در بهار ۳۳۴ ق . م . اسکندر از بوغاز داردانل ( HELLESSPONT ) گذشته وارد آسيای صغير شد و جنگ اول در كنار رود گرانيك * - اين رود حالا موسوم به كجاسو است - * كه به دريای مرمره می ريزد روی داد. قشون ايران در اين جا مركب بود از سواره نظام ايرانی به عده ۲۰۰۰۰ نفر و پياده نظام اجير يونانی به همان عده. مِمْنُنْ سردار يونانی در خدمت ايران عقيده داشت كه لشگر ايران از جنگ احتراز نموده منظماً عقب نشيند و اسكندر را به داخل ايران كشانيده در راه هر چه آذوقه هست معدوم كند و از طرف ديگر دولت هخامنشی با بحريّه قوی خود عرصه را در اروپا به مقدونی ها تنگ نمايد. رئيس قشون ايران اين نقشه را برخلاف مرام جنگی ايرانی ها ديده رد كرد و قشون ايران در كنار راست رود گرانيك صفوف خود را بياراست؛ بدين ترتيب كه سواره نظام ايران در صفوف مقدم جا گرفت و سپاهيان يونانی در ذخيره ماندند. در ابتدا چنين به نظر می آمد كه فتح با ايرانی ها خواهد بود زيرا تيراندازان ايرانی تلفات زياد به صفوف دشمن وارد نمودند ولی وقتی كه سپاهيان اسكندر از گرانيك گذشته خود را بی پروا به صفوف ايرانی ها زدند، ايرانی ها نتوانستند مقاومت نمايند به خصوص كه خود اسكندر به قلب قشون ايران حمله برده، مهرداد داماد داريوش را به زمين افكند. پس از آن قلب قشون شكافت و سپاهيان ايرانی متزلزل شده فرار كردند ولی اسكندر آنها را تعقيب نكرد و به يونانی هايی كه در ذخيره بودند پرداخت. با وجود اين يونانی ها پافشاری كرده جنگ كردند و چون كمكی به آنها نرسيد ، به استثنای ۲۰۰۰ نفر كه اسير گرديدند، تماماً در جنگ كشته شدند. پس از اين فتح اسكندر اعلان كرد كه تمام شهرهای يونانی از قيد ايران آزادند ؛ فقط شهر هاليكارناس ( HALICARNASSE ) در تحت رياست اُرُنْ تُبات ( ORONTOBATES ) ايرانی و مِمْ نُن يونانی سخت مقاومت كرد وليكن بالاخره مغلوب شد و اسكندر يوناني های اين شهر را كه مقاومت نموده بودند بَرده كرده بفروخت. بعد از تسليم شدن هالی كارناس، مِمْ مُنْ از طرف دريا خود را به كشتی های ايران رسانيده چنان بر مقدونی ها برتری يافت كه در دربار ايران اميدوار شدند به اين كه جنگ را آسيا به اروپا ببرند وليكن اين شخص كه وجودش در اين موقع آنقدر مغتنم بود ، در حين عملياتی در شهر می لِتْ درگذشت و قلب اسكندر از فوت او قوی شد چه او را حريف زبردست خود می دانست. اسكندر پس از اين كه به كارهای شهرهای يونانی تمشييتی داد داخل كاپادوكيّه گرديده به كيليكيّه رفت و بعد به فريكيّه درآمده عزيمت سوريّه نمود. لشگر او برای گذشتن از آسيای صغير به سوريه مجبور بود از سه معبر تنگ و سخت يعنی از دربندهای كيليكيّه و سوريه و امان بگذرد. اين تنگه ها به قدری صعب العبور بود كه چهار نفر نمی توانستند پهلوی هم حركت كنند و با داشتن قوای كمی در اين جاها می شد مدت ها اسكندر را معطل و تلفات زياد وارد نمود وليكن دربار ايران از اين موانع نظامی هيچ استفاده نكرد. فنون جنگی در مقدونی و يونان ترقي زياد نموده بود ولی داريوش به همان اسلوب قديم و به جمع آوری سپاه عظيم چريكی توجه داشت. خاری دِموس يونانی كه مانند مِمْ نُنْ لايق و زبردست و در خدمت ايران بود تداركات داريوش را انتقاد كرده گفت اين سپاه عظيم چريكی به چه كار آيد. لشگر كم ولی مشق كرده و ورزيده لازم است تا از حملات اسكندر جلوگيری شود ( چنان كه يونانی ها نوشته اند داريوش متغير گرديده او را بكشت ).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر