محمدحسن
ميرزا از بدشانس ترين وليعهدهای قاجاری
است. اگر
سياستهای انگليس در پی آن نبود که شخصی
ديکتاتور و به زبانی ديگر گردن کلفت بر
ايران حکم براند شايد اندک سالی بعد با
توجه به ضعف و عدم علاقه احمدشاه محمدحسن
ميرزا بر تخت سلطنت خاندان قاجار می شست.
هر
چند که نشستن بر تخت سلطنت قاجار چندان
افتخارآميز نبود ولی به هرحال محمدحسن
ميرزا ملقب به محمد حسن شاه می شد!
لقبی
که يادآور جد بزرگش محمدحسن خان قاجار و
پدر آقا محمدخان قاجار بود.
ولی
از بد عهدی روزگار چه سود که نه آن محمدحسن
و نه اين محمدحسن به جايی نرسيدند!
هنگامی که محمدعلی شاه که ديگر محمدعلی ميرزا شده بود در باغ زرگنده سفارت روس دو کودک خردسال خود را به مشروطهخواهان سپرد اميد آن داشت که سلسله قاجار تا سالهای سال پابرجا بماند. احمد شاه نوجوان که به علت قلت سن قانوناً نمی توانست شاه رسمی باشد برادر خود محمدحسن را به وليعهدی پذيرفت. محمدحسن ميرزا نيز نوجوانی بود که ۲ سال از برادرش کوچک تر بود. اين دو در طهران و کاخ گلستان تحت تعليم معلمان سرخانه خود قرار گرفتند تا با رسيدن به سن رشد به وظايف حکومتی خود برسند. ولی انگار آن سالها، سالهای آرامش ايران نبود. سالهای قحطی و جنگ و تجاوز بيگانه بود. شاه و وليعهد چون ارثيهای از دستی به دست ديگر کشيده می شدند. هنگامی که تاج کيانی بر سر احمدشاه قرار گرفت (۳۰ تير ۱۲۹۳) محمدحسن ميرزا نيز رسماً لقب ولايتعهدی يافت. و اين مقام تا وقتی برايش قانونی بود که احمدشاه فرزند ذکوری نياورده باشد که از شانس خوب يا بد محمدحسن ميرزا اين فرزند ذکور پس از عزل احمدشاه به دنيا آمد!
در اين زمان وی چهارده ساله بود و طبق سنت قاجارها به فرمانفرمايی آذربايجان رسيد. ولی زمان زمان جنگ جهانی اول بود و اشغال شمال ايران و از جمله آذربايجان به وسيله قوای روس و عثمانی و بدين لحاظ وی نمی توانست به مقر فرمانروايی خود برود. چندی بعد با آرام شدن اوضاع و پايان گرفتن جنگ عالمگير حکومت محمدحسن ميرزا بر آذربايجان شروع شد. و اين امر چندين سال دوام آورد. دربارة خصوصيات فردی وی که ديگر به سن بلوغ رسيده بود آراء و نظرات متفاوت و گاه متناقصی بيان شده است. از سويی يحيی دولتآبادی در وی آثار هوشمندی و ذکاوت می بيند و شخصی چون عبدالله بهرامی از نظاميان قاجار و بعد از نزديکان رضاخان حال به غرض يا به راستی وی را اهل عيش و نوش و هوسباز می خواند.
اولين حرکت سياسی و مهم وليعهد به سال ۱۲۹۸ روی داد. سالی که سودای سفر فرنگ چون اجدادش بر سر شاه جوان افتاد. وليعهد نيز برای تصدی جانشينی شاه به طهران آمد. اين سفر وليعهد به طهران پر بی مزه هم نبود و وليعهد چند ماهی طعم شاهی را چشيد. طعمی که بعدها باعث ايجاد کدورت بين اين دو برادر جوان شد. بازگشت شاه از فرنگ چندان برای وليعهد خوش يمن نبود. خيابانی در تبريز کر و فری کرد و وليعهد تبريزنشين را با خفت و خواری تهرانی کرد. با سرکوب حرکت خيابانی وليعهد مجدداً عزم سفر تبريز داشت که اين بار کودتای سوم حوت سد راهش شد. و اين بار نه تنها وليعهد بلکه شاه نيز در خطر قرار گرفت. سيد ضياء که آدم زرنگی بود از خامی وليعهد و علاقه اش برای سلطنت آگاه بود و سعی داشت از اين طريق بين دو برادر نقاری ايجاد کند که تا حدی هم موفق شد. ولی اين موفقيت همراه با عزل سيدضياء در ۴ تير ۱۳۰۰ و تبعيد محترمانه وليعهد در ۹ روز بعد به فرنگ بود.
ولی سودای سفر دوم فرنگ که به جان شاه افتاد شانس جديدی جهت آشتی دو برادر ايجاد نمود. شاه فرنگنشين در اروپا با وليعهد آشتی کرد و وی را به جای خود به تهران فرستاد. ولی اين بار طرف مقابل محمدحسن ميرزا سيدضياء يا خيابانی نبودند. بلکه سمبه بسيار پر زورتر بود. رضاخان چون بختکی بر قاجار فرو افتاده بود و فرمانروای اصلی به شمار می آمد. سياست انگليس و قشون سازمان يافته قجری اين بار پشتيبان رضاخان بودند. دربار ضعيف و پوسيده قاجار چه می توانست بکند. با بازگشت احمدشاه محمدحسن ميرزا آهنگ تبريز کرد ولی رضاخان که شهرستانها را به نفع خود مصادره کرده بود هرگز اجازه نداد که جای حساسی چون آذربايجان در دست قاجاريان بماند و با اين سفر به شدت مخالفت کرد.
هنگامی که محمدعلی شاه که ديگر محمدعلی ميرزا شده بود در باغ زرگنده سفارت روس دو کودک خردسال خود را به مشروطهخواهان سپرد اميد آن داشت که سلسله قاجار تا سالهای سال پابرجا بماند. احمد شاه نوجوان که به علت قلت سن قانوناً نمی توانست شاه رسمی باشد برادر خود محمدحسن را به وليعهدی پذيرفت. محمدحسن ميرزا نيز نوجوانی بود که ۲ سال از برادرش کوچک تر بود. اين دو در طهران و کاخ گلستان تحت تعليم معلمان سرخانه خود قرار گرفتند تا با رسيدن به سن رشد به وظايف حکومتی خود برسند. ولی انگار آن سالها، سالهای آرامش ايران نبود. سالهای قحطی و جنگ و تجاوز بيگانه بود. شاه و وليعهد چون ارثيهای از دستی به دست ديگر کشيده می شدند. هنگامی که تاج کيانی بر سر احمدشاه قرار گرفت (۳۰ تير ۱۲۹۳) محمدحسن ميرزا نيز رسماً لقب ولايتعهدی يافت. و اين مقام تا وقتی برايش قانونی بود که احمدشاه فرزند ذکوری نياورده باشد که از شانس خوب يا بد محمدحسن ميرزا اين فرزند ذکور پس از عزل احمدشاه به دنيا آمد!
در اين زمان وی چهارده ساله بود و طبق سنت قاجارها به فرمانفرمايی آذربايجان رسيد. ولی زمان زمان جنگ جهانی اول بود و اشغال شمال ايران و از جمله آذربايجان به وسيله قوای روس و عثمانی و بدين لحاظ وی نمی توانست به مقر فرمانروايی خود برود. چندی بعد با آرام شدن اوضاع و پايان گرفتن جنگ عالمگير حکومت محمدحسن ميرزا بر آذربايجان شروع شد. و اين امر چندين سال دوام آورد. دربارة خصوصيات فردی وی که ديگر به سن بلوغ رسيده بود آراء و نظرات متفاوت و گاه متناقصی بيان شده است. از سويی يحيی دولتآبادی در وی آثار هوشمندی و ذکاوت می بيند و شخصی چون عبدالله بهرامی از نظاميان قاجار و بعد از نزديکان رضاخان حال به غرض يا به راستی وی را اهل عيش و نوش و هوسباز می خواند.
اولين حرکت سياسی و مهم وليعهد به سال ۱۲۹۸ روی داد. سالی که سودای سفر فرنگ چون اجدادش بر سر شاه جوان افتاد. وليعهد نيز برای تصدی جانشينی شاه به طهران آمد. اين سفر وليعهد به طهران پر بی مزه هم نبود و وليعهد چند ماهی طعم شاهی را چشيد. طعمی که بعدها باعث ايجاد کدورت بين اين دو برادر جوان شد. بازگشت شاه از فرنگ چندان برای وليعهد خوش يمن نبود. خيابانی در تبريز کر و فری کرد و وليعهد تبريزنشين را با خفت و خواری تهرانی کرد. با سرکوب حرکت خيابانی وليعهد مجدداً عزم سفر تبريز داشت که اين بار کودتای سوم حوت سد راهش شد. و اين بار نه تنها وليعهد بلکه شاه نيز در خطر قرار گرفت. سيد ضياء که آدم زرنگی بود از خامی وليعهد و علاقه اش برای سلطنت آگاه بود و سعی داشت از اين طريق بين دو برادر نقاری ايجاد کند که تا حدی هم موفق شد. ولی اين موفقيت همراه با عزل سيدضياء در ۴ تير ۱۳۰۰ و تبعيد محترمانه وليعهد در ۹ روز بعد به فرنگ بود.
ولی سودای سفر دوم فرنگ که به جان شاه افتاد شانس جديدی جهت آشتی دو برادر ايجاد نمود. شاه فرنگنشين در اروپا با وليعهد آشتی کرد و وی را به جای خود به تهران فرستاد. ولی اين بار طرف مقابل محمدحسن ميرزا سيدضياء يا خيابانی نبودند. بلکه سمبه بسيار پر زورتر بود. رضاخان چون بختکی بر قاجار فرو افتاده بود و فرمانروای اصلی به شمار می آمد. سياست انگليس و قشون سازمان يافته قجری اين بار پشتيبان رضاخان بودند. دربار ضعيف و پوسيده قاجار چه می توانست بکند. با بازگشت احمدشاه محمدحسن ميرزا آهنگ تبريز کرد ولی رضاخان که شهرستانها را به نفع خود مصادره کرده بود هرگز اجازه نداد که جای حساسی چون آذربايجان در دست قاجاريان بماند و با اين سفر به شدت مخالفت کرد.
سفر سوم احمدشاه به فرنگ فی الواقع تير خلاص قاجار بود. وليعهد اين بار نايب السلطنه شد. احمدشاه به هنگام آغاز سفر ضمن اعلام نايب السلطنگی برادر حکم نخست وزيری رضاخان سردار سپه را هم صادر کرد. رضاخان اين بار نقش سيدضياء را بازی کرد و در پوست دوستی باب مراوده و دوستی را با وليعهد باز نمود و سعي در ايجاد اختلاف بين اين دو کرد. از سال ۱۳۰۲ تا ۲ سال بعد (۱۳۰۴) ساعت سقوط قاجاريان شروع به کار کرد. هر چند محمدحسن ميرزا مقابل توطئه جمهوريخواهی با کمک بسياری از مليون و علما موفق و پيروز بود ولی مخالفان و رضاخان در همين جا متوقف نشدند. از سوی ديگر خامی محمدحسن ميرزا و زرنگی رضاخان و مشاورانش برای نزديکی به وی مشام وليعهد را برای بوييدن توطئه خنثی کرد. و اين خامی ادامه داشت تا ۹ آبان ۱۳۰۴ که هوشياری وليعهد را در پی داشت ولی چه سود که اين هوشياری در لب مرز ايران در عراق بود (مرز خسروی) و محمدحسن ميرزا ديگر هرگز ايران را نديد.
مطالب جالبی بود.
پاسخحذفلینک وبلاگتان در صاحب خبر قرار گرفت.