دوشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۹۶

تعریف و اصول لیبرالیسم چیست ؟

تعریف کلی
لیبرالیسم (به انگلیسی: Liberalism) به آرایه وسیعی از ایده‌ها و تئوری‌های مرتبط دولت اطلاق می‌شود که آزادی شخصی را مهم‌ترین هدف سیاسی می‌داند. لیبرالیسم مدرن در عصر روشنفکری ریشه دارد. به صورت کلی، لیبرالیسم بر حقوق افراد و برابری فرصت تأکید دارد. شاخه‌های مختلف لیبرالیسم ممکن است سیاست‌های متفاوتی را پیشنهاد کنند، اما همه آنها به صورت عمومی توسط چند قاعده متحد هستند، شامل توسعه آزادی اندیشه و آزادی بیان، محدود کردن قدرت دولت‌ها، نقش قانون، تبادل آزاد ایده‌ها، اقتصاد بازاری یا اقتصاد مختلط و یک سیستم شفاف دولتی. همه لیبرال‌ها -همینطور بعضی از هواداران ایدئولوژی‌های سیاسی دیگر - از چند فرم مختلف دولت که به آن لیبرال دموکراسی اطلاق می‌شود، با انتخابات آزاد و عادلانه و حقوق یکسان همه شهروندان توسط قانون، حمایت می‌کنند.
لیبرالیسم از سویی به یک جریان سیاسی بورژوازی اطلاق می‌شد که در عصر مترقی بودن آن یعنی در زمانی که سرمایه‌داری صنعتی علیه اشرافیت فئودالی مبارزه می‌کرد و درصدد گرفتن قدرت بود، به وجود آمد و رشد کرد . لیبرال‌ها در آن زمان بیانگر منافع و مدافع طبقه‌ای در حال رشد و بالنده بودند. آزادی از قید و بندهای اقتصادی و اجتماعی دوران فئودالیسم را طلب می‌کردند، می‌خواستند که قدرت مطلقه سلطنت محدود شود، در مجلس عناصر لیبرال راه یابند و حق رأی آزاد و سایر حقوق سیاسی در محدوده خاص آن دوران و به مفهوم بورژوایی آن به رسمیت شناخته شود. در قاموس مارکسیستی، مفهوم سیاسی لیبرالیسم به یک روش لاقیدانه و درویش مسلکانه در داخل حزب طبقه کارگر نسبت به دشمن طبقاتی اطلاق می‌شود . در این مفهوم لیبرالیسم به معنای آشتی طلبی غیر اصولی به ضرر اساس اندیشه‌های "مارکسیسم – لنینیسم"، نرمش بجا در مقابل خطا و نادیده گرفتن نقض اصول به علل مشخصی به کار می‌رود. لیبرالیسم در این مفهوم از نمودهای فرصت‌طلبی و فردگرایی است .
ریشه لغت :اصطلاح لیبرالیسم برگرفته از ریشه لاتینی Libre به معنای آزادی است.
لیبرالیسم و اقتصاد
لیبرالیسم در زمینه اندیشه‌های اقتصادی، به معنای مقاومت در برابر تسلط دولت بر حیات اقتصادی در برابر هر نوع انحصار و مداخله دولت در تولید و توزیع ثروت است.
لیبرالیسم و مذهب
لیبرالیسم مذهبی به معنای اعتقاد به حق هر کس در انتخاب راه پرستش خداوند یا بی‌ایمانی است این بیشتر به این معنی است که دولت یا حکومت دخالتی در اعتقادات مردم ندارد و آنها در انتخاب راه و مسلک خود آزاد هستند.
اصول لیبرالیسم
۱- بدبینی به قدرت (خصوصاً قدرت مطلقه) و کوشش جهت مهار قدرت دولت از طریق دموکراتیک کردن دولت . دولت دموکراتیک بیشترین بخت و امکان را برای تأمین آزادی و برابری دارد. دولت دموکراتیک از نظر لیبرال‌ها ”دولت حداقلی“ است. دولتی است که مدام کوچک می‌شود. حوزه‌ فعالیت آن محدود و از نظر قانونی به شدت تعیین شده و تحت نظارت است.
• رواداری، تساهل و تسامح: تعقیب سیاست‌هایی که تساهل، و تسامح و آزاد بودن وجدان را محقق نماید. جان لاک معتقد بود که اصل نخست لیبرالیسم (نخستین اصل زندگی اجتماعیِ انسانی و بخردانه) رواداری است. قبول دیگری، قبول تفاوت و تمایز، قبول اینکه حقیقت نهایی پیش من یا در انحصار من نیست. من باید با دیگری ارتباط یابم، مکالمه کنم، به تفاهم برسم، تفاوت‌های‌مان مشخص و برجسته شوند. دموکراسی معنایی جز این ندارد. با کسی که مثل من نیست چنان زندگی مشترک را طرح می‌ریزم که آزادی هر دوی مان تأمین شود. می‌کوشم و می‌خواهم که با دیگری به فهم مشترک از جهان دست یابم.
• نفی پدرسالاری: زندگی خوب و خیر به افراد بستگی دارد. دولت نمی‌تواند و نباید نظر خودش را در زمینه سعادت و زندگی خوب، به شهروندان تحمیل کند. افراد باید از قدرت اجبارکننده دولت در امان باشند.
۲- جدایی نهادی قوای حکومتی (تفکیک قوای مجریه، مقننه و قضاییه): ما اصل تقسیم قوا را مدیون لیبرال‌ها هستیم. مونتسکیو آن را پیش کشید. اصلی که در قانون اساسی بیشتر کشورها آمده‌است و در بسیاری موارد زیر پا گذاشته می‌شود. اصل باید، به حداکثرِ ممکن رساندنِ این جدایی باشد. در عین حال لیبرال‌ها به نکتهٔ مهمی تاکید دارند: قوه‌ قضاییه باید به طور کامل مستقل از سایر قوا باشد.
۳- حاکمیت قانون: عبارت مشهور لیبرالی که ”در حکومت مشروطه ,قانون, شاه ‌است و در حکومت استبدادی، شاه قانون است“ تکیه بر اهمیت اصلی دارد که امروز همه از آن یاد می‌کنند: حاکمیت کامل قانون، برابری شهروندان در برابر قانون و...
قانون باید عادلانه باشد و هر قانونی باید برابری و آزادی کلیه شهروندان را به رسمیت بشناسد.
۴- فردگرایی: حفاظت از استقلال و شأن شخصی افراد در برابر اجبار دولت، کلیسا و جامعه. فردگرایی از یک سو به معنای حفاظت از استقلال افراد است و از سوی دیگر معنایی ژرف‌تر هم دارد: گسترش خلاقیت‌ها وتوان‌های آفریننده‌ افراد. قبول فرد به عنوان کسی که حق دارد و باید بتواند که زندگی خود را چنان که می‌خواهد سامان دهد. این به معنای قبول شان و مقام انسانی او است.
۵- آزادی‌: صیانت از آزادی‌های اساسی عقیده، بیان، اجتماعات، دین. آزادی در لیبرالیسم آنقدر مهم است که بسیاری گوهر لیبرالیسم را آزادیخواهی دانسته‌اند و گفته‌اند لیبرال‌ها افرادی هستند که در صورت تعارض هر امری با آزادی، آزادی را انتخاب می‌کنند.
۶- برابری: تساوی و برابری در مقابل قانون، دادگاهها و محاکم، برابری امکانات و فرصت‌ها. آن‌چه در لیبرالیسم کلاسیک به عبارت‌های بالا تعریف برابری بود، در لیبرالیسم امروزی پیشرفته‌تر و کامل‌تر شده‌است. متفکران لیبرالی چون راولز، رورتی، پاتنام و دورکین با طرح عدالت هم چون انصاف به شکل تازه‌ای از برابری (خاصه برابری در حوزه‌ اقتصاد) دفاع می‌کنند و آن را هم ارز با آزادی پیش می‌کشند. لیبرالیسم امروزی مفهوم برابری را به معنایی جدید پیش می‌کشد.
۷- جدایی نهاد دین از دولت: تفکیک نهادهای دین‌بنیاد از نهادهای عقل‌بنیاد، نفی دینِ دولتی و دولت دینی. کسانی که دولت دینی و دین دولتی را رد می‌کنند، در واقع یک آموزهٔ لیبرالی را پیش می‌کشند. آنان در گام بعد باید بپذیرند که قانون‌هایی که زندگی انسان‌ها را نظم می‌دهند باید از متن همین زندگی واقعی نتیجه شوند و نه از متون کهن یا بهتر بگوییم تاویل و تفسیرهای خاص از متون کهن. این هم یکی از مهم‌ترین آموزه‌های لیبرالی است که قانون‌ها باید مستقل از هر سنت و هرگونه تفسیر متون به زندگی واقعی وابسته باشند. لیبرال‌ها همواره دین را در حوزهٔ خصوصی می‌پذیرند. آن‌ها به یکی بودن نهاد دین و نهاد دولت اعتراض داشتند و دارند. لیبرال‌ها ضددین نیستند. آزادی دین یکی از اصول بنیادین لیبرالیسم است. برخلاف مارکسیست‌های ارتدکس که در صدد نفی کامل دین، حتی از قلمرو زندگی خصوصی و اخلاق شخصی بودند (چون دین را افیون توده‌ها می‌پنداشتند) لیبرال‌ها بر این اعتقادند که هرکس حق داشته باشد بنا به اعتقادات دینی خود، زندگی شخصی‌اش را نظم دهد. اما قانون مدنی استوار به آموزه‌های هیچ دین خاصی نباید نباشد. بلکه باید آزادی دین در قلمرو زندگی و اخلاق شخصی را تضمین کند. قانونی که استوار به آموزه‌های دینی خاص باشد نخواهد توانست آزادی تمام ادیان را تضمین کند.
۸- سرمایه‌داری: مطابق تعریف دایره‌المعارف آکسفورد (۱۹۸۸)، سرمایه‌داری: ”یک نظام سازماندهی اقتصادی، مبتنی بر رقابت بازار است، که در آن ابزار تولید، توزیع و مبادله تحت مالکیت خصوصی هستند و افراد یا شرکت‌ها آن را مدیریت می‌کنند.“ از نظر لیبرالها، پایبندی به آزادی مستلزم تأیید نهادهای مالکیت خصوصی و بازار آزاد است. بازار، قدرت را پراکنده و تجزیه می‌کند و تصمیم‌گیری را آسان می‌سازد. بازار برای تحقق آزادی سیاسی نیز لازم است. وقتی که دولت تنها منبع درآمد و اشتغال باشد، جایی برای آزادی یا مخالف واقعی وجود ندارد.
۹- تفکیک جامعه مدنی از دولت: جامعه مدنی شبکه‌ای از انجمن‌ها و جمعیت‌های خودمختار و مستقل از دولت است که شهروندان را در ارتباط با مسائل مورد علاقه عموم به هم پیوند می‌دهد، و با صِرفِ موجودیت یا عملشان می‌توانند بر سیاست عمومی تأثیر بگذارند. جامعه می‌تواند از طریق این گونه انجمن‌ها و جمعیت‌های آزاد، خود را سامان دهد و اعمال خود را هماهنگ کند و به نحو قابل‌توجهی جهت سیاست دولتی را تعیین کند یا تغییر دهد. این انجمن‌ها تمرین ”خود حکمرانی“ اند. برای خود حکمرانی باید تعداد بیشماری از این نوع انجمن‌ها در جامعه وجود داشته باشد.
۱۰- تفکیک عرصه خصوصی از عرصه عمومی: کارکرد حوزه عمومی، عقلانی کردن اقتدار دولتی از طریق گفت‌وگوی آگاهانه و اجماع عاقلانه‌است.
۱۱ـ پلورالیسم: پذیرش تنوع و تکثر معرفتی و اجتماعی و تایید سبک‌های مختلف زندگی. تجربهٔ قرن بیستم نشان داد که تنها براساس اعتقادات لیبرالی است که تنوع و تکثر در همهٔ جنبه‌ها زندگی همه روزه، اندیشه‌ها و هنرها پذیرفته می‌شود. تمامی نظام‌های اجتماعی و فکری‌ای که بر اساس انتقاد به لیبرالیسم ساخته شدند، با تمام نیرو مانع چندگانگی و تکثر زندگی و اندیشه شدند. از کمونیسم استالینی و مائویی تا فاشیسم و نازیسم، خواهان ”یونیفورم“ بودن، خواهان یک شکل شدن و یک شکل به نظر آمدن. خواهان وحدت کامل همهٔ افراد (افرادی مختلف با نظرگاه‌های مختلف و تجربه‌های انسانی متفاوت). چنان که پل ریکور یادآور شده مبنای اصیل ”اندیشه‌ قبول تنوع اندیشه‌ها“ لیبرالی است. در نظامی فکری که تنوع انسان‌ها ستایش می‌شود (نظامی که به صراحت خود را فردگرا می‌خواند) می‌توان به دو چیز مطمئن بود: ۱) به شکوفایی توان‌های آفرینندهٔ هر فرد ۲) به امکان مکالمه و رسیدن به تفاهم و هم نظری و هم‌دلی
۱۲ـ خردباوری: عقل میان همه انسان‌ها مشترک است، ما می‌توانیم از طریق تعقل جامعه‌مان را بهبود ببخشیم، اعتقاد به مجاب کردن طرف مقابل از طریق استدلال عقلانی.
۱۳ـ حقوق بشر: حقوق بشر مجموعه مطالباتی است که همه انسان‌ها صرفاً به موجب انسان بودن خود به گونه‌ای منصفانه استحقاق دارند که آن‌ها را بخواهند. در قرن هفدهم، این مطالبات را حقوق طبیعی می‌نامیدند و مدعی بودند که از طبیعت ذاتی فرد فرد انسان‌ها ناشی می‌شوند. در سده‌های بعدی ابتدا مفهوم حقوق انسان و سپس حقوق انسانی جایگزین آن شد. از نظر کانت حقوق افراد را باید رعایت کرد، چون آنها موجودات عقلانی قادر به اطاعت از قانون اخلاقیند. از نظر او با انسان‌ها همواره باید همچون هدف، و نه هرگز چون وسیله رفتار شود. مطابق این معیار، تجاوز به حقوق دیگران همان رفتار کردن با آنان به صورت وسیله صرف و لذا غیرمجاز است.
۱۴ـ اصلاح‌گری در برابر انقلابیگری: انقلابیگری از آموزه‌های چپ و اصلاح‌گری از آموزه‌های لیبرال‌هاست. لیبرال‌ها، انقلاب به معنای تغییرات دفعی بنیادین ساختارهای سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی ـ اقتصادی و ... را ناممکن و نامطلوب می‌داند.

چهارشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۹۶

جعل عکس بوسیدن صورت کاشانی توسط محمدرضا شاه

جعل عکس بوسیدن صورت کاشانی توسط محمدرضا شاه
از آنجا که عده ای غرض ورز مجددا در تلاش به جعل تاریخ اند مجبور شدم مجددا این تصویر را تکراری بگذارم تا شاید مردم کمتر گول این پست فطرتان را بخورند.
 
عکس جعلی از محمد رضا شاه پهلوی که در سایت ملیون منتشر شد! 
متاسفانه چندین سایت من جمله گویا نیوز امروز این عکس را منتشر کرده با این تیتر (( بوسه محمدرضا پهلوی بر صورت آیت الله کاشانی )) 

ولی واقعیت چیست؟؟ 

این عکس را که با سایز غیر استانداردی از پشت سر بدون اشاره به تاریخ و استناد به مرجع را٬ می خواهند به جای عکس محمدرضا شاه پهلوی به مردم قالب کنند. کسی که کاشانی را می بوسد ( شماره ۱) در عکس پایین سمت راست کاشانی نشسته و کسی که شاهد بوسه است ( شماره ۲) در عکس پایین کنار دست آخوند دوم ایستاده است.
لطفا تا حد امکان این عکس و مطلب رو پخش کنید تا جلوی شایعاتی که مخالفان حکومت پیشین ساخته اند گرفته شود!
 

واقعیت عجیب در مورد بدن انسان


١ - اثر زبان
اثر خطوط و اشکال روی زبان درست همانند اثر انگشت عمل میکند . یعنی هر انسانی خطوطی کاملا منحصر به فرد روی زبانش دارد . از این رو اثر زبان میتواند به عنوان یکی از فاکتورهای تشخیص هویت مورد استفاده قرار بگیرد.

۲ - پوست انداختن
انسان نیز مانند دیگر پستانداران در هر هر لحظه در حال پوست انداختن است . طبق تحقیقات انسان در هر ساعت ۶۰۰ هزار ذره از پوست خود را در فضا پراکنده میکند . این مقدار برابر هفتصد گرم پوست در هر سال می باشد . به صورت میانگین انسان در سن هفتاد سالگی تقریبا به میزان پنجاه کیلوگرم پوست اندازی کرده است .

۳ - تعداد استخوان ها
جالب است بدانید که کودک انسان تعداد بیشتری استخوان نسبت به یک فرد بزرگسال دارد .ما زندگی مان را با ۳۵۰ استخوان شروع میکنیم ،اما در طول دوره رشد تا سن بلوغ به علت پیوستن استخوان ها به یکدیگر این مقدار به ۲۰۶ عدد استخوان کاهش پیدا میکند .

۴ - تغییرات معده
هر سه یا چهار روز یکبار تغییراتی در معده شما بوجود می آید. اسیدهای قوی که معده برای هضم غذا به کار میگیرد ، باعث تاثیراتی روی خود آن نیز می شود . البته معده مکانیزمی برای جلوگیری از هضم کامل خود دارد .

۵ - حافظه بویایی
حس بویایی ما به قدرت حس بویایی سگ سانان نمی باشد اما با این حال میتوانیم ۵۰ هزار رایحه مختلف را به خاطر بسپاریم.

۶ - طول روده باریک
طول روده های باریک تقریبا ۴ برابر بلندتر از قد متوسط انسان است . اگر روده های باریک به شکل کنونی خود نبودند ، طول آن ها به ۵ تا ۷ متر می رسید .

۷ - باکتری ها
در هر اینچ مربع از پوست بدن انسان نزدیک به ۳۲ میلیون باکتری زندگی میکنند . خوش بختانه اکثریت این باکتری ها بی ضرر می باشند.


۸ - بوی پا
منشا بوی پا ، مثل بوی زیربغل غدد عرقی می باشند . در یک جفت پا ۵۰۰ هزار غده تولید غرق در حال فعالیت می باشند که میتوانند روزانه نیم لیتر عرق تولید کنند.

۹ - سرعت عطسه
هوایی که موقع عطسه کردن از دهان خارج میشود بالغ بر ۱۶۰ کیلومتر در ساعت سرعت دارد.عطسه کردن فشار بسیار زیادی به بدن تحمیل میکند. محال است که بتوانید چشمان خود را هنگام عطسه باز نگه دارید.

۱۰ - مسیر خون
خون مسیر زیادی را در هر لحظه در بدنتان طی میکند . تقریبا نزدیک به ۱۰۰ هزار کیلومتر مسیر خونی در بدن وجود دارد . قلب این عضو حیاتی و پرکار بدن روزانه دو هزار گالن خون (برابر با ۷۵۰۰ لیتر) را در این مسیرها پمپاژ میکند.

۱۱ - مقدار بزاق
شما مایل به شنا در آب بزاق دهانتان نیستید ،اما جالب است بدانید که هر شخص به طور میانگین در طول زندگی اش نزدیک به ۲۴ هزار لیتر بزاق تولید میکند . این مقدار برای پرکردن دو استخر شنا کافیست.

۱۲ - صدای خر و پف
بعد از سن ۶۰ سالگی ، شصت درصد مردان و چهل درصد از خانوم ها شروع به خر و پف خواهند کرد.صدای خر و پف میتواند تا حد کرکردن پیش برود. عموما ً صدای خر و پف ۶۰ دسیبل می باشد که یعنی به بلندی صدای صحبت کردن معمولی اما این صدا میتواند تا ۸۰ دسیبل نیز پیش برود. ۸۰ دسیبل یعنی صدای یک دریل بادی که در حال نفوذ به بتن است . صدای بالای ۸۵ دسیبل برای گوش انسان بسیار مضر میباشد و ممکن است باعث کری شود.

۱۳ - رنگ و تراکم مو
هیچ میدانستید تراکم موی سر را از روی رنگ آن میشود تخمین زد؟ به طور میانگین هر انسان ۱۰۰ هزار پیاز مو روی سرش دارد . هرکدام از این پیازهای مو در طول زندگی انسان قادر به تولید ۲۰ تار مو میباشند. افرادی که موهای بلوند دارند از بیشترین میزان پیاز مو در مقایسه با دیگر رنگ ها سود میبرند، در نتیجه ایشان موهای پرپشت تری خواهند داشت. تعداد میانگین پیاز مو برای موهای بلوند ۱۴۶ هزار ، برای موهای مشکی ۱۱۰ هزار ، برای موهای قهوه ای ۱۰۰ هزار و در آخرین رده برای موهای قرمز ۸۶ هزار عدد میباشد .

۱۴ - رشد ناخن ها
اگر ناخن های دست تان نسبت به ناخن پای شما خیلی زودتر رشد میکند این کاملا طبیعی است . ناخن هایی که بیشتر در معرض استفاده قرار میگیرند زودتر رشد میکنند. ناخن انگشت های بلندتر و دستی که با آن مینویسید بیشترین رشد را دارند. به طور میانگین ناخن ها در هر ماه به اندازه یک دهم اینچ رشد میکنند.

۱۵ - وزن سر
جای تعجب ندارد که سر نوزادان کمی برای بدن آنها سنگینی میکند.سر هنگام تولد یک چهارم طول بدن را تشکیل میدهد . زمان بزرگسالی این طول به یک هشتم از درازای کلی بدن تقلیل می یابد.

۱۶ - نیاز به خواب
شاید بعضی اوقات بگویید که دارم از شدت خواب میمیرم ، اما به معنای کلمه منطوری نداشته اید . شما بدون خوردن غذا تا هفته ها زنده میمانید ، اما بعد از ۱۱ روز نخوابیدن ، برای همیشه به خواب خواهید رفت.

یکشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۹۶

میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی

میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی، فرزند سیدالوزراء میرزا عیسی، معروف به میرزا بزرگ از سادات حسینی و از مردم هزاره فراهان، از توابع اراک بود. در سال ۱۱۹۳ هجری قمری به دنیا آمد و زیر نظر پدر دانشمند خود تربیت یافت و علوم متداوله زمان را آموخت. در آغاز جوانی به خدمت دولت درآمد و مدتها در تهران کارهای پدر را انجام می داد.
سپس به تبریز نزد پدرش، که وزیر آذربایجان بود، رفت. چندی در دفتر عباس میرزا ولیعهد به نویسندگی اشتغال ورزید و در سفر های جنگی با او همراه شد و پس از آنکه پدرش انزوا گزید، پیشکاری شاهزاده را به عهده گرفت. نظم و نظامی را که پدرش میرزا بزرگ آغاز کرده بود، تعقیب و با کمک مستشاران فرانسوی و انگلیسی سپاهیان ایران را منظم کرد و در بسیاری از جنگهای ایران و روس شرکت داشت.
در سال ۱۲۳۷ هجری قمری پدرش میرزا بزرگ قائم مقام درگذشت و بین دو پسرش، میرزا ابوالقاسم و میرزا موسی، بر سر جانشینی پدر نزاع افتاد و حاجی میرزا آقاسی به حمایت میرزا موسی برخاست، ولی اقدامات او به نتیجه نرسید و سرانجام میرزا ابوالقاسم به امر فتحعلی شاه به جانشینی پدر با تمام امتیازات او نائل آمد و لقب سیدالوزراء و قائم مقام یافت و به وزارت نایب السلطنه ولیعهد ایران رسید و از همین تاریخ بود که اختلاف حاجی میرزا آقاسی و قائممقام و همچنین اختلاف " بزیمکی ( خودی ) " و " اوزگه ( بیگانه ) " به وجود آمد. قائم مقام که ذاتا مردی بینا و مغرور بود با بعضی از کارهای ولیعهد مخالفت می کرد، پس از یکسال وزارت در اثر تـفقین بدخواهان به اتهام دوستی با روسها از کار برکنار شد و سه سال در تبریز به بیکاری گذراند.
اما پس از سه سال معزولی و خانه نشینی، در سال ۱۲۴۱ هجری قمری دوباره به پیشکاری آذربایجان و وزارت نایب السلطنه منصوب شد. در سال ۱۲۴۲ هجری قمری فتحعلی شاه به آذربایجان رفت و مجلسی از رجال و اعیان و روحانیون و سرداران و سران ایلات و عشایر ترتیب داد، تا درباره صلح یا ادامه جنگ با روسها، به مشورت پردازند. در این مجلس تـقریبا عقیده عموم به ادامه جنگ بود. اما قائم مقام بر خلاف عقیده همه با مقایسه نیروی مالی و نظامی طرفین، اظهار داشت که ناچار باید با روسها از در صلح درآمد. این نظر، که صحت آن بعدها بر همه ثابت شد، در آن روز همهمه ای در مجلس انداخت و جمعی بر وی تاختند و او را به داشتن روابط نهانی با روسها متهم کردند.
پس دوباره از کار برکنار و به خراسان اعزام شد. جنگ با روس ادامه یافت و به شکست ایران انجامید؛ تا در ماه ربیع الثانی سال ۱۲۴۳ هجری قمری برابر با نوامبر ۱۸۲۷ میلادی قوای روس به فرماندهی گراف پاسکوویچ تا تبریز راند. شاه قائم مقام را از خراسان خواست و دلجویی کرد و با دستورهای لازم و اختیار نامه عقد صلح به نام ولیعهد، به تبریز روانه نمود.
میرزا ابوالقاسم در کار صلح و عقد معاهده با روس، جدیت فراوان کرد و در ضمن معاهده، تـزار را حامی خانواده عباس میرزا ساخت و پادشاهی را با وجود برادران بزرگ و مقـتدر دیگر در فرزندان او مستـقر کرد.
عهدنامه ترکمنچای در پنجم شعبان ۱۲۴۳ هجری قمری برابر ۲۱ فوریه ۱۸۲۸ میلادی به خط قائم مقام تـنظیم و امضا شد و قائم مقام، که خود حامل نسخه عهد نامه بود، به تهران آمد، و درباره آن توضیحات لازم داد و شش کرور تومان غرامت را که مطابق عهد نامه بایستی به دولت روس پرداخت شود، گرفت و بار دیگر به پیشکاری آذربایجان و وزارت ولیعهد به تبریز مراجعت کرد.
در اوایل سال ۱۲۴۹ هجری قمری نایب السلطنه برای دفع فتـنه یاغیان افغانی عازم هرات شد و قائم مقام را نیز همراه برد. عباس میرزا که بیماری سل داشت، در مشهد بستری شد و فرزند خود، محمد میرزا، را مامور فتح هرات کرد. هرات در محاصره بود که عباس میرزا درگذشت و قائم مقام، که جنگ را صلاح نمی دانست، با یارمحمد خان افغانی عهدنامه صلح بست و به تهران بازگشت. محمد میرزا در ماه صفر سال ۱۲۵۰ هجری قمری به تهران وارد شد و در همان ماه جشن ولیعهدی او به جای پدر برپا شد و ولیعهد ایران به فرمانروایی آذربایجان و قائممقام به وزارت او عازم تبریز شدند.
چندی نگذشت که فتحعلی شاه در جمادی الاخر سال ۱۲۵۰ هجری قمری در اصفهان درگذشت. این خبر به آذربایجان رسید و محمد شاه قصد عزیمت به پایتخت را کرد. قائم مقام جهانگیر میرزا و خسرو میرزا، دو برادر شاه، را که در قلعه اردبیل زندانی بودند، نابینا کرد و وسایل جلوس او را فراهم آورد. در ماه رجب، در تبریز، خطبه به نام او خوانده شد و شاه به زودی به همراهی قائممقام به تهران حرکت کرد و روز ۱۴ شعبان به تهران وارد شد و مجدداً تاجگذاری برگزار و قائم مقام را به منصب صدارت مشغول مملکتداری شد و ظل السلطان، فرمانفرما، ملک آرا، رکن الدوله و سایر اعمام شاه و گردنکشان دیگر را به جای خود نشاند. اما با این همه خدمت، به صدارت محمد شاه دیر نپایـید و سختگیریهای او و سعایت حاسدان و مخصوصا فتـنه انگیزیهای بیگانگان، عاقبت شاه را بر وی بدگمان کرد تا در سال دوم سلطنت خود دستور داد او را در باغ نگارستان، محل یـیلاقی خانواده سلطنتی، زندانی و پس از چند روز خفه کردند و بدین قرار به زندگانی مردی که از بزرگان ایران و ابلغ المترسلین آن زمان بود، پایان داده شد.
مجموعه رسائل و منشآت قائم مقام، که حاوی چند رساله و نامه های دوستانه و عهد نامه ها و وقفنامه هاست و محمود خان مـلک الشعراء مقدمه ای بر آن نوشته، به اهـتمام شاهزاده فرهاد میرزا در سال ۱۲۸۰ هجری قمری در تهران چاپ شده است.
قائم مقام مردی فوق العاده باهوش و صاحب فکر و عزم ثابت و خلاصه " یک دیپلمات صحیح و با معنی ایرانی " بود که به واسطه اطلاعات و تجارب خود، به اوضاع و احوال سیاست همسایگان ایران به خوبی آشنا و به قدر تسلط کاردینال مازارن بر لویی چهاردهم، در مزاج شاه جوان ایران نفوذ داشت و با این حال محال بود از او امتیازاتی که به ضرر دولت باشد، به دست آورد.
انگلیسیها یقین داشتند تا او مصدر کار است، ممکن نیست بتوان در امور داخلی ایران رخنه کرد. نویسندگان انگـلیسی، که در آن تاریخ در ایران سیاحت می کردند، مانند لیوتـنان کونولی، دکتر وولف و فریزر، همه در عین ستایش، قائم مقام را به دوستی با روسها و تحریک عباس میرزا، نایب السلطنه، به سرپیچی از نصایح دوستان انگلیسی و طرح نقشه تصرف هرات متهم می کنند و حس بدبینی و دشمنی فوق العاده خود را نسبت به این مرد بزرگ، که در آن هنگام تـنها کسی بود که می توانست ایران را به خوبی اداره کند، پنهان نمی دارند.

پنجشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۹۶

ضرب المثل باد آورده

در زمان سلطنت خسرو پرویز بین ایران و روم جنگ شد و در این جنگ ایرانیها پیروز شدند و قسطنطنیه که پایتخت روم بود به محاصره ی ارتش ایران در آمد و سقوط آن نزدیک شد .
مردم رم فردی را به نام هرقل به پادشاهی برگزیدند. هرقل چون پایتخت را در خطر می دید، دستور داد که خزائن جواهرت روم را در چهار کشتی بزرگ نهادند تا از راه دریا به اسکندیه منتقل سازند تا چنانچه پایتخت سقوط کند، ‌گنجینه ی روم بدست ایرانیان نیافتد.
اینکار را هم کردند. ولی کشتیها هنوز مقداری در مدیترانه نرفته بودند که ناگهان باد مخالف وزید و چون کشتیها در آن زمان با باد حرکت می کردند، هرچه ملاحان تلاش کردند نتوانستند کشتیها را به سمت اسکندریه حرکت دهند و کشتی ها به سمت ساحل شرقی مدیترانه که در تصرف ایرانیان بود در آمد.
ایرانیان خوشحال شدند و خزائن را به تیسفون پایتخت ساسانی فرستادند.
خسرو پرویز خوشحال شد و چون این گنج در اثر تغییر مسیر باد بدست ایرانیان افتاده بود خسرو پرویز آنرا ( گنج باد آورده ) نام نهاد.
از آنروز به بعد هرگاه ثروت و مالی بدون زحمت نصیب کسی شود، آنرا بادآورده می گویند.

دوشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۹۶

مبتکر سازمانهای اطلاعاتی در جهان كيست؟

داریوش بزرگ مبتکر سازمانهای اطلاعاتی در جهان پژوهشگران تحولات عهد باستان و عمدتا به استناد جلد سوم کتاب «مانه ثو Manetho» مورخ قرن سوم پیش از میلاد که درباره حکمرانی بیش از «دو صدساله» ایرانیان بر مصر است، داریوش بزرگ شاه ایرانیان از دودمان هخامنشی را مبتکر سازمانهای اطلاعاتی ـ امنیتی در جهان اعلام کرده و نوشته اند که داریوش در سال ۴۸۹ پیش از میلاد اندیشه تاسیس یک سازمان اطلاعاتی برای ایران را به اجرا گذارد. وی در پی تقسیم قلمرو دولت ایران به ساتراپی های متعدد (ایالت ـ استان) که شرح آنهارا در سنگ نبشته بیستون آورده است و انجام اصلاحات ازجمله ایجاد پستخانه، خزانه داری (گنزبرا = گنجور)، پلیس راه، ضرب سکه طلا (در جهان؛ معروف به داریک، دارا)، سیستم قضایی و سپاه جاویدان (ارتش دائمی) به اندیشه ایجاد یک سازمان اطلاعاتی مرکزی افتاد تا سوء مدیریت ها و تخلفات عمومی و نابخردی مقامات و عدم رضایت مردم از امور مستقیما و سریعا به او گزارش شود و به این سازمان (اعضای آن) گوش و چشم شاه می گفتند. حفظ جان و مال اتباع، جمع آوری مالیات و امضای احکام دادگاهها برای اجرا برعهده ساتراپ ها (محافظان ایالت = استانداران) بود ولی لازم بود که شاه شخصا از ضعف ها و کژروی های مقامات و احساس، عواطف و خواست درونی اتباع و وضعیت زندگانی آنان آگاه شود. ماموران اطلاعاتی ايران وقت از میان افرادی انتخاب می شدند که راستگویی، درست کرداری، حسن نیّت (پندار نیک) و وفاداری آنان قبلا ثابت شده باشد، سطح آگاهی های آنان بالا و توان کافی برای قضاوت داشته باشند. برخی از این ماموران، مخفی و پاره ای دیگر علنی بودند و به چشم خادمین به ملت نگریسته می شدند. برای شاه بررسی گزارش این ماموران در اولوّیت بود. ساتراپ های ایران (بمانند فرماندران ایالت های آمریکای معاصر) حق داشتن ارتش نداشتند، ولی پلیس و میلیشیا، بله.
داریوش سه سال بعد درگذشت و پیش از وفات، فنیقیه (لبنان امروز و بخشی از سوریه) و جزیره قبرس را بر ساتراپی مصر اضافه کرد. [ماموران اطلاعاتی ایران در این ساتراپی مراقب فعالیت آتنی های ضد ایران هم بودند].
فعالیت سیستم اطلاعاتی داریوش بزرگ تا پایان عصر هخامنشیان به همان صورت ادامه داشت و ساسانیان آن را به همان شکل تجدید کردند که در عصر خسروانوشیروان به اوج تکامل خود رسید و گزارش وضعیت دولتهای رقیب و متخاصم بر وظایف آن اضافه شد که الگوی سازمانهای اطلاعاتی امروز (قرن ۲۱) شده است که ماموران اطلاعاتی وضعیت زندگانی مردم (راضی بودن و ناراضی بودن و میزان فقر و اعتیاد و ...) و اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی در کشورهای رقیب را هم گزارش می کنند و ...[نمونه آن؛ طرز کار جاسوسان روسیه در آمریکا بوده است که در سال ۲۰۱۰ در نیویورک و ... دستگیر و تبعید شدند. کار آنها زندگی در میان مردم و تهیه گزارش در این زمینه ها بود].
شاه عباس يکم نيز چنان دستگاهی داشت و گاهی هم شخصا و با لباس مبدّل در ساعات شب به ميان مردم می رفت تا از مشکلات روزمره آنان آگاه شود. برخی نوشته اند که رضاشاه هم در اوايل سلطنتش چنين می کرد ولی سندی در تاييد اين ادعا در دست نيست.

جمعه، خرداد ۱۹، ۱۳۹۶

اندیشه‌ها و آرمان‌های اجتماعی امیرکبیر

به روزگار فرمانروایی قاجاران و با توجه به عواملی چون شکست‌های فاحش ایران در عرصه دیپلماسی، وادی سیاست و میدان نبرد، رواج گسترده خرافه پرستی و انواع و اقسام روش‌های رمالی، طالع‌بینی، فالگیری، رخ نمودن قحطی‌های فراوان و شایع گشتن افزون بیماری‌های مسری و... شرایطی فراهم آمد تا برخی دوراندیشان و همچنین شماری از سیاست ورزان ضرورت ایجاد دگرگونی‌های بنیادی را دریابند و با صدایی رسا فریاد تغییر سر دهند.
از جمله بزرگ‌ترین نوگرایان نواندیش که لزوم تحول را دریافت می‌توان به، میرزا محمدتقی‌خان امیرکبیر، اشاره داشت. اهمیت کار اوکه دست پرورده قائم مقام فراهانی، ادیب و سیاستمدار پرآوازه و یکی از نخستین منادیان تغییر بود، به چند سبب است: نوآوری در راه نشر فرهنگ و صنعت جدید، پاسداری هویت ملی و استقلال سیاسی ایران در مقابله با تعرض غربی، اصلاحات سیاسی مملکتی و مبارزه با فساد اخلاق مدنی. این نکته‌ای است که فریدون آدمیت که ارزنده‌ترین کار تاریخی را درباره امیرکبیر انجام داده نیز اذعان داشته است.
از گفته‌ها، کرده‌ها و نوشته‌های امیرکبیر به نیکی برمی‌آید که او برخلاف دیگر رجال آن زمان که هیچ‌گونه معرفتی به دنیای نوین و رمز و راز آن نداشتند و تنها با دستورات کافی از سفارت‌های انگلیس و روسیه در حال تقسیم شکنبه به جا مانده از ایران گرگ دریده بودند، آگاهی کامل از اوضاع جهان داشته است.

امیرکبیر که می‌دانست تنها در سایه شناخت دقیق ویژگی‌های غرب و خصوصیات ایران می‌توان ایران را به جایی رساند و به تعبیر درست علی رضاقلی، نویسنده کتاب جامعه شناسی نخبه کشی، جوهر غربزدگی را شناخته بود، اقدامات خود را برای استقلال در زمینه‌های مختلف شروع کرد. او برای کارهای خود برنامه عملی تدارک دید، الگوهای پیشنهادی دول استعمارگر فرنگ برای توسعه این کهن دیار را نپذیرفت و در مقابل برای رهایی ایران زمین از سرپنجه استعمار و استثمار آنان نقشه راه طرح کرد. او با فراستی درخور ستایش دریافت که زمینه اصلی کارزار با غرب ابزار نظامی نیست. آوردگاه راستین عرصه پیکار اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و... است.
توسعه فرهنگی:

در مورد امر فرهنگ، همان‌گونه که علی اصغر شمیم، مولف کتاب ایران در دوره سلطنت قاجار نیز اذعان داشته، امیرکبیر را باید موسس فرهنگ نوین ایران برشمرد.
انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه در سال ۱۲۶۷ هـ . ق از جمله کارهایی بود که امیر به آن دست یازید. گفتنی است، در شماره نخست این روزنامه یکی از اهداف آن افزایش «دانایی و بینایی اهالی این دولت علیه» ذکر شده است.
دیگر کار مهم امیرکبیر بنای مدرسه دارالفنون است. این سیاستمدار وطن‌پرست در نشر رسائل علمی نیز تلاش بسیاری پیشه کرد و با تاسیس چاپخانه در دارالفنون موجب شد شمار فراوانی از کتب فنی، بهداشتی، تاریخی، جغرافیایی و... به زیور طبع درآید. انتشار چند نقشه از جغرافیای ایران و جهان، کتاب تاریخ ناپلئون، کتاب نظام ناصری و رسالاتی درباره بیماری آبله و راه‌های مبارزه با آن از جمله کتاب‌هایی بود که به همت و تشویق امیرکبیر چاپ شد. اعزام دانشجویانی چند به اروپا نیز دیگر سیاست امیر در جهت پیشبرد علم و فرهنگ در ایران‌زمین بود.

اصلاحات سیاسی و اداری:

در زمان قاجار سیاست ایران گرفتار بی برنامگی، انفعال، هرج و مرج و در اختیارنداشتن کادر ورزیده و ماهر بود. منابع تاریخی گواهی می‌دهند که امیر در این زمینه هم نظم برقرار کرد و هم برنامه ریخت.
به عنوان نمونه، او چون می‌خواست بیگانه‌پرستی را ریشه‌کن کند، جاسوسی برای خارجیان را بالاترین جرم و گناهی نابخشودنی می‌پنداشت، مامورانی را جهت نظارت بر روابط رجال دولتی با نمایندگان دول خارجی برگماشت. به تمامی کارمندان دولت (بجز ماموران وزارت خارجه) دستور داد از هرگونه رفت و آمد با ماموران خارجی دوری گزینند.

او دستگاه دیپلماسی ایران را نیز گسترش بخشید و ضمن تربیت کادر برای وزارت امور خارجه سفارتخانه‌های دائمی در لندن، سن‌پطرزبورگ و کنسولگری‌هایی نیز در بمبئی، عثمانی و قفقاز ایجاد کرد.
امیر همچنین در جهت اصلاح امور اداری و بهبود وضع بوروکراسی درهم ریخته ایران قاجاری هم کمر همت بربست. تعیین مشاغل و میزان مقرری و حقوق هر شغل، مبارزه جدی با کاهلی و تنبلی کارمندان دولت، مبارزه با رشوه‌خواری و تاسیس و اصلاح چاپارخانه و پست از جمله اقدامات او در این جهت است.

توسعه اقتصادی و صنعتی:

امیرکبیر چون اعتقاد داشت «منافع ایران در رونق صنعت است نه در وارد کردن هر گونه کالای بنجل خارجی»، عمده تلاش خویش را جهت حمایت از صنایع داخلی و گسترش هر چه بیشتر آنها به کار برد.
در روزنامه وقایع اتفاقیه دراین باره چنین آمده است: «مکنون خاطرات دولت آن است که عموم ارباب حرفه و صنعت در شغل و کسب خود ترقی داشته باشند و هر یک که صنایع بدیعه که به کار آید، احداث کند مورد‌نوازش و التفات قرار می‌گیرند.»
در این خصوص، امیرکبیر کارخانه‌های متعددی را در جای‌جای ایران بنا نهاد و البته مهم‌تر از همه به تاسیس نمایشگاه کالاهای صنعتی ایران در پایتخت اقدام کرد.
او همچنین سیاست درهای باز در امر تجارت را که از زمان انعقاد قرارداد ترکمانچای بر ایران تحمیل شده بود نادیده انگاشت و آزادی واردات را محدود کرد. برای درک اهمیت کار امیر همان بس که میزان واردات ایران از انگلستان از راه طرابوزان در اوایل صدارت امیر یک میلیون لیره بود که در اندک زمانی به نصف تقلیل یافت.
اصلاحات نظامی:

در حوزه نظامی نیز امیرکبیر با عزم راسخ و سیاست خردمندانه در جهت قدرتمند ساختن سپاه ایران برآمد. از جمله اقدامات اصلاحی او می‌توان به تاسیس پادگان در نواحی مهم و استراتژیک کشور، تعیین جیره و مواجب معین افسران و سربازان، بنیان نهادن کارخانه‌های اسلحه‌سازی، تهیه اونیفرم برای سپاهیان به سبک دول اروپایی اما از پارچه‌های ساخت وطن، رده‌بندی صفوف ارتش به سبک نظام‌های لشکری دول فرنگ، بنیان نهادن نیروی دریایی، تهیه و نشر رسالات و کتاب‌هایی چند درباره فنون نظامی، آموزش سربازان در جهت تهذیب اخلاقی و... اشاره کرد.
اقدامات امیرکبیر در حوزه نظام موجب شد تا ضمن تقویت بنیه نظامی حکومت، برخی رسوم و عادات مذموم همچون گرفتن سیورسات از مردم، تعدی‌های سربازان به اموال عامه و بروز قحطی هنگام عملیات نظامی از میان برود.
اقدامات مذهبی و اجتماعی:

عملکرد امیر که شخصا مردی دین‌مدار و مبادی آداب و احکام شرعی بود، در این زمینه‌ نیز شایان توجه است. وی در این جهت، سیر جریان بابیه را در ایران خاتمه بخشید، امور شرعی را از امور عرفی تفکیک کرد، لوطی‌بازی و قمه‌کشی را ممنوع اعلام کرد و حمل سلاح سرد و گرم را جرم خواند. وی همچنین تلاش کرد با حمایت شماری از علما سنت بست‌نشینی را که گهگاه موجب سوءاستفاده برخی عناصر مجرم می‌شد، لغو کند. ممنوعیت قمه‌زنی و مبارزه با خرافه‌گویی در مجالس مذهبی نیز از جمله اقداماتی بود که امیر با همراهی شماری از روحانیان بلندپایه به آن دست یازید.
برآیند سخن:

کنکاش و کاوش در آثار و اسناد تاریخی به یادگار مانده از آن روزگار و همچنین نگرش نقادانه به عملکرد امیر، تاریخ پژوه را به آن باور رهنمون می‌سازد که جانمایه اندیشه و آرمان امیر آن بود که از سویی دولت ایران را که دولتی ورشکسته در تمامی امور سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... بود پس از سال‌ها ضعف و زبونی، اقتدار و جانی دوباره بخشد و از دیگر سوی، جامعه ایران را از رخوت و سستی برهاند، به طی کردن مسیر در شاهراه پیشرفت وادارد و دگربار نقش تاریخی کهن آن یعنی، کاروانسالاری قافله فرهنگ و تمدن را احیا کند.

چهارشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۹۶

جنگ قادسیه چهارمین نبرد یزدگرد سوم پادشاه ساسانی با اعراب


در ۶۳۶ ميلادى برابر با ۱۴ هجرى رستم فرخزاد بدون فوت وقت در حال مهيا کردن سپاه عظيم ۱۲۰ هزار نفرى بود و اين مسأله دور از چشمان عمر باقى نماند. وى نيز بيكار ننشست و سپاهى ۳۰ هزار نفرى را به فرماندهى سعدبن ابى وقاص مأمور حمله به ايران كرد اين سپاه متشكل از بهترين جنگاوران عرب و مردان رزمديده شامى بود كه اخيراً از نبرد با روم فاتحانه بازگشته بودند.
سپاه دو طرف در قادسيه (در ۳۰ كيلومترى كوفه امروزى ) در برابر هم صف آرايى كردند. در اين جنگ كه از نبردهاى تعيين كننده تاريخ به شمار مى آيد در ابتدا فيلان ايرانى سواران عرب را وادار به عقب نشينى كردند اما پس ازآن تيراندازان عرب فيلان را از سر راه برداشتند با ورود نيروهاى امدادى سورى به صف اعراب قدرت آنها مضاعف شد و در روز سوم نبرد اعراب سواره نظام ايران را شكست دادند در اين زمان تلفات ايران ۱۰ هزار نفر و تلفات اعراب ۲ هزار نفر ذكر شده است.
اما جسارت سربازان عرب سبب شد تا در شب سوم جنگ نيز سپاه ايران نتواند استراحت كند و از طرفى زخمى شدن فيلهاى ايرانى نيز آرايش اردوى ايران را بر هم زد.
در روز چهارم آنچه كه شكست قطعى را نصيب ايران كرد برخاستن توفان خاك به سمت نيروى ايران و مرگ رستم به دست اعراب بود. پس از اين سپاه ايران از هم پاشيد و درفش كاويانى به دست اعراب افتاد. دراين نبرد هزاران سرباز ايرانى نيز در رودخانه غرق شدند وتلفات سنگين ايران موجب برترى نظامى اعراب در منطقه ميانرودان شد.
نبرد مدائن:
عمر سعد دو ماه بعد بر سر دروازه پايتخت ساسانيان بود. تيسفون با گنجهاى بزرگش اكنون روبروى اعراب قرار داشت. سربازان عرب اكنون به حدود ۶۰ هزارنفر افزايش پيدا كرده بود اما در اينجا اتفاق عجيب، ترس و فرار يزدگرد بود. تا اين زمان در جنگهاى اعراب و ايران هنوز اتفاق قريبى نيفتاده بود و ايرانيان نيز مردانه مقاومت كرده بودند اما چون پايدارى و سرسختى اعراب بيشتر بود عاقبت در هر معركه اى فاتح مى شدند چنانكه دولت روم نيز در همين زمان على رغم مقابله قدرتمندانه مجبور به عقب نشينى گام به گام شده بود اما اينكه چرا يزدگرد تيسفون را بدون مبارزه رها كرد سؤال برانگيز است و جانشين او فرخ هرمز برادر رستم نيز على رغم چند مبارزه محدود در بيرون قلعه عاقبت اين شهر افسانه اى را به تازيان واگذار كرد.



دوشنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۹۶

نخستين دوره آموزش روزنامه نگاری در ايران


نخستين دوره آموزش روزنامه نگاری در ايران ۱۴ ژوئن ۱۹۵۶ (۲۴ خرداد ۱۳۳۵ هجری خورشيدی) با استفاده از استادان داخلی و خارجی در ساختمان مؤسسه مطبوعاتی اطلاعات (تهران - ابتدای خيابان خيام) آغاز به كار كرد. دانشجويان اين دوره توسط دانشگاه تهران، از ميان صدها متقاضی از طريق امتحان كتبی معلومات و هوش و نيز سنجش استعداد، مصاحبه و داشتن قيافه و برخورد اجتماعی متناسب انتخاب شده بودند که پس از شروع به كار باعث ايجاد تحول در ژورناليسم ايران شدند. در بيشتر دانشگاهها، پذيرفته شدن در امتحان استعداد و هوش، پيش شرط ورود به رشته های روزنامه نگاری است.

روش کار اين دوره آموزشی بسيار مدرن بود؛ به اين ترتيب که دانشجويان در ساعات صبح در تحريريه روزنامه خبرنگاری می کردند و عصرها در کلاس به درس مدرسان گوش فرا می دادند. می توان گفت که لکچر همراه با پرکتيکوم در يک دوره آموزشی روزنامه نگاری از همين کلاس آغاز شد. روزنامه نگاری يک ديسيپلين صد در صد آکادميک نيست، و برای توليد يک روزنامه نگار موفق استعداد، معلومات عمومی، تجربه بسيار، هوش سرشار و بنيه و علاقه مندی فراوان پيش شرط لازم ورود به دنيای روزنامه نگاری است.

غلامحسين صالحيار كه از او به عنوان روزنامه نگار اول ايران نام برده می شود، ر. اعتمادی، نوشيروان كيهانی زاده ، يوسف خوشرو، هوشنگ پورشريعتی، همايون فروزان، محسن ميرزايی، دكتر مستوفی، منوچهر صمصامی و محمدعلی مقدس زاده از جمله فارغ التحصيلان اين دوره بودند. باوجود گذشت ۵ دهه از تشكيل نخستين دوره آموزش روزنامه نگاری در ايران، هنوز تنی چند از شاگردان اين دوره به كار نوشتن ادامه می دهند.

جمعه، خرداد ۱۲، ۱۳۹۶

وعده


پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد.

هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که لباسی اندک درسرما نگهبانی می داد .از او پرسید :آیا سردت نیست؟

پادشاه گفت: من الان داخل قصر میروم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا برایت بیاورند.

نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد .

اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.

صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند.

در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته شده بود:

ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم,سرما را تحمل میکردم اما وعده لباس گرم تو مرا ازپای درآورد...