دوشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۹۴

پاسخ به دلیل انقلاب و وضعیت موجود ایران زمین

برای دیدن بهتر عکس روی تصویر کلیک کنید
پاسخ دوستان جوانی که مدام سوال می کنند چرا در ایران انقلاب شد و چرا کشور به قهقرا رفت را می توان در این عکس که در هنگام نوروز گرفته شده دید. وقتی قهرمانان ایرانی یک عده بیگانه و دزد و یاغی و آدمکش شد وضعیت یک کشور بهتر از این نمیشه. وقتی عده ای بیگانه پرستی اونم از روی جهل پلید ترین آدمها بیگانه را الگو قرار دادن حاصل آن می شود شرایط موجود. جالب پیوند شوم ارتجاع سرخ و سیاه برای نابودی این سرزمین بود و محمدرضا شاه مدام به مردم گوش زد می کرد امّا کو گوش شنوا.

یکشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۹۴

محسن آزمایش مدیر کارخانجات آزمایش


محسن در خانواده ای فقیر متولد شد. خانواده او اما روحیاتی مذهبی داشتند. پدر کسوت روحانیت داشت و سایرین نیز دیدگاه های مذهبی پیش روی خود داشتند. وضعیت مالی خانواده آنقدرها قوی نبود تا تمامی فرزندان راهی مدرسه شوند وکسب علم کنند از همین روی محسن تنها چهار سال درس خواند. محسن یازده ساله شده بود که راهی بازار کار شد. انتخاب اول برای کودک یازده ساله بسیار هم دشوار بود. او به کارگاه آهنگری رفته بود. محسن قرار بود تا هزینه های زندگی خود و خانواده را از راه آهنگری کسب کند. صاحب کارگاه به محسن اعلام کرده بود که برای «کودکی چنین نحیف مزدی نمی دهد» اما محسن تقاضا کرده بود تا مدتی را آزمایشی کار کند و اگر نظر صاحب کار جلب شده به صورت دائم به کار بپردازد.

مدت کوتاهی که گذشت، کارفرمایی کارگاه کوچک آهنگری برای اومزد یک تومانی در ماه درنظر می گیرد و چنین محسن به استخدام آهنگری در می آید. ۴ سال که می گذرد، محسن ۱۴۰ تومان اندوخته بود. او مزدها و انعام ها را جملگی پس از انداز کرده بود تا چنین پس از اندازی را برای دورن سخت زندگی خود باقی گذشته باشد. محسن کودکی را به جوانی پیوند داده بود. او درکارگاه آهنگری رشد کرده بود و زندگی را به سختی آموخته بود. محسن اهل رفتارهای به سبک هم نسل های خود نبود. کودکی را در فقر و جوانی با کوره های داغ ذوب آهن تجربه کرده بود. محسن ولی اندیشه های بسیاری در ذهن داشت. او قصد کرده بود تا مردمی بزرگ باشد و بزرگی کند. محسن هزینه های زندگی خواهر، برادر و مادر خود را پرداخت می کرد و از همین روی چندان تمایلی نداشت تا رفتارهای کودکانه از خود بروز دهد. زندگی در جوار فقر و درمجاورت کوره های ذوب آهن به محسن آموخته بود که درجوانی بزرگ شود. او هفده سال بیشتر نداشت که بتول عاصمی را به عقد خود در آورد. بتول از خویشان خاندان محسن بود. خاندان اشتهاردیان چندان بزرگ نبودند ولی محسن قصد داشت تا آنان را بزرگ کند.


شعله های آتش در زندگی محسن
هنوز دهه سی به پایان نرسیده بود که دو اقدام مهم صورت داد. اوکارگاهی برای خود راه اندازی کرده بود و تلاش می کرد تا لوازم خانگی بسیار ابتدایی را تولیدکند. محسن رفتاری دیگر نیز صورت داده بود. اشتهاردیان برای محسن فامیلی جذاب نبود. از همین روی تصمیم گرفت تا فامیل خود را به «آزمایش» تغییر دهد. روایت می کنند که سال ۱۳۲۹ روانه ثبت احوال می شود و نام آزمایش را برخود می گذارد. او اکنون «محسن آزمایش» بود. آزمایش صندلی تولید می کرد و می فروخت. پس از مدتی زندگی هم برای اورونقی گرفته بود. جامعه ایران مظاهر زندگی غربی را در دهه سی می آموخت و سعی داشت تا از مدرنیته اروپایی، حداقل مظاهرش را به زندگی شرقی بکشد از همین روی صندلی سازی محسن رونقی برای خود گرفته بود.
او به مرور زمان کارگاه خود را کمی وسعت داد. کارگاه آزمایش بزرگ شده بود. مجموعه های «آب کاری» صندلی هم به مجموعه سابق افزوده شده بود ولی چه بد شانس بود اشتهاردیان سابق و آزمایش اکنون که ناگهان تمام آنچه ساخته بود در آتش سوخت و برباد رفت. سال ۱۳۳۶ تمام ساخته های محسن در آتشی سوخت. آزمایش از سوختن تمامی دارایی های خود سرگشته شده بود. او مدام روایت می کرد که چنین جریانی عمدی بوده است ولی خود هم نمی دانست که آتش زنندگان بر زندگی اوچه کسانی بوده اند.
محسن ولی هنوز توانی وعلاقه ای برای ادامه زندگی داشت. او قصد کرده بود تا در زندگی رسم بزرگی بیاموزد وشیوه مردان اسطوره ای را پیش گیرد از همین روی زمینی در جاده تهران نو، خریداری می کند تا این بار بیرون شهر پایه های کسب وکار خود را گذارد. کارگاه در سال ۱۳۳۶ سوخته بود و در سال ۱۳۳۷ کارخانه جایگزین کارگاه کوچک شده بود اما از سال ۱۳۳۷ تا سال ۱۳۴۴ زمانی بسیار نیاز بود تا کارگاه محسن به کارخانه بدل شود وکارخانه نامی برای خود دست و پا کند. سال ۱۳۴۴ سرمایه اولیه کارخانه محسن به ۳۰ میلیون ریال رسیده بود. کار که استارت خورد نشانه های از خوشبختی در زندگی محسن پدیدار شد. سال ۱۳۴۷ سرمایه اولیه به ۲۰۰ میلیون ریال رسید. اکنون دیگر محسن که زندگی خود را چند سالی پیش سوخته می دید، میلیونری تهرانی شده بود. کارگاه کوچ او در خیابان دماوند تهران در آتش سوخته بود ولی اکنون مجموعه ای بزرگ جایگزین کارگاه کوچ شده بود. کمی بعد زمینی به مساحت ۱۸۵ هزار متر در کیلومتر ۱۰ جاده آبعلی خرید تا به مجموعه سابق افزوده شود. اینگونه کارخانه ای بزرگ متولد شد که «آزمایش» نام گرفت.
هم نسلان
همزمان به محسن گروهی دیگر از مردان اقتصادی ایران هم راهی مشابه پیش گرفته بودند. محسن در برنامه های آینده خود قصد داشت تا به بزرگ ترین تولیدکننده محصولات خانگی ایران بدل شود. او رقبای را هم در کنار خود می دید. از برخوردارها به موازات محسن وارد بازار لوازم خانگی ایران شده بودند. آنها ولی تقاوتی اساسی با محسن داشتند. برخوردارها خاندانی ثروت مند و تاجر پیشه بودند. آنان برای راه اندازی کارخانه های خود همچون محسن به آب و آتش نمی زدند و زندگی را چنان سخت نمی گرفتند ولی محسن باید شبانه روز خود را یکی می ساخت تا فرصتی برای رشد در اقتصاد ایران پیدا کند.
محسن به خوبی هم پیشرفت کرده بود. زمین کارخانه او در سال های پایانی کارش به بیش از ۷۲ هزار متر رسیده بود. محسن در سال ۱۳۴۷ چندین محصول به تولیدات کارخانه خود افزوده بود. او ۵ مدل یخچال تولید می کرد. ۷ مدل کولر ساخته بود، ۳ مدل آبگرمکن تولید کرده بود و ۴ نمونه بخاری و ۶ مدل اجاق گاز را نیز تولید کرده بود. محسن زندگی را در فقر آموخته بود.
او برای کارکنان خود احترامی بسیار قائل بود و هزینه عروسی کارگردان خود را می پرداخت. محسن اعتقاد داشت که اینگونه می توان کارخانه را به بهترین شکل اداره کرد. شرکت ملی نفت تحقیقی مفصل در مورد میزان حقوق ومزایایی پرداختی در صنایع ایران صورت داده بود که براساس این تحقیقات، کارخانه آزمایش حقوقی بیشتر از مجموعه های دولتی به کارکنان خود پرداخت می کرد. محسن دو استراتژی برای اداره مجموعه خود انتخاب کرده بود. اواز سویی اعتقاد به استفاده از مشاوران خارجی نداشت و سعی می کرد تا کارمندان غیرایرانی را به مجموعه خود راه ندهد. تنها در یک دوره یک کارشناس خارجی در مجموعه آزمایش وارد شد. خارجی ها تنها می توانستند در مرحله راه اندازی کارخانه حضور داشته باشند. استراتژی دوم ولی از شیوه اول کمی سخت تر بود. محسن برای رسیدگی به امور اجرایی کارخانه از یک سرهنگ بازنشسته یاری خواسته بود. سرهنگ باید تلاش می کرد تا امنیت کارخانه حفظ شود. چنین استخدامی سبب شده بود تا گروهی جو کارخانه آزمایش رامنیتی بدانند.
آغاز دوران فروش
 
پیش بینی فروش کارخانه در سال ۱۳۴۷ به عدد یک میلیارد ریال رسیده بود. کارخانه درهمان سال شصت میلیون ریال حقوق به کارکنان خود پرداخت کرده بود. سود کارخانه نشان می داد که زندگی محسن دگرگون شده است. او از کارگاه سوخته چنین دنیایی برای خود ساخته بود. محسن بازار ایران را تسخیر کرده بود. محصولات او در تمام ایران پخش بودند. او سعی داشت تا می تواند برمیزان تولیدات خود بیفزاید. تولیدات کارخانه هم آنقدرها رشد پیدا کرده بود که دیگر بازار ایران برای برایش کوچک بود. از همین روی اولین نمونه محصولات آزمایش روانه بازارهای دیگر شد. افغانستان، کویت وشیخ نشین های حاشیه خلیج فارس بازارهای بودند که محسن قصد داشت، آنها را فتح کند. محسن خود روایت کرده بود که سی درصد بازار افغانستان را در اختیار محصولات خود گرفته است. او در روزهایی چنین اقدامی را صورت داده بود که کالاهای بسیاری از شوروی و جنوب شرق آسیا روانه افغانستان می شدند. محسن ولی در دهه ۴۰ بلخ را فتح کرده بود.
سال ها بعد مدیران دولتی کارخانه های صنعتی کشور تصمیم گرفتند تا تجربیات آزمایش را یکبار دیگر برای فتح بازار افغانستان به کار گیرند ولی تجربه ای بسیار ناموفق کسب کردند. محسن در دهه ۵۰ کالاهایی خود را به بازارهای حاشیه خلیج فارس هم ارسال کرده بود. این همان بازاری بود که دردهه ۸۰ از سوی مدیران بخش خصوصی ایران به «بازار بزرگ اسلامی» معروف شد ولی این بار ایران تنها کمتر از ۵ درصد این بازار را در اختیار داشت. محسن ولی اقدامی بی بدیل دیگر در این دوره صورت داد. او به سبب گرفتارهای خانوادگی فرصتی برای تحصیل نیافته بود ولی محسن در کارخانه خود کارگاه های فنی را برای تحصیل کارمندان ساخته بود.
او ۳۳۰ هنرجو را نیز پذیرفته بود. کارخانه ای که محسن ساخته بود به زودی به یکی از بزرگترین مجموعه های اقتصادی کشور بدل می شد. شرکت اودر سال ۱۳۴۸ تلویزیون های ۲۳ اینچی را هم به محصولات خود اضافه کرده بود. در این دوره استفاده از تلویزیون میان خانواده های ایران رایج شده بود. آزمایش هم قصد داشت تا از این فرصت برای بهره مندی از موهبت بازار جدید ایران استفاده کند ولی این بار محسن در محاسبات خود کمی شتاب زده عمل کرد چراکه طرح اوشکست خورد و تلویزیون های آزمایش جایگاهی در بازار ایران نیافت. محسن ولی از پای در نیامد. اوقصد کرده بود تا زندگی را به شیوه ای جدید سامان دهد. محسن کارگاه های فنی را هر روز بیش از گذشته در مجموعه خود بزرگ می کرد. او اعتقاد داشت که کارخانه های ایرانی باید مانند فیات ایتالیا، بنز المان و جنرال موتورز امریکا اداره شوند.
همزمان سازمان برنامه پیش بینی کرده بود که تا پایان سال ۱۳۵۱ کشور به بیش از ۲۰ هزار نیروی متخصص وماهر نیاز دارد. مصادف با این جریان، اتفاقی در فضایی کسب و کار ایران رخ داده بود که بسیاری از کارخانه های صنعتی را با گرفتاری مواجه ساخته بود. کارخانه های صنعتی برای تامین نیروهای مورد نیاز خود شیوه ای جدید را ابداع کرده بودند. آنان به متخصصان کارخانه های دیگر رجوع می کردند و با پیشنهادهای مالی تلاش می کردند تا کارمندان مجرب را به مجموعه خود اضافه کنند. این موضوع سبب شده بود تا شیوه ای به نام «دزدی متخصص» میان فعالان صنعتی باب شود. در همین دوره محسن، تصمیم می گیرد تا روشی دیگر را برای اداره مجموعه های اقتصادی خود انتخاب کند. او با کمک واحدهای آموزشی کارخانه خود قصد کرده بود تا کارمندان مورد نیاز خود را تربیت کند.


ماجری یک ازدواج
محسن فعالیت های صنعتی خود را گسترش می داد و سعی داشت تا روزهایی خوشی را برای خانواده مهیا کند. اما زندگی خانوادگی او رونقی نداشت. ازدواج با بتول برای او فرزندی نداشت. اما محسن بسیار علاقه مند بود تا خانواده ای بزرگ تشکیل دهد. او تصمیم داشت تا زندگی موفق کاری خود را در حوزه خصوصی هم تکرار کند. بتول به او توصیه می کند تا با یکی ازدختران جوان خانواده خود ازدواج کند. بتول عاصمی تصمیم داشت تا با ازدواجی اینگونه پایه های زندگی خود و محسن را قوی تر از گذشته کند. فرزانه سیمن پور ۱۵ سال بیشتر نداشت که به عقد محسن در آمد. این بخش زندگی محسن شباهتی بی اندازه به یکی از کارکترهای ماندگار سینمای ایران در دهه ۷۰ داشت. سوژه اول فیلم «هنرپیشه» شباهتی با محسن آزمایش یافته بود. اما محصول ازدواج محسن و فرزانه، سه فرزند می شود. مژگان در سال ۱۳۴۰ به دنیا آمد. نادی در سال ۱۳۴۴ متولد شد و همچنین نازنین در سال ۱۳۴۹ به جمه فرزندان محسن افزوده شد.
از میان فرزندان آزمایش هیچ کدام قصدی برای حضور در کارخانه پدر را نداشتند. از همین روی پسر او روانه فرنگ شد تا تحصیل را در آن سوی مرزها ادامه دهد. برادران محسن هم هرکدام برای خود کسب وکاری ساخته بودند و تمایلی به کارمندی برای برادر نشان نمی دادند. محسن هرچند نظام کارخانه داری غربی را برای خود انتخاب کرده بود ولی برخلاف بسیار از کمپانی های موفق ایرانی و خارجی ترجیح می داد تا سرمایه داری خانوادگی را ترویج نکند. او سعی داشت تا تنها نیروهای کارآزموده را به مجموعه خود وارد کند و مانند خاندان برخوردارها یا لاجوردی ها که هم دوره اوبودند قدمی در راه کارخانه داری خانوادگی برنمی داشت. چنین شیوه ای برای اوسرانجامی خوش ولی نداشت. محسن در مدت فعالیت های خود سه کارخانه را در ساوه، مرودشت شیراز و تهران راه اندازی کرده بود. این هرسه کارخانه در صدر انقلاب مصادره شدند. همگی کارخانه ها مشمول بند ج قانون اساسی شده بودند. محسن هنگامی که شرایط را برایخود چنین دید، تصمیم گرفت تا کشور را مقصد سویس ترک کند. او قصد کرده بود تا در کنار فرزند خود به زندگی بپردازد.
ملو درام محسن تکمیل می شود
زندگی محسن از همان دوران کودکی به داستان های سینمایی نزدیک تر بود تا شیوه زندگی یک کارافرین. او دوران کودکی را همچون قهرمان قصه «آرزوهای بزرگ» در تنگدستی و رویا به پایان رساند. محسن مانند شخصیت اول فیلم های بالیودی کودکی در در کارگاه آهنگری به سختی گذراند. مدتی بعد او ازدواج کرد و زندگی همچون داستان های ایرانی دهه ۷۰ برای خود ترسیم کرد. اندکی بعد ولی سرانجام محسن همچون یکی از شخصیت های فیلم «بادبادک باز» شد. او به آن سوی مرزهای ایران رفت. محسن پس از مصادره اموال به سویس مهاجرت کرد ولی آزمایش زندگی را به شیوه سنتی آموخته بود و علاقه ای به زندگی فرنگی نداشت.
به روایت نویسندگان زندگی نامه او در کتاب «پیشگامان رشد» زندگی او در فرنگستان چنین شدسال های آخر زندگی برای آزمایش سرشار از یاس ورنج بود. چهار فرزندش در سال ۱۳۵۷ در سویس درس می خواندند. امیرمسعود، بزرگترین آنها ۱۸ ساله و نازنین کوچکترین آنها ۸ ساله بود. فقدان درآمد، کار، هزینه بالای زندگی، بیماری و پیری در خارج از کشور وضع روحی اورا به شدت متاثر نموده بود. رفتار پدرسالارانه در سویس درون خانواده خشن تر شده بود. مردی که عمری برپای خود ایستاده بود و زندگی بیش از ۲هزار خانوار از طریق کارخانه اش تامین می شد، اکنون محتاج خانواده اش بود.
تنش های درون خانواده به جدایی ازهمسرش در سال ۱۳۶۶ منجر شد. همسر اولش نیز در ایران زندگی می کرد پنج سال آخر زندگیش در کنار بیماری بیشتر یک ترا‍ژدی بود. مردی که از کودکی تکیه گاه دیگران بود اکنون ناچار وابسته به دیگران شده بود. چیزی از درون روحش را متلاشی کرده بود. پسرش تکیه گاه و همزبانش در کشور عرب مراکش بود. محسن آزمایش که ۱۴ سال از کارخانه اش وحاصل زندگیش جدا شده بود، سرانجام در غربت و در سال ۱۳۷۱ در شهر رباط مراکش درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد

جمعه، آذر ۰۶، ۱۳۹۴

دسته گل به آب دادن


این ضرب المثل که مورد استفاده زیادی هم داره شرح داستانی واقعی ست:

می گویند در زمان قدیم و در روستایی شخصی بوده که خیلی شر و شلوغ و دردسر ساز بوده و همیشه بخصوص در مراسم های حالا عزاداری یا عروسی یه دعوا یا شری به پا می کرده

خلاصه یه روز قرار می شه که داداش این شخص ازدواج کنه ، همه به داماد میگن اگر می خوای عروسی ات خراب نشه حتما برادرت رو از روستا بفرست بیرون تا بعد از پایان مراسم دوباره برگرده

بعد از کلی صحبت بالاخره قبول می کنه و برادر شرور از روستا بیرون می ره . همین طور که داشته صحرا رو می گشته و وقتش رو تلف می کرده چشمه ای رو می بینه ! کمی فکر می کنه و متوجه می شه این چشمه همانی هست که به روستا وارد می شه و از حیاط خانه کدخداه که عروسی در آن در حال برگزاری است می گذره

کمی گل از صحرا می چینه و دسته می کنه و به آب می اندازه تا اگر به خانه کدخدا رسید ، برادرش بفهمد که کار اوست و از این هدیه خوشحال شود چون غیر از او همه در روستا بودن و در حال جشن و شادی

خلاصه اینکه دسته گل روان و آرام به خانه کدخدا می رسه ، توی خونه کدخدا یه حوضچه نسبتا عمیق وجود داشته که آب چشمه بعد از وارد شدن در آن از سوی دیگر حیاط خارج می شده

وقتی دسته گل به حوضچه میرسه ، دختر بچه ای خوشش میاد و همین که می خواد گلها رو بگیره ، می افته و خفه می شه !

مراسم عروسی هم به عزا تبدیل می شه

از اون به بعد داستان دسته گل به آب دادن می شه یه ضرب المثل و برای مواقعی هست که یه نفر کار خرابی می کنه.

دوشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۹۴

تاريخچه نمايش عروسكی در ايران


در ايران به مانند ساير نقاط جهان با نمايش عروسكی احساس بيگانگی نخواهند كرد . چرا كه مردم ايران با اين هنر آشنايی كامل دارند . با نگاهی گذار به نقاط مختلف ايران ، رابطه مردم با هنر نمايش عروسكی بخوبی ديده می شود . در ايران و اكثر مراسم و جشن ها بنوعی از عروسك استفاده می شود . هر چند كه ورود فرهنگ های مختلف تاثيرات عمده ای بر مراسم و آئين های ايرانيان گذاشته است با اين وجود در بسياری از نقاط اين سرزمين مراسم و آيين هايی هر چند به صورت پراكنده با عروسك اجرا می شود كه در نوع خود بی نظير و ديدنی است .
از جمله اين مراسم می توان به تكلم گردانی در عيد نوروز در نزد آذربايجانيها و مراسم تمنای باران با چمچمه و نيز كتراكيشه به بازی دختران گيلانی اشاره كرد .چمچمه گلين عروسكی است كه با قاشق چوبی ساخته می شود و دختران آذربايجانی در تمنای بارا دست به اين مراسم می زنند .
دختران ده اين عروسك را ساخته و بهمراه آن به خانه ها سرك می كشند و برای تهيه آش نذری مواد جمع می كنند و آنها را در مسجد جمع كرده و آش را پخته بين مردم تقسيم می كنند . و بعد برای بارش باران دعا می كنند . كتراكيشه ( كترا به معنای قاشق چوبی است ) هم بازی معمولی كودكان گيلانی است كه قاشق چوبی را با لباس پوشانده و می رقصانن و شعر می خوانند . اما نمايش عروسكی در ايران قدمتی طولانی دارد كه اين فدمت به قرن 5 ه.ق باز می گردد.
بهرام بيضايی در كتاب نمايش در ايران به اين امر اشاره دارد و اعتقاد دراد كه از دوره اسلامی اين نمايش ها ( نمايش عروسكی ) تا قرن چهار اطلاع مستقيمی در دست نيست و از قرن پنجم به بعد است كه در شعرهای شاعران اشاره به اين نمايش ها و تعدادی از واژه های آنان ديده می شود .
اسدی طوسی ( قرن 5 هجری ) در گرشاسبنامه هنگام وصف بی ثباتی طبيعت و ناپديدار بودن زندگی می گويد « طبيعت در دست دو پرده ( ظاهرا شب و روز) آويخته است و از اين رو تصاوير با سايه های گوناگون به هيئت جانداران بيرون می آيد »
بی يقين در پيش از اين هم نمايش عروسكی وجود داشته اما به لحاظ محدوديت دينی كمتر جرات خودنمايی داشت و با اين حال هر از گاهی به نحوی از انحاء در ميان مردم خودی نشان می داد تا ياد و خاطره خود را زنده نگه دارد . در اشعار عمر خيام بارها به واژه عروسك و عروسك باز برمی خوريم . مثلا :

ما همه لعبت كانيم و فلك لعبت باز از روی حقيقتم نه از روی مجاز

و اين ها شواهدی است كه ما به طور حتم نشان می دهد از قران ششم و هفتم هجری نمايش عروسكی در ايران رواج داشت و متعاليترين و به زبان ديگر جاافتاه ترين شكل نمايش عروسكی در ايران خيمه شب بازی است كه در عين سادگی و بی پيرايگی تاثيرگذار و جالب است و اغلب توسط نمايش گران دوره گرد به اجرا در می آمده و عناصر تشكليل دهنده آن عبارت بود از :
يك خيمه ، صندوق و چند عروسك نخی و كمانچه و تمبك و داستان اغلب اين نمايش در حول محور چند قهرمان پابت به نام های سياه ( مبارك ، ياقوت ، الماس و ... ) پهلوان كچل ، ورور جادر ، پهلوان پنبه ، عروس ، سلطان سليم و .... كه بر حسب موقعيتهای كميكی كه قرار مي گيرند شكل می گيرند . البته باز هم برحسب داستان ممكن است شخصيتهايی به آن افزده شود ، اما هر چه بود شخصيتهای اين نمايش بيشتر اشخاص عام را در بر می گرفت و قصه ها قصه هايی عاميانه و شناخته شده بودند . با اين حال نمايش عروسكی در ايران از محبوبيت فوق العاده ای برخوردار است و با وجود اينكه امروزه كمتر سراغی از آن در محافل هنری داريم ، ولی مشتاقانه در انتظار ظهور موفقيت آميز آن در صحنه های نمايش اين مرز و بوم هستيم.

پنجشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۹۴

ايرانيها از كى ساندويچ خور شدن؟


نخستین ساندویچ فروشىهاى ایران

از دوران جنگ دوم به بعد اولین ساندویچ فروشها در تهران و سپس در طول ۱۰ سال در شهرستانها افتتاح شدند که غالب کارکنان آنها ارمنى بودند. نخستین بار در خیابان استانبول یا استامبول تهران چند مغازه که ماهی و ماهی دودی و لوله هاى کالباس مى فروختند ساندویچ عرضه کردند که بهای آن دانه ای پنج قران بود. نان بولکا (سفید بامزه ترشى خمیر)، خیارشور حلبى تبریز، کمى کره که به نان مى مالیدند وچند برگ جعفرى تازه خرد کرده. “مغازه خزر” در ا بتداى خیابان استانبول پس از چهار راه فردوسى- استانبول- نادرى در پاساژى واقع بود و مدتی بعد در طبقه زیرین آن رستورانى افتتاح شد که در آنجا چند نوع غذا از جمله سوسیس سرخ کرده یا مغز گوسفند یا کتلت یا ماهى ازون برون یا شیر ماهى را همراه با تودها ى از سیب زمینى پوره خوشمزه که روى غذا و سیب زمینى سس گوجه فرنگى یا کچاپ هم مىریختند به بهای نازل هر پرس شش قران وبعدها ۱۲ ریال و در دهه چهل ۱۸ ریال! عرضه مىکردند. آنجا محل جمع شدن و سخن گفتن و وقت گذراندن شعرا، نویسندگان ، روزنامه نگاران و دانشجویان و دانش آموزان کلاسهاى بالاى مدارس متوسطه بود.

شب جمعه در ساندویچ فروشىهاى خیابانهاى استانبول و نادرى و لاله زار و لاله زارنو غلغله اى بود. ساندویچ از سالهای حدود ۱۳۳۵ به شهرستانها نیز انتقال یافت.

دوشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۹۴

معماری‌ دوره‌ قاجاريه (۱۳)


دوره‌ حكومت‌ ‌ قاجاريه ا ز نظر هنر معماری‌ و ساختمان‌سازی‌ از ادوار با ارزش‌ تاريخی ايران‌ محسوب‌ می‌شود و شاهان‌ اين‌ سلسله‌ بويژه‌ فتحعلی شاه‌ و ناصرالدين‌ شاه‌ قاجار به‌ معماری و ساخت‌ بناهای مختلف‌ اعم‌ از كاخ‌ها و مساجد علاقه‌ وافری داشتند. در اين‌ دوره‌ احداث‌ مساجد در نقاط مختلف‌ ايران‌ رونق‌ گرفت‌ و مسجدهای بزرگي‌ در شهرهاي‌ قزوين‌، زنجان‌، سمنان‌، اصفهان‌ و... بنا گشت‌. اين‌ مساجد بيشتر به‌ دستور شاهان‌ ساخته‌ و عمدتا مسجد شاه‌ خوانده‌ می‌شدند. از ويژگی‌های معماری اين‌ عصر احداث‌ مساجدی‌ با مساحت‌ وسيع‌ و با نقشه‌ چهار ايوانی‌ بود كه‌ شبكه‌ای از گنبدهای كوچك‌ و پنجره‌های مشبك‌، تابش‌ نور خورشيد به‌ درون‌ بنا را امكان‌پذير می ساخته‌ است‌. اين‌ اهتمام‌ در مسجدسازی‌ با مقياس‌ بزرگ‌ يادآور هنر معماری‌ صفويه‌ است‌. در واقع‌ شاهان‌ قاجار به‌ كرات‌ ابنيه‌ برجای‌ مانده‌ از عصر صفوی‌ را توسعه‌ دادند و يا از زينت‌كاری اين‌ بناها تقليد كردند. اين‌ تبعيت‌ كلی در سبك‌ معماری و نحوه‌ تزئين‌ و آرايش‌ در بسياری از كاخ‌های‌ اين‌ عهد نيز مشهود است‌.بنای ‌چهلستون واقع‌ در سرهنگ‌ آباد زواره‌ و ساختمان‌ اعيانی‌ چهار باغ‌ خواجو در اصفهان‌ كه‌ توسط شاهان‌ قاجار ساخته‌ شده‌ آشكارا اقتباسی است‌ از شيوه‌ معماری باشكوه‌ دوره‌ صفويه‌.

با اين‌ وجود سبك‌ معماری قاجاريه‌ را نمی‌توان‌ تبعيت‌ كاملی از عهد صفوی قلمداد كرد چرا كه‌ برخی‌ قالب‌های نو نيز در معماری‌ قاجاريه‌ مشاهده‌ می‌شوند. صحن‌ كاملا گود نشسته‌ در مسجد آقابزرگ‌ كاشان‌ و بعضی گنبدهای‌ موجود در شيراز كه‌ توسط معماران‌ قاجار احداث‌ شده‌اند و بيش‌ ازحد معمول‌ پيازی‌ شكل‌ می‌باشند در زمره‌ اين‌ نوآوری‌ها قلمداد می‌شوند. از ويژگی‌های سبك‌ معماری‌ قاجاريه‌ می‌توان‌ به‌ دروازه‌های‌ تزئينی‌ اين‌ دوره‌ همچون‌ سردر ورودی به‌ شهرهای عمده‌ نظير تهران‌ و قزوين‌ و شيراز اشاره‌ كرد. بازارها و تأسيسات‌ نظامی‌ از ديگر شاخصه‌های معماری‌ اين‌ دوره‌ محسوب‌ می‌گردند. بيشتر اين‌ گونه‌ آثار در سر در ورودی دارای‌ هلال‌ نيم‌دايره‌ مركزی‌ با دوستون‌ توكار جانبی‌ يا مناره‌های‌ متصل‌ به‌ بدنه‌شان‌ هستند و عموما باخشت‌های كاشی زيورنما آرايش‌ يافته‌اند. مناره‌های‌ اين‌ دوره‌ اكثرا جنبه‌ الحاقی تزئينی‌ در حرمها و بقعه‌ها دارند و در مجاورت‌ بسياری‌ از ساختمان‌های‌ دوره‌ صفويه‌ احداث‌ گشته‌اند.

احداث‌ كاخ‌های‌ باشكوه‌ نيز در اين‌ دوره‌ رواج‌ داشت‌ و كاخ‌هايی نظير شمس‌العماره‌، كاخ‌ ابيض‌،كاخ‌ گلستان‌(۱) و... با زيباترين‌ وجه‌ پديد آمدند. سبك‌ معماری اين‌ قصرها كه‌ با نقاشی‌های‌ ديواری وكاشی كاری نفيس‌ همراه‌ است‌ پيشرفت‌ معماران‌ قاجاري‌ را به‌ بهترين‌ صورت‌ نمايان‌ می‌سازد.

معماری نظامی‌ از جمله‌ ساخت‌ قلعه‌های نظامی و سربازخانه‌ها نيز در دولت‌ قاجاری‌ مورد توجه‌روزافزونی قرار گرفت‌. اين‌ سبك‌ معماری البته‌ از نفوذ معماری‌ غربی‌ بويژه‌ فرانسوی بی‌تأثير نبود ونمونه‌ كامل‌ آن‌ ميدان‌ توپخانه‌ تهران‌ می‌باشد. ديگر قالب‌های‌ معماری‌ سنتی‌ ايران‌ در عهد قاجار همچون‌ بازار، حسينيه‌، حمام‌، آب‌ انبار، كاروانسرا و بادگير نيز سطح‌ بالای‌ معيارهای‌ فنی و استادكاری‌های‌ پيشه‌ورانه‌ خود را حفظ كردند. در اين‌ بناها شيوه‌ غالب‌ حفظ بی‌پيرايگی و زاهد منشی بود لذا كمتر تزئيناتی صورت‌ گرفته‌ و تنها به‌ كاشی‌كاری های رنگی‌ بسنده‌ شده‌ است‌.

منابع‌:

۱ ـ پوپ‌، آرتور: معماری‌ ايران‌، ترجمه‌ غلامحسين‌ صدری‌ افشار، تهران‌، فرهنگان‌، ۱۳۶۶.

۲ ـ اسكارچيا، جيان‌ روبرتو: تاريخ‌ هنر ايران‌ (جلد دهم‌)، ترجمه‌ يعقوب‌ آژند، تهران‌، مولی، ۱۳۷۶.

۳ ـ دبيليو. ر. فريه‌: هنرهای‌ ايران‌، تهران‌، فروزان‌، ۱۳۷۴


۱ـ رواج‌ معماری غربی‌ در دوره‌ قاجاريه‌ شدت‌ گرفت‌ و مسافرت‌ شاهان‌ اين‌ سلسله‌ به‌ كشورهای‌ اروپايی‌ بخصوص‌ در عهد ناصرالدين‌ شاه‌ و مظفرالدين‌ شاه‌ موجب‌ شد كه‌ كاخ‌ها و بناهايی‌ مشابه‌ عمارات‌ اروپايی‌ در تهران‌ و ساير شهرهای ايران‌ احداث‌ گردد. كاخ‌های‌ تاريخی مجموعه‌ فرهنگی گلستان‌ نفوذ معماری اروپايی در ايران‌ را به‌ خوبی‌ نمايان‌ می‌سازند.

شنبه، آبان ۲۳، ۱۳۹۴

We are with you France فرانسه ما با شما ایم


 
شرم بر هر انسانی چه مسلمان و چه غیر مسلمان که کشور خود را چه از روی بدبختی مالی و چه از نظر بدبختی سیاسی رها و به کشور های اروپایی پناه می آورد٬ اما بجای اینکه خود را با این کشور ها  طتبیق دهد٬ می خواهد شهروند های این کشور های آزاد را به شکل عقب افتاده و ارتجایی خود در آورد. بیشتر مردم مسلمان رشد و رفاه دنیای مدرن را توأم با افکار و عقاید قرون وسطایی می‌خواهند. شرم بر شما کثافت ها. آشغال ها شما که تفکرات عصر حجری دارید چرا در کشور های خود که منبع اینگونه سموم است نمی مانید و می خواهید همه جا را به کثافت بکشید. اگر کسی می خواهد به تنهایی به بهشت برود، انسان خوب و بی آزاری است... ولی کشتن و کشتار و اذیت و آزار مردم از جایی شروع می شود که یک دسته «احمق» می خواهند جز خودشان، بقیه را هم با خود به بهشت ببرند!

پنجشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۹۴

جنگ هرمزدگان نبرد اردشیر پاپکان و اردوان پنجم سقوط سلسله اشکانیان (۲۳)


پاره ای از مورخان يازدهم سپتامبر سال ۲۲۶ ميلادی (شهريور ماه) را سالروز جنگ هرمزدگان (نزديکان بهبهان) ذكر كرده اند و از آن به نام جنگ داخلی ايرانيان نام برده اند. در اين جنگ اردشير پاپكان حاكم پارس بر اردوان پنجم شاه اشكانی غلبه كرد كه با كشته شدن وی حكومت ۴۷۶ ساله اشكانيان پايان يافت. اردشير برغم علاقه ای كه كرمان داشت و پيش بينی می شد كه اين شهر را مركز حكومت خود قرار دهد، پايتخت را از تيسفون (كنار دجله) منتقل نكرد. ساسانيان در طول حكومت چهار قرنی خود مانع از ورود نژاد نيمه زرد از آسيای مركزی به قلمرو ايران شدند ؛ كوشش داشتند كه اختلاط نژاد در ايران صورت نگيرد و امكان ندادند كه حكومت روم در آسيا پيشروی كند. آئين زرتشت را دين رسمی ايرانيان قرار دادند و روميان را وادار كردند كه پيروان آن را در قلمرو خود مخصوصا در بالكان تحمل كنند. ساسانيان كه اردشير سر سلسله آنانست پايه گذار يك ناسيوناليسم افراطی در ايران هستند. اواخر دوران اين سلسله كه كشور دچار گسترش شكاف طبقاتی شده بود، مزدك مسلك سوسياليستی خود را مطرح كرد كه در آغاز كار مورد توجه قرار گرفت.

جمعه، آبان ۱۵، ۱۳۹۴

کالسکه آتشين


مظفرالدين شاه با علاقه فطری که نسبت به اشيا عجيب داشت، اولين کسی بود که اتومبيل را به ايران آورد. وی در طی سه سفری که به فرنگ کرد از اين کالسکه های آتشين خوشش آمد.
کالسکه ای که بدون اسب با سروصدای فراوان حرکت می کرد و با سرعت قدم زدن آدمی جلو می رفت.
اولين کالسکه آتشين يا اتومبيل از نوع بخار بود. با ديگی از آب و آتشخانه ای زير آن و کلی دردسر که بر آن متصور می شد. اين اتومبيل بسيار غير کارآمد و تفننی به حساب می آمد، ولی مظفرالدين شاه اهل تفنن بود. پس، آن را با هزار زحمت به ايران آورد. با توجه به اينکه «الناس علی دين ملوکهم» اشراف و درباريان هم به تاسی از شاه به دنبال کالسکه آتشی آمدند و طهران جولانگاه اين وسيله عجيب و نو ظهور شد. کالسکه خانه های خيابان چراغ گاز (چراغ برق) تبديل به گاراژخانه شد. اسب ها با چشمان درشت و سياهشان با حسرت به اين آهن های پر سروصدا نگاه می کردند و به روز اضمحلال خود فکر می کردند. شوفرها يا رانندگان که به جای سورچيان پشت اين کوه آهن می نشستند به ديگران فخر می فروختند و پشت چشم نازک می کردند. شرکت های خارجی نيز که علاقه ايرانيان را به اين وسيله نقليه ديدند شروع به افتتاح کمپانی های خود و وارد کردن انبوهی از اتومبيل ها کردند. کمپانی فورد، بيوک، دوج، هودسن، پونتياک، رنو، ريو، گراهام، جمس و... و دهها شرکت و کمپانی ديگر مثل قارچ در خيابان چراغ برق روييدند. حالاهمه به دنبال ماشين بودند. قيمت ها هم در نوع خود جالب بود. ماشين های سواری بين سيصد تا سيصد وپنجاه تومان بود که در نوع خود پول هنگفتی به حساب مي آمد.
تا سال ها پس از ظهور اين وسيله آتشين هنوز مردم بسياری با همان وسايل قديمی همچون اسب و قاطر و کالسکه و گاری جابه جا می شدند. ترس عده ای از اتومبيل تا آن حد بود که حتی از صدايش فرار نموده، کنار و گوشه ای مخفی می شدند و دسته ديگری جرات سوار شدنش را نمی کردند و جماعتی آن را مرکب شيطان تصور می کردند که راکبش را به سوی جهنم مي برد و تصور می کردند با سوار شدن درآن مرتکب گناه کبيره می شوند. سوارشوندگان نيز که بسياری در آن دچار سرگيجه و تهوع و حال به هم خوردگی شده با يک نشستن در آن برای هميشه از آن توبه می کردند. با آمدن اتومبيل مشکلات آن هم وارد کشور شد، سروصدا، دود و آلودگی و از همه مهم تر تصادف های سنگين که گاه منجر به جرح و مرگ می گرديد. قوانين هم که ناقص بود و به عهد کالسکه و گاری مربوط می شد. تا قوانين جديد وضع گردد بسياری هلاک شدند. نبود خيابان های صاف و هموار و عدم رعايت حق تقدم در سر چهارراه ها و در خيابان ها که بايد به آن کوچه گفت عامل اصلی اين مشکلات بود. حتی نبود قانون درباره رانندگان که با عابرين تصادف می کردند کار را به مقامات بالاترحکومت می کشاند، خاصه اينکه اگر راکبين ماشين خارجی يا صاحب منصبان دولتی بودند. در ادامه به مکاتبات جالبی از تصادف صاحب منصب انگليسی با فردی ايرانی می پردازيم که از لحاظ قدمت زمانی و اوضاع آن روزگار خواندنی است.

مورخه ۱۲ شهرشعبان۱۳۴۰ مطابق ۲ برج
نمره ۲۲
مقام منيع رياست محترم وزراء عظام

 در خصوص تظلم عبدالعلی گيوه فروش که عين عرضحال مشاراليه را ارسال و تفصيل قضيه و اقدامات اداره نظميه را استعلام فرموده اند با اعاده عرضحال مزبور با نهايت احترام به عرض مبارک می رساند. در تاريخ ۲۵ برج جدی ۱۳۰۰ محمود نام طفل متظلم مشاراليه به واسطه اتومبيل کاپيتن وارن انگليسی صدمه خورده نظر به اينکه در همان موقع شوفر اتومبيل طفل مضروب و پدر او را برای معالجه به مريضخانه سفارت انگليس برده و عارض نيز تجديد شکايت نکرد. از طرف نظميه اقدام مجددی به عمل نيامده و فقط راپوت قضيه را معمولاً برای اطلاع مدعی عمومی به رياست عاليه اعظم ارسال داشت. اينک که عارض تجديد شکايت می کند بايستی امر و مقرر فرماييد از مجرای اداره محاکمات وزارت جليله امور خارجه احقاق حق مشاراليه به عمل آيد –

رييس کل تشکيلات نظميه

پنجشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۹۴

عقاب در ایران


عقاب طلايی Golden Eagle
نام علمی Aquila chrysaetos (خانواده Accipitridae)
يكی از زيباترين پرندگان شكاری است كه در بسياری از مناطق جهان زيست می‌كند و در ايران، نيز به صورت بومی وجود دارد. از گذشته دور، اين نوع عقاب به عنوان يك پرنده شكاری محبوب، توسط بشر تربيت شده است. در حال حاضر، عقاب طلايی، با توجه به تهديدات موجود، در زمره پرندگانی است كه نياز به حمايت و حفاظت دارد.

مشخصات ظاهری
پر و بال در هر دو جنس يكسان بوده ولی، ماده بزرگ‌تر از نر می‌باشد. اين پرنده دارای جثه درشت، چنگال‌های بزرگ، دم مستطيلی نسبتاً بلند و پهن و بال‌های بلند و عريض است. شاهپرهای اوليه بال، گسترده و بالا برگشته هستند. پر و بال پرنده بالغ، يك دست تيره و عموماً به رنگ قهوه‌ای تيره بوده ولی، ناحيه فرق سر، پس گردن، طرفين گردن و صورت، و پوشپرهای ثانويه بال، رنگ طلايی يا مسی طلايی دارد (نام پرنده، بر اساس همين ويژگی است). دم به رنگ قهوه‌ای مايل به خاكستری می‌باشد.

پرهای پروازی بزرگ بال‌ها، از زير، خاكستری مايل به قهوه‌ای ديده می‌شود در حالی كه سر، تنه و پرهای كوچك‌تر قسمت قدامی بال‌های باز، مايل به سياه هستند. چشمان بالغين، قهوه‌ای تيره و منقار و چنگال‌ها، سياه می‌باشد در حالی كه پايه منقار و پاها زرد رنگ است. سراسر ساق پا تا پنجه از پر پوشيده شده است.

پرنده نابالغ، قهوه‌ای تيره بوده و پرهای پس سر آن به رنگ زرد مسی با قاعده سفيد بی‌رنگ می‌باشد. شاهپرهای اوليه و ثانويه، سفيد چركی است. دم نيز دارای رنگ سفيد چركی به همراه نوار انتهايی تيره و پهنی است كه با افزايش سن، از سفيدی آن كاسته می‌شود. تنوع رنگ پر و بال در پرنده نابالغ ممكن است موجب اشتباه آن با عقاب‌های شاهی، تالابی، جنگلی و دشتی گردد. بال و پر پرندگان جوان، در سنين ۴ - ۶ سالگی، شبيه بالغين می‌گردد. ۵ يا ۶ زير‌گونه شناخته شده از عقاب طلايی وجود دارد كه از نظر انتشار جغرافيايی، اندازه و رنگ، با هم تفاوت دارند.

جنس ماده، در مقايسه با نر، طول بيشتری دارد (طول نر، ۷۶ - ۸۹ و ماده، ۸۹ - ۱۰۴ سانتيمتر). اين پرنده با داشتن پهنای بال ۱۸۷ الی ۲۳۰ سانتيمتری، يكی از بزرگ‌ترين عقاب‌های نيم‌كره شمالی است. وزن آن، ۳ - ۶٬۵ كيلوگرم (وزن نر ۳٬۵ - ۴٬۵ و ماده ۶٬۵ - ۱٬۵ كيلوگرم) می‌باشد.

صدا و پرواز
صدای اين پرنده به صورت پارس كردن بلند و شبيه «كلياك - كلياك - كلياك» (kliak - kliak - kliak) شنيده مي‌شود.

عقاب طلايی توانايی بالايی در پرواز داشته و بال‌زني‌های متفاوتی را به نمايش می‌گذارد. از نشانه‌های تشخيصی آن در حين پرواز، بال‌ باز روی يا بال باز اوج‌گيری‌های با شكوه، همراه با بال زدن‌های گاه و بی‌گاه، می‌باشد. عقاب مزبور، در هنگام بال باز روی يا بال باز اوج‌گيری، بال‌ها را بالا نگه داشته و شاهپرهای اوليه را می گستراند و آن را اندكی رو به بالا، به شكل V و كاملاً به جلو نگه می‌دارد. سر جلو آمده و دم پهن در حالت بال باز اوج‌گيری، از اشتباه شدن اين عقاب با سارگپه‌ها جلوگيری می‌كند. در هنگام پرواز‌، در مقايسه با عقاب دريايی نابالغ دم سفيد، دارای دمی درازتر و چهارگوش‌تر بوده ولی، بال‌هايش كمتر مستطيلی است. در حين پرواز، بر خلاف ديگر قوش‌ها و كركس‌ها، بال‌ها را در حالت افقی نسبت به بدن، نگه می‌دارد.

اين عقاب بال‌های عريضی جهت پرواز در ارتفاع داشته و برای صعود بيشتر، پرهای پروازی شكاف دارای مشابه انگشتان دست دارد. پرنده در ارتفاع قابل توجهی از زمين پرواز كرده و تا حد ممكن، كمتر بال می‌زند و منطقه زير پايش را به دنبال غذا، زير نظر می‌گيرد. برای شكار طعمه، از ارتفاع خيلی كم، حمله كرده و شكارش را با يك پرواز سريع رو به پايين، می‌گيرد و مي‌تواند در حين پرواز، تا بيش از ۸ پوند را حمل كرده و با سرعت بالای ۸۰ مايل در ساعت پرواز كند (سرعت متوسط آن، ۲۸ الی ۳۲ است). سرعت در موقع شيرجه می‌تواند تا بيش از ۲۰۰ مايل در ساعت برسد.

رفتار و زيستگاه
عقاب‌های طلايی، پرندگانی نيمه مهاجر هستند به گونه‌ای كه برخی در يك محل باقی مانده و پاره‌ای ديگر مهاجرت می كنند. آنها عموماً به صورت انفرادی يا جفت زندگی می‌كنند، هر چند كه ممكن است پرندگان جوان غير جفت، در دستجاتی ديده شوند، يا بالغين در آب و هوای نامعتدل يا وجود غذای بسيار فراوان، به صورت گروه‌هايی مشاهده شوند.

عقاب طلايی در زيستگاه‌های باز و نيمه باز و در ارتفاع ۳۶۰۰ متری از سطح دريا يافت می‌شود. زيستگاه‌های مورد سكونت آن شامل توندراها، بوته‌زارها، چمنزارها، بيشه‌زارها، درخت‌زارها و جنگل‌های مخروطی است. بيشتر اين عقاب‌ها در نواحی كوهستانی يافت می‌شوند، ولی، در تالاب‌ها و زيستگاه‌های ساحلی و مصبی نيز لانه‌گزينی می‌كنند. به طور كلی، عقاب طلايی در كوهستان‌های كم گياه و خشك، و گاهی جنگل‌های كوهستانی و صخره‌های ساحلی و دشت‌ها زندگی می‌كند.
 
توليد‌ مثل و رشد
سن بلوغ جنسی در نر و ماده، ۴ - ۷ سالگی است. اين پرنده در هر سال، يك بار زاد و ولد می‌كند. فصل توليد‌مثل، بسته به موقعيت جغرافيايی، از ماه اسفند و مرداد است. اين عقاب‌ها تك همسر بوده و ممكن است چندين سال، روابط جفتی خود را حفظ كنند. در جمعيت‌های غير مهاجر، جفت‌ها در تمام طول سال، با هم می‌مانند. در انواع مهاجر، جفت‌گزينی و روابط جنسی، زمانی آغاز می‌شود كه آنها به نواحی توليد‌مثلی بر می گردند. فعاليت‌های جفت‌گيری شامل پرواز موج‌وار يك يا هر دو جفت، تعقيب، شيرجه رفتن، حمله كردن‌های ظاهری، نمايش چنگال‌ها، با هم اوج گرفتن و چرخيدن است.

عقاب طلايی، اغلب در لبه پرتگاه‌ها يا نوك صخره‌ها و هم چنين، روی درختان بلند يا عمارت‌های ساخته بشر، نظير آسياب بادی، برج ديدبانی و دكل برق، آشيانه می‌سازد. نر و ماده، در بهار، با كمك تكه‌های چوب و شاخه‌های ضخيم، لانه‌ای سكو مانند با عرض بيش از ۲ متر، در ارتفاع تا ۱۰۷ متری ساخته و داخل آن را با گياهان نرم، علف، برگ و پوست درختان، خزه و گلسنگ آستر می‌كنند. جفت‌های نر و ماده می‌توانند در منطقه توليد‌مثلی خود، چندين لانه داشته باشند كه اغلب، از سالی به سال ديگر و قبل از هر فصل جفت‌گيری، آنها را بازسازی كرده و مجدداً به كار می‌گيرند. نر و ماده، در ساخت يا مرمت لانه شركت می‌كنند.

در فصل توليد‌مثل، ۱ الی ۴ تخم (به طور متوسط، ۲ تخم) به رنگ سفيد كدر با نقاط يا لكه‌های قهوه‌ای يا قهوه‌ای مايل به قرمز، به فواصل ۳ تا ۴ روز، گذاشته می‌شود. وظيفه اصلی خوابيدن روی تخم‌ها، بر عهده ماده است هر چند كه نر نيز اغلب در اين كار مشاركت می‌كند. ۳۵ تا ۴۵ روز (متوسط ۴۲ روز) طول می‌كشد تا جوجه‌ها از تخم بيرون آيند. والدين، به تغذيه جوجه‌ها می‌پردازند، هر چند كه جنس نر، به ويژه در چند هفته نخست، بخش عمده غذا را فراهم می‌كند. ۴۵ تا ۸۱ روز وقت لازم است تا جوجه‌ها پر در بياورند. در اين زمان، آنها از طريق راه رفتن، جست و خيز يا افتادن از لانه، آن را ترك میكنند. آنها پرواز را در سن ۱۰ هفتگی شروع كرده و ۸۰ - ۳۲ روز بعد از پر درآوری، زندگی مستقلی را آغاز می‌كنند. عقاب طلايی، در حالت وحشی، بالای ۳۰ سال و در اسارت، بيش از ۴۶ سال عمر می‌كند.

رژيم غذايی
اين پرنده، به عنوان پرنده‌ای شكارگر، رژيم غذايی متنوعی از حيوانات زنده و مرده، عمدتاً شامل پستانداران كوچكی نظير خرگوش، سنجاب، موش خرما و راسوی بدبو دارد كه به ميزان كمتر، پرندگانی مثل باقرقره، زاغی و كبوتر، خزندگان (لاك‌پشت و مار) و ماهيان را شامل می‌شود. والدين، تا چند ماه بعد از پر درآوردن جوجه‌ها، با تكه تكه كردن غذا، به تغذيه آنها می‌پردازند.

دشمنان شكارچی عقاب‌های طلايی كم هستند. بعضی مواقع، جوجه‌هی آنها توسط ساير پرندگان شكارگر صيد مي‌شوند.

پراكندگی جغرافيايی
عقاب طلايی در نيم‌كره شمالی، در نواحی امريكای شمالی (عمدتاً در نيمه غربی)، سراسر اروپا، آسيا و شمال افريقا پراكنده است. عقاب طلايی در ايران به صورت بومی و به تعداد فراوان يافت می‌شود. اين پرنده، ساكن نواحی كوهستانی و مرتفع غرب و شمال ايران است.

وضعيت حفاظت
در گذشته، اين عقيده نادرست كه عقاب طلايی به احشام (گوسفندان) و طيور حمله می‌كند موجب شد پرنده مزبور به طور گسترده مورد بی‌مهری انسان واقع شود. گاهاً اين عقاب را با هدف تربيت آن به عنوان پرنده شكاری، به دام می‌اندازند. در حال حاضر، اين پرنده در بسياری از كشورها مورد حمايت قرار گرفته و در ايران نيز، در رديف پرندگان حفاظت شده قرار دارد. عقاب طلايی در مناطق مربوطه با تراكم نسبتاً بالايی يافت می‌شود.

دوشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۹۴

مذهب اسلام


درمذهب اسلام دیدن موی سر زنهای خارجی و بیگانه از تلویزیون حلال است ولی زنهای هموطن و خودی حرام!در مذهب اسلام ، سرود ملی مقدسه، ولی دیدن آلت موسیقی که سرود با آن نواخته شده حرامه! در مذهب اسلام، هنری مثل موسیقی و رقص حرام است ولی افیونی مثل تریاک حلال! در مذهب اسلام، کشورهای مسیحی و یهودی خداپرست، دشمن و کافرند، ولی کشورهای کوبا و روسیه و چین کمونیست، برادرند! در فرهنگ اسلامی خنده و رنگهای شاد جلفه، ولی گریه و رنگ سیاه متانت! در مذهب اسلام روزهایی که مردم دنیا تعطیلند ما کار میکنیم و روزهایی که مردم دنیا کار میکنند ما تعطیلیم! در مذهب اسلام صورت نامرتب و لباس و ظاهر دلگیر کننده داشتن، ارزشه، ولی صورت اصلاح شده و زیبایی و خوش تیپی ضد ارزش! در فرهنگ اسلامی فقر و پابرهنگی فضیلته، ولی رفاه و ثروت رذیلت! در مذهب اسلام هر کجا که بخواهیم خصوصی سازی بکنیم و از مردم پول بگیریم و نفع داشته باشیم، اسمش رو میگذاریم "غیر انتفاعی!" در مذهب اسلام اسم بانکداری رو میگذارن "بدون ربا" ولی بالاترین رباها رو از مردم میگیرن! در مذهب اسلام چیز جدیدی نیست ، از همان زمانهای قدیم، پدرانمون اسم کچل رو میگذاشتن زلفعلی!
در مذهب اسلام اسم پروژه فراری دادن مزاحمین رو میگذارن "فرار مغزها
"! در مذاهب های دیگه، مُبلغهای دینی روابط جنسی رو برای خودشون حرام میدونن ولی برای بقیه مردم حلال، اما در مذهب اسلام روابط جنسی برای مُبلغ دینی حلاله ولی برای بقیه مردم حرام! در مذهب اسلام کثیفترین گناه دنیا (دروغ) عادیه ولی دست دادن دختر و پسر غیر عادی! در مذهب اسلام قبل از اینکه خبر مهمی رو پخش کنن، اول تکذیبش میکنن! در مذهب اسلام به خاطر تقدس بکارت، بعد از اینکه پسر از دوست دختر خودش دور میشه، چون نمیتونه تا ۳۰ سالگی باهاش ازدواج کنه، یا عقده ای میشه، یا برای ارضای نیازهای اولیه اش، دست به دامن فاحشه های خیابون میشه. اصلا ولش کن، کی گفته ۱۵ تا ۳۰ سالگی اوج توانایی استفاده از لذت جنسیه؟
در مذهب اسلام، مهم این نیست که در داخل، چقدر فساد غوغا میکند، مهم این است که ظواهر مکتب در جامعه رو حفظ کنیم، و مهم اینست که کشورهای دوست، در خارج در مورد ما چه فکرمیکنند! چون اگر ظواهر رو حفظ نکنیم نمیتونیم ادعای رهبری مکاتب جهان رو داشته باشیم! راستی خبر دارین در دنیا یک کشوری هست که بستن روسری برای همه مردها اجباریه و اگه مردها سر و بدنشون رو با پارچه نپوشونن توسط پلیس دستگیر میشن؟! آیا شما جرات و تمایل دارین به عنوان توریست با همسرتون به اون کشور سفر کنین؟ یا بخواهین تو اون کشور سرمایه گذاری کنین؟ تعجب نکنین، اون کشور،کشور خودمونه با مکتب اسلامی، منتها از زاویه دید بقیه مردم جهان! در مذهب اسلام دختری که دنبال همسر مناسب میگرده، و در موقعیتی هست که به زیباییش نیاز داره، حق نداره موهای صورت و کرک سبیلش رو قبل از ازدواج برداره!
در مذهب اسلام توی مراسمها (عروسی، مهمانی یا مذهبی)، خانمها خودشون رو به شدت آرایش میکنن، ولی نه برای مردها بلکه برای خانمهای دیگر! (اشتباه نکنین، اونها همجنسباز نیستن
!) در مذهب اسلام مشابه سایر مکاتب، خدا به نفع این مکتب مصادره شده، جمله مشترک همه مکاتب اینه:

-
خدا با ماست، نه با ۲۰۰ تا دین و مذهب و فرقه دیگر موجود در جهان
!
-
کی گفته؟
!
-
بابام
! در مذهب اسلام فاحشه خونه ها رو با افتخار جمع کردیم ولی نمیدونیم چرا برای زنمون از محل کار تا منزل صد تا بوق میزنن؟! نکنه بعضی وقتها غیرت زیاد بی غیرتی میاره؟! ولش کن ظواهر جامعه مهمتره! در مذهب اسلام پلیس مخصوص مجرمان رانندگی (مجرمانی که جان انسانها را تهدید میکنند)، اسلحه ندارد، ولی پلیس مخصوص کنترل پوشش موی سر و جدایی دختر از پسر، اسلحه دارد، چون این برای ظواهر جامعه خطرناکتر است! در مکتب ایرانی رمز بالا رفتن از هرم قدرت، حفظ ظواهر هست، نه صداقت. برای همینه که فقط ریاکارها میتونن از اون بالا برن! در مذهب اسلام، بالاترین آمار صدقه جهت دفع بلا در دنیا رو داره، ولی نمیدونم چرا هم فقر غوغا میکنه و هم آمار تصادفات و تلفات جاده های ایران ده برابر میانگین جهانیه؟! در مذهب اسلام همه میگن علم بهتر از ثروته، ولی در عمل همه دنبال ثروتند نه علم! اون قدیما، چند نفر اومدند و بتها رو شکستند و گفتند خدا را بپرستید، ولی بعد از مرگشون، در مکتب ایرانی، ما قبر خود اونها رو بت کردیم و پرستیدیم! میگن خدا از رگ گردن به ما نزدیکتره، شاید ما، بین خودمون و رگ گردنمون نیاز به يك نفر واسطه داریم! حتماً همینطوره! در مکتب ایرانی جمعه ها عاشقانه منتظر آمدن کسی هستیم که اگه بیاد، اولین کسانی که ازش اُردنگی میخورن خودمونیم! در مکتب ایرانی، یک انسان برای ارضای نیازهای اولیه و ابتدایی خودش، باید جلوی مرگ معلق وارو بزنه و حتی از مطرح کردنشان هم خجالت بکشه! در مکتب ایرانی اسم خرافه رو میگذارن فرهنگ، و اسم فرهنگ رو میگذارن ابتذال! کی میگه استدلالهای تمثیلی ضعیفترین نوع استدلاله؟ ما پایه های استوار بنای عظیم مکتب ایرانی خودمان را بر روی همین تمثیلها و شعرها و شعارها بنا نهاده ایم، مثلاً:

"
اگر برهنگی تمدن است، پس حیوانات متمدن ترند!" و یا


"
اگر غیرت از ایمان است، پس خروسها مؤمن ترند!" و یا ... در مذهب اسلام نزدیک شدن دختر و پسر به همدیگر جهت شناخت، قبل از ازدواج، عیب است ولی جدا شدنشان با دو تا بچه بعد از ازدواج عیب نیست! و در نهایت اینکه مذهب اسلام چیز بدی نیست، تنها بدی آن، کلمه "اسلام" درون این مکتب میباشد که اگر آن را برداریم و با چیز دیگری جایگزین کنیم، مثل بقیه مفاهیم، برای مسئولین دلسوز کشور قابل تحمل تر خواهد شد و خواهند فهمید که این مکتب همان بچه ۳۶ ساله خودشونه! آیا هنوز هم فکر نمی کنید در مذهب اسلام یک مکتب جدید و مستقل از سایر مکاتب است؟! لطفا این بیانیه را به دوستان خود ارسال کنید تا شاید طنین دلنواز مذهب اسلام به گوش مسئولینی که هنوز آن را درک نکرده اند برسد.