با
وجود آنکه بالغ بر يک صد ميليون نفر عرب
زبان در دنيا زندگی می کنند و عرب شدن هيچ
ارتباطی با انکار بديهيات ندارد، بايد
ديد که اين عبارت چرا و چگونه به صورت ضرب
المثل درآمده است.
قبل
از ظهور اسلام زبان رسمی ايران، زبان
پهلوی ساسانی بود که به گويشها و لهجه های
مختلف در سراسر ايران به آن تکلم می کردند.
حمله
و تسلط عرب بر ايران اگر وثيقه گرانبهايی
چون دين مبين اسلام را بر ايرانيان عرضه
کرد، در عوض اساس قوميت و مليت ايران را
که قرون متمادی بر اين سرزمين پهناور
حکفرما بود متزلزل ساخت و فرهنگ و ادب
کشور ما را به شکل و هيئتی ناموزون در
آورد. اجمالاً
آنکه خط و کتابت در ايران به خط و کتابت
عربی تبديل شد و زبان پهلوی و شقوق مختلف
آن جای خود را به زبان عربی داد.
اينکه
می بينيد خط و زبان عربی در کليه ممالک
پهناور اسلامی تا اقصی نقاط شمال غرب
افريقا ريشه دوانيد و ميليونها نفر را به
زبان عربی متکلم ساخت؛ ولی نتوانست زبان
و فرهنگ ملی و قومی ما ايرانيان را ريشه
کن کند. اين
نکته را در همت و پايمردی بزرگان و دانشمندان
وطنخواه خراسان و آن رادمرد توانای طوس،
حکيم ابوالقاسم فردوسی بايد جستجو کرد،
که با بنيان کتاب شاهنامه و صدها کتاب نظم
و نثر پارسی شيرازه مليت ايران را از تند
باد حوادث مصون داشته اند و زبان دری را
که شاخه ای از زبان پهلوی به جای زبان عربی
بکار برده اند.
چون
بحث و تفصيل در اين مقوله سر دراز دارد به
اقتضای مقال از آن می گذريم.
غرض
اين است که سلسله طاهريان اگر چه در تجديد
استقلال ايران مساعی جميله مبذول داشته
و به سابقه ايران دوستی و حسن مليت بی گمان
در احيای کليه آداب و مراسم ايرانی ساعی
و کوشا بوده اند؛ ولی چون در عصر و زمان
آنها استقلال و تماميت ايران هنوز نضج و
نموی نگرفته بود، لذا ناگزير بودند که به
ظاهر در حفظ و نگاهداری رابطه دوستی و
سياسی خود با دربار خلفای عباسی اظهار
علاقه کنند تا نهال نورس استقلال کشور که
پس از قريب دو قرن تسلط بيگانه دوباره
جوانه زده بود با تندرويهای بی مورد و
احساسات دور از عقل و منطق بکلی ريشه کن
نشود. به
همين جهات و علل زبان و خط عربی را در زمان
حکومت طاهريان و صفاريان و سامانيان در
امور ديوانی و حکومتی خراسان جايگزين خط
و زبان فارسی کردند و حتی خود نيز گهگاه
به عربی شعر می سرودند و توقيعاتی می
نوشتند.
پيداست
بزرگان و دانشمندان خراسان به مصداق
"الناس
علی دين ملوکهم"
از
امرای خويش پيروی کرده همه تازی آموختند؛
و در زبان تازی تا آنجا پيش رفتند که غالب
آنان را ذواللسانين می ناميدند.
اهالی
خراسان چون بازار خط و زبان عربی را تا
اين پايه گرم و رايج ديدند به جهت علاقه
و دلبستگی خويش به فرهنگ و ادب پارسی، هر
ايرانی را که عربی می نوشت و يا به عربی
صحبت می کرد، از باب تعريض و کنايه می
گفتند: "فلانی
از بيخ عرب شد"،
يعني عرق و حميت و نژاد ايرانی بودن را
فراموش کرده و يکسره به دامان عرب آويخته.
در
واقع چون ايرانيان در آن عصر و زمان حاضر
به قبول نفوذ بيگانگان نبودند و در عين
حال قدرت مبارزه و مخالفت علنی با هيئت
حاکمه را هم نداشته، لذا حس مليت و وطن
خواهی خويش را در عبارت مثلی بالا قالب
گيری کرده آن را به رخ مجذوبان و مرعوبان
عرب می کشيدند.
از
آنجايی که عبارت از بيخ عرب شد مترجم بيان
و احساسات قاطبه ايرانيان وطن دوست بود،
پس از چندی همه جا ورد زبان گرديد و رفته
رفته به صورت ضرب المثل درآمد تا جايی که
در ايران امروز نيز با وجود آنکه به هيچ
وجه مصداقی بر آن مترتب نيست مع هذا در
موارد انکار بديهيات به آن استشهاد و
تمثيل می کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر