جمعه، شهریور ۱۰، ۱۳۹۱
پنجشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۹۱
ملانصرالدین که بود؟
ملانصرالدین بنا به روایتی در سال 1208 در خراسان و در زمان حکومت سلجوقیان متولد شد. او شخصیتی فکاهی و بذلهگو در فرهنگهای عامیانه ایرانی، افغانی، ترکیهای، عربی، قفقازی، هندی، پاکستانی و بوسنی است که در یونان هم محبوبیت زیادی دارد و در بلغارستان و روسیه هم شناخته شده است؛ به گونه ای که بر سر ایرانی و ترک و افغان و... بودن او همواره مناقشه وجود داشته است.
درباره وی داستانهای لطیفه آمیز فراوانی نقل میشود و این موضوع که وی شخصی واقعی بوده یا افسانهای، مشخص نیست. برخی منابع او را واقعی و هم عصر تیمور لنگ (فوت در ۸۰۷ ق) یا حاج بکتاش (فوت در ۷۳۸ ق) دانستهاند. نکته دیگر اینکه در نزدیک آقشهر از توابع قونیه محلی است که با قفلی بزرگ بسته شده و میگویند که قبر ملانصرالدین در آنجاست. ضمن اینکه در مسکو نیز مجسمه ای از او ساخته شده که در محوطه مقابل ایستگاه مترو "مالادوژنایا" واقع در غرب مسکو نصب شده است.
الاغ ملانصرالدين و تعمير پشت بام خانه
يك روز ملا نصر الدين برای تعمير بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت. ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پايين هدايت كرد.ملا نمی دانست كه خر از پله بالا می رود، ولی به هيچ وجه از پله پايين نمی آيد. هر كاری كرد الاغ از پله پايين نيآمد. ملا الاغ را رها كرد و به خانه آمد كه استراحت كند. در همين موقع ديد الاغ دارد روی پشت بام بالا و پايين می پرد. وقتی كه دوباره به پشت بام رفت، می خواست الاغ را آرام كند كه ديد الاغ به هيچ وجه آرام نمی شود. برگشت.
بعد از مدتی متوجه شد كه سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آويزان شده، و سرانجام الاغ از سقف به زمين افتاد و مرد!
ملا نصر الدين با خود گفت:
لعنت بر من كه نمی دانستم اگر خر به جايگاه رفيع و بالايی برسد هم آنجا را خراب می كند و هم خودش را از بين می برد.
چهارشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۹۱
اولین دانشگاه جهان در ایران
شهر «جندی شاپور» را شاپور اوّل ساسانی (۲۴۱-۲۷۲ م) به هم چشمی «انطاکیه» که از بلاد رومی محسوب میشد، در اهواز ساخت. بعداً انوشیروان (۵۳۱-۵۷۹ م) که خود پادشاهی عالم و حکیم بود… سرزمین کهن ایران که از هزاران سال پیش نهال فرهنگ و تمدن را در خود بارور ساخته است سهم بسزایی در رشد و تحول انسان داشته است.
تاریخ تمدن بیانگر نقش ارزنده ایرانیان در علوم و فنون است. این سرزمین نه فقط جنگاوران و جهانگیران را در خود جای داده است، بلکه اندیشه ورزان و خردمندانی بس بزرگ از آن برخاسته اند. پس از آن که حکومتهای عظیم و قدرتمند تشکیل شدند، میبایست توجه بیشتری به فرهنگ، علم و ادب میشد و در این راه، ایرانی آن قدر گشاده دل و آزاد اندیش بود تا تفکرات متفاوت و حتی متناقض را در خود جای دهد، در طول قرنها حافظ فرهنگ و تمدنهای مختلف و خود نیز پایه ریز فرهنگ والایی بود که نه تنها بر فرهنگ و تمدن عظیم اسلامی نفوذ و تاثیر ویژه ای داشت، بلکه بر ملل و اقوام دیگر نیز اثرات پاینده و ارزنده ای باقی گذاشته است.
جندی شاپور (یا گندی شاپور) به طوری که صاحب «مجمل التواریخ » نوشته «به از اندیوشاپور» است؛ یعنی شهر شاپور که بهتر از «انطاکیه» است. چه گویند که «اندیو» در زبان پهلوی به معنی «انطاکیه» است.
شهر «جندی شاپور» را شاپور اوّل ساسانی (۲۴۱-۲۷۲ م) به هم چشمی «انطاکیه» که از بلاد رومی محسوب میشد، در اهواز ساخت. بعداً انوشیروان (۵۳۱-۵۷۹ م) که خود پادشاهی عالم و حکیم بود، در آن شهر مدرسه و بیمارستان عظیم و نامدار «جندی شاپور» را تأسیس کرد که هم مدرسه و مرکز تحصیل طبّ و فلسفه بود، و هم بیمارستان و دارالشّفای مریضانی که بدان جا رجوع میکردند. قسمتی از استادان بزرگش مسیحی نسطوری مذهب بودند که پس از بستهشدن مدارس فلسفی یونانی به فرمان امپراطور روم، از «رُها» و دیگر مراکز علمی و فلسفی گریخته بودند. انوشیروان از وجود آنها برای تأسیس مدرسهی جندی شاپور استفاده کرد و به علاوه جمعی از مسیحیان یعقوبی مذهب را نیز در آن مدرسه به کار واداشت
•توضیحاً این استادان که اشاره کردیم، در حقیقت همه ایرانی شده بودند. تا آخر هم داخل حوزهی اسلام باقی ماندند و این دسته از آن هفت تن از فلاسفهی نوافلاطونی و علمای بزرگ ریاضی و فنون عقلی بودند که در اثر فشار و سختگیریهای امپرطور روم در سال ۵۲۹ م. به ایران گریختند و به دربار انوشیروان پناهنده شدند و انوشیروان هم مقدم ایشان را گرامی داشت و آنها را در کاخ سلطنتی خود جای داد و مهمانداران و مستخدمان خوب آبرومند برای پذیرایی ایشان برگماشت و پس از چندی که با حرمت مهمان ایران بودند، به تشویق و اشارت انوشیروان بعضی تألیفات و کارهای علمی هم اینجا انجام دادند و به وطن خود بازگشتند. دانشگاه جندی شاپور از مهمترین مراکز آموزشی و تحقیقی دنیای آن زمان بود که تعداد زیادی دانشمند و پزشک در آن مشغول به تدریس، تحصیل و طبابت بودند. در این مرکز علاوه بر کتب تالیف شده دانشمندان ایرانی بسیاری از کتابهای یونانی و هندی را به پهلوی ترجمه کرده و آن ها را تعلیم میدادند. با مطالعه و بررسی این دانشگاه میتوان به قدمت تعلیم و تعلم رسمی در ایران پی برد. در زمان انوشیروان عده ای از فلاسفه یونان، که بعد از تعطیلی آکادمی آتن به دلیل تعصب امپراطوری روم به ایران پناهنده شدند، مورد حمایت این پادشاه قرارگرفتند. آنان در دانشگاه جندی شاپور به تدریس مشغول شدند. انوشیروان حتی عده ای را به هندوستان فرستاد تا به فراگیری علوم بپردازد. طب یونان در مدرسه جندی شاپور رواج یافت. فلسفه ارسطو و افلاطون در زمان انوشیروان به فارسی ترجمه شد. برزویه طبیب نیز در زمان انوشیروان به هند رفت و با تنی چند از دانشمندان و کتب هند به ایران بازگشت. مدرسه جندی شاپور در علم کیمیا (شیمی)، زیست شناسی و علوم پزشکی نقش مهمی داشته است. در این مدرسه آموزش و گفت و گو به زبان سریانی بود. از آنجا که زبان سریانی نزدیکی زیادی به زبان عربی دارد این امر خود باعث انتقال سریع و ساده تر علوم عهد باستان به دوره اسلامی شد. انوشیروان گذشته از تاسیس دانشکده طب جندی شاپور به تاسیس مدرسه دیگری که در آن ریاضیات، فلسفه و نجوم تدریس میشد در جندی شاپور اقدام کرد. تدریس در این زمینه کاملا به زبان یونانی بود ولی شکی نیست که عامل زبان فارسی نیز به طور غیرمرئی مخصوصا در رشته داروسازی وجود داشته است. پیوستگی بزرگ میان طب اسلامی و یونانی را باید در پزشکی اواخر دوره ساسانی، به ویژه در مدرسه جندی شاپور جست و جو کرد.
سهشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۹۱
روز تاجگذاری اردشير پاپكان در معبد آناهيد - اظهارات او در اين مراسم و دادن ضمانت اجرایی به اخلاقیات
سال۲۲۶ ميلادی (دوم تیرماه) اردشير پاپكان در معبد آناهيد تاجگذاری كرد و شاه ايران شد و ناسيوناليسم ايرانی را بر محور ملت گرايی و آموزشهای زرتشت احياء كرد. با پيروی از روش اردشير بود که قرنها بعد ديلميان، صفويان و ... ناسيوناليسم ايرانی را بر محور ايراندوستی و شيعه اثنی عشری زنده كردند.
اردشير كه قبلا حكمران پارس (عمدتا فارس و كرمان) و نگهبان آتشكده آن منطقه بود پيش از تاجگذاری، حكومت اشكانيان را كه بر اثر فساد داخلی رو به ضعف گذارده بود و در برابر روميان كوتاه می آمد برانداخته بود. اردشير كه بعدا روميان را هم از مشرق زمين عقب براند در مراسم تاجگذاری خود، همانند داريوش بزرگ گفت كه به خواست اهورامزدا شاه ايرانيان (تلفظ آن زمان: اریان) می شود كه مردمی نجيب و بزرگوار هستند و دروغ نمی گويند. به نوشته برخی از مورخان، اردشیر در این مراسم ساتراپی های قلمرو خود از قفقاز شمالی تا دره سند و غرب فرات تا سیردریا را برشمرده و خراسان را ابرشهر (استان بزرگتر) خوانده بود. در آن زمان، آذربایجان «آذُربایگان»، بلوچستان «ماکوران (مکران)»، کرمان «کرمانیا»، اصفهان «سپاهان»، مناطق پشتون نشین افغانستان و پاکستان امروز کوشان شهر، سیستان «سکستان»، گرجستان «ویزوران»، ارمنستان «ارمن» و ... تلفظ می شدند. در سنگنبشته های عهد ساسانی، عُمان و مسقط بخشی از قلمرو ایران و «مزون شهر» خوانده می شدند. ایرانزمین نیز ارانشهر = ایرانشهر گفته می شد. اردشیر آموزش های زرتشت را که از پیش از تاسیس دولت واحد ایرانیان به دست کوروش بزرگ آیین آنان بود دین رسمی اعلام کرد و با این عمل، دین و سیاست را درهم آمیخت. به باور پاره ای از تاریخنگاران، هدف اردشیر از این کار ضمانت اجرایی دادن به اخلاقیات یعنی قانون ساختن آنها بود.
كرمانی ها كه اردشير قبلا در نظر داشت آن شهر را پايتخت ايران كند به منظور نشان دادن خرسندی خود از پيروزی او بر اردوان و به شاهی رسيدنش، شهری را که او در آن استان ساخته بود «اردشير وه» نامگذاری كردند. اين شهر كه تلفظ نام آن به تدريج به «بردسير» تغيير يافته است قبلا روستای کوچکی بود که توسط اردشير عمران و توسعه داده شده و به صورت شهر درآمده بود. نوسازی دژ نظامی کرمان برفراز تپه را که به «قلعه دختر» معروف شده و آثار آن اينک در دل شهر قرار دارد به اردشير پاپکان نسبت می دهند. متاسفانه اخيرا بر فراز اين تپه آنتن مخابراتی و احتمالا آنتن سلفون نصب کرده اند که کاری نادرست بوده است.
دوشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۹۱
کاسه هخامنشی با چهار نقش
تصویر بالا یک کاسه ی نقره ای با تکه دوزی طلا را از دوره ی هخامنشی نشان می دهد. ارتفاع این کاسه ۵؍۶ سانتی متر و قطر آن ۹ سانتی متر است. نقش روی این کاسه به چهار بخش تقسیم شده است. نقش بخش نخست، که نزدیک به لبه ی کاسه است، گلهای نیلوفر آبی و نخل را نشان می دهد. در ردیف دوم چهارده موجود ترکیبی تک شاخ با صورت گاو که سر خود را به عقب برگردانده اند نشان داده شده است (یکی از این چهارده نقش از بین رفته است.). ردیف سوم شامل دوازده موجود ترکیبی دو شاخ با صورت قوچ است و در نهایت ردیف چهارم هفت شیر غران را نشان می دهد. قدمت این اثر به سده ی ششم پیش از میلاد باز می گردد و اکنون در موزه ی میهو قرار دارد. در شکل زیر بخش زیرین این کاسه نشان داده شده است.
شنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۹۱
انیس قبلۀ عالم
"انیسالدوله (فاطمه) دختر نورمحمد از طایفۀ گرجی از اهالی قریۀ امامۀ لواسان و زن صیغهای بود که به وسیلۀ فروغالسلطنه (جیران) به حرم شاه وارد شد و چون زن عاقله، مدبر، زیرک و موقعشناسی بود، سرآمد تمام زنان شاه شد و عنوان بانوی بانوان حرمسرای ناصرالدینشاه را دریافت کرد".
"انیسالدوله که در واقع ملکه بود، ولی فرزندی نیاورد. شاه او را بسیار دوست داشت و چندین بار خواست وی را عقد کند، ولی او نپذیرفت و اظهار نمود که به اصطلاح ساعت اولیۀ زناشویی خود را برهم نخواهد زد".
او که سوگلی ناصرالدینشاه بود، القاب خاصی هم از او دریافت کرد. اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات ناصرالدین شاه در یادداشت های روزانه خود می نویسد: "در جمادیالثانی سال ۱۳۱۲ هـ.ق. ناصرالدینشاه برای تجلیل از خدمات انیسالدوله و ادای احترام به او لقب حضرت قدیسه را اعطا کرد.»(۳) "به انیسالدوله نشان حمایل آفتاب داده شد. این نشان را قبل از سفر اول فرنگ اختراع فرمودند که در فرنگ به ملکهها داده شد. انیسالدوله اولین زنی است در ایران که دارای این نشان است".(۴) و همچنین "به انیسالدوله تمثال رحمت داده شد".
اما نقش انیسالدوله در زندگی خصوصی ناصرالدینشاه فراتر از القاب همایونی بود و امتیازات او به خاطر تفاوتهایی که با دیگر زنان حرمسرا داشت، بیشتر بود. "در آن دوره که زن باسواد کمتر پیدا میشد، انیسالدوله زنی بود که صرف نظر از زیبایی، انشاء روان و سلیس او را کمتر کسی داشت و رویهمرفته جمال و کمال انیسالدوله باعث چنان سربلندی و امتیاز او نسبت به سایر زنان ناصرالدینشاه بود که به مقام بلند ملکۀ کشور رسید. یک نفر وزیر به کارهای او رسیدگی میکرد و شگفت این که یک منشی زن داشت و این در تاریخ ملل فرنگ نیز تا کنون بیسابقه است که ملکۀ کشوری منشی زن داشته باشد".
"انیسالدوله دارای دستگاه عظیمی بود و ماهیانۀ معینی نداشت. زنهای درجۀ اول شاه را ماهی هفتصد و پنجاه تومان حقوق بود. زنهای درجۀ دوم به تفاوت از پانصد الی دویست تومان داشتند و صیغههای درجه سوم را از صد الی یکصد و پنجاه تومان مقرری بود. دخترهای بزرگ شاه سالی چهارهزار تومان حقوق داشتند".
او به جای آن که نقش زن صیغهای و دست چندم ناصرالدینشاه را بازی کند، بیشتر به عنوان بانوی اول همچون ملکههای رسمی رفتار میکرد. "انیسالدوله در اعیاد ملی و اسلامی از خانمهای ایرانی و خارجی مقیم تهران پذیرایی میکرده و به عنوان بانوی اول کشور آنها را به حضور میپذیرفتهاست. انیسالدوله برای خود شکوه و کبکه و دبدبه و اسکورت خاص داشته، به مهمانی خانۀ درباریان میرفته و در ایام عاشورا رسم چنان بود که مراسمی نیز در خانه و تکیۀ او برگزار میشد. رسم چنان بود که هر سال روز هفتم محرم علم همایونی را از خانۀ انیسالدوله برداشته به تکیۀ نایبالسلطنه میبردند و روز دهم محرم، یعنی عاشورا، آن را به طور مجلل و با تشریفات تمام به خانۀ انیسالدوله برمیگرداندند. هنگام بردن علم به چند نفر خلعت میدادند".
"انیسالدوله نزد ناصرالدینشاه شأن و شوکت زیادی داشت. علاوه بر عمارت شهری که در اختیار داشته در صاحبقرانیه نیز عمارت جداگانهای در اختیار او بوده که سالها بعد و هنگام درگیری محمدعلیشاه با مشروطهطلبان زنان درباری که از تهران به صاحبقرانیه پناه برده بودند، در آن عمارت که یک اتاقش را فرش کرده بودند، زندگی میکردند".
اما شاید نقش انیسالدوله در جریان تحریم تنباکو یکی از مهمترین دلایلی باشد که جایگاه او را در میان زنان حرمسرا برای همیشه پررنگ و برجسته کرد. "در جریان تحریم تنباکو نیز این رقابت ادامه یافت. انیسالدوله راه خود را از شاه جدا کرد و استقلال خود را نشان داد. پس از صدور فتوای تحریم تنباکو، به دستور انیسالدوله قلیانها را جمع کردند و در پاسخ به شاه که چه کسی تنباکو را حرام کرده گفت: "آن کس که مرا به تو حلال کرده است".
همچنین او یکی از زنان قاجار است که در امور خیریه نیز دستی داشتهاست. "از انیسالدوله آثار خیریه به این شرح باقی است: ضریح نقره برای شهدای کربلا، پردۀ مروارید تقدیم آستان حضرت سیدالشهدا، ده باب دکان وقف حضرت رضا برای روضهخوانی، جیغۀ الماس تقدیم روضۀ مقدسه حضرت امیرالمؤمنین، نیمتاج الماس تقدیم عتبۀ حضرت رضا، بقعه و گنبد شاهزاده حسین در امامه، بنای پل در ناصرآباد سمت لواسان".چاپ و توزیع مجانی یک جلد از کتاب ناسخالتواریخ مربوط به شرح حال حضرت فاطمه (س) و دستور به چاپ رسالۀ عملیۀ زینهالعباد در سال ۱۳۱۳.
خانۀ انیسالدوله
خانه انیسالدوله که در خیابان ولی عصر بالاتر از خیابان مولوی قرار دارد، در سال ۱۳۸۲ با شماره ۱۰۴۰۳ در فهرست آثار ملی کشور جای گرفت. به عقیدۀ کارشناسان، این خانه عمارتی است که انیسالدوله پس از ترور ناصرالدینشاه در آن اقامت گزید که البته از آن شکوه و عظمت خانههای اندرونی و بیرونی قجری در آن آثار زیادی باقی نماندهاست.
این ساختمان در دو طبقه ساخته شده و دارای دو ورودی از سمت خیابان است که یکی به ساختمان و دیگری به فضای حیاط ارتباط دارد. طبقۀ اول این بنا شامل یک راهپله با ایوان جنوبی است. در شمال این ایوان دو سالن بزرگ و مرتفع و یک فضای پشتیبانی قرار گرفته و یک پیشفضا در ضلع شرقی سالنها واقع شدهاست. و طبقۀ همکف شامل فضاهای ایوان در جنوب، دو فضای اصلی در شمال آن و یک انبار در منتهیالیه غربی است.
از تزئینات بهکاررفته در این عمارت میتوان به ستونهایی با سرستون به سبک یونانی در طبقۀ اول و ستونهای حجاریشده در طبقۀ همکف با پایۀ ستونهای مزین، گچبری و نقاشیشده و شومینههای زیبا اشاره کرد.
مالکان قاجاری این بنا را در زمان پهلوی اول فروختند و پس از آن خانه از حالت مسکونی درآمد ودرآن مدرسه ای دایر شد. بعدها در سال ۱۳۳۰ این بنا به مالکیت شخصی به نام "نادر اصفهانی" درآمد واز دهه ۱۳۵۰به بعد هم از آنجا که در نزدیکی محل کشتارگاه تهران واقع شده، اتحادیۀ تهیه وتوزیع گوشت تهران در این ساختمان مستقر شده است.
جمعه، شهریور ۰۳، ۱۳۹۱
گرگ و ميش
در ايام صدارت ميرزاتقی خان اميركبير روزی احتشام الدوله (خانلر ميرزا) عموی ناصرالدين شاه كه والی بروجرد بود به تهران آمد و به حضور ميرزاتقی خان رسيد. امير از احتشام الدوله پرسيد: خانلر ميرزا وضع بروجرد چطور است؟
حاكم لرستان جواب داد: قربان اوضاع به قدری امن و امان است كه گرگ و ميش از يك جوی آب ميخورند.
امير برآشفت و گفت: من ميخواهم مملكتی كه من صدراعظمش هستم آنقدر امن و امان باشد كه گرگی وجود نداشته باشد كه در كنار ميش آب بخورد. تو ميگويی گرگ و ميش از يك جوی آب ميخورند؟
خانلر ميرزا كه در قبال اين منطق اميركبير جوابی نداشت بدهد سرش را پائين انداخت و چيزی نگفت.
چهارشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۹۱
سهشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۹۱
تاریخچه تشکیل نیروی زمینی در ایران
تشکیل نیروی زمینی در ایران را میتوان از لحاظ تاریخی با پیدایش مادها در ایران همزمان دانست. در این دوران نیروی زمینی متشکل از دو گروه پیاده نظام و سواره نظام بودهاند. بعدها با تشکیل حکومت هخامنشیان این نیروها تحت فرماندهی یک نفر درآمده و رستههای پیاده، سواره، ارابهسواران، مهندسان، نفت اندازان، کارگزاران و گارد جاویدان شکل گرفت. اشکانیان اما اهمیت بیشتری برای رسته سواران قائل بودند. در دوره ساسانیان پادگانهای همیشگی ایجاد شد و هزینه نگهداری نیروها و مزد سربازان از سوی حکومت مرکری پرداخت میگردید. پس از حمله مسلمانان به ایران و فروپاشی حکومت ساسانیان، امیران عرب، نیروهایی از ایرانیان را در زیر فرمان خود داشتند و پس از مدتی همین نیروها علم استقلال برافراشتند و در گوشه و کنار ایران حکومتهایی تشکیل دادند که دارای ارتش مخصوص خود بود. با روی کار آمدن صفویان، ارتش دارای سازمانی متشکل و هماهنگتر شد و نیروی زمینی ارتش به چهار دسته: ۱-سواران ۲-پیادگان ۳-توپچیلر(توپخانه) ۴-نسقچیلر(راهدار و راهبان سپاهیان) تقسیم گشت. با کشته شدن نادرشاه، آرامش و مرکزیت خاصی که او پدید آورده بود، به یکباره از میان رفت و آشفتگی و بی سرو سامانی در ارتش تا نخستین دهه سیزدهم هجری و آغاز فرمانروایی آقا محمد خان قاجار ادامه یافت. در دوره قاجاریه با همت و تلاش امیر کبیر و سپس عباس میرزا، سازمان ارتش ایران مجدداً به صورت منسجم و هماهنگی در آمد و ارتش ایران به ده تومان تقسیم شد که هر تومان متشکل از چهار تا یازده فوج و فرمانده هر فوج یک سرتیپ بود. بعد از شکست ایران از روسیه و تشکیل دیویزیون قزاق در ایران، به طور کلی نیروی زمینی ارتش را بخشهای زیر تشکیل میدادند: ۱- قشون جنوب ایران ۲-دیویزیون قزاق ۳-بریگاد مرکزی ۴-نظام ایالات و ولایات ۵-قوای داوطلب شرقی ۶- ژاندارمری ۷-امنیه و قوای مشابه ۸-پلیس منظم ۹-پلیس ایالات و ولایات.نیروی زمینی ارتش در دوران معاصردر دوره حکومت رضا پهلوی ( رضا شاه ) ایران به پنج حوزه نظامی بزرگ تقسیم شد که باید آن را مبدأ تشکیل نیروی زمینی ارتش به صورت اصولی و تقریباً به شکل امروزی آن دانست. این پنج حوزه شامل لشکر مرکز، لشکر شمال غرب، لشکر شرق یا خراسان، لشکر جنوب و لشکر غرب میشد. سپس طی سالهای ۱۳۱۴ تا ۱۳۲۰، تحولات اساسی دیگری در سازمان نیروی زمینی ارتش به وجود آمد و این سازمان شامل پنج لشکر، ۴ تیپ مستقل، ۲ واحد توپخانه ۱۰۵ بلند و ضد هوایی شد. در سال ۱۳۱۴ شمسی، درجات نظامی نیز تعیین و اعلام گردید. در این زمان، مدارس مختلف نظامی مانند مدرسه دیویزیون (برای دیویزیون قزاق)، مدرسه نظام مشیرالدوله (برای بریگاد مرکزی)، مدارس افسیه و سوزافسیه (برای ژاندارمری و کلاسهای بیطاری) که قبلاً در زمان قاجاریه تشکیل شده بودند، درهم آمیخته شدند و برای اولین بار مؤسسهای به نام مدارس نظام کل قشون ایجاد گردید، در ادامه، این مدارس به سه مدرسه جداگانه: ۱-مدرسه ابتدایی نظام ۲-مدرسه متوسطه نظام ۳-مدرسه عالی نظام تبدیل شدند، که نام این سه مدرسه نیز در سال ۱۳۱۴ به ترتیب به دبستان نظام، دبیرستان نظام و دانشکده افسری تغییر یافت.
جمعه، مرداد ۲۷، ۱۳۹۱
تعمیرات قبر کوروش
تعميرات قبر كوروش توسط كارشناسان ايتاليايي (ismeo )
در بهار سال 1971 كارهاي مرمتي اين گروه بر روي آرامگاه كوروش آغاز گرديد .
الف . در آغاز تعميرات سيماني دوره مرمتي گذشته ( دوره علي سامي ) برداشته شد . در آنزمان بود كه آسيب هاي جدي وارده به شش طبقه پايه آرامگاه مشخص شدند . همچنين سوراخ بزرگي در بام مثلث شكل آرامگاه ديده شد ، كه اين سوراخ باعث ورود آب باران در سقف شده و به فرسودگي بنا كمك مي كرد . ( همان سوراخ محل رويش درخت بر روي سقف آرامگاه)
ب . قسمتهاي مفقود كه قبلاً باسيمان پرشده بود ( دوره علي سامي ) با الحاق سنگ تازه تعمير گرديد . 12 قطعه سنگ بزرگ براي اين الحاق تهيه شده بود .
ج . حفره هايي كه در اثر كندن بستهاي آهنين در بدنه آرامگاه كوروش ايجاد شده بود و همانطور كه قبلاً اشاره شد ، در دوره سامي با سيمان پرشده بود در بعضي قسمتها با قطعات جديد سنگ پر شدند و در برخي موارد قسمتي از سيمان برداشته شد و براي بخشهاي سطحي باقي مانده به نحوي عمل شد كه كمتر نمايان باشد . اما موفق به پيدا كردن راه حل درستي براي ترميم اين سوراخها نشدند .
د . در مرمت آرامگاه كوروش چون بدست آوردن سنگ از معدن سيوند دشوار بود و به علت نزديك بودن برگزاري مراسم جشنهاي 2500 ساله در اكتبر 1971 م ، از مصالح موجود در بازار شيراز استفاده شد .جنس سنگ بكار برده شده در مرمت از جنس سنگ قديمي نبود و وجود شن زياد در سنگ حجاري را دشوار مي نمود . و از طرفي براي يكنواخت كردن سنگ جديد ناچار به رنگ كردن سنگ جديد بودند و چون سنگ جديد خوب رنگ را جذب نمي كرد لكه هاي سياه در آن باقي ماند .
هـ . در آن دوره قطعات ستونها – پله هاي درگاهي – سنگهاي ديوار و سنگهاي كف و ... كه براي ساخت مسجد اتابكي در قرن يازدهم ميلادي به كنار آرامگاه آورده شده بود ، نيز طبق دستور اداره كل باستانشناسي ايران به جايگاههاي اصلي خود باز گردانيده شد.
پنجشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۹۱
چهارشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۹۱
سابقه کشتی سازی و دریانوردی ایرانیان
پيش از آغاز تشکيل رسمي کشور ايران در دوران کورش بزرگ فرمانرواي هخامنشي، دو پادشاهي بزرگ در ايران وجود داشت. پادشاهي کيانيان در شرق ايران بزرگ و پادشاهي ماد در غرب و جنوب. البته . . .
البته در اين زمان چند پادشاهي ايراني کوچکتر مانند اورارتوها و ماناناييها هم در بخشهايي از ايرانزمين حکومتهاي مستقلي داشتند. فرمانروايان ماد خليج فارس را تحت فرمان داشتند و کشتيهاي ايشان بر آن درياپويي مينموده است. اما از آنجا که در آن زمان کشور ايران درگير جنگهاي بزرگ با همسايگان متجاوز غربي به ويژه آشوريان بود، بديهي است که تاريخ نگاران کمتر به درياپيمايي ايشان اشاره کرده باشند. البته در مقايسه با نيروي دريايي ايران در دوران هخامنشي، نيروي دريايي ايران در دوران ماد بسيار نوپا و ساده مينماياند. اما همين نيروي دريايي کوچک هسته اصلي نيروي دريايي توانمند ايران در زمان هخامنشيان گرديد که رزمناوهاي آن لرزه بر اندام هر متجاوز خامانديشي ميانداخت. مورخان يوناني تا مدتها هخامنشيان را به نام مادها (مَديا) ميناميدند و به جنگهاي ايران و يونان جنگهاي مَدي ميگفتند. به گفته برخي مورخان، واژه مديترانه به معناي درياي مادهاست.
اسب در ايران همواره منزلت ويژهاي داشته است. بسياري از نامهاي ايراني واژه اسب را در خود نهان دارند. مادها، بهويژه در منطقة نسا و ارمنستان كوچك، بزرگترين پرورشگاههاي اسب را در جهان باستان در اختيار داشتند و به سواره نظام نيرومندي مجهز بودند. تجارت اسب مادي و ارمني در آسياي صغير و جزيرههاي درياي مديترانه، بطورغير مستقيم رواج دريانوردي را در اين دوران نشان ميدهد.
در منابع يوناني از تابعيت ايراني مردمان دريانورد سواحل كرمان و جزيرههاي خليج فارس، ناحية سكاها (سيستان) و منطقة پاريكانيان و دراويديان (مكران و بلوچستان) زمان ايختو ويگو (آستياگ شاهِ ماد) صحبت شده است. همچنين مادها در معماري چوب سدر، چوب سرو و قير، که مواد پايه کشتيسازي هستند را به کار ميبردند. همزمان فنيقيها، بابليها، هنديان، مصريان و يونانيان بازرگاني دريايي جهان را در دست داشتند. فعاليتهاي كاخ سازي اورارتوها در كنار درياچة وان، با توجه به ارتباطات رودخانهاي آنجا با جهان پيرامون، نيز در استورههاي ارمني ياد شده است.
آگاثارخيدس مورخ يوناني مينويسد اريثراسپ، كه حاكم بخشي از سواحل خليج فارس بوده است، نخستين بار به دنباله گله اسبان خود كه از شيري ترسيده و از تنگة هرمز گذشته و به جزيرة قشم گريخته بودند، به آنجا قدم گذاشته است. اين داستان با وجود اينکه واقعي به نظر نميرسد، اما بيانگر اين حقيقت است که ايرانيان درياي پارس را در حاکميت داشتند و گلههاي خود را براي چرا به جزيرههاي آن ميبردند.
تني چند از مورخان يوناني نوشتهاند که كه آرامگاه اريثراسپ در جزيرة اُراكتا oracta (يا اگوريس ogyris = جزيره قشم) قرار دارد. و از آن رو خليج فارس را درياي اريتره ميناميدند. اما آگاثارخيدس ميگويد كه اريثراسپ زمستانها را در پاسارگاد ميگذرانده است. البته لازم به توضيح است که منظور وي از پاسارگاد منطقه تحت حاکميت قبايل پاسارگاد و نه پاسارگاد کنوني بوده که در زمان کورش بزرگ ساخته شده است.
به گفته مورخان يوناني، در آن زمان زندگي جامعه ايراني در درياي پارس بر پايه ماهيگيري، صيد مرواريد، بازرگاني و دريانوردي بوده است. در بندرهاي آن روز ايران هم کالا و خدماتي همچون ساخت و تعمير بادبان، تعمير کشتي، طناببافي و ... به کشتيهاي رهگذر ارائه ميشده است.
در زمان اژيدهاک يک کشتي ايراني حامل مقادير فراواني طلا در خليج فارس غرق شد. ماموريت بيرون آوردن طلاها بر عهده چند غواص خبره ايراني خليج فارس گذارده شد و اژيدهاک خود در عرشه کشتي بر اين عمليات نظارت داشت.
سهشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۹۱
آريوبرزن كه بود و چه كرد؟
یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران در زمان هخمنشیان آریوبرزن بود که در زمان حمله اسکندر مقدونی به ایران از سرزمین خود با شجاعت دفاع کرد و در این راه کشته شد .عده ای او را از اجداد کرد ها يا لر ها می دانند.
اسکندر مقدونی پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان که به جنگ آربل Arbel یا گوگامل Gqugamele مشهور است در سال ۳۳۱ پیش از میلاد مسیح ،بابل و شوش و استخر (در استان فارس کنونی) را از آن خود ساخت و تصمیم به دست یافتن به پارسه گرفت و به سوی پایتخت ایران حرکت کرد .
اسکندر سپاه خود را به دو بخش تقسیم کرد . یکی از بخش ها به فرماندهی شخصی به نام پارمن یونوس از راه جلگه رامهرمز و بهبهان به سوی پارسه حرکت کرد و خود اسکندر نیز با سپاه سبک اسلحه از راه کوهستان (کو ه های کهگیلویه) روانه پایتخت ایران شد و در تنگه های در بند پارس (برخی آن را تک آب و گروهی آن را تنگ آری می دانند) با مقاومت ایرانیان روبرو شد.
درجنگ در بند پارس آخرین پاسداران ایران با شماری اندک به فرماندهی آریوبرزن در برابر سپاهیان پرشمار اسکندر مقدونی دلاورانه از میهن خویش دفاع کردند و بی پروا با سپاهیان اسکندر به مقابله پرداختند و بسیاری از آنان را به خاک نشاندند و سر انجام توانستند سپاه اسکندر را به عقب نشینی وادارند .
با وجود آریوبرزن و پاسدارانی که جانانه از میهن خویش دفاع می نمودند گذر سپاهیان اسکندر از این تنگه های کوهستانی غیر ممکن بود . پس اسکندر به نقشه ی جنگی ایرانیان در جنگ ترموپیل Thermopyle روی آورد و با کمک یک اسیر ایرانی آریوبرزن را دور زد و از بیراهه ها و تنگه های سخت کوهستانی خود را به پشت سربازان پارس رسانید و آنان را به محاصره گرفت. ( پس از اتمام جنگ نیز عمر آن اسیر چندان دوامی نیاورد و به دستور اسکندر به دلیل خیانت کشته شد.)
آریو برزن با ۴۰ سواره و ۵ هزار سرباز پیاده و وارد کردن تلفات سنگین به دشمن ، خط محاصره اسکندر را شکست و برای یاری به پایتخت به سوی پارسه شتافت ولی سپاهیانی که اسکندر دستور داده بود از راه جلگه به طرف پارسه بروند ،پیش از رسیدن او به شهر دست یافته بودند .
آریو برزن با وجود دست تصرف پایتخت به دست سربازان اسکندر و در حالی که سپاهیان دشمن سخت در حالی تعقیب او بودند حاضر به تسلیم نشد و آنقدر در پیکار با دشمن پافشاری کرد که همه ی یارانش از پای افتادند و جنگ وقتی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی زير فرمان آریوبرزن به خاک افتاده بود.
در کتاب اتیلا نوشتهٔ لویزدول آمده که در آخرین نبرد اسکندر که از شجاعت آریوبرزن خوشش آمده بود به او پیشنهاد داده بودکه تسلیم شود تا مجبور به کشتن او نشود ولی آریوبرزن گفته بود:"شاهنشاه ایران مرا به اینجا فرستاده تا از این مکان دفاع کنم و من تا جان در بدن دارم از این مکان دفاع خواهم کرد."
اسکندر نیز در جواب او گفته بود:"شاه تو فرار کرده .تو نیز تسلیم شو تا به پاس شجاعتت تو را فرمانروای ایران کنم."
ولی آریو برزن در پاسخ گفته بود :"پس حالا که شاهنشاه رفته من نیز در این مکان می مانم و آنقدر مبارزه میکنم تا بمیرم" و اسکندر که پایداری او را دیده بود دستور داد تا او را از راه دور و با نیزه و تیر بزنند.
آنها آنقدر با تیر و نیزه او را زدند که یک نقطهٔ سالم در بدن او باقی نماند.پس از مرگ او را درهمان محل به خاک سپردند و روی قبر او نوشتند "به یاد لئونیداس”*.
در این جنگ یوتاب (به معنی درخشنده و بی مانند) خواهر آریو برزن که فرماندهی بخشی از سپاه را بر عهده گرفته بود ،در کوه ها راه را بر سپاه اسکندر بست .یوتاب و برادرش آنچنان جنگیدند تا هر دو کشته شدند و نامی درخشان از خود بر جای گذاشتند .
* لئونیداس کسی بود که در زمان حمله خشایارشا به یونان در جنگ ترموپیل مانند آریو برزن پایداری کرده بود و سرنوشتی همانند آریو برزن داشت اما بر خلاف آریو برزن که جز چند سطر ترجمه از منابع دیگران اثری در دست نیست ، یونانیان در محل بر زمین افتادن لئونیداس، یک پارک و بنای یاد بود ساخته و مجسمه او را برپا داشته اند و واپسین سخنانش را بر سنگ حک کرده اند تا از او سپاسگزاری شده باشد.
*منبع:گزيده اي از فرهنگ و تاريخ جهان
یکشنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۹۱
ارزش خاک ميهن برای ناصرالدين شاه! ـ هدیه گوشه ای از ایران به «اعليحضرت تزار همه روسيه!»
اسناد قرارداد مورخ ۲۷ ماه می ۱۸۹۳ روسيه و ايران ۹ جولای همين سال ميان دو دولت مبادله شد و در اروپا [نه در تهران!] انتشار يافت!.
به موجب اين قرارداد، ناصرالدين شاه قاجار منطقه مرزی «فيروز» را به «اعليحضرت تزار همه روسيه!» بخشيده بود و خط مرزی دو كشور به سود روسيه تغيير يافته بود. اين ناحیه اينک در جمهوري ترکمنستان واقع شده است.
منطقه فرارود (شمال رود جیحون = آمودریا) در یک رشته عملیات نظامی هشت ساله (از ۱۸۷۳ تا ۱۸۸۱) به تصرف کائوفمان ـ ژنرال آلمانی نژاد روسیه درآمده و برغم تاجیک و پارسی زبان بودن میلیونها تن از ساکنان منطقه، ترکستان روسیه نامیده شده بود. روسها شش سال پس از فروش آلاسکای یک میلیون و ۷۱۲ هزار کیلومتر مربعی [بزرگتر از ایران امروز] به دولت واشنگتن به ۷ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار، تصرف منطقه فرارود را آغاز کرده بودند. روسها که با لندن بر سر تقسیم آسیای میانه و آسیای جنوبی میان خود به سازش دست یافته بودند سپس ایران را مجبور به امضای قرارداد ۲۱ سپتامبر ۱۸۸۱ و برسمیت شناختن وضعیت تازه و از دست دادن سرزمین ها از جمله مرو، اشک آباد (عشق آباد)، سرخس و ... و تحویل آنها تا سال ۱۸۸۴ به روسیه کردند و خواستند که تا رود اترک عقب برود!. قبلا، دولت تهران که با تهدید نظامی روسیه رو به رو بود از دعاوی خود در بخارا و سمرقند انصراف داده بود و در ماه می ۱۸۹۳ [طبق تقاضا، و بدون تهدید نظامی] منطقه فیروز هم از دست رفت. در دوران حکومت مصدق متون و تفسیر قراردادهای استعماری لندن و مسکو با تهران از آغاز قرن نوزدهم تا سال ۱۹۵۰ در کتابهای درسی تاریخ مدارس ایران آمده بود که پس از براندازی ۲۸ امُرداد ۱۳۳۲ [براندازی دمکراسی] حذف و یا کوتاه شده بود که انتشار آنها از دو دهه پیش و عمدتا از سال ۱۹۹۳ در مطبوعات ایران از سرگرفته شده است.
قاجارها از ايل مغولی «قجر» و از اعقاب قاجار نويان ـ اميرزاده مغول بودند که با چنگيز به آسيای ميانه آمده بود.
از رفتار خانها و سلاطين قاجار که در کتب تاريخ و يادداشت های رجال معاصرشان مندرج است چنين برمی آيد که جز نفع شخص خود و ارضاء نفس در انديشه اموری ديگر نبودند و کوشش آنان تنها اين بود که براريکه قدرت باقی بمانند!.
جمعه، مرداد ۲۰، ۱۳۹۱
حرف مفت
وقتی ناصر الدين شاه دستگاه تلگراف را به ايران آورد و در تهران نخستين تلگرافخانه افتتاح شد. مردم به اين دستگاه تازه بی اعتماد بودند، برای همين، سلطان صاحبقران اجازه داد كه مردم يكی-دو روزی پيام های خود را رايگان به شهر های ديگر بفرستند.
وزير تلگراف استدلال كرده بود كه ايرانی ها ضرب المثلی دارند كه می گويد "مفت باشد. كوفت باشد". يعنی هر چه كه مفت باشد مردم از آن استقبال می كنند. همين طور هم شد. مردم كم كم و با ترس برای فرستادن پيام هايشان راهی تلگرافخانه شدند. دولت وقت، چند روزی را به اين منوال گذراند و وقتی كه تلگرافخانه جا افتاد و ديگر كسی تلگرافخانه
را به شعبده و جادو مرتبط نكرد مخبر الدوله دستور داد بر سردر تلگرافخانه نوشتند:
"از امروز حرف مفت قبول نمی شود."
می گويند "حرف مفت" از آن زمان به زبان فارسی راه پيدا كرد.
چهارشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۹۱
سهشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۹۱
تاسیس و شکل گیری گارد جاویدان
کوروش کبیر که به راستی “شاه چهار گوشه جهان” بود، فرمانروایقدرتمندترین امپراتوری روی زمین بود. آشوری ها، بابلی ها، مادها، کردها،لیدیایی ها، پارت ها، تورک ها، ارمنیان و ایونی ها همگی زیر تسلط ایرانیانپارسی بودند. این امپراتوری از رود سند تا تنگه داردانل (هلنسپُنتُس) درمرز با اروپا گسترش داشت. در طول نبردهای کوروش، ده هزار تن از بهترینسربازانش گردهم آمدند تا یک هنگ جدید به وجود آورند یعنی گارد جاویدان کههمگی ایرانیانی بودند که تا پای مرگ وفادارانه به پادشاه خدمت می کردند.
سلاح ها و شیوه های تمرین
تنها ایرانیان می توانستند به گارد جاویدان ملحق شوند. بنا به گفتهاسترابو آنها از دوران کودکی تمرینات سختی را متحمل می شدند و باید قادربه تحمل سختی های شدیدی باشند و یاد بگیرند چطور به کمک میوه های وحشی چونپسته، بلوط، انار و گلابی زنده بمانند. پسران جوان باید می توانستند یکاسب وحشی را رم کنند. آنها شیوه رزم، حمل سلاح، اسب سواری و هنر تیراندازی را یاد می گرفتند. هرودوت اظهار می کند که افراد گارد جاویدان درنوجوانی در سن پانزده سالگی وارد گارد شده و در پنجاه سالگی بازنشسته میشدند و به آنها مقرری بازنشستگی پرداخت می شد. جاویدان ها زره سنگین پرزدار “شبیه به پولک ماهی” می پوشیدند و سپری چرمین و ضخیم حمل می کردند کهجوش داده شده بودند. آنها کلاههایی نمدین داشتند که می شد آن را رویصورتشان بکشند و بدین ترتیب خود را از گزند باد و گرد و غبار در دشت هایبی آب و علف ایران دور بدارند. همچنین ممکن است که در حین نبرد ازکلاهخودهای برنزی استفاده می کردند. سپرهای “مشهور ویولن مانند” گاردجاویدان از چوب و تَرکه ساخته شده بود. این سپرها را هم برای دفاع و همبرای حمله به حریف به کار می بردند.
سه سلاح حمله پیاده نظام گارد جاویدان عبارت بودند از: اول شمشیرتیزی که از چوب درخت زبان گنجشک ساخته می شود و کاربرد آن فرو بردن در بدنحریف بود، دومی نیزه میان بردی بود که دو و نیم متر طول داشت و سومی یککمان بلند دوربرد بودو در دست افرادی که طرز کار با آن را بلد بودند بهسلاحی بسیار قوی وکشنده تبدیل می شد. افراد گارد جاویدان می توانستند دشمنرا حتی در حال حرکت کردن هدف قرار دهند. ممکن است که برای تاثیر گذاریبیشتر بر روی دشمنان، تیرها را به سم مار کبرای هندی آغشته می کردند بااین حال هیچ مدرک استواری در این مورد در دست نیست.
سلاح نبرد تن به تن شمشیر دولبه بود. این شمشیر تیز 1.25 متری به شکلیتشریفاتی زینت یافته و نقش سر شیر طلایی بر آن قلم زنی شده بود. کاربرد آنسوراخ کردن و ایجاد برش بود. با این حال از این شمشیر به ندرت و تنها دردوئل با جنگجویان رده بالای دیگر استفاده می شد. دیگر سلاح مورد استفاده،ساگاریس (تبرزین) افسانه ای مشهور بود که در حقیقت یک سلاح شبیه به تبربود که با آن می شد دشمنان را از اسب به زیر کشید و زره های سنگین را خردکرد. از مهمترین کاربردهای این جنگ افزار، استفاده از آن علیه سربازانپیاده مسلح یونانی و سوارکاران سکایی بود. زره های مدور هوپلون یونانی کهاز چوب بلوطی به ضخامت دو اینچ ساخته شده بود را می شد به وسیله تبرزین تکه تکه کرد.
به نظر می رسد که در انتهای نیزه گارد جاویدان بسته به رتبه شان یکانار نقره ای یا طلایی نصب شده بود و به این ترتیب نیزه شان در دستانسربازان گارد متعادل باقی می ماند. مطابق برخی مورخین و دانشمندان آن هازنجیر ها و دستبندهای طلایی نیز داشتند که شاید به رده بالای نظامی آنها وثروتشان در میان ارتش هخامنشیان اشاره داشته باشد.
سلاح ها و شیوه های تمرین
تنها ایرانیان می توانستند به گارد جاویدان ملحق شوند. بنا به گفتهاسترابو آنها از دوران کودکی تمرینات سختی را متحمل می شدند و باید قادربه تحمل سختی های شدیدی باشند و یاد بگیرند چطور به کمک میوه های وحشی چونپسته، بلوط، انار و گلابی زنده بمانند. پسران جوان باید می توانستند یکاسب وحشی را رم کنند. آنها شیوه رزم، حمل سلاح، اسب سواری و هنر تیراندازی را یاد می گرفتند. هرودوت اظهار می کند که افراد گارد جاویدان درنوجوانی در سن پانزده سالگی وارد گارد شده و در پنجاه سالگی بازنشسته میشدند و به آنها مقرری بازنشستگی پرداخت می شد. جاویدان ها زره سنگین پرزدار “شبیه به پولک ماهی” می پوشیدند و سپری چرمین و ضخیم حمل می کردند کهجوش داده شده بودند. آنها کلاههایی نمدین داشتند که می شد آن را رویصورتشان بکشند و بدین ترتیب خود را از گزند باد و گرد و غبار در دشت هایبی آب و علف ایران دور بدارند. همچنین ممکن است که در حین نبرد ازکلاهخودهای برنزی استفاده می کردند. سپرهای “مشهور ویولن مانند” گاردجاویدان از چوب و تَرکه ساخته شده بود. این سپرها را هم برای دفاع و همبرای حمله به حریف به کار می بردند.
سه سلاح حمله پیاده نظام گارد جاویدان عبارت بودند از: اول شمشیرتیزی که از چوب درخت زبان گنجشک ساخته می شود و کاربرد آن فرو بردن در بدنحریف بود، دومی نیزه میان بردی بود که دو و نیم متر طول داشت و سومی یککمان بلند دوربرد بودو در دست افرادی که طرز کار با آن را بلد بودند بهسلاحی بسیار قوی وکشنده تبدیل می شد. افراد گارد جاویدان می توانستند دشمنرا حتی در حال حرکت کردن هدف قرار دهند. ممکن است که برای تاثیر گذاریبیشتر بر روی دشمنان، تیرها را به سم مار کبرای هندی آغشته می کردند بااین حال هیچ مدرک استواری در این مورد در دست نیست.
سلاح نبرد تن به تن شمشیر دولبه بود. این شمشیر تیز 1.25 متری به شکلیتشریفاتی زینت یافته و نقش سر شیر طلایی بر آن قلم زنی شده بود. کاربرد آنسوراخ کردن و ایجاد برش بود. با این حال از این شمشیر به ندرت و تنها دردوئل با جنگجویان رده بالای دیگر استفاده می شد. دیگر سلاح مورد استفاده،ساگاریس (تبرزین) افسانه ای مشهور بود که در حقیقت یک سلاح شبیه به تبربود که با آن می شد دشمنان را از اسب به زیر کشید و زره های سنگین را خردکرد. از مهمترین کاربردهای این جنگ افزار، استفاده از آن علیه سربازانپیاده مسلح یونانی و سوارکاران سکایی بود. زره های مدور هوپلون یونانی کهاز چوب بلوطی به ضخامت دو اینچ ساخته شده بود را می شد به وسیله تبرزین تکه تکه کرد.
به نظر می رسد که در انتهای نیزه گارد جاویدان بسته به رتبه شان یکانار نقره ای یا طلایی نصب شده بود و به این ترتیب نیزه شان در دستانسربازان گارد متعادل باقی می ماند. مطابق برخی مورخین و دانشمندان آن هازنجیر ها و دستبندهای طلایی نیز داشتند که شاید به رده بالای نظامی آنها وثروتشان در میان ارتش هخامنشیان اشاره داشته باشد.
یکشنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۹۱
نام معروف ترین جنگ های ایرانی
۱- جنگ های کوروش کبیر جهت بست قلمرو هخامنشی
۲- جنگ بابل نبرد کوروش کبیر و نبونید پادشاه بابل
۳- جنگ سارد نبرد کوروش کبیر با کرزوس
۴- نبرد کوروش کبیر با ماساژتها و کشته شدن کوروش کبیر
۵- جنگ پلوزیوم نبرد کمبوجیه با مصریان
۶- جنگ میلت نبرد داریوش کبیر با یونان و آتن
۷- جنگ مدی نبرد داریوش اول پادشاه هخامنشی با یونانیان
۸- جنگ ماراتن نبرد داریوش اول پادشاه هخامنشی با یونانیان
۹- جنگ ترموپیل نبرد خشایارشا با آتنیها
۱۰- جنگ آرت میزیوم نبرد خشایارشا با یونانیها
۱۱- جنگ سالامین نبرد خشایارشا با یونانیها
۱۲- جنگ میکال نبرد خشایارشا با یونانیها
۱۳- جنگ پلاته نبرد مردونیه سردار سپاه خشایارشا با یونانیها
۱۴- جنگ گرانیک نخستین جنگ داریوش سوم با اسکندر
۱۵- جنگ ایسوس دومین جنگ داریوش سوم و اسکندر مقدونی
۱۶- حنگ گوگامال آخرین نبرد داریوش سوم و اسکندر
۱۷- جنگ گاوگاملا دفاع مردانه ژنرال آریو برزن در برابر سپاه اسکندر
۱۸- جنگ حران نبرد سورنا سردار اشکانی با رومیان
۱۹- جنگ کاره نبرد ارد پادشاه اشکانی با کراسوس سردار رومی
۲۰- جنگ آنتوانت نبرد فرهاد چهارم با رومیان
۲۱- جنگ تراژان نبرد خسرو اشکانی با رومیان
۲۲- جنگ سورس نبرد اردشیر اول ساسانی با رومیان
۲۳- جنگ هرمزدگان نبرد اردشیر پاپکان و اردوان پنجم سقوط سلسله اشکانیان
۲۴- جنگهای اردشیر پاپکان جهت بست امپراطوری ساسانی
۲۵- نبرد شاپور اول ساسانی با والرین امپراطور روم
۲۶- جنگ بلخ و استفاده ژنرال بهرام چوبین از نوعی موشک علیه خاقان بلخ
۲۷- نبرد شاپور سوم معروف به ذوالاکتاف با اعراب
۲۸- جنگ شاپور سوم ساسانی انتقام فتوحات اسکندر مقدونی
۲۹- جنگ هراکلیوس نبرد خسرو پرویز با رومیان
۳۰- جنگ قسطنطنیه نبرد خسرو پرویز با رومیان
۳۱- جنگ پل ( جسر ) اولین نبرد یزدگرد سوم پادشاه ساسانی با اعراب
۳۲- جنگ زنجیر اولین جنگ اعراب با یزدگرد سوم ساسانی
۳۳- جنگ اولیس دومین جنگ اعراب با یزدگرد سوم ساسانی
۳۴- جنگ بوایب سومین نبرد یزدگرد سوم پادشاه ساسانی با اعراب
۳۵- جنگ قادسیه چهارمین نبرد یزدگرد سوم پادشاه ساسانی با اعراب
۳۶- جنگ مدائن پنجمین نبرد یزدگرد سوم پادشاه ساسانی با اعراب
۳۷- جنگ نهاوند آخرین نبرد یزدگرد سوم پادشاه ساسانی با اعراب
۳۸- جنگ زاب نبرد ابومسلم خراسانی و شکست امویان
۳۹- حمله مغولان جنگ جلاالدین خوارزمشاه با چنگیز خان
۴۰- حمله تیمور گورکانی با ایران
۴۱- جنگ ارومیه نبرد شاه عباس صفوی با عثمانی
۴۲- جنگ چالدران نبرد شاه اسماعیل صفوی با سلطان سلیم عثمانی
۴۳- جنگ مورچه خورت نبرد نادرشاه با اشرف افغان
۴۴- جنگ کرنال نبرد نادرشاه برای تصرف هندوستان
۴۵- جنگ دهلی نبرد نادرشاه برای تصرف هندوستان
۴۶- جنگ تفلیس اولین جنگ فتحعلیشاه قاجار با روسیه
۴۷- جنگ اچمازین دومین جنگ عباس میرزا با روسیه
۴۸- جنگ شوشی سومین جنگ عباس میرزا با روسیه
۴۹- جنگ اصلان دوز چهارمین جنگ عباس میرزا با روسیه
۵۰- جنگ گنجه پنجمین جنگ عباس میرزا با روسیه
۵۱- جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین
۵۲- جنگ ایران و عراق
جمعه، مرداد ۱۳، ۱۳۹۱
ایمان چیست؟
2. این قضیه که چیزی درست است، حتی اگر مدرکی برای پشتیبانی آن وجود نداشته باشد.
3. این باور که چیزی درست است، حتی اگر مدارکی علیه آن وجود داشته باشد.
ایمان یک کلمه است که بصورت متداول و کلی به عقاید دینی و بصورت جزئی به قبول کردن اصول دینی و تعصبات و جهالتهای آن است. همینطور میتوان ایمان را اعتقاد به متن و باطن عقاید و مفاهیم مذهبی و دینی دانست.
نیچه در باب ایمان میگوید، یک گذار اتفاقی به دیوانه خانه نشان میدهد که ایمان هیچ چیز را اثبات نمیکند. البته ایمان، تابحال نتوانسته است کوه های واقعی را تکان دهد، اما میتواند کوه ها را جایی که قرار ندارند قرار دهد. ایمان یعنی اینکه صبر نکنیم تا ببینیم چه چیزی درست است.
میلیونها انسان امروز به اینکه هیچ خدایی جز الله وجود ندارد و محمد پیامبر اوست ایمان دارند و هر روز بارها شهادت میدهند که به این دو چیز ایمان دارند. چند قرن پیش نیوتون دانشمند بزرگ یهودی قوانین جاذبه را کشف کرد و تئوریهایی در این باب ارائه کرد، از آن دوران تا به این دوران تئوریهای نیوتون پابرجا هستند، آیا میبینید که اشخاصی روزی ده بار بگویند ما شهادت میدهیم که قوانین جاذبه درست است و نیوتون کاشف جاذبه است؟
آیا لازم است برای اینکه قوانین جاذبه حفظ شوند انسانهایی به خود بمب ببندند و مخالفان این قوانین را نابود کنند؟ آیا لازم است که میلیاردها میلیارد بودجه ملتها خرج شود برای گسترش قوانین جاذبه نیوتون؟ آیا اگر کسانی با قوانین جاذبه نیوتون مخالفت کند، طرفداران قوانین نیوتون آنها را لعنت میکنند و یا میکشند؟ آیا اگر کسی به قوانین نیوتون اعتقاد داشته باشد و بعد عقیده اش عوض شود به او میگویند خائن و مرتد؟ پاسخ این سوالهای ساده نه است اما چرا؟ چون جاذبه بر استدلال و منطق و قوانین علمی پایدار است، کسی به قوانین نیوتون ایمان ندارد، این قوانین امروز درست هستند و فردا ممکن است درستی آنان زیر سوال برود (برای بحث مفصل تری در این مورد به "سفسطه ناقص بودن عقل" مراجعه کنید.) اما در مقابل مفاهیمی که به آنها باید "ایمان" آورد، مشتی تخیلات و حرفهای کودکانه و بی اساس و غیر علمی و حتی در بسیاری از موارد ضد علمی هستند. مثلا شما باید اعتقاد داشته باشید که طبق گفته قرآن حضرت سلیمان با سوسک و مورچه و جانوران صحبت میکرده است و آنها به سلام و صلوات و ذکر خداوند مشغول هستند. یا اینکه مثلا یونس در شکم ماهی زندگی کرده است و یا حضرت آدم از آسمان روی زمین افتاده است و بشر اینگونه خلق شده است!
و چون این مفاهیم بی پایه و اساس هستند و کاملا ماهیت آنها برای خردگرایان روشن است، خداپرستان مجبور هستند که برای حفظ این مقدسات خود کودکانه و لجوجانه روزی 100 بار بگویند من شهادت میدهم خدایی وجود دارد و الله تنها خدا است و محمد پیامبر اوست، در حالی که اگر استناد و دلیل روشنی برای این ادعاهای مسخره وجود داشت دیگر اینقدر نیاز به تکرار و لجاجت باقی نمیماند. مذهبیون با تکرار و دخیل کردن احساساتی همچون عشق و ترس، خرد خود و دیگران را تضعیف میکنند و تلاش میکنند به مزخرفات و باورهای خرافی علی رغم نابخردانه بودنشان باور داشته باشند. در هر دفاعی که از ایمان و دین میشود حمله ای نیز به خرد و عقلانیت صورت میگیرد. امانوئل کانت تمام کوشش خود را در آثار فلسفه دینی خود برای نشان دادن اینکه با خرد و استدلال نمیتوان خدا و وجودش را شناخت، انجام داد تا به قول خود "جایی برای ایمان بوجود آید".
بنابر این میتوان گفت ایمان داشتن یعنی اعتقاد بدون دلیل داشتن. شما وقتی به چیزی ایمان دارید که نه برای آن مدرکی دارید نه علت و استدلال معتبری. باور داشتن و اعتقاد داشتن و ایمان داشتن باهم بسیار متفاوت هستند. یک دانشمند مدتها بعد از مطالعه و تحقیق فرضیه هایی را ایجاد میکند و وقتی با انجام آزمایشهای متعدد و مختلف درستی این فرضیه ها را آزمایش میکند و بعد از اینکه فرضیه یا نظر خود را مستدل کرد به آن مفهوم جدید که این دانشمند ایجاد کرده است نظریه گفته میشود. نظریه ها با تئوریهای مختلف دیگر باید همخوانی داشته باشند و الا از مقام نظریه بالاتر نخواهند رفت. اگر هیچ دلیل محکم و تئوری ای علیه یک نظریه وجود نداشته باشد به آن نظریه تئوری گفته میشود. تئوری بالاترین مقامیست که یک مفهوم میتواند داشته باشد. در دنیای علم "حقیقت مطلق" و "قانون محض" یا هر نوع قطعیت دیگری وجود ندارد (برای اطلاعات بیشتر در مورد علم، قضیه علمی، روش علمی و ... به "علم چسیت" مراجعه کنید.). خیلی از چیزها مثل سرعت نور و قوانین حرکتی نیوتون تئوری هستند و نه حقیقت. اما مفاهیم دینی اینگونه هستند که یک انسان سود جویی آنها را مطرح میکند و نه لازم است که آنها را اثبات کند نه چرا و چگونگی آنها را اعلام کند و نه غیره و یک مشت باورمند به آنها نه به چشم فرضیه یا نظریه یا تئوری بلکه به چشم حقایق و قوانینی که در مورد آنها حتی نباید شک کرد ایمان می آورند و از شک کردن به آنها نیز در هراسند.
اشتراک در:
پستها (Atom)