جمعه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۵
سهشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۹۵
یکشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۹۵
تعریف آریستوکراسی چیست ؟
آریستوکراسی
به معنای اشرافیت است و معمولاً آن قشر و
دستهای را نشان میدهد که امتیازات
فراوان دارند، از ثروت و نفوذ برخوردارند،
صاحب مقامات عالیه هستند و چه بسا برای
حفظ این امتیازات، به اصل و نسب خود نیز
ببالند.
در
اصل آریستوکراسی، آن قشر بالایی در پایان
جامعه کمون اولیه را معین میکرد که صاحب
درآمد و ثروت شده یا از اعقاب سران قبیله
و فرماندهان و سایر صاحبان نفوذ بودند.
لذا
آریستوکراسی یا اشرافیت در دوران جوامع
دودمانی پدرشاهی-
پدیدار
میشود.
در
جامعه بردهداری، واژه آریستوکراسی
مخصوص ثروتمندترین خانوادههای بردهدار
صاحب اراضی وسیع بود.
در
جامعه فئودالی آریستوکرات به اشراف درای
زمینهای فراوان و درباریان متنفذ، اعیان
و صاحبان مقامات عالی در دستگاه دولتی
میگفتند که همه این امتیازات نیز ارثی
بودند.
نخستین
انقلابهای بورژوازی منجمله علیه
آریستوکراسی بودند که در بعضی کشورها دست
آنها را از قدرت سیاسی کوتاه کرده و در
بسیاری دیگر طبقه استثمارگر بورژوازی و
فئودالهای آریستوکرات به توافق و تفاهم
رسیدند و در حکومت شریک شدند.
در
جریان تکامل جامعه سرمایهداری بسیاری
از آریستوکراتها خود را با شرایط جدید
تطبیق داده و همه به سرمایهداران بزرگ
مبدل شدند.
اینک
در مباحث اجتماعی لفظ آریستوکرات به معنای
عام قشر فوقانی صاحب امتیاز و دارای نفوذ
از یک طبقه یا گروههای اجتماعی که از
حقوق و امکانات ویژه برخورداند به کار
میرود.
عبارت
«آریستوکراسی
کارگری»
اصطلاحاً
درباره آن قشری از کارگران در کشورهای
سرمایهداری به کار میرود که از سودهای
بسیار کلان انحصاری سهمی میبرند و از
توده کارگران جدا هستند و محصول نفوذ
ایدئولوژیک و سیاسی سرمایهداری در بین
پرولتاریا میباشند.
پنجشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۵
ليلا پهلوی
لیلا
پهلوی (۷
فروردین ۱۳۴۹ -
۲۰
خرداد ۱۳۸۰)
کوچکترین
فرزند محمدرضا پهلوی آخرین پادشاه ایران
و فرح پهلوی بود.
خانواده
لیلا
پهلوی در تهران به دنیا آمد.
وی
کوچکترین خواهر رضا پهلوی، علیرضا
پهلوی، فرحناز پهلوی و خواهر ناتنی شهناز
پهلوی بود.
او
در سال ۱۳۵۷ از ایران و در حالی که تنها
۸٫۵ سال داشت ، مجبور به ترک ایران به
همراه خانوادهاش و زندگی در خارج از
کشور شد.
تحصیلات
و زندگی در تبعید
لیلا
پهلوی پس از پایان تحصیلات دوران ابتدایی،
تحصیلات عالی خود را در ایالات متحده
آمریکا و در دانشگاه براون در رشته ادبیات
تطبیقی با گرایش زبان آلمانی و فلسفه
اسکاندیناویایی به اتمام رساند.
لیلا
پهلوی زبانهای فارسی، انگلیسی و فرانسوی
را روان صحبت میکرد.
وی
به رباعیات عمر خیام علاقه داشت و حتی به
ترجمه اشعار رومی به زبانهای انگلیسی
و فرانسوی اشتغال داشت.
لیلا
پهلوی به فرهنگ ایران، از جمله شعر و
ادبیات و هنر ایران علاقهمند بود و برخی
آثار هنری ایرانی را گردآوری میکرد.
لیلا
پهلوی همچنین از حمایتکنندگان مالی
دانشنامه ایرانیکا بود.
لیلا
پهلوی، یک سال قبل از مرگش در مصاحبهای
با یک مجله اسپانیایی در مورد علاقهاش
به ایران و فرهنگ ایرانی گفته بود:
«من
تقریبا همه زندگیم را در خارج سپری کردهام،
اما همچنان ایرانی ماندهام، گویی
هیچگاه از کشورم دور نبودهام».
افسردگی
و مرگ
لیلا
پهلوی در حالی که نزدیک به ۹ سال داشت،
مجبور به فرار ایران و زندگی در خارج شد.
در
خارج شاهد مرگ پدرش و حوادثی بود که برای
خانوادهاش در سالهای اولیه انقلاب
ایران پیش آمد.
خاطرات
تلخ از رویدادهای تلخ زندگیاش وی را به
بیماری افسردگی مبتلا کرد.
در
سن ۳۱ سالگی، در اتاقش در هتل لئونارد
واقع در مرکز شهر لندن، با مصرف بیش از
اندازهٔ قرصهای خوابآور خودکشی کرد.
علت
مرگ وی خودکشی با مصرف حدود ۲۷۰ قرص
خوابآور شناخته شد.
وی
در زمان مرگ ۳۱ سال داشت و مجرد بود.
در
تاریخ ۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۰۱ میلادی، لیلا پهلوی
در کنار مدفن مادربزرگش فریده قطبی در
گورستان پاسی در شهر پاریس دفن شد.
در
مراسم تدفین وی بسیاری از اعضای خاندان
پهلوی و عدهٔ زیادی از ایرانیان فراری
شرکت داشتند.
شنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۹۵
زمان مرگ چه حسی به ما دست می دهد؟
sky
news : احتمالاً
بسياری از ما در مورد اين كه هنگام مرگ با
چه احساسی ممكن است روبرو شويم فكر
كردهايم.
دانشمندان
اين موضوع را مورد بررسی قرار داده و
حقايقی در مورد آن كشف كردهاند.
اين حقايق كه در مجله New Scientist انتشار يافتهاند، شيوههای مختلفی را كه يك فرد ممكن است جان خود را از دست دهد، مورد بررسی قرار دادهاند. اين شيوهها موارد مختلفی نظير سوختن، غرق شدن و بريده شدن سر را در بر می گيرد.
گفتنی
است محققان اين يافتهها را با استفاده
از پيشرفتهای علوم درمانی و تجربيات
بازماندگان خوششانس به دست آوردهاند.
بنا
بر نتايج اين گزارش، علت مرگ در موارد
مختلف معمولاً نرسيدن اكسيژن كافی به مغز
عنوان شده است.
اما
در صورتی كه اطلاعات بيشتری نياز باشد،
در ادامه مطلب پارهای از نتايج تحقيقات
پژوهشگران آورده شده است.
غرق
شدن
نخست،
ترس و وحشت قربانيان را فرا می گيرد و
آنها تلاش می كنند تا نفس خود را حبس
كنند.
اين
فرآيند حدود ۳۰ تا ۹۰ ثانيه به طول می
انجامد.
نجات
يافتگان می گويند زمانی كه آب وارد ششها
می شود، حسی «سخت
و دردآور»
تجربه
كردهاند اما اين حس به سرعت جاي خود را
به «آرامش
و راحتی»
می
دهد.
نبود
اكسيژن سبب از دست رفتن هوشياری، توقف
قلب و مرگ مغز می شود.
حمله
قلبی
احساس
درد و فشار شديد در قسمت سينه، معمولترين
نشانه در اين نوع مرگ است.
اين
امر بدان دليل اتفاق می افتد كه ماهيچه
های قلب در حال تقلی برای دسترسی به اكسيژن
هستند.
اختلال
در ضربان عادی قلب، از كار افتادن آن را
به دنبال خواهد داشت.
از
دست رفتن هوشياری حدود ۱۰ ثانيه طول می
كشد و مرگ دقايقی بعد فرا خواهد رسيد.
از
دست رفتن خون
هر
فرد كه ۱.۵
ليتر از خون خود را از دست دهد، احساس ضعف
و تشنگی در او به وجود خواهد آمد.
زمانی
كه ۲ ليتر از خون بدن از دست رفته باشد،
احساس سرگيجه در افراد غالب می شود و پس
از آن فرد از هوش میرود.
برق
گرفتگی
برقی
گرفتگی خانگی ممكن است قلب را از كار
بيندازد و پس از ۱۰ ثانيه فرد را بی هوش
كند.
اين
موضوع در مواردی همچنين ميتواند منجر
به از دست رفتن فوری هوشياری شود.
اين
در حالی است كه ادعاها حاكی از آن است كه
برخی زندانيان كه توسط صندلی الكتريكی
اعدام شدهاند، در اثر خفگی جان خود را
از دست دادهاند.
سقوط
از ارتفاع
نجات
يافتگان سقوط آزاد اغلب اين مورد را گزارش
كردهاند كه گذشت زمان كند می شود.
مطالعه
بر روی ۱۰ نفر از افرادی كه از روی پل
Golden
Gate در
سانفرانسيسكو خودكشی كرده بودند، نشان
داد كه اكثر آنها به صورت آنی فوت
كردهاند.
اعدام
(آويزان
شدن از طناب)
مجازاتهايی
كه در برخی كشورها برای مجرمين در نظر
گرفته می شود و يا خودكشی از اين طريق،
باعث مرگ شخص از طريق خفگی می شوند.
اين
عمل ممكن است فرد را ظرف ۱۰ ثانيه بی هوش
كند اما در صورتی كه طناب به شيوهای درست
بسته نشده باشد، اين فرآيند ممكن است
دقايق زيادی طول بكشد.
آتش
سوختگی،
درد شديدی را منجر می شود و حساسيت پوست
را به درد افزايش می دهد.
محققان
می گويند پس از تخريب عصبهای سطحی،
مقداری از درد ممكن است كاهش يابد اما نه
زياد.
اما
مرگ در آتشسوزی اكثراً به دليل استنشاق
گازهای سمی و خفگی حادث می شود.
بريده
شدن سر
بريده
شدن سر می تواند سريع و بدون درد باشد اما
به نظر می رسد پس از صدمه ديدن نخاع،
هوشياری همچنان برای مدت كمی ادامه دارد.
محققان
می گويند مغز ممكن است همچنان به فعاليت
خود برای مدت ۷ ثانيه ادامه دهد.
گزارش
ها از اعدامهای گيوتين در فرانسه حاكی
از آن است كه چشمها و دهان برخی قربانيان
به مدت ۳۰ ثانيه از خود حركت نشان می
دادهاند.
چهارشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۹۵
ماست مالی کردن
ما
ایرانیان عادت داریم سخن مان را با آراستن
به انواع ضرب المثل ها و حکایت ها به مخاطب
منتقل کنیم.
کمتر
کسی را می توان سراغ گرفت که در گفت وگوهای
روزانه از یک یا چند ضرب المثل و حکایت
استفاده نکند و با کمک آنها منظور خود را
برای طرف مقابل روشن نکند.
نکته
جالب توجه در این میان آن است که بیشتر
فارسی زبانان از ریشه و دلیل راه پیدا
کردن اغلب اصطلاحات رایج در فرهنگ خود بی
خبرند. «ماست
مالی کردن»
یکی
از این اصطلاحات رایج و البته محبوب است
که برخلاف تصور همگانی، دیر زمانی از راه
یافتن آن به فرهنگ گفتاری ما نمی گذرد.
این
اصطلاح از اواخر دهه دوم قرن حاضر، یعنی
از سال ۱۳۱۷ وارد فرهنگ ما شده است.
شادروان
محمد مسعود، در دهه ۲۰ خورشیدی در روزنامه
مردامروز در توضیح اصطلاح «ماست
مالی کردن»
می
نویسد: «هنگام
عروسی محمدرضا شاه پهلوی و فوزیه، خواهر
ملک فاروق پادشاه وقت مصر چون مقرر بود
میهمانان مصری و همراهان عروس
به
وسیله راه آهن جنوب تهران وارد شوند از
طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده
بود که دیوارهای تمام دهات طول راه و خانه
های دهقانی مجاور خط آهن را سفید کنند.
در
یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود بخشدار
دستور می دهد با کشک و ماست که در آن ده
فراوان بود دیوارها را موقتاً سفید نمایند
و به این منظور متجاوز از یک هزار و دویست
ریال از کدخدای ده گرفتند و با خرید مقدار
زیادی ماست کلیه دیوارها را ماست مالی
کردند.»
به
گفته مسعود این رویداد تا مدت ها موضوع
اصلی طنز و شوخی های محافل و مجالس ایرانیان
بود.
شنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۹۵
تاریخچه مالیات در ایرانِ پیش از اسلام
در
سنگ نوشته های هخامنشیان به کلمه باجی(baji)
برمی
خوریم که برابر با واژه مالیات است که
امروزه بکار می بریم.
کلمه
دیگری که در آن زمان به این معنی بکار می
رفته کلمه خراگ (خراج)
است.
نظر
به اینکه مالیات اصلی را باژ یا باجی (باج)
می
نامیدند، کلمه خراگ (خراج)
می
بایستی مربوط به هدایا و ارمغان هایی بوده
باشد که مردم به میل و رغبت خود می پرداختند.
یعنی
همان «دورای»
یونانی
با این تفاوت که در زمان داریوش بزرگ،
زمان پرداخت آن مشخص و معین شد.
کسنوفون
(گزنفون)
در
مورد اقدامات کوروش در زمینه خراج و مالیات
می نویسد:
"چون
(کوروش)
برای
نگهداری و بهسازی امپراطوری بزرگی که
بنیاد نهاده بود نیاز به توان مالی بسیار
و نقدینگی فراوانی داشت بنابراین اصلاح
وضع مالی مردم و وصول مالیات منظم را در
صدر امور پادشاهی خود قرار داد."
مالیات
در ایران روزگاران هخامنشی در زمان
جهانداری داریوش بزرگ از نظم و ترتیب
بهتری برخوردار گردید.
کشورهای
پیرو این شاهنشاهی بزرگ که به منزله استانی
در آن روزگار بشمار می رفتند به فراخور
جمعیت، موقعیت، محصول، صادرات و توان
مالی، مقداری جنس، مبلغی نقد یا شمش هایی
از طلا و نقره می پرداختهاند و استانداران
(خشتره
پاونها)
نیز
مسئول ستاندن و پرداخت آن بودهاند.
دکتر
احتشام می گوید از آنجاییکه هدف داریوش
بزرگ فقط گرفتن مالیات و انباشت آن در
خزانه نبود، پس از برقراری شاهنشاهی ایران
و توسعه مرزهای آن و ورود اقوام گوناگون
در امپراتوری ایران، تاسیس یک دستگاه
وصول مالیات و تصویب قوانین به منظور
تنظیم امور شهرنشینها و اداره اقتصادی
کشور بایسته به نظر می رسید.
داریوش
بزرگ پس از بررسی و ثبت زمینها و املاک و
تعیین مقدار مالیاتی که به هر کس تعلق می
گرفت، زمینها را به بخشهای کشاورزی که
پارسنگ (parasang)
می
نامیدند تقسیم کرد و هر پرسنگ(فرسنگ)
وادار
به پرداخت مبلغ معینی مالیات در سال گردید.
البته
این مالیات به فراخور مقدار محصولی بود،
که هر دهیاوه در سال بدست می آورد و آن
بوسیله فرماندار گردآوری و به خزانه ها
فرستاده می شد.
در
زمان داریوش وضع مالیاتها عادلانه و بر
اساس ممیزی دقیقی بود که در تمام کشورهای
وابسته و پیرو بوسیله خود داریوش تقسیم
بندی و پایه گذاری شده بود.
مانند
این ممیزی بیش از دو هزار سال بعد در
انگلستان عملی شد.
این
ممیزی همگانی مالیاتی یکی دیگر از دلایل
نامداری و نبوغ داریوش به عنوان شاهنشاهی
اندیشمند و شایسته است.
در
این مورد پلوتارک می نویسد، هنگامی که
داریوش مالیات جنسی و نقدی وضع می کرد،
بازرسانی را پنهانی به استانها می فرستاد
تا ببیند مالیات گفته شده برای مردم قابل
پرداخت و پذیرفته شده می باشد یا خیر و با
وجود آنکه فهمید که در اندازه توانایی
مردم است باز آن را به نیمه کاهش داد.
داریوش
نه تنها یک قانونگذار و یک سازمان دهنده
بود، بلکه با اندیشه روشنی که داشت، یک
اقتصاد دادن برجسته نیز بشمار می رفت.
داریوش
اول داریوش بزرگ به خوبی درک کرده بود که
کامیابی و سعادت یک ملت و در نتیجه دوام
و بقای سلطنت بر پایه اقتصادی سالم استوار
است.
او
دریافته بود که نخستین شرط پایداری کشور
برقراری قانون و سامانه در امور اقتصادی
است.
بر
اساس همین خردورزی بود که پیمانه ها را
بر پایه درستی گذاشت و آن سیستم پولی را
که پیش تر نیز وجود داشت بهبود بخشید.
بنا
بر عقیده ای که همگانی شده و برآمده از
نظر یاد شده است برپایی یک سامانه (سیستم)
مالیاتی
و گسترش آن در سراسر قلمرو شاهنشاهی
هخامنشی از نوآوریهای داریوش است.
نوآوریهای
داریوش در زمینه امور مالی بنا به نوشته
دکتر احتشام بقرار زیر است:
۱-
داریوش
به همه خشاسه پاوه ها (شهر
نشین ها)،
فرمان داد تا مالیاتی را که وصول می کنند
از نوع شمش باشد.
پیش
از داریوش شهرب نشینها خواه دارای کان
(معدن)
طلا
باشند یا نباشند بایستی مالیات خود را به
صورت شمش طلا بپردازند و مناطقی که دارای
این فلز نبودند می بایستی اجناس خود را
با فروش آنها به وجه نقد تبدیل کنند و
مالیات خود را نقداً به خزانه سلطنتی
بپردازند همین امر موجب شد که تحول بزرگی
در زمینه امور اقتصادی پدید آید و از این
نظر پیشرفت های شایانی در مناطق مختلف
امپراطوری به وقوع بپیوندد.
۲-
داریوش
بیشتر نسبت به مالیات مالیات نقدی تمایل
نشان می داد تا به مالیات جنسی.
۳-
داریوش
مقدار مالیات مالیات را که هر دهیاوه می
بایست بپردازد خود تعیین می کرد مثلاً
برای بابل یک هزار تالان، برای مصر هفتصد
تالان، برای لودیا پانصد تالان و...
مالیات
در نظر گرفته شده بود.
البته
روشن است که پیش از مقرر شدن مقدار مالیات
هر دهیاوه، به فرمان این شاهنشاه از وضع
هر یک از آنها درباره مقدار و نوع کالا،
تولید و چگونگی آب و هوا و عوامل دیگری که
موثر در امور تولیدی هستند اطلاعات لازم
بدست می آمد تا به ساکنان ستمی نشود و
مالیات از روی دادگری و سزاواری ستانده
شود.
بدین
گونه مقصود داریوش عبارت بوده است از:
الف)
جلوگیری
از زورگویی خشاسه پاوه ها در اضافه کردن
مبلغ مالیات به منظور خشنودی شاهنشاه
ب)
جلوگیری
از کم کردن آن به منظور بدست آوردن محبوبیت
و در پرتو این محبوبیت برانگیختن مردم بر
ضد حکومت مرکزی.
۴-
داریوش
بزرگ افزون بر تعیین مبلغ مالیات هر شهرب
نشین به نسبت درآمد و آب وهوای آن منطقه،
مقدار هدایایی را که به نام خراگ (دورا)
از
طرف اعراب و حبشیها و کولخسیها پرداخت می
شد مشخص کرد.
۵- داریوش
نه فقط پرداخت مالیات مالیات و هدایا را
دارای شرایط و مقررات کرد بلکه یک سازمان
دارایی که دارای شاخه هایی گوناگون بود
نیز بوجود آورد.
این
دستگاه با شرایط و قوانین معینی اداره می
شده است و اجرای مقررات آن در هر دهیاوه
شاهنشاهی به استاندار واگذار می گردیده
است.
مالیات
هایی که داریوش در زمان سلطنت خود بر پا
نمود تا آخرین دوران حکومت هخامنشیان بی
تغییر باقیماند.
پس
از آن در زمان ساسانیان گرفتن مالیات صورت
کاملتری بخود گرفت و سه نوع مالیات به
نامهای زمین، سرشماری و سرانه دریافت می
شد.
منبع:
حسابداری
مالیاتی، ابراهیمی مند مهدی و مصطفوی
مندی سمیرا-
انتشارات
آوای کلک-
چاپ
۱۳۸۸ صفحه ۲۰ و ۲۱
احتشام
مرتضی.
ايران
در زمان هخامنشيان.
تهران:
شركت
سهامی كتابهای جيبی،
پنجشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۹۵
کاوه آهنگر نماد ظلم ستیزی ایرانیان
مرداس
از فرمانروايان قدرتمند عربی بود که پسری
بد گوهر و بد ذات به نام ضحاک داشت.
ضحاک
با همفکری شيطان که در لباس پيرمردی
خيرخواه بر او آشکار ميشود، پر انگيزه به
کشتن پدر و رسيدن به قدرت و فرمانروايی
ميشود و پدرش را که در حال نيايش از پای
در می آورد.ضحاک
اين چنين بر تخت شاهی و فرمانروايی نشست
ميکند و
كاوهی
آهنگر، سردار بزرگی که روحیه ظلم ستیزی
را در ایرانیان گسترش داد
رمز
و راز و در پرده سخن گفتن، درونمايه زبان
اسطوره ای است.
اين
زبان ذهن انسان را از ظاهر به باطن معطوف
ميکند و از گذشته ها به حال و از حال به
آينده توجه ميدهد و به درستی که بيانگر
آرزوها ايده آل ها و آرمانهای يک قوم است.
اسطوره
ها غايت آرزوهای اقوام و آنچه ايشان به
آن عشق ميورزند و دوست ميدارند را تعريف
ميکند. شناخت
اسطوره ها شناخت آرمانهاست و بی شک کاوه
آهنگر از پرآوازه ترين اسطوره های پارسيست.
ماجرای
ضحاک ماردوش از شنيدنی ترين داستانهای
شاهنامه اثر فردوسی ، اين بزرگ مرد آزاده
ايرانی است که در آن به کاوه آهنگر اشاره
ميشود و فردوسی اين شخصيت را دوباره
ميپروراند تا امروز ما از آزادگی و دادگری
کاوه درس بگيريم و زير پرچم ستم و بيداد
نرويم. باهم
به مروری کوتاه بر اين داستان ميپردازيم.
چو
کاوه برون شد ز درگاه شاه بر
او انجمن گشت بازارگاه
همی
بر خروشید و فریاد خواند جهان را
سراسر سوی داد خواند
از
آن چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم درای
همان
کاوه آن بر سر نیزه کرد همانگه
ز بازار برخواست گرد
( فردوسی
بزرگ )
مرداس
از فرمانروايان قدرتمند عربي بود که پسری
بد گوهر و بد ذات به نام ضحاک داشت.
ضحاک
با همفکری شيطان که در لباس پيرمردی
خيرخواه بر او آشکار ميشود، پر انگيزه به
کشتن پدر و رسيدن به قدرت و فرمانروايی
ميشود و پدرش را که در حال نيايش از پای
در می آورد.ضحاک
اين چنين بر تخت شاهی و فرمانروايی نشست
ميکند و به مدت هزار سال حکم رانی ميکند.
دوران
حکومت ضحاک دورانی تيره و سياه بود.
خرافات
و گزند بر خرد و راستی چيره گر شده بودند
و بيداد و پليدی ايران زمين را فرا گرفته
بود. شيطان
روزی در لباس آشپز به دربار می آيد.
بعد
از اينکه چيره دستی شيطان در خواليگری بر
درباريان آشکار ميشود وی را به آشپزخانه
دربار راه می يابد.
شيطان
پاداش خود را برای مهارتش در خواليگری
بوسه زدن بر شانه های پادشاه-
ضحاک
ميخواند و درباريان به وی اجازه ميدهند
که شانه های ضحاک را ببوسد.
از
جای بوسه ای که شيطان بر شانه های ضحاک
ميزند دو مار ميرويند.
ضحاک
درمانده به دنبال پزشک بود که شيطان اين
بار در لباس پزشک برای تيمار وی آشکار شده
و به او ميگويد که بايد هر روز مغز دو جوان
را برای آن دو مار پخت کنند و به آنان
بخورانند.
دژخيمان
ضحاک برای زنده نگاهداری ماران ضحاک
روزانه دو جوان را از پارسيان بر ميگزيدند
و ميکشتند.
اين
کشتار بر پارسيان گران افتاد و دو دليرمرد
يکی ارمايل و ديگري گرمايل به چاره انديشی
بر آمدند.
بعد
از راه يابی به دربار ضحاک به خواليگری
پرداختند.
چون
دژخيمان دو جوان به نزد ايشان می آوردند
يکی را رهايی ميدادند و به او بز و ميش
ميدادند تا راه دشت و کوه را پی گيرند و
دوباره به دست دژخيمان ضحاک نيافتند.
به
گفته فردوسی کردهای امروزی از همان تخمه
و نژاد از همان جوانان نجات يافته از دست
دژخيمان ضحاک به دست دو خواليگر پارسی
هستند.
خواليگران
به ناچار جوان ديگر را قربانی ميکردند و
به مارهای ضحاک خوراکی از مغز انسان و
گوسفند ميدادند.
بنابر
اين شمار قربانيان مارهای ضحاک از شصت
نفر در ماه به سی نفر در ماه رسيد.
شبی
ضحاک که در کنار ارنواز يکی از دختران
جمشيد-پادشاه
ايران زمين قبل از ضحاک که وی به نزد خود
آورده بود خوابيده بود، که خوابی آشفته
وی را با نعره ای از خواب پرانيد.
ضحاک
رويای خود را چنين بازگو ميکند که سه مرد
جنگی به وی حمله بودند، و او را کت بسته
در مقابل مردم به سوی دماوند ميراندند.
اختر
شناسان و موبدان را از ترس يارای تعبير
خواب ضحاک نبود، اما سرانجام به او گفتند
که تاج و تخت او دير نخواهد پاييد.
چون
فريدون بالغ شود و به مردی رسد با گرز
پولادين و گاونشانش را که نشان خاندان
اثفيان است بر سر تو خواهد کوبيد و تورا
به خواری خواهد بست و بر تخت تو خواهد
نشست. ضحاک
پرسيد کينه او از چيست؟ و به او گفتند که
پدر فريدون و گاوی به نام برمايه که دايه
او نيز باشد به دست تو کشته خواهند شد و
اين کشتار تو کينه ای سخت بر دل فريدون
خواهد افکند.
ضحاک
با شنيدن اين سخنان از هوش رفت و از آن روز
به بعد ديگر آرام و قرار نداشت و هراسيمه
به دنبال فريدون ميگشت تا او را نيست کند.
آبتين پدر فريدون در هنگام گريز به دست دژخيمان ضحاک کشته ميشودو فرانک مادر فريدون وی را در روستای ورک در ناحيه لاريجان مازندران به دنيا می آورد. فرانک هراسان فريدون را به نگهبان مرغزاری ميسپارد و از او ميخواهد که فريدون را تيمار کند. فريدون سه سال از برمايه گاوی که هر موی او همچون طاووس نر از يک رنگ بود شير ميخورد، تا اينکه همه جا صحبت از اين گاو ميشود و ضحاک از اين مکان آگاه ميشود. پس فرانک به دنبال فريدون می آيد و اورا به البرز کوه ميبرد تا از گزند ضحاک به دور باشد. فريدون در البرز کوه به دست پيرمردی سپرده ميشود تا اورا پدر و نگاهبان باشد. ضحاک در اين ميان به آن مرغزار ميرود و برمايه را ميکشد و خانه آبتين را به آتش اهريمنی خويش ميسوزاند.
فريدون
بعد از شانزده سال سراغ مادرش را ميگيرد
و از البرز کوه به نزد فرانک می آيد تا از
او در مورد خودش سوال کند.
فرانک
برای او تمامی آنچه بر ايشان گذشته داستان
ميکند و به او ميگويد که پدرش آبتين خردمندی
بی آزار از نژاد تهمورث بوده و از نسل
پادشاهان بوده است و به دست ضحاکيان کشته
و از مغزش برای ماران ضحاک خورش درست شده
است. فريدون
بعد از آگاهی يافتن از سرگذشت خود بسيار
خشمگين ميشود و به مادر ميگويد که شمشير
بر دست خواهد گرفت و ضحاک را از تخت پايين
خواهد کشيد، اما مادر به او هشدار ميدهد
که ضحاک قدرتمند است و سپاهي بزرگ و نيرومند
دارد و از او ميخواهد که جهان را با بينشي
فراتر از بينش جواني اش ببيند تا سر خود
را بيهوده و به خامی بر باد ندهد.
ضحاک
همچنان از فريدون هراسان بود و از هراس
وی شب و روز نداشت.
سرانجام
برای مشروعيت بخشيدن به حکومت اهريمنی
خويش بزرگان و مهتران را فراخواند و از
آنان خواست که بر نوشته ای گواهی دهند که
ضحاک جز نيکی و داد نجسته و نخواسته است.
بزرگان
و پيران در حال گواهی دادن بودند که به
ناگاه فريادی از ميان جمعيت برميخيزد و
جمعيت را خروش و هم همه ای می افتد.
کاوه
آهنگر به ضحاک ميخروشد که من کاوه دادخواه،
آهنگری بی آزار هستم و تورا نيکخواه و
دادگر نميدانم.
کاوه
با جسارت به ضحاک ميگويد که اگر تو پادشاه
هفت کشوری چرا همه رنج و سختی آن بر گردن
ماست؟. وی
به ضحاک ميخروشد که مغر فرزندان من خوراک
ماران تو شده اند و اکنون هم يکی از پسران
من در نزد تو گرفتار است.
ضحاک
که هرگز نمی انديشيد مردی با چنين زهره و
گفتاری به وی آنچنان بخروشد، سراسيمه
دستور ميدهد فرزند وی را آزاد کنند و به
وی بازگردانند.
کاوه
روی به پيران و بزرگان که در حال گواهی
دادن به دادگری ضحاک بودن ميکند و ميخروشد
که شما دل به ضحاک سپرده ايد و ز يزدان
ترسی به دل و شرمی به سر نداريد و بسوی
دوزخ روانه ايد که ايگونه نادادگرانه
گواه بر دادگری ضحاک ميشويد.
کاوه
ميگويد من نه بر اين گواهی پوچ گواهی ميدهم
نه از ضحاک هراسی دارم و گواهی را پاره
کرده بر زير پای می افکند و از مجلس خارج
ميشود.
اطرافيان
ضحاک تعجب زده از وی ميپرسند که چرا به
کاوه هيچ نگفت و به او اجازه چنين جسارتی
را داد، اما ضحاک می گويد گفتار کاوه
آنچنان او را هراسان و آشفته کرد که تو
گوئی کوهی آهنين ميان من و او پديد آمد و
من نتوانستم هيچ بگويم.
پس
از آنکه کاوه از مجلس ضحاک خارج شد مردم
به دور وی گرد آمدند.
کاوه
برخروشيد و آواز دادخواهی سرداد و مردميان
را به دادخواهی و ظلم ستيزی فراخواند.
کاوه
پيشبند چرمی آهنگری خود را به در می آورد
و بر سر نيزه ای ميکند.
نيزه
ای که بر آن چرم آهنگری کاوه قرار داشت در
فرهنگ فارسی به درفش کاويانی نامدار است
و نشانه وطنپرستی و ناسيوناليسم ايرانی
است. کاوه
از مردم ميخواهد که فريدون را حمايت کنند
و بر ضحاک بشورند.
همان
چرم بر نيزه بی ارزش سبب خير شد و ضحاکيان
را از دادخواهان جدا کرد.
مردم
به نزد فريدون رفتند و فريدون چرم برنيزه
را به فال نيک گرفت و به ابريشم روم و
زربافت و گوهرهای سرخ و زرد و بنفش بياراست.
از
آن پس هر کس به پادشاهی ايران زمين ميرسيد
درفش کاويای را با گوهری نو می آراست.
فريدون
چون روزگار را بر ضحاک آشفته ميبيند کلاه
کيانی به سر ميکند و نزد مادر می آيد به
او ميگويد که به سوی ميدان خواهد رفت و از
مادر ميخواهد که برايش نيايش کند.
فرانک
فريدون را به دادار پاک می سپارد و از او
ميخواهد که فرزندش را از بدی و پليدی به
دور نگه دارد.
فريدون
به دو برادر خود کيانوش و شادکام ميگويد
که روز پيروزی دور نيست و تاج تهمورث و
جمشيد را باز پس خواهيم گرفت، و ايران را
دوباره پر از داد خواهيم کرد.
فريدون
آهنگران را فرا ميخواند و نقش گرزی گاو
نشان را برروی خاک مينگارد تا ايشان از
روی آن نگارش گرزی گاونشان برايش بسازند.
آهنگرانی
چيره دست گرز گاونشانی را برای فريدون
ميسازند.
در
خرداد روز (روز
ششم ماه)
فريدون
با سپاهيان به جنگ ضحاکيان ميرود.
از
اروند رود ميگذرد به دژ ضحاک در بيت المقدس
ميرسد و بدان راه ميابد اما ضحاک را نمی
يابد، زيرا وی برای اينکه پيشگويی فالگيران
درست از آب در نيايد به هندوستان رفته
بود. کندرو
دست نشانده ضحاک در بيت المقدس می آيد و
فريدون را می ستايد، اما شبانه راه هندوستان
به پيش ميپگيرد و به نزد ضحاک ميشود.
ضحاک
را از آنچه بر او رفته آگهی ميدهد.
ضحاک
با سپاهی از بيراهه به دژ می آيد اما به
اسارت فريدون در می آيد.
به
فريدون الهام ميشود که وقت نيستی و نابودی
ضحاک هنوز فرانرسيده، پس اورا دست بسته
و خوار به لاريجان و سپس البرزکوه ميبرد
و در غاری که بن آن ناپيدا بود می آويزد.
روز
پيروزی فريدون بر ضحاک روزيست که جشن
مهرگان در آنروز برگذار ميشود.
مهرگان
جشنی است که در آن سپيدی بر سياهی و جهل
پيروز ميشود و روزيست که ايرانيان آزادی
و رهايی از ستم ظالمان و ضحاکيان و پيروزی
نيکی بر پليدی را جشن ميگيرند.
پيرامون
كاوه آهنگر از حكيم ابوالقاسم فردوسی
طوسی :
خروشيد
و زد دست بر سر ز شاه كه
شاها منم كاوه دادخواه
يكى
بي زيان مرد آهنگرم
ز شاه آتش آيد همى بر سرم
تو
شاهى و گر اژدها پيكرى
ببايد بدين داستان داورى
كه
گر هفت كشور بشاهى تراست چرا
رنج و سختى همه بهر ماست
شماريت
با من ببايد گرفت بدان
تا جهان ماند اندر شگفت
مگر
كز شمار تو آيد پديد
كه نوبت ز گيتى بمن چون رسيد
كه
مارانت را مغز فرزند من
همى داد بايد ز هر انجمن
سپهبد
بگفتار او بنگريد
شگفت آمدش كان سخنها شنيد
بدو
باز دادند فرزند او
بخوبى بجستند پيوند او
بفرمود
پس كاوه را پادشا
كه باشد بر ان محضر اندر گوا
چو
بر خواند كاوه همه محضرش
سبك سوى پيران آن كشورش
خروشيد
كاى پاى مردان ديو
بريده دل از ترس گيهان خديو
همه
سوى دوزخ نهاديد روى
سپرديد دلها بگفتار اوى
نباشم
بدين محضر اندر گوا
نه هرگز بر انديشم از پادشا
خروشيد
و برجست لرزان ز جاى
بدرّيد و بسپرد محضر بپاى
گرانمايه
فرزند او پيش اوى ز
ايوان برون شد خروشان بكوى
مهان
شاه را خواندند آفرين
كه اى نامور شهريار زمين
ز
چرخ فلك بر سرت باد سرد
نيارد گذشتن بروز نبرد……
دوشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۹۵
تمساح پوزه کوتاه ایرانی (گاندو)
نام
علمی :
Crocodyluc Palustris
نام
انگلیسی:
persian crocodile
نام
فارسی:
تمساح
پوزه کوتاه ایرانی (گاندو)
پراکندگی
خزندگان
از جمله جانوران ارزشمندی هستند كه نقش
مهمی را در تعادل چرخه طبيعت به عهده
دارند.
از
ميان حدود ۲۰۰ گونه خزنده كه در كشورمان
شناسايی شده گونه كروكوديل از ارزش خاصی
برخوردار است.
راسته
كروكوديلسانان (Crocodylia)
در
ايران تنها دارای يك خانواده به نام
كروكوديليا (Crocodyliae)
و
يك گونه تمساح پوزه كوتاه ايرانی يا تمساح
تالابی (Crocodyluc
Palustris) میباشد.
اهميت
اين گونه منحصر به فرد از آن جهت است كه
تنها زيستگاه آن محدود به منطقه جنوب شرقی
بلوچستان میشود و چون اهالی محل نام
«گاندو»
را
برای اين حيوان برگزيدهاند، سازمان
حفاظت محيط زيست جهت حراست و مراقبت از
زيستگاههای طبيعي آن، مناطق فوق را تحت
عنوان «منطقه
حفاظت شده گاندو»
تحت
مديريت خود دارد.
وسعت
اين منطقه بر اساس جديدترين اطلاعات
ماهوارهای بالغ بر ۴۶۵ هكتار بوده و
دارای رودخانههای مهمی همچون سرباز،
باهوكلات و كلاجو میباشد.
در
اين روخانهها بركههايی وجود دارد كه
هر كدام توسط يك يا چند تمساح اشغال شده
و با توجه به موقعيت آن، اسم خاصی دارد.
معروفترين
بركههای موجود در منطقه عبارتاند از:
بركه
فيروزآباد، بركه آزادی، بركه درگس، بركه
كهير برز، بركه هوت كت، بركه شيرگواز،
بركه باهو كلات، بركه پير سهراب، بركه
زير سد پيشين، بركه جنگل، بركه پلنگی و
...
و
درياچه سد پيشين.
بسياری
از گودالهای آب كه اهالی روستايی به نام
«هوتك»
میگويند.
در
خلال سالهای ۷۷ تا ۸۳ به دليل بحرانهای
خشكسالی، خشك شد و منجر به مرگ و مير
تعدادی از اين جانوران ارزشمند گرديد به
طوری كه مامورين محيط زيست مجبور به
زندهگيری و انتقال تعدادی از آنها به
مكانهای مناسب شدند.
بر
اساس سرشماری كه در سال ۸۲ انجام گرديد.
تعداد
كروكوديلهای ايرانی را نزديك به ۳۰۰
عدد تخمين زدهاند كه پر تراكمترين
بخش، منطقه پيشين و جكيگور بوده كه در
درياچه سد پيشين نزديك به ۱۰۰ عدد مشاهده
شده است.
به
هر حال آنچه كه دارای اهميت میباشد آن
است كه اتحاديه بينالمللی حفاظت از
طبيعت و منابع طبيعی اين گونه را به لحاظ
ارزش و تعداد نادرشان در آخرين طبقهبندی
خود در سال ۲۰۰۵ جزو گونههای آسيبپذير
اعلام نموده است.
البته
اين گونه به جز در جنوب شرقی ايران در
كشورهای نپال، پاكستان، هندوستان،
بنگلادش، سريلانكا و احتمالاً بخشهايی
از چين نيز وجود دارد كه بيشترين تعداد
آن از شبه قاره هند گزارش شده است.
زيستگاه
طبيعی
در
نواحی رودخانهای به ويژه در بركههايی
كه آب آن عميقتر باشد.
تا
كنون شواهدی مبنی بر زيست كروكوديل ايران
در آبهای شور به دست نيامده است.
تغذيه
اغلب
شبها به شكار میپردازد و شبها در
اطراف رودخانه به منظور تهيه غذا جستجو
میكند، از ماهیها، پرندگان و پستانداران
اطراف رودخانه تغذيه میكند.
البته
گهگاهی به دامها، سگهای گله و حتی
انسان نيز گريزی میزند.
چند
سال پيش كشته شدن يك كودك ۶ ساله توسط
تمساح در ايران گزارش شده است و بر خلاف
جثهاش به غذای زيادی احتياج ندارد، شايد
در روز به ۵۰۰ گرم گوشت نيز قناعت مینمايد.
شكار
را بعد از گرفتن به طور كامل با آروارههای
قوی میفشارد و سپس آن را كاملاً به داخل
آب میبرد يا اين كه آن را در جوار رودخانه
يا بركه مخفی میكند.
جفتگيری
و زاد و ولد
تمساح
ايرانی معمولاً بين ۵ تا ۱۰ سالگی بالغ
میشود، اما تعداد محدودی از آنها به سن
بلوغ میرسند.
پرندگان
شغالها، روباهها بزرگترين آفات
بچههای تمساح هستند.
در
شروع فصل بارندگی تمساح ماده هنگام شب در
حاشيه شنی رودخانه گودالی به عمق تقريبی
نيم متر حفر مینمايد و در آن ۲۰ تا ۶۰
تخم میگذارد و روی آن را با شن میپوشاند.
هر
تخم در حدود ۵/۶
سانتيمتر طول و ۴ سانتيمتر عرض دارد.
تمساح
اين حفره را معمولاً هم سطح بالاترين
ميزان قابل پيشبينی آب رودخانه حفر
میكند.
پس
از تخمگذاری، كروكوديل ماده اغلب اوقات
خود را برای حفاظت از تخمها در اطراف
اين حفره میگذارند.
پس
از حدود ۶۰ روز كه زمان از تخم بيرون آمدن
نوزادان است، مادر برای اين كه احتمالاً
شنهای روی تخمها برای آنها سخت و سنگين
نباشد به كمك آنها میشتابد.
لازم
به توضيح است كه اين گونه تنها خزنده
ايرانی است كه تا اين اندازه از نوزادان
خود مراقبت به عمل میآورد.
ظاهر
كلی
توله
با طولی برابر ۲۰ تا ۲۵ سانتيمتر به دنيا
میآيد.
آنها
به رنگ زيتونی و با نوارهای تيره بر روی
دمشان و نقاط تيره رنگ در طول دو طرف بدنشان
ديده میشوند.
در
حين رشد به تدريج اين علائم محو میگردد.
كروكوديلهای
مسنتر به رنگ قهوهای روشن با علائم
تيره پراكندهای بر بدنشان هستند.
در
آرواره بالا ۱۹ دندان و در آرواره پايين
۱۵ دندان دارند (در
مجموع ۶۸ عدد میباشد).
چهارمين
دندان آرواره پايين بزرگتر از باقي است،
كه در يك حفره در بالای فك جای میگيرد.
ساختمان
دندان گاندو برای جويدن مناسب نيست، اما
شيره گوارشی آنها اسيد فراوان دارد كه
میتواند در عرض چند دقيقه هر چيزی را آب
نمايد.
سوراخ
چشم او مانند گربه بيضی شكل است و عمودی
كه نشاندهنده سازش او با طبيعت يك روكش
بیرنگ (پلك
سوم)
جهت
زير آب، و مجهز به دانهای نورافشان جهت
شكار در شب.
در
سوراخ بينی ماهيچهای وجود دارد كه آن
را در زير آب محافظت مینمايد.
گوش
او به صورت شكاف باريك در عقب چشم واقع
شده و پوستهای متحرك جهت محافظت از آن
در زير آب دارد.
در
قسمت پشت او ۴ يا ۶ رديف صفحه استخوانی
قرار دارد كه در هر رديف بين ۱۶ تا ۱۸
استخوان صفحه غضروفی و محكمی را ايجاد
نمودهاند و همچون زرهی (پشت
او را از شانه تا كمر)
میپوشانند.
قسمت
زيرينه تمساح، پوشيده از فلسهای غضروفی
ريز هستند.
در
حدود نيمی از كل بدن كروكوديل را دم قوی
اين حيوان تشكيل میدهد.
دم
مانند سكان كشتی پهن و انتهای آن را صفحات
دندانهدار استخوانی فرا گرفته است (۳۳
قطعه)
همچنين
زاييدهای نيز در جلوی آن قرار دارد كه
به جلو بردن او در آب كمك میكند.
دست
و پا بسيار كوتاه است.
۵
انگشت در هر دست و ۴ انگشت در هر پا كه با
پرده نازكی نيز پوشيده شده است.
تمساح
پوزه كوتاه ايرانی از نظر اندازه و قد يك
تمساح با جثه متوسط است.
اين
كروكوديل میتواند با طول ۴ متر نيز رشد
كند اما در محل، تمساحهای ۳ متری نيز
ندرتاً ممكن است ديده شوند.
بزرگترين
گاندو كه تا كنون مشاهده شده حدود ۶/۳
متر بوده است و در منطقهای به نام كافه
يوسف در نزديكی گرم بيت ديده شده.
شنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۹۵
با فوت و فن عطر زدن آشنا شويد
بعضی
افراد دوست دارند عطر بزنند اما بعد از
استفاده از آن، احساس رضایت نمی کنند.
این
موضوع دلایل مختلفی دارد زیرا عطرزدن هم
فوت و فن های خاص خود را دارد و اگر از بوی
عطری که دیگران می زنند خوشتان می آید،
اما وقتی خودتان عطر می زنید راضی نیستید،
شاید نکته های مهم در مورد استفاده از عطر
را نمی دانید....
عطر
ترکیبی از روغن های ضروری معطر یا ترکیب
های آروماتیک ثابت کننده و محلول هاست و
برای معطر کردن بدن استفاده می شود.
معمولا
ترکیب های اصلی عطر یا به صورت مصنوعی
ساخته یا از منابع گیاهی یا حیوانی استخراج
می شود.
داستان
عطر از اوایل تمدن بشری و عهد باستان شروع
می شود اما عطرهای مدرن و صناعی از قرن ۱۹
به بعد، پا به میدان رقابت با عطرهای طبیعی
و سنتی گذاشتند.
جالب
این است که بدانید عطرهای اولیه در مصر،
روم و ایران باستان ریشه دارند.
چگونه
عطر مخصوص خودمان را انتخاب کنیم؟
انتخاب
عطر، نشانه و نماد وضعیت کلی شخصیت آدم
هاست. عطر
افرادی که اصول عطرزدن را بلد هستند، به
نوعی مثل امضای آنهاست.
اگر
شما هم چنین تمایلی دارید، باید مراحلی
را بگذرانید تا عطر مناسبی انتخاب کنید.
اولین
گام، درک و شناخت نوع عطرهایی است که با
شخصیت شما تناسبی ندارند و اصلا با موقعیت
و مشخصات ظاهری تان، هماهنگ نیستند.
با
این شناخت می توانید عطرهایی انتخاب کنید
که شخصیت شما را کامل تر کنند نه اینکه با
خصوصیات شخصی تان منافات داشته باشند.
مثلا
اگر شخصیتی آرام و ملایم دارید، استفاده
از عطرهای تند با بوهای ماندگار، اصلا با
روحیاتتان سازگار نیست و اطرافیان را در
برخورد با شما گیج و سردرگم می کند!
مرحله
اساسی دیگر این است که عطرها و رایحه هایی
که دوست ندارید، کنار بگذارید و تحت هیچ
شرایطی حاضر نشوید از آنها استفاده کنید.
اگر
واقعا عطری را دوست ندارید یا بهتر است
بگوییم اگر از ته دل، عاشق عطری که انتخاب
می کنید، نیستید، هیچ وقت نمی توانید عطر
اصلی یا همان عطر امضایی خودتان را پیدا
کنید. اگر
عطری که انتخاب کرده اید هیچ تاثیر مثبتی
روی خودتان ندارد، پس استفاده از آن اصلا
توصیه نمی شود.
عطر
شما باید قبل از همه روی خودتان تاثیر
عمیق و مثبت داشته باشد.
سومین
مرحله که بسیار مهم و در انتخاب عطر امضایی
قابل اهمیت است، این است که عطری انتخاب
کنید که در زمره عطرها و مارک های شناخته
شده در صنعت عطرسازی باشد، بنابراین از
آزمون و خطا برای انتخاب عطر استفاده
نکنید و به عطرهایی اعتماد کنید که معتبر
باشند.
منظور
از عطر امضایی و هویتی این نیست که تا آخر
عمر فقط از یک یا دو عطر خاص استفاده کنید،
بلکه باید در طول زندگی با توجه به شرایط
و دوران خاص، عطر انتخاب کنید.
فراموش
نکنید در انتخاب عطر، فرمول نهایی به شامه
قوی شما و درک صحیح از شرایط و مد بستگی
دارد و چون عطری که انتخاب می کنید در
برقراری ارتباط با دیگران موثر است، باید
در انتخاب آن دقت و توجه داشته باشید.
اگر
بوی عطرتان دیگران را آزار دهد، مطمئن
باشید به مشکل برمی خورید.
عطری
انتخاب کنید که با رایحه طبیعی پوست بدنتان
هماهنگ باشد.
عطر
انتخابی شما هر چه باشد، باید آنقدر لطیف
و نافذ باشد که به «حریم
خصوصی»
دیگران
تجاوز نکند و در عین حال به قدر کافی دلنشین
باشد که دیگران را در اطراف شما نگه دارد.
عطر
باید شخصیت شما را بالا ببرد و در کل بر
آراستگی عمومی شما بیفزاید.
اگر
پوست شما خشک است، باید بیشتر عطر بزنید
زیرا چربی روی پوست یا خشک بودن آن می
تواند رایحه عطر را افزایش یا کاهش دهد.
وقتی
هوا سرد است نیز باید بیشتر عطر بزنید.
چون
هوای سرد، رایحه عطر را تضعیف می کند.
وقتی
می خواهید عطر جدیدی بخرید به اینکه روی
بدن دیگری چه بویی می دهد، اکتفا نکنید
بلکه روی پوست خودتان آن را امتحان کنید.
پوست
هر فرد در مورد رایحه های مختلف، واکنش
های مختلفی نشان می دهد و اثر عطر در همه
یکسان نیست.
در
طول یک سال، فقط از یک عطر استفاده نکنید.
در
فصل های مختلف، عطرهای متفاوتی بزنید تا
ببینید کدام یک در هوای گرم و سرد، بهترین
تاثیر را دارند.
درجه
حرارت هوا روی شدت رایحه عطر تاثیر دارد.
اگر
اینترنتی عطری انتخاب می کنید، فقط به
دلیل معروف بودن یا تبلیغاتی که نشان می
دهد مثلا کدام هنرپیشه یا شخصیت معروف از
آن استفاده می کند، عطر نخرید بلکه به
شرایط خودتان توجه کنید.
اشتراک در:
پستها (Atom)