تاریخ
تولد : ۱۲۵۸
هجری شمسی
تاریخ
درگذشت :
نهم
مرداد ۱۳۱۲ شمسی
توضيحات
- آرامگاه
: شاه
عبدالعظيم شهرری
بیوگرافی
و زندگینامه
عبدالحسين
تيمورتاش معروفترين و بانفوذترين رجل
سياسی ايران در دوران سلطنت رضا شاه پهلوی
است، که در هفت سال اول سلطنت او مقتدرترين
شخصيت سياسی ايران بعد از رضا شاه به شمار
می آمد. سقوط
ناگهانی او از اريکه قدرت، در آغاز هشتمين
سال سلطنت رضا شاه، يکی از اسرارآميز ترين
وقايع عصر پهلوی به شمار می آيد، که راز
واقعی آن پس از گذشت بيش از شصت سال هنوز
فاش نشده است.
عبدالحسين
تيمورتاش، که نام اصلی او عبدالحسين خان
نردينی است و پيش از گرفتن نام خانوادگی
تيمورتاش در آستانه سلطنت رضا خان، نخست
معززالملک و سپس سردار معظم لقب داشته
است، در سال ۱۲۵۸ يا ۱۲۶۰ (
در
منابع مختلف هر دو تاريخ ذکر شده است )
شمسی
در يک خانواده متشخص خراسانی به دنيا آمد.
عبدالحسين
خان پس از انجام تحصيلات مقدماتی در
خراسان، برای ادامه تحصيل به روسيه اعزام
شد و در مدرسه نظام سن پترزبورگ ثبت نام
کرد. مدت
تحصيل او در روسيه که بيش از تحصيل صرف
خوشگذرانی شد، قريب شش سال به طول انجاميد،
ولی عبدالحسين خان در بازگشت از اين سفر
دو زبان روسی و فرانسه و آداب و رسوم
اروپايی را بخوبی فرا گرفته بود.
عبدالحسين
خان، که بعد از بازگشت به ايران لقب پدر،
معززالملک را برای خود انتخاب نمود، چند
ماه بعد از مراجعت به تهران نقل مکان کرد
و در سن بيست و چهار سالگی به عنوان مترجم
زبان روسی وارد خدمت وزارت خارجه شد و ضمن
خدمت در وزارت خارجه، زبان انگليسی را هم
فرا گرفت.
دوران
خدمت عبدالحسين خان معززالملک در وزارت
خارجه با آغاز سلطنت محمد علی شاه مصادف
شد و معززالملک به عنوان مترجم يک هيئت
تشريفاتی از طرف وزارت خارجه برای اعلام
سلطنت شاه جديد به دربارهای اروپا به چند
کشور اروپايی سفر کرد، ولي در بازگشت از
اين ماموريت محيط آشفته سياسی آن روز
تهران را باب طبع خود نيافت و نزد پدر خود،
که در آن زمان حاکم سبزوار بود، به خراسان
بازگشت.
عبدالحسين
خان مدتی هم از طرف پدر حاکم بلوک جوين شد
و با دختر يکی از خوانين خراسان ازدواج
کرد.
زندگي
سياسی عبدالحسين خان معززالملک، که از
اين به بعد او را به همان نامی که معروف
شده، تيمورتاش ميخوانيم، از سال ۱۲۸۸ به
دنبال سقوط محمد علی شاه و انتخابات مجلس
دوم آغاز شد.
تيمورتاش
خود را نامزد نمايندگی مجلس کرد و با نفوذ
خانوادگی پدر و همسرش به مجلس راه يافت.
تيمورتاش
با اينکه جوانترين نماينده مجلس دوم بود
با ايراد چند نطق و اظهار نظر در لوايحی
که مطرح مي شد، خيلی زود جای خود را در
مجلس باز کرد.
ولی
فترت طولانی بين مجلس دوم و سوم موجب
بازگشت او به خراسان شد و اين بار در دوران
حکومت نيرالدوله پدربزرگ همسر خود به
رياست نظام يا فرماندهی قشون خراسان منصوب
شد و لقب "
سردار
معظم "
گرفت.
تيمورتاش
که حالا سردار معظم خراسانی لقب داشت؛ در
انتخابات مجلس سوم نيز بدون مشکلی از
قوچان به وکالت مجلس انتخاب شد.
و
اين بار به يکی از کارگردانان مجلس تبديل
گرديد، ولی عمر اين مجلس نيز با آغاز جنگ
بين الملل اول و اشغال بخش بزرگی از ايران
به وسيله نيروهای بيگانه به پايان رسيد.
تيمورتاش
بعد از تعطيل مجلس سوم مدتی بيکار بود،
تا اينکه در فروردين ماه سال ۱۲۹۸ در اوايل
نهضت جنگل، در دوران زمامداری وثوق الدوله
به حکومت گيلان منصوب شد.
حکومت
گيلان که بيش از يک سال به طول نينجاميد،
از نقاط تاريک زندگی سياسی تيمورتاش به
شمار می آيد، از آن جمله در عالم مستی،
حکم اعدام عده ای را که دکتر حشمت معروف
نيز در ميان آنها بود، صادر نمود.
تيمورتاش
در بهمن ماه سال ۱۳۰۰، با حفظ سمت نمايندگی
مجلس چهارم در کابينه ميرزاحسن خان
مشيرالدوله به سمت وزارت عدليه منصوب شد
و در جلسات کابينه با رضا خان وزير جنگ
روابط نزديکی برقرار ساخت.
بعد
از سقوط کابينه مشيرالدوله، تيمورتاش به
حکومت کرمان و بلوچستان تعيين شد و در مدت
بيست ماه حکومت در اين ايالت دست از پا
خطا نکرد، زيرا هم از اشتباهات خود در
گيلان پند گرفته بود و هم زن تازه و جوانی
داشت که او را به خود جلب کرده بود.
در
مدت حکومت تيمورتاش در کرمان و بلوچستان
عمر مجلس چهارم نيز به پايان رسيد و
تيمورتاش در انتخابات مجلس پنجم مجدداً
از نيشابور به نمايندگی انتخاب گرديد.
تيمورتاش
به پاس نطقهای تملق آميز به طرفداری از
رضا خان، در کابينه سوم رضا خان که در
شهريورماه سال ۱۳۰۳ تشکيل شد به وزارت
فوائد عامه و تجارت منصوب گرديد، و اين
سمت را تا پايان رئيس الوزرائی رضا خان
حفظ نمود.
تيمورتاش
ضمن عضويت در کابينه، به اتفاق دوست نزديک
خود علی اکبر داور، مقدمات تصويب طرح خلع
قاجاريه را در مجلس پنجم فراهم ساخت و با
تلاش شبانه روزی در اين راه بيش از پيش
توجه و اعتماد رضا خان را به خود جلب نمود.
تيمورتاش
در اواخر آذرماه سال ۱۳۰۴، يک هفته بعد
از انتقال سلطنت از قاجاريه به خاندان
پهلوی، به سمت وزير دربار رضا شاه منصوب
شد و با تشريفات مفصلی که برای تاجگذاری
رضا شاه در اوايل سال ۱۳۰۵ ترتيب داد
توانايی خود را در اين کار به منصه ظهور
رساند.
تيمورتاش
در چهار سال اول سلطنت رضا شاه به سرعت از
نردبان قدرت بالا رفت، ولی صعود او به قله
قدرت، با سقوط ناگهانی نصرت الدوله متوقف
گرديد. نصرت
الدوله به اتهام مشارکت در طغيان ايلات
فارس و توطئه عليه شخص رضا شاه از کار
برکنار و زندانی شد.
بد
گمانی رضا شاه به نصرت الدوله، اعتماد
مطلق او را به تيمورتاش که از روابط نزديک
وی با نصرت الدوله اطلاع داشت، متزلزل
ساخت؛ ولی تيمورتاش با مهارت و چرب زبانی
توانست خود را از اعمال نصرت الدوله بی
اطلاع نشان دهد و در مقام منيع خود باقی
بماند.
دومين
ضربه بر قدرت و موقعيت بلامنازع تيمورتاش،
با ورود فروغی و تقی زاده به کابينه
مخبرالسلطنه در دو پست کليدی وزارت خارجه
و وزارت ماليه، وارد آمد.
فروغی
از ابتدا نسبت به تيمورتاش نظر مثبتی
نداشت و او را عامل برکناری خود از مقام
نخست وزيری در اوايل سلطنت رضا شاه ميدانست
و تقی زاده هم کسی نبود که زير بار امثال
تيمورتاش برود و به قول معروف برای او تره
خورد بکند.
تيمورتاش
که با غرور و تبختر در جلسات هيئت دولت
حضور می يافت و به وزيران کابينه، حتی شخص
نخست وزير امر و نهی مي کرد، ناگهان خود
را در برابر کسانی يافت که نه فقط از او
حرف شنوی نداشتند، بلکه علناً به مخالفت
با او بر می خاستند و گاهی با لحنی تحقيرآميز
با وی سخن می گفتند.
تيمورتاش
که هوا را پس ديد در مقابل اين دو حريف
نيرومند کوتاه آمد و طرح دوستی با آنها
ريخت، ولی قدرت و ابهت پيشين را عملا از
دست داد و از سال ۱۳۰۹ به بعد ديگر آن
تيمورتاش سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۰۸ نبود.
آخرين
مرحله سقوط تيمورتاش از اريکه قدرت با
ماجرای نفت و لغو قرارداد دارسی آغاز می
شود. درباره
اين ماجرا معتبرترين روايت، خاطرات تقی
زاده است که مستقيماً در جريان وقايع از
مذاکرات مقدماتی به وسيله تيمورتاش تا
لغو قرارداد دارسی و پيامدهای آن بوده
است. تقی
زاده در قسمتی از خاطرات خود درباره اين
ماجرا می نويسد:
« رضا
شاه با مرحوم فروغی سر و سر داشتند.
يعنی
به او همه چيز را می گفت....
قبل
از آن حرکت که امتياز نامه را انداخت توی
بخاری، فروغی را خواسته بود.
قدری
با او صحبت کرده و گفته بود من امروز می
آيم به هيئت وزرا و اشتلم می کنم و به شما
هم شايد بد بگويم.
به
او قبلا گفته بود که دلگير نشود.
گفته
بود به فلانی هم بگوييد(
يعني
به من ). از
من اين ملاحضه را داشت.
می
دانست اگر حرف تندی می زد که اينها در اين
کار تاخير کردند، من جواب می دهم...
آمد
و همين تئاتر را بازی کرد.
گفت
که به من می گويند وزير خارجه بيايد.
وزير
خارجه داخل چه آدمی است؟ وقتی که رفت (
بعد
از انداختن قرارداد دارسی در بخاری )
بدبخت
تيمورتاش بدنش می لرزيد.
تيمورتاش
گفت آقايان تشويش نداشته باشيد، اين تغيير
و اوقات تلخی که شد به من بود و به فلان کس
(يعنی
من)..........
وقتی
که امتيازنامه نفت را پاره کرد و انداخت
توی بخاری گفت برداريد بنويسيد ما اين
امتيازنامه را فسخ کرديم...
تيمورتاش
خيلی مضطرب بود...
گفت
بايد امشب از اين جا نرويم و اين کار را
بکنيم والا اسباب زحمت می شود.
ما
همان شب فسخ امتيازنامه را نوشتيم...»
تقی
زاده سپس به تفضيل شرح می دهد که بعد از
فسخ امتياز و ابلاغ آن به شرکت نفت انگليس
و ايران، او به وسليه سهيلی که با مصطفی
فاتح ( عضو
ارشد ايرانی شرکت نفت )
دوست
بوده مطلع می شود که انگليسيها از تمام
جزئيات، يعنی حرفهای رضا شاه در هئيت دولت
و انداختن پرونده نفت در بخاری خبر دارند.
تقی
زاده به تيمورتاش می گويد که اين هيئت
وزيران ما سوراخی دارد که خبرها از آن به
بيرون درز می کند و تيمورتاش هم پيش از
اين که اين مطلب از طريق فروغی يا تقی زاده
به گوش رضا شاه برسد، موضوع را به رضا شاه
می گويد و عين حرف تقی زاده را هم نقل می
کند. رضا
شاه به آيرم رئيس شهربانی وقت دستور تعقيب
قضيه را می دهد و آيرم پس از ملاقات و
مذاکره با تقی زاده و سهيلی، نتيجه تحقيقات
خود را، که احتمالا سوءظن را متوجه خود
تيمورتاش ميکرده است به رضا شاه می دهد.
تقی
زاده پس از اشاره به اين مطلب می گويد «
بيچاره
تيمورتاش تقصيری نداشت، ولی رضا شاه می
گفت سوراخ خود تيمورتاش است و از طريق
اوست که آنها مطلع شده اند.
اين
شد که همان روز جمعه که دفتر هم نبود به
او کاغذ نوشت که از وزارت دربار معاف است.
فردا
که ما رفتيم ديديم تيمورتاش نيست...»
تقی
زاده ضمن اشاره به وقايعی که بعد از برکناری
تيمورتاش رخ داد می گويد:
« سوءظن
شاه نسبت به تيمورتاش مثل مرض بود.
دائما
از او حرف می زد.
به
پيشخدمت هم که چايی مي آورد مي گفت.
فروغی
دل به دلش ميداد، به من هم هميشه می گفت،
من جواب نمی دادم...
يک
روز به من گفت چطور می شود آدم اين قدر بی
شرف ميشود.
جواب
ندادم. حوصله
اش سر آمد و گفت شما چه می گوئيد؟ گفتم هر
چه بود از اول همی طور بود!
اين
حرف خيلی بهش برخورد.....
گفته
بود تيمورتاش می خواهد پسر مرا از بين
ببرد. يکی
از دوستان من گفت رضا شاه خودش به او گفته
بود نمي دانی اين پدرسوخته چه خيالاتی
داشته.... ولی
ما از اين نيت او آثاری نديديم.
او
غافلگير شد.
اگر
به خاطرش خطور کرده بود که چنين روزی در
انتظار اوست تدبيری می کرد.....»
درباره
علت سوءظن رضا شاه به تيمورتاش، علاوه بر
مواردی که تقی زاده به آن اشاره می کند،
در بعضی منابع به موضوع جاسوسی وی برای
روسها نيز اشاره شده و داستان کيف گمشده
او در آخرين سفرش به لندن و مسکو، که گويا
حاوی مدارکی دال بر جاسوسی او برای روسها
بوده و به وسيله مامورين جاسوسی انگليس
ربوده شده بود، از جمله اين مطالب است که
در بعضی از اين منابع مانند «
خاطرات
و خطرات »
مخبرالسلطنه
هدايت نقل شده ولی صحت و سقم آن روشن نيست.
در
سال ۱۹۸۳ بوريس باژانف منشی استالين در
دفتر سياسی حزب کمونيست شوروی، که در زمان
سلطنت رضا شاه از طريق ايران به غرب گريخت،
خاطرات خود را در پاريس منتشر کرد.
در
اين کتاب نيز فصلی به داستان جاسوسی
تيمورتاش برای روسها اختصاص يافته و
نويسنده مدعی شده است که حين فرار از طريق
ايران، اسرار اين ماجرا را در اختيار
مقامات ايرانی گذاشته است.
اگر
اين مطلب واقعيت داشته باشد، اين سئوال
پيش می آيد که چرا رضا شاه در همان موقع
از اين ماجرا پرده بر نداشت و تيمورتاش
را به اتهام جاسوسی محاکمه و تيرباران
نکرد؟ جواب اين سئوال هم اين است که رضا
شاه نمی خواست با افشای موضوع جاسوسی وزير
دربارش برای روسها، به اشتباه خود در
ابراز اعتماد به چنين شخصی اعتراف کند و
ترجيح می داد او را به جرم حقيری به زندان
بيفکند و در زندان به حيات وی خاتمه دهد.
تيمورتاش
بعد از برکناری از وزارت دربار قريب به
دو ماه در خانه اش تحت نظر بود تا اينکه
در ۲۹ بهمن ماه سال ۱۳۱۱ بازداشت گرديد و
با
وضع موهنی به زندان شهربانی انتقال يافت.
تيمورتاش
در اواخر اسفند ماه ۱۳۱۱ به اتهام تدليس
و سوءاستفاده از موقعيت، که شامل گرفتن
مبالغی ارز از بانک ملی و فروش آن به قيمت
آزاد بود به سه سال حبس مجرد محکوم گرديد
و در دومين محاکمه در تيرماه ۱۳۱۲ به جرم
ارتشاء به پنج سال حبس مجرد محکوم گرديد.
تيمورتاش
علاوه بر محکوميت زندان در دو محاکمه به
پرداخت ۹۲۰/۵۸۵
ريال و ۱۰۷۱۲ ليره انگليسی محکوم شد، که
با تبديل ليره به نرخ روز جمعاً به ۸۴۰/۲۲۸/۱
ريال بالغ می گرديد.
اين
مبلغ در آن زمان رقم هنگفتی به شمار می
آمد و ارزش تمام اموال منقول و غير منقول
تيمورتاش بيش از اين مبلغ نبود.
درباره
چگونگی قتل تيمورتاش، دکتر جلال عبده
دادستان ديوان کيفر در جريان محاکمه
مختاری آخرين رئيس شهربانی رضا شاه و
همدستان او روايتی دارد و بر اساس پرونده
های موجود می نويسد:
« پزشک
احمدی، تيمورتاش را بر حسب دستور رئيس کل
شهربانی وقت و رئيس زندان، با تزريق
استرکنين مسموم می کند، ولی چون مختصر
حياتی داشته، به شهادت دکتر محمد خروش و
اظهارات معين طبيب ابوالقاسم حائری، برای
اين که کار وی زودتر تمام شود، بالش و پتو
را بر دهان وی گذارده و خفه می کنند....»
قتل
تيمورتاش روز نهم مهرماه ۱۳۱۲، فردای سفر
کاراخان معاون وزارت امورخارجه شوروی به
تهران، اتفاق افتاد.
مخبرالسلطنه
هدايت نخست وزير وقت ايران، ارتباط سفر
کاراخان را با زندانی شدن تيمورتاش در
"خاطرات
و خطرات"
خود
تاييد کرده و مهدی بامداد شرح مفصل تری
در اين مورد داده و می نويسد «
در
هشتم مهرماه ۱۳۱۲ کاراخان قائم مقام کميسر
امور خارجه شوروی ايران آمد و دولت تشريفات
مفصلی برای پذيرايی از وی به عمل آورد و
چند جلسه مذاکرات بين او و نخست وزير و
وزير امورخارجه راجع به امور تجاری-اقتصادی
و امور سرحدی صورت گرفت.
ظاهر
قضيه برای حسن تفاهم و ارتباط حسنه بين
دو همسايه و امور مذکوره در بالا بود، لکن
باطن امر و علت آمدن کاراخان به ايران فقط
برای آزادی و رهايی تيمورتاش از بند بود
و حتی اين موضوع يعني بخشايش و عفو تيمورتاش
را هنگام ملاقات با شاه عنوان کرد، ولی
شاه چون قبلا موضوع مورد بحث را کاملا درک
کرده بود، موقعی که کاراخان موضوع تيمورتاش
را پيش کشيد و از شاه عفو و بخشايش او را
تقاضا کرد، جواب داد از قرار معلوم حال
مزاجی او خوب نيست ولی فکری در اين باب می
کنم....... بعد
خود کاراخان برای تماشای زندان قصر رفت
و نظرش از رفتن به قصر اين بود که تيمورتاش
را ملاقات کند، اما وقتی که از او جويا شد
و جای او را پرسيد، زندانبانها به وی
گفتند: « چند
روز است که در گذشته است....»
بعد
از مرگ تيمورتاش، فرزندان او بيشتر فروغی
و تقی زاده را در بد گمانی رضا شاه نسبت
به پدرشان گناهکار می دانستند.
فروغی
هرگز درباره تيمورتاش سخنی نگفت، ولی
آنچه از نوشته های تقی زاده برمی آيد، او
هم برخلاف تصور فرزندان تيمورتاش در اين
ماجرا نقشی نداشته است.
تقی
زاده آيرم رئيس شهربانی رضا شاه را که به
گفته او "
بدترين
آدمها بود و از شمر و يزيد بدتر "
عامل
اصلی ايجاد سوءظن در رضا شاه نسبت به
تيمورتاش ميداند.