امپریالیسم
به انگلیسی:
Imperialism طرفداری
از حکومت امپراتوری.
سیاستی
که مرام وی بسط نفوذ و قدرت کشور خویش بر
کشورهای دیگر است.†
رژیمی
که بر اثر از میان رفتن خردهسرمایهداری
داخلی و پدید آمدن تراستها و کارتلها
دچار تورم تولید و کمبود مواد خام شود و
برای بهدست آوردن مستعمره و بازار به
دیگران تجاوز کند.
این
مرحله از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن
حاضر آغاز میشود.
تدوین
تئوری مربوط به امپریالیسم و تجزیه و
تحلیل پنج وجه مشخصه اساسی آن میگوید:
تمرکز
و تراکم تولید و سرمایه موجب ایجاد انحصارها
(مونوپولها)
شد.
انحصارها
دراین مرحله نقش قاطع را در حیات اقتصادی
بازی میکنند.
ترکیب
سرمایه بانکی و سرمایه صنعتی به پیدایش
سرمایه مالی و الیگارشی مالی منجر گردید.
صدور
سرمایه به جای صدور کالا اهمیت ویژهای
کسب میکند.
ایجاد
اتحادیهها و کنسولهای انحصاری
سرمایهداران، این اتحادیهها به صورت
کارتلها، تراستها و کنسرسیومها جهان
را از نظر اقتصادی بین خود تقسیم میکنند.
پایان
تقسیم منطقههای سرزمینهای جهان بین
بزرگترین و ثروتمندترین دولت سرمایهداری
و آغاز تجدید تقسیم آنها.
اساس
اقتصادی و خصلت ویژه امپریالیسم عبارتست
از تسلط انحصارها، انحصارها در رشتههای
مختلف کاملاً و همه جانبه اقتصاد و سیاست
بزرگترین کشورهای سرمایه داری را در
حیطه اقتدار و زیر سیطره خود میگیرند و
رقابت آزاد از بین میرود.
سلطه
انحصارها در حیات اقتصادی با نفوذ و قدرت
روز افزون آنها در زمینه سیاسی همراه
است که دستگاه دولتی را زیر فرمان خود
میکشند و تحت الشعاع منافع خود میسازند.
در
این مرحله سرمایه داری، انحصارها امپراتوران
قدر قدرتی در همه شئون هستند.
خود
لغت امپریالیسم نیز از ریشه لاتینی ایمپریو
(imperiu)
به
معنای امپراتوری مشتق میشود.
در
این مرحله اشاعه کم و بیش دوران سرمایه
داری در سراسر کره زمین جای خود را به
تکامل جهشی و فلاکت آور داد.
این
امر موجب شدت وحدت بی سابقه کلیه تضادهای
سرمایه داری یعنی تضادهای اقتصادی، سیاسی،
طبقاتی و ملی گردید.
مبارزه
دول امپریالیستی بر سربازار فروش و
عرصههای سرمایه گذاری و بدست آوردن مواد
خام و نیروی کار ارزان و احراز تسلط جهانی،
حدت بی سابقهای یافت که در دوران تسلط
بلامنازع امپریالیسم، امپریالیسم ناگزیر
کار را به جنگهای ویرانی آور میکشاند.
امپریالیسم
در عین حال مرحله تلاشی سرمایه داری،
مرحله پوسیدگی و احتضار آنست.
در
این مرحله در مجموع سیستم جهانی سرمایه
داری، شرایط برای انقلاب اجتماعی نضج
پیدا میکند.
تضاد
بین دول امپریالیستی و کشورهای وابسته و
مستعمره، تضاد بین خود دول امپریالیستی
هرچه بیشتر شدیدتر میشود.
واضح
است که تشدید تضادها و پوسیدگی ماهوی
امپریالیسم به معنای رکود و جمود مطلق
سرمایه داری نیست.
تضادهای
امپریالیسم موجب تسریع پروسه تبدیل سرمایه
داری انحصاری به سرمایه داری انحصاری
دولتی گردیدهاست.
این
شکل در حالی که سلطه انحصارها را بر زندگی
مردم تقویت میکند نیروی انحصارها را با
نیروی دولت در دستگاه واحدی متحد میسازد
تا حداکثر سود برای بورژوازی تامین شود
و نظام سرمایه داری حفظ گردد.
ولی
نه این شکل نه نظامی کردن حیات اجتماعی و
اقتصادی کشور و نه انتگراسیون (یعنی
در هم آمیختگی و ادغام و تشکیل سازمانهای
جدید مافوق ملی، سیاسی و اقتصادی به منظور
پیوستگی دول و انحصارات سرمایه داری)
نمیتواند
پایههای سرمایهداری را نجات دهد.
رشد
تولید در برخی کشورهای سرمایهداری هرگز
نتوانستهاست جلوی حدت یافتن تضادهای
ملی و بینالمللی سرمایهداری را بگیرد.
در
حالی که سود و مافوق انحصارها افزایش
مییابد، اتوماسیون (استفاده
از وسایل خودکار در تولید)
در
شرایط سرمایهداری مصائب جدیدی برای
زحمتکشان به بار میآورد.
سلطه
انحصارها نه فقط علیه کارگران و دهقانان
و دیگر زحمتکشان متوجهاست بلکه بر منافع
قشرهای بورژوازی کوچک و متوسط زیان وارد
میسازد.
واقعیات
پوچ بودن تئوریهایی نظیر سرمایهداری
خلقی و دولت بهروزی همگانی را ثابت
کردهاست.
وجدان
بشریت و خرد وی نمیتواند با بزهکاریهای
امپریالیسم آشتی کند.
گناه
دو جنگ جهانی که در آنها دهها میلیون
انسان به هلاکت رسیدند بر عهده امپریالیسم
است.
امپریالیسم
ماشین جنگی بی سابقهای ساخته که منابع
عظیم انسانی و مادی را میبلعد، با تازاندن
مسابقات تسلیحاتی برای دهها سال آینده
برنامههای تولید تسلیحات نوینی را تدوین
میکند، حامل خطر جنگ جهانی هستهای است
که در صورت انفجار در آتش آن صدها میلیون
انسان نابود و کشورهایی به کلی منهدم
خواهند شد.فاشیسم
این رژیم ترور سیاسی و اردوگاههای مرگ،
مولود امپریالیسم به سود امپریالیسم هر
جا که بتواند بر حقوق و آزادیهای دموکراتیک
یورش میبرد، شایستگی انسان را لگد مال
میکند، نژاد پرستی میپروراند.
امپریالیسم
مسئول محرومیتها و مصائب صدها میلیون
انسان است، مسبب اصلی پیدایش این وضع است
که تودههای عظیمی در کشورهای آسیا و
آفریقا و آمریکای لاتین مجبورند در شرایط
فقر، بیماری، بیسوادی، مناسبات اجتماعی
عهد عتیق زیست کنند و تودههای عظیمی به
مرگ تدریجی و نابودی محکوم شوند.
سیر
تکامل اجتماعی نشان میدهد که امپریالیسم
با منافع حیاتی زحمتکشان یدی و فکری،
اقشار اجتماعی گوناگون، ملتها و کشورها
برخورد مییابد.
علیه
امپریالیسم تودههای همواره عظیم تر و
جنبشهای اجتماعی، یکجا به مبارزه بر
میخیزند.
نابودی
امپریالیسم در سراسر جهان هم زمان انجام
نمیگیرد.
ناموزونی
تکامل اقتصادی و سیاسی کشورهای سرمایهداری
در دوران امپریالیسم موجب میشود که
نابودی در کشورهای مختلف در زمانهای
مختلف صورت گیرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر