زنده
یاد خدیجه مصدق در ۲۵ آذرماه ۱۳۰۲ مطابق
با ۱۷ دسامبر ۱۹۲۳ در تهران به دنیا آمد
و روز ۲۹ اردی بهشت ۱۳۸۲ مطابق با ۱۹ مه
۲۰۰۳ در ژنو دیده از جهان فروبست.
زهرا
بنی صدر، دختر دکتر ابوالحسن بنی صدر نقل
کرده که پس از مطلع شدن از حضور خدیجه بنی
صدر،فرزند دکتر محمد مصدق در آسایشگاهی
در سوییس به دیدن ایشان رفته است:
به
همراه یک دوست به آسایشگاه رفتم.
خدیجه
مصدق در اتاقش نبود.
بدنبال
او گشتیم تا در یکی از راهروهای آسایشگاه
خانمی را دیدم، حس کردم که خودش است.
نگاه
مصدق، همان چهره و خطوط شبیه پدرش را داشت،
متاثر شدم.
او
به من نزدیک شد و به زبان فرانسه با صدای
ملایمی از من به منظور خرید قهوه یک سکه
خواست، از روی خشم یا عصبانیت اشک در
چشمانم جریان گرفت.
دختر
مردی که به ایرانیان غرور داده بود و برای
ایرانی مستقل و آزاد مبارزه کرده بود،
دختر مردی که به ما منزلت بخشیده و راه را
نشان داده بود، در مقابل من در تنهایی
کامل قرار داشت!
من
شرمنده بودم، شرمنده از اینکه دریافتم
او تقریبا ۵۰ سال اینجاست و زنان و مردان
سوئیسی از او مراقبت و پرستاری می کنند.
من
رنج می بردم از اینکه کسی را می دیدم که
در نوجوانی و زیبایی، قربانی کج رفتاری
و بی عدالتی ای شده بود که پدرش را، به جرم
رهبری کردن شجاعانه و وطن دوستانه، گرفتار
زندان و تبعید در احمد آباد کرده بود.
هنگامی
که مادلن آلبرایت از کودتا برضد مصدق
عذرخواهی کرد، من دوباره به دیدن خدیجه
مصدق رفتم، عکس پدرش و خانه شان در ایران
را چاپ کرده و همراه خود بردم.
به
او گفتم پس از سالها، در نهایت، ایالات
متحده، مسئولیت را پذیرفته است و بسیاری
از دروغ ها آشکار شده اند و اکنون واقعیت
در باره کودتای۲۸مرداد در دید جهانیان
بازسازی شده است.
خدیجه
مصدق یکباره در صندلی خود شروع به بی قراری
کرد، او عکس ها را گرفت و پاره کرد و شروع
به جیغ زدن نمود و برای اولین بار واژه
های فارسی بر زبان آورد.
من
واکنش او را درک نکردم و از پرستارش خواستار
توضیحات شدم.
او
توضیح دادکه خدیجه مصدق به دوران کودکی
اش برگشته بود و او نبود پدر را تحمل نمی
کند!
نبود
مصدقی که در بی تفاوتی سقوط کرده بود و
بعد هم مورد حمله تبلیغات تهوع آور قرار
گرفته بود، مصدقی که سالهای آخر زندگی
تنها مانده بود.
به
راستی چند نفر مصدق را در مبارزه اش برای
استقلال و آزادی ایران پشتیبانی کردند؟
چند نفر در مبارزه اش برضد سلطه خارجی که
برای بازگرداندن شاه، برضد او کودتا می
کرد از مصدق دفاع کردند؟ چند نفر در
خاکسپاری مصدق شرکت داشتند؟ و چند نفر
برای نشان دادن اندوه و احساس خود دست به
تظاهرات زدند؟
ایرانی
ها باید این سئوالها را از خود بکنند.
چرا
کسانی که با تمام وجود برای سربلندی ایران
مبارزه کردند، این اندازه تنها بودند؟
پس
از تحقیق راجع به چگونگی حضور دُخت دکتر
مصدق در آسایشگاه،متوجه شدم ایشان در اثر
برخورد سبوعانه ای که ایادی رضا قلدر(رضا
پهلوی) با
پدرش(دکتر
محمد مصدق)
کرده
بودند به بیماری اعصاب و روان دچار شده و
۵۰ سال در آسایشگاه به سر برده بود!
دکتر
غلامحسین مصدق(فرزند
دکتر محمد مصدق)،در
کتاب خاطراتش با عنوان:"درکنار
پدرم،مصدق "
می
نویسد:
"عصر
روز هفتم تير ماه ١٣١٩ ماموران شهربانی
رضاشاه (به
فرماندهی سرپاس مختاری)
به
سراغ دکتر مصدق در شميران میروند.......
دکتر
مصدق را طناب پيچ کرده بودند تا به اتومبيل
برسانند،"خديجه"،
دختر ١٣ ساله،که الفت زیادی به پدر داشته
مشاهده میکند که پدرش را با دست و پای
بسته و کشان کشان داخل اتومبيل انداخته
و میبرند."خديجه"
با
ديدن اين صحنه تکان خورد.
پس
از بازگشت به منزل، با حال نزار و رنگ
پريده، هوش و حواسش را از دست."
عبدالمجید
بیات مصدق(بزرگترین
نوه ی دختری دکتر محمد مصدق)،از
بنیاد مصدق در ژنو،تصریح می کند که بیماری
خدیجه در سال ۱۳۱۹ بر اثر شوک شدید عصبی
که مشاهده عینی بازداشت خودکامه پدر و
شرایطی که ماموران شهربانی وقت با قهر و
غلبه و خشونت ایشان را به زندان منطقه ی
کویری بیرجند اعزام می کردند بوجود آمد،
چرا که علاقه ی عمیقی به پدرش دکتر محمد
مصدق داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر