شنبه، مهر ۱۰، ۱۳۹۵

آیا دین ضامن اخلاق در جامعه است؟


بسیاری از افراد در مورد اخلاقیات اسلام صحبت می کنند و می گویند اسلام خوب است چون انسان را به کارهای خوب دعوت می کند، اگر اسلام نباشد جامعه پر از دروغ و آدم کشی و.. خواهد شد. غرب را نگاه کنید، غرب با آزادی دادن به همجنسگرایان به قوم لوط برگشته است، اگر اسلام وجود نداشته باشد خانواده از بین خواهد رفت و...

معمولا دلیل اینکه کسانی دروغ می گویند و یا دزدی می کنند این نیست که این افراد نمی دانند دزدی کردن و دروغ گفتن کار بدی است، یا اینکه کسی به آنها نگفته است که این دست کارها ناپسند و منفی هستند. در واقع شاهکاری که ادیان انجام می دهند این است که میگویند خوبی خوب است و بدی بد است، آیا تکرار این مسئله که دروغ بد است و یا دزدی بد است باعث می شود که آدم ها دروغ نگویند و یا دزدی نکنند؟ هرگز!
آیا کسی پیدا می شود که بگوید دزدی خوب است و دروغ گفتن بد نیست؟ آیا پیامبر اسلام واقعا هنر کرده است که مثلا گفته است دزدی بد است؟ کسانی که فکر می کنند دین ضامن اخلاق در جامعه است در واقع درک بسیار سبکی از جامعه شناسی و روانشناسی و ماهیت انسان دارند. انسان ها ربات نیستند که نیاز به یک سری دستور العمل ها داشته باشند که بخواهند آنها را مو به مو اجرا کنند، اینکه شما برای مردمی تکرار کنید که خوبی خوب است و بدی بد است هرگز باعث ترویج خوبی و از بین رفتن بدی نمی شود. اینکه چرا در جامعه جرم و پلیدی وجود دارد و چه راهکارهایی برای کم کردن این چیزها باید ایجاد شود سوال ساده ای نیست، علومی مانند روانشناسی، جامعه شناسی و جرمشناسی همواره در پی پاسخ دادن به این پرسش ها هستند، پس تا اینجا باید دانست که دین کار بزرگی برای ترویج اخلاقیات نمی دهد، دین تنها می گوید خوب،خوب است و بد،بد است، کسی نیز برعکس آن را مدعی نمی شود، یعنی کسی نیست که بگوید خوب بد است و بد خوب است! و این گفتار دین شرط کافی برای ایجاد جامعه اخلاقی تر نیست!

اندیشه دینی تنها تعدادی از اخلاقیات بسیار پیش پا افتاده را پشت سر هم تکرار می کند در حالی که نه تنها هیچ برنامه ای مثبت و عاقلانه برای ایجاد جامعه ای که در آن اخلاقیات اجرا شوند و شرایط دروغ نگفتن و... در آن پیش بیاید ندارد، بلکه شرایط جهنمی ای ایجاد می کنند که همه افراد مجبورند در آن شرایط دروغ بگویند و آدم های پلیدی باشند که همواره به دنبال بیرون کشیدن گلیم خود از آب و زیر پا گذاشتن حقوق دیگران باشند، نظیر آنچه امروز به عنوان فروپاشی اخلاقی مردم ایران بعد از خلالوش ۵۷ مطرح است.
کار دیگری که دینداران آن را ضمانت اجرای قوانین اخلاقی دینی می دانند ترس از قیامت است، آنها فکر می کنند انسان ها مانند خردسالان از جانوران تخیلی و متافیزیکی می ترسند، و در واقع خود دین داران واقعا از این چیزها می ترسند، اما چیزی که ترس آنها را تسکین می دهد بی حساب و کتاب بودن مفاهیم دینی و کشکی بودن آنها است، مثلا از احادیث بر می آید که شما اگر یک نماز جماعت بخوانید به قدری ثواب کرده اید که اگر تمام درختان عالم قلم شوند و تمام آب های جهان جوهر شوند و تمام جن و انس و فرشته کاتب شوند، نمی توانند مقدار این ثواب را بنویسند، یا مثلا وقتی شما برای امام حسین گریه می کنید، امام حسین در روز قیامت شما را شفاعت خواهد کرد، این دست شوخی ها که از فساد شدید دستگاه قضائی تخیلی الهی خبر می دهند باعث می شود که افراد چندان نیز در ترس از گناهان خود به سر نبرند، چون راه برای توجیه جرائم بسیار زیاد است، دین اصولا آنقدر مبحث گسترده و بی در و پیکری است که شما می توانید هر کاری را که انجام میدهید یا هر اندیشه دینی ای را با استفاده از خود مفاهیم دینی توجیه کنید، این است که این ترس نیز چندان ضمانت مطمئنی نیست! چون چیز پایداری نیست! از این گذشته اینکه شما تلاش کنید مردم را در ترس و وحشت نگه دارید تا کاری را نکنند یک کار کاملا ظالمانه است...

همین بی پایه بودن و توجیه پذیر بودن مفاهیم دینی بزرگترین علت ضد اخلاق بودن پدیده دیانت است، دین داران به همین دلیل که مفاهیم دینی آنها بی پایه و اساس است انسان هایی به شدت قانونگریز هستند، چون قوانین الهی خود را بالاتر از هر قانون دیگری می ببینند. دین داران خدا را در خود می بینند، به جای اینکه خود را طرفدار خدا ببینند، خدا را طرفدار خود می بینند و به همین دلیل کارهای خود را می توانند به سادگی به خدا بچسبانند، معمولا آدم های مذهبی دشمنان خود را دشمنان خدا می خوانند و یا رسما آنها را شیطانی و شر می نامند، این باعث می شود که شخص به هر کاری که خود فکر می کند درست است دست بزند با توجیه اینکه این کار بر رضای خداوند است. خمینی، هیتلر، بن لادن، محمد رسول الله، دستگاه حکومتی کاتولیک ها و بسیاری دیگر از جنایتکاران تاریخ، دشمنان خود را دشمنان خدا نامیده اند و نابودی آنها را خواست خدا می دانند.
دین داری و جادوگری و صوفیگرایی چون بر پایه های ضد علمی و غیر منطقی استوار هستند، و اصولا مراتبی از فرض های غلط و ادعاهای بدون استدلال، پایه های آنها را تشکیل می دهند، ذاتا به سمت جزمیت در اندیشه و اخلاق حرکت می کنند، و جزمیت دشمن بزرگ اخلاق است. بسیاری از اخلاقیات در حال تغییر هستند، مسئله برده داری روزگاری کاملا اخلاقی بود، همجنسگرایی روزگاری کاملا ضد اخلاقی بود، نابرابری حقوق زن و مرد روزگاری کاملا منطقی به نظر می رسید، اما امروز همه اینها و هزاران مسئله مربوط به اخلاق دیگر به شدت تغییر کرده اند. اما مفاهیم دینی چون تغییر نمی کنند با اخلاقیات جدید سر دشمنی دارند، برای همین است که بزرگترین دشمنان اخلاقیات نوین در تمام دنیا همواره دین داران بوده اند. تنها دشمنان جدی مفاهیمی که برای رفاه و آرامش و در نتیجه سعادت و اخلاق بشری وجود داشته و دارند همانا دین داران عالم هستند. دین دارن معمولا جدی ترین مخالفان مفاهیم اخلاقی زیر هستند :

- برابری حقوق زن و مرد
- دموکراسی، خرد کردن قدرت در جامعه (دموکراسی چیست؟)[ رجوع شود به سایت زندیق ]
- سوسیالیسم، خرد کردن و برابری ثروت در جامعه
- حقوق بشر(حقوق بشر چیست؟) [ رجوع شود به سایت زندیق ]
- حقوق برابر و حق حیات و ازدواج برای همجنسگرایان (همجنس گرایی چیست؟) [ جوع شود به سایت زندیق ]
- کثرت گرایی دینی، آزادی ادیان
- آزادی اندیشه، و آزادی بیان اندیشه
- کثرت گرایی
- خردگرایی
- اصالت عقل

باید توجه داشت که اینها همگی اصول و برنامه های اخلاقی ای هستند که شرایط زندگی بهتر و اخلاقی تر را برای جامعه پدید می آورند و اکثر دین ها با این مفاهیم مشکل اساسی دارند. این جور مفاهیم هستند که باعث می شوند در جامعه ای جرم و جنایت کمتر وجود داشته باشد و افراد کمتر پرخاشگر باشند و به یکدیگر دروغ بگویند نه ترساندن انسان ها با اینکه اگر دروغ بگویید در روز آخرت سرب داغ در حلق شما ریخته خواهد شد!
ادیان معمولا مبتنی بر فرهنگ هایی هستند که آن دین ها در آنجا شکل گرفته اند، بنابر این اخلاقیات دینی معمولا در جغرافیای مشخصی اخلاقی حساب می شوند، نه تنها حوزه اخلاقی بودن اخلاقیات دینی توسط جغرافیا محدود می شود بلکه این حوزه محدود به تاریخ و زمان نیز می باشد، ادیان پر از مفاهیمی است که روزگاری در منطقه ای اخلاقی به شمار می رفتند اما در منطقه و زمان ما کاملا غیر اخلاقی به حساب می روند، چون دین داران اسلامی تمام تلاششان بر این است که زندگی ای شبیه تر به زندگی اعراب بادیه نشین زمان محمد داشته باشند مفاهیم غیر اخلاقی بسیار زیادی را وارد جامعه می کنند. مثلا حضرت امام و بسیاری از علمای دینی شیعی می فرمایند:
مسئله ۲۴۱۰ در رساله :
"اگر كسى دختر نابالغى را براى خود عقد كند و پيش از آنكه نه سال دختر تمام شود، با او نزديكى و دخول كند، چنانچه او را افضا نمايد هيچ وقت نبايد با او نزديكى كند"
افضاء یعنی یکی شدن مجرای حیض و غائط

تحریر الوسیله مسئله ۱۲:
كسي كه زوجه اى كمتر از نه سال دارد وطى او براى وى جايز نيست چه اينكه زوجه دائمى باشد، و چه منقطع ، و اما ساير كام گيري ها از قبيل لمس به شهوت و آغوش گرفتن و تفخيذ اشكال ندارد هر چند شيرخواره باشد، و اگر قبل از نه سال او را وطى كند اگر افضاء نكرده باشد به غير از گناه چيزى بر او نيست ، و اگر كرده باشد يعنى مجراى بول و مجراى حيض او را يكى كرده باشد و يا مجراى حيض و غائط او را يكى كرده باشد تا ابد وطى او بر وى حرام مى شود، لكن در صورت دوم حكم بنابر احتياط است و در هر حال بنا بر اقوى به خاطر افضاء از همسرى او بيرون نمى شود در نتيجه همه احكام زوجيت بر او مترتب مى شود يعنى او از شوهرش و شوهرش از او ارث مى برد....."
تفخیذ یعنی شهوت رانی کردن با ران.

این جور مفاهیم که متاسفانه تمام تعالیم دینی از این قبیل هستند روزگاری کاملا عقلانی و اخلاقی به نظر می رسیدند، در حالی که امروزه کاملا غیر اخلاقی حساب می شوند و دین داران معمولا به صورتی بسیار مضحک سعی می کنند بگویند اینها هنوز هم اخلاقی هستند و اشکالی ندارند، این مسئله نیز خود دلیل دیگریست بر ضد اخلاق بودن دین!


محمد یک تاجر بود و به همین دلیل، الله خدایی که محمد خلق می کند ویژگی های یک تاجر را دارد، در قرآن بسیار از واژه های سود، ضرر و معامله استفاده می شود، مثلا در سوره ماده گوساله (بقره) آیه ۲۴۵ میگوید:
کیست که به خدا قرض الحسنه دهد، تا خدا بر آن چند برابر بیفزاید؟ خدا تنگدستی دهد و توانگری بخشد و شما به سوی او بازگردانیده می شوید!

دین داران در واقع در حال تجارت با خدا هستند، تجارتی که دین داران فکر می کنند در آن سود بسیار خواهند برد، مثلا نماز جماعت می خوانند که فلان قدر ثواب ببرند، نماز شب می خوانند که فلان قدر ثواب ببرند، حال اگر دین داران از روی مفاهیم دینی، کار خوبی را نیز انجام بدهند، مثلا در کارهای خیریه شرکت کنند، مانند این است که دارند معامله می کنند، یعنی ۱۰۰۰ تومان می دهند و ۷۰۰۰۰ تومان سود می کنند، بنابر این، ارزش کارهای نیک این افراد از لحاظ انسانی واقعا چیزی نیست، این افراد کار خوب را به خاطر خوبی اش انجام نمی دهند، بلکه تنها در یک معامله شرکت می کنند.
مسیحیان اعتقاد دارند که عیسی مسیح خود را برای جامعه بشریت فدا کرده است. عیسی مسیح واقعا چه کار بزرگی انجام داده است!؟ فرض کنید شما هر روز باید نان و پنیر و تخم مرغ بخورید، شخصی به شما میرسد و ضمانت می کند، اگر خود را جلوی اتوبوس بیاندازید، از فردایش هر روز به جای تخم مرغ، چلو کباب خواهید خورد و هیچ مشکلی برای شما پیش نخواهد آمد، حال آیا این اصلا منطقی است که شما خود را جلوی اتوبوس بیاندازید؟
عیسی مسیح در واقع اطمینان داشت که با بالای صلیب رفتن به بهشت خواهد رفت (البته مسیحیان واقعا در مورد تثلیث رای مستقلی ندارند و خود هنوز گیج هستند که بالاخره مسیح خود خداست یا یک انسان که پسر خداست!) بنابر این هیچ فداکاری ای انجام نداده است!.
همچنین حزب اللهی ها از شهدای دوران جنگ ایران و عراق بسیار استفاده ابزاری می کنند. می گویند این افراد از خود گذشتگی کرده اند و برای دفاع از اسلام، کشته شده اند. اگر فردی آنقدر به اسلام اعتقاد دارد که حاضر است در راه اسلام کشته شود، آن فرد اطمینان دارد که به جایی بهتر از جایی که در آن زندگی می کرده است خواهد رفت، اطمینان داشته است که با کشته شدن به حوری های بهشتی و جوی های عسل و شیر و سایر لبنیات در بهشت دست خواهد یافت، بنابر این تنها یک معامله انجام داده است و از خودگذشتگی چندانی نکرده است، ولی اگر شخصی برای دفاع از میهن و مردمش به جنگ رفته باشد، واقعا از خود گذشتگی بزرگی کرده است چون نه تنها چیز چندانی به دست نمی آورد بلکه خیلی از چیزها را نیز از دست می دهد، بنابر این اخلاقیاتی که دین داران از آنها صحبت می کنند برای آنها ارزش مادی دارد و مانند یک معامله است، و از لحاظ انسانی و معنوی بی ارزش به حساب می رود. دین داران خوبی را برای خوب بودنش انجام نمی دهند، بلکه گوسفندوار به دستورات دینی عمل می کنند تا سود کنند!
فرض کنید شخص گردن کلفتی به محله ای وارد شود و بگوید هرکس از این به بعد دروغ بگوید من سیخ داغ در چشمش فرو خواهم کرد.
حال اگر اهل محله دروغ نگویند آیا کاری اخلاقی انجام داده اند؟ آیا می توان اهل این محله را به خاطر اخلاقمدار بودن ستایش کرد؟ هرگز!

مثال خداباوران نیز اینگونه اند، نظام اخلاقی دینی مبتنی بر ترس از یک خدای گردن کلفت است، چنین نظامی اساسا ارزشی اخلاقی ندارد و در بسیاری از موارد تبدیل به نظامی ضد ارزشی و ضد اخلاقی میشود، جامعه ای که در آن حقوق همگان رعایت می شود و مردم از رفاه نسبی برخوردار باشند جامعه ای اخلاقی خواهد شد، مردم در چنین جوامعی که احساس نمی کنند حقوقشان ضایع شده است بسیار کمتر جرم انجام می دهند و انسان هایی زیبا روتر و زیبا خو تر می شوند! و مسلما دین هرگز چنین برنامه ای را برای بشر نیاورده است، اجرا شدن بهتر و بیشتر دین یعنی بیشتر سنگسار کردن، بیشتر دست و پا قطع کردن، بیشتر اندیشه کشی کردن و به همین دلیل هرچقدر جامعه ای دینی تر است و مفاهیم دینی در آن بیشتر اجرا می شوند، آن جامعه عقب افتاده تر و مردم آن عصبی تر و عبوس تر هستند، مانند کشور پاکستان، عربستان و ایران، و هرچقدر مفاهیم دینی در کشورهایی شخصی تر و حاشیه ای تر در نظر گرفته شوند، مردم آن کشور ها در زندگی خود شادتر و اخلاقی تر هستند، کمتر دروغ می گویند، کمتر دزدی می کنند و کمتر جرم و جنایت می کنند مثل سوئد، کانادا، سوئیس و...

دین دارن بسیار خشونت طلب هستند، معمولا جنگ کردن، اعدام کردن، نابود کردن، ویران کردن اولین راه حل هاییست که دین داران برای مشکلات پیشنهاد می کنند، و این مختص مسلمانان نیست، بقیه مذاهب نیز معمولا چنین هستند، تندرو ترین آدم ها و جنایتکار ترین آدمها معمولا عقاید مذهبی دارند. دین داران به دلایلی که ذکر شد و در خداوند چیست؟ به آنها اشاره شده است، خدا را پشت سر تمام جنایات خود میدانند، و به همین دلیل است که دلخراش ترین و خشن ترین اتفاقات تاریخ بشری معمولا انگیزه های دینی داشته است، دین داران با رضایت تمام جنایت می کنند و از جنایات خود لذت می برند.

به یک مثال از کتاب اوریانا فالاچی ژورنایست و نویسنده معروف ایتالیایی که در مورد تروریسم اسلامی در کتاب "خشم و غرور" نوشته شده است توجه کنید:
"اما بگذارید به شما در مورد دوازده مرد ناپاکی بعد از جنگ بنگلادش در شهر داکا اعدام شدند بگویم تا خنده تان به گریه تبدیل شود. آنها را در مقابل بیست هزار آدم دین دار و مومن بر روی زمین ورزشی استادیوم شهر داکا با سر نیزه در حالی که تماشاگرانی که روی صندلی نشسته بودند و با گفتن الله اکبر تشویقشان می کردند و دوازده مرد به شدت پیچ و تاب می خوردند اعدام کردند. مومنان به شدت فریاد "الله اکبر، الله اکبر" سر داده بودند. آری می دانم رومی های باستان، آن رومی هایی که فرهنگ من مفتخر به نام آنهاست، در استادیوم های مخصوص، خود را با تماشای مسیحی هایی که جلوی شیر انداخته می شدند تا شیر آنها را بخورد سرگرم می کردند. آری می دانم، خوب می دانم که در کشورهای اروپایی حتی مسیحیان، همان مسیحیانی که خدمت آنها به تاریخ تفکر را علی رغم آتئیست (بیخدا) بودنم به رسمیت می شناسم، خودشان را با دیدن آتش گرفتن مرتدها سرگرم می کردند. اما مدت زیادی از آن دوران گذشته است،ما اندکی متمدن تر شده ایم. و حتی آن فرزندان الله باید بفهمند که دیگر بعضی کارها را نباید بکنند. وقتی که دوازده مرد را سلاخی می کردند، یک پسر بچه خود را بر روی جلادان پرت کرده بود تا بتواند برادرش را که محکوم به اعدام بود نجات دهد. جلادان با پوتین های نظامیشان به صورتش کوبیدند . اگر حرف مرا باور ندارید گزارش مرا با گزارش هایی که خبرنگاران فرانسوی و آلمانی که همچون من شگفت زده شده بودند مقایسه کنید. یا شاید بهتر باشه که به عکس هایی که یکی از آنها انداخت مراجعه کنید. به هر حال این هنوز چیزی نیست که میخواستم آن را بیان کنم. سر انجام بعد از کشتار، آن بیست هزار آدم مومن (خیلی از آنها زن بودند) از روی صندلی ها بلند شدند و بر روی زمین استادیوم آمدند. نه به صورت یک جمعیت پراکنده، نه، بلکه به صورت کاملا منظم و سازمان یافته، با هیبت و وقار. آرام آرام یک صف تشکیل دادند. با نام الله، بر روی جنازه ها راه رفتند و فریاد می زدند، الله اکبر الله اکبر. آنها را مانند دو برج دوقولوی نیویورک ویران کردند و به فرشی خون آلود از استخوان های خرد شده تقلیل دادند."

اگر در تاریخ ادیان مرور کوتاهی بکنید خواهید دید که جنایاتی نظیر این بسیار در کنار جنایاتی مثل قتل عام سال ۱۳۶۷ در نظام آقا امام زمان، حمله اعراب به ایران، تجاوز به زنان ایرانی در جنگ عراق در شهر قصر شیرین، نسل کشی بابی ها در ایران، کشتن سرخپوست ها در آمریکا، زنده سوزاندن یهودیان در اروپا، دوران وحشتناک انگیزاسیون در اروپا و قتل عام یهودیان توسطه محمد، کشتن عیسی مسیح توسط یهودیان، حملات ۱۱ سپتامبر، قتل عام مسلمانان بوسنی توسط صربها و... همه و همه انگیزه های مذهبی داشته اند.
حتی اگر قبول کنیم که دین باعث می شود که افراد دروغ نگویند، تاریخ نشان میدهد که کثیف ترین جنایات تاریخ با انگیزه های دینی صورت گرفته است و همواره فاسد ترین نظامه ای جهان، نظام های مذهبی از قبیل حوزه، کلیسا، کنیسه و.. بوده اند.
نگاهی کوتاه به ادبیات ملل مختلف از جمله ایران نشان می دهد که قشر مذهبی به ويژه سردمداران مذهب و دین در جامعه یعنی روحانیت همیشه به عنوان دزد، فاسد، جانی و... معروف بوده و هستند، این افراد در اوج تفکرات مذهبی به شمار می برند و اوج مذهب با اوج حماقت برابر است، مذهب و دین اصولا انسان ها را کرخت و احمق می کند، به عنوان مثال به گفتگوی زیر که با عباس کریمی یکی از مداحان اهل بیت انجام گرفته است توجه کنید:
سوال: سابقه همكاری خود با هيات رزمندگان شميرانات از چه زمانی شروع شده است و دلايل موفقيت اين هيات به ويژه در جذب جوانان به عقيده حضرتعالی چه چيزهايی می تواند باشد؟
در خصوص علت موفقيت جلسه هيئت رزمندگان نيز عوامل زير را می توان برشمرد:
- توجه خاص حضرت صديقه كبري (س) به جلسات.
- همجواری با مرقد مطهر حضرت امامزاده علی اكبر (ع) وامامزاده اسماعيل (ع).
- حضور روحانی ۵۳۰ شهيد و جانبازان دوران دفاع مقدس.
- حضور خانواده های معزز شهدا، ايثارگران و جانبازان.
سوال:جناب آقای كريمی نام سايت ?? فطرس ?? می باشد اگر نظر خود را در اين مورد بفرماييد ممنون می شويم.
ج: فطرس فرشته ای بود كه بال هايش بر اثر قهر خداوند متعال سوخته شده بود و در روز ولادت حضرت سيدالشهدا (ع) به همراه خيل كثيری از ملائك به زمين آمد و خود را به قنداقه حضرت ابی عبدالله متبرك نمود و خداوند به احترام ارباب بال های فطرس را به او عطا فرمود. فطرس در آسمان ها به پرواز درآمد و مي گفت: كيست مثل من كه آزاد شده حسينم؟ و از آن روز فطرس عهد كرد كه سلام عاشقان حضرت ابی عبدالله (ع) را به مولا برساند و چون كار فطرس ابلاغ سلام است كار سايت فطرس نيز ابلاغ معارف اهل بيت (ع) است، انشاء الله.
آیا به راستی انسان هایی که در این مقدار از شعور و درک به سر می برند انگل های اجتماعی و آدم هایی ضد بشر نیستند؟ آیا از افرادی با این سطح شعور انتظار می رود انسان های اخلاقی ای باشند و کار مثبتی برای بشریت انجام دهند؟! هرگز! هرچقدر افراد مذهبی تر هستند به همانقدر جاهل تر و خرافاتی تر هستند و انسان های خرافاتی و جاهل برای بشریت خطرناک هستند، جنایات و جرائم اخلاقی مذهبیترین افراد در طول تاریخ و حال آنقدر بی شمار است که مثال آوردن از آنها کاریست بی معنی. اشعار حافظ و بسیاری دیگر از بزرگان ما، ضد اخلاق بودن و دنائت مذهبیون و فساد شدید آنها را به خوبی در دوران حافظ نشان می دهد، مقایسه این چکامه ها با وضعیت امروزی مذهبیون نیز بیانگر این است که این عده همواره همینگونه بوده اند:
می خور که شيخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نيک بنگری همه تزوير می کنند برای چکامه های بیشتر، حافظ - چکامه های ضد زاهد رجوع شود به سایت زندیق در پایان اینکه اگر حتی ادیان مفاهیم اخلاقی و روش های مفیدی برای ایجاد جامعه اخلاقی پیشنهاد می کنند، بیخدایان تعصبی روی این قضیه نشان نمی دهند، ممکن است بعضی مفاهیم دینی واقعا مفید و انسانی باشند، ما می توانیم آن مفاهیم را از دین یاد بگیریم و بقیه مفاهیم غلط دینی که معمولا اکثریت مفاهیم دینی را شامل می شود، کنار بگذاریم.

مثلا اگر فرض کنیم گذاشن یک شخص درون یک چاله و سنگ زدن به سر آن شخص تا جایی که جان دهد روزی عملی اخلاقی و زیبا و مفید باشد، می توان آن را از اسلام یاد گرفت اما این دلیل نمی شود که ما تمام اسلام را قبول کنیم... نتیجه اینکه دین یک پدیده ضد ارزش و ضد اخلاق است و شاید یکی از مهمترین دلایل اینکه با دین باید مبارزه شود و دین باید تا حد ممکن نابود و محدود شوند همین ضد اخلاق بودن دین است! بعضی ها می گویند در دنیا حد اقل یک میلیارد مسلمان وجود دارد، آیا می توان واقعا اسلام را نابود کرد؟! پاسخ این است که در دنیا حد اقل ۴۰ میلیون بیمار ایدز موجود می باشد، آیا باید دست از مبارزه با ایدز برداشت؟ آیا می توان ایدز را کاملا نابود کرد؟! ایدز یک بیماری شخصی است که یک شخص را می کشد، اسلام یک بیماری جهانی است که بشر را به سوی نابودی و فنا میبرد، مبارزه با اسلام اساسا ارجحیت بالاتری برای جامعه بشری و انسان دوستان دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر