردی ایران و موافقت انجمن شهر و شهرداری تهران، نام میدان سربند به میدان کوهنوردان تغییر یافت.
مجسمه کوهنورد با ارتفاع حدود سه متر، نماد کوهنوردان شناخته میشود.
«امیرشاه قدمی» پیکر تندیس میدان «سربند» در سن ۸۲ سالگی و به دلیل کسالت شدید دار فانی را وداع گفت.
و علاوه بر فتح قله های مختلف،
به دلیل همکاری در عملیات مربوطه به نجات یک فروند هواپیمای آمریکایی سقوط کرده در قله زردکوه بختیاری به ارتفاع ۳۸۷۰ متر در سرمای ۳۰ درجه زیر صفر در سال ۱۳۴۰ که موفق به نجات افراد آن گشته از طرف رییس جمهور وقت آمریکا (کندی) مدال لیاقت نیز دریافت کرده است .
تاریخچه تندیس کوهنورد را در ادامه مطلب ملاحظه فرمایید. در سال۱۳۳۷، پیشنهاد حسن وجدانخوش، از کوهنوردان با سابقة کشور، برای نصب یک مجسمه کوهنوردیمورد تأیید سایر کوهنوردان قرار گرفت.
او پیشنهاد خود را نزد رئیس فدراسیون کوه نوردی، سرهنگ بیات، برد.
این پیشنهاد تایید شد و مهام، شهردار وقت تهران،
هزینة ساخت آن را قبول کرد.
سرهنگ بیات که رئیس مرکز آموزش کوهستانی ارتش نیز بود، امیر شاه قدمی، گروهبان ارتش و مربی کوهنوردی مرکز آموزش کوهستانی و مربی اسکی کشور را به عنوان مدل به استاد رضا لعل ریاحی، استاد دانشکده هنرهای زیبا، مجسمهساز و سرهنگ ارتش؛ معرفی کرد و شهرداری مبلغ ۱۰۰۰۰ تومان هزینة ساخت مجسمه را پرداخت.
درسال ۱۳۳۸، مدل گچی آن آماده و در میدان سربند نصب و طی مراسمی از آن پردهبرداری شد. متأسفانه در زمستان همان سال، به علت بارندگی و یخزدگی، دست و قسمتی از بدنة مجسمه خرد شد. این قسمت مدتها با پرچم ایران پوشانده شده بود.
درسال ۱۳۴۱، با پیگیری استاد رفعتی افشار، رئیس وقت فدراسیون، مجسمة سیمانی آماده شد و خلیل میلانی و عبدالحسین امین از طرف فدراسیون مأمور نصب آن شدند.
این مجسمه هنوز پا برجا است.
در آبانماه سال۱۳۵۰، بنا به پیشنهاد فدراسیون کوهنوردی ایران و موافقت انجمن شهر و شهرداری تهران، نام میدان سربند به میدان کوهنوردان تغییر یافت.
مجسمه کوهنورد با ارتفاع حدود سه متر، نماد کوهنوردان شناخته میشود.
«امیرشاه قدمی» پیکر تندیس میدان «سربند» در سن ۸۲ سالگی و به دلیل کسالت شدید دار فانی را وداع گفت.
دوشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۹۶
بیماری دروغین کمال الملک !
در زمان مظفرالدین شاه ، کمال الملک مدتی اظهار بیماری می کرد که سکته ناقص کرده ام و نیمه راست بدنم مفلوج شده ، و عصائی به دست گرفته لنگان لنگان راه می رفت. اطرافیان بسیار متاسف شده که در این هنگام که موقع ثمررسیدن زحمات کمال الملک است ، بیچاره از کار افتاده و وجودش عاطل شده است. چند سال برین منوال بود تا مظفرالدین شاه درگذشت و دوره محمدعلیشاه هم سپری شد و متوجه شدند که کمال الملک سالم است و کار می کند ! اطرافیان خرسند و خشنود ازینکه کمال الملک شفا یافته است. کمال الملک روی به اطرافیان کرد و گفت: دروغ و تمارض بود و من بیماری نداشتم. و سبب اینکه طبیعت لغو مظفرالدین شاه می خواست مرا به کارهایی که شایسته ی قلم من نبود وادارد.
بن مایه : شاهنامه آخرش خوش است – روانشاد باستانی پاریزی
بن مایه : شاهنامه آخرش خوش است – روانشاد باستانی پاریزی
پنجشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۹۶
دینسالاری ( Theocracy ) چه نوع حکومتی است ؟
دینسالاری ( Theocracy ) به نوع خاصی از حکومت گفته میشود که در آن اصالت به قوانین دینی و فرد روحانی داده شدهاست، و نوعی حکومت است که در آن «خدا» مبنای سیاسی یک مملکت است و مملکت توسط نمایندگان مدعی خدا در رأس امور اداره میگردد.
بدین ترتیب مذهب غالب اصلیترین تعیینکنندهٔ خط و مشی اداره جامعه در نظام دینسالار است. دینسالاری در تاریخ اسلام نیز به کرات ظاهر گردیده است. امروزه، از میان ۱۹۲ عضو سازمان ملل متحد، ایران تنها کشوری است که بنا و اساس آن بر مبنای دینسالاری میباشد .
تاریخچه
واژه تئوکراسی از واژه یونانی θεοκρατία به معنی "حکومت خداوند" ریشه میگیرد. تئوکراسی اولین بار توسط جوزفیوس فلاویوس در قرن اول میلادی مطرح شد تا ویژگیهای حکومت یهودیان را مشخص کند. جوزفیوس اینچنین استدلال کرد که حکومت یهودیان به دلیل آنکه در هیچ کدام از سه نوع دولت شناخته شده یونانیان، یعنی پادشاهی، اشرافی و آنارشیسم جا نمیگرفت، منحصر به فرد به حساب میآمد، از همین رو جوزفیوس تئوکراسی را به عنوان چهارمین شکل حکومتی که در آن خدا و قوانینش قدرت مطلق هستند تفسیر کرد. تعریف جوزفیوس تا قبل از عصر روشنگری کاملا قابل قبول بود تا زمانی که این اصطلاح شروع به کسب مفاهیم جامعتر و به صورت غیرقابل انکاری منفی کرد، بخصوص وقتی که مورد تفسیر هگل قرار گرفت.
حکومتهای دینسالار در حال حاضر
ایران
حکومت ایران به عنوان یک جمهوری دینسالار تفسیر شده است. فرمانده کل قوا یا رهبر که یک فرد روحانی است توسط مجلس خبرگان رهبری انتخاب میشود. شورای نگهبان قانون اساسی وظیفه دارد که هر قانون تصویب شده در مجلس را با قانون اساسی و قوانین شریعت اسلام مطابقت دهد، همچنین موظف است صلاحیت همه نامزدهایی را که جهت شرکت در هر انتخابات به جز انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا در وزارت کشور ثبت نام میکنند را بررسی کند و پس از آن اجازه شرکت در انتخابات را به آن کاندیدا بدهد.
عربستان سعودی
قانون اساسی عربستان سعودی برپایه قوانین اسلامی یا شریعت نوشته شده است. قوانین اسلامی مسلمانان را امر میکند تا از الکل، فرآوردههای خوکی، قمار، زنا و بسیاری چیزهای دیگر که آن را حرام میخواند، پرهیز کنند.همچنین در شریعیت اسلام حقوق زنان نسبت به مردان برابر است.ولی در عربستان رعایت نمی شود
مقر پاپ (واتیکان)
جمهوری اسلامی پاکستان
جمهوری اسلامی افغانستان
جمهوری اسلامی موریتانی
شمال نیجریه
آچه (شمال سوماترا در اندونزی)
بدین ترتیب مذهب غالب اصلیترین تعیینکنندهٔ خط و مشی اداره جامعه در نظام دینسالار است. دینسالاری در تاریخ اسلام نیز به کرات ظاهر گردیده است. امروزه، از میان ۱۹۲ عضو سازمان ملل متحد، ایران تنها کشوری است که بنا و اساس آن بر مبنای دینسالاری میباشد .
تاریخچه
واژه تئوکراسی از واژه یونانی θεοκρατία به معنی "حکومت خداوند" ریشه میگیرد. تئوکراسی اولین بار توسط جوزفیوس فلاویوس در قرن اول میلادی مطرح شد تا ویژگیهای حکومت یهودیان را مشخص کند. جوزفیوس اینچنین استدلال کرد که حکومت یهودیان به دلیل آنکه در هیچ کدام از سه نوع دولت شناخته شده یونانیان، یعنی پادشاهی، اشرافی و آنارشیسم جا نمیگرفت، منحصر به فرد به حساب میآمد، از همین رو جوزفیوس تئوکراسی را به عنوان چهارمین شکل حکومتی که در آن خدا و قوانینش قدرت مطلق هستند تفسیر کرد. تعریف جوزفیوس تا قبل از عصر روشنگری کاملا قابل قبول بود تا زمانی که این اصطلاح شروع به کسب مفاهیم جامعتر و به صورت غیرقابل انکاری منفی کرد، بخصوص وقتی که مورد تفسیر هگل قرار گرفت.
حکومتهای دینسالار در حال حاضر
ایران
حکومت ایران به عنوان یک جمهوری دینسالار تفسیر شده است. فرمانده کل قوا یا رهبر که یک فرد روحانی است توسط مجلس خبرگان رهبری انتخاب میشود. شورای نگهبان قانون اساسی وظیفه دارد که هر قانون تصویب شده در مجلس را با قانون اساسی و قوانین شریعت اسلام مطابقت دهد، همچنین موظف است صلاحیت همه نامزدهایی را که جهت شرکت در هر انتخابات به جز انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا در وزارت کشور ثبت نام میکنند را بررسی کند و پس از آن اجازه شرکت در انتخابات را به آن کاندیدا بدهد.
عربستان سعودی
قانون اساسی عربستان سعودی برپایه قوانین اسلامی یا شریعت نوشته شده است. قوانین اسلامی مسلمانان را امر میکند تا از الکل، فرآوردههای خوکی، قمار، زنا و بسیاری چیزهای دیگر که آن را حرام میخواند، پرهیز کنند.همچنین در شریعیت اسلام حقوق زنان نسبت به مردان برابر است.ولی در عربستان رعایت نمی شود
مقر پاپ (واتیکان)
جمهوری اسلامی پاکستان
جمهوری اسلامی افغانستان
جمهوری اسلامی موریتانی
شمال نیجریه
آچه (شمال سوماترا در اندونزی)
یکشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۹۶
آقایان! همسرتان به این جملات احتیاج دارد
آقایان محترم شاید ندانید که یک جمله ساده چقدر می تواند روی زندگی مشترک تان تاثیر بگذارد و اعتماد همسرتان به شما و زندگی مشترک تان را بیشتر کند. اگر از آن دسته مردهایی هستید که فکر می کنند، جملات اهمیتی ندارد و تنها چیزی که مهم است درون شماست، کاملا در اشتباهید.
تا زمانی که با این احساسات درونی تان جمله ای نسازید و همسرتان را از آن ها با خبر نکنید، هیچ اتفاق خوبی در زندگی مشترک تان نخواهد افتاد. اگر هم از اهمیت این جملات باخبرید اما نمی دانید چه بگویید و از کجا شروع کنید، بهتر است از این توصیه ها کمک بگیرید و با دنیای زنان آشنا تر شوید.
باید باور کنید که دنیای ذهنی زنان و مردان تفاوت زیادی دارد و اگر می خواهید همسرتان را خوشحال کنید باید به دنیایش وارد شوید و او را به شیوه خودش آرام و شاد کنید.
۱ - چقدر زیبایی ...
زن ها دوست دارند ظاهرشان را ستایش کنید و گاهی به آن ها بگویید که چه چهره زیبایی دارند. حتی اگر همسر شما واقعا به این زیبایی نباشد از این که گمان کند در نظر شما این طور به نظر می رسد، احساس غرور خواهد کرد.
البته بی گدار به آب نزنید و بدون آن که برای حرف تان دلیلی داشته باشید او را ستایش نکنید. چون درست در زمانی که به همسرتان می گویید، چقدر زیبا هستی... او دلیل شما را خواهد پرسید و خواهد گفت از چه نظر؟ پس سعی کنید برای این ادعای تان جزئیاتی را هم مطرح کنید و به این فکر کنید، چه چیز در او زیباتر است و بعد سراغ تعریف کردن بروید.
۲ - تو خیلی خاصی ...
این که همسر شما بشنود که او فردی بی همتاست و هیچ زن دیگری نمی توانسته شما را به این اندازه خوشبخت کند، یک حس فوق العاده به او می دهد. زن ها دوست دارند، بدانند که با تمامی گزینه های دیگری که شاید همسرشان به آن ها برای ازدواج درنظر داشته فرق می کنند و آن ها ویژگی هایی دارند که از نظر شوهرشان در هیچ کدام از زن های دور بر هم وجود ندارد.
شما باید این خاص بودن را به او گوشزد کنید و بگویید که کدام یک از ویژگی های همسرتان بیش از دیگر ویژگی ها، شما را تحت تاثیر قرار داده. این موضوع نه تنها حس خوب مورد توجه قرار گرفتن و قدردانی شما را به او می دهد بلکه باعث می شود که او تمرکز بیشتری روی ویژگی های مثبتش داشته باشد و برای پررنگ کردن شان تلاش کند.
زن ها دوست دارند از شوهرشان بشنوند که پر از صفات مثبت هستند و این که همسرشان به دلیل همین صفات به آن ها افتخار می کند.
۳ - با تو بودن بی نظیر است ...
زن ها دوست دارند، همسرشان به رابطه ای که دارد افتخار کند و به دلیل آرامشی که در این رابطه دارد هم از آن ها قدردانی کند. این قدردانی ممکن است به شکل های مختلفی صورت بگیرد.
مثلا وقتی مردی زودتر از سر کار می آید و به همسرش می گوید، دوست داشتم امروز بیشتر کنار تو باشم یا این که دوست دارم وقتم را بیشتر با تو بگذرانم و باقی مانده کارهایم را هم کنار تو انجام دهم می تواند یک حس فوق العاده را در زنان ایجاد کند.
با شنیدن این قدردانی ها زن برای بیشتر درک کردن همسرش تلاش خواهد کرد و برای این که همسرش در ساعات بیشتری که در خانه است آرامش داشته باشد و این اتفاق را تکرار کند، مصمم تر خواهد شد. آن ها از این تصور که مردشان دوست دارد ساعتی از روز را تنها کنار او و تنها برای استفاده از وقت ۲ نفره شان مشخص می کند بیش از هر چیزی خوشحال می شوند.
۴ - دوستت دارم ...
اگر می خواهید همسرتان از این که دوستش دارید مطمئن شود چاره ای جز گفتن این حرف ندارید اما مهم تر از گفتن این حرف ها عملکرد شماست.
زن ها دوست دارند عشق تان را با کارهای تان نشان دهید. دادن یک شاخه گل، یک هدیه بی مناسبت، پیامک های احوالپرسی طول روز و خیلی کارهای ساده دیگر می تواند تاثیر خاصی روی رابطه شما بگذارد و این زندگی را در چشم همسرتان افتخار آمیزتر کند اما ماجرا به همین جا ختم نمی شود، شما باید مراقب تمام حرف هایی که میان تان رد و بدل می شود باشید و فکر نکنید کلمات تاثیر چندانی ندارند.
مهم تر از همه این که باید مراقب قول هایی که به همسرتان می دهید باشید. گر چه پاسخ مثبت شما به خواسته های همسرتان می تواند او را خوشحال کند اما عمل نکردن به وعده های کوچک و بزرگ تان مشکل را چند برابر خواهد کرد و تاثیری منفی روی نگاه همسرتان به شما و رابطه خواهد گذاشت.
۵ - متاسفم ...
برای زن ها مهم ترین اتفاقی که می تواند بعد از یک دعوا یا دلخوری پیش بیاید، شنیدن عذرخواهی مردشان است. آن ها دوست دارند تاسف واقعی شما را ببینند و بعد از این دلخوری ها مورد دلجویی قرار گیرند. غرورتان را کنار بگذارید و اگر اشتباه کرده اید قبل از توضیح دادن دلایل تان از او عذر خواهی کنید.
این که شما بدون گفتن این که پشیمانید شروع به توضیح دادن و دلیل تراشی کنید می تواند ناراحت کننده ترین واکنش بعد از دعوا برای یک زن باشد. پس اگر نمی خواهید اوضاع را از این که هست خراب تر کنید با یک جمله ای که از ته دل می گویید همه چیز را رو به راه کنید؛ بگویید: ببخشید و متاسفم!
۶ - همه چیز را درست می کنم ...
حتی اگر یک سوپرمن نباشید باید بتوانید به همسرتان اطمینان دهید که همه چیز تحت کنترل است و تا زمانی که در کنارش هستید نمی گذارید زندگی تان را چیزی تهدید کند.
گرچه شما با رفتارهای تان باید این اطمینان را در او ایجاد کنید اما در لحظاتی که او از ته دل غمگین است و احساس اضطراب می کند باید این جمله جادویی را به کار ببرید و به او آرامش دهید. اگر فکر می کنید فراهم کردن امکانات زندگی برای شاد کردن همسرتان کافی است اشتباه می کنید.
ایجاد احساس آرامش و اطمینان و گاهی بیان کردن این جملات او را بسیار آرام تر و اعتمادش به زندگی مشترک تان را هم بیشتر خواهد کرد.
۷ - بیا صحبت کنیم ...
اگر همسرتان مدتی است که ناراحت یا پریشان است اما توضیحی در این مورد به شما نمی دهد، باید خودتان پیش قدم شوید. شاید او مشکل بزرگی دارد که گفتنش برایش آسان نیست و شاید هم منتظر جرقه ای از طرف شماست.
یادتان نرود که هیچ ناراحتی بی دلیل نیست و این که شما از کنار این پریشانی ها بگذرید و آن ها را جدی نگیرید، می تواند همسرتان را ناراحت تر از آنچه هست کند و حتی گاهی زندگی مشترک تان را هم زیر سوال ببرد.
پس بعد از هر دلخوری که بین تان پیش می آید یا حتی زمانی که می بینید رفتار همسرتان تغییر کرده اما دلیلش را نمی دانید، به او پیشنهاد گفت و گو دهید و حتی اگر از این گفت وگو طفره رفت برایش توضیح دهید که شنیدن حرف ها و احساساتش چقدر برای شما اهمیت دارد و چقدر برای بهتر کردن زندگی مشترک تان اشتیاق دارید.
تا زمانی که با این احساسات درونی تان جمله ای نسازید و همسرتان را از آن ها با خبر نکنید، هیچ اتفاق خوبی در زندگی مشترک تان نخواهد افتاد. اگر هم از اهمیت این جملات باخبرید اما نمی دانید چه بگویید و از کجا شروع کنید، بهتر است از این توصیه ها کمک بگیرید و با دنیای زنان آشنا تر شوید.
باید باور کنید که دنیای ذهنی زنان و مردان تفاوت زیادی دارد و اگر می خواهید همسرتان را خوشحال کنید باید به دنیایش وارد شوید و او را به شیوه خودش آرام و شاد کنید.
۱ - چقدر زیبایی ...
زن ها دوست دارند ظاهرشان را ستایش کنید و گاهی به آن ها بگویید که چه چهره زیبایی دارند. حتی اگر همسر شما واقعا به این زیبایی نباشد از این که گمان کند در نظر شما این طور به نظر می رسد، احساس غرور خواهد کرد.
البته بی گدار به آب نزنید و بدون آن که برای حرف تان دلیلی داشته باشید او را ستایش نکنید. چون درست در زمانی که به همسرتان می گویید، چقدر زیبا هستی... او دلیل شما را خواهد پرسید و خواهد گفت از چه نظر؟ پس سعی کنید برای این ادعای تان جزئیاتی را هم مطرح کنید و به این فکر کنید، چه چیز در او زیباتر است و بعد سراغ تعریف کردن بروید.
۲ - تو خیلی خاصی ...
این که همسر شما بشنود که او فردی بی همتاست و هیچ زن دیگری نمی توانسته شما را به این اندازه خوشبخت کند، یک حس فوق العاده به او می دهد. زن ها دوست دارند، بدانند که با تمامی گزینه های دیگری که شاید همسرشان به آن ها برای ازدواج درنظر داشته فرق می کنند و آن ها ویژگی هایی دارند که از نظر شوهرشان در هیچ کدام از زن های دور بر هم وجود ندارد.
شما باید این خاص بودن را به او گوشزد کنید و بگویید که کدام یک از ویژگی های همسرتان بیش از دیگر ویژگی ها، شما را تحت تاثیر قرار داده. این موضوع نه تنها حس خوب مورد توجه قرار گرفتن و قدردانی شما را به او می دهد بلکه باعث می شود که او تمرکز بیشتری روی ویژگی های مثبتش داشته باشد و برای پررنگ کردن شان تلاش کند.
زن ها دوست دارند از شوهرشان بشنوند که پر از صفات مثبت هستند و این که همسرشان به دلیل همین صفات به آن ها افتخار می کند.
۳ - با تو بودن بی نظیر است ...
زن ها دوست دارند، همسرشان به رابطه ای که دارد افتخار کند و به دلیل آرامشی که در این رابطه دارد هم از آن ها قدردانی کند. این قدردانی ممکن است به شکل های مختلفی صورت بگیرد.
مثلا وقتی مردی زودتر از سر کار می آید و به همسرش می گوید، دوست داشتم امروز بیشتر کنار تو باشم یا این که دوست دارم وقتم را بیشتر با تو بگذرانم و باقی مانده کارهایم را هم کنار تو انجام دهم می تواند یک حس فوق العاده را در زنان ایجاد کند.
با شنیدن این قدردانی ها زن برای بیشتر درک کردن همسرش تلاش خواهد کرد و برای این که همسرش در ساعات بیشتری که در خانه است آرامش داشته باشد و این اتفاق را تکرار کند، مصمم تر خواهد شد. آن ها از این تصور که مردشان دوست دارد ساعتی از روز را تنها کنار او و تنها برای استفاده از وقت ۲ نفره شان مشخص می کند بیش از هر چیزی خوشحال می شوند.
۴ - دوستت دارم ...
اگر می خواهید همسرتان از این که دوستش دارید مطمئن شود چاره ای جز گفتن این حرف ندارید اما مهم تر از گفتن این حرف ها عملکرد شماست.
زن ها دوست دارند عشق تان را با کارهای تان نشان دهید. دادن یک شاخه گل، یک هدیه بی مناسبت، پیامک های احوالپرسی طول روز و خیلی کارهای ساده دیگر می تواند تاثیر خاصی روی رابطه شما بگذارد و این زندگی را در چشم همسرتان افتخار آمیزتر کند اما ماجرا به همین جا ختم نمی شود، شما باید مراقب تمام حرف هایی که میان تان رد و بدل می شود باشید و فکر نکنید کلمات تاثیر چندانی ندارند.
مهم تر از همه این که باید مراقب قول هایی که به همسرتان می دهید باشید. گر چه پاسخ مثبت شما به خواسته های همسرتان می تواند او را خوشحال کند اما عمل نکردن به وعده های کوچک و بزرگ تان مشکل را چند برابر خواهد کرد و تاثیری منفی روی نگاه همسرتان به شما و رابطه خواهد گذاشت.
۵ - متاسفم ...
برای زن ها مهم ترین اتفاقی که می تواند بعد از یک دعوا یا دلخوری پیش بیاید، شنیدن عذرخواهی مردشان است. آن ها دوست دارند تاسف واقعی شما را ببینند و بعد از این دلخوری ها مورد دلجویی قرار گیرند. غرورتان را کنار بگذارید و اگر اشتباه کرده اید قبل از توضیح دادن دلایل تان از او عذر خواهی کنید.
این که شما بدون گفتن این که پشیمانید شروع به توضیح دادن و دلیل تراشی کنید می تواند ناراحت کننده ترین واکنش بعد از دعوا برای یک زن باشد. پس اگر نمی خواهید اوضاع را از این که هست خراب تر کنید با یک جمله ای که از ته دل می گویید همه چیز را رو به راه کنید؛ بگویید: ببخشید و متاسفم!
۶ - همه چیز را درست می کنم ...
حتی اگر یک سوپرمن نباشید باید بتوانید به همسرتان اطمینان دهید که همه چیز تحت کنترل است و تا زمانی که در کنارش هستید نمی گذارید زندگی تان را چیزی تهدید کند.
گرچه شما با رفتارهای تان باید این اطمینان را در او ایجاد کنید اما در لحظاتی که او از ته دل غمگین است و احساس اضطراب می کند باید این جمله جادویی را به کار ببرید و به او آرامش دهید. اگر فکر می کنید فراهم کردن امکانات زندگی برای شاد کردن همسرتان کافی است اشتباه می کنید.
ایجاد احساس آرامش و اطمینان و گاهی بیان کردن این جملات او را بسیار آرام تر و اعتمادش به زندگی مشترک تان را هم بیشتر خواهد کرد.
۷ - بیا صحبت کنیم ...
اگر همسرتان مدتی است که ناراحت یا پریشان است اما توضیحی در این مورد به شما نمی دهد، باید خودتان پیش قدم شوید. شاید او مشکل بزرگی دارد که گفتنش برایش آسان نیست و شاید هم منتظر جرقه ای از طرف شماست.
یادتان نرود که هیچ ناراحتی بی دلیل نیست و این که شما از کنار این پریشانی ها بگذرید و آن ها را جدی نگیرید، می تواند همسرتان را ناراحت تر از آنچه هست کند و حتی گاهی زندگی مشترک تان را هم زیر سوال ببرد.
پس بعد از هر دلخوری که بین تان پیش می آید یا حتی زمانی که می بینید رفتار همسرتان تغییر کرده اما دلیلش را نمی دانید، به او پیشنهاد گفت و گو دهید و حتی اگر از این گفت وگو طفره رفت برایش توضیح دهید که شنیدن حرف ها و احساساتش چقدر برای شما اهمیت دارد و چقدر برای بهتر کردن زندگی مشترک تان اشتیاق دارید.
چهارشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۹۶
ابونصر فارابی
بیوگرافی و زندگینامه
محمد بن محمد، از پاراب، فاراب ماوراء النهر، در کناره سير دريا ( رود سيحون ) بود. در سال 259 ه متولد شد ، پدرش از سرداران سپاه سامانيان و از نژاد ايرانی بود. ترک دانستن او، چنانکه بعضی پنداشته اند خطاست . " ابن النديم " که معاصر آن فيلسوف بود، اصلا به ترک بودن او اشاره يی ندارد ، بلکه در آثار قرن ششم هجری و بعد از آن به ترک بودن فارابی تصريح شده است.
فارابی از ماوراء النهر به قصد تحصيل علوم به بغداد رفت و در محضر " ابو بشر متی بن يونس القنائی " ، استاد بزرگ منطق و حکمت حاضر شد و سپس از استادی "يوحنا نام " منسوب به شهر حران، که از تربيت شدگان حوزه علمی مرو بود قسمتی از منطق و علوم فلسفی را فرا گرفت ، همه کتب ارسطو را مطالعه کرد و بر معانی آنها واقف شد ، پس از بغداد به مصر و از آنجا به شام رفت .
اهميت فارابی بيشتر در شرحهای او بر آثار ارسطو خاصه بر منطقيات معلم اول است، چون با کارهای او منطق ارسطو به بهترين وجه به مسلمين شناسانده شد. او را تالی معلم اول يعنی ارسطو دانسته و "المعلم الثانی" لقب داده اند . اما فعاليت علمی او در اين حد نماند بلکه خود نيز آثار مهمی ابداع کرد که بخش بزرگی از آن در دست و بسياری تاکنون طبع و به زبانهای مختلف ترجمه شده که از آنجمله می توان به : " رسالة فی مبادی آرا اهل المدينة الفاضلة " حاوی نظريه فارابی در اخلاق است و " الجمع بين رايی الحکيمين افلاطون الالهی و ارسطو " را نام برد که فارابی در آن کوشيده است تا اصول عقايد افلاطون و ارسطو را با هم وفق دهد ، اغراض ما بعد الطبيعة که شرح و تحرير روشنی است از کتاب " الحروف " ارسطو در ما بعد الطبيعة ، " فصوص الحکم " ، " عيون المسائل " ، " احصاء العلوم " و چندين کتاب و رساله ديگر . به فارابی اشعاری را به فارسی نسبت داده اند که اين رباعی از جمله آنهاست :
اسرار وجود خام و ناپخته بماند و آن گوهر بس شريف ناسفته بماند
هر کس به دليل عقل چيزی گفتست آن نکته که اصل بود ناگفته بماند
کتاب فارابی در علم موسيقی همواره به عنوان مهمترين کتاب ديرين فن محسوب می شود ، اين کتاب چند بار به طبع رسيده و ترجمه يی از آن نيز به زبان فرانسوی منتشر شده است.
فارابی مانند همه دانشمندانی که در تمدن اسلامی عنوان فيلسوف داشته اند در اغلب علوم زمان خود صاحب تصانيفی بوده است . اطلاعات وی در رياضيات و موسيقی خوب ولی در طب و طبيعيات متوسط بوده است . روش فلسفی او را بايد در حقيقت يک روش نو افلاطونی اسلامی ناميد.
اثر فارابی در حکمای بعد از او بسيار بوده چنانکه هرگاه سخن از حکمت مشاء يا به طور اعم فلسفه در تمدن اسلامی به ميان آمده است او و ابن سينا به عنوان دو فرد شاخص از ميان مسلمين و در کنار هم و همراه افلاطون و ارسطو ذکر شده اند.
جمعه، آبان ۱۲، ۱۳۹۶
اين شتری است که در خانه همه کس می خوابد
بطوری که می دانيم و در مقاله گوشت شتر قربانی در کتاب حاضر فی الجمله شرح داده شد، سه روز قبل از عيد قربان يک شتر ماده را در حالی که به انواع گلهای رنگارنگ و حتي سبزی و برگهای درختان زينت داده بودند و جمعيت بسياری از هر طبقه و صنف دنبال او می افتادند؛ در شهر ميگرداندند و برای او طبل و نقاره و شيپور می زدند و سخنان دينی و اشعار مذهبی می خواندند. اين شتر از هر جا و هر کوی و برزن که ميگذشت مردم دور او جمع ميشدند و پشم حيوان را عوام الناس - بويژه زنان آرزومند - مايه اقبال و رفع نکبت و وبال دانسته، به عنوان تيمن و تبرک از بدنش می کندند و از اجزا تعويذ و حرز بازو و گردن خود و اطفال قرار می دادند.
اين جريان و آداب و رسوم که رياست آن به عهده شخص معينی بود و مباشرين اين کار القاب خاصی داشتند؛ مدت سه روز بطول می انجاميد و در اين مدت شتر گردانی به در خانه هر يک از اعيان و اشراف شهر که ميرسيدند شتر را به زانو در می آوردند و از صاحب خانه به فراخور مقام و شخصيتش چيز قابل توجهی نقداً يا جنساً ميگرفتند و از آنجا می گذشتند. روز سوم که روز عيد قربان بود، اين حيوان زبان بسته را به طرز جانگدازی نحر می کردند، و هنوز جان در بدن داشت که هر کس با خنجر و چاقو و دشنه حمله ور ميشد، و هنوز چشمان وحشت زده اش در کاسه سر به اطراف می نگريست که تمام اعضای بدنش پاره پاره شده، گوشتهايش به يغما می رفته است.
کاری به تفصيل قضيه نداريم، غرض اين است که به گفته استاد ارجمند شادروان سيد جلال الدين همايی: «از مبنای همين کار در زبان فارسی کنايات و امثالی وارد شده است مانند "شتر را کشتند". يعنی کار تمام شد. "فلانی شتر قربانی شده است" يعنی: هر کس او را به طرفی می کشيد، يا به معنی اينکه دور او را گرفته، اهميتش می دهند ولی بالاخره نابودش می سازند.» در دنباله مطلب اين اصطلاح و ضرب المثل می رسد که: شتر را در منزل فلانی خوابانده اند. يعنی: غائله را به گردن او انداخته اند.
اين جريان و آداب و رسوم که رياست آن به عهده شخص معينی بود و مباشرين اين کار القاب خاصی داشتند؛ مدت سه روز بطول می انجاميد و در اين مدت شتر گردانی به در خانه هر يک از اعيان و اشراف شهر که ميرسيدند شتر را به زانو در می آوردند و از صاحب خانه به فراخور مقام و شخصيتش چيز قابل توجهی نقداً يا جنساً ميگرفتند و از آنجا می گذشتند. روز سوم که روز عيد قربان بود، اين حيوان زبان بسته را به طرز جانگدازی نحر می کردند، و هنوز جان در بدن داشت که هر کس با خنجر و چاقو و دشنه حمله ور ميشد، و هنوز چشمان وحشت زده اش در کاسه سر به اطراف می نگريست که تمام اعضای بدنش پاره پاره شده، گوشتهايش به يغما می رفته است.
کاری به تفصيل قضيه نداريم، غرض اين است که به گفته استاد ارجمند شادروان سيد جلال الدين همايی: «از مبنای همين کار در زبان فارسی کنايات و امثالی وارد شده است مانند "شتر را کشتند". يعنی کار تمام شد. "فلانی شتر قربانی شده است" يعنی: هر کس او را به طرفی می کشيد، يا به معنی اينکه دور او را گرفته، اهميتش می دهند ولی بالاخره نابودش می سازند.» در دنباله مطلب اين اصطلاح و ضرب المثل می رسد که: شتر را در منزل فلانی خوابانده اند. يعنی: غائله را به گردن او انداخته اند.
یکشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۹۶
اولین زنی که در تاریخ ایران به مجلس راه یافت
هاجر تربیت( ۵ ) سال ۱۲۸۴ شمسی در استانبول ترکیه در روزهای پر تب و تاب انقلاب مشروطه به دنیا آمد. پدر او، حسین قلی تربیت از کارمندان دولت و از اعضای محلی سفارت ایران در ترکیه زمان خود بود.( ۶ ) بدين ترتیب، هاجر تحصیلات دروس دوره متوسطه را در استانبول فرا گرفت. وی به سه زبان عربی، فرانسه و انگلیسی آشنایی داشت و در سفارت ایران در عثمانی مشغول به کار شد. در همین زمان بود که با محمدعلی تربیت( ۷ ) یکی از روشنفکران سرشناس و از آزادی خواهان مشروطیت آذربایجان آشنا شد. وی همسر اول( ۸ ) خود را از دست داده بود و همین آشنایی منجربه ازدواج با هاجر در سال ۱۳۰۱ شد.( ۹ ) او پس از ازدواج با محمدعلي تربیت به ايران آمد.
هاجر به مدت ده سال از عمر خود را که در تبریز بود صرف خدمت به فرهنگ و اصلاح مدارس و تشویق دختران کرد و یکی از دغدغه های اصلی او آموزش و تربیت دختران ایران بود و موضوعی که بعدها بارها از تریبون مجلس به آن اشاره کرد و خواستار آموزش برای بانوان بود و برای تحقق به این هدف کوشید. وی به عنوان یک شخص فرهنگی که سال ها وقت خود را در آموزش و پرورش افراد را اول در دامان مادر « : آموزش دادن به دختران صرف کرده بود. معتقد بود ». و بعد در مدارس و بالاخره در جامعه تقویت کرد (۱۰)
محمدعلی تربیت زمانی که به ریاست فرهنگ آذربایجان منصوب شد، دبستان [» دوشیزگان « ۱۱ [ را برای دختران تأسیس کرد و مدیریت آن را بر عهدۀ هاجر گذاشت.
هنگامی که محمدعلي تربیت در سال ۱۳۱۱ به علت انتخاب وی به سمت نمايندگی مجلس شورای ملی مردم، تبریز را ترک کرد به اتفاق همسرش به تهران آمد، هاجر به جهت که همان دانش سرای » دارالمعلمات تهران « سوابقش در مدارس تبريز، در تهران به ریاست مقدماتی دختران بود، انتخاب شد. در ارديبهشت ۱۳۱۴ رضاشاه به وزير معارف وقت خود، علی اصغر حكمت، دستور برپايی جمعیتی از زنان آزادی خواه تهرانی را صادر كرد. بعدها اين نامیده شد. کانون بانوان مهم ترین مجمعی بود که زنان در دورۀ » كانون بانوان « جمعیت به نام
تجدد برای کوشش های ادبی خود پدید آوردند.] ۱۲ [در ابتدا هاجر تربیت نخستین مدير اين کانون بود.] ۱۳ [ و اهداف آن طبق اساسنامه عبارت بودند از:
- ۱ . تربیت فكری و اخلاقی بانوان، تعلیم خانه داری و پرورش طفل مطابق قواعد علمی به وسیله ی خطابه ها، نشريات، كلاس های اكابر و غیره.
- ۲ . تشويق به ورزش های متناسب برای تربیت جسمانی با رعايت اصول صحی.
- ۳ . ايجاد مؤسسات خیريه برای امداد به مادران بی بضاعت و اطفال بی سرپرست.
- ۴ . ترغیب به سادگی در زندگی و استعمال امتعه ی وطن.
- ۵ . اين كانون بر طبق ماده ) ۵۸۷ ( قانون تجارت] ۱۴ [ مصوب ۱۳۱۱ ش. شخصیت حقوقی دارد و
[». رئیس آن نماينده ی كانون خواهد بود ۱۵ ]
اول اینکه اين كانون در سايۀ « : كانون بانوان از سه جنبه با سازمان های قبلی متفاوت بود حمايت دولت به وجود آمده بود و مقدار قابل توجهی بودجه از وزارت فرهنگ دريافت می كرد.
چنین رابطه ای بین گروهی از زنان و دولت بی سابقه بود. دوم اینکه هدف كانون بانوان كسب حقوق برابر به نفع زنان نبود، كانون بانوان حامی وضع موجود بود و مواضع فمینیستی بسیار تعديل شده ای اتخاذ می كرد. سوم فعالیت كانون بانوان در محدودۀ فعالیت هاي خیريه ای و تا [.». حدودی اجتماعی برای زنان خلاصه می شد
در ۱۳۱۸ خورشیدی زمانی که رضاشاه دستور داد مدارسی را که به وسیلة خارجیان اداره می شود، بسته و یا ریاست آن ها به ایرانیان واگذار شود، هاجر تربیت به ریاست دبیرستان مدرسة امریکایی سابق( منصوب شد. هشت سال بعد ریاست دبیرستان به زن ( » نوربخش « دیگری محول شد و هاجر با سمت بازرس فعالیت خود را ادامه داد. در سال ۱۳۱۹ هنگامی که بنگاه حمایت مادران تأسیس شد، تربیت نیز به عضویت هیئت مدیرۀ بنگاه آن انتخاب و سمت دبیری کل آن بنگاه را به عهده داشت.] ۱۷ [ وی بارها از تریبون مجلس به مناسبت تأسیس بنگاه حمایت مادران و کودکان که روز مادر نام گذاری شده بود، سخنرانی نمود. ضمن اشاره به
یکی از بهترین و مهمترین مؤسساتی است که تا « : اینکه در این بنگاه خدمت می کند، افزود [.». حال به صحت و سلامت مادران و کودکان خدمات شایانی کرده است ۱۸ [ همچنین در جلسۀ ۲۷۷ بنگاه حمایت مادران که سال های سال است به این مملکت « : اشاره کرد که [». خدمت می کند یکى از درآمدهایش همان کمک شهردارى بوده و هست ۱۹ ][» حزب زنان « هاجر تربیت از اعضاي فعال ۲۰ [ بود. این حزب در مهرماه ۱۳۲۲ با هدف حفظ وگسترش حقوق اجتماعی بانوان و آشنا نمودن آنان به وظایف و حقوق خود در تهران تشکیل گردید.
حزب زنان در سال ۱۳۲۴ تغییر نام داد، برای اینکه اعتراض های » شورای زنان ايران « به متعددی مطرح شد و این حزب آن گونه كه مدعی شده بود يك حزب سیاسی نبود.] ۲۱ ]
در ۲۴ مهرماه ۱۳۲۳ تربیت به اتفاق فاطمه سیاح] ۲۲ [ از طرف حزب زنان برای مطالعه و تأسیس رابطه
با زنان ترک به کشور ترکیه مسافرت نمود و هاجر شرح مبسوطی از این سفر را در روزنامۀ اطلاعات
آورده است.] ۲۳ [ غیر از فعالیت های اجتماعی و فرهنگی او، در روزنامه ها و مجله های گوناگون هم مقالاتی می نوشت که از آن جمله می توان به روزنامۀ اطلاعات اشاره کرد.] ۲۴ ]
در سال ۱۳۲۴ توسط بانوان اعضای شورای زنان به شهرداری تهران پیشنهاد شد که در ادارۀ امور بنگاه های خیریه با شهرداری تشریک مساعی نمایند. بدین ترتیب انجمن معاونت عمومی زنان شهر تهران دائر گردید که تربیت یکی از اعضای فعال دبیرخانه و نایب رئیس این انجمن بود و از طرف بانوان فعال کشور بخش شیر و خورشید سرخ بانوان تأسیس گردید و تربیت نیزعضویت در کمیتۀ مرکزی این جمعیت و ریاست کمیسیون سازمان دختران انتخاب و در این راه به فعالیت مشغول شد.] ۲۵ ]
تربیت در سال ۱۳۲۸ از طرف وزارت کشور به سمت ریاست ادارۀ امور اجتماعی وزارت کشور و
چهار دایرۀ فرهنگی، بهداشتی، تربیتی و خیریه )اجتماعی( منصوب شد. چهار سال بعد دولت این اداره را
منحل کرد و هاجر تربیت به سمت بازرس منصوب شد. او همچنین کودکستانی را تحت نظر خود، در
وزارت کشور دایر کرد.] ۲۶ [ وی همچنین علاوه بر این فعالیت ها به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد. بعدها در دوره ششم مجلس سنا نام هاجر تربیت هم در لیست سناتورهای زن قرار گرفت.] ۲۷ [ او تألیفات زیادی هم از خود به جا گذاشت که از جمله تألیفات او: رسالۀ زن در قرن بیستم و بیش از ۱۲۰ داستان از انگلیس و فرانسه چاپ نموده است و صدها مقالۀ علمی و ادبی و اجتماعی نوشته است.] ۲۸ [ وی در سال ۱۳۴۵ ، نامهای [» مبنی بر تقاضای حق استعلاج « : به ریاست مجلس شورای ملی می نویسد ۲۹ [ که مبتلا به
درد مفاصل و فشار خون است و به استراحت و معالجه نیاز دارد. سرانجام تربیت در ۲۹ دی ماه ۱۳۵۲ در دورۀ سناتوری اش درگذشت.
کارنامۀ نمایندگی هاجر تربیت در مجلس بیست ویکم
انتخابات مجلس بیست ویکم در ۲۶ شهریور ۱۳۴۲ برگزار شد و مجلس پس از ۲ سال و سه ماه و ۲۵ روز فترت در ۱۴ مهر ۱۳۴۲ گشایش یافت و در ۱۳ مهر ۱۳۴۶ به دستور محمدرضا شاه منحل شد.] ۳۰ ]
هاجر تربیت از جمله زنانی بود که در دوره های بیست ويكم و بیست ودوم مجلس شورای ملی به عنوان نمايندۀ مردم تهران انتخاب شد. وی در دورۀ بیست ویکم با کسب ۱۷۰۱۱۲ رأی از مجموع ۲۷۱۴۲۰ رأی اکثریت آرا را به خود اختصاص داد.] ۳۱ [ علاوه بر هاجر تربیت در این دورۀ مجلس پنج زن دیگر نیز با نام های: نیره ابتهاج سمیعی، شوکت ملک جهانبانی، مهرانگیز دولتشاهی، فرخ رو پارسا و نزهت نفیسی حضور داشتند. در میان آن ها شوکت ملک جهانبانی و بعد از آن هاجر تربیت بیشترین سخنرانی را در مجلس بیست ويكم داشتند.
هاجر به مدت ده سال از عمر خود را که در تبریز بود صرف خدمت به فرهنگ و اصلاح مدارس و تشویق دختران کرد و یکی از دغدغه های اصلی او آموزش و تربیت دختران ایران بود و موضوعی که بعدها بارها از تریبون مجلس به آن اشاره کرد و خواستار آموزش برای بانوان بود و برای تحقق به این هدف کوشید. وی به عنوان یک شخص فرهنگی که سال ها وقت خود را در آموزش و پرورش افراد را اول در دامان مادر « : آموزش دادن به دختران صرف کرده بود. معتقد بود ». و بعد در مدارس و بالاخره در جامعه تقویت کرد (۱۰)
محمدعلی تربیت زمانی که به ریاست فرهنگ آذربایجان منصوب شد، دبستان [» دوشیزگان « ۱۱ [ را برای دختران تأسیس کرد و مدیریت آن را بر عهدۀ هاجر گذاشت.
هنگامی که محمدعلي تربیت در سال ۱۳۱۱ به علت انتخاب وی به سمت نمايندگی مجلس شورای ملی مردم، تبریز را ترک کرد به اتفاق همسرش به تهران آمد، هاجر به جهت که همان دانش سرای » دارالمعلمات تهران « سوابقش در مدارس تبريز، در تهران به ریاست مقدماتی دختران بود، انتخاب شد. در ارديبهشت ۱۳۱۴ رضاشاه به وزير معارف وقت خود، علی اصغر حكمت، دستور برپايی جمعیتی از زنان آزادی خواه تهرانی را صادر كرد. بعدها اين نامیده شد. کانون بانوان مهم ترین مجمعی بود که زنان در دورۀ » كانون بانوان « جمعیت به نام
تجدد برای کوشش های ادبی خود پدید آوردند.] ۱۲ [در ابتدا هاجر تربیت نخستین مدير اين کانون بود.] ۱۳ [ و اهداف آن طبق اساسنامه عبارت بودند از:
- ۱ . تربیت فكری و اخلاقی بانوان، تعلیم خانه داری و پرورش طفل مطابق قواعد علمی به وسیله ی خطابه ها، نشريات، كلاس های اكابر و غیره.
- ۲ . تشويق به ورزش های متناسب برای تربیت جسمانی با رعايت اصول صحی.
- ۳ . ايجاد مؤسسات خیريه برای امداد به مادران بی بضاعت و اطفال بی سرپرست.
- ۴ . ترغیب به سادگی در زندگی و استعمال امتعه ی وطن.
- ۵ . اين كانون بر طبق ماده ) ۵۸۷ ( قانون تجارت] ۱۴ [ مصوب ۱۳۱۱ ش. شخصیت حقوقی دارد و
[». رئیس آن نماينده ی كانون خواهد بود ۱۵ ]
اول اینکه اين كانون در سايۀ « : كانون بانوان از سه جنبه با سازمان های قبلی متفاوت بود حمايت دولت به وجود آمده بود و مقدار قابل توجهی بودجه از وزارت فرهنگ دريافت می كرد.
چنین رابطه ای بین گروهی از زنان و دولت بی سابقه بود. دوم اینکه هدف كانون بانوان كسب حقوق برابر به نفع زنان نبود، كانون بانوان حامی وضع موجود بود و مواضع فمینیستی بسیار تعديل شده ای اتخاذ می كرد. سوم فعالیت كانون بانوان در محدودۀ فعالیت هاي خیريه ای و تا [.». حدودی اجتماعی برای زنان خلاصه می شد
در ۱۳۱۸ خورشیدی زمانی که رضاشاه دستور داد مدارسی را که به وسیلة خارجیان اداره می شود، بسته و یا ریاست آن ها به ایرانیان واگذار شود، هاجر تربیت به ریاست دبیرستان مدرسة امریکایی سابق( منصوب شد. هشت سال بعد ریاست دبیرستان به زن ( » نوربخش « دیگری محول شد و هاجر با سمت بازرس فعالیت خود را ادامه داد. در سال ۱۳۱۹ هنگامی که بنگاه حمایت مادران تأسیس شد، تربیت نیز به عضویت هیئت مدیرۀ بنگاه آن انتخاب و سمت دبیری کل آن بنگاه را به عهده داشت.] ۱۷ [ وی بارها از تریبون مجلس به مناسبت تأسیس بنگاه حمایت مادران و کودکان که روز مادر نام گذاری شده بود، سخنرانی نمود. ضمن اشاره به
یکی از بهترین و مهمترین مؤسساتی است که تا « : اینکه در این بنگاه خدمت می کند، افزود [.». حال به صحت و سلامت مادران و کودکان خدمات شایانی کرده است ۱۸ [ همچنین در جلسۀ ۲۷۷ بنگاه حمایت مادران که سال های سال است به این مملکت « : اشاره کرد که [». خدمت می کند یکى از درآمدهایش همان کمک شهردارى بوده و هست ۱۹ ][» حزب زنان « هاجر تربیت از اعضاي فعال ۲۰ [ بود. این حزب در مهرماه ۱۳۲۲ با هدف حفظ وگسترش حقوق اجتماعی بانوان و آشنا نمودن آنان به وظایف و حقوق خود در تهران تشکیل گردید.
حزب زنان در سال ۱۳۲۴ تغییر نام داد، برای اینکه اعتراض های » شورای زنان ايران « به متعددی مطرح شد و این حزب آن گونه كه مدعی شده بود يك حزب سیاسی نبود.] ۲۱ ]
در ۲۴ مهرماه ۱۳۲۳ تربیت به اتفاق فاطمه سیاح] ۲۲ [ از طرف حزب زنان برای مطالعه و تأسیس رابطه
با زنان ترک به کشور ترکیه مسافرت نمود و هاجر شرح مبسوطی از این سفر را در روزنامۀ اطلاعات
آورده است.] ۲۳ [ غیر از فعالیت های اجتماعی و فرهنگی او، در روزنامه ها و مجله های گوناگون هم مقالاتی می نوشت که از آن جمله می توان به روزنامۀ اطلاعات اشاره کرد.] ۲۴ ]
در سال ۱۳۲۴ توسط بانوان اعضای شورای زنان به شهرداری تهران پیشنهاد شد که در ادارۀ امور بنگاه های خیریه با شهرداری تشریک مساعی نمایند. بدین ترتیب انجمن معاونت عمومی زنان شهر تهران دائر گردید که تربیت یکی از اعضای فعال دبیرخانه و نایب رئیس این انجمن بود و از طرف بانوان فعال کشور بخش شیر و خورشید سرخ بانوان تأسیس گردید و تربیت نیزعضویت در کمیتۀ مرکزی این جمعیت و ریاست کمیسیون سازمان دختران انتخاب و در این راه به فعالیت مشغول شد.] ۲۵ ]
تربیت در سال ۱۳۲۸ از طرف وزارت کشور به سمت ریاست ادارۀ امور اجتماعی وزارت کشور و
چهار دایرۀ فرهنگی، بهداشتی، تربیتی و خیریه )اجتماعی( منصوب شد. چهار سال بعد دولت این اداره را
منحل کرد و هاجر تربیت به سمت بازرس منصوب شد. او همچنین کودکستانی را تحت نظر خود، در
وزارت کشور دایر کرد.] ۲۶ [ وی همچنین علاوه بر این فعالیت ها به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد. بعدها در دوره ششم مجلس سنا نام هاجر تربیت هم در لیست سناتورهای زن قرار گرفت.] ۲۷ [ او تألیفات زیادی هم از خود به جا گذاشت که از جمله تألیفات او: رسالۀ زن در قرن بیستم و بیش از ۱۲۰ داستان از انگلیس و فرانسه چاپ نموده است و صدها مقالۀ علمی و ادبی و اجتماعی نوشته است.] ۲۸ [ وی در سال ۱۳۴۵ ، نامهای [» مبنی بر تقاضای حق استعلاج « : به ریاست مجلس شورای ملی می نویسد ۲۹ [ که مبتلا به
درد مفاصل و فشار خون است و به استراحت و معالجه نیاز دارد. سرانجام تربیت در ۲۹ دی ماه ۱۳۵۲ در دورۀ سناتوری اش درگذشت.
کارنامۀ نمایندگی هاجر تربیت در مجلس بیست ویکم
انتخابات مجلس بیست ویکم در ۲۶ شهریور ۱۳۴۲ برگزار شد و مجلس پس از ۲ سال و سه ماه و ۲۵ روز فترت در ۱۴ مهر ۱۳۴۲ گشایش یافت و در ۱۳ مهر ۱۳۴۶ به دستور محمدرضا شاه منحل شد.] ۳۰ ]
هاجر تربیت از جمله زنانی بود که در دوره های بیست ويكم و بیست ودوم مجلس شورای ملی به عنوان نمايندۀ مردم تهران انتخاب شد. وی در دورۀ بیست ویکم با کسب ۱۷۰۱۱۲ رأی از مجموع ۲۷۱۴۲۰ رأی اکثریت آرا را به خود اختصاص داد.] ۳۱ [ علاوه بر هاجر تربیت در این دورۀ مجلس پنج زن دیگر نیز با نام های: نیره ابتهاج سمیعی، شوکت ملک جهانبانی، مهرانگیز دولتشاهی، فرخ رو پارسا و نزهت نفیسی حضور داشتند. در میان آن ها شوکت ملک جهانبانی و بعد از آن هاجر تربیت بیشترین سخنرانی را در مجلس بیست ويكم داشتند.
سهشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۹۶
چهارشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۹۶
پول چیست؟
بسیاری تعریف ثروت را برابر با مقدار پولی که یک فرد دارد، می دانند. بی شک، پول نقش مهمی در موضوع ثروت ایفا می کند، اما به واقع پول چیست؟ اگر معنی این واژه را در نظر بگیریم، پول تکه ای کاغذ و یا قطعه فلزی کوچک است که ارزشش از طریق ارقامی که روی آن چاپ یا حک شده، اندازه گیری می شود. اما باید گفت که در اصل، پول یک مفهوم محسوب می شود.
در گذشته های دور، مردم میزان ثروت را بوسیله تعداد گاوها، گوسفندها، اسب ها و یا برده هایی که در اختیار داشتند، اندازه گیری می کردند. امروزه، تعداد صفرهایی حساب بانکی، متراژ خانه و مدل خودروی افراد است که میزان ثروت آنها را مشخص می کند. با وجود این، ارزیابی میزان ثروت بدون وارد شدن به محدوده زندگی افراد، کار آسانی نیست. به عنوان مثال، ممکن است خانواری که در بزرگترین خانه یک محله زندگی می کند، بیش از سایر ساکنان آن، بدهکار و نزدیک به ورشکستگی باشد.
پول، ابزار اندازه گیری است
حال اگر پول را ابزار اندازه گیری در نظر بگیریم، نکته ای که اهمیت می یابد، میزان ریال (یا هر ارز دیگر) مثبت است. ریال مثبت یا "سرمایه خالص" در واقع پول فاقد هرگونه بدهی است. به عنوان مثال، اگر ۱۰۰ هزار ریال در حساب بانکی خود داشته و هیچ بدهی ندارید، سرمایه خالصی به میزان ۱۰۰ هزار ریال دارید. اما اگر همین مقدار پول در حساب بانکی خود داشته و ۵۰ هزار ریال بدهی داشته باشید، سرمایه خالص حقیقی شما ۵۰ هزار ریال است.
هرچه میزان ریال مثبت شما بیشتر باشد، ثروتمندتر بوده و از قدرت خرید بیشتری برخوردار هستید. این در شرایطی است که بسیاری از مردم جهان دارای سرمایه خالص منفی بوده و نه تنها بیش از میزان پول خود بلکه بیش از ارزش خانه، خودرو و ... بدهکار هستند.
پول مترادف با قدرت است
پول می تواند قدرت را برای شما به ارمغان آورد. اما اگر در یک جزیره متروک گرفتار شده و چند میلیارد ریال به همراه داشته باشید، این پول تنها به اندازه کاغذ و جوهری که برای تولید آن استفاده شده، ارزشمند است. مفیدترین استفادهای هم که می توان از آن داشت، روشن کردن آتش برای درخواست کمک و یا گرم نگه داشتن شما است. حتا برای رهایی از این وضعیت حاضر هستید تا با رضایت کامل تمام پول را به ناجیان خود بپردازید. از این رو، نمی توان پول را ابزار حقیقی اندازه گیری قدرت دانست.
پول، یک مفهوم است
پول به عنوان شیوه ای یکسان برای اندازه گیری ارزش کالاها و خدمات، جایگزین معاملات پایاپای شده است. این سیستمی است که مصرف کننده و تولید کننده از آن بهره می برند. در شرایطی که مصرف کنندگان، کالاها و خدمات را خریداری می کنند، کارآفرینان و تولیدکنندگان نیز زمان مردم را خریداری می کنند. در واقع، کارمندان و کارگران به معامله وقت خود به منظور دریافت پولی می پردازند که برای خرید کالا و خدمات به آن نیاز دارند. این چرخهای بی پایان است. چرخه ای که بخش اعظم جمعیت جهان در آن حضور دارند.
زمانی که از کشوری به کشور دیگر سفر می کنید، خیلی زود این نکته را متوجه می شوید که پول، یک مفهوم است. دلار آمریکا در آلمان و یا پوند انگلیس در چین کاربردی نداشته و این مساله درباره بسیاری از کشورهای جهان صدق می کند.
تغییر الگوواره (پارادایم) پول
الگوواره مفهومی در باور عموم بوده که می تواند درست یا اشتباه باشد. به عنوان مثال، جهان مسطح است، بیماری ها غیر قابل درمان هستند و شما باید سخت کار کنید تا پول در بیاورید، از آن جملهاند. اما در حقیقت جهان گرد است، اکثر بیماری ها قابل درمان هستند و برای پول درآوردن نیازی به سخت کار کردن نیست، بلکه باید هوشمندانه کار کنید.
کسب و کار شخصی یکی از شیوه های استفاده بهینه از زمان با تهیه کالا و خدمات از طریق تامین کنندگان دیگر و یا استخدام چند کارمند یا کارگر برای افزایش بهرهوری است. اگرچه، در ظاهر یکی از ساده ترین شیوه ها محسوب می شود، اما خطرات و چالش های مختلفی نیز در این مسیر وجود دارند.
شیوه دیگر برای افزایش ثروت و کسب پول، سرمایه گذاری پولی است که در اختیار دارید. همانند کسب و کار شخصی، خطرات مختلفی نیز در این زمینه وجود دارند. اما سرمایه گذاری این امکان را فراهم می کند تا با تلاشی کمتر در مقایسه با آغاز کسب و کار شخصی، شاهد افزایش پول خود باشید.
اگرچه پول بخش مهمی از اکثر جوامع را تشکیل می دهد، اما همانگونه که اشاره شد، یک مفهوم است. ارزشمند بودن پول تنها به این خاطر است که ما آن را ارزشمند کردهایم. در واقع، ارزش حقیقی پول به سیستم یکپارچه تجارت باز می گردد که اجازه رشد و توسعه افراد را فراهم می کند. در غیر این صورت، پول ابزاری برای اندازه گیری همانند یک خطکش ساده خواهد بود.
در گذشته های دور، مردم میزان ثروت را بوسیله تعداد گاوها، گوسفندها، اسب ها و یا برده هایی که در اختیار داشتند، اندازه گیری می کردند. امروزه، تعداد صفرهایی حساب بانکی، متراژ خانه و مدل خودروی افراد است که میزان ثروت آنها را مشخص می کند. با وجود این، ارزیابی میزان ثروت بدون وارد شدن به محدوده زندگی افراد، کار آسانی نیست. به عنوان مثال، ممکن است خانواری که در بزرگترین خانه یک محله زندگی می کند، بیش از سایر ساکنان آن، بدهکار و نزدیک به ورشکستگی باشد.
پول، ابزار اندازه گیری است
حال اگر پول را ابزار اندازه گیری در نظر بگیریم، نکته ای که اهمیت می یابد، میزان ریال (یا هر ارز دیگر) مثبت است. ریال مثبت یا "سرمایه خالص" در واقع پول فاقد هرگونه بدهی است. به عنوان مثال، اگر ۱۰۰ هزار ریال در حساب بانکی خود داشته و هیچ بدهی ندارید، سرمایه خالصی به میزان ۱۰۰ هزار ریال دارید. اما اگر همین مقدار پول در حساب بانکی خود داشته و ۵۰ هزار ریال بدهی داشته باشید، سرمایه خالص حقیقی شما ۵۰ هزار ریال است.
هرچه میزان ریال مثبت شما بیشتر باشد، ثروتمندتر بوده و از قدرت خرید بیشتری برخوردار هستید. این در شرایطی است که بسیاری از مردم جهان دارای سرمایه خالص منفی بوده و نه تنها بیش از میزان پول خود بلکه بیش از ارزش خانه، خودرو و ... بدهکار هستند.
پول مترادف با قدرت است
پول می تواند قدرت را برای شما به ارمغان آورد. اما اگر در یک جزیره متروک گرفتار شده و چند میلیارد ریال به همراه داشته باشید، این پول تنها به اندازه کاغذ و جوهری که برای تولید آن استفاده شده، ارزشمند است. مفیدترین استفادهای هم که می توان از آن داشت، روشن کردن آتش برای درخواست کمک و یا گرم نگه داشتن شما است. حتا برای رهایی از این وضعیت حاضر هستید تا با رضایت کامل تمام پول را به ناجیان خود بپردازید. از این رو، نمی توان پول را ابزار حقیقی اندازه گیری قدرت دانست.
پول، یک مفهوم است
پول به عنوان شیوه ای یکسان برای اندازه گیری ارزش کالاها و خدمات، جایگزین معاملات پایاپای شده است. این سیستمی است که مصرف کننده و تولید کننده از آن بهره می برند. در شرایطی که مصرف کنندگان، کالاها و خدمات را خریداری می کنند، کارآفرینان و تولیدکنندگان نیز زمان مردم را خریداری می کنند. در واقع، کارمندان و کارگران به معامله وقت خود به منظور دریافت پولی می پردازند که برای خرید کالا و خدمات به آن نیاز دارند. این چرخهای بی پایان است. چرخه ای که بخش اعظم جمعیت جهان در آن حضور دارند.
زمانی که از کشوری به کشور دیگر سفر می کنید، خیلی زود این نکته را متوجه می شوید که پول، یک مفهوم است. دلار آمریکا در آلمان و یا پوند انگلیس در چین کاربردی نداشته و این مساله درباره بسیاری از کشورهای جهان صدق می کند.
تغییر الگوواره (پارادایم) پول
الگوواره مفهومی در باور عموم بوده که می تواند درست یا اشتباه باشد. به عنوان مثال، جهان مسطح است، بیماری ها غیر قابل درمان هستند و شما باید سخت کار کنید تا پول در بیاورید، از آن جملهاند. اما در حقیقت جهان گرد است، اکثر بیماری ها قابل درمان هستند و برای پول درآوردن نیازی به سخت کار کردن نیست، بلکه باید هوشمندانه کار کنید.
کسب و کار شخصی یکی از شیوه های استفاده بهینه از زمان با تهیه کالا و خدمات از طریق تامین کنندگان دیگر و یا استخدام چند کارمند یا کارگر برای افزایش بهرهوری است. اگرچه، در ظاهر یکی از ساده ترین شیوه ها محسوب می شود، اما خطرات و چالش های مختلفی نیز در این مسیر وجود دارند.
شیوه دیگر برای افزایش ثروت و کسب پول، سرمایه گذاری پولی است که در اختیار دارید. همانند کسب و کار شخصی، خطرات مختلفی نیز در این زمینه وجود دارند. اما سرمایه گذاری این امکان را فراهم می کند تا با تلاشی کمتر در مقایسه با آغاز کسب و کار شخصی، شاهد افزایش پول خود باشید.
اگرچه پول بخش مهمی از اکثر جوامع را تشکیل می دهد، اما همانگونه که اشاره شد، یک مفهوم است. ارزشمند بودن پول تنها به این خاطر است که ما آن را ارزشمند کردهایم. در واقع، ارزش حقیقی پول به سیستم یکپارچه تجارت باز می گردد که اجازه رشد و توسعه افراد را فراهم می کند. در غیر این صورت، پول ابزاری برای اندازه گیری همانند یک خطکش ساده خواهد بود.
جمعه، مهر ۲۱، ۱۳۹۶
ژنرال ريگان
می گويند وقتی رضا شاه از ژنرال ريگان فرانسوی پرسيد : ارتش من چه مدت می تواند در برابر ارتش شوروی و انگليس مقاومت كند؟ ژنرال پاسخ داد: ۲۴ ساعت.
اطرافيان رضاشاه كه او را بسيار برافروخته ديدند ژنرال را به گوشه ای كشيدند تا از خشم رضا شاه در امان باشد. آنگاه از او پرسيدند: آخر اين چه حرفی است! تو واقعاً فكر می كنی ارتش اين قدر ضعيف و ناتوان است؟
ژنرال ريگان پس از قدری تأمل گفت : حقيقتش را بخواهيد من اين را برای خوشايند شاه گفتم. اين ارتش ۲۴ دقيقه هم نمی تواند در برابر ارتش شوروی و انگليس مقاومت كند.
این ارتش در زمان محمد رضا شاه فقید به پنجمین ارتش قدرتمند جهان تبدیل می گردد. یادش گرامی
اطرافيان رضاشاه كه او را بسيار برافروخته ديدند ژنرال را به گوشه ای كشيدند تا از خشم رضا شاه در امان باشد. آنگاه از او پرسيدند: آخر اين چه حرفی است! تو واقعاً فكر می كنی ارتش اين قدر ضعيف و ناتوان است؟
ژنرال ريگان پس از قدری تأمل گفت : حقيقتش را بخواهيد من اين را برای خوشايند شاه گفتم. اين ارتش ۲۴ دقيقه هم نمی تواند در برابر ارتش شوروی و انگليس مقاومت كند.
این ارتش در زمان محمد رضا شاه فقید به پنجمین ارتش قدرتمند جهان تبدیل می گردد. یادش گرامی
دوشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۹۶
جنگ ارومیه نبرد شاه عباس صفوی با عثمانی
در
اواخر قرن ۱۶ قدرت نظامى عثمانى به حد
اعلاى خود رسيده بود و اگرچه اتحاد
اروپاييان مانع حرکت آنها به سمت مركز و
غرب اروپا شده بود اما آنها در حال توسعه
مرزهاى جنوبى و شرقى خود بودند.
در
چنين زمانى آنها به جز ايران عملاً مانعى
پيش خود نداشتند.
عثمانيها در دوران قدرت خود در قرون شانزده و هفده شبه جزيره عربستان، خاورميانه عربى ، مصر، ليبى و حتى الجزاير را در اختيار داشتند اما على رغم ۲ لشكركشى بزرگ سلطان سليم و سلطان سليمان هنوز نتوانسته بودند خاك اصلى ايران را تصرف كنند اگرچه بين النهرين را از دست ايران خارج كرده بودند.
حملات جديد
در ۱۵۸۷ عثمانى از ضعف موقت پيش آمده در حكومت صفويه استفاده كرد و سردار خود فرهاد پاشا را با ارتشى بزرگ روانه شمال بين النهرين كرد ارتش وى سپاه ۱۵هزار نفره ايران را در نزديكى بغداد شكست داد و با تغيير جهت به شمال ايران تبريز را تصرف كرده و قصد جداكردن خوزستان و لرستان كرد. دراين زمان ايران شاه جوان و پرقدرتى را در اختيار داشت اما اين مرد بزرگ كه بعدها به شاه عباس كبير معروف شد در ابتداى كار خود كشورى را تحويل گرفته بود كه از چندين جهت تحت كنترل و تجاوز همسايگان بود.
وى كه تنها يك سال از سلطنتش مى گذشت در ابتداى حكومت درگير نبردهاى جنوب با پرتغاليها و شرق با ازبكان بود . بنابراين مجبور شد براى جلوگيرى از سقوط بخش غربى و جنوبى خاك ايران تن به مصالحه با عثمانى بدهد. در ۱۵۹۰ عثمانى ها شهرهاى تبريز، شيروان و ايالات گرجستان و لرستان را از دست ايران خارج كردند و در مقابل پيشنهاد صلح و تخليه جنوب ايران را دادند كه شاه عباس پذيرفت.
تشكيل ارتش منظم
شاه عباس به خوبى دريافته بود كه نبرد با قدرتهاى غربى نظير عثمانى و پرتغاليها متفاوت با جنگ با قدرتهاى محلى شرقى است و شكست سپاههاى آنها تنها در صورتى ممكن است كه ارتش از سلاحهاى آتشين و پياده نظام جنگ آزموده برخوردار شود. از طرفى او مى دانست كه عثمانى به چيزى كمتر از فتح كامل ايران (به مانند فتح دهها كشور ديگر منطقه) رضايت نمى دهد بنابراين تمام قدرت را صرف احياى ارتش ايران كرد. ارتشى كه عملاً پس از قدرت يافتن مغولان در ۴ قرن قبل از بين رفته بود.
در ۱۶۰۰ او به جز ۶۰ هزار نيروى سوار قزلباش از ۱۰هزار سوار مخصوص شاه و ۱۲ هزار نيروى پياده نظام برخوردار بود. الله وردى خان فرمانده معروف ايران نيز دراين زمان با استفاده از تجربيات اروپاييان (كه دشمن عثمانى بودند) تكنيك توپريزى را فرا گرفته و علاوه بر آن فنون استفاده از تفنگ را فرا گرفتند.
سرپرسى سايكس در كتاب تاريخ ايران خود از قول يك سياح انگليسى اوضاع را چنين نقل مى كند:
ايرانى مسلط، اكنون فنون جنگى را ياد گرفته و اكنون ۵۰۰ عراده توپ برنج و ۶۰هزار تفنگچى دارد ايرانيان زمانى كه شمشير داشتند تركها از آنها مى ترسيدندو حالا كه ضربات آنها جدى تر و با صنايع گوگردى آميخته شده مخوف شده اند.
نبرد عظيم اروميه
در ۱۶۰۲ ميلادى شاه عباس كه خود را آنقدر قوى ديد كه بتواند پنجه در پنجه قدرت اول نظامى دنياى قرن ۱۷ بيندازد بنابراين به سمت مناطق متصرفه عثمانى به راه افتاد و ظرف يك سال كليه متصرفات آن كشور را باز پس گرفت سپس قصد فتح بغداد كرد.
سلطان احمد پادشاه جوان عثمانى و پسر سلطان محمد سوم كه انتظار ضدحمله هاى ايران را نداشت تصميم گرفت كه به مانند اسلاف خود سپاهى عظيم به سمت ايران گسيل كند بنابراين در ۱۶۰۳ سپاه ۱۰۰هزارنفرى عثمانى به فرماندهى جقال اوغلى به سمت تبريز به حركت درآمد . نيروهاى محلى از برابر ارتش عظيم عثمانى جا خالى كردند و گمان همه به اين بود كه كار ايران تمام است. اين در حالى بود كه شاه ايران با جمع آورى نيروهاى خود در حوالى درياچه اروميه انتظار سردار عثمانى و سپاه بزرگش را مى كشيد. سپاه ايران دراين زمان حدود ۶۲ هزار نفر بود و توپخانه ايران نيز كوچكتر از تركها بود. تدبير شاه عباس تقسيم سپاه به دو قسمت بود بنابراين ابتدا ۱۰هزار سوار از جان گذشته حمله را به سپاه عثمانى آغاز كردند (شاه عباس ۵۰هزار پياده خود را از چشم فرماندهان عثمانى مخفى كرد) تركها به گمان آنكه با توپخانه قادر به دفع حمله سواران هستند نظم پياده نظام خود را بر هم زده و سواران ايرانى را نشانه رفتند اما سرعت سواران ايرانى دراين زمان جاى خود را به مانورى بى نظير داد يعنى سواران به جاى حركت مستقيم به سمت توپخانه و پياده نظام در عرض سپاه عثمانى حركت كردند و بدون توجه به آتش سنگين توپهاى عثمانى خود را به عقب سپاه ترك رساندند . جقال اوغلى به گمان آنكه ۱۰هزار سوار اكنون كاملاً در محاصره خواهند بود با پياده نظام راه برگشت سواران ايرانى را بست و با تغيير جهت توپها سعى در نابودى آنها كرد غافل از اينكه ۵۰هزار سرباز ايرانى با سرعت خود را به جلوى سپاه ترك رساندند و ناگهان نبرد به درجه اى شدت گرفت كه كار از دست فرماندهان ترك خارج شد همزمان با شدت گرفتن نبرد پياده نظام ، سواران ايرانى كه اكنون از كمند توپ و پياده نظام عثمانى خارج شده بودند با برگشت به سمت سپاه ترك قتل عام هولناكى را آغاز كردند.
توپخانه عثمانى نيز قادر به عمل نبود چرا كه ۲ سپاه درهم آميخته بودند.
تا پايان روز ۲۰ هزار سرباز عثمانى كشته شدند و سپاه متلاشى شده عثمانى كلاً منطقه را به سمت غرب ترك كرد.
شكست تركان در نبرد اروميه سبب تصرف مجدد آذربايجان ، كردستان ، بغداد، موصل، ديار بكر ، گنجه، تفليس و باكو شد و عثمانيان كليه متصرفات خود را در ۳ دهه اخير به ايران بازگرداندند.
تداوم حملات عثمانى به ايران
عثمانيان كه نمى خواستند شكست را از دولت ايران قبول كنند در ۱۶۰۷ سپاهى بزرگ به ايران فرستادند مرادپاشا فرمانده اين سپاه بود اما اين سپاه شكستى سخت از ايران خورد، ۹ سال بعد در ۱۶۱۶ سلطان مصطفى خليل پاشا را با ۶۰ هزار سوار به جنگ ايران فرستادند وى على رغم پيروزى هاى اوليه در تسخير تبريز ناموفق بود.
در ۱۶۲۳ تركها آخرين كوشش خود را با اعزام سپاهى مجهز به ۴ واحد بزرگ توپخانه براى بازپس گيرى بغداد انجام دادند اما در تلاش خود ناموفق ماندند و چون نبرد ۶ ماه به طول انجاميد در سپاه ترك شورش رخ داد و از اين زمان به بعد زمان به شدت به زيان تركها پيش رفت چرا كه حضور شخص شاه عباس در سپاههاى ايران قدرت مدافعان بغداد را دوبرابر كرده و پس از ۷ ماه محاصره عملاً سپاه ترك روحيه خود را از دست داده و توسط نيروهاى ايران كاملاً منهدم گرديدند. نفرات باقيمانده سپاه عثمانى به دليل گرسنگى هرگز موطن خود را نديدند و در بيابانهاى عراق و سوريه تلف شدند.
نتيجه نبردهاى شاه عباس
بى ترديد اگر در قرون شانزده و هفده شاهان پرقدرت صفويه در ايران حاكم نبودند ايران نيز جزو ايالات چهل و چندم عثمانى مى شد اما ضربات خردكننده ارتش شاه عباس و شجاعت سواران قزلباش بازوان متجاوز عثمانى را از كار انداخت و اين ارتش جهنمى را مجبور كرد كه به تصرفات سرزمين خود قانع بماند مضافاً آنكه نبردهاى اروميه و بغداد حداقل يك سوم نيروهاى امپراتورى مذكور را هدر داد و توان اين كشور را براى ادامه تجاوزاتش به غرب تحليل برد.
تاريخ دوباره تكرار شد و ايران به مانند ۱۷۰۰ سال قبل مجدداً شمشير قدرتى مخوف در جنوب اروپا را كند كرد و به سربازان مشابه لژيونرهاى رومى ضرب شست «شمشير ايران» را چشاند.
جنگ چهل و هفتم : نبردهاى خليج فارس
در قرن ۱۶ميلادى در اروپا دو قدرت بزرگ دريايى فعال بود. اسپانيا و پرتغال . واسكودو گاماى پرتغالى و فعاليت كاشفان بزرگ اين كشور ابتدا سبب بازشدن پاى مردان دريانورد به مناطق جديد شد و سپس جنگاورانى مانند البوكرك به سرعت فتوحات را گسترش دادند. در ۱۵۸۰ به مدت نيم قرن پرتغال به تصرف اسپانيا درآمد اما فتوحات اين كشور در سراسر جهان هنوز جزو داراييهاى پرتغال محسوب مى شد و اين كشور به سادگى حاضر به واگذارى ميدان به قدرتهاى «قرن هفدهمى » نبود.
ورود انگلستان به خليج فارس
از جمله نقاطى كه پرتغال در آن حضورى قوى داشت خليج فارس بود و انگليس و هلند كه براى ورود به آسياى نزديك و هند برنامه هاى فراوانى داشتند مجبور بودند ابتدا اين قدرت سنتى را از ميان بردارند. بنابراين بين كشتيهاى انگليسى و پرتغالى (كه مانع تجارت انگليسها شده بودند) در ۲۸ دسامبر ۱۶۲۰ در شرق بندر جاسك (در جنوب ايران) درگيرى به وقوع پيوست.
۴كشتى انگليسى در حالى حمله به ناوهاى پرتغالى را آغاز كردند كه ۴ ناو پرتغالى جثه اى بزرگتر داشته و از رقيب تازه وارد ترس چندانى نداشتند اما پشتكار انگليسها سبب شد تا پرتغاليها به سادگى شكست خورده و عقب نشينى كنند.
همكارى ايران و انگليس
چنانكه سرپرسى سايكس مى گويد در ۱۶۲۱ ايرانيها تصميم گرفتند با كمك نيروى دريايى انگليس، پرتغاليها را براى هميشه از منطقه بيرون كنند چرا كه مردان پرتغالى مبدل به چپاولگران دائمى بنادر جنوبى ايران شده بودند. قلعه پرتغاليها در جزيره بزرگ قشم واقع بود و ايرانيها موفق شده بودند از غفلت پرتغال استفاده كرده و يك لشكر كامل را به داخل جزيره بفرستند. تقسيم كار مشخص بود نبرد دريا با انگليسها و نبرد خشكى با ايرانيها. سود ايران نيز خلاصى از قدرت خشن دريانوردان پرتغال و سود انگليس توسعه تجارت دريايى خود در منطقه. در ژانويه ۱۶۲۲ ، ۹ كشتى انگليسى پس از آنكه در تنگه هرمز با مشكلى مواجه نشدند اقدام به پياده كردن توپ در جزيره قشم كرده و قلعه مذكور به سرعت به تسخير متفقين درآمد. بلافاصله نيروهاى ايرانى و انگليسى به هرمز حمله كرده و عمده قواى پرتغال را شكست داده و كليه كشتى هاى آن كشور را به آتش كشيدند.
نيروهاى ايرانى كه تحت فرمان امام قلى خان حاكم شجاع فارس بودند حمله را به قلعه اصلى هرمز آغاز كردند و على رغم كشته هاى زياد در نهايت قلعه به تصرف مهاجمان درآمد.
پايان كار پرتغال
اگرچه شكست هاى اخيرالذكر پرتغال را به شدت در منطقه ضعيف كرده بود اما هنوز آنقدر قدرت داشتند كه سواحل جنوب خليج فارس را در اختيار بگيرند و اتحاد هلند و انگليس نيز نتوانست آنها را از منطقه براند و حتى انگليس بهترين كشتى هايش را در نبرد از دست داد تا آنكه در ۱۶۳۰ پس از آنكه نيروهاى اعزامى پرتغال براى تصرف مجدد هرمز شكست خورد و در مسقط نيز «امام عمان» بر نيروهاى پرتغالى مسلط شد ناگهان امپراتورى پرتغال در شرق نزديك كاملاً از هم پاشيد.
نتيجه نبرد
نبردهاى هرمز سبب شد كه براى هميشه پرتغال از صحنه قدرتهاى دريايى حاضر در شرق كنار برود. اين كشور در ۱۵۷۸ مستعمرات خود در آفريقا را از دست داده بود و در قرن ۱۷ نيز مقدر بود تا بقيه تصرفات خود را نيز تقديم هلند و انگليس كند.
اما انگليس كه در اين زمان در درجه اعلاى دوستى با شاه عباس صفوى بود از آن زمان تا ۱۹۷۰ (يعنى ۳۴۰ سال بعد!) منطقه را ترك نكرد وثابت كرد كه ميهمان سپاسگزارى نيست.
نبردهاى دريايى خليج فارس اگرچه كوچك بودند اما تأثيرگذارى جدى در توسعه انگليس و در مرحله بعد فتح هند از خود نشان دادند.
عثمانيها در دوران قدرت خود در قرون شانزده و هفده شبه جزيره عربستان، خاورميانه عربى ، مصر، ليبى و حتى الجزاير را در اختيار داشتند اما على رغم ۲ لشكركشى بزرگ سلطان سليم و سلطان سليمان هنوز نتوانسته بودند خاك اصلى ايران را تصرف كنند اگرچه بين النهرين را از دست ايران خارج كرده بودند.
حملات جديد
در ۱۵۸۷ عثمانى از ضعف موقت پيش آمده در حكومت صفويه استفاده كرد و سردار خود فرهاد پاشا را با ارتشى بزرگ روانه شمال بين النهرين كرد ارتش وى سپاه ۱۵هزار نفره ايران را در نزديكى بغداد شكست داد و با تغيير جهت به شمال ايران تبريز را تصرف كرده و قصد جداكردن خوزستان و لرستان كرد. دراين زمان ايران شاه جوان و پرقدرتى را در اختيار داشت اما اين مرد بزرگ كه بعدها به شاه عباس كبير معروف شد در ابتداى كار خود كشورى را تحويل گرفته بود كه از چندين جهت تحت كنترل و تجاوز همسايگان بود.
وى كه تنها يك سال از سلطنتش مى گذشت در ابتداى حكومت درگير نبردهاى جنوب با پرتغاليها و شرق با ازبكان بود . بنابراين مجبور شد براى جلوگيرى از سقوط بخش غربى و جنوبى خاك ايران تن به مصالحه با عثمانى بدهد. در ۱۵۹۰ عثمانى ها شهرهاى تبريز، شيروان و ايالات گرجستان و لرستان را از دست ايران خارج كردند و در مقابل پيشنهاد صلح و تخليه جنوب ايران را دادند كه شاه عباس پذيرفت.
تشكيل ارتش منظم
شاه عباس به خوبى دريافته بود كه نبرد با قدرتهاى غربى نظير عثمانى و پرتغاليها متفاوت با جنگ با قدرتهاى محلى شرقى است و شكست سپاههاى آنها تنها در صورتى ممكن است كه ارتش از سلاحهاى آتشين و پياده نظام جنگ آزموده برخوردار شود. از طرفى او مى دانست كه عثمانى به چيزى كمتر از فتح كامل ايران (به مانند فتح دهها كشور ديگر منطقه) رضايت نمى دهد بنابراين تمام قدرت را صرف احياى ارتش ايران كرد. ارتشى كه عملاً پس از قدرت يافتن مغولان در ۴ قرن قبل از بين رفته بود.
در ۱۶۰۰ او به جز ۶۰ هزار نيروى سوار قزلباش از ۱۰هزار سوار مخصوص شاه و ۱۲ هزار نيروى پياده نظام برخوردار بود. الله وردى خان فرمانده معروف ايران نيز دراين زمان با استفاده از تجربيات اروپاييان (كه دشمن عثمانى بودند) تكنيك توپريزى را فرا گرفته و علاوه بر آن فنون استفاده از تفنگ را فرا گرفتند.
سرپرسى سايكس در كتاب تاريخ ايران خود از قول يك سياح انگليسى اوضاع را چنين نقل مى كند:
ايرانى مسلط، اكنون فنون جنگى را ياد گرفته و اكنون ۵۰۰ عراده توپ برنج و ۶۰هزار تفنگچى دارد ايرانيان زمانى كه شمشير داشتند تركها از آنها مى ترسيدندو حالا كه ضربات آنها جدى تر و با صنايع گوگردى آميخته شده مخوف شده اند.
نبرد عظيم اروميه
در ۱۶۰۲ ميلادى شاه عباس كه خود را آنقدر قوى ديد كه بتواند پنجه در پنجه قدرت اول نظامى دنياى قرن ۱۷ بيندازد بنابراين به سمت مناطق متصرفه عثمانى به راه افتاد و ظرف يك سال كليه متصرفات آن كشور را باز پس گرفت سپس قصد فتح بغداد كرد.
سلطان احمد پادشاه جوان عثمانى و پسر سلطان محمد سوم كه انتظار ضدحمله هاى ايران را نداشت تصميم گرفت كه به مانند اسلاف خود سپاهى عظيم به سمت ايران گسيل كند بنابراين در ۱۶۰۳ سپاه ۱۰۰هزارنفرى عثمانى به فرماندهى جقال اوغلى به سمت تبريز به حركت درآمد . نيروهاى محلى از برابر ارتش عظيم عثمانى جا خالى كردند و گمان همه به اين بود كه كار ايران تمام است. اين در حالى بود كه شاه ايران با جمع آورى نيروهاى خود در حوالى درياچه اروميه انتظار سردار عثمانى و سپاه بزرگش را مى كشيد. سپاه ايران دراين زمان حدود ۶۲ هزار نفر بود و توپخانه ايران نيز كوچكتر از تركها بود. تدبير شاه عباس تقسيم سپاه به دو قسمت بود بنابراين ابتدا ۱۰هزار سوار از جان گذشته حمله را به سپاه عثمانى آغاز كردند (شاه عباس ۵۰هزار پياده خود را از چشم فرماندهان عثمانى مخفى كرد) تركها به گمان آنكه با توپخانه قادر به دفع حمله سواران هستند نظم پياده نظام خود را بر هم زده و سواران ايرانى را نشانه رفتند اما سرعت سواران ايرانى دراين زمان جاى خود را به مانورى بى نظير داد يعنى سواران به جاى حركت مستقيم به سمت توپخانه و پياده نظام در عرض سپاه عثمانى حركت كردند و بدون توجه به آتش سنگين توپهاى عثمانى خود را به عقب سپاه ترك رساندند . جقال اوغلى به گمان آنكه ۱۰هزار سوار اكنون كاملاً در محاصره خواهند بود با پياده نظام راه برگشت سواران ايرانى را بست و با تغيير جهت توپها سعى در نابودى آنها كرد غافل از اينكه ۵۰هزار سرباز ايرانى با سرعت خود را به جلوى سپاه ترك رساندند و ناگهان نبرد به درجه اى شدت گرفت كه كار از دست فرماندهان ترك خارج شد همزمان با شدت گرفتن نبرد پياده نظام ، سواران ايرانى كه اكنون از كمند توپ و پياده نظام عثمانى خارج شده بودند با برگشت به سمت سپاه ترك قتل عام هولناكى را آغاز كردند.
توپخانه عثمانى نيز قادر به عمل نبود چرا كه ۲ سپاه درهم آميخته بودند.
تا پايان روز ۲۰ هزار سرباز عثمانى كشته شدند و سپاه متلاشى شده عثمانى كلاً منطقه را به سمت غرب ترك كرد.
شكست تركان در نبرد اروميه سبب تصرف مجدد آذربايجان ، كردستان ، بغداد، موصل، ديار بكر ، گنجه، تفليس و باكو شد و عثمانيان كليه متصرفات خود را در ۳ دهه اخير به ايران بازگرداندند.
تداوم حملات عثمانى به ايران
عثمانيان كه نمى خواستند شكست را از دولت ايران قبول كنند در ۱۶۰۷ سپاهى بزرگ به ايران فرستادند مرادپاشا فرمانده اين سپاه بود اما اين سپاه شكستى سخت از ايران خورد، ۹ سال بعد در ۱۶۱۶ سلطان مصطفى خليل پاشا را با ۶۰ هزار سوار به جنگ ايران فرستادند وى على رغم پيروزى هاى اوليه در تسخير تبريز ناموفق بود.
در ۱۶۲۳ تركها آخرين كوشش خود را با اعزام سپاهى مجهز به ۴ واحد بزرگ توپخانه براى بازپس گيرى بغداد انجام دادند اما در تلاش خود ناموفق ماندند و چون نبرد ۶ ماه به طول انجاميد در سپاه ترك شورش رخ داد و از اين زمان به بعد زمان به شدت به زيان تركها پيش رفت چرا كه حضور شخص شاه عباس در سپاههاى ايران قدرت مدافعان بغداد را دوبرابر كرده و پس از ۷ ماه محاصره عملاً سپاه ترك روحيه خود را از دست داده و توسط نيروهاى ايران كاملاً منهدم گرديدند. نفرات باقيمانده سپاه عثمانى به دليل گرسنگى هرگز موطن خود را نديدند و در بيابانهاى عراق و سوريه تلف شدند.
نتيجه نبردهاى شاه عباس
بى ترديد اگر در قرون شانزده و هفده شاهان پرقدرت صفويه در ايران حاكم نبودند ايران نيز جزو ايالات چهل و چندم عثمانى مى شد اما ضربات خردكننده ارتش شاه عباس و شجاعت سواران قزلباش بازوان متجاوز عثمانى را از كار انداخت و اين ارتش جهنمى را مجبور كرد كه به تصرفات سرزمين خود قانع بماند مضافاً آنكه نبردهاى اروميه و بغداد حداقل يك سوم نيروهاى امپراتورى مذكور را هدر داد و توان اين كشور را براى ادامه تجاوزاتش به غرب تحليل برد.
تاريخ دوباره تكرار شد و ايران به مانند ۱۷۰۰ سال قبل مجدداً شمشير قدرتى مخوف در جنوب اروپا را كند كرد و به سربازان مشابه لژيونرهاى رومى ضرب شست «شمشير ايران» را چشاند.
جنگ چهل و هفتم : نبردهاى خليج فارس
در قرن ۱۶ميلادى در اروپا دو قدرت بزرگ دريايى فعال بود. اسپانيا و پرتغال . واسكودو گاماى پرتغالى و فعاليت كاشفان بزرگ اين كشور ابتدا سبب بازشدن پاى مردان دريانورد به مناطق جديد شد و سپس جنگاورانى مانند البوكرك به سرعت فتوحات را گسترش دادند. در ۱۵۸۰ به مدت نيم قرن پرتغال به تصرف اسپانيا درآمد اما فتوحات اين كشور در سراسر جهان هنوز جزو داراييهاى پرتغال محسوب مى شد و اين كشور به سادگى حاضر به واگذارى ميدان به قدرتهاى «قرن هفدهمى » نبود.
ورود انگلستان به خليج فارس
از جمله نقاطى كه پرتغال در آن حضورى قوى داشت خليج فارس بود و انگليس و هلند كه براى ورود به آسياى نزديك و هند برنامه هاى فراوانى داشتند مجبور بودند ابتدا اين قدرت سنتى را از ميان بردارند. بنابراين بين كشتيهاى انگليسى و پرتغالى (كه مانع تجارت انگليسها شده بودند) در ۲۸ دسامبر ۱۶۲۰ در شرق بندر جاسك (در جنوب ايران) درگيرى به وقوع پيوست.
۴كشتى انگليسى در حالى حمله به ناوهاى پرتغالى را آغاز كردند كه ۴ ناو پرتغالى جثه اى بزرگتر داشته و از رقيب تازه وارد ترس چندانى نداشتند اما پشتكار انگليسها سبب شد تا پرتغاليها به سادگى شكست خورده و عقب نشينى كنند.
همكارى ايران و انگليس
چنانكه سرپرسى سايكس مى گويد در ۱۶۲۱ ايرانيها تصميم گرفتند با كمك نيروى دريايى انگليس، پرتغاليها را براى هميشه از منطقه بيرون كنند چرا كه مردان پرتغالى مبدل به چپاولگران دائمى بنادر جنوبى ايران شده بودند. قلعه پرتغاليها در جزيره بزرگ قشم واقع بود و ايرانيها موفق شده بودند از غفلت پرتغال استفاده كرده و يك لشكر كامل را به داخل جزيره بفرستند. تقسيم كار مشخص بود نبرد دريا با انگليسها و نبرد خشكى با ايرانيها. سود ايران نيز خلاصى از قدرت خشن دريانوردان پرتغال و سود انگليس توسعه تجارت دريايى خود در منطقه. در ژانويه ۱۶۲۲ ، ۹ كشتى انگليسى پس از آنكه در تنگه هرمز با مشكلى مواجه نشدند اقدام به پياده كردن توپ در جزيره قشم كرده و قلعه مذكور به سرعت به تسخير متفقين درآمد. بلافاصله نيروهاى ايرانى و انگليسى به هرمز حمله كرده و عمده قواى پرتغال را شكست داده و كليه كشتى هاى آن كشور را به آتش كشيدند.
نيروهاى ايرانى كه تحت فرمان امام قلى خان حاكم شجاع فارس بودند حمله را به قلعه اصلى هرمز آغاز كردند و على رغم كشته هاى زياد در نهايت قلعه به تصرف مهاجمان درآمد.
پايان كار پرتغال
اگرچه شكست هاى اخيرالذكر پرتغال را به شدت در منطقه ضعيف كرده بود اما هنوز آنقدر قدرت داشتند كه سواحل جنوب خليج فارس را در اختيار بگيرند و اتحاد هلند و انگليس نيز نتوانست آنها را از منطقه براند و حتى انگليس بهترين كشتى هايش را در نبرد از دست داد تا آنكه در ۱۶۳۰ پس از آنكه نيروهاى اعزامى پرتغال براى تصرف مجدد هرمز شكست خورد و در مسقط نيز «امام عمان» بر نيروهاى پرتغالى مسلط شد ناگهان امپراتورى پرتغال در شرق نزديك كاملاً از هم پاشيد.
نتيجه نبرد
نبردهاى هرمز سبب شد كه براى هميشه پرتغال از صحنه قدرتهاى دريايى حاضر در شرق كنار برود. اين كشور در ۱۵۷۸ مستعمرات خود در آفريقا را از دست داده بود و در قرن ۱۷ نيز مقدر بود تا بقيه تصرفات خود را نيز تقديم هلند و انگليس كند.
اما انگليس كه در اين زمان در درجه اعلاى دوستى با شاه عباس صفوى بود از آن زمان تا ۱۹۷۰ (يعنى ۳۴۰ سال بعد!) منطقه را ترك نكرد وثابت كرد كه ميهمان سپاسگزارى نيست.
نبردهاى دريايى خليج فارس اگرچه كوچك بودند اما تأثيرگذارى جدى در توسعه انگليس و در مرحله بعد فتح هند از خود نشان دادند.
دوشنبه، مهر ۱۰، ۱۳۹۶
تصرف بوشهر به دست انگليسی ها و مقدمه جداکردن هرات از پيكر ايران
۲۳ ژانويه سال ۱۸۵۶ (سوم بهمن) يك روز تاريك ديگر در تاريخ طولانی و پراز رويداد ميهن ما بود. در اين روز نيروهای اعزامی انگلستان به رياست «اوت رام» پس از شش هفته نبرد خيابانی، بندر بوشهر و حومه آن را تصرف كردند تا دولت تهران مجبور به صرف نظر كردن از شهر هرات و غرب افغانستان امروز شود كه از زمان تاسيس كشور ايران به دست كوروش بزرگ هميشه بخشی وفادار از ايران و كانون فرهنگ و ادب ما، و برای مدتی نيز شاهزاده نشين ايران و مقر حكومت خراسان بود و شاه عباس که در هرات به دنيا آمده بود پيش از احراز سلطنت در اين شهر می زيست. نيروهای اعزامی انگلستان نهم دسامبر ۱۸۵۶ پس از يک گلوله باران شديد گام بر خاک وطن ما در ساحل بوشهر گذارده بودند و از همان لحظه نبرد خيابانی آغاز شده بود. دولت لندن اول نوامبر ۱۸۵۶ به ايران اعلان جنگ داده بود زيرا که اخطارهای ديپلماتيک آن دولت به ايران که از هرات و غرب افغانستان خارج شود مورد بی اعتنايی تهران قرارگرفته بود. در نبرد خيابانی ۴۵ روزه، عمدتا مردم معمولی از شهر و حومه بوشهر دفاع می کردند. گلوله باران بوشهر توسط ناوهای انگليسی صورت گرفته بود. افغانستان که بر سر آن اين عمليات صورت گرفته بود از اوايل قرن هجدهم مطمح نظر انگليسي ها بوده است که علل درگيری کنونی غرب در آنجا به همان زمان باز می گردد زيرا که افغانستان نزديکترين راه زمينی ورود و نفوذ قدرت های «اوراسيا» که با ایجاد سازمان شانگهای متحد شده اند به آسيای غربی ـ منطقه استراتژيک و نفتدار جهان است. منطقه هرات قسمتی از بخش اصلی ايرانزمين بوده است که در عهد باستان «آريانا» خوانده می شد. «افغانستان» نامی است كه انگليسی ها بر ايران خاوری گذارده اند.
نيروهای انگليسی كه باكشتی از هند وارد آبهای بوشهر شده بودند نهم دسامبر ۱۸۵۶ (شش هفته پيش از آن) درپي يك گلوله باران طولانی در ساحل بوشهر پياده شده بودند و در اين مدت مردم معمولی از منطقه بوشهر دفاع می كردند، زيرا كه دولت تهران نيروی قابل ملاحظه در بوشهر و كازرون نداشت. درباره دفاع مردمی (ميهنی) از بوشهر كتاب ها و رساله های بسيار نوشته شده است.
دوست محمدخان حاكم كابل پس از امضای پيمان پيشاور (مورخ سی ام مارس سال ۱۸۵۵) با انگلستان، به تحريک انگليسی ها و برخلاف روش گذشته اش دست به تشويق حاكم هرات به تمرد از دولت تهران زد. ناصرالدين شاه كه در همان زمان به گردنكشی خان خوارزم (تركمنستان امروز) پايان داده بود حسام السلطنه را با لشكر خراسان و چند يگان نظامی از تهران، گرگان و كرمان (سربازان مستقر در ارگ بم) مامور گوشمالی حاكم هرات كرد كه با اعتراض شديد لندن رو به رو شد. چون تهران توجه نكرد، انگلستان با برسميت شناختن فوری مرزهای افغانستان كه خود در لندن ترسيم كرده بود، روابطش را با تهران قطع و يكم نوامبر۱۸۵۶ به ايران اعلان جنگ داد و بار ديگر به آبهای ما در خليج فارس كشتی توپدار و تفنگدار روانه ساخت.
ايران كه بر اثر مداخلات سياسی قدرتهای اروپايی امكان (و درحقيقت اجازه) نيافته بود نيروی دريايی موثر و توپخانه ساحلی داشته باشد موفق به بازداری ناوگان اعزامی انگلستان كه از هند به حركت در آمده بود نشد و اين ناوگان از يكم ژانويه به گلوله باران كردن بوشهر دست زد، اما براثر ايستادگی مردم محل ۲۳ روز طول كشيد تا بتواند تفنگدار در ساحل مستقر سازد. انگلستان كه چنين مقاومت ميهندوستانه ای را انتطار نداشت خرمشهر را هم زير حمله گرفت و اهواز را مورد تهديد نطامی قرار داد كه دولت بی خبر تهران از معارضات قدرتهای اروپايی با يكديگر، و نيز نداشتن اعتماد كافی به احساسان ميهنی ايرانيان و همچنين ناآگاهی از فنون جنگ های تازه و لشکرکشی و اين که پيشروی سريع يك نيروی خارجی به دليل وسعت كشور و كوهستانی بودن آن آسان و سريع نخواهد بود تسليم اراده لندن شد و طبق توافق پاريس كه با ميانجيگری رئيس وقت كشور فرانسه انجام شد از اصلی ترين قطعه ايران صرف نظر كرد!.
اگر كمی به عقب باز گرديم می بينيم كه عباس ميرزا وليعهد فتحعلی شاه با مشاهده دسيسه هاي انگلستان در جريان تنظيم قرارداد «تركمن چای» و از دست رفتن قفقاز ايران و لمس كردن بی صداقتی ناپلئون و در حقيقت چشيدن مزه تلخ ديپلماسی اروپايی؛ برای حفظ مابقی خاك وطن، دولت عثمانی را با جنگ و زور وادار به امضای معاهده تعيين مرز مشترك كرد كه هنوز به قوت خود باقی است. از طرفی ديگر، چون روسيه به بسط قلمرو خود در منطقه ای پرداخته بود كه جغرافيون غرب نام «آسيای ميانه» بر آن نهاده اند، عباس ميرزا بدون فوت وقت برای حصول اطمينان از وفاداری حاكمان نيمه مستقل خوارزم، مرو ‚ بخارا و مناطق مربوط به خراسان شتافت. وی در اينجا متوجه شد انگلستان كه از دير زمان نگران دست اندازی روسيه به هندوستان بوده چشم طمع به سرزمينی دوخته كه خود نام افغانستان بر آن نهاده است تا بتواند آن را به صورت حايلی ميان متصرفات آسيايی روسيه و هندوستان درآورد و مانع پيشروی روسيه به سوی اقيانوس هند و آسيای جنوبی شود و در اجرای اين سياست خود، به تحريك و تطميع خوانين و حكام افغان پرداخته است.
عباس ميرزا برای خنثی كردن فعاليتهای انگلستان در ايران خاوری (افغانستان امروز) وارد عمل شد. دولت لندن كه چنين ديد با روسيه بر سر تعيين يك خط قرمز ميان مناطق نفوذ خود در اين قسمت از جهان وارد معامله شد تا با تعيين اين خط به سلطه و نفوذ خود بر افغانستان رسميت بدهد و به تحكيم و احيانا گسترش آن بپردازد. لذا دولتمردان انگليسی به موازات مذاكره با روسيه با هدف سازش، سريعا در لندن به دلخواه خود و برپايه منافع دولت متبوع به ترسيم خطوطی پرداختند كه بر آن عنوان مرز ايران و افغان نهادند.
عباس ميرزا پس از مطيع ساختن حكمران سرخس كه بر منطقه نسا و اشك آباد (عشق آباد) تسلط داشت در سال ۱۸۳۴ تصميم به راندن به سوی قندهار گرفت كه بيمار شد و درگذشت.
محمد ميرزا پسر عباس ميرزا كه همان سال پس از درگذشت فتحعليشاه به سلطنت رسيده بود پس از تحكيم پايه های حكومت خود، تصميم به تكميل مساعی پدر گرفت و دولت لندن از اين تصميم محمد شاه كه مناسبات حسنه با روسيه برقرار كرده بود نگران شد مخصوصا كه بيم داشت محمد شاه از كمك روسيه برای ريشه كن ساختن نفوذ انگلستان از افغانستان برخوردار شود.
دولت لندن در سال ۱۸۳۷ «الكساندر برنزBurnes» را به بهانه توسعه داد و ستد بازرگانی به كابل فرستاد كه در باطن ماموريت او تحريك سران ايلات مناطق غربی بر ضد ايران و طوايف شمالی بر ضد روسيه بود.
محمد شاه كه از طريق والی خراسان از اوضاع با خبر شده بود با تزار وقت روسيه يك پيمان دوستي امضاء كرد و تصميم گرفت شخصا برای گوشمالی حكمران هرات و نواحی مجاور كه در پرداخت ماليات تعلل كرده بودند عازم خراسان شود.
دوست محمد خان حكمران كابل كه هرات را يك شهر ايران می دانست در قبال تصميم محمد شاه واكنش نشان نداده و تنها (به اشاره) خواسته بود كه شاه پس از گوشمال دادن حاكم هرات دست به اقدام مشابه در مورد واليان ولايات ديگر نزند (عازم قندهار نشود).
دولت لندن كه از دوست محمدخان مايوس شده بود، خود مستقيما وارد عمل شد و به تهران اخطار كرد كه از لشكر كشی به هرات منصرف شود كه دولت ايران اعتناء نكرد و دولت روسيه اين اخطار لندن را مداخله در امور ايران تلقی كرد و حمايت خود را از لشكركشی محمدشاه به هرات اعلام داشت و از عوامل خود در منطقه خواست كه با مساعی محمد شاه در اين زمينه همكاری كنند. روسيه درعين حال دست به تدابيری در هرات زد كه محمدشاه را بيش از پيش تشويق به اجرای تصميم خود كند.
لندن كه اخطار خود را بی نتيجه ديد و آگاه شد كه نيروهای نظامی ايران به هرات رسيده اند به دو اقدام همزمان دست زد؛ يكی اعزام كشتی جنگی به آبهای ايران بود كه اين نيروها بوشهر و خارك را متصرف شدند و ديگری وادار كردن آقاخان محلاتی به طغيان. آقاخان شورش مسلحانه خود را از كرمان آغاز كرد و .... تهران كه چنين ديد به دولت فرانسه متوسل شد كه از انگلستان بخواهد از آبهای ايران خارج شود كه در اين تلاش موفق نشد. سرانجام محمد شاه تصميم گرفت بدون دادن كوچكترين امتيازی به حاكم هرات، نيروهای اضافی را باز گرداند.
انگلستان كه می دانست محمد شاه در فرصت ديگر به هرات لشكر كشی خواهد كرد، به تقويت وضعيت خود در افغانستان پرداخت و در اجرای اين سياست در سال ۱۸۳۹ دوست محمدخان را كه تا آن زمان در قبال هرات حاضر به اقدام بر ضد ايران نشده بود بركنار و شجاع الملك دست نشانده خود را پادشاه كابل كرد، ولی در كابل درپشت پرده كارها در دست «برنز» بود كه نماينده تام الاختيار انگلستان در افغانستان شده بود.
انگلستان سپس در صدد برآمد برای سركوب كردن هرگونه مخالفتی، به افغانستان نيرو بفرستد. موضوع در جلسه شورای وزيران انگلستان به رياست «پالمرستون» مطرح و تنها «دوك ولينگتون» با اين تصميم مخالفت كرد كه سرانجام گفت: ورود به افغانستان آسان است، فكر خارج كردن نيروها را از آنجا بكنيد.
انگلستان در اجرای اين تصميم، پنج هزار نيرو از هند به قندهار منتقل كرد.
افغانها در كابل با اين اقدام انگلستان مخالفت كردند و در ادامه اين مخالفت در سال ۱۸۴۱ شاه شجاع الملك و «برنز» را كشتند. انگلستان با اين كه درگير جنگ با چين، معروف به جنگ ترياك بود، پس از آگاه شدن از رويداد كابل شانزده هزار و پانصد سرباز به فرماندهی ژنرال «الفينستونElphinston» از هند به افغانستان اعزام داشت. از دست اين نيرو كاری بر نيامد و پس از چند شكست، الفينستون به خواست افغانها كه دوباره دوست محمد خان را پادشاه خود كرده بودند تصميم به خروج از افغانستان گرفت و با نيروهای خود و اتباع غيرنظامی انگلستان راه بازگشت به هند را در پيش گرفت. اين نيرو در اثنای عقب نشينی، در منطقه جلال آباد و گذرگاه خيبر به محاصره افغانها افتاد و قتل عام شد.
دوست محمد خان كه به حكومت باز گشته بود تا سال ۱۸۵۵ به جنگ با انگليسی ها ادامه داد كه اين درگيری ها با امضای پيمان پيشاور در تاريخ ۳۰ مارس ۱۸۵۵ پايان يافت. دوست محمد خان پس از سازش با انگلستان روش سابق خود در قبال هرات را تغيير داد كه به شرحی كه در بالا آمد منجر به لشكر كشی مجدد ايران در زمان ناصر الدين شاه به هرات و مناطق اطراف آن ولايت شد. در اين زمان ايران از لحاظ نظامی ضعيفتر و بيش از گذشته تحت فشار خارجی بود.
بايد دانست كه قرارداد مربوط به هرات (قرارداد پاريس) به دولت ايران اختيار داده است كه در صورت احساس خطر، و وجود تحريكات نظامی عليه خود در افغانستان غربی (نزديك مرزهای دو كشور) بتواند نيرو به اين سرزمين بفرستد و اين نيرو تا قطع خطر و تحريكات در آنجا دست به عمليات بزند و باقی بماند.
انگليسی ها بعدا تلاشهای ديپلماتيك فراوان كردند تا به صورت های ديگر، بهانه برای بلااثر گذاردن اين قسمت از قرارداد بر سر هرات را از جمله با امضای پيمان سعدآباد و قرارداد دوجانبه عدم تعرض ميان ايران و افغانستان بتراشند، ولی موفقيت نداشتند. انگليسی ها كه نگران پيدايش يك نادرشاه ديگر در ايران بودند (ناپلئون ايرانی)، بعدا و از سال ۱۹۱۹ با هدف محدود كردن ايران در مرزهای فعلی، تلاشهای ديپلماتيك مشابهی در مورد بی اثر ساختن قراردادهای قبلی عثمانی و ايران بر سر برخی از مناطق شرق دجله از جمله منطقه سليمانيه بعمل آوردند و در اين راستا، مسكو را هم در بيم خود از احياء احتمالی ناسيونالسيم ايرانی شريك كردند، و احتمالا دولت مسكو در سايه همين نگرانی، با ساختن جمهوری آذربايجان خواست كه ايران نتواند روزگاری قرارداد استعماری تركمن چای را كه نتيجه شكست نظامی خود در برابر تعرض روسيه تزاری بود باطل اعلام كند و ....
می دانيم كه قراردادهای نتيجه شكست نظامی (تحميلی و اضطراری) پس از فراهم شدن فرصت، قابل اعراض و اعتراض هستند.
نيروهای انگليسی كه باكشتی از هند وارد آبهای بوشهر شده بودند نهم دسامبر ۱۸۵۶ (شش هفته پيش از آن) درپي يك گلوله باران طولانی در ساحل بوشهر پياده شده بودند و در اين مدت مردم معمولی از منطقه بوشهر دفاع می كردند، زيرا كه دولت تهران نيروی قابل ملاحظه در بوشهر و كازرون نداشت. درباره دفاع مردمی (ميهنی) از بوشهر كتاب ها و رساله های بسيار نوشته شده است.
دوست محمدخان حاكم كابل پس از امضای پيمان پيشاور (مورخ سی ام مارس سال ۱۸۵۵) با انگلستان، به تحريک انگليسی ها و برخلاف روش گذشته اش دست به تشويق حاكم هرات به تمرد از دولت تهران زد. ناصرالدين شاه كه در همان زمان به گردنكشی خان خوارزم (تركمنستان امروز) پايان داده بود حسام السلطنه را با لشكر خراسان و چند يگان نظامی از تهران، گرگان و كرمان (سربازان مستقر در ارگ بم) مامور گوشمالی حاكم هرات كرد كه با اعتراض شديد لندن رو به رو شد. چون تهران توجه نكرد، انگلستان با برسميت شناختن فوری مرزهای افغانستان كه خود در لندن ترسيم كرده بود، روابطش را با تهران قطع و يكم نوامبر۱۸۵۶ به ايران اعلان جنگ داد و بار ديگر به آبهای ما در خليج فارس كشتی توپدار و تفنگدار روانه ساخت.
ايران كه بر اثر مداخلات سياسی قدرتهای اروپايی امكان (و درحقيقت اجازه) نيافته بود نيروی دريايی موثر و توپخانه ساحلی داشته باشد موفق به بازداری ناوگان اعزامی انگلستان كه از هند به حركت در آمده بود نشد و اين ناوگان از يكم ژانويه به گلوله باران كردن بوشهر دست زد، اما براثر ايستادگی مردم محل ۲۳ روز طول كشيد تا بتواند تفنگدار در ساحل مستقر سازد. انگلستان كه چنين مقاومت ميهندوستانه ای را انتطار نداشت خرمشهر را هم زير حمله گرفت و اهواز را مورد تهديد نطامی قرار داد كه دولت بی خبر تهران از معارضات قدرتهای اروپايی با يكديگر، و نيز نداشتن اعتماد كافی به احساسان ميهنی ايرانيان و همچنين ناآگاهی از فنون جنگ های تازه و لشکرکشی و اين که پيشروی سريع يك نيروی خارجی به دليل وسعت كشور و كوهستانی بودن آن آسان و سريع نخواهد بود تسليم اراده لندن شد و طبق توافق پاريس كه با ميانجيگری رئيس وقت كشور فرانسه انجام شد از اصلی ترين قطعه ايران صرف نظر كرد!.
اگر كمی به عقب باز گرديم می بينيم كه عباس ميرزا وليعهد فتحعلی شاه با مشاهده دسيسه هاي انگلستان در جريان تنظيم قرارداد «تركمن چای» و از دست رفتن قفقاز ايران و لمس كردن بی صداقتی ناپلئون و در حقيقت چشيدن مزه تلخ ديپلماسی اروپايی؛ برای حفظ مابقی خاك وطن، دولت عثمانی را با جنگ و زور وادار به امضای معاهده تعيين مرز مشترك كرد كه هنوز به قوت خود باقی است. از طرفی ديگر، چون روسيه به بسط قلمرو خود در منطقه ای پرداخته بود كه جغرافيون غرب نام «آسيای ميانه» بر آن نهاده اند، عباس ميرزا بدون فوت وقت برای حصول اطمينان از وفاداری حاكمان نيمه مستقل خوارزم، مرو ‚ بخارا و مناطق مربوط به خراسان شتافت. وی در اينجا متوجه شد انگلستان كه از دير زمان نگران دست اندازی روسيه به هندوستان بوده چشم طمع به سرزمينی دوخته كه خود نام افغانستان بر آن نهاده است تا بتواند آن را به صورت حايلی ميان متصرفات آسيايی روسيه و هندوستان درآورد و مانع پيشروی روسيه به سوی اقيانوس هند و آسيای جنوبی شود و در اجرای اين سياست خود، به تحريك و تطميع خوانين و حكام افغان پرداخته است.
عباس ميرزا برای خنثی كردن فعاليتهای انگلستان در ايران خاوری (افغانستان امروز) وارد عمل شد. دولت لندن كه چنين ديد با روسيه بر سر تعيين يك خط قرمز ميان مناطق نفوذ خود در اين قسمت از جهان وارد معامله شد تا با تعيين اين خط به سلطه و نفوذ خود بر افغانستان رسميت بدهد و به تحكيم و احيانا گسترش آن بپردازد. لذا دولتمردان انگليسی به موازات مذاكره با روسيه با هدف سازش، سريعا در لندن به دلخواه خود و برپايه منافع دولت متبوع به ترسيم خطوطی پرداختند كه بر آن عنوان مرز ايران و افغان نهادند.
عباس ميرزا پس از مطيع ساختن حكمران سرخس كه بر منطقه نسا و اشك آباد (عشق آباد) تسلط داشت در سال ۱۸۳۴ تصميم به راندن به سوی قندهار گرفت كه بيمار شد و درگذشت.
محمد ميرزا پسر عباس ميرزا كه همان سال پس از درگذشت فتحعليشاه به سلطنت رسيده بود پس از تحكيم پايه های حكومت خود، تصميم به تكميل مساعی پدر گرفت و دولت لندن از اين تصميم محمد شاه كه مناسبات حسنه با روسيه برقرار كرده بود نگران شد مخصوصا كه بيم داشت محمد شاه از كمك روسيه برای ريشه كن ساختن نفوذ انگلستان از افغانستان برخوردار شود.
دولت لندن در سال ۱۸۳۷ «الكساندر برنزBurnes» را به بهانه توسعه داد و ستد بازرگانی به كابل فرستاد كه در باطن ماموريت او تحريك سران ايلات مناطق غربی بر ضد ايران و طوايف شمالی بر ضد روسيه بود.
محمد شاه كه از طريق والی خراسان از اوضاع با خبر شده بود با تزار وقت روسيه يك پيمان دوستي امضاء كرد و تصميم گرفت شخصا برای گوشمالی حكمران هرات و نواحی مجاور كه در پرداخت ماليات تعلل كرده بودند عازم خراسان شود.
دوست محمد خان حكمران كابل كه هرات را يك شهر ايران می دانست در قبال تصميم محمد شاه واكنش نشان نداده و تنها (به اشاره) خواسته بود كه شاه پس از گوشمال دادن حاكم هرات دست به اقدام مشابه در مورد واليان ولايات ديگر نزند (عازم قندهار نشود).
دولت لندن كه از دوست محمدخان مايوس شده بود، خود مستقيما وارد عمل شد و به تهران اخطار كرد كه از لشكر كشی به هرات منصرف شود كه دولت ايران اعتناء نكرد و دولت روسيه اين اخطار لندن را مداخله در امور ايران تلقی كرد و حمايت خود را از لشكركشی محمدشاه به هرات اعلام داشت و از عوامل خود در منطقه خواست كه با مساعی محمد شاه در اين زمينه همكاری كنند. روسيه درعين حال دست به تدابيری در هرات زد كه محمدشاه را بيش از پيش تشويق به اجرای تصميم خود كند.
لندن كه اخطار خود را بی نتيجه ديد و آگاه شد كه نيروهای نظامی ايران به هرات رسيده اند به دو اقدام همزمان دست زد؛ يكی اعزام كشتی جنگی به آبهای ايران بود كه اين نيروها بوشهر و خارك را متصرف شدند و ديگری وادار كردن آقاخان محلاتی به طغيان. آقاخان شورش مسلحانه خود را از كرمان آغاز كرد و .... تهران كه چنين ديد به دولت فرانسه متوسل شد كه از انگلستان بخواهد از آبهای ايران خارج شود كه در اين تلاش موفق نشد. سرانجام محمد شاه تصميم گرفت بدون دادن كوچكترين امتيازی به حاكم هرات، نيروهای اضافی را باز گرداند.
انگلستان كه می دانست محمد شاه در فرصت ديگر به هرات لشكر كشی خواهد كرد، به تقويت وضعيت خود در افغانستان پرداخت و در اجرای اين سياست در سال ۱۸۳۹ دوست محمدخان را كه تا آن زمان در قبال هرات حاضر به اقدام بر ضد ايران نشده بود بركنار و شجاع الملك دست نشانده خود را پادشاه كابل كرد، ولی در كابل درپشت پرده كارها در دست «برنز» بود كه نماينده تام الاختيار انگلستان در افغانستان شده بود.
انگلستان سپس در صدد برآمد برای سركوب كردن هرگونه مخالفتی، به افغانستان نيرو بفرستد. موضوع در جلسه شورای وزيران انگلستان به رياست «پالمرستون» مطرح و تنها «دوك ولينگتون» با اين تصميم مخالفت كرد كه سرانجام گفت: ورود به افغانستان آسان است، فكر خارج كردن نيروها را از آنجا بكنيد.
انگلستان در اجرای اين تصميم، پنج هزار نيرو از هند به قندهار منتقل كرد.
افغانها در كابل با اين اقدام انگلستان مخالفت كردند و در ادامه اين مخالفت در سال ۱۸۴۱ شاه شجاع الملك و «برنز» را كشتند. انگلستان با اين كه درگير جنگ با چين، معروف به جنگ ترياك بود، پس از آگاه شدن از رويداد كابل شانزده هزار و پانصد سرباز به فرماندهی ژنرال «الفينستونElphinston» از هند به افغانستان اعزام داشت. از دست اين نيرو كاری بر نيامد و پس از چند شكست، الفينستون به خواست افغانها كه دوباره دوست محمد خان را پادشاه خود كرده بودند تصميم به خروج از افغانستان گرفت و با نيروهای خود و اتباع غيرنظامی انگلستان راه بازگشت به هند را در پيش گرفت. اين نيرو در اثنای عقب نشينی، در منطقه جلال آباد و گذرگاه خيبر به محاصره افغانها افتاد و قتل عام شد.
دوست محمد خان كه به حكومت باز گشته بود تا سال ۱۸۵۵ به جنگ با انگليسی ها ادامه داد كه اين درگيری ها با امضای پيمان پيشاور در تاريخ ۳۰ مارس ۱۸۵۵ پايان يافت. دوست محمد خان پس از سازش با انگلستان روش سابق خود در قبال هرات را تغيير داد كه به شرحی كه در بالا آمد منجر به لشكر كشی مجدد ايران در زمان ناصر الدين شاه به هرات و مناطق اطراف آن ولايت شد. در اين زمان ايران از لحاظ نظامی ضعيفتر و بيش از گذشته تحت فشار خارجی بود.
بايد دانست كه قرارداد مربوط به هرات (قرارداد پاريس) به دولت ايران اختيار داده است كه در صورت احساس خطر، و وجود تحريكات نظامی عليه خود در افغانستان غربی (نزديك مرزهای دو كشور) بتواند نيرو به اين سرزمين بفرستد و اين نيرو تا قطع خطر و تحريكات در آنجا دست به عمليات بزند و باقی بماند.
انگليسی ها بعدا تلاشهای ديپلماتيك فراوان كردند تا به صورت های ديگر، بهانه برای بلااثر گذاردن اين قسمت از قرارداد بر سر هرات را از جمله با امضای پيمان سعدآباد و قرارداد دوجانبه عدم تعرض ميان ايران و افغانستان بتراشند، ولی موفقيت نداشتند. انگليسی ها كه نگران پيدايش يك نادرشاه ديگر در ايران بودند (ناپلئون ايرانی)، بعدا و از سال ۱۹۱۹ با هدف محدود كردن ايران در مرزهای فعلی، تلاشهای ديپلماتيك مشابهی در مورد بی اثر ساختن قراردادهای قبلی عثمانی و ايران بر سر برخی از مناطق شرق دجله از جمله منطقه سليمانيه بعمل آوردند و در اين راستا، مسكو را هم در بيم خود از احياء احتمالی ناسيونالسيم ايرانی شريك كردند، و احتمالا دولت مسكو در سايه همين نگرانی، با ساختن جمهوری آذربايجان خواست كه ايران نتواند روزگاری قرارداد استعماری تركمن چای را كه نتيجه شكست نظامی خود در برابر تعرض روسيه تزاری بود باطل اعلام كند و ....
می دانيم كه قراردادهای نتيجه شكست نظامی (تحميلی و اضطراری) پس از فراهم شدن فرصت، قابل اعراض و اعتراض هستند.
چهارشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۹۶
بهشت
ﺍﮔﺮ ﺧﺮﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﮔﻮﺷﻬﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺑﮕﻮﯾﺪ، ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﯾﺶ ﻣﺰﺍﺭﻉ ﻫﻮﯾﺞ ﻭ ﮐﻠﻢ ﺑﻮﺩ و ﺍﺯ ﺭﻭﺩ ﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﺏ ﻫﻮﯾﺞ ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺍﺳﺖ.
ﻧﻪ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﻭ ﺷﻐﺎﻝ ﻭ ﮔﺮﮒ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯼ ﺷﮑﺎﺭﭼﯽ!!
ﺗﻮﺻﯿﻒ ﺑﻬﺸﺖ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﺗﻮﺻﯿﻒ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﺣﺴﺮﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺗﺎﮐﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺑﺮ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﻬﺮﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﺁﺏ ﻭ ﺭﻭﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺟﺎﺭﯼ، ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﭘﺮ ﻣﯿﻮﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺳﺎﯾﻪ ﺧﻨﮏ ﻭ ﻣﻄﺒﻮﻋﺸﺎﻥ ﺑﻬﺸﺘﯿﺎﻥ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻫﺎ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﯿﺮ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﺍﻧﺪ!
ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﻬﺸﺘﯿﺎﻥ ﺟﺰ ﺍﺭﺿﺎﯼ ﺷﻬﻮﺕ ﻭ ﻗﺪﻡ ﺯﺩﻥ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺳﺎﯾﻪ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻭ ﺁﺏ ﺗﻨﯽ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ!
ﺍﮔﺮ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺳﮑﯿﻤﻮﻫﺎ ﺍﺩﻋﺎﯼ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﯼ ﻣﯽﮐﺮﺩ، ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﯽ ﮔﺮﻡ ﺑﺪﻭﻥ ﻃﻮﻓﺎﻥﻫﺎﯼ ﻗﻄﺒﯽ ﻭ ﮐﻮﻻﮎ ﺑﺮﻑ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁنجا ﺍﺯ ﮔﻮﺷﺖ ﻣﺎﻫﯽ ﻫﺎﯼ ﺁﺯﺍﺩ ﻭ ﻓﮏ ﻫﺎﯼ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻭ ﻣﻬﯿﺎﺳﺖ!
ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻨﯿﺎﻧﮕﺬﺍﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺩﺭ ﻗﺎﺭﻩ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﯾﺎ ﺩﺭ ﺟﻨﮕﻞ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺒﻮﻩ ﻭ ﭘﺮﺁﺏ ﺑﻮﺩ ﭼﻪ می گفت؟
ﮔﺎﻫﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ می کند
ﻧﻪ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﻭ ﺷﻐﺎﻝ ﻭ ﮔﺮﮒ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯼ ﺷﮑﺎﺭﭼﯽ!!
ﺗﻮﺻﯿﻒ ﺑﻬﺸﺖ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﺗﻮﺻﯿﻒ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﺣﺴﺮﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺗﺎﮐﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺑﺮ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﻬﺮﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﺁﺏ ﻭ ﺭﻭﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺟﺎﺭﯼ، ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﭘﺮ ﻣﯿﻮﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺳﺎﯾﻪ ﺧﻨﮏ ﻭ ﻣﻄﺒﻮﻋﺸﺎﻥ ﺑﻬﺸﺘﯿﺎﻥ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻫﺎ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﯿﺮ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﺍﻧﺪ!
ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﻬﺸﺘﯿﺎﻥ ﺟﺰ ﺍﺭﺿﺎﯼ ﺷﻬﻮﺕ ﻭ ﻗﺪﻡ ﺯﺩﻥ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺳﺎﯾﻪ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻭ ﺁﺏ ﺗﻨﯽ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ!
ﺍﮔﺮ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺳﮑﯿﻤﻮﻫﺎ ﺍﺩﻋﺎﯼ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﯼ ﻣﯽﮐﺮﺩ، ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﯽ ﮔﺮﻡ ﺑﺪﻭﻥ ﻃﻮﻓﺎﻥﻫﺎﯼ ﻗﻄﺒﯽ ﻭ ﮐﻮﻻﮎ ﺑﺮﻑ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁنجا ﺍﺯ ﮔﻮﺷﺖ ﻣﺎﻫﯽ ﻫﺎﯼ ﺁﺯﺍﺩ ﻭ ﻓﮏ ﻫﺎﯼ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻭ ﻣﻬﯿﺎﺳﺖ!
ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻨﯿﺎﻧﮕﺬﺍﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺩﺭ ﻗﺎﺭﻩ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﯾﺎ ﺩﺭ ﺟﻨﮕﻞ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺒﻮﻩ ﻭ ﭘﺮﺁﺏ ﺑﻮﺩ ﭼﻪ می گفت؟
ﮔﺎﻫﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ می کند
جمعه، شهریور ۳۱، ۱۳۹۶
تاریخچه سرمه
سُرمه یا کُحل مادهای آرایشی است که از ترکیب دوده و دیگر مواد تهیه شده و به چشم کشیده میشود و معمولاً برای تیرهتر کردن رنگ پلکها به کار میرود.
آنندراج درباره آن مینویسد: سرمه سنگی است صفایحی و براق که بسایند و سوده ٔ آن را در چشم کشند و بهترین آن سرمه ٔ صفاهانی است که از کهپایه به هم رسد.
نام رنگ سرمهای از این ماده برگرفته شده است.
در دوران باستان، از ۳۵۰۰ سال پیش از میلاد، ملکههای مصری به چشم خود سرمه میکشیدند. سرمه را نگهبان چشم علیه بیماریها میدانستند و تیره کردن رنگ دور پلکها از شدت رسیدن آفتاب به چشم نیز کم میکند.
قدیمیترین کاست هند یعنی کولیها نیز از سرمه برای آرایش بهره میگرفتند. مادران در شبه قاره هند و برخی نواحی پیرامونی، به چشم نوزادان و کودکان سرمه میکشیدند. به باور آنها این کار «سوی چشم را نیرو میبخشد» و «علیه چشم بد» نگهداری میکند .
یکی از آرایش های مرسوم در دوران هخامنشیان هم کشیدن سرمه بوده است . تصویری که مشاهده می کنید یک سرمه دان با روکش فیروزه با تزیینات زیگزاگ است که مربوط به دوره هخامنشی می باشد و جنس آن از شیشه، و قدمت آن به سده ی چهارم یا پنجم پیش از میلاد باز می گردد و اکنون در موزه ی میهو نگهداری می شود . پس از کشف این قطعه باستانی ، مشخص شد استفاده از این ماده بین ۵۰۰ تا ۷۰۰ پیش از میلاد نیز بین ایرانیان باستان مرسوم بوده است.
همچنین در گذشته از سرمه برای شکنجه مخالفان نیز استفاده می شد. چون سرمه سرشتی سرد و خشک دارد و خوردن آن باعث بند آمدن صدا می شود. ضرب المثل سرمه به گلو کشیدن که کنایه از گنگ (لال) شدن است از این خاصیت آن برداشته شده است.
آنندراج درباره آن مینویسد: سرمه سنگی است صفایحی و براق که بسایند و سوده ٔ آن را در چشم کشند و بهترین آن سرمه ٔ صفاهانی است که از کهپایه به هم رسد.
نام رنگ سرمهای از این ماده برگرفته شده است.
در دوران باستان، از ۳۵۰۰ سال پیش از میلاد، ملکههای مصری به چشم خود سرمه میکشیدند. سرمه را نگهبان چشم علیه بیماریها میدانستند و تیره کردن رنگ دور پلکها از شدت رسیدن آفتاب به چشم نیز کم میکند.
قدیمیترین کاست هند یعنی کولیها نیز از سرمه برای آرایش بهره میگرفتند. مادران در شبه قاره هند و برخی نواحی پیرامونی، به چشم نوزادان و کودکان سرمه میکشیدند. به باور آنها این کار «سوی چشم را نیرو میبخشد» و «علیه چشم بد» نگهداری میکند .
یکی از آرایش های مرسوم در دوران هخامنشیان هم کشیدن سرمه بوده است . تصویری که مشاهده می کنید یک سرمه دان با روکش فیروزه با تزیینات زیگزاگ است که مربوط به دوره هخامنشی می باشد و جنس آن از شیشه، و قدمت آن به سده ی چهارم یا پنجم پیش از میلاد باز می گردد و اکنون در موزه ی میهو نگهداری می شود . پس از کشف این قطعه باستانی ، مشخص شد استفاده از این ماده بین ۵۰۰ تا ۷۰۰ پیش از میلاد نیز بین ایرانیان باستان مرسوم بوده است.
همچنین در گذشته از سرمه برای شکنجه مخالفان نیز استفاده می شد. چون سرمه سرشتی سرد و خشک دارد و خوردن آن باعث بند آمدن صدا می شود. ضرب المثل سرمه به گلو کشیدن که کنایه از گنگ (لال) شدن است از این خاصیت آن برداشته شده است.
یکشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۹۶
الماس
آوردهاند، در شهر تبريز، زنی از دودمانی بزرگ، يك قطعه الماس گرانبها داشت، از تنگدستی خواست آن را بفروشد. در اين وقت، خدادادخان از جانب كريمخان زند حاكم تبريز بود. اين خير به گوش وی رسيد و آن زن را با قطعه الماس احضار كرد. چون زن آمد الماس را گرفت و گفت : خريدار اين گوهر نفيس به جز من كسی نيست، امشب اين را نزد من بگذار تا به دقت ببينم، فردا صبح بيا تا بهای آن را تسليم نمايم.
آن زن، با خيال راحت به خانه خود رفت و بامدادان با شوق و ذوقی هر چه تمامتر به نزد خان حاكم رفت. غافل از اينكه خدادادخان خداناشناس، شبانه حكّاك چابك دستی را حاضر كرده و از بلور، بدل آن را ساخته و به جای آن قطعه الماس، در حقه نهاده است!
حاكم تبريز، تا چشمش به وی افتاد، حقه را به دست او داد و گفت : بيا خواهر، الماست را بگير و ببر و به ديگری بفروش، به درد نمیخورد و بدلی است.
ولی آن زن، از دانايی و زيركی، اين راز را به كسی ابراز نكرد و بی خبر از تبريز به شيراز رفت و كريم خان را از تقلب حاكم آگاه نمود. كريمخان اندكی به فكر فرو رفت و سپس گفت : خداداد آن الماس را به عنوان پيشكش يا به جای ماليات برای من خواهد فرستاد، زيرا كه به كار او نمیآيد و در خور شأن او نيست. چندی صبر كن و در خانه من ميهمان باش تا به حق خود برسی.
اندك زمانی نگذشت كه خدادادخان، الماس را بابت ماليات نزد كريمخان فرستاد و او نيز فوراً به صاحبش تسليم كرد و آن قطعه بلور بدلی را در حقه نهاده نزد خداداد فرستاد و فرمود: به او بنويسيد كه الماس به درد ما نمیخورد، ماليات را پول نقد بفرست!
پس از آن زن خواست كه الماس را پيشكش كند كريمخان نپذيرفت و آن را بيش از آنچه كارشناسان بهايش را تعيين كرده بودند خريداری كرده و او را با خلعتی فاخر، خرم و دلشاد، به تبريز فرستاد...
يافرحه الروح، تاليف دانشمند معظم آقای سيداحمد عبدمنافی، ج ۱، ص ۳۱۰-۳۱۱
آن زن، با خيال راحت به خانه خود رفت و بامدادان با شوق و ذوقی هر چه تمامتر به نزد خان حاكم رفت. غافل از اينكه خدادادخان خداناشناس، شبانه حكّاك چابك دستی را حاضر كرده و از بلور، بدل آن را ساخته و به جای آن قطعه الماس، در حقه نهاده است!
حاكم تبريز، تا چشمش به وی افتاد، حقه را به دست او داد و گفت : بيا خواهر، الماست را بگير و ببر و به ديگری بفروش، به درد نمیخورد و بدلی است.
ولی آن زن، از دانايی و زيركی، اين راز را به كسی ابراز نكرد و بی خبر از تبريز به شيراز رفت و كريم خان را از تقلب حاكم آگاه نمود. كريمخان اندكی به فكر فرو رفت و سپس گفت : خداداد آن الماس را به عنوان پيشكش يا به جای ماليات برای من خواهد فرستاد، زيرا كه به كار او نمیآيد و در خور شأن او نيست. چندی صبر كن و در خانه من ميهمان باش تا به حق خود برسی.
اندك زمانی نگذشت كه خدادادخان، الماس را بابت ماليات نزد كريمخان فرستاد و او نيز فوراً به صاحبش تسليم كرد و آن قطعه بلور بدلی را در حقه نهاده نزد خداداد فرستاد و فرمود: به او بنويسيد كه الماس به درد ما نمیخورد، ماليات را پول نقد بفرست!
پس از آن زن خواست كه الماس را پيشكش كند كريمخان نپذيرفت و آن را بيش از آنچه كارشناسان بهايش را تعيين كرده بودند خريداری كرده و او را با خلعتی فاخر، خرم و دلشاد، به تبريز فرستاد...
يافرحه الروح، تاليف دانشمند معظم آقای سيداحمد عبدمنافی، ج ۱، ص ۳۱۰-۳۱۱
پنجشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۹۶
دموکراسی مسیحی چیست ؟
برقراری حکومت دموکراتیک مسیحی ایدئولوژی گروهی از احزاب میانهرو و اصلاحطلب است که با کلیسای مسیحیت (کاتولیک رومی) متحدند.
ایدئولوژی
دموکراسی مسیحی از بیشتر جهات، مشابه احزاب اصلاحصلب و میانهرو عمل میکند. اما به جای آنکه از آریستوکراسی که به نخبگان اصالت عمل میدهد حمایت کند، حمایت از خواستههای عمومی را مورد نظر قرار میدهد و بدین شیوه درصدد برقراری دموکراسی در جامعهاست.
احزاب دموکرات مسیحی، طرفدار لیبرالیسم اجتماعی میانهرو، اقتصاد مختلط، تدارک زمینههای رفاه اجتماعی و اشتغال کامل از طریق سیاستهای اقتصادی میباشند.
تاریخچه
ایدئولوژی برقراری حکومت دموکرات مسیحی بعد از جنگ جهانی دوم در کشورهای ایتالیا، آلمان و فرانسه مورد توجه قرار گرفت.در آغاز قرن بیستم این حزب به اتحاد با سوسیالیستها و کمونیستها تمایل داشت. ولی بعدها به طرف احزاب رفورمیست میانهرو کشیده شدند. احزاب دموکرات مسیحی در ابتدای پیدایش به طور معمول ضد سرمایهداری، ضد سوسیالیت و ضد یهود بودند.
کشورهای فعال
هم اکنون در بیشتر کشورهای اروپایی و به طور ویژه در کشورهای بلژیک، فرانسه، آلمان (اتحادیه دموکرات مسیحی آلمان)، ایتالیا و هلند احزابی با این ایدئولوژی فعالیت میکند.
ایدئولوژی
دموکراسی مسیحی از بیشتر جهات، مشابه احزاب اصلاحصلب و میانهرو عمل میکند. اما به جای آنکه از آریستوکراسی که به نخبگان اصالت عمل میدهد حمایت کند، حمایت از خواستههای عمومی را مورد نظر قرار میدهد و بدین شیوه درصدد برقراری دموکراسی در جامعهاست.
احزاب دموکرات مسیحی، طرفدار لیبرالیسم اجتماعی میانهرو، اقتصاد مختلط، تدارک زمینههای رفاه اجتماعی و اشتغال کامل از طریق سیاستهای اقتصادی میباشند.
تاریخچه
ایدئولوژی برقراری حکومت دموکرات مسیحی بعد از جنگ جهانی دوم در کشورهای ایتالیا، آلمان و فرانسه مورد توجه قرار گرفت.در آغاز قرن بیستم این حزب به اتحاد با سوسیالیستها و کمونیستها تمایل داشت. ولی بعدها به طرف احزاب رفورمیست میانهرو کشیده شدند. احزاب دموکرات مسیحی در ابتدای پیدایش به طور معمول ضد سرمایهداری، ضد سوسیالیت و ضد یهود بودند.
کشورهای فعال
هم اکنون در بیشتر کشورهای اروپایی و به طور ویژه در کشورهای بلژیک، فرانسه، آلمان (اتحادیه دموکرات مسیحی آلمان)، ایتالیا و هلند احزابی با این ایدئولوژی فعالیت میکند.
شنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۹۶
آدم روزی چند ساعت خواب نیاز دارد؟
بیشتر مردم وقتی کم خوابیده باشند میفهمند. اما کم یعنی چقدر؟ یا جور دیگر بپرسیم: چقدر خواب کافی است؟ نتیجه تحقیقات بنیاد ملی خواب ایالات متحده نشان میدهد نیاز گروههای مختلف سنی به خواب با هم فرق میکند.
عواملی مثل بیبرنامگی، مصرف الکل و محرکهای دیگر مثل قهوه و نوشیدنیهای انرژیزا، و صد البته زنگ ساعت و نور خورشید، میتوانند ساعت زیستی (یا همان سایت بیولوژیک) انسان را بههم بریزند.
بنیاد ملی خواب آمریکا که یک مؤسسه خیریه در ایالت ویرجینای آمریکاست، میگوید برای فهمیدن اینکه یک نفر چقدر باید بخوابد باید به سبک زندگی او نگاه کرد. اما بهطور کلی میتوان اعداد زیر را پیشنهاد کرد:
نوزاد (تا ۳ ماه): در حالت ایدهآل باید بین ۱۴ تا ۱۷ ساعت از هر شبانهروز را بخوابد، هرچند ممکن است ۱۱ تا ۱۳ ساعت هم کافی باشد. بهتر است خواب نوزاد بیش از ۱۹ ساعت نشود.
قنداقی (۴ تا ۱۱ ماه): میزان توصیه شده بین ۱۲ تا ۱۵ ساعت است. در کمترین حالت ۱۰ ساعت. بعد از سه ماهگی، خواب بههیچوجه نباید از ۱۸ ساعت بیشتر شود.
نوپا (تا ۲ ساله): عدد پیشنهادی بین ۱۱ تا ۱۴ ساعت است، اما هر رقمی از ۹ تا ۱۶ ساعت قابل قبول است.
پیشدبستانی (۳ تا ۵ سال): متخصصان معتقدند ۱۰ تا ۱۳ ساعت خواب برای این گروه سنی عالی است. کمتر از ۸ یا بیشتر از ۱۴ ساعت مناسب نیست.
مدرسهرو (۶ تا ۱۳ سال): توصیه بنیاد خواب ملی آمریکا ۹ تا ۱۱ ساعت خواب در شبانهروز است. کمتر از ۷ یا بیشتر از ۱۲ ساعت خوب نیست.
نوجوان (۱۴ تا ۱۷ سال): خواب مناسب برای این گروه ۸ تا ۱۰ ساعت است. کمتر از ۷ و بیشتر از ۱۱ ساعت توصیه نمیشود.
جوان (۱۸ تا ۲۵ سال): برای این گروه ۷ تا ۹ ساعت خواب مناسب است. حد پایینی ۶ و حد بالایی ۱۱ ساعت پیشنهاد شده.
بزرگسال (۲۶ تا ۶۴ سال): مثل گروه قبلی.
بازنشسته (۶۵ سال به بالا): در این سن ۷ یا ۸ ساعت خواب در شبانهروز مناسب است. خواب نباید از ۵ ساعت کمتر یا از ۹ ساعت بیشتر شود.
بهتر بخوابیم
متخصصان بنیاد ملی خواب آمریکا برای بهبود کیفیت خواب هم توصیههایی دارند. مهمترین این توصیهها این است که خواب "در اولویت باشد".
نکات دیگر اینهاست:
برنامه خواب ثابت داشته باشید، حتی آخر هفتهها
قبل از خواب به کاری مشغول شوید که برایتان آرامشبخش باشد
هر روز ورزش/نرمش کنید
دما، صدا، و نور اتاقخواب را به اندازه مطلوبتان نگه دارید
تشک و بالش راحت انتخاب کنید
از "خوابدزدها"، مثل الکل و کافئین، بپرهیزید
پیش از خواب وسایل الکترونیکی را خاموش کنید
عواملی مثل بیبرنامگی، مصرف الکل و محرکهای دیگر مثل قهوه و نوشیدنیهای انرژیزا، و صد البته زنگ ساعت و نور خورشید، میتوانند ساعت زیستی (یا همان سایت بیولوژیک) انسان را بههم بریزند.
بنیاد ملی خواب آمریکا که یک مؤسسه خیریه در ایالت ویرجینای آمریکاست، میگوید برای فهمیدن اینکه یک نفر چقدر باید بخوابد باید به سبک زندگی او نگاه کرد. اما بهطور کلی میتوان اعداد زیر را پیشنهاد کرد:
نوزاد (تا ۳ ماه): در حالت ایدهآل باید بین ۱۴ تا ۱۷ ساعت از هر شبانهروز را بخوابد، هرچند ممکن است ۱۱ تا ۱۳ ساعت هم کافی باشد. بهتر است خواب نوزاد بیش از ۱۹ ساعت نشود.
قنداقی (۴ تا ۱۱ ماه): میزان توصیه شده بین ۱۲ تا ۱۵ ساعت است. در کمترین حالت ۱۰ ساعت. بعد از سه ماهگی، خواب بههیچوجه نباید از ۱۸ ساعت بیشتر شود.
نوپا (تا ۲ ساله): عدد پیشنهادی بین ۱۱ تا ۱۴ ساعت است، اما هر رقمی از ۹ تا ۱۶ ساعت قابل قبول است.
پیشدبستانی (۳ تا ۵ سال): متخصصان معتقدند ۱۰ تا ۱۳ ساعت خواب برای این گروه سنی عالی است. کمتر از ۸ یا بیشتر از ۱۴ ساعت مناسب نیست.
مدرسهرو (۶ تا ۱۳ سال): توصیه بنیاد خواب ملی آمریکا ۹ تا ۱۱ ساعت خواب در شبانهروز است. کمتر از ۷ یا بیشتر از ۱۲ ساعت خوب نیست.
نوجوان (۱۴ تا ۱۷ سال): خواب مناسب برای این گروه ۸ تا ۱۰ ساعت است. کمتر از ۷ و بیشتر از ۱۱ ساعت توصیه نمیشود.
جوان (۱۸ تا ۲۵ سال): برای این گروه ۷ تا ۹ ساعت خواب مناسب است. حد پایینی ۶ و حد بالایی ۱۱ ساعت پیشنهاد شده.
بزرگسال (۲۶ تا ۶۴ سال): مثل گروه قبلی.
بازنشسته (۶۵ سال به بالا): در این سن ۷ یا ۸ ساعت خواب در شبانهروز مناسب است. خواب نباید از ۵ ساعت کمتر یا از ۹ ساعت بیشتر شود.
بهتر بخوابیم
متخصصان بنیاد ملی خواب آمریکا برای بهبود کیفیت خواب هم توصیههایی دارند. مهمترین این توصیهها این است که خواب "در اولویت باشد".
نکات دیگر اینهاست:
برنامه خواب ثابت داشته باشید، حتی آخر هفتهها
قبل از خواب به کاری مشغول شوید که برایتان آرامشبخش باشد
هر روز ورزش/نرمش کنید
دما، صدا، و نور اتاقخواب را به اندازه مطلوبتان نگه دارید
تشک و بالش راحت انتخاب کنید
از "خوابدزدها"، مثل الکل و کافئین، بپرهیزید
پیش از خواب وسایل الکترونیکی را خاموش کنید
چهارشنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۹۶
ابوریحان بیرونی
بیوگرافی و زندگینامه
ابوريحان محـمد بن احـمد خوارزمی از نوابغ و دانشمندان بزرگ ايران در سال ۳۶۲ هـجری قـمری در منـطقه خارج از شهـر خوارزم بدنـيا آمد، و به هـمين دليل او را "بـيـرونی" لقـب دادند. در نوجوانی نـزد يکی از اميرزدگـان ، دانشمند معـروف به ابونصر عـراق (از خاندان آل عراق) به تحـصيل مثـلثات کروی و دانش رياضی پـرداخت و با حـمايت مالی هـمين فرد بود که توانست نزد استادان مخـتـلف به فراگـيری عـلوم و دانش های زمانه خود هـمچـون طب و فـلسفه بپـردازد. در جـوانی به دربار سلسله خوارزمشاهـيان، که اهـل عـلم و ادب و حامی و مشوق دانشمندان و اديـبان بودند، پـيوست. پس از انـقراض دوران زمامداری اين سلسله به ری رفت و در مباحثات رياضی با دانشمندان آن ديار شرکت کرد. حاصل گـفت و گـوهای عـلمی بـيرونی با اين دانشوران در کـتاب " مقاليد عـلم الهـيئت " آورده شده است.
ابوريحان سپس به جرجان(گـرگـان) و به دربار قابوس بن وشمگـير، پادشاه آل زيار رفـت و به پاس حمايت قاموس، کـتاب مشهـور خود به نام " آثارالباقـيه" را به نام وی تاليف کرد. در هـمين دوره بود که به اکـتـشاف نجـومی و رصد ستارگـان پرداخت و طول و عرض جـغـرافـيايی جرجان را محاسبه کرد.
بـيرونی در اوايل سال ۳۹۴ از جرجان به خوارزم رفـت و مدتی با ابوعلی سـينا و ساير دانشمندان دربار عـلی بن ماًمون خوارزمشاه به بحث علمی پـرداخت. ماًمونيان، که شاخه ای از سلسله خوارزمشاهـيان به حساب می آيند (و آنها را خوارزم شاهان ماًمونی نيز می نامند)، در دانش دوستی و ادب پـروری شهـره بودند. وجود وزيری اهـل فضل در دستگـاه مأمونيان به نام ابوالحسن احمد بن محمد سهـيلی باعث رونق ادب و دانش شد و فضايی بسيار مطلوب برای رشد عـلم و اکتـشافات و اخـتراعات فراهـم آمد.
با حمله غـزنويان و به پايان آمدن دوران خوارزمشاهـيان، ابوريحان با سپاهـيان سلطان محـمود غـزنوی از خوارزم به غـزنـين رفت و تا سال درگـذشت خود مقـيم اين شهـر بود. به عـبارت ديگر ابوريحان 32 سال از عـمر پربار خويش را در دربار سلطان محـمود، سلطان مسعـود و سلطان مودود گـذراند.
شهـرت عالمگـير ابوريحان در مدت اقامتـش در هـند در معـيت غـزنويان باعث گـرديد عـليرغـم آن که هـنديان سپاهـيان غـزنوی را دشمن خود می پـنداشـتـند مقام و مرتـبه اش را گـرامی دارند. ابوريحان در اين مدت زبان سانسکريت و عـلوم و دانش هـنديان را فرا گـرفت و برآيـند پژوهـش های خود را در کتابی به نام " کـتاب الهـند " درآورد که منـبعـی موثـق برای شناخت مکاتب و عـقايد هـنديان است. وی هـمچـنين کـتابی دربارهً نجـوم و رياضيات از سانسکريت به فارسی برگـرداند که عـنوان آن " زيج سند هـند " است.
اختراعات، اکـتشافات و پـژوهـش هاي ابوريحان:
اصل تسطيح کره و ترسيم نقـشه های جـغرافـيايی
چاه آرتـزين ( عليرغـم ادعای غـربـيان در نسبت دادن اين کشف به خود، ابوريحان در آثارالباقيه مفصلا به آن پرداخته)
ترازوی ابوريحان که از دقـيق ترين ترازوهای تاريخ عـلم است
اصل نجومی تسوية البـيوت
اصل نجـومی مطرح شعـاع
سير نور و صوت
محاسبه مساحت، محيط و قطر کـره زمين
طول و عـرض جـغـرافـيايی و سمت قـبلهً بـلاد
چـگـونگی تعـيـين قـله و ساحت محـراب مسجـد
رصد ميل کلی و ميل اعظم در نجوم
حرکت زمين
حرکت وسطی و اوج خورشيد
خاصيت فيزيکی الماس و زمرد
جزر و مد رودها و نهـرها
اشکال هـندسی گلها و شکـوفه ها
امکان ايجاد خلاء
پـژوهـش در مورد چگـونگی توليد عسل
رصد خسوف و کسوف
پـژوهـش تاريخی در مورد سلسله ساسانيان
تـنظيم خانه های شطرنج
ساخت افزارهای ويـژه رصدی ( سه ميله، شاقول، ... )
ساخت کرهً جـغـرافـيايی
طرح نظريهً وجود قارهً آمريکا
ابوريحان محـمد بن احـمد خوارزمی از نوابغ و دانشمندان بزرگ ايران در سال ۳۶۲ هـجری قـمری در منـطقه خارج از شهـر خوارزم بدنـيا آمد، و به هـمين دليل او را "بـيـرونی" لقـب دادند. در نوجوانی نـزد يکی از اميرزدگـان ، دانشمند معـروف به ابونصر عـراق (از خاندان آل عراق) به تحـصيل مثـلثات کروی و دانش رياضی پـرداخت و با حـمايت مالی هـمين فرد بود که توانست نزد استادان مخـتـلف به فراگـيری عـلوم و دانش های زمانه خود هـمچـون طب و فـلسفه بپـردازد. در جـوانی به دربار سلسله خوارزمشاهـيان، که اهـل عـلم و ادب و حامی و مشوق دانشمندان و اديـبان بودند، پـيوست. پس از انـقراض دوران زمامداری اين سلسله به ری رفت و در مباحثات رياضی با دانشمندان آن ديار شرکت کرد. حاصل گـفت و گـوهای عـلمی بـيرونی با اين دانشوران در کـتاب " مقاليد عـلم الهـيئت " آورده شده است.
ابوريحان سپس به جرجان(گـرگـان) و به دربار قابوس بن وشمگـير، پادشاه آل زيار رفـت و به پاس حمايت قاموس، کـتاب مشهـور خود به نام " آثارالباقـيه" را به نام وی تاليف کرد. در هـمين دوره بود که به اکـتـشاف نجـومی و رصد ستارگـان پرداخت و طول و عرض جـغـرافـيايی جرجان را محاسبه کرد.
بـيرونی در اوايل سال ۳۹۴ از جرجان به خوارزم رفـت و مدتی با ابوعلی سـينا و ساير دانشمندان دربار عـلی بن ماًمون خوارزمشاه به بحث علمی پـرداخت. ماًمونيان، که شاخه ای از سلسله خوارزمشاهـيان به حساب می آيند (و آنها را خوارزم شاهان ماًمونی نيز می نامند)، در دانش دوستی و ادب پـروری شهـره بودند. وجود وزيری اهـل فضل در دستگـاه مأمونيان به نام ابوالحسن احمد بن محمد سهـيلی باعث رونق ادب و دانش شد و فضايی بسيار مطلوب برای رشد عـلم و اکتـشافات و اخـتراعات فراهـم آمد.
با حمله غـزنويان و به پايان آمدن دوران خوارزمشاهـيان، ابوريحان با سپاهـيان سلطان محـمود غـزنوی از خوارزم به غـزنـين رفت و تا سال درگـذشت خود مقـيم اين شهـر بود. به عـبارت ديگر ابوريحان 32 سال از عـمر پربار خويش را در دربار سلطان محـمود، سلطان مسعـود و سلطان مودود گـذراند.
شهـرت عالمگـير ابوريحان در مدت اقامتـش در هـند در معـيت غـزنويان باعث گـرديد عـليرغـم آن که هـنديان سپاهـيان غـزنوی را دشمن خود می پـنداشـتـند مقام و مرتـبه اش را گـرامی دارند. ابوريحان در اين مدت زبان سانسکريت و عـلوم و دانش هـنديان را فرا گـرفت و برآيـند پژوهـش های خود را در کتابی به نام " کـتاب الهـند " درآورد که منـبعـی موثـق برای شناخت مکاتب و عـقايد هـنديان است. وی هـمچـنين کـتابی دربارهً نجـوم و رياضيات از سانسکريت به فارسی برگـرداند که عـنوان آن " زيج سند هـند " است.
اختراعات، اکـتشافات و پـژوهـش هاي ابوريحان:
اصل تسطيح کره و ترسيم نقـشه های جـغرافـيايی
چاه آرتـزين ( عليرغـم ادعای غـربـيان در نسبت دادن اين کشف به خود، ابوريحان در آثارالباقيه مفصلا به آن پرداخته)
ترازوی ابوريحان که از دقـيق ترين ترازوهای تاريخ عـلم است
اصل نجومی تسوية البـيوت
اصل نجـومی مطرح شعـاع
سير نور و صوت
محاسبه مساحت، محيط و قطر کـره زمين
طول و عـرض جـغـرافـيايی و سمت قـبلهً بـلاد
چـگـونگی تعـيـين قـله و ساحت محـراب مسجـد
رصد ميل کلی و ميل اعظم در نجوم
حرکت زمين
حرکت وسطی و اوج خورشيد
خاصيت فيزيکی الماس و زمرد
جزر و مد رودها و نهـرها
اشکال هـندسی گلها و شکـوفه ها
امکان ايجاد خلاء
پـژوهـش در مورد چگـونگی توليد عسل
رصد خسوف و کسوف
پـژوهـش تاريخی در مورد سلسله ساسانيان
تـنظيم خانه های شطرنج
ساخت افزارهای ويـژه رصدی ( سه ميله، شاقول، ... )
ساخت کرهً جـغـرافـيايی
طرح نظريهً وجود قارهً آمريکا
اشتراک در:
پستها (Atom)