۲۳ ژانويه سال ۱۸۵۶ (سوم بهمن) يك روز تاريك ديگر در تاريخ طولانی و پراز رويداد ميهن ما بود. در اين روز نيروهای اعزامی انگلستان به رياست «اوت رام» پس از شش هفته نبرد خيابانی، بندر بوشهر و حومه آن را تصرف كردند تا دولت تهران مجبور به صرف نظر كردن از شهر هرات و غرب افغانستان امروز شود كه از زمان تاسيس كشور ايران به دست كوروش بزرگ هميشه بخشی وفادار از ايران و كانون فرهنگ و ادب ما، و برای مدتی نيز شاهزاده نشين ايران و مقر حكومت خراسان بود و شاه عباس که در هرات به دنيا آمده بود پيش از احراز سلطنت در اين شهر می زيست. نيروهای اعزامی انگلستان نهم دسامبر ۱۸۵۶ پس از يک گلوله باران شديد گام بر خاک وطن ما در ساحل بوشهر گذارده بودند و از همان لحظه نبرد خيابانی آغاز شده بود. دولت لندن اول نوامبر ۱۸۵۶ به ايران اعلان جنگ داده بود زيرا که اخطارهای ديپلماتيک آن دولت به ايران که از هرات و غرب افغانستان خارج شود مورد بی اعتنايی تهران قرارگرفته بود. در نبرد خيابانی ۴۵ روزه، عمدتا مردم معمولی از شهر و حومه بوشهر دفاع می کردند. گلوله باران بوشهر توسط ناوهای انگليسی صورت گرفته بود. افغانستان که بر سر آن اين عمليات صورت گرفته بود از اوايل قرن هجدهم مطمح نظر انگليسي ها بوده است که علل درگيری کنونی غرب در آنجا به همان زمان باز می گردد زيرا که افغانستان نزديکترين راه زمينی ورود و نفوذ قدرت های «اوراسيا» که با ایجاد سازمان شانگهای متحد شده اند به آسيای غربی ـ منطقه استراتژيک و نفتدار جهان است. منطقه هرات قسمتی از بخش اصلی ايرانزمين بوده است که در عهد باستان «آريانا» خوانده می شد. «افغانستان» نامی است كه انگليسی ها بر ايران خاوری گذارده اند.
نيروهای انگليسی كه باكشتی از هند وارد آبهای بوشهر شده بودند نهم دسامبر ۱۸۵۶ (شش هفته پيش از آن) درپي يك گلوله باران طولانی در ساحل بوشهر پياده شده بودند و در اين مدت مردم معمولی از منطقه بوشهر دفاع می كردند، زيرا كه دولت تهران نيروی قابل ملاحظه در بوشهر و كازرون نداشت. درباره دفاع مردمی (ميهنی) از بوشهر كتاب ها و رساله های بسيار نوشته شده است.
دوست محمدخان حاكم كابل پس از امضای پيمان پيشاور (مورخ سی ام مارس سال ۱۸۵۵) با انگلستان، به تحريک انگليسی ها و برخلاف روش گذشته اش دست به تشويق حاكم هرات به تمرد از دولت تهران زد. ناصرالدين شاه كه در همان زمان به گردنكشی خان خوارزم (تركمنستان امروز) پايان داده بود حسام السلطنه را با لشكر خراسان و چند يگان نظامی از تهران، گرگان و كرمان (سربازان مستقر در ارگ بم) مامور گوشمالی حاكم هرات كرد كه با اعتراض شديد لندن رو به رو شد. چون تهران توجه نكرد، انگلستان با برسميت شناختن فوری مرزهای افغانستان كه خود در لندن ترسيم كرده بود، روابطش را با تهران قطع و يكم نوامبر۱۸۵۶ به ايران اعلان جنگ داد و بار ديگر به آبهای ما در خليج فارس كشتی توپدار و تفنگدار روانه ساخت.
ايران كه بر اثر مداخلات سياسی قدرتهای اروپايی امكان (و درحقيقت اجازه) نيافته بود نيروی دريايی موثر و توپخانه ساحلی داشته باشد موفق به بازداری ناوگان اعزامی انگلستان كه از هند به حركت در آمده بود نشد و اين ناوگان از يكم ژانويه به گلوله باران كردن بوشهر دست زد، اما براثر ايستادگی مردم محل ۲۳ روز طول كشيد تا بتواند تفنگدار در ساحل مستقر سازد. انگلستان كه چنين مقاومت ميهندوستانه ای را انتطار نداشت خرمشهر را هم زير حمله گرفت و اهواز را مورد تهديد نطامی قرار داد كه دولت بی خبر تهران از معارضات قدرتهای اروپايی با يكديگر، و نيز نداشتن اعتماد كافی به احساسان ميهنی ايرانيان و همچنين ناآگاهی از فنون جنگ های تازه و لشکرکشی و اين که پيشروی سريع يك نيروی خارجی به دليل وسعت كشور و كوهستانی بودن آن آسان و سريع نخواهد بود تسليم اراده لندن شد و طبق توافق پاريس كه با ميانجيگری رئيس وقت كشور فرانسه انجام شد از اصلی ترين قطعه ايران صرف نظر كرد!.
اگر كمی به عقب باز گرديم می بينيم كه عباس ميرزا وليعهد فتحعلی شاه با مشاهده دسيسه هاي انگلستان در جريان تنظيم قرارداد «تركمن چای» و از دست رفتن قفقاز ايران و لمس كردن بی صداقتی ناپلئون و در حقيقت چشيدن مزه تلخ ديپلماسی اروپايی؛ برای حفظ مابقی خاك وطن، دولت عثمانی را با جنگ و زور وادار به امضای معاهده تعيين مرز مشترك كرد كه هنوز به قوت خود باقی است. از طرفی ديگر، چون روسيه به بسط قلمرو خود در منطقه ای پرداخته بود كه جغرافيون غرب نام «آسيای ميانه» بر آن نهاده اند، عباس ميرزا بدون فوت وقت برای حصول اطمينان از وفاداری حاكمان نيمه مستقل خوارزم، مرو ‚ بخارا و مناطق مربوط به خراسان شتافت. وی در اينجا متوجه شد انگلستان كه از دير زمان نگران دست اندازی روسيه به هندوستان بوده چشم طمع به سرزمينی دوخته كه خود نام افغانستان بر آن نهاده است تا بتواند آن را به صورت حايلی ميان متصرفات آسيايی روسيه و هندوستان درآورد و مانع پيشروی روسيه به سوی اقيانوس هند و آسيای جنوبی شود و در اجرای اين سياست خود، به تحريك و تطميع خوانين و حكام افغان پرداخته است.
عباس ميرزا برای خنثی كردن فعاليتهای انگلستان در ايران خاوری (افغانستان امروز) وارد عمل شد. دولت لندن كه چنين ديد با روسيه بر سر تعيين يك خط قرمز ميان مناطق نفوذ خود در اين قسمت از جهان وارد معامله شد تا با تعيين اين خط به سلطه و نفوذ خود بر افغانستان رسميت بدهد و به تحكيم و احيانا گسترش آن بپردازد. لذا دولتمردان انگليسی به موازات مذاكره با روسيه با هدف سازش، سريعا در لندن به دلخواه خود و برپايه منافع دولت متبوع به ترسيم خطوطی پرداختند كه بر آن عنوان مرز ايران و افغان نهادند.
عباس ميرزا پس از مطيع ساختن حكمران سرخس كه بر منطقه نسا و اشك آباد (عشق آباد) تسلط داشت در سال ۱۸۳۴ تصميم به راندن به سوی قندهار گرفت كه بيمار شد و درگذشت.
محمد ميرزا پسر عباس ميرزا كه همان سال پس از درگذشت فتحعليشاه به سلطنت رسيده بود پس از تحكيم پايه های حكومت خود، تصميم به تكميل مساعی پدر گرفت و دولت لندن از اين تصميم محمد شاه كه مناسبات حسنه با روسيه برقرار كرده بود نگران شد مخصوصا كه بيم داشت محمد شاه از كمك روسيه برای ريشه كن ساختن نفوذ انگلستان از افغانستان برخوردار شود.
دولت لندن در سال ۱۸۳۷ «الكساندر برنزBurnes» را به بهانه توسعه داد و ستد بازرگانی به كابل فرستاد كه در باطن ماموريت او تحريك سران ايلات مناطق غربی بر ضد ايران و طوايف شمالی بر ضد روسيه بود.
محمد شاه كه از طريق والی خراسان از اوضاع با خبر شده بود با تزار وقت روسيه يك پيمان دوستي امضاء كرد و تصميم گرفت شخصا برای گوشمالی حكمران هرات و نواحی مجاور كه در پرداخت ماليات تعلل كرده بودند عازم خراسان شود.
دوست محمد خان حكمران كابل كه هرات را يك شهر ايران می دانست در قبال تصميم محمد شاه واكنش نشان نداده و تنها (به اشاره) خواسته بود كه شاه پس از گوشمال دادن حاكم هرات دست به اقدام مشابه در مورد واليان ولايات ديگر نزند (عازم قندهار نشود).
دولت لندن كه از دوست محمدخان مايوس شده بود، خود مستقيما وارد عمل شد و به تهران اخطار كرد كه از لشكر كشی به هرات منصرف شود كه دولت ايران اعتناء نكرد و دولت روسيه اين اخطار لندن را مداخله در امور ايران تلقی كرد و حمايت خود را از لشكركشی محمدشاه به هرات اعلام داشت و از عوامل خود در منطقه خواست كه با مساعی محمد شاه در اين زمينه همكاری كنند. روسيه درعين حال دست به تدابيری در هرات زد كه محمدشاه را بيش از پيش تشويق به اجرای تصميم خود كند.
لندن كه اخطار خود را بی نتيجه ديد و آگاه شد كه نيروهای نظامی ايران به هرات رسيده اند به دو اقدام همزمان دست زد؛ يكی اعزام كشتی جنگی به آبهای ايران بود كه اين نيروها بوشهر و خارك را متصرف شدند و ديگری وادار كردن آقاخان محلاتی به طغيان. آقاخان شورش مسلحانه خود را از كرمان آغاز كرد و .... تهران كه چنين ديد به دولت فرانسه متوسل شد كه از انگلستان بخواهد از آبهای ايران خارج شود كه در اين تلاش موفق نشد. سرانجام محمد شاه تصميم گرفت بدون دادن كوچكترين امتيازی به حاكم هرات، نيروهای اضافی را باز گرداند.
انگلستان كه می دانست محمد شاه در فرصت ديگر به هرات لشكر كشی خواهد كرد، به تقويت وضعيت خود در افغانستان پرداخت و در اجرای اين سياست در سال ۱۸۳۹ دوست محمدخان را كه تا آن زمان در قبال هرات حاضر به اقدام بر ضد ايران نشده بود بركنار و شجاع الملك دست نشانده خود را پادشاه كابل كرد، ولی در كابل درپشت پرده كارها در دست «برنز» بود كه نماينده تام الاختيار انگلستان در افغانستان شده بود.
انگلستان سپس در صدد برآمد برای سركوب كردن هرگونه مخالفتی، به افغانستان نيرو بفرستد. موضوع در جلسه شورای وزيران انگلستان به رياست «پالمرستون» مطرح و تنها «دوك ولينگتون» با اين تصميم مخالفت كرد كه سرانجام گفت: ورود به افغانستان آسان است، فكر خارج كردن نيروها را از آنجا بكنيد.
انگلستان در اجرای اين تصميم، پنج هزار نيرو از هند به قندهار منتقل كرد.
افغانها در كابل با اين اقدام انگلستان مخالفت كردند و در ادامه اين مخالفت در سال ۱۸۴۱ شاه شجاع الملك و «برنز» را كشتند. انگلستان با اين كه درگير جنگ با چين، معروف به جنگ ترياك بود، پس از آگاه شدن از رويداد كابل شانزده هزار و پانصد سرباز به فرماندهی ژنرال «الفينستونElphinston» از هند به افغانستان اعزام داشت. از دست اين نيرو كاری بر نيامد و پس از چند شكست، الفينستون به خواست افغانها كه دوباره دوست محمد خان را پادشاه خود كرده بودند تصميم به خروج از افغانستان گرفت و با نيروهای خود و اتباع غيرنظامی انگلستان راه بازگشت به هند را در پيش گرفت. اين نيرو در اثنای عقب نشينی، در منطقه جلال آباد و گذرگاه خيبر به محاصره افغانها افتاد و قتل عام شد.
دوست محمد خان كه به حكومت باز گشته بود تا سال ۱۸۵۵ به جنگ با انگليسی ها ادامه داد كه اين درگيری ها با امضای پيمان پيشاور در تاريخ ۳۰ مارس ۱۸۵۵ پايان يافت. دوست محمد خان پس از سازش با انگلستان روش سابق خود در قبال هرات را تغيير داد كه به شرحی كه در بالا آمد منجر به لشكر كشی مجدد ايران در زمان ناصر الدين شاه به هرات و مناطق اطراف آن ولايت شد. در اين زمان ايران از لحاظ نظامی ضعيفتر و بيش از گذشته تحت فشار خارجی بود.
بايد دانست كه قرارداد مربوط به هرات (قرارداد پاريس) به دولت ايران اختيار داده است كه در صورت احساس خطر، و وجود تحريكات نظامی عليه خود در افغانستان غربی (نزديك مرزهای دو كشور) بتواند نيرو به اين سرزمين بفرستد و اين نيرو تا قطع خطر و تحريكات در آنجا دست به عمليات بزند و باقی بماند.
انگليسی ها بعدا تلاشهای ديپلماتيك فراوان كردند تا به صورت های ديگر، بهانه برای بلااثر گذاردن اين قسمت از قرارداد بر سر هرات را از جمله با امضای پيمان سعدآباد و قرارداد دوجانبه عدم تعرض ميان ايران و افغانستان بتراشند، ولی موفقيت نداشتند. انگليسی ها كه نگران پيدايش يك نادرشاه ديگر در ايران بودند (ناپلئون ايرانی)، بعدا و از سال ۱۹۱۹ با هدف محدود كردن ايران در مرزهای فعلی، تلاشهای ديپلماتيك مشابهی در مورد بی اثر ساختن قراردادهای قبلی عثمانی و ايران بر سر برخی از مناطق شرق دجله از جمله منطقه سليمانيه بعمل آوردند و در اين راستا، مسكو را هم در بيم خود از احياء احتمالی ناسيونالسيم ايرانی شريك كردند، و احتمالا دولت مسكو در سايه همين نگرانی، با ساختن جمهوری آذربايجان خواست كه ايران نتواند روزگاری قرارداد استعماری تركمن چای را كه نتيجه شكست نظامی خود در برابر تعرض روسيه تزاری بود باطل اعلام كند و ....
می دانيم كه قراردادهای نتيجه شكست نظامی (تحميلی و اضطراری) پس از فراهم شدن فرصت، قابل اعراض و اعتراض هستند.
نيروهای انگليسی كه باكشتی از هند وارد آبهای بوشهر شده بودند نهم دسامبر ۱۸۵۶ (شش هفته پيش از آن) درپي يك گلوله باران طولانی در ساحل بوشهر پياده شده بودند و در اين مدت مردم معمولی از منطقه بوشهر دفاع می كردند، زيرا كه دولت تهران نيروی قابل ملاحظه در بوشهر و كازرون نداشت. درباره دفاع مردمی (ميهنی) از بوشهر كتاب ها و رساله های بسيار نوشته شده است.
دوست محمدخان حاكم كابل پس از امضای پيمان پيشاور (مورخ سی ام مارس سال ۱۸۵۵) با انگلستان، به تحريک انگليسی ها و برخلاف روش گذشته اش دست به تشويق حاكم هرات به تمرد از دولت تهران زد. ناصرالدين شاه كه در همان زمان به گردنكشی خان خوارزم (تركمنستان امروز) پايان داده بود حسام السلطنه را با لشكر خراسان و چند يگان نظامی از تهران، گرگان و كرمان (سربازان مستقر در ارگ بم) مامور گوشمالی حاكم هرات كرد كه با اعتراض شديد لندن رو به رو شد. چون تهران توجه نكرد، انگلستان با برسميت شناختن فوری مرزهای افغانستان كه خود در لندن ترسيم كرده بود، روابطش را با تهران قطع و يكم نوامبر۱۸۵۶ به ايران اعلان جنگ داد و بار ديگر به آبهای ما در خليج فارس كشتی توپدار و تفنگدار روانه ساخت.
ايران كه بر اثر مداخلات سياسی قدرتهای اروپايی امكان (و درحقيقت اجازه) نيافته بود نيروی دريايی موثر و توپخانه ساحلی داشته باشد موفق به بازداری ناوگان اعزامی انگلستان كه از هند به حركت در آمده بود نشد و اين ناوگان از يكم ژانويه به گلوله باران كردن بوشهر دست زد، اما براثر ايستادگی مردم محل ۲۳ روز طول كشيد تا بتواند تفنگدار در ساحل مستقر سازد. انگلستان كه چنين مقاومت ميهندوستانه ای را انتطار نداشت خرمشهر را هم زير حمله گرفت و اهواز را مورد تهديد نطامی قرار داد كه دولت بی خبر تهران از معارضات قدرتهای اروپايی با يكديگر، و نيز نداشتن اعتماد كافی به احساسان ميهنی ايرانيان و همچنين ناآگاهی از فنون جنگ های تازه و لشکرکشی و اين که پيشروی سريع يك نيروی خارجی به دليل وسعت كشور و كوهستانی بودن آن آسان و سريع نخواهد بود تسليم اراده لندن شد و طبق توافق پاريس كه با ميانجيگری رئيس وقت كشور فرانسه انجام شد از اصلی ترين قطعه ايران صرف نظر كرد!.
اگر كمی به عقب باز گرديم می بينيم كه عباس ميرزا وليعهد فتحعلی شاه با مشاهده دسيسه هاي انگلستان در جريان تنظيم قرارداد «تركمن چای» و از دست رفتن قفقاز ايران و لمس كردن بی صداقتی ناپلئون و در حقيقت چشيدن مزه تلخ ديپلماسی اروپايی؛ برای حفظ مابقی خاك وطن، دولت عثمانی را با جنگ و زور وادار به امضای معاهده تعيين مرز مشترك كرد كه هنوز به قوت خود باقی است. از طرفی ديگر، چون روسيه به بسط قلمرو خود در منطقه ای پرداخته بود كه جغرافيون غرب نام «آسيای ميانه» بر آن نهاده اند، عباس ميرزا بدون فوت وقت برای حصول اطمينان از وفاداری حاكمان نيمه مستقل خوارزم، مرو ‚ بخارا و مناطق مربوط به خراسان شتافت. وی در اينجا متوجه شد انگلستان كه از دير زمان نگران دست اندازی روسيه به هندوستان بوده چشم طمع به سرزمينی دوخته كه خود نام افغانستان بر آن نهاده است تا بتواند آن را به صورت حايلی ميان متصرفات آسيايی روسيه و هندوستان درآورد و مانع پيشروی روسيه به سوی اقيانوس هند و آسيای جنوبی شود و در اجرای اين سياست خود، به تحريك و تطميع خوانين و حكام افغان پرداخته است.
عباس ميرزا برای خنثی كردن فعاليتهای انگلستان در ايران خاوری (افغانستان امروز) وارد عمل شد. دولت لندن كه چنين ديد با روسيه بر سر تعيين يك خط قرمز ميان مناطق نفوذ خود در اين قسمت از جهان وارد معامله شد تا با تعيين اين خط به سلطه و نفوذ خود بر افغانستان رسميت بدهد و به تحكيم و احيانا گسترش آن بپردازد. لذا دولتمردان انگليسی به موازات مذاكره با روسيه با هدف سازش، سريعا در لندن به دلخواه خود و برپايه منافع دولت متبوع به ترسيم خطوطی پرداختند كه بر آن عنوان مرز ايران و افغان نهادند.
عباس ميرزا پس از مطيع ساختن حكمران سرخس كه بر منطقه نسا و اشك آباد (عشق آباد) تسلط داشت در سال ۱۸۳۴ تصميم به راندن به سوی قندهار گرفت كه بيمار شد و درگذشت.
محمد ميرزا پسر عباس ميرزا كه همان سال پس از درگذشت فتحعليشاه به سلطنت رسيده بود پس از تحكيم پايه های حكومت خود، تصميم به تكميل مساعی پدر گرفت و دولت لندن از اين تصميم محمد شاه كه مناسبات حسنه با روسيه برقرار كرده بود نگران شد مخصوصا كه بيم داشت محمد شاه از كمك روسيه برای ريشه كن ساختن نفوذ انگلستان از افغانستان برخوردار شود.
دولت لندن در سال ۱۸۳۷ «الكساندر برنزBurnes» را به بهانه توسعه داد و ستد بازرگانی به كابل فرستاد كه در باطن ماموريت او تحريك سران ايلات مناطق غربی بر ضد ايران و طوايف شمالی بر ضد روسيه بود.
محمد شاه كه از طريق والی خراسان از اوضاع با خبر شده بود با تزار وقت روسيه يك پيمان دوستي امضاء كرد و تصميم گرفت شخصا برای گوشمالی حكمران هرات و نواحی مجاور كه در پرداخت ماليات تعلل كرده بودند عازم خراسان شود.
دوست محمد خان حكمران كابل كه هرات را يك شهر ايران می دانست در قبال تصميم محمد شاه واكنش نشان نداده و تنها (به اشاره) خواسته بود كه شاه پس از گوشمال دادن حاكم هرات دست به اقدام مشابه در مورد واليان ولايات ديگر نزند (عازم قندهار نشود).
دولت لندن كه از دوست محمدخان مايوس شده بود، خود مستقيما وارد عمل شد و به تهران اخطار كرد كه از لشكر كشی به هرات منصرف شود كه دولت ايران اعتناء نكرد و دولت روسيه اين اخطار لندن را مداخله در امور ايران تلقی كرد و حمايت خود را از لشكركشی محمدشاه به هرات اعلام داشت و از عوامل خود در منطقه خواست كه با مساعی محمد شاه در اين زمينه همكاری كنند. روسيه درعين حال دست به تدابيری در هرات زد كه محمدشاه را بيش از پيش تشويق به اجرای تصميم خود كند.
لندن كه اخطار خود را بی نتيجه ديد و آگاه شد كه نيروهای نظامی ايران به هرات رسيده اند به دو اقدام همزمان دست زد؛ يكی اعزام كشتی جنگی به آبهای ايران بود كه اين نيروها بوشهر و خارك را متصرف شدند و ديگری وادار كردن آقاخان محلاتی به طغيان. آقاخان شورش مسلحانه خود را از كرمان آغاز كرد و .... تهران كه چنين ديد به دولت فرانسه متوسل شد كه از انگلستان بخواهد از آبهای ايران خارج شود كه در اين تلاش موفق نشد. سرانجام محمد شاه تصميم گرفت بدون دادن كوچكترين امتيازی به حاكم هرات، نيروهای اضافی را باز گرداند.
انگلستان كه می دانست محمد شاه در فرصت ديگر به هرات لشكر كشی خواهد كرد، به تقويت وضعيت خود در افغانستان پرداخت و در اجرای اين سياست در سال ۱۸۳۹ دوست محمدخان را كه تا آن زمان در قبال هرات حاضر به اقدام بر ضد ايران نشده بود بركنار و شجاع الملك دست نشانده خود را پادشاه كابل كرد، ولی در كابل درپشت پرده كارها در دست «برنز» بود كه نماينده تام الاختيار انگلستان در افغانستان شده بود.
انگلستان سپس در صدد برآمد برای سركوب كردن هرگونه مخالفتی، به افغانستان نيرو بفرستد. موضوع در جلسه شورای وزيران انگلستان به رياست «پالمرستون» مطرح و تنها «دوك ولينگتون» با اين تصميم مخالفت كرد كه سرانجام گفت: ورود به افغانستان آسان است، فكر خارج كردن نيروها را از آنجا بكنيد.
انگلستان در اجرای اين تصميم، پنج هزار نيرو از هند به قندهار منتقل كرد.
افغانها در كابل با اين اقدام انگلستان مخالفت كردند و در ادامه اين مخالفت در سال ۱۸۴۱ شاه شجاع الملك و «برنز» را كشتند. انگلستان با اين كه درگير جنگ با چين، معروف به جنگ ترياك بود، پس از آگاه شدن از رويداد كابل شانزده هزار و پانصد سرباز به فرماندهی ژنرال «الفينستونElphinston» از هند به افغانستان اعزام داشت. از دست اين نيرو كاری بر نيامد و پس از چند شكست، الفينستون به خواست افغانها كه دوباره دوست محمد خان را پادشاه خود كرده بودند تصميم به خروج از افغانستان گرفت و با نيروهای خود و اتباع غيرنظامی انگلستان راه بازگشت به هند را در پيش گرفت. اين نيرو در اثنای عقب نشينی، در منطقه جلال آباد و گذرگاه خيبر به محاصره افغانها افتاد و قتل عام شد.
دوست محمد خان كه به حكومت باز گشته بود تا سال ۱۸۵۵ به جنگ با انگليسی ها ادامه داد كه اين درگيری ها با امضای پيمان پيشاور در تاريخ ۳۰ مارس ۱۸۵۵ پايان يافت. دوست محمد خان پس از سازش با انگلستان روش سابق خود در قبال هرات را تغيير داد كه به شرحی كه در بالا آمد منجر به لشكر كشی مجدد ايران در زمان ناصر الدين شاه به هرات و مناطق اطراف آن ولايت شد. در اين زمان ايران از لحاظ نظامی ضعيفتر و بيش از گذشته تحت فشار خارجی بود.
بايد دانست كه قرارداد مربوط به هرات (قرارداد پاريس) به دولت ايران اختيار داده است كه در صورت احساس خطر، و وجود تحريكات نظامی عليه خود در افغانستان غربی (نزديك مرزهای دو كشور) بتواند نيرو به اين سرزمين بفرستد و اين نيرو تا قطع خطر و تحريكات در آنجا دست به عمليات بزند و باقی بماند.
انگليسی ها بعدا تلاشهای ديپلماتيك فراوان كردند تا به صورت های ديگر، بهانه برای بلااثر گذاردن اين قسمت از قرارداد بر سر هرات را از جمله با امضای پيمان سعدآباد و قرارداد دوجانبه عدم تعرض ميان ايران و افغانستان بتراشند، ولی موفقيت نداشتند. انگليسی ها كه نگران پيدايش يك نادرشاه ديگر در ايران بودند (ناپلئون ايرانی)، بعدا و از سال ۱۹۱۹ با هدف محدود كردن ايران در مرزهای فعلی، تلاشهای ديپلماتيك مشابهی در مورد بی اثر ساختن قراردادهای قبلی عثمانی و ايران بر سر برخی از مناطق شرق دجله از جمله منطقه سليمانيه بعمل آوردند و در اين راستا، مسكو را هم در بيم خود از احياء احتمالی ناسيونالسيم ايرانی شريك كردند، و احتمالا دولت مسكو در سايه همين نگرانی، با ساختن جمهوری آذربايجان خواست كه ايران نتواند روزگاری قرارداد استعماری تركمن چای را كه نتيجه شكست نظامی خود در برابر تعرض روسيه تزاری بود باطل اعلام كند و ....
می دانيم كه قراردادهای نتيجه شكست نظامی (تحميلی و اضطراری) پس از فراهم شدن فرصت، قابل اعراض و اعتراض هستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر