پنجشنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۹۳

جنگ پلاته نبرد مردونیه سردار سپاه خشایارشا با یونانیها (۱۳)


خشايارشا پس از واقعه سالامين به آسيا برگشت. چون او نگران بود که ينيان ها پل ناحيه هلس پونت را خراب كنند و ايرانی ها در اروپا گرفتار شوند. خشايارشا بوسيله چاپاری خبر شكست خود را به اطلاع پارسها رسانيد. سپس مردونيه فرمانده سپاهيان ايران به خشايارشا می گويد كه ما هنوز از نظر نيروی زمينی قوی تر از يونانی ها هستيم و كاملا شكست نخورده ايم. شما به پارس برگرديد و من قول می دهم با نيروی زمينی در مقابل يونانی ها بجنگم و آنها را در پلوپونس شكست دهم. بدين ترتيب خشايارشا با باقی مانده كشتی های ايرانی به هلس پونت برمی گردد. بعضی از آتنی ها می خواستند كه سريع تر كشتی های ايرانی را تعقيب كنند و پل روی هلس پونت را خراب كنند ولی تميستوكل به آنها گفت كه به ايرانی ها اجازه دهند كه به آسيا برگردند. چون تجربه نشان داده است ، اگر جلوی ملتی را كه شكست خورده اند بگيرند ، آنها برای دفاع از برمی گردند و شكست قبلی خود را جبران می كنند. البته تميستوكل برای اينكه نزد پادشاه پارس جايگاهی داشته باشد ، اين سخنان را گفت. چون اگر يونانی ها خواستند آسيبی به او برسانند ، او بتواند به دربار ايران پناهنده شود.
در اين مدت مردونيه همراه خشايارشا بود تا به تسالی رسيدند. چون فصل زمستان بود و مردونيه می خواست كه تا فصل بهار جنگ را شروع نكند. سپس خشايارشا به هلس پونت رسيد ، ولی عده ای از سربازان او بر اثر بيماری و بی غذايی مردند.

كارهای مردونيه قبل از شروع نبرد پلاته :
عده ای از كشتی های ايرانی كه آسيب ديده بودند در شهر سامس (در آسيای صغير) ماندند تا اهالی آنجا شورش نكنند. پس از تمام شدن زمستان مردونيه سپاه خود را از تسالی داد و سپس پيكی را نزد اسكندر مقدونی فرستاد و از او خواست كه آتنی ها تشويق كند تا يك صلح نامه با ايرانی ها امضا كنند. او در مقابل تعهد كرد كه زمينهای آتنی ها را به آنها بازپس دهد و معابدی را كه سوخته وخراب شده بودند ، باز سازی كند. ولی اسپارتی ها حرف های اسكند را قبول نكردند و گفتند كه ما زير سلطه خارجی ها نبايد برويم ، سپس آتنی ها هم از صلح با خشايارشا پشيمان شدند.
پس از اينكه اسكندر برگشت و جواب آتنی ها را به مردونيه رسانيد ، او بطرف آتن حركت كرد و دوباره آتن را تصرف كرد. آتنی ها از ترس ايرانی ها به جزيره سلاميس رفتند و از لاسدمونی ها كمك خواستند ولی آنها در حال گذراندن مراسم يكی از عيدهايشان و همچنين مشغول ساختن يك ديوار دفاعی بودند ، بنابراين ابتدا به درخواست آتنی ها توجهی نكردند. ولی سپس لاسدمونی ها از پيشرفت ايرانی ها به وحشت افتادند و با آتنی ها و اسپارتی ها متحد شدند. سپس مردونيه از آتن خارج شد و به تب رفت ، چون زمين آنجا مساعد بود و اهالی تب از دوستان ايرانی ها بودند. اهالی تب به مردونيه پيشنهاد دادند كه استحكامات محكمی در آنجا بسازد تا بتواند به عنوان پناهگاه از آنها استفاده كند. تعدادی از دولت شهر های يونانی كه تابع دولت ايران بودند افرادی را برای كمك به مردونيه به ناحيه تب فرستادند.
سپاه يونان هم در ناحيه اری تز جمع شدند. مردونيه تمام سواره نظام سپاه را تحت فرماندهی ماسيس تيس قرار داد. او به سپاه يونانی حمله كرد و تلفات زيادی به آنها وارد كرد. ولی در ميانه نبرد اسب ماسيس تيس زخمی می شود و از شدت درد سردار ايرانی را به زمين می زند. آتنی ها همين كه ديدند او افتاده است ، محاصره اش كردند و او را كشتند. سپاهيان ايران به يونانی ها حمله كردند و می خواستند كه جسد ماسی تيس را پس بگيرند ولی موفق به انجام اين كار نشدند. سپس سپاهيان يونان تصميم گرفتند كه به پلاته بروند چون آنجا آب فراوانی داشت و برای جنگ مناسب تر بود.

نبرد پلاته :
نبرد پلاته در سال ۴۷۹ (پ.م ) اتفاق افتاد. از آنجايی كه سپاه ايران دچار كمبود آذوقه شده بود ، فرماندهان به مردونيه پيشنهاد دادند كه زودتر جنگ را شروع كنند. همچنين يكی از اهالی تب هم به مردونيه پيشنهاد كرد كه ايرانی ها يك گذرگاه تنگ را كه محل عبور آذوقه و از خطوط تداركاتی يونانيان بودرا ببندند. ارتش ايران هم اين اين كار را انجام داد و توانست مقدار زيادی غذا از اين راه بدست آورد. سپس تعدادی از افراد به مردونيه پيشنهاد كردند كه به طرف تب حركت كنند و با دادن پول از مردم يونان آذوقه و علف براي اسبها بگيرند. از اين راه آنها همچنين می توانستند بدون جنگ كردن تعداد زيادی از مردم يونان را طرفدار خود كنند. ولی مردونيه هيچ كدام از اين پيشنهاد ها را قبول نكرد و گفت ما بايد مردانه بجنگيم.
وقتی كه شب فرا رسيد هر دو سپاه به خواب رفتند و اسكندر كه جز مقدونی های سپاه ايران بود بطرف سپاه يونان حركت كرد. او به يونانی ها اطلاع داد كه وضعيت سپاه مردونيه مناسب نيست و او تصميم گرفته است كه فردا صبح جنگ را شروع كند ، شما بايد محكم در جای خود بايستيد و مقاومت كنيد. سپس دو سپاه در مقابل يكديگر صف كشيدند و جنگ آغاز شد. سواره نظام ايران ضربات سختی را بر سپاه يونان وارد كرد و همچنين ايراني ها موفق شدند چشمه ای را كه آب مورد نياز يونانی ها را تامين می كرد ، كور كنند. اين مسايل باعث شد تا يونانی ها شبانه مواضع خود را ترك كنند و مردونيه دستور تعقيب يونانی ها را صادر كرد. در حاليكه به نظر می رسيد يونانی ها شكست خورده اند ، ناگهان لاسدمونی به پارسها حمله كردند ولی پارسها چون اسلحه كافی در اختيار نداشتند ، شكست خوردند. با كشته شدن مردونيه ايرانی ها به سنگرهای خود عقب نشينی كردند و به استحكام بخشيدن به مواضع خود پرداختند. ولی براثر حمله لاسدمونی ها و آتنی ها ديواره سنگرها خراب شد و يونانی ها توانستند وارد اردوگاه پارس ها بشوند سپس آنها آنجا را غارت كردند. بعد يونانی ها به تب حمله كردند و تعداد زيادی از مردم آنجا را به جرم كمك به ايرانی ها كشتند. ارته باذ يكی از سرداران ايرانی بود كه تمايلی به جنگ با يونانی ها نداشت ، بنابراين به موقع به كمك مردونيه نيامد و هنگامی كه ديد سپاهيان ايران شكست خورده اند و در حال فرار هستند ، به طرف هلس پونت حركت كرد.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر