پنجشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۹۵

پست فطرتی حکومت آخوندی برای خراب کردن محمدرضا شاه با جعل تصویر

عکس جعلی از محمد رضا شاه پهلوی که در سایت ملیون منتشر شد! 
متاسفانه چندین سایت من جمله گویا نیوز امروز این عکس را منتشر کرده با این تیتر (( بوسه محمدرضا پهلوی بر صورت آیت الله کاشانی )) 
ولی واقعیت چیست؟؟ 

این عکس را که با سایز غیر استانداردی از پشت سر بدون اشاره به تاریخ و استناد به مرجع را٬ می خواهند به جای عکس محمدرضا شاه پهلوی به مردم قالب کنند. کسی که کاشانی را می بوسد ( شماره ۱) در عکس پایین سمت راست کاشانی نشسته و کسی که شاهد بوسه است ( شماره ۲) در عکس پایین کنار دست آخوند دوم ایستاده است.

لطفا تا حد امکان این عکس و مطلب رو پخش کنید تا جلوی شایعاتی که مخالفان حکومت پیشین ساخته اند گرفته شود!

یکشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۹۵

چرا دختر دکتر مصدق ۵۰ سال در آسایشگاه روانی بود!؟


زنده یاد خدیجه مصدق در ۲۵ آذرماه ۱۳۰۲ مطابق با ۱۷ دسامبر ۱۹۲۳ در تهران به دنیا آمد و روز ۲۹ اردی بهشت ۱۳۸۲ مطابق با ۱۹ مه ۲۰۰۳ در ژنو دیده از جهان فروبست.

زهرا بنی صدر، دختر دکتر ابوالحسن بنی صدر نقل کرده که پس از مطلع شدن از حضور خدیجه بنی صدر،فرزند دکتر محمد مصدق در آسایشگاهی در سوییس به دیدن ایشان رفته است:

به همراه یک دوست به آسایشگاه رفتم. خدیجه مصدق در اتاقش نبود. بدنبال او گشتیم تا در یکی از راهروهای آسایشگاه خانمی را دیدم، حس کردم که خودش است. نگاه مصدق، همان چهره و خطوط شبیه پدرش را داشت، متاثر شدم.

او به من نزدیک شد و به زبان فرانسه با صدای ملایمی از من به منظور خرید قهوه یک سکه خواست، از روی خشم یا عصبانیت اشک در چشمانم جریان گرفت. دختر مردی که به ایرانیان غرور داده بود و برای ایرانی مستقل و آزاد مبارزه کرده بود، دختر مردی که به ما منزلت بخشیده و راه را نشان داده بود، در مقابل من در تنهایی کامل قرار داشت!

من شرمنده بودم، شرمنده از اینکه دریافتم او تقریبا ۵۰ سال اینجاست و زنان و مردان سوئیسی از او مراقبت و پرستاری می کنند. من رنج می بردم از اینکه کسی را می دیدم که در نوجوانی و زیبایی، قربانی کج رفتاری و بی عدالتی ای شده بود که پدرش را، به جرم رهبری کردن شجاعانه و وطن دوستانه، گرفتار زندان و تبعید در احمد آباد کرده بود.

هنگامی که مادلن آلبرایت از کودتا برضد مصدق عذرخواهی کرد، من دوباره به دیدن خدیجه مصدق رفتم، عکس پدرش و خانه شان در ایران را چاپ کرده و همراه خود بردم. به او گفتم پس از سالها، در نهایت، ایالات متحده، مسئولیت را پذیرفته است و بسیاری از دروغ ها آشکار شده اند و اکنون واقعیت در باره کودتای۲۸مرداد در دید جهانیان بازسازی شده است. خدیجه مصدق یکباره در صندلی خود شروع به بی قراری کرد، او عکس ها را گرفت و پاره کرد و شروع به جیغ زدن نمود و برای اولین بار واژه های فارسی بر زبان آورد. من واکنش او را درک نکردم و از پرستارش خواستار توضیحات شدم. او توضیح دادکه خدیجه مصدق به دوران کودکی اش برگشته بود و او نبود پدر را تحمل نمی کند!

نبود مصدقی که در بی تفاوتی سقوط کرده بود و بعد هم مورد حمله تبلیغات تهوع آور قرار گرفته بود، مصدقی که سالهای آخر زندگی تنها مانده بود.

به راستی چند نفر مصدق را در مبارزه اش برای استقلال و آزادی ایران پشتیبانی کردند؟ چند نفر در مبارزه اش برضد سلطه خارجی که برای بازگرداندن شاه، برضد او کودتا می کرد از مصدق دفاع کردند؟ چند نفر در خاکسپاری مصدق شرکت داشتند؟ و چند نفر برای نشان دادن اندوه و احساس خود دست به تظاهرات زدند؟

ایرانی ها باید این سئوالها را از خود بکنند. چرا کسانی که با تمام وجود برای سربلندی ایران مبارزه کردند، این اندازه تنها بودند؟
 
پس از تحقیق راجع به چگونگی حضور دُخت دکتر مصدق در آسایشگاه،متوجه شدم ایشان در اثر برخورد سبوعانه ای که ایادی رضا قلدر(رضا پهلوی) با پدرش(دکتر محمد مصدق) کرده بودند به بیماری اعصاب و روان دچار شده و ۵۰ سال در آسایشگاه به سر برده بود!

دکتر غلامحسین مصدق(فرزند دکتر محمد مصدق)،در کتاب خاطراتش با عنوان:"درکنار پدرم،مصدق " می نویسد:

"عصر روز هفتم تير ماه ١٣١٩ ماموران شهربانی رضاشاه (به فرماندهی سرپاس مختاری) به سراغ دکتر مصدق در شميران می‌روند....... دکتر مصدق را طناب پيچ کرده بودند تا به اتومبيل برسانند،"خديجه"، دختر ١٣ ساله،که الفت زیادی به پدر داشته مشاهده می‌کند که پدرش را با دست و پای بسته و کشان کشان داخل اتومبيل انداخته و می‌برند."خديجه" با ديدن اين صحنه تکان خورد. پس از بازگشت به منزل، با حال نزار و رنگ پريده، هوش و حواسش را از دست."

عبدالمجید بیات مصدق(بزرگترین نوه ی دختری دکتر محمد مصدق)،از بنیاد مصدق در ژنو،تصریح می کند که بیماری خدیجه در سال ۱۳۱۹ بر اثر شوک شدید عصبی که مشاهده عینی بازداشت خودکامه پدر و شرایطی که ماموران شهربانی وقت با قهر و غلبه و خشونت ایشان را به زندان منطقه ی کویری بیرجند اعزام می کردند بوجود آمد، چرا که علاقه ی عمیقی به پدرش دکتر محمد مصدق داشت.

پنجشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۹۵

مجموعه تخت جمشید در میدان ونک


ایران - تهران - نهم اکتبر ۱۹۷۱ میلادی - برابر با ۲۵۲۹ شاهنشاهی و ۱۳۴۹ خورشیدی - برپایی نمایشی با شکوه از ماکت پلکان معروف کاخ اصلی مجموعه تخت جمشید در میدان ونک، یکی از تقاطع های خیابان پهلوی تهران، به مناسبت گرامیداشت جشن سالگرد ۲۵۰۰ امین سال شاهنشاهی در ایران زمین

یکشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۹۵

جشن تیرگان (یاد بود آرش کمانگیر)

((ميان ايران و توران سالها جنگ وستيز بود در نبرد ميان افراسياب و منوچهر شاه ايران سپاه ايران شکست سختی می خورد اين واقعه در روز اول تير اتفاق می افتد و در گذشته اين روز برای ايرانيان عزای ملی بود و جالب است بدانيد هنوزم ديدار از خانواده های عزادار در اين روز ميان زرتشتيان رايج است سپاه ايران در مازندران به تنگنا می افتد سر انجام دو سوی نبرد به سازش در آمدند و برای آنکه مرز دو کشور مشخص شود و ستيز از ميان بر خيزد پذيرفتند از مازندران تيری به جانب خاور پرتاب کنند هر جا تير فرو آمد همان جا مرز دو کشور باشد و هيچ يک از دو کشور از آن فراتر نروند تا در اين گفتگو بودند فرشته زمين اسفنديارمذ پديدار شد و فرمان داد تير و کمان آوردند. آرش در ميان ايرانيان بزرگترين کماندار بود و به نيروی بی مانندش تير را دورتر از همه پرتاب می کرد . فرشته زمين به آرش گفت تا کمان بردارد و تيری به جانب خاور پرتاب کند.آرش دانست که پهنای کشور ايران به نيروی بازو و پرش تير او بسته است و بايد توش و توان خود را در اين را بگذارد.او خود را آماده کرد برهنه شد و بدن خود را به شاه و سپاهيان نمود و گفت ببينيد من تن درستم و گژی در وجودم نيست ولی می دانم چون تير را از کمان رها کنم همه نيرويم با تير از بدن بيرون خواهد آمد. آن گاه آرش تير و کمان را برداشت و بر بلندای کوه دماوند بر آمد و به نيروی خداداد تير را رها کردو خود بی جان بر زمين افتاد(درود بر روان پاکش).هرمز خدای بزرگ به فرشته باد فرمان داد تا تير را نگهبان باشد و از آسيب نگه دارد . تير از بامداد تا نيمروز در آسمان می رفت و از کوه و در و دشت می گذشت تا در کنار رود جيهون بر تنه درخت گردويی که بزرگتر از آن در گيتی نبود ؛نشست .آن جا را مرز ايران و توران جای دادند و هر سال به ياد آن جشن گرفتند .جشن تيرگان در ميان ايرانيان از اين زمان پديدآمد.))
اما روايت دوم که مربوط به فرشته باران يا تيشتر می باشد و نبرد هميشگی ميان نيکی و بدی :((تيشتر فرشته باران است که در ده روز اول ماه بصورت جوانی پانزده ساله در می آيد و در ده روز دوم بصورت گاوی نر و در ده روز سوم بصورت اسب.تيشتر به شكل اسب زيبای سفيد زرين گوشی، با ساز و برگ زرين، به دريای کيهانی فرو رفت. در آنجا با ديو خشکسالی (اپوش) كه به شكل اسب سياهی بود و با گوش و دم سياه خود ظاهری ترسناك داشت، رو به رو شد. اين دو به مدت سه شبانه روز بايکديگر به نبرد بر خواستند و تيشتر در اين نبرد شکست می خورد به نزد خدای بزرگ آمده و از او ياری و مدد می جويد و به خواست و قدرت پروردگار اين بار بر اهريمن خشکسالی پيروز می گردد.و آب ها توانستند بی مانع به مزارع و چراگاه ها جاری شوند. باد ابرهای باران زا را كه از دريای گيهانی برمی خاستند به اين سو و آن سو راند، و باران های زندگی بخش بر هفت اقليم زمين فرو ريخت و به مناسبت اين پيروزی ايرانيان اين روز را به جشن می پردازند))
اما در مورد آداب و رسوم اين جشن و دوستانی که می خواهند اين جشن زيبا و نشاط آور را برگزار کنند.تاريخ شروع جشن ۱۳ تير ماه به تقويم زرتشتی و ۱۰ تير به تقويم خورشيدی است يکی از مراسمهايی که در ميان زرتشتيان رايج است رسم فال و کوزه می باشد در شب جشن معمولا خانواده ها ونزديکان دور هم جمع می شوند و هر يک آرزو و نام خود را روی کاغذ می نويسند و همگی آنرا در يک کوزه می ريزند و در آنرا می گذارند و تمام شب را به شب نشينی و خواندن حافظ و شاهنامه می پردازند و روز جشن يکی از دختران جوان خانواده که هنوز ازدواج نکرده بايد در کوزه را بردارد و يکی از کاغذها را بيرون بياورد و به نام هر کسی که بود آرزوهای آن شخص بر آورده خواهد شد و تمام شعرهای خوانده شده به او تعلق می گيرد .در روز جشن هم مانند تمام جشن های ديگر با شادی و سرور همراه است و مراسم آبريزان به ياد فرشته تيشتر(باران) و به خاطر گرمای تابستان و آب پاشيدن روی همديگر و خنک شدن از لذت جالبی بر خوردار است . در گذشته در آغاز جشن بعد از خوردن شيرينی بندی به نام تير و باد که از ۷ ريسمان به ۷ رنگ متفاوت بافته شده بود به دست می بستند و ۹ روز بعد در پايان ايام جشن اين بند را باز کرده و به باد می سپردند تا آرزوها و خواسته هايشان را به عنوان پيام رسان به همراه ببرد .جشن تيرگان بر تمامی ايرانيان فرخنده باد و اميدوارم به تمامی دوستان خوش بگذرد هميشه شاد و اهورايی باشيد.

جمعه، شهریور ۲۶، ۱۳۹۵

كفتار


نام علمی : Hyaena hyaena
نام انگلیسی: Striped Hyaena
نام فارسی: كفتار
پراکندگی
(بلوچی: هَپ تار) (تركمنی: سَرتَلان) (كردی و لری: خرم شير، كم تار، كفتر قورت)

مشخصات: جثه شبيه سگ، سر بزرگ، قوی‌ترين آرواره را در ميان جانوران دارند، گوش‌ها نسبتاً بزرگ و نوك‌دار، دم متوسط و پرمو است. دست‌ها قوی و از پاها بلندتر است. دست و پا هر كدام چهار انگشت دارند. ناخن‌ها قابل جمع شدن نيست. به طور كلی سر و يك چهارم قسمت جلويی بدن بزرگ ولی يك چهارم عقبی بدن لاغر است. در موقع راه رفتن، برخلاف سگ‌سانان، سر خود را پايين نگه می‌دارد و حالتی قوزمانند به خود می‌گیرد و مانند شتر دست و پای هر طرف بدن را با هم حركت می‌دهد. موها بلند و به نسبت خشن است. يال بلند و سياه رنگی در ناحيه پشت گردن و روی ستون مهره‌ تا ناحيه دم دارد. رنگ بدن خاكستری روشن تا خاكستری متمايل به زرد است و نوارهايي به رنگ قهوه‌ای تيره تا سياه بر روی آن ديده می‌شود. در ناحيه دم غدد توسعه يافته توليد بو وجود دارد.
اندازه‌ها: طول سر و تنه ۹۰ تا ۱۲۰ سانتی‌متر، دم ۲۵ تا ۳۵ سانتی‌متر، ارتفاع ۶۰ تا ۹۰ سانتي‌متر، وزن ۲۵ تا ۵۵ كيلوگرم.
زيستگاه: مناطق كوهستانی، استپی، بيابانی و بلوچی.
پراكندگی: اكثر مناطق ايران به جز مناطق خزری و آذربايجان.
پراكنش جهانی: آفريقا و آسيا.
عادات: شبگرد است. ولی در اوايل غروب و صبح زود نيز مشاهده می‌شود. به صورت انفرادی و گاهی جفت و خانوادگی زندگی می‌كند. معمولاً در غارها و حفره‌های طبيعی و يا انسان ساخت ساكن می شود. در اطراف و داخل لانه، جمجمه و استخوان‌هايی كه توسط كفتار به اين محل حمل گرديده است مشاهده می‌شود كه در بين آنها جمجمه و استخوان‌های سگ، گوسفند اهلی و وحشی وجود دارد. در سال ۱۳۸۴ در پناهگاه حيات وحش نايبندان در داخل يك معدن متروكه به نام كال زرد كه كفتار در آن ساكن شده بود در بين استخوان‌های مختلف، جمجمه يك انسان كه توسط كفتار به آنجا حمل شده بود مشاهده شد. كفتار حس بويايی بسيار قوی‌ای دارد، قادر است از فاصله چند كيلومتری بوی غذا را حس كند. در گذشته كه تعداد كفتار زياد بود در برخي از روستاها برای اين كه كفتار اجساد مردگان را بيرون نياورد تا چند شب بر سر قبر آتش روشن می‌كردند. كفتار در موقع دفاع موهای يال را سيخ می‌كند و ازغدد توليد بو نيز استفاده می كند. زمانی كه توسط سگ‌ها در تنگنا قرار گيرد، خود را به مردن می‌زند، ولی به مجرد دور شدن سگ‌ها با آخرين سرعت فرار می‌كند. قادر است مسافت طولانی را با حالتی شبيه يورتمه بدود. در مواقعی كه در جستجوی غذا است با سرعتی حدود دو تا چهار كيلومتر در ساعت حركت می‌كند. راه رفتنش صدادار است. رد كفتار را می‌توان از رد بزرگ دست‌ها در دنبال آن رد كوچك پاها كه با انحنائی به طرف خارج است به آسانی تشخيص داد.


غذا: از لاشه حيوانات اهلی و وحشی، تخم پرندگان، پستانداران كوچك، خزندگان، تخم لاك پشت دريايی و حشرات و همچنين ميوه‌هايی مانند هندوانه و خرما تغذيه می‌كند. كفتار با آرواره ها و دندان‌های قوی خود استخوان‌های محكمی مانند استخوان ران الاغ را به آسانی خرد می‌كند. در سواحل نزديك بندر لنگه يك كفتار در حالی كه مغشول حفر محل تخم‌گذاری و خوردن تخم لاك پشت دريايی بود، مشاهده شد. معده كفتار بسيار اسيدی است و قادر به هضم بخش‌های زيادی از غذای خورده شده نظير استخوان می‌باشد. كفتارها بخش‌های هضم شده غذا از قبيل شاخ و سم را به صورت ريمه بر می‌گردانند. كفتار خال‌دار كه در آفريقا زندگی می‌كند برخلاف كفتار راه راه مهاجم است و حتی گاهی به صورت گروهی به شيرها حمله می‌كنند.
توليدمثل: احتمالاً در زمستان جفت‌گيری می‌كند. آبستنی حدود ۹۰ روز است. دو تا چهار و گاهی شش بچه كور می‌زايد. چشم‌ها پس از يك هفته باز می‌شوند. چهار تا پنج ماه از بچه‌ها مواظبت می‌كند. در ۱۵ ماهگی قادر به توليدمثل است. طول عمر در اسارت حدود ۲۵ سال است.
وضعيت فعلی: كفتارها دشمن طبيعی خاصی ندارند، گاهی توسط پلنگ شكار می‌شوند. همه ساله تعدادی از آنها به علل مختلف نظير خوردن طعمه مسموم، شكار و تصادف با اتومبيل از بين می‌روند و در برخی از مناطق نيز غارها و ساير سكونت‌گاه‌های اين حيوان مورد تخريب قرار گرفته و به همين علت در سال‌های اخير جمعيت آنها به شدت رو به كاهش نهاده است. در سال ۱۳۸۵ تعداد از اين حيوان در پناهگاه حيات وحش نايبندان طبس، منطقه حفاظت شده بيدوئيه كرمان، پارك ملی كوير، پارك ملی توران، پارك ملی خجير و مناطق حاشيه خليج‌فارس و دريای عمان توسط مولف مشاهده شد. به تازگی نيز عكس‌هايی از كفتار در حال حمل سرقوچ و سر كل توسط دوربين‌های تله‌ای نصب شده در پناهنگاه حيات‌وحش نايبندان گرفته شده كه بسيار جالب است در سال ۱۳۸۷ نيز يك كفتار در پارك ملی گلستان (منطقه آلمه) مشاهده شده است.

دوشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۹۵

کدام اندام بدن تعیین می‌کند که چه‌قدر بترسید؟


اگر به فاصله تنها نصف یک ضربان قلب، یک تصویر را ببینید، واکنشتان نسبت به آن به کلی متفاوت خواهد بود. این که یک محرک ترسناک را درست در لحظه‌ای ببینید که قلبتان منقبض شده تا خون را به رگ‌ها بفرستد،‌ بیشتر می‌ترسید.
واکنش بدن در مواقع ترس،‌ خیلی عجیب و غافل‌گیرکننده نیست. معمولا وقتی می‌ترسیم قلب شروع می‌کند به تندتر تپیدن و فرایندهای ذهنی هم دستخوش تغییر می‌شوند. همان‌طور که اصلا برای این حالت اسم ویژه‌ای انتخاب شده، در حالت ترس، یا برای جنگیدن و دعوا آماده می‌شویم،‌ یا برای پا به فرار گذاشتن: واکنش گریز یا نزاع. با این وجود به نظر می‌رسد که همه این شناخت طولانی ما از واکنش بدنمان در موقعیت‌های ترس، ‌تنها بخشی از ماجرا باشد.
به گزارش نیوساینتیست، مطالعات جدید نشان می‌دهند که مولفه‌های دیگری هم در واکنش بدن در موقعیت‌های ترس،‌ موثرند. از جمله، محققین این موضوع را به تازگی مطرح کرده‌اند که تنها عاملی که تعیین می‌کند ما چه‌قدر از یک محرک بترسیم، میزان ترسناک بودن آن محرک نیست، بلکه قلبمان هم خودش در این زمینه مسئول است!
در واقع این ایده، نسخه گسترش‌یافته‌ای است از آن‌چه شناخت مجسم نامیده می‌شود، این که بدن ما می‌تواند روی افکارمان تاثیر بگذارد. مثال‌های خوبی از این مفهوم را می‌توان در مطالعاتی یافت که نشان می‌دهند،‌ وقتی از مردم خواسته می‌شود کاری را با سر خم شده انجام بدهند،‌ در مقایسه با افرادی که همان کار را در حالی که صاف نشسته‌اند انجام می‌دهند، احساس افتخار کم‌تری دارند.
سارا گارفینکل،‌ روانشناس دانشگاه سوسکز روی ارتباط درونی مشابهی بین فیزیولوژی و هیجان متمرکز شده است، به طور خاص، روی این موضوع که آیا چرخه فعالیت قلبی روی واکنش هیجانی ما نسبت به محرک‌های ترسناک تاثیر می‌گذارد یا نه.
در یک آزمایش،‌ که نتایج آن هفته گذشته در کنفرانس انجمن مطالعات علمی بر روی هشیاری در برایتون انگلستان اعلام شد، گارفینکل از مردم خواسته بود به تعدادی تصاویر که پشت سر هم ظاهر و محو می‌شدند نگاه کنند و وقتی در آن‌ها یک چهره را تشخیص می‌دادند،‌ آن را مشخص کنند. برخی از چهره‌ها به نظر ترسان بودند و بقیه،‌ خنثی بودند.
البته شرت‌کنندگان در مطالعه نمی‌دانستند که گارفینکل زمان نمایش تصاویر را با آهنگ ضربان قلب آن‌ها تنظیم کرده است. گاهی، در زمان مرحله انقباض قلب،‌ یعنی وقتی که ماهیچه قلب منقبض می‌شود تا خون را به خارج از قلب و درون رگ‌ها براند،‌ و گاهی در زمان انبساط قلب،‌ یعنی زمانی که قلب آرام است و بعد از انقباض،‌ در حال پر شدن از خون است، تصاویر پخش می‌شدند.
گارفینکل به این نتیجه رسید که مردم در تشخیص چهره‌های ترسان، بهتر از چهره‌های خنثی عمل می ‌کنند،‌ اما تنها زمانی که تصویر در زمان انقباض قلب به آن‌ها نشان داده شود.

در مطالعه دیگر،‌ شرکت‌کنندگان همان تصاویر را در حالی تماشا می‌کردند که با استاده از ام.آر.آی از مغزشان تصویربرداری می‌شد. گارفینکل در این مطالعه دریافت که وقتی در مرحله انقباض قلب،‌ به افراد تصاویری از چهره‌های ترسان نشان داده شود،‌ در مقایسه با وقتی که همین تصاویر در حالت آرامش قلب به آن‌ها نشان داده شود، مناطق مغزی مرتبط با ترس،‌ یعنی هیپوکامپ و آمیگدالا (بادامه)، واکنش قوی‌تری نشان می‌دهند. به عبارت دیگر، تنها به اندازه نصف یک ضربان قلب، زمان لازم است تا یک نفر، ‌نسبت به همان محرک ترسناک،‌ واکنشی کاملا متفاوت از خود نشان بدهد.
به نظر می‌رسد که این تفاوت به بارورسپتورها مربوط باشد،‌ گیرنده‌های حساس به فشار و کشیدگی در قلب و رگ‌های اطراف که به ایجاد مرحله انقباض قلب کمک می‌کنند. گارفینکل توضیح می‌دهد: «در زمانی که بارورسپتورها در مرحله انقباض قلب فعال می‌شوند، این فعالیت به مغز منتقل می‌شودهمین اتفاق می‌تواند تفاوت اسکن‌های مغزی را توضیح بدهد.
اما چرا اصلا باید چنین اتفاقی بیافتد؟ این تاثیر می‌تواند خیلی ساده، تاثیر ضمنی فعالیت اعصاب قلب باشد که به مغز می‌گویند قلب در طول این مرحله (انقباض) نیاز به منقبض کردن عضلات خود دارد. اما گارفینکل نظر دیگری دارد. وی فکر می‌کند که این تفاوت در واقع نوعی سازگاری عملکردی است. به علاوه این مطالعه به مجموعه مطالعات دیگری که در این کنفرانس ارائه شدند و نشان می‌دادند آهنگ ضربان قلب روی سایر رفتارهای هیجانی از جمله همدلی موثر است،‌ اضافه شد! همه این مطالعات انگار می‌خواهند یک جمله قدیمی را دوباره یادآوری کنند: به قلبت گوش کن!

پنجشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۹۵

تعریف امپریالیسم چیست ؟


امپریالیسم به انگلیسی: Imperialism طرفداری از حکومت امپراتوری. سیاستی که مرام وی بسط نفوذ و قدرت کشور خویش بر کشورهای دیگر است.† رژیمی که بر اثر از میان رفتن خرده‌سرمایه‌داری داخلی و پدید آمدن تراست‌ها و کارتل‌ها دچار تورم تولید و کمبود مواد خام شود و برای به‌دست آوردن مستعمره و بازار به دیگران تجاوز کند.
این مرحله از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن حاضر آغاز می‌شود. تدوین تئوری مربوط به امپریالیسم و تجزیه و تحلیل پنج وجه مشخصه اساسی آن می‌گوید:
تمرکز و تراکم تولید و سرمایه موجب ایجاد انحصارها (مونوپول‌ها) شد. انحصارها دراین مرحله نقش قاطع را در حیات اقتصادی بازی می‌کنند.
ترکیب سرمایه بانکی و سرمایه صنعتی به پیدایش سرمایه مالی و الیگارشی مالی منجر گردید.
صدور سرمایه به جای صدور کالا اهمیت ویژه‌ای کسب می‌کند.
ایجاد اتحادیه‌ها و کنسول‌های انحصاری سرمایه‌داران، این اتحادیه‌ها به صورت کارتل‌ها، تراست‌ها و کنسرسیومها جهان را از نظر اقتصادی بین خود تقسیم می‌کنند.
پایان تقسیم منطقه‌های سرزمین‌های جهان بین بزرگ‌ترین و ثروتمندترین دولت سرمایه‌داری و آغاز تجدید تقسیم آن‌ها.
اساس اقتصادی و خصلت ویژه امپریالیسم عبارتست از تسلط انحصارها، انحصارها در رشته‌های مختلف کاملاً و همه جانبه اقتصاد و سیاست بزرگ‌ترین کشورهای سرمایه داری را در حیطه اقتدار و زیر سیطره خود می‌گیرند و رقابت آزاد از بین می‌رود. سلطه انحصارها در حیات اقتصادی با نفوذ و قدرت روز افزون آن‌ها در زمینه سیاسی همراه است که دستگاه دولتی را زیر فرمان خود می‌کشند و تحت الشعاع منافع خود می‌سازند. در این مرحله سرمایه داری، انحصارها امپراتوران قدر قدرتی در همه شئون هستند. خود لغت امپریالیسم نیز از ریشه لاتینی ایمپریو (imperiu) به معنای امپراتوری مشتق می‌شود. در این مرحله اشاعه کم و بیش دوران سرمایه داری در سراسر کره زمین جای خود را به تکامل جهشی و فلاکت آور داد. این امر موجب شدت وحدت بی سابقه کلیه تضادهای سرمایه داری یعنی تضادهای اقتصادی، سیاسی، طبقاتی و ملی گردید. مبارزه دول امپریالیستی بر سربازار فروش و عرصه‌های سرمایه گذاری و بدست آوردن مواد خام و نیروی کار ارزان و احراز تسلط جهانی، حدت بی سابقه‌ای یافت که در دوران تسلط بلامنازع امپریالیسم، امپریالیسم ناگزیر کار را به جنگ‌های ویرانی آور می‌کشاند.
امپریالیسم در عین حال مرحله تلاشی سرمایه داری، مرحله پوسیدگی و احتضار آنست. در این مرحله در مجموع سیستم جهانی سرمایه داری، شرایط برای انقلاب اجتماعی نضج پیدا می‌کند. تضاد بین دول امپریالیستی و کشورهای وابسته و مستعمره، تضاد بین خود دول امپریالیستی هرچه بیشتر شدیدتر می‌شود. واضح است که تشدید تضادها و پوسیدگی ماهوی امپریالیسم به معنای رکود و جمود مطلق سرمایه داری نیست.
تضادهای امپریالیسم موجب تسریع پروسه تبدیل سرمایه داری انحصاری به سرمایه داری انحصاری دولتی گردیده‌است. این شکل در حالی که سلطه انحصارها را بر زندگی مردم تقویت می‌کند نیروی انحصارها را با نیروی دولت در دستگاه واحدی متحد می‌سازد تا حداکثر سود برای بورژوازی تامین شود و نظام سرمایه داری حفظ گردد. ولی نه این شکل نه نظامی کردن حیات اجتماعی و اقتصادی کشور و نه انتگراسیون (یعنی در هم آمیختگی و ادغام و تشکیل سازمان‌های جدید مافوق ملی، سیاسی و اقتصادی به منظور پیوستگی دول و انحصارات سرمایه داری) نمی‌تواند پایه‌های سرمایه‌داری را نجات دهد. رشد تولید در برخی کشورهای سرمایه‌داری هرگز نتوانسته‌است جلوی حدت یافتن تضادهای ملی و بین‌المللی سرمایه‌داری را بگیرد.
در حالی که سود و مافوق انحصارها افزایش می‌یابد، اتوماسیون (استفاده از وسایل خودکار در تولید) در شرایط سرمایه‌داری مصائب جدیدی برای زحمتکشان به بار می‌آورد. سلطه انحصارها نه فقط علیه کارگران و دهقانان و دیگر زحمتکشان متوجه‌است بلکه بر منافع قشرهای بورژوازی کوچک و متوسط زیان وارد می‌سازد. واقعیات پوچ بودن تئوری‌هایی نظیر سرمایه‌داری خلقی و دولت بهروزی همگانی را ثابت کرده‌است.
وجدان بشریت و خرد وی نمی‌تواند با بزهکاری‌های امپریالیسم آشتی کند. گناه دو جنگ جهانی که در آن‌ها ده‌ها میلیون انسان به هلاکت رسیدند بر عهده امپریالیسم است. امپریالیسم ماشین جنگی بی سابقه‌ای ساخته که منابع عظیم انسانی و مادی را می‌بلعد، با تازاندن مسابقات تسلیحاتی برای ده‌ها سال آینده برنامه‌های تولید تسلیحات نوینی را تدوین می‌کند، حامل خطر جنگ جهانی هسته‌ای است که در صورت انفجار در آتش آن صدها میلیون انسان نابود و کشورهایی به کلی منهدم خواهند شد.فاشیسم این رژیم ترور سیاسی و اردوگاه‌های مرگ، مولود امپریالیسم به سود امپریالیسم هر جا که بتواند بر حقوق و آزادی‌های دموکراتیک یورش می‌برد، شایستگی انسان را لگد مال می‌کند، نژاد پرستی می‌پروراند.
امپریالیسم مسئول محرومیت‌ها و مصائب صدها میلیون انسان است، مسبب اصلی پیدایش این وضع است که توده‌های عظیمی در کشورهای آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین مجبورند در شرایط فقر، بیماری، بیسوادی، مناسبات اجتماعی عهد عتیق زیست کنند و توده‌های عظیمی به مرگ تدریجی و نابودی محکوم شوند.
سیر تکامل اجتماعی نشان می‌دهد که امپریالیسم با منافع حیاتی زحمتکشان یدی و فکری، اقشار اجتماعی گوناگون، ملتها و کشورها برخورد می‌یابد. علیه امپریالیسم توده‌های همواره عظیم تر و جنبش‌های اجتماعی، یک‌جا به مبارزه بر می‌خیزند. نابودی امپریالیسم در سراسر جهان هم زمان انجام نمی‌گیرد. ناموزونی تکامل اقتصادی و سیاسی کشورهای سرمایه‌داری در دوران امپریالیسم موجب می‌شود که نابودی در کشورهای مختلف در زمان‌های مختلف صورت گیرد.

سه‌شنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۹۵

آخوندها اسلام را خراب کرده اند!


این حکومت ربطی به اسلام ندارد.

اسلام به ذات خود ندارد عیبی، هرچه عیب است از مسلمانی ماست! اسلام خودش مشکلی نداره، این آخوند ها خرابش کرده اند، اسلام ربطی به آخوند نداره، اینها برای خودشون همه چیز رو عوض کرده اند! حکومت جمهوری اسلامی یک حکومت اسلامی نیست.

این یکی از رایج ترین سفسطه های رایج در بین مسلمانان است. مسلمانان از تاریخ عملی دین خود فرار میکنند، زیرا این تاریخ به قدری وحشتناک و زشت است و این کارنامه بقدری سیاه است که آبرویی برای اسلام نمیگذارد. در ۱۴۰۰ سال گذشته هیچوقت و در هیچ یک از سرزمینهایی که مسلمانان در آنجا اکثریت بوده اند، اسلامگرایان نتوانسته اند یک نظام مردمسالار و انسان محور را پدید بیاورند که بتوانند به وجود آن افتخار کنند و آنرا نشانه ای از ایده آل خود بدانند. بلکه همواره اسلامگرایان شعار حکومت اسلامی را میدهند و بعد از اجرای قوانین غیر کاربردی و روشهای نابخردانه اسلامی مشاهده میکنند که گند به بار آورده اند، و بعد از آن ادعا میکنند که این اسلام نبوده است، اشکال از ما بوده است.

پرسش اساسی این است که، دینی که ۱۴۰۰ سال نتوان آنرا پیاده کرد و پیاده شدن آن تنها حکومتهای فاشیستی و ظالم را پدید آورده است، آیا دینی کاربردی است؟ اندیشه ای که به مدت ۱۴۰۰ سال در بیش از ۲۰ کشور اسلامی به بوته آزمایش گذاشته شود و در امتحان خود رد شود آیا اندیشه ای بدرد نخور و مزخرف نیست؟ چگونه است که اسلامگرایان اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را سمبل کمونیسم میدانند و نابود شدن آنرا نشان بی ارزش بودن عقاید کمونیستی میدانند، اما نابودی و فلاکتی که اسلام در تمام مدت حیات خود به بار آورده است و نتیجه رقت آوری را که همیشه در اثر اجرا کردن قوانین اسلامی حاصل میشود را نشان غیر کاربردی و بدرد بخور نبودن عقاید دینی خود نمیدانند؟


اشکال کار اینجا است که مسلمانانی که این ادعا را میکنند اسلام را نمیشناسند. این افراد تنها نام ایده آل های خود را اسلام میگذارند، اسلام را به رنگ افکار خود میبینند، نه اینکه خود رنگ اسلام بگیرند. براستی به افرادی که به نظام آیت الله ها که هرکدام چند دهه را به تحصیل و تدریس علوم دینی پرداخته اند، اتهام نفمیدن اسلام را میزنند باید چه گفت؟ چگونه ممکن است شخصی که خود را روشنفکر میداند، چون ریش و پشم ندارد و یا روسری و چادر ندارد، و یا اینکه مشروب میخورد و یا دوست پسر و دوست دختر دارد، شخصی که در تمام عمر خود به اندازه انگشتان دستش در مورد اسلام کتاب نخوانده، افرادی مثل آیت الله مطهری را که بیش از ۵۰ کتاب راجع به اسلام نوشته است، متهم به کج فهمی اسلام کنند؟ اشکالی که این افراد دارند این است که از آخوند ها بخاطر ریش بلند آنها و شکم گنده آنها بدشان می آید، لذا اسلام آنها را دروغین میدانند، در حالی که این افراد وجود تخیلاتی مثل امام زمان را مدیون همین آخوند ها و روضه خوان ها هستند و باید بسیار ممنون و شاکر آقایان علمای حوزه علمیه قم بدانند، زیرا اکثر مفاهیمی که از آنها برای دفاع از اسلام سود میبرند ساخته و پرداخته همان آخوندها هستند، و این آخوندها هستند که دین آنها را تئوریزه کرده اند و این لقمه جویده شده را در دهان آنها گذاشته اند.


از این گذشته این افراد دیدگاهی شبهه-نژادپرستانه نسبت به آخوند دارند، به گونه ای صحبت میکنند گویا که این لباس آخوندی معجزه میکند و مغز انسان را مختل میکند، هرکس این لباس را بپوشد تبدیل به آدمکش و دزد و جانی خرافی میشود. این افراد از این واقعیت غافل هستند که آخوند اسلام را خراب نکرده است بلکه اسلام آخوند را خراب کرده است. آخوند نیز یک انسان است با این تفاوت که اسلامگرایی حرفه ای است و اسلامگرایی شغل و تخصص او حساب میشود. آخوند یک دانشمند اسلامی است. هرکس دیگر نیز با اسلام به اندازه آخوندها که در این زمینه تحصیلات رسمی دارند آشنا شود به موجودی پست و نفرت انگیز همچون آخوند تبدیل میشود، کسی که عربی بیاموزد و با تفسیر و حدیث و فلسفه اسلامی و اخلاق اسلامی آشنایی علمی داشته باشد و در این زمینه مطالعه دقیق زیر نظر استاد انجام داده باشد خودبه خود یک آخوند میشود. بدون توجه به اینکه لباس آخوندی را بپوشد یا نپوشد. آخوند منفور است زیرا اسلامگرایی حقیقی است، اگر آخوندی اسلام را کنار بگذارد به انسانی مانند انسانهای دیگر تبدیل میشود، از این گذشته اگر آخوندها را با پیامبر اسلام و یا امام علی مقایسه کنیم و رفتارهای آنها را در کنار یکدیگر بگذاریم خواهیم دید که رفتار آخوندها اگر انسانی تر و بهتر از این دو نباشد، معمولاً بدتر از آنها نیست و آخوند منهای اسلام یک موجود قابل احترام است.


متاسفانه بسیاری از مردم ایران از اسلام تصوری کاملا خیالی و غیر واقعی در ذهن دارند، این اشخاص بدون اینکه بدانند اسلام چیست و قرآن چه میگوید و پیامبر اسلام چه کرده است و چه نکرده است، تنها نام زیباترین تفکرات و ایده آل های خودشان را اسلام میگذارند، و وقتی میگویند اسلام واقعی منظورشان آن اسلامی نیست که قرآن می آموزد و محمد پیامبرش است، بلکه منظورشان اسلامیست که خودشان پیامبر آن هستند و از تخیلات و ایده آل های خود آنرا در ذهن پرورانده اند. هرچه زیبایی است به اسلام نسبت میدهند و هرچه زشتی است اسلام را از آن بری میدانند و این مطلق اندیشی و جزمیت است که این قوم را به اوج جهالت میرساند. این درحالی است که روش علمی و درست مطالعه یک اندیشه هرگز اینگونه نیست، ما برای درک یک اندیشه باید تمایلات خود را کنار گذاشته و فرضیات پیشین خود را ابطال پذیر فرض کرده، آنگاه به سراغ آن اندیشه برویم، و جوهر آنرا درک کنید، حال اگر این جوهر صحیح (و نه لزوماً خوش آیند) است آنرا پذیرفته و در غیر اینصورت آنرا رد کنید.

از همان اولین روزهای ظهور اسلام در جزيره العرب، اسلام فرم سیاسی داشته است تا به همین امروز، بعد از محمد که خود حکومت اسلامی تشکیل داد تا زمان ابوبکر، عمر، عثمان،علی، بنی امیه، بنی عباس و تمامی سالهایی که ترکها، عربها، افغانها و مغولها بر ایران حکومت کرده اند همواره اسلام نقش اساسی داشته و خیلی از قوانین و مفاهیم اسلامی پیاده ميشده است، مگر در دورانهای بسیار کوتاه مدتی مثل دوران نادر شاه و یا امیرکبیر و اواخر دوران محمد رضا شاه و اواخر دوران محمد رضا شاه. اما مسلمانان هیچ کدام از اینها حکومت ها و حاکمین را مسلمان یا اسلامی نمیدانند، البته جای شکرش باقی است که حداقل عده ای از اسلامگرایان حداقل حکومت جمهوری اسلامی را اسلامی و بنیانگذار آن روح الله خمینی (اولین نماینده خداوند بر روی زمین بعد از ۱۴۰۰ سال) را مسلمان میدانند! دلیلی که پشت این قضیه وجود دارد این است که تاریخ این حکومتها و حاکمین بقدری کثیف و زشت و ناپسند است که اکثر مسلمانان از بر عهده گیری این حقیقت که این افراد مسلمان بوده اند وحشت دارند!


اسلامی بودن جمهوری اسلامی را در دو عرصه تئوری و عملی میتوان سنجید. حکومت جمهوری اسلامی کاملا از لحاظ تئوری بر اساس قوانین اسلامی بنا نهاده شده است، کسانی که به این مسئله شک دارند میتوانند اصول اسلامی قوانین اساسی نظام خلافت اسلامی را مطالعه کنند و ببینند که تمام چهارچوب های این حکومت مبتنی بر اسلام است، کلمه اسلام در این ۱۷۷ اصل بیش از ۱۵۰ بار کلمه اسلام استفاده شده است، یعنی حدودا در ۸۵% اصول قوانین اساسی کلمه اسلام استفاده شده است، لذا قوانین و نرم افزار حکومت جمهوری اسلامی کاملاً اسلامی هستند. از طرفی دیگر مراجع دینی در نظارت بر این حکومت نقش اساسی دارند، نیمی از شورای نگهبان را فقها تشکیل میدهند و این فقها بر کلیه امور انتخاباتی و همخوان بودن قوانین مجلس با اصول اسلامی نظارت مستقیم دارند، لذا در تولید نرم افزار های حکومت نیز از در تئوری این حکومت کاملاً اسلامی است. تمامی قوانین وحشیانه ای که در جمهوری اسلامی بکار برده میشوند که نمونه هایی از آنها را میتوانید در کتاب مجموعه قوانين مجازات اسلامی گردآورنده بیابید، بطور مستقیم از اصول فقهی اسلامی گرفته شده اند.

اما در عرصه عمل چگونه باید در مورد جمهوری اسلامی حکم داد؟ چگونه میتوان دانست که این حکومت بر اساس قوانین و اصول اسلامی رفتار کرده است یا نه؟ برخی از قوانین و اصول اسلامی به دلیل اینکه بعضاً بسیار مضحک و نابخردانه هستند اساساً قابل پیاده شدن نیستند، بعنوان مثال مسئله حرمت ربا را در نظر بگیرید. اگر قرار باشد ربا حذف شود اصولا اقتصاد یک کشور ویران میشود و نظام بانکی آن کشور مختل میشود، از همین رو است که پیاده کردن چنین قانون بی خردانه ای اساسا میسر نیست و همواره باید برای آن بهانه تراشید و به روشهایی نشان داد که بهره بانکی و سود سپرده و غیره مغایرتی با اسلام ندارند، درحالی که میدانیم اینگونه نیست. لذا از هیچ حکومتی نمیتوان انتظار داشت اسلام را بطور دقیق پیاده کند.

شنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۹۵

جنگ هراکلیوس نبرد خسرو پرویز با رومیان (۲۹)


تاريخ فرمانروايى مطلق دو قدرت ايران و روم بر جهان متمدن در قرون متوالى (پنجم قبل از ميلاد تا هفتم بعد از ميلاد) اکنون وارد آخرين صفحه خود شده بود. كسى گمان نمى كرد در زمانى كه شاهنشاهى ايران در اوج قدرت بود ناگهان توسط نيروهاى ناشناخته اى از مرزهاى جنوب غربى (اعراب) در هم كوبيده شود. اما قبل از فروپاشى امپراتورى بزرگ ايران توسط اعراب اتفاقى مهم براى اين كشور رخ داد كه در قدرت يافتن اعراب نيز بى تأثير نبود.
ضعف فرماندهى فكاس سبب شد كه در ۶۱۰ ميلادى هراكليوس يا هرقل امپراتور روم شرقى شود وى بلافاصله با تهييج افكار عمومى و شارژ روحيه وطن پرستى رومى ها در كنار فراخوانى مسيحيت عليه ايرانيان قدرتى عظيم براى خود تدارك ديد و در ۶۲۲ از داردانل (هلسپونت آن زمان) گذشت و به خليج ايسوس رسيد و آماده درگيرى با شهر براز سردار ايرانى شد. نبردى سخت در گرفت و در انتها پس از ۲۰ سال اولين پيروزى نصيب روم شد.
خسرو در سال بعد سپاه عظيمى متشكل از ۴۰ هزار سرباز را در كانزاكا (ارمنستان) جمع كرد و به ساير سپاه هاى خود نيز دستور داد كه در اين منطقه به او بپيوندند اما هرقل در اينجا دست به بهترين حركت نظامى خود زد. وى به سرعت خود را به سپاه خسرو رسانده و نگذاشت وى از سپاه هاى كمكى خود بهره ببرد. ناگهان ورق برگشت. خسرو پرويز كه تاكنون در هيچ جبهه اى شكست نخورده بود سپاه خود را ترك كرد و به كوه هاى اطراف فرار كرد. اين عقب نشينى سبب رسيدن هرقل مسيحى به شهر مذهبى و با اهميت اروميه (محل تولد زرتشت) شد و هرقل به تلافى انتقال صليب مقدس توسط خسرو پرويز از اورشليم به تيسفون آتش مقدس اروميه را (كه همواره بايد روشن مى بود) خاموش كرد.
اين عقب نشينى و شكست خسرو را به شدت عصبانى كرد چرا كه وى اعتبار خود را از دست داده بود اما او هنوز حداقل سه سپاه بزرگ ديگر در اختيار داشت در ۶۲۴ نيروهاى او از جنوب وارد ارمنستان شده و هرقل يا هراكليوس را تعقيب كردند اما از بد حادثه دوباره سردار رومى بلايى را سر سپاه هاى ايرانى آورد كه آنها انتظار نداشتند. برترى نيروهاى ايرانى اين انتظار را در خسرو ايجاد كرده بود كه امپراتور رومى از خاك ايران خارج مى شود اما هرقل بدون از دست دادن فرصت هر سه سپاه ايرانى را كه هر كدام جدا از يكديگر بودند در هم مى شكند.
زنجيره شكست هاى ايران در اين مجموعه نبردها گويى پايانى ندارد. در ۶۲۵ شهربراز سردار ايرانى شكستى ديگر از رومى ها در بين النهرين مى خورد.
محاصره قسطنطنيه
خسرو پرويز در اين زمان چاره را در تسخير پايتخت روم و كوبيدن سرمار به جاى ضربه زدن به تنه او ديد وى در ۶۲۶ اتحادى را با خانات آوار كه در شمال امپراتورى روم مستقر بودند بست و قرار گذاشت كه با آنها از شمال و جنوب قسطنطنيه را در هم بكوبند. اما نيروى درياى رومى مانع عبور نيروهاى ايرانى از تنگه داردانل شد و در نتيجه آوارها نيز از حمله خود فايده اى نبردند. اين در حالى بود كه تئودور برادر هرقل در نبردى در زمين شاهين براز فرمانده ايرانى را شكست داد.
در ۶۲۷ ميلادى پس از آن كه هرقل مطمئن شد توان خسرو كاملاً تحليل رفته پايتخت ساسانى را هدف گرفت وى در پاييز همان سال به ۱۱۰ كيلومترى تيسفون (دستگرد) رسيد و درگير نبردى بزرگ در نينوا با سپاه هاى ايرانى شد اما شكست نخورده عقب نشست ظاهراً فشار نيروهاى پياده نظام رومى او را وادار به عقب نشينى مى كند و او سپاه را ترك مى كند. اما نيروهاى ايرانى بدون سردار به خوبى مقاومت مى كنند و در نتيجه هراكليوس از فتح تيسفون منصرف مى شود. اما بد نامى فرار (آن هم دوباره) سبب تنفر سرداران، اشراف و مردم ايران از خسرو پرويز مى شود.
نتيجه نبردهاى پنج ساله ايران و روم
شكست هاى خسرو پرويز تقريباً بلافاصله پس از پيروزى هاى بزرگ او روى داد و سبب شد تا علاوه بر كشته شدن وى ارتش ايران به شدت ضعيف شود. پس از خسرو پرويز نيز چند نفر يكى پس از ديگرى به سلطنت رسيدند اما هيچ كدام نتوانستند مانع انحطاط شاهنشاهى ايران شوند تا آن كه در ۶۳۵ ميلادى ضربات خردكننده اعراب ايران را براى صدها سال از قدرت متمركز ملى محروم كرد. شايد اگر خسرو پرويز با درايت بيشترى از پيروزى هاى خود بهره مى گرفت مى توانست از انحطاط ايران جلوگيرى كند اما حماقت ها و ستم او زمينه را براى سقوط ايران تسريع كرد.