یکشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۹۴

پادشاهی چیست ؟

پادشاهی یا سلطنت (به انگلیسی Monarchy) شکلی‌ است از نظام حکومتی که در آن فردی به عنوان رئیس کشور به نام پادشاه یا ملکه دارد. این عنوان معنای خاص نمادی دارد. هگل ایران ‌زمین را نخستین دولت شاهنشاهی می‌نامد .
 
ارسطو دژسالاری (تیرانی) را صورت فاسد «فرمانروایی یک نفره» می‌شمرد. مشروعیت پادشاه با توجه به معنای خاص دینی و نمادی مقامش ممکن است منزلت «پدر» ملت را به او بدهد.
 
امروزه اشکال جدیدی نسبت به شکل فرمانروایی بی‌مهار سلطنت مطلقه به صورت سلطنت مشروطه به معنای حکومتی که در آن رئیس کشور پادشاه است، اما پادشاهی که در عین داشتن نقش‌های مهم رسمی و تشریفاتی، تنها در موارد محدود و معین نقشی در حکومت دارد. در بسیاری از حکومت‌های مشروطه مجلس نقش اصلی در نظارت امور را دارد و نخست‌وزیر که با تأئید پادشاه انتخاب می‌شود، امور اجرایی و تصمیمات اصلی را اخذ می‌کند. شکل خاص این نوع حکومت را در بریتانیای کبیر می‌توان دید که سلطنت نقش نسبتاً تشریفاتی در ادارهٔ امور دارد.
معمولاً جانشینی ارثی را صفت ویژهٔ نظام پادشاهی می‌دانند، اما پادشاه ممکن است انتخابی باشد یا روا باشد که شاه جانشین خود را آزادانه تعیین کند یا با فال‌زنی یا قرعه شاه را انتخاب کنند.

جمعه، فروردین ۰۷، ۱۳۹۴

ایرانی‌ها از چه موقع و چرا در نوروز لباس نو می پوشند

لباس نو پوشیدن در نوروز باور کهنی است که از طبیعت اخذ شده است، چرا که ایرانی‌ها از سبز شدن درختان و نو شدن چهره زمین یاد گرفته‌اند که با آمدن بهار، لباس نو بپوشند و آن را دارای شگون می‌دانند.
 
پوشیدن لباس نو در آیین های نوروزی، رسمی کهن در ایران است. تهیه لباس برای تحویل سال، فقیر و غنی را به خود مشغول می دارد. در قدیم تر توجه به تهیدستان و زیردستان برای تهیه لباس نوروزی به ویژه برای کودکان رسمی در حد الزام بود. خلعت دادن پادشاهان و امیران در جشن نوروز برای نو پوش کردن کارگزاران و زیردستان بود. ابوریحان بیرونی می نویسد؛ رسم ملوک خراسان این است که در این موسم به سپاهیان خود لباس بهاری و تابستانی می دهند.
 
مورخان و شاعران از خلعت بخشیدن های نوروزی فراوان یاد کرده اند و بر اساس این باور است که در وقف نامه "حاجی شفیع ابریشمی زنجانی" آمده است؛ هر سال شب های عید نوروز پنجاه دست لباس دخترانه و پنجاه دست لباس پسرانه، همراه کفش و جوراب از عواید موقوفه تهیه و به اطفال یتیم تحویل شود. سفرنامه نویسان دوره صفویه و قاجاریه، در شرح و وصف جشن های نوروزی از لباس های فاخر مردم فراوان یاد کرده اند.
خرید لباس نو و برخی وسیله های فرسوده ای که به مناسبت نوروز نیاز به"نو"ساختن دارد، رقم عمده هزینه های فصلی و گاه سالانه خانواده ها را تشکیل می دهد. بسیاری از خانواده‌ها که در سوک یکی از نزدیکان لباس سیاه پوشیده اند، به مناسبت نوروز به ویژه هنگام سال تحویل لباسی دیگر می پوشند.
در گذشته که فروشگاه ها و بازارهای فروش لباس دوخته نبود و مردم دوختن لباس خود را به خیاط ها سفارش می دادند، نوبت های دوخت و کار شبانه روزی خیاطان یکی از دشواری‌های خانواده بود.
اگر در روزهای پیش از نوروز در خانواده ها، محله ها، مدرسه ها و سازمان های نیکوکاری رسم است که برای کودکان نیازمند لباس تهیه کنند، این کار نیک پیش از آن که برای کمک و همراهی باشد برای لباس نو پوشاندن به کودکان در جشن نوروز است.
این باور کهن را در نوشته ها، توصیه ها و توصیف های نوروزی همواره می بینیم که از طبیعت پیروی کنیم، از درختان یاد بگیریم و با آمدن بهار، لباس نو بپوشیم که شگون شادمانی و آرامش است.
نوروز که روز جشن پیروزی و شادمانی همگانی بود بسیار باشکوه برگزار می شد، مردم لباس های نو و زیبای خود را پوشیده و کلاه نوروزی را بر سر می نهادند و سرمه عیدی را به چشم کشیده و زینت و زیور عید بر خود می بستند، آنگاه از عطر و عالیه عید نیز استفاده می کردند؛
ای آصف جسم مرتبه،کیوان قدر/ مانند هلال در گوش تو بدر
بسیار خنک شدست در شهر هرات/زنجیر من و "کلاه نوروزی"صدر (تذکره الشعرای دولتشاه ص ۳۴۷)
اثر"غالیه ی عید"نارفته هنوز/ زان بنا گوش که با سیم زند رنگش بر (دیوان فرخی سیستانی ص ۱۹۵)
 
جشن نوروز به روزگارخوارزمشاهیان در میان توده های مردمان برگزار می شده چنانکه از"جامه های نوین و رنگارنگ"مردم اصفهان در این روز این امر هویدا بوده است.
 
جهانگردان خارجی نیز در سفرهایی که به ایران کرده اند اطلاعات در خور توجهی در این باره بدست داده اند. از جمله شاردن در سیاحت نامه خود می نویسد: ایرانیان برای نوروز نام های مختلفی نهاده اند از آن جمله آن را"عید لباس نو"می خواندند. چون هر کس هر اندازه ای نادار باشد درین جشن یک دست لباس نو به تن می کند و افراد متمکن در ایام عید هر روزی ملبوس دیگری در بر می نمایند.
در سفرنامه "جکسن" هم آمده است: برنامه ایام عید عبارت است از"لباس عید"پوشیدن، هدیه به هم دادن، تبریک و تهنیت به هم گفتن، شاد بودن و نشاط کردن.

چهارشنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۹۴

۴ خطاء در تغذیه

شما کدام یک از این خطاها را مرتکب می شوید؟

الگوی غذا خوردن شما چگونه است؟ سفره غذای خود را بر اساس یافته های جدید تغذیه ای و نظر متخصصان تغذیه می چینید یا باورهای قدیمی والدینتان در خورد و خوراک شما تاثیر دارند؟ دکتر فولر، نویسنده کتاب «از رژیم غذایی مادرتان پیروی نکنید»، معتقد است...

گذشت زمان بر نوع خوراک ما هم تاثیر گذاشته و نسل امروز نباید از باورهای بسیار قدیمی درباره غذا خوردن پیروی کنند؛ باورهایی که اشاره ای به مهم ترین آنها خواهیم داشت:

باور اشتباه اول
میان وعده اشتها را کور می کند
بسیاری از بزرگ ترهای ما عقیده دارند غذا خوردن باید به ۳ وعده اصلی محدود شود زیرا خوردن مواد غذایی مختلف در بین وعده های اصلی غذایی، باعث کاهش اشتها خواهد شد اما در زندگی های ماشینی و کم تحرک امروزی اگر ۳ وعده غذای اصلی و ۲ یا ۳ میان وعده داشته باشیم، می توانیم سهم گروه های غذایی مختلف را بین این وعده ها و میان وعده ها پخش کنیم و در نتیجه هم در وعده های اصلی پرخوری نکنیم و چاق نشویم و هم قند خونمان را در حد طبیعی و ثابتی نگه داریم. البته بهترین خوراکی برای میان وعده ها شامل مغزها، میوه ها، ماست، سبزی ها و کیک های خانگی کم چرب و کم شکر هستند. ضمن اینکه یک میان وعده مناسب باید حداکثر ۱۰۰ تا ۲۰۰ کیلوکالری انرژی به بدنمان برساند.

باور اشتباه دوم
بشقاب غذا را باید تا ته خورد
متاسفانه خیلی از والدین عادت دارند خودشان برای همه بچه های کوچک و بزرگ خود غذا بکشند و گاهی هم پیش از خوردن تمام غذای شان اجازه ترک سفره را به آنها نمی دهند. با این حساب، حتی اگر زیاد هم گرسنه نباشید مجبور می شوید به خاطر ناراحت نشدن پدر یا مادر خود به زور تمام غذایتان را بخورید و علاوه بر چاق شدن، تناسب اندامتان را هم از دست بدهید و حالتان تا چند ساعت بد باشد. به همین دلیل بهتر است خیلی منطقی با والدین خود در این مورد صحبت کنید و از آنها بخواهید اجازه بدهند خودتان غذا بکشید تا مجبور به اسراف (به دلیل دور ریختن غذا) یا پرخوری نشوید. به هیچ وجه برای اسراف نکردن مواد غذایی، خودتان را مجبور به خوردن آنها نکنید. یعنی به جای خوردن یا دور ریختن، آنها را داخل ظرف دربسته ای درون یخچال بگذارید و در وعده بعدی میل کنید.

باور اشتباه سوم
غذا را باید تند خورد
خیلی از والدین برای دیر نرسیدن فرزندشان به کلاس و دانشگاه، مدام سر میز صبحانه به آنها تاکید می کنند که «عجله کن»، «تندتند بخور»، «دیرت شد» اما این والدین نمی دانند عجله کردن یا داشتن استرس هنگام خوردن غذا باعث می شود پیام سیری به درستی و در زمان مشخص به مغز نرسد و فرد زودتر یا دیرتر از هنگامی که واقعا سیر شده است، احساس سیری کند. غذا خوردن باید حداقل ۲۰ دقیقه طول بکشد تا پیام سیری به درستی به مغز برسد. اگر به سرعت غذا بخوریم، حجم بیشتری از مواد غذایی را وارد بدنمان می کنیم و به این ترتیب چیزی جز چاقی نصیبمان نمی شود. اگر واقعا وقت کافی برای خوردن صبحانه یا ناهار ندارید، یک ساندویچ برای خودتان درست کنید و آن را در کمال آرامش در طول مسیر بخورید.

باور اشتباه چهارم
بهترین دسر، سالاد و سبزی است
در اینکه سالاد و سبزی ها از بهترین موادغذایی هستند، شکی نیست اما اگر والدین فرزندانشان را مجبور کنند به جای بستنی شکلاتی یا ژله، بشقاب سبزی را به عنوان دسر انتخاب کنند، نوعی مقاومت غذایی در برابر این خوراکی های مفید در ذهن بچه ها ایجاد خواهند کرد. به همین دلیل بد نیست گاهی به فرزندانمان اجازه دهیم خودشان غذا یا دسرشان را انتخاب کنند تا موضع گیری خاصی در برابر سبزی ها نداشته باشند. شما هم می توانید با خوردن غذاها و دسرهای سالم و تعریف کردن از طعم و خواص آنها، نظر بچه ها را به سمت این خوراکی های مغذی جلب کنید.

دوشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۹۴

زندگینامه رضا شاه کبیر

رضا شاه کبیر در ۲۴ حوت ۱۲۵۶ (ربیع‌الاول ۱۲۹۵ هجری قمری) در روستای آلاشت از توابع سوادکوه مازندران زاده شد. پدرش عباسعلی، سرهنگ فوج سوادکوه، و مادرش زهرا (نوش‌آفرین)  که از مهاجرین قفقاز بود. پدربزرگ رضاشاه، مرادعلی خان نام داشت که افسر ارتش بود که در محاصره هرات در سال ١٢٢٧ کشته شده بود.
 
مراد علی خان هفت پسر داشت. پسر اول او چراغعلی خان بود که درتهران زندگی می کرد و دارای مقامی در قشون بود.  پسر دوم او نصرت الله خان نام داشت  که یاور فوج ِ سوادکوه بود و رضاشاه چندی  در  زیر دست او خدمت کرده بود . عباسعلی خان پدر رضا شاه  فرزتد هفتم مراد علی خان بود.
 
عباسعلی خان مشهور به داداش بیک در سال ١١٩٣ خورشیدی در آلاشت متولد شده و در نوجوانی  حرفه  سپاهیگری را چون نیاکان خود پیشه کرده بود .  عباسعلی خان در  فوج سوادکوه به حرفه سپاهیگری اشتغال داشت . وی با  درجه نایبی در سال ١٢٣٥ در جنگ سوم افغان شرکت کرد.
رضا شاه کبیر از ازدواج دوم عباسعلی خان با نوش آفرین پا به عرصه وجود گذاشت لیکن عمرش چنان دراز نبود که شاهد برآمدن سرداری باشد که به ایران هدیه کرده بود . وی شش ماه پس از تولد رضا شاه رخت به سرای باقی کشید.
رضا شاه  به تشویق دایی خود  ابوالقاسم بیگ در سال ١٢٧٧خورشیدی همراه دائی خود مامور فوج سوادکوه شد لیکن به دلیل ناسازگاری با نصرالله خان یاور فوج سوادکوه از آن واحد استعفا داد و با پیوستن به کاظم آقا در فوج قزاق تا کودتای سوم اسفند ١٢٩٩در آن واحد خدمت کرد.
رضا شاه در فوج قزاق به علت دلیری و رشادت  به سرعت ترقی کرد . وی در این واحد  در نبردهای فراوانی ازجمله  سرکوب سالار الدوله در سال ١٢٩٠  به فرماندهی فرمانفرما شرکت داشت.
 
 رضا شاه  که از هرج و مرج و زبونی حکومت احمد شاه  و نابسامانی ایرانیان به ستوه آمده بود در روز سوم حوت ۱۲۹۹  با  قوای قزاق تحت فرماندهی خود و به همراه  سیدضیاءالدین طبا طبائی –مدیر روزنامه رعد -  وارد تهران شد و ادارات دولتی و مراکز نظامی را تصرف  کرد. در این حرکت  نزدیک به صد تن از درباریان و روحانیون بازداشت و زندانی شدند. احمدشاه و محمدحسن میرزا (ولیعهد) به کاخ فرح‌آباد ‌گریختند و فتح‌الله خان سپهدار رشتی (نخست‌وزیر) به سفارت انگلیس پناهنده شد.
سرانجام احمد شاه قاجار ناچار شد  رضاشاه را  به فرماندهی دیویزیون قزاق و وزارت جنگ و سیدضیاءالدین طباطبایی را به نخست‌وزیری منصوب کند. کابینه سید ضیاء (معروف به کابینه صدروزه) بزودی ساقط شد و سردار سپه از احمدشاه فرمان نخست وزیری گرفت . پس از خروج احمد شاه از کشور رضا شاه برقراری یک  رژیم جمهوری را در کشور در سر داشت لیکن زیر فشار روحانیون و مجلس شورای ملی و مردم  از این نیت منصرف شد . مجلس شورای ملی در سال ١٣٠٤ به پاس خدماتی که  رضا شاه برای استقرار امنیت و تحکیم قدرت حکومت مرکزی انجام داده بود مقام فرماندهی کل قوا را در کنار مقام نخست وزیری به وی اعطا کرد.
 
 پس از خروج احمد شاه قاجار از کشور ،  نمایندگان مجلس پنجم‌ شورای‌ ملی‌ در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ خورشیدی ماده واحده‌ای را تصویب کردند که به موجب آن احمد شاه از سلطنت خلع شد و حکومت‌ موقت‌ به " شخص آقای ‌رضاخان پهلوی"‌ سپرده شد و "تعیین تکلیف حکومت قطعی" به مجلس مؤسسان واگذار شد. سپس با تشکیل  مجلس‌ موسسان، در ۲۱ آذر ۱۳۰۴، سلطنت ایران‌ به‌ "اعلیحضرت‌ رضا پهلوی" واگذار شد. در بیست و چهارم آذرماه سال ۱۳۰۴ خورشیدی، رضاشاه پهلوی در مجلس شورای ملی حاضر شد و با ادای سوگند به قرآن رسماً به عنوان سردودمان پهلوی وظایف سلطنت را به عهده گرفت. مراسم تاج‌گذاری رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ انجام شد.
هنگامی که رضا شاه پهلوی بر مسند سلطنت نشست، جهان در میانه دو جنگ جهانی نفسی می‌کشید. رضاشاه پهلوی، برنامه گسترده‌ای را برای سامان اداری و اقتصادی کشور به دست گرفت. ایران فاقد نظام اداری، ارتش منسجم، راه، نظام بانکی و اقتصادی مدرن بود و شیوه ملوک الطوایفی جایی برای قدرت مرکزی نگذاشته بود.
از منظر بین‌المللی نیز شرایط، چندان آرام نبود. ایران در محاصره نیروهای بزرگ، روسیه در شمال و انگلیس در جنوب بود. انگلیس می‌کوشید از ایران به عنوان راهی برای سلطه‌جویی‌ خود در هند و خاور دور بهره بگیرد.در روز سوم شهریور ۱۳۲۰ نیروهای شوروی از شمال و نیروهای بریتانیا از جنوب به بهانه حضور اتباع آلمانی در ایران به ایران حمله کرده و به سمت تهران آمدند.
رضا شاه که تاب مشاهده اشغال ایران را نداشت برای آرام کردن اوضاع ناچار به استعفا شد و سر انجام با مساعی شادروان محمد علی فروغی و به رغم مخالفت انگلیس سر انجام متفقین با جانشینی او بوسیله فرزندش محمد رضا شاه موافقت کرده و او به سلطنت رسید.


دولت انگلستان که از اقدامات ضد استعماری رضا شاه کبیر ناخشنود بود وی را تحت نظر از بندرعباس با کشتی خارج کرد و آن سردار بزرگ با دلی پر خون و در حالی که چنگی از خاک ایران را با خود داشت آن بندر را به مقصد جزیره موریس که انگلیسها برای تبعید او در نظر گرفته بودند ترک کرد . رضا شاه کبیر که به علت آب و هوای نامساعد آن جزیره بیمار شده بود پس از مکاتبات و گفتگوهای طولانی با مامورین انگلیسی سرانجام موفق شد که از آن جزیره بد آب و هوا به شهر ژوهانسبورگ در افریقای جنوبی منتقل شده و تحت نظر قرار گیرد . رضا شاه کبیر همچو فرزندش دور از وطن در روز۴ مرداد ۱۳۲۳ در ژوهانسبورگ درگذشت. 
 
 پیکر رضا شاه کبیر سپس به مصر منتقل و پس از تشییع با تشریفات رسمی در در آن‌جا به امانت گذارده شد . در اردیبهشت ماه سال ۱۳۲۹ پیکر مومیائی شده سردار به خاک میهن بازگردانده شد و پس از انتقال به حضرت عبدالعظیم در آرامگاهی که ویژه او بنا شده بود به خاک سپرده شد.
 
خدمات رضا شاه کبیر
 رضا شاه پهلوی طی شانزده سال سلطنت درگیر تکوین دولت مدرن در ایران بود. در این هنگامه‌ بود که آلمان به رهبری آدولف هیتلر جنگ جهانی دوم را آغاز کرد. خدمات رضا شاه کبیر به ایران و ایرانیان را نمی توان به طور کامل در اینجا درج کرد ، تنها اشاره کوچکی به خدمات آن بزرگمرد کافی است تا همه پی ببرند که ایران امروز بدون رضا شاه هیچ بود.

سرکوب غائله جنگل و خراسان و تحکیم قدرت حکومت مرکزی در آذر بایجان و مازندران
سرکوب یاغیان در سراسر اسران از جمله کاشان و لرستان
تشکیل ارتش نوین ایران ، متحدالشکل شدن جامه لشگرین و تصویب قانون نظام وظیفه در سال ١٣٠٣
برچیدن حکومت دست نشانده شیخ خزعل در خوزستان و بازگرداندن این خطه به دامن میهن
احداث راه آهن سراسری با کمترین امکانات مالی و فنی
بنیانگزاری دادگستری به جای محاکم شرع ، الغای کاپیتولاسیون و سپردن محاکم به قضات حقوقدان ایرانی  
تأسیس بانک ملی ایران و کوتاه کردن دست بانکهای انگلیس از دارائیهای دولت
 
بنیانگزاری نیروی دریائی
بنیانگزاری نیروی هوائی با خرید چند هواپیمای یونکرس از آلمان
الغای امتیاز نشر اسکناس توسط بانکهای خارجی  و اختصاص آن به بانک ملی
تاسیس موزه جواهرات ملی ایران
تدوین تعرفه گمرکی و واریز در آمدهای آن به حساب دولت
الغای امتیازنفتی  دارسی و عقد  قرارداد جدید بر اساس منافع ایران با  با شرکت نفت ایران و انگلیس
کارگذاردن  نخستین سنگ بنای دانشگاه تهران در سال ١٣١٢ و راه اندازی آن یکسال پس از این تاریخ
تأسیس بانک کشاورزی
تدوین و اجرای قانون معروف به کشف حجاب و تغییر البسه مردان
تاسیس و راه اندازی کارخانجات دخانیات ایران
تأسیس بانک رهنی برای گسترش خانه سازی در کشور
اعزام اولین دسته از دانشجویان ایرانی برای آموختن فنون جدید به اروپا
ساختن راه  ارتباطی با شمال ایران و بنای تاسیساتی چون پل ورسک و تونل کندوان در دل کوهها 

شنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۹۴

ریشه ضرب المثل حمام زنانه شده چیست

عبارت مثلی بالا هنگامی به کار می رود که در مجلس یا محفلی در آن واحد هر دو تن دو به دو با آواز بلند و بدون رعایت نظم و ترتیب با یکدیگر گفتگو کنند و آنچنان قشقرقی راه بیندازند که هیچ یک از افراد آن جمعیت حرف و سخنشان برای دیگران مفهوم نگردد.

در چنین مورد اصطلاحاً گفته می شود حمام زنانه شده است و یا به عبارت دیگر طاس گم شده است که در هر دو صورت پای حمام زنانه و حمامیان در میان است که باید دید در حمام زنانه قدیم چه می گفته اند و اصولاً چه مطالب و موضوعاتی مطرح شده است که گفتگو در حمام زنانه به صورت ضرب المثل درآمده است.
همان طوری که در مقاله با آب حمام دوست می گیرد در کتاب حاضر آمده است سابقاً در کلیه شهرها و روستاهای ایران حمام عمومی با خزینه وجود داشت که چند متر پایینتر از سطح زمین ساخته می شد " تا آب جاری کوچه و خیابان بر آن سوار شود " و گنبد های بزرگی سقف آن را تشکیل می داد و بر روی این گنبد ها سوراخ هایی تعبیه کرده ورقه های نازکی از سنگ مرمر و یا شیشه های نسبتا محکم و مقاوم قرار می دادند تا نور خورشید بتواند از آن عبور کرده صحن حمام و خزینه و سربینه ٫رختکن ٬و پستو های حمام را روشن کند.
گرمابه های قدیم از طلوع آفتاب تا ساعت هشت صبح، مردانه بود و از آن ساعت تا ظهر و حتی چند ساعت بعدازظهر در اختیار زنان و بانوان قرار می گرفت که این طولانی شدن مدت حمام خانمها بدون حکمت و علت نبوده است زیرا مردان جز نظافت و تطهیر و انجام فرایض مذهبی کار دیگری نداشته اند و مخصوصاً مشاغل و گرفتاریهای زندگی و تحصیل و تامین معاش خانواده، آنان را مجبور می کرد که هر چه زودتر از حمام خارج شوند و به کار و زندگی روزانه خود بپردازند ولی زنان و بانوان تنها خودشان نبوده اند که پس از شستشو و نظافت از حمام خارج شوند بلکه یک یا چند بچه قد و نیم قد را که همراه می آورده اند باید چرک گیری کنند و چند بار با صابون بشویند که همین کار مدتی از وقت حمام را می گرفت.
گاهی به دستها و پاها و موی سر خود حنا می بسته اند که این کار نیز خالی از اشکال و دشواری نبوده است.
از این مسایل و عوامل که بگذریم به گفته سیاح فرانسوی گاسپاردروویل :
" ... زنان ایرانی حمام را بهترین نقطه تجمع خویش می دانند. دید و بازدیدها در حمام صورت می گیرد و در هر گوشه ای از آن جوخه ای از زنان که مشغول درددل اند به چشم می خورد. سر صحبت از وضع خانواده ها در گرمابه ها باز می شود. اشارات رشک آلوده و شکوه و شکایات و صلاح اندیشی با گیس سفیدان و پیرزنان، صحنه حمام را به صورت ساحت دادگاه در می آورد."
تنها فرصت و مجال حمام زنانه بود که به آنها امکان می داد تا با علاقه مندان و دوستان یکدل همدلی کنند بی آنکه ساعیان و سخن چینان در آن غوغا و جنجال گوشخراش حمام زنان بتوانند استراق سمع کنند و گفته های آنان را بزرگ و بزرگتر کرده و تحویل شوهر و هوو و مادرشوهر و خواهرشوهر و جز اینها بدهند.
آری ، حمام زنانه محل گفت و شنیدهایی بود که دو به دو می گفتند و می شنیدند در حالی که حرفهایشان در آن سروصداهای بی امان برای دیگران " که آنها نیز به خود مشغول بوده اند " مفهوم نبوده و همین فلسفه و مورد استفاده حمام زنانه آن را به صورت ضرب المثل درآورده است.

پنجشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۹۳

معماری‌ دوره‌ ‌سلجوقيان (۷)


معماری‌ دوره‌ ‌سلجوقيان از استحكام‌ و زيبايی خاصی‌ برخوردار بوده‌ است‌ و گرچه‌ حدود يك‌ هزارسال‌ از آن‌ روزگار می‌گذرد ولی بناهای‌ باقی مانده‌ از آن‌ دوران‌ نشان‌ دهنده‌ مهارت‌ استادكاران‌ و آگاهی آنان‌ از شيوه‌های‌ مختلف‌ معماری‌ است‌. شكوفايی هنر معماری در اين‌ دوره‌ بيشتر مديون‌ آرايش‌ و ثبات‌ سياسی‌ قلمرو سلجوقيان‌ بود كه‌ در سايه‌ آن‌ هنرمندان‌ توانستند آثار باشكوه‌ متعددی‌ به‌ وجود آورند. وجود وزيری‌ دانشمند چون‌ خواجه‌ نظام‌الملك‌ نيز در دستگاه‌ حكومتی سلجوقيان‌ باعث‌ رونق‌ معماری‌ ايرانی شد. وی‌ مدارس‌ و مساجد زيادی‌ در شهرهای‌ بغداد، نيشابور، مرو و ری‌ تأسيس‌ كرد و تقريبا از همان‌ زمان‌ بود كه‌ نحوه‌ ساخت‌ مدارس‌ از مساجد دچار تفاوت‌های‌ عمده‌ای‌ گشت‌.

معماری دوره‌ سلجوقی تفاوت‌ عمده‌ای‌ با دوره‌ پيش‌ از خود دارد به‌ اين‌ معنا كه‌ در اين‌ دوره‌ بناهای‌ مربوط به‌ مقابر و مناره‌ها به‌ موازات‌ مساجد پيشرفت‌ نمود و سبك‌ جديدی‌ از معماری‌ مساجد ظهور يافت‌. اين‌ سبك‌ كه‌ از اين‌ زمان‌ به‌ بعد به‌ عنصری مهم‌ در معماری‌ اسلامی بدل‌ گشت‌ به‌ صورت‌ شيوه‌ چهار ايوان‌ در نظر گرفته‌ می شد كه‌ ايوان‌ روبروی محراب‌ بزرگتر از بقيه‌ اجزاء بود. مساجد دوره‌ سلجوقی‌ تلفيقی از چهار عنصر اصلی بود كه‌ اين‌ عناصر عبارت‌ بودند از مكان‌ مركزی‌ وسقف‌، گنبد، ايوان‌ و صحن‌. از وجوه‌ تمايز معماری‌ اين‌ عهد ايوان‌های پهن‌ و بزرگ‌ مساجد است‌ كه‌ با ديوارهای ضخيم‌ محافظت‌ می‌شده‌ است‌.

استفاده‌ از آجر به‌ جای سنگ‌ و ايجاد نقش‌های‌ هندسی‌ در آجر كاری‌ بناها و نقش‌ اندازی‌های آجری‌ از ويژگی های‌ برجسته‌ معماری اين‌ دوران‌ به‌ شمار می‌رود. بهره‌گيری‌ از آجر لعابدار و كاشی‌ برای‌ تزئينات‌ داخلی و خارجی‌ بنا نيز از اين‌ دوره‌ شكل‌ گرفت‌. از مهمترين‌ نمونه‌های‌ معماری اين‌ دوره‌ مسجد جامع‌ اصفهان‌ است‌ كه‌ آن‌ را آغاز سبك‌ هنر معماری‌ سلجوقی‌ دانسته‌اند. اين‌ مسجد براساس‌ سبك‌ جديد چهار ايوانی‌ سلجوقی‌ احداث‌ گشته‌ و شبستان‌ آن‌ با گچ‌بری‌های‌ بسيار زيبايی‌ تزئين‌ شده‌ است‌. ديوارهای مسجد نيز با تزئينات‌ آجری‌، گچ‌ و كاشی‌ مزين‌ شده‌اند كه‌ هر يك‌ از لحاظ هنر معماری بسيار چشمگير می‌باشند. در اين‌ بنا حدودا ۳۰ كتيبه‌ تاريخی‌ وجود دارد. از بخش‌های‌ بسيار زيبای مسجد جامع‌ گنبد خرگه‌ است‌. ارتفاع‌ اين‌ گنبد ۲۰ متر و قطر آن‌ حدود ۱۱ متراست‌. گنبد خرگه‌ از كامل‌ترين‌ نوع‌ گنبد مساجد اين‌ دوره‌ محسوب‌ می‌گردد و از ديدگاه‌ ايستايی‌ فرم‌ آن‌ با شكل‌ رياضی‌ گنبد كامل‌ مطابقت‌ دارد.

از ديگر ابنيه‌ مهم‌ سلجوقی مسجد جامع‌ اردستان‌ است‌ كه‌ آن‌ نيز مطابق‌ با مسجد جامع‌ اصفهان‌ به‌ صورت‌ چهار ايوانی احداث‌ گشته‌ و تزئينات‌ زيبای گچبری‌ و آجركاری‌ آن‌ به‌ ويژه‌ در شبستان‌ جنوبی بسيار جالب‌ توجه‌ است‌.

مسجد جامع‌ گلپايگان‌ و مسجد جامع‌ زواره‌ از ديگر مساجد معروف‌ اين‌ دوره‌ هستند.

جدای‌ از مساجد، ساختمان‌ها و ابنيه‌های‌ ديگری‌ نيز در شمال‌ شرق‌ ايران‌ و در ايالت‌ خراسان‌ وجود دارند كه‌ در اين‌ عصر احداث‌ شده‌اند و از لحاظ تاريخ‌ معماری‌ ايران‌ در زمره‌ آثار مهم‌ باستانی ميهن‌ ما به‌ شمار می‌روند. كاروانسرای‌ رباط شريف‌ از جمله‌ اين‌ ابنيه‌ است‌ كه‌ در ناحيه‌ای‌ كاملا بيابانی‌ بر سر جاده‌ نيشابور به‌ مرو اجداث‌ شده‌ و به‌ رباط شريف‌ معروف‌ است‌. اين‌ بنا از بيرون‌ قلعه‌ بزرگی‌ با ديوارهای‌ ساده‌ بلند و باروی‌ محكم‌ و سر در زيبايی‌ به‌ صورت‌ دو طاق نمای تودر تو است‌.طاق نمای‌ بيرونی‌ آن‌ نيز نواری‌ از آجرهای‌ برجسته‌ با كتيبه‌ كوفی گچ‌بری است‌. داخل‌ كاروانسرای‌ رباط شريف‌ با طرحهای‌ بديعی‌ از آجرهای كله‌ و خوابيده‌ تزئين‌ شده‌ به‌ طوری‌ كه‌ از برجهای‌ پيشين‌ مانند برج‌ علمدار دامغان‌ و مناره‌ ساوه‌ متمايز می‌شود. اين‌ كاروانسرا تاكنون‌ پابرجای‌ مانده‌ است‌ كه‌ حاكی‌ از استحكام‌ مبانی آن‌ است‌.

آرامگاه‌ سلطان‌ سنجر سلجوقی‌ از ديگر نمونه‌های‌ زيبای معماری سلجوقی‌ است‌ كه‌ دانشمندان‌ و باستان‌شناسان‌ آن‌ را باشكوه‌ترين‌ بنای‌ اين‌ دوره‌ دانسته‌اند. اين‌ مقبره‌ اطاقی‌ است‌ موقر و سنگين‌ به‌ شكل‌ مكعب‌ با گنبد كاشی كاری‌ آبی‌ رنگ‌ به‌ بلندی‌ ۲۷ متر. شبكه‌ دنده‌های‌ تودرتو كه‌ در داخل‌ مقبره‌ ديده‌ می‌شود ظاهرا بار گنبد را تحمل‌ می‌كند ولی‌ در واقع‌ احتمالا بيشتر جنبه‌ تزئينی‌ دارد تا ساختاری‌. ديوارهای‌ آرامگاه‌ سنجر با نوعی ساروج‌ خاص‌ دوره‌ سلجوقی اندود شده‌ كه‌ اين‌ ساروج‌ در بندكشی‌ آجرها هم‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. اين‌ مقبره‌ آخرين‌ نمونه‌ معماری‌ سلجوقی‌ است‌ و در حال‌ حاضر در شهر مرو در جمهوری‌ ازبكستان‌ قرار دارد.

منابع‌:

۱- پوپ‌، آرتور: معماری‌ ايران‌، ترجمه‌ غلامحسين‌ صدری‌ افشار، تهران‌، فرهنگان‌، ۱۳۶۶.
۲- گشايش‌، فرهاد: تاريخ‌ هنر ايران‌ و جهان‌، تهران‌، عفاف‌، ۱۳۷۸.
۳- پيرنيا، كريم‌: شيوه‌های‌ معماری ايران‌، تهران‌، مؤسسه‌ نشر هنر اسلامی‌، ۱۳۶۹.

سه‌شنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۹۳

اولين ملکه ايران که به اروپا مسافرت کرد

نخستين ملکه ايران که به اروپا مسافرت کرد، "فاطمه خانم انيس الدوله" از زنان محبوب ناصرالدين شاه ميباشد. شاه بقدری اين زن را دوست داشت که بطور مخفی او را همراه خود به اروپا برد؛ اما همين که انيس الدوله به روسيه رسيد، خبر آن در تهران فاش گشت و قال و مقال زيادی به راه انداخت. "ميرزا حسين خان سپهسالار" که اين را شنيد، از شاه درخواست کرد انيس الدوله را به ايران برگرداند. شاه هم ناخواسته انيس الدوله را روانه ايران کرد.

می گويند از همان موقع انيس الدوله کينه سپهسالار را در دل گرفت و با همدستی دشمنان داخلی و خارجی آنقدر کوشيد تا سپهسالار را معزول و به روايتی مسموم ساختند.

یکشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۹۳

جنگ حران نبرد سورنا سردار اشکانی با رومیان (۱۸)

سورنا سردار بزرگ ايرانی در زمان ارد اول شاه اشکانی می زيست. او بين سالهای ۸۶-۸۰ ق.م متولد شد او از حيث نژاد، ثروت و نام ، مقام اول را پس از شاه داشت و از نظر شجاعت در ميان پارتها بی همتا بود. در زمانی که بيش از ۳۰ سال نداشت ارد اول او را به جنگ كراسوس سردار بزرگ رومی فرستاد. تعداد زنهايی که سورنا را همراهی می کردند به ۱۰۰ می رسيد. در نبرد حران چون سپاه ايران با سپاه روم روبرو شد , به فرمان سورنا لشگريان از خود صداهای ترسناک در آوردند. سپاه روم در ترس و وحشت فرو رفت. سپس ردا را کنار انداخته و روپوش سلاح خود را برداشتند. برق اسلحه ها ميدان جنگ را روشن کرد. در مرکز ميدان سورنا با لباس مادی و سرا پا مسلح ايستاده بود. لشگر ايران در ابتدا قصد حمله با نيزه را داشت که موفق نشد و حالت عقب نشينی به خود گرفت. چون رومی ها فکر کردند سپاه ايران د رحال فرار است ايشان را تعقيب کردند که با تيرباران پارتها مواجه شدند. سپس به جنگ با نيزه پرداختند. کراسوس رومی فرزندش را نيز وارد ميدان نبرد کرد اما پسرش زخمی شد و بی تاب بود. وی به همراهانش دستور داد با نيزه وی را بکشند. پارت ها سر اين پسر را بريدند و بالای نيزه زده و به پدرش نشان دادند. سورنا به وسيله مترجمی اعلام کرد برای مذاکره آماده است. سربازان کراسوس به وی فشار آوردند تا مذاکره کند. کراسوس پياده شد تا جهت صحبت نزد سورنا رود که يک سرباز سوی او دويد و کراسوس را کشت و سرش را جدا کرده , نزد سورنا فرستاد. ارد اول در پايتخت در حال تماشای نمايش بود که سر کراسوس را جلوی پايش انداختند. سورنا بيش از ۲۰۰۰۰ رومی را كشت و ۲۰۰۰۰ تن را اسير كرد. اين فتح آنقدر عظيم بود كه حتی ارد نيز به او حسادت برد و دستور قتل سورنا صادر شد. در نهايت بين سالهای ۵۶-۴۶ ق.م سردار بزرگ ايران را مسموم نمودند. سورنا از لحاظ چهره ، قد و قامت انگشت نما بود و موهايش را فرق می گرفت. وی از بزرگترين خاندان پارت بود كه در روز تاج گذاری رئيس اين خانواده بود كه تاج را بر سر شاه می گذاشت.

سه‌شنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۹۳

خلع يد از انگلستان در نفت ايران که سر آغاز يك مبارزه جهانی بر ضد استعمار شد


در اين روز در سال ۱۹۵۱، سه ماه پس از ملی شدن صنعت نفت ايران كه از آغاز قرن بيستم توسط شركت نفت انگلستان (بريتيش پتروليوم ـ بی پی) عملا به يغما می رفت، پالايشگاه آبادان به دست مالك اصلی آن، ملت ايران، افتاد و يكی از ديوارهای استعمار غرب فروريخت. گزارش
«خلع يد» از پالايشگاه آبادان آخر وقت سی ام خرداد ۱۳۳۰ به تصويب مجلس ايران رسيده بود كه در عين حال، رای اعتماد مجدد به دولت دكتر محمد مصدق تلقی شد. پالایشگاه آبادان در آن زمان و در نوع خود، بزرگترين پالايشگاه نفت در جهان بود. اداره این پالایشگاه از ۳۱ خرداد آن سال در دست شركت ملی جديد التاسيس نفت ايران (امروز: وزارت نفت) قرار گرفت. سابقا وطن ما صادركننده فرآورده های نفتی بود، و امروزه با وجود اينكه از صادركنندگان عمده نفت خام است، هر سال ميلياردها دلار بنزين از خارج وارد مي كند؛ چرا؟.
دادگاه بين المللی لاهه پنجم ژوئيه (دو هفته بعد) بر ضد ايران كه از انگليسی ها خلع يد كرده بود رای داد! و شش روز بعد، ترومن رئيس جمهوری وقت آمريكا ديپلمات سيار اين كشور «آورل هريمن» را به تهران فرستاد تا برای مسئله نفت، راه حل مسالمت آميز و مرضی الطرفين پيدا كند. در اين ميان، در تهران و ساير شهرها به حمايت از دولت دكتر مصدق تظاهرات خيابانی روزانه و متعدد روی می داد.
ششم آگوست (۱۵ امرداد) همين سال دولت انگلستان كه موفق نشده بود اراده ملت ايران را درهم شكند به حيله، راه مذاكره را پذيرفت. ولی اول اكتبر (۹ مهر ۱۳۳۰) شورای امنيت سازمان ملل كه در آن پنج دولت فاتح جنگ جهانی دوم حق رد (وتو) دارند به اين بهانه كه مسئله نفت ايران می تواند صلح جهان! را به مخاطره اندازد تمايل خود را به بررسی مسئله اعلام داشت.
هشتم آگوست ۱۹۵۲ (امرداد ۱۳۳۱) دولت دكتر مصدق ورق تازه ای را برزمين زد و از انگلستان بابت همه زيانهايی كه در طول ۱۵۰ سال به ايران وارد آورده بود غرامت خواست و سی ام آگوست (هشتم شهريور) همين سال، دكتر مصدق پيشنهاد آمريكا برای حل مسئله نفت با انگلستان را رد كرد و ۵۲ روز بعد يعنی ۲۲ اكتبر (سی ام مهر ماه) هم به مناسبات سياسی ايران با انگلستان پایان داد و به اين ترتيب پس از قرنها، یک طلسم بزرگ در جهان اصطلاحا سوم شكسته شد كه سرآغازی برای قيام ساير ملل استعمار زده قرار گرفت و ....

سخنان رضاشاه خطاب به فرج الله بهرامی


همه چیز را می ‌شود اصلاح کرد. هر زمینی را می ‌شود اصلاح نمود. هرکارخانه ‌ای را می ‌توان ایجاد کرد. هر مؤسسه‌ ای را می ‌توان بکار انداخت. اما چه باید کرد با این اخلاق و فسادی که در اعماق قلب مردم ریشه دوانیده، و نسلاً بعد نسل برای آنها طبیعت ثانوی شده است؟ سالیان دراز و سنوات متمادی است که روی نعش این مملکت تاخت و تاز کرده ‌اند. تمام سلول ‌های حیاتی آنرا غبار کرده، به ‌هوا پراکنده ‌اند و حالا، من گرفتار آن ذراتی هستم که اگر بتوانم، باید آنها را از هوا گرفته و به ترکیب مجدد آنها بذل توجه نمایم. اینهاست آن افکاری که تمام ایام تنهائی مرا به ‌خود مشغول، و یک ‌ساعت از ساعات خواب مرا هم اشغال کرده است.
 
از سخنان رضاشاه خطاب به فرج الله بهرامی
 

جمعه، اسفند ۱۵، ۱۳۹۳

سخنی از دکتر محمد مصدق (به مناسبت سالگرد فوت دکتر مصدق)

حیات، مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سر افرازی میلیون ها ایرانی ونسل های متوالی این مملکت کوچکترین ارزشی ندارد.
از آنچه برایم پیش آمده هیچ تاسفی ندارم و یقین دارم وظیفه ی تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام دادم.
عمر من و شما هر کس چند صباحی دیر یا زود به پایان می رسد. ولی آنچه می ماند حیات و سرافرازی یک ملت مظلوم و ستمدیده است.

پنجشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۹۳

چگونه دین یک انحراف فکری و اخلال در زندگی است؟

دین چیست؟
دین گروهی از آداب و فرمانهاست که خداوند (آفریدگار و حاکم جهان)  از راه پیامبرانش بر انسانها  آشکار کرده است. کسانی که به خدا و دین او ایمان آورند و تسلیم او شوند بر اساس وعده ی داده شده وسیله پیامبران به سعادت و رستگاری می رسند. مجموعه فرمانهای خداوند و این آداب در کتابهای  پیامبران جمع شده است و بصورت کتاب آسمانی در آمده است.
لزوم وجود دین
پرسش آن است که : آیا براستی وجود دین لزومی دارد؟ خداوند جهان چرا فقط در خاور میانه پیامبر دارد؟ چرا در طول ۷۰۰۰ سال زندگی اقوام سرخپوست آمریکا و تمدنهای آنها، خداوند جهان دینی را برای هدایت آنها نفرستاد؟(در واژه نامه سرخپوستان مفهومی بصورت خدا نداریم) . اگر کریستوف کلمب امریکا را کشف نمی کرد آیا خدای ابراهیم و موسی  به این قاره راه می یافت؟ براستی این چه خدایی است که ۷۰۰۰ سال سرخپوستان را رها کرد؟ در شرق دور تا کره و ژاپن هم خبری از خدا نیست. کره ای ها حتی واژه ای که مفهوم خدا بدهد را نداشته اند، براستی خدای این سد میلیارد کهکشان چرا هدایت انسان را از همه زمین به غیر از خاور میانه دریغ کرده است؟ خون عرب و اسرائیلی از استرالیایی و سرخپوست رنگین تر است؟  چه لزومی دارد که خدای خاورمیانه با کشتی کریستف کلمب به امریکا برسد؟اصلا دین چه لزومی دارد که باشد؟ مردم دنیای غرب با “قانون” و “نظم”  بسوی سعادت در حرکتند ، اما آن دینی که قرار بود از قتل و تجاوز و جنگ جلوگیری کند که نکرد….
 
دین چه کاربردی دارد؟
دین شامل عقایدی است که بی پرسش و بی چون و چرا باید پذیرفت. به این پذیرش قلبی (ونه عقلی) “ایمان” می گویند و به ایمان آورندگانش “مؤمن”. مؤمن کسی است که باور دارد به اینکه جهان پدید آورنده ای دارد که انسان را تنها نگذاشته است و برای هدایتش پیامبران را فرستاده است. دین بین مؤمنان و دیگر انسانها “فرق” گذاشته است. بعنوان نمونه در اسلام :
۱. می توان زنان شوهر دار غیر مسلمان  که اسیر شده اند را عقد کرد!
۲. دیه غیر مسلمان با مسلمان متفاوت است.
۳. در کسب و کار اگر شخصی بی دین باشد او بین مؤمنان تحریم است.
۴.ازدواج انسانهایی با ادیان مختلف و یا مؤمن با لا مذهب سخت و یا غیر ممکن است.(البته طبیعی است که مؤمنان عزیز زنان اسیر را  براحتی با زورشان مسلمان می کنند)
۵. آنها که از اسلام استعفا دادند ،ریختن خونشان آزاد است. این آخرین دفاع اسلام در برابر خرد پویاست :”خشونت بی پایان”
حال پرسش آن که دین اگر بین افراد دیندار و بی دین اینقدر فرق گذاشته است، چگونه می تواند صلح و داد را بر قرار کند؟ جرم زنان ایرانی شوهرداری که طبق  آیه ۲۴ نساء  به آنها تجاوز شد و بزور به عقد اعراب در آمدند چه بود؟ و این خدا دیگر چه خدایی است؟
 
آیا دین مفید بوده است؟
انقلاب فرانسه به روزگار سیاهی و تباهی مردم اروپا پایان داد و تنها پس از سد سال دنیای غرب راهی را رفت که خاورمیانه سده ها نرفته بود. براستی مشکل عربستان چیست که در ۱۴۰۰ سال گذشته یک دانشمند به دنیا نداده است؟ آیا مغز عربستانی چیزی از آلمانی کم دارد؟ هرگز! این بستر مناسب دانش و آگاهی آلمان بود که سدها دانشمند بزرگ را تنها در یک قرن به جهان داد.  براستی کمکی که الکساندر فلمینگ کاشف پنی سیلین به نجات انسانها کرد، کدام مسیح نجات دهنده کرد؟ مرده هایی را که “پاستور” زنده کرد با کدام معجزه  موسی و عصای سحر آمیزش مقایسه کنیم؟
 
دین یک پریشانی فکری است!
دین ما را از حقیقت دنیا بازداشته است. بزرگان دانش چون نیوتون و اینشتین نشان دادند که جهان آن  نیست که دین بما می گفت. جهان آن نیست که آسمانهایی با هفت طبقه داشته باشد و زمینش چون سفره ای باشد که گسترده شده باشد. جهان آن نیست که خدایش بر یک کرسی در طبقه بالاتر نشسته باشد. جهان در شش روز بوجود نیامده است. میلیاردها سال و هزاران مرحله جهان امروز را پدید آورده است. اگر در علم بخواهیم به آنچه دین می گوید توجه کنیم نه می توان شاتلی به فضا فرستاد و نه می توان با مهندسی ژنتیک طببیعت موجودات و انسان را تغییر داد. براستی دین جز پریشانی افکار و دور کردن خرد انسان از حقیقت دنیا و تلف کردن عمر و زندگی _بجای پیدا کردن قوانین و حقیقت حاکم بر جهان _ چیزی ندارد.
 
دانشی در دین نیست
نه فقه اسلام و نه روحانیت مسیحیت هیچ یک علم نیست.دانش برپایه خرد و تجربه است. پایه و ریشه دین بر پایه فرضیات موهوم و بی دلیل است که پایه عقلی ندارد و امکان اثبات هم ندارد. علم بر اساس واقعیات جهان است و پایه آن قوانین حاکم بر آن است. دانش پویاست و همواره در حال تغییر و پیشروی بسوی باز کردن راهی به پی بردن حقیقتی از  جهان است. اما ادیان یک پایه کهنه و بی منطق از قوانین جهان را دارند که نه تنها پایه علمی ندارد چه بسا علم را رد هم می کند و ما را از حقیقت دنیا دور می نماید.جهانی که ادیان برای انسان ترسیم می کنند، جهانی است که آسمان سقفش است و بهشت آن بالاترهاست! فرشته ها انسان را هدایت و شیاطین منحرف می کنند! خشم خدا زلزله و سیل می آفریند و رضایتش نعمت می آورد!
امروز مشخص شده است که پدیده ای چون زمین لرزه و سیل ، باد و باران همگی دلایل علمی دارند و خشم خداوند در بوجود آمدن سونامی و توفان تاثیری ندارد. اگر در ژاپن و فیلیپین همیشه زمین لرزه می شود، این دلیل بر خشم خدا نیست و بالعکس اگر جایی مردمش از بلاهای طبیعت در امانند،آن هم بخاطر رضایت خداوند از مردم آنجا نیست! این که در قرآن و دیگر کتب ابراهیمی خشم خدا بلا می آفریند و رضایتش نعمت می دهد، دلیل علمی ندارد و افسانه ای کودکانه بیش نیست.
 
تناقض دین با جامعه شناسی و روانشناسی
جامعه شناسی و روانشناسی بر اساس داده های تجربی همواره سعی دارند جامعه بشری را بهتر کنند و روان انسان پیچیده را بشناسند، اما ادیان گویی که همه چیز را می دانند و برای انسان نسخه ای از پیش آماده دارند. نسخه ای که بهترینش “رژیم  اسلامی ” از آب در آمده است و بد ترینش شاید” طالبان ” باشد. دوری جوامع دین مدار از علم و دانش روانشناسی چیزی جز روانپریشی و مشکلات روحی داشته است؟ دین، نیمی از جامعه که زنان هستند را فلج کرده است. ورزش ، کار و همه زندگی زنان در جوامع اسلامی یک سایه از آن چیزی است که باید می بود. استعدادهای هنری و کاری زنان در این جوامع به عقده های درونی بدل شده است. بجای آن که به مردان سلامت نگاه را یاد دهند، زنان را در پوششی تحقیر آمیز نگه داشته اند ، گویی که زنان شیاطینی بیماری زا هستند که پوشش  ایشان ، جهان را از سقوط  سقفش حفظ  کرده است!
 
سخن پایانی
دین سودی بما نداده است که هیچ، مشکلات روانی و جنگ و دعوای بسیاری را در میان انسانها آفریده است. “علم و قانون” مدتی است که راه سعادت انسان شناخته شده است و بسرعت نتیجه داده است. اما دین سده هاست که قرار است انسان را سعادتمند کند و نکرده است. این که بگوییم “دین ضرری ندارد” و ” دین می تواند مفید باشد” مانند کسی است که می گوید :”کشیدن تریاک ضرری ندارد” و یا “کشیدن تریاک می تواند مفید هم باشد”. براستی اگر این دین از زندگی حذف شود و بجایش انسانیت و همزیستی بر اساس احترام به بشر و حقوق او جانشین دین شود، دنیا یک قدم بزرگ برداشته است. دین بدلیل آن که تفسیر مشخصی و دقیقی از کلام خدایش ندارد و همچنین با دانش و خرد انسان امروز در تناقض است ، بسیار پسندیده است اگر به افسانه ها بپیوندد.

سه‌شنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۹۳

خشايار شاه كه بود و چه كرد ؟

ام، تبار و آغاز پادشاهی
خشايار شا يا آنگونه كه شهرت يافته است، خشايار شاه چهارمين پادشاه سلسله هخامنشيان بود كه از ۴۸۶ تا ۴۶۵ قبل از ميلاد بر گستره ای پهناور از جهان باستان فرمانروايی داشت.
اين گستره پهناور از يك سو به رودهای جيحون(آمودريا) و سيحون(سيردريا) و سرزمين ايرانی سغديانا و از غرب تا دانوب، يونان، نيل و سرزمين های پيرامون مصر(ليبي و حبشه) می رسيد.
نام و نشان خانوادگی اين پادشاه بيان كننده آن است كه فرزند داريوش بزرگ، نواده ويشتاسپ و از دودمان آريارمنه هخامنشی بود.
ايران در دوره هخامنشيان بستر شكوفايی يكی از مهم ترين تمدن های جهانی بود. از زمانی كه كوروش كبير با تسامح و تساهل، آزادی فكر، قدم و قلم، در راه آبادانی اين ملك گام برداشت، راه رسيدن به دولت جهانی فراهم شد و ايرانيان به تدريج گستره جغرافيای فرهنگی و تاريخی خود را از ورارود (ماوراء النهر)؛ يعنی جيحون و سيحون در شمال شرقی تا سند و پنجاب در جنوب شرقی و از دريای سياه و كشور يونان تا مديترانه و كرانه های رود نيل در مصر و حتی ليبی و حبشه و ديگر سرزمين های دوردست آن روزگار گسترش دادند. بدين سان خشارياشا پس از داريوش بزرگ، وارث سرزمينی عظيم بود كه اقوام گوناگون در آن به سر می بردند. در واپسين سال های حيات داريوش جنگ های ايرانيان و يونانيان همچنان ادامه داشت.
آسيای صغير كه خاستگاه پادشاهی «ليديه» به مركزيت «سارد» بود و سرزمين های كرانه شرقی درياهای مرمره، اژه و مديترانه كه «ايون نشين» خوانده می شدند، بستر اين جنگ ها بودند. اگرچه داريوش به درون اروپا نيز گام نهاد، دانوب را درنورديد و تنها در نبرد ماراتن متوقف شد، اما جنگ های ايران و يونان پس از وی همچنان ادامه يافت. بدين سان راه پدر را پسر؛ يعنی خشايارشا در پيش گرفت.
فتوحات خشايارشا
شش سال نخست حيات سياسی و پادشاهی خشايارشا، آكنده از حوادثی است كه كاردانی او را به نمايش می گذارد؛ از جمله سركوب شورش مصر كه پس از مرگ داريوش رخ داد.
معمولا پس از مرگ هر پادشاهی، شورش هايی برای تصاحب قدرت در نواحی مختلف به وقوع می پيوندد. پس از مرگ داريوش هم، چنين شد و نخستين آنها مردم مصر بودند كه در فاصله دور از مركز حكومت هخامنشيان و عمق فرهنگی آن سرزمين ديرپا، در سراسر سال های حاكميت ايرانيان بر آن سرزمين خاستگاه شورش ها و دشواری هايی مي شده است.
در ابتدای فرمانروايی شاه جديد نيز طغيان فراگيری ظاهر شده بود كه لازم بود شاه برای سركوبی آن و ايجاد آرامش دوباره، به آنجا عزيمت كند.
خشايارشا، در آغاز پادشاهی با سپاهی نيرومند عازم مصر شد و با وجود مقاومت شديد مصريان، شورش را فرو نشاند. خبيش (خبيشه)، يا كسی كه ياغی شده بود و خود را فرعون مصر می خواند، فرار كرد، همدستانش مجازات شدند و ارتش ايران توانست كه نظم و امنيت را بدان سامان بازگرداند.
پس از اين خشايارشا، برادر خود «هخامنش» را والی يا ساتراپ مصر كرد و بی آنكه تغييرات عمده ای در اركان سياسی- اجتماعی آن سرزمين وارد آورد، سكان امور را به دست گذشتگان داد. نخبگان و روحانيون مصری حقوق و اختيارات پيشين را بازيافتند و شاه نيز به خاك وطن بازگشت.
اين نخستين سفر جنگی شاه بود كه خود در راس قوا قرار داشت.
هم زمان با گرفتاری های مصر، بين النهرين نيز دستخوش آشوب شد و شهر تاريخی باب سر به عصيان برداشت. «بعل شی مانی» رهبر اين شورش و عنوان «شاه بابل» را بر روی خود گذاشته بود.
ولی با تدبير به هنگام خشايارشاه، اين شورش هم خنثی و ظرف ۱۵ روز به غائله خاتمه داده شد.


لشگركشی به يونان و دلايل آن
داريوش به واسطه كدورتی كه از واقعه ماراتن حاصل شده بود، درصدد بود كه آن واقعه را جبران و نيروی مجهزی برای به تمكين درآوردن يونانی ها اعزام دارد.
بی شك، مرگ او وقفه ای در تداركات امر ايجاد كرد و نيروهايی كه برای لشگركشی به يونان آماده شده بودند، ناگزير شدند كه تحت فرماندهی خشايارشا، برای آرامش مصر به كار گرفته شوند. پس از آن نيز شورش بابليان، مدتی را به خود اختصاص داد و شاه جديد لازم ديد تا به امور متفرق قلمرو پهناور خود سرو سامان دهد و با خاطری آسوده، به جنگ جهانی بپردازد.
هرودوت در رابطه با علت لشگركشی خشايارشا به يونان از قول او آورده است: «پس از اينكه پلی در هلس پونت (تنگه داردانل) ساختم، از اروپا خواهم گذشت، تا به يونان رفته، انتقام توهينی را كه آتنی ها به پارسی ها و پدرم وارد كرده اند، بگيرم و البته شما می دانيد كه داريوش تصميم داشت بر ضد اين اقوام اقدام كند. ولی مرگ به او فرصت نداد. پس به عهده من است كه انتقام پدرم و پارسی ها را بكشم و من از اين كار دست برندارم تا آن كه آتن را گرفته و آن را آتش بزنم. چنانكه می دانيد مبادرت به دشمنی با من و پدرم، اول از طرف آتنی ها بود. اولا با «آريشناگر»، يكی از بندگان ما، به سارد حمله كرده، آتش به معابد و جنگل مقدس آن زدند و بعد از آن هم خوب می دانيد كه وقتی با داتيس و ارتافرن به مملكت آنها رفتيد، چه با شما كردند. اين است چيزهايی كه مرا مجبور مي كند به ضدآتنی ها اقدام كنم
اگر شاخ و برگ هاي مضامين بر ساخته هرودت نيز كنار گذاشته شود، امری بديهی است كه در دربار ايران دو عقيده درباره لشكرگشی به يونان وجود داشته و هر كدام نيز طرفدارانی پيدا كرده است. منتهی شاه خود نيز در زمره كسانی بوده است كه دچار ترديد رای بوده اند و عدم اعزام سپاه را ترجيح می داده اند. اين كه در زمان شاه جديد چيزی بر قلمرو ايران اضافه نشده باشد و قلمرو امپراتوری در حد گذشتگان باقی بماند، بدون ترديد يكی از محورهای تصميم گيری بود و سرانجام شاه را به آنجا كشانيد كه با اعزام قوا موافقت كند. از اين رو، خشايار شا پس از تصميم جنگ در خواب ديد كه تاجی از برگ های زيتون بر سر دارد و شاخه های آن تمام عالم را فرا گرفته است. سپس اين تاج ناپديد شد و مغ ها اين رويا را به حكومت وی بر تمام زمين تعبير كردند.
شاهكاری از يك سازه آبی
به گفته هرودوت، خشايار شاه بعد از فتح مجدد مصر، به مدت چهار سال به تجهيز تداركات جنگی پرداخت و لشگری را تدارك ديد كه بزرگ ترين سپاهی بود كه تا آن روز برای نبرد با يك دشمن خارجی آماده شده بود. طبيعی بود كه از مناطق مختلف امپراتوری، نيروهای رزمنده جذب شوند و خاصه مردمی مانند فينيقيان و كارتاژيان و آن عده از سكنه يونانی آسياي صغير كه در ايران وفادار مانده بودند، در امر تجهيز ناوگان دريايی شاه، همراهی جدی نشان دهند.
از آنجايی كه ساليان سال، انديشه نبرد، ايرانيان را به اين نتيجه رسانيده بود كه با يونانيان بايد در دريا مصاف كنند و اين مجموعه مردم جزيره نشين را بيش تر در آب های اژه و مرمره جست وجو كرد، به امر شاه به حفر كانالی پرداختند كه خوشبختانه در سنوات اخير و به همت باستان شناسان انگليسی عرض، طول و نحوه استقرار آن، كشف شده است.
بر اساس گزارش روزنامه نيويورك تايمز، خشايار شاه پادشاه ايران در سال ۴۸۰ قبل از ميلاد دستور حفر اين كانال را به مهندسان نظامی ارتش ايران صادر كرد. اين كانال كه در شبه جزيره ای در دريای اژه و شمال يونان حفر شده است، يكی از بزرگترين و شگفت انگيزترين فعاليت های مهندسي آن زمان بوده است.
لشگركشی برای تاديب
خشايارشا با يونانيان بالاخره جنگيد تا آنها را تاديب كند. از آن روی كه شورش كردند و سارد را به آتش كشيدند.
در ترموپيل بر سپاهيان اسپارتی تحت فرمان لئونيداس پيروز شد، از آن روی كه بسياری از آنها رغبتی در دفاع از سرزمين خود نداشتند و از هم گسيخته بودند و آن سيصد تن هم كه ماندند و جنگيدند، خواستند كه وفاداری به قوانين سرزمين خود را به ديگر يونانيان يادآوری كنند.
خشايارشا با تلاش و كوشش سپاهيان كارآمد خويش آتن را تسخير كرد و اين نماد فضايل مغرب زمين را فتح كرد.
با اين اوصاف مورخين يونانی، تمام لشگر كشی های خشايارشا را با حب و بغض به اين شاه ايرانی نوشته و حتی وی را نكوهش كرده اند و امروز اگر برخی می كوشند تا چهره خشايارشا را خلاف آنچه كه هست به تصوير بكشند، از آن روست كه بر ناكامی خويش سرپوش بگذارند. گويی كاری كه خشايارشا در يونان كرد، دست كم با كاری كه اسكندر مقدونی در ايران به سرانجام رساند به يكسان بايد ارزش گذاری، نقد و تحليل شود.
اما هيچ يك از بدگويی های هرودوت اصالت خشايارشا را نپوشاند و با عظمت احترام او قابل قياس نيست.