گاهی
حتی بدون اینکه فکر کنیم دروغ میگوییم
و خودمان نیز نمیدانیم که چرا الان و در
رابطه با موضوعی دروغ گفتیم!
چرا
دروغ یکی از عادت های روزمره ی همهی ما
شده است؟ آیا برای رسیدن به هدف خاصی دروغ
میگوییم یا نه؟ آیا بدون دروغ هم میتوان
زندگی کرد؟ آیا تاکنون فکر کرده اید که
دروغ چیست و چه معنایی میتواند داشته
باشد؟
اگر
به افرادی که در اطرافتان هستند خوب توجه
کنید، درخواهید یافت که بسیاری از آنها
در طول روز دروغهای فراوانی می گویند.
در
واقع این مسئله گویای این است که تقریبا
همه افراد در این سیاره خاکی به شیوه های
متفاوتی در زندگی دروغ می گویند.
آنها
بر این باورند که غالب شدن شرایطی در آن
لحظه افراد را وادار به دروغگویی می نماید.
در
بسیاری از موارد، افراد برای حفظ علایق
شخصی خود دروغ می گویند.
اما
افرادی هم هستند که برای گول زدن دیگران
دروغ می گویند.
گروه
دیگری از افراد نیز به دروغگویی معتاد
شده اند.
خیلی
ها هم به این دلیل دروغ می گویند که از هر
گونه مورد انتقاد قرار گرفتن در اجتماع
دور باشند.
اما
بطورکلی می توان اینگونه نتیجه گیری کرد
که :
کسی
که سخنانش نه راست است و نه دروغ “فیلسوف”
است.
کسی
که راست و دروغ برای او یکی است، “چاپلوس”
است.
کسی
که پول می گیرد تا دروغ بگوید، “دلال”
است.
کسی
که دروغ می گوید تا پول بگیرد، “گدا”
است.
کسی
که پول می گیرد تا راست و دروغ را تشخیص
دهد، “قاضی” است.
کسی
که پول می گیرد تا راست و دروغ را بهتر
نمایان سازد، “وکیل” است.
کسی
که با دروغ غریبه است و جز راست چیزی نمی
گوید، “بچه” است.
کسی
که به خودش هم دروغ می گوید، “متکبر”
است.
کسی
که حتی دروغ خودش را باور می کند، “ابله”
است.
کسی
که سخنان دروغش شیرینست، “شاعر” است.
کسی
که علیرغم میل باطنی خود دروغ می گوید،
“همسر” است.
کسی
که اصلا دروغ نمی گوید، “مرده” است.
کسی
که دروغ می گوید و قسم هم می خورد، “بازاری”
است.
کسی
که دروغ می گوید و خودش هم نمی فهمد،
“پرحرف” است.
کسی
که دروغ گفتنش را مصلحت آمیز عنوان می
کند، “خوش خیال” است.
کسی
که مردم سخنان دروغ او را در برخی مواقع
راست می پندارند، “سیاستمدار” است.
کسی
که مردم سخنان راست او را دروغ می پندارند
و به او می خندند، “دیوانه” است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر