سه‌شنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۹۳

خشايار شاه كه بود و چه كرد ؟

ام، تبار و آغاز پادشاهی
خشايار شا يا آنگونه كه شهرت يافته است، خشايار شاه چهارمين پادشاه سلسله هخامنشيان بود كه از ۴۸۶ تا ۴۶۵ قبل از ميلاد بر گستره ای پهناور از جهان باستان فرمانروايی داشت.
اين گستره پهناور از يك سو به رودهای جيحون(آمودريا) و سيحون(سيردريا) و سرزمين ايرانی سغديانا و از غرب تا دانوب، يونان، نيل و سرزمين های پيرامون مصر(ليبي و حبشه) می رسيد.
نام و نشان خانوادگی اين پادشاه بيان كننده آن است كه فرزند داريوش بزرگ، نواده ويشتاسپ و از دودمان آريارمنه هخامنشی بود.
ايران در دوره هخامنشيان بستر شكوفايی يكی از مهم ترين تمدن های جهانی بود. از زمانی كه كوروش كبير با تسامح و تساهل، آزادی فكر، قدم و قلم، در راه آبادانی اين ملك گام برداشت، راه رسيدن به دولت جهانی فراهم شد و ايرانيان به تدريج گستره جغرافيای فرهنگی و تاريخی خود را از ورارود (ماوراء النهر)؛ يعنی جيحون و سيحون در شمال شرقی تا سند و پنجاب در جنوب شرقی و از دريای سياه و كشور يونان تا مديترانه و كرانه های رود نيل در مصر و حتی ليبی و حبشه و ديگر سرزمين های دوردست آن روزگار گسترش دادند. بدين سان خشارياشا پس از داريوش بزرگ، وارث سرزمينی عظيم بود كه اقوام گوناگون در آن به سر می بردند. در واپسين سال های حيات داريوش جنگ های ايرانيان و يونانيان همچنان ادامه داشت.
آسيای صغير كه خاستگاه پادشاهی «ليديه» به مركزيت «سارد» بود و سرزمين های كرانه شرقی درياهای مرمره، اژه و مديترانه كه «ايون نشين» خوانده می شدند، بستر اين جنگ ها بودند. اگرچه داريوش به درون اروپا نيز گام نهاد، دانوب را درنورديد و تنها در نبرد ماراتن متوقف شد، اما جنگ های ايران و يونان پس از وی همچنان ادامه يافت. بدين سان راه پدر را پسر؛ يعنی خشايارشا در پيش گرفت.
فتوحات خشايارشا
شش سال نخست حيات سياسی و پادشاهی خشايارشا، آكنده از حوادثی است كه كاردانی او را به نمايش می گذارد؛ از جمله سركوب شورش مصر كه پس از مرگ داريوش رخ داد.
معمولا پس از مرگ هر پادشاهی، شورش هايی برای تصاحب قدرت در نواحی مختلف به وقوع می پيوندد. پس از مرگ داريوش هم، چنين شد و نخستين آنها مردم مصر بودند كه در فاصله دور از مركز حكومت هخامنشيان و عمق فرهنگی آن سرزمين ديرپا، در سراسر سال های حاكميت ايرانيان بر آن سرزمين خاستگاه شورش ها و دشواری هايی مي شده است.
در ابتدای فرمانروايی شاه جديد نيز طغيان فراگيری ظاهر شده بود كه لازم بود شاه برای سركوبی آن و ايجاد آرامش دوباره، به آنجا عزيمت كند.
خشايارشا، در آغاز پادشاهی با سپاهی نيرومند عازم مصر شد و با وجود مقاومت شديد مصريان، شورش را فرو نشاند. خبيش (خبيشه)، يا كسی كه ياغی شده بود و خود را فرعون مصر می خواند، فرار كرد، همدستانش مجازات شدند و ارتش ايران توانست كه نظم و امنيت را بدان سامان بازگرداند.
پس از اين خشايارشا، برادر خود «هخامنش» را والی يا ساتراپ مصر كرد و بی آنكه تغييرات عمده ای در اركان سياسی- اجتماعی آن سرزمين وارد آورد، سكان امور را به دست گذشتگان داد. نخبگان و روحانيون مصری حقوق و اختيارات پيشين را بازيافتند و شاه نيز به خاك وطن بازگشت.
اين نخستين سفر جنگی شاه بود كه خود در راس قوا قرار داشت.
هم زمان با گرفتاری های مصر، بين النهرين نيز دستخوش آشوب شد و شهر تاريخی باب سر به عصيان برداشت. «بعل شی مانی» رهبر اين شورش و عنوان «شاه بابل» را بر روی خود گذاشته بود.
ولی با تدبير به هنگام خشايارشاه، اين شورش هم خنثی و ظرف ۱۵ روز به غائله خاتمه داده شد.


لشگركشی به يونان و دلايل آن
داريوش به واسطه كدورتی كه از واقعه ماراتن حاصل شده بود، درصدد بود كه آن واقعه را جبران و نيروی مجهزی برای به تمكين درآوردن يونانی ها اعزام دارد.
بی شك، مرگ او وقفه ای در تداركات امر ايجاد كرد و نيروهايی كه برای لشگركشی به يونان آماده شده بودند، ناگزير شدند كه تحت فرماندهی خشايارشا، برای آرامش مصر به كار گرفته شوند. پس از آن نيز شورش بابليان، مدتی را به خود اختصاص داد و شاه جديد لازم ديد تا به امور متفرق قلمرو پهناور خود سرو سامان دهد و با خاطری آسوده، به جنگ جهانی بپردازد.
هرودوت در رابطه با علت لشگركشی خشايارشا به يونان از قول او آورده است: «پس از اينكه پلی در هلس پونت (تنگه داردانل) ساختم، از اروپا خواهم گذشت، تا به يونان رفته، انتقام توهينی را كه آتنی ها به پارسی ها و پدرم وارد كرده اند، بگيرم و البته شما می دانيد كه داريوش تصميم داشت بر ضد اين اقوام اقدام كند. ولی مرگ به او فرصت نداد. پس به عهده من است كه انتقام پدرم و پارسی ها را بكشم و من از اين كار دست برندارم تا آن كه آتن را گرفته و آن را آتش بزنم. چنانكه می دانيد مبادرت به دشمنی با من و پدرم، اول از طرف آتنی ها بود. اولا با «آريشناگر»، يكی از بندگان ما، به سارد حمله كرده، آتش به معابد و جنگل مقدس آن زدند و بعد از آن هم خوب می دانيد كه وقتی با داتيس و ارتافرن به مملكت آنها رفتيد، چه با شما كردند. اين است چيزهايی كه مرا مجبور مي كند به ضدآتنی ها اقدام كنم
اگر شاخ و برگ هاي مضامين بر ساخته هرودت نيز كنار گذاشته شود، امری بديهی است كه در دربار ايران دو عقيده درباره لشكرگشی به يونان وجود داشته و هر كدام نيز طرفدارانی پيدا كرده است. منتهی شاه خود نيز در زمره كسانی بوده است كه دچار ترديد رای بوده اند و عدم اعزام سپاه را ترجيح می داده اند. اين كه در زمان شاه جديد چيزی بر قلمرو ايران اضافه نشده باشد و قلمرو امپراتوری در حد گذشتگان باقی بماند، بدون ترديد يكی از محورهای تصميم گيری بود و سرانجام شاه را به آنجا كشانيد كه با اعزام قوا موافقت كند. از اين رو، خشايار شا پس از تصميم جنگ در خواب ديد كه تاجی از برگ های زيتون بر سر دارد و شاخه های آن تمام عالم را فرا گرفته است. سپس اين تاج ناپديد شد و مغ ها اين رويا را به حكومت وی بر تمام زمين تعبير كردند.
شاهكاری از يك سازه آبی
به گفته هرودوت، خشايار شاه بعد از فتح مجدد مصر، به مدت چهار سال به تجهيز تداركات جنگی پرداخت و لشگری را تدارك ديد كه بزرگ ترين سپاهی بود كه تا آن روز برای نبرد با يك دشمن خارجی آماده شده بود. طبيعی بود كه از مناطق مختلف امپراتوری، نيروهای رزمنده جذب شوند و خاصه مردمی مانند فينيقيان و كارتاژيان و آن عده از سكنه يونانی آسياي صغير كه در ايران وفادار مانده بودند، در امر تجهيز ناوگان دريايی شاه، همراهی جدی نشان دهند.
از آنجايی كه ساليان سال، انديشه نبرد، ايرانيان را به اين نتيجه رسانيده بود كه با يونانيان بايد در دريا مصاف كنند و اين مجموعه مردم جزيره نشين را بيش تر در آب های اژه و مرمره جست وجو كرد، به امر شاه به حفر كانالی پرداختند كه خوشبختانه در سنوات اخير و به همت باستان شناسان انگليسی عرض، طول و نحوه استقرار آن، كشف شده است.
بر اساس گزارش روزنامه نيويورك تايمز، خشايار شاه پادشاه ايران در سال ۴۸۰ قبل از ميلاد دستور حفر اين كانال را به مهندسان نظامی ارتش ايران صادر كرد. اين كانال كه در شبه جزيره ای در دريای اژه و شمال يونان حفر شده است، يكی از بزرگترين و شگفت انگيزترين فعاليت های مهندسي آن زمان بوده است.
لشگركشی برای تاديب
خشايارشا با يونانيان بالاخره جنگيد تا آنها را تاديب كند. از آن روی كه شورش كردند و سارد را به آتش كشيدند.
در ترموپيل بر سپاهيان اسپارتی تحت فرمان لئونيداس پيروز شد، از آن روی كه بسياری از آنها رغبتی در دفاع از سرزمين خود نداشتند و از هم گسيخته بودند و آن سيصد تن هم كه ماندند و جنگيدند، خواستند كه وفاداری به قوانين سرزمين خود را به ديگر يونانيان يادآوری كنند.
خشايارشا با تلاش و كوشش سپاهيان كارآمد خويش آتن را تسخير كرد و اين نماد فضايل مغرب زمين را فتح كرد.
با اين اوصاف مورخين يونانی، تمام لشگر كشی های خشايارشا را با حب و بغض به اين شاه ايرانی نوشته و حتی وی را نكوهش كرده اند و امروز اگر برخی می كوشند تا چهره خشايارشا را خلاف آنچه كه هست به تصوير بكشند، از آن روست كه بر ناكامی خويش سرپوش بگذارند. گويی كاری كه خشايارشا در يونان كرد، دست كم با كاری كه اسكندر مقدونی در ايران به سرانجام رساند به يكسان بايد ارزش گذاری، نقد و تحليل شود.
اما هيچ يك از بدگويی های هرودوت اصالت خشايارشا را نپوشاند و با عظمت احترام او قابل قياس نيست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر