دکتر
سیاسی، زمانی همراه با ۲۲ دانشجوی اعزامی
دیگر به فرانسه فرستاده می شود (۱۲۹۹،
اولین مسافرت او به خارج از کشور)،
می نویسد که "
سفر
ما از تهران تا انزلی پنج روز به طول
انجامید، زیرا ناچار منزل به منزل می
رفتیم..... در
آن زمان از ....
موتور
سیکلت، اتوبوس، اتومبیل در ایران هنوز
خبری نبود.
وسایل
حمل ونقل در شهرها کالسگه و درشکه و واگن
اسبی ( فقط
در تهران) و
در راه ها پالکی و کجاوه و دلیجان بود»
.
اما هنگامی که پس از پنج سال اقامت در فرانسه، به علت بروز جنگ جهانی اول و تنگدستی دولت، آنها را باز می گردانند والی گیلان آنان را با کالسگه به تهران می فرستد(۱۳۰۴): « پنج سال پیش از آن با دلیجان از تهران به رشت آمده بودیم. اینک با مختصر پیشرفتی که نصیب کشورمان شده بود می توانستیم با کالسگه این راه را بپیماییم »
درباره وضع ایران پیش از سال ۱۳۰۰ نیز چنین می نویسد:" در تهران، پایتخت کشور شاهنشاهی، کوچه ها و خیابان ها تنگ و تاریک و زمستان پر از گل و لای و سایر فصول پر از گرد و خاک بودند.... از آسفالت و آب لوله کشی البته خبری نبود.
مردم با آب آلوده جوی های کثیف و حوض ها، آب انبارهای خانه هایشان را پر می کردند و این آب را به مصرف خوردن و دست و روشستن و استحمام و توالت .... می رساندند .... و نه شهرداری وجود داشت نه ثبت اسناد و املاک... در راه های ناهموار و خاکی که شهرها را به یکدیگر متصل می ساخت امنیت وجود نداشت ..... ارتشی وجود نداشت..... ارتش در واقع عبارت بود از یک هنگ قزاق که به فرماندهی یک کلنل روسی اداره می شد..... خزانه دولت تهی بود.
دولت برای پرداخت حقوق کارکنان معدود خود غالباً دست نیاز به سوی کمپانی نفت ایران و انگلیس دراز می کرد.... صاحبان نفوذ قدرت........ برا ی حفظ دارایی و مقام خود.... خویشتن را به یکی از آن دو سفارتخانه [ روس و انگلیس] می بستند..... تعرفه های گمرکی را خارجی ها دیکته می کردند تا وارداتشان به ایران تقریباً بدون پرداخت حقوق گمرکی باشد".
دکتر سیاسی می گوید " برای کسانی که سن شان اجازه نمی دهد که اوضاع ایران را قبل از سال ۱۳۰۰ شمسی دیده باشند بسیار دشوار است که آن چه را به اختصار در این باب گفته می شود باور کنند".
به همین جهات، از رضا شاه ستایش می کند. او که به اتفاق جمعی از دوستانش تحمل " وضع اسف انگیز مملکت" را ندارند، " انجمن ایران جوان" راتشکیل می دهند زیرا معتقد بودند که " ایران پیر و فرسوده باید با قبول تمدن جدید از نو جوان و نیرومند گردد".
چیزی از تأسیس این انجمن نمی گذرد که سردار سپه نخست وزیر آنها را به حضور می خواند." انجمن دعوت سردار سپه را پذیرفت- البته جز این هم نمی توانست بکند!"
در آن دیدار، سردار سپه پس از خواندن اساسنامه مملکت به می گوید" بسیار خوب... حرف از شما ولی عمل از من خواهد بود... به شما اطمینان بلکه بیش از اطمینان به شما قول می دهم که همه این آرزوها را بر آورم...".
دکتر سیاسی می نویسد:" وعده ای را که داده بود چندان به جد نمی گرفتیم و امیدی به عملی شدن مرام خودمان خاصه در مدتی کوتاه ..... نداشتیم..... [ اما گذشت زمان معلوم داشت که آن مرد بزرگ سخن به گزاف نگفته و بیهوده وعده نکرده[بود]. زیرا در مدت کوتاه حکومتش – که بیست سال بود- تقریباً تمام مراسم ما را به موقع اجرا در آورد".
اما هنگامی که پس از پنج سال اقامت در فرانسه، به علت بروز جنگ جهانی اول و تنگدستی دولت، آنها را باز می گردانند والی گیلان آنان را با کالسگه به تهران می فرستد(۱۳۰۴): « پنج سال پیش از آن با دلیجان از تهران به رشت آمده بودیم. اینک با مختصر پیشرفتی که نصیب کشورمان شده بود می توانستیم با کالسگه این راه را بپیماییم »
درباره وضع ایران پیش از سال ۱۳۰۰ نیز چنین می نویسد:" در تهران، پایتخت کشور شاهنشاهی، کوچه ها و خیابان ها تنگ و تاریک و زمستان پر از گل و لای و سایر فصول پر از گرد و خاک بودند.... از آسفالت و آب لوله کشی البته خبری نبود.
مردم با آب آلوده جوی های کثیف و حوض ها، آب انبارهای خانه هایشان را پر می کردند و این آب را به مصرف خوردن و دست و روشستن و استحمام و توالت .... می رساندند .... و نه شهرداری وجود داشت نه ثبت اسناد و املاک... در راه های ناهموار و خاکی که شهرها را به یکدیگر متصل می ساخت امنیت وجود نداشت ..... ارتشی وجود نداشت..... ارتش در واقع عبارت بود از یک هنگ قزاق که به فرماندهی یک کلنل روسی اداره می شد..... خزانه دولت تهی بود.
دولت برای پرداخت حقوق کارکنان معدود خود غالباً دست نیاز به سوی کمپانی نفت ایران و انگلیس دراز می کرد.... صاحبان نفوذ قدرت........ برا ی حفظ دارایی و مقام خود.... خویشتن را به یکی از آن دو سفارتخانه [ روس و انگلیس] می بستند..... تعرفه های گمرکی را خارجی ها دیکته می کردند تا وارداتشان به ایران تقریباً بدون پرداخت حقوق گمرکی باشد".
دکتر سیاسی می گوید " برای کسانی که سن شان اجازه نمی دهد که اوضاع ایران را قبل از سال ۱۳۰۰ شمسی دیده باشند بسیار دشوار است که آن چه را به اختصار در این باب گفته می شود باور کنند".
به همین جهات، از رضا شاه ستایش می کند. او که به اتفاق جمعی از دوستانش تحمل " وضع اسف انگیز مملکت" را ندارند، " انجمن ایران جوان" راتشکیل می دهند زیرا معتقد بودند که " ایران پیر و فرسوده باید با قبول تمدن جدید از نو جوان و نیرومند گردد".
چیزی از تأسیس این انجمن نمی گذرد که سردار سپه نخست وزیر آنها را به حضور می خواند." انجمن دعوت سردار سپه را پذیرفت- البته جز این هم نمی توانست بکند!"
در آن دیدار، سردار سپه پس از خواندن اساسنامه مملکت به می گوید" بسیار خوب... حرف از شما ولی عمل از من خواهد بود... به شما اطمینان بلکه بیش از اطمینان به شما قول می دهم که همه این آرزوها را بر آورم...".
دکتر سیاسی می نویسد:" وعده ای را که داده بود چندان به جد نمی گرفتیم و امیدی به عملی شدن مرام خودمان خاصه در مدتی کوتاه ..... نداشتیم..... [ اما گذشت زمان معلوم داشت که آن مرد بزرگ سخن به گزاف نگفته و بیهوده وعده نکرده[بود]. زیرا در مدت کوتاه حکومتش – که بیست سال بود- تقریباً تمام مراسم ما را به موقع اجرا در آورد".
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر