ما به دفتر امام رفتیم و طبق معمول ، از هر دری سخن به میان آمد و گفته شد : زمان آن فرا رسیده است که مقبره پهلوی خراب شود . این ایام مصادف بود با ورود مجدد شاه به مصر ، سادات با پناه دادن شاه، می خواست او را در بازگشت به ایران کمک کند ؛ ولی ما می خواستیم به او نشان دهیم که دیگر در ایران هیچ گونه ریشه و پایه و خانه ای ندارد.
ما آن روز به سپاه رفتیم و فرزند رشید اسلام، آقای عباس دوزدوزانی ، سرپرست سپاه ، امکانات لازم را در اختیار ما گذاشت. ما در حدود دویست نفر ، با هم جمع شدیم و با بیل و کلنگ ، به طرف حضرت عبدالعظیم به راه افتادیم .من در صحن مطهر حضرت عبدالعظیم برای مردم سخنرانی پرشوری کردم و گفتم : دوره قرار گرفتن بناهای زشت و زیبا در کنار هم ، پس از انقلاب اسلامی به پایان رسیده و مردم مسلمان ایران نمی توانند در کنار مزار شهیدان به خون خفته و چهره های درخشان اسلام ، مقبره جنایتکارانی مانند رضا خان و ناصر الدین خان و ... را تحمل نمایند. باید به هر وسیله که شده ، مقبره های سردمدارن کفر و الحاد تخریب شود .
با صدور فرمان حرکت بسوی مقبره پهلوی ، مردم بسیج شدند . آنها در همان دقایق اول خیلی تلاش کردند ، ولی در عمل مشاهده شد که مقبره به قدری محکم ساخته شده که بیل و کلنگ بر آن کارگر نیست . البته مواد منفجره و سایر لوازم را هم تهیه کرده وبودیم. از طرف ساختمان رادیو و تلویزیون هم آمده بودند تا فیلمبرداری کنند. یکی سنگ ها را می شکست ، دیگری پله ها را می کند و سومی به در و پنجره حمله می کرد . سر انجام کار به گریدر و بلدوزر هم کشید .
ساعت ، حدود 4:30 بعد از ظهر بود که از طرف بنی صدر پیام آوردند ، مبنی بر اینکه از تخریب مقبره دست بردارید. من اعتنا نکردم ، ولی کم کم کار جدی شد و جناب میر سلیم ، سرپرست وزارت کشور نامه ای رسمی مرقوم و اعلام نمود که دستور از طرف شورای انقلاب و شخص آقای بنی صدر است و شما باید به هر نحو که شده دست از تخریب بردارید وگرنه مجبوریم طبق مقررات با شما عمل کنیم ، یعنی شما را توقیف کنیم. من دیگر دیدم جای تامل نیست لذا گفتم که: به آقای بنی صدر بگویید، هرچه می خواهد طبق مقررات انجام دهد و ما هم اینجا هستیم و تا مقبره را با خاک یکسان نکنیم از اینجا خارج نخواهیم شد.
ما از فردای آن روز با توجه به اتفاقاتی که افتاده بود و مقالات درج شده در روزنامه ها ، باز به کار خود مشغول شدیم مردمی که به زیارت حضرت عبدالعظیم می آمدند ، با شعارهای خود ما را تایید می کردند . تعداد بی شماری از مردم تهران برای کمک آمده بودند وفریاد می زدند : مقبره هرچه زودتر باید تخریب شود .
شاید شما ندانید که این مقبره را تا چه حد محکم ساخته بودند . ما آن را مثقال مثقال می کندیم و بلدوزر و گریدر و وسایل عادی، بدان کارگر نبود . سرانجام ، ما مجبور شدیم که با دینامیت ، مقبره را به تدریج خراب کنیم . هر روز مهندسین و کارشناسان تخریب از کارخانه سیمان ری می آمدند و چه بگویم، متجاوز ار بیست روز طول کشید تا آن دکور شیطانی فرو ریخت و به طور کامل تخریب شد . بعد از تخریب صدای شادی از مردم بلند شد و شور و شعف به قدری بود که غیر قابل وصف است .ما در جواب آقای بنی صدر در روزنامه ها نوشتیم که این خودکامگی نیست ، بلکه تبعیت از آرای ملت است.بعدا هم امام امت در بیانات خود، تخریب مقبره را تایید کرد و فرمود: کار آقای خلخالی درست است.
ما نه تنها مقبره رضا خان را با خاک یکسان نکردیم ، بلکه قبر علیرضا پهلوی و فضل الله خان زاهدی و منصور و دیگر سردمداران فساد را نیز نابود کردیم. همچنین دستور دادیم که سنگ قبر ناصرادلین شاه را بکنند،]اما[هر چه مقبره رضا خان را بیشتر می کندیم، حتی اثری از استخوانهای او هم بدست نیامد. بعدا معلوم شد که شاه هنگام فرار ، استخوان های پدرش را برداشته و با خود به قاهره برده است و حالا در یک جای امن نگهداری می شود .
خاطرات آیت الله خلخالی، صادق خلخالی گیوی،نشر سایه، چاپ هشتم، 1383، ج1، صص342 و 347
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر