پنجشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۹۳

تاریخچه و اهداف حزب و احذاب سیاسی چیست؟

در ﺷﺮق ﺗﺎ ﺳﺎل های ﺁﺧﺮ ﻗﺮن ١٩ ﻣﻴﻼدﯼ ﭼﻴﺰﯼ ﺑﻪ ﻧﺎم ﺣﺰب وﺟﻮد ﻧﺪاﺷﺖ، هر ﺗﺸﮑﻞ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ دور ﺁﻳﻴﻦ و مذهب ﺑﻮد. در ﺳﺎل های ١٨٨٠ ﺗﺎ ٩٠ اﺣﺰاب ﺳﻴﺎﺳﯽ مذهبی و ﻟﻴﺒﺮال ﻋﺮض وﺟﻮد ﮐﺮدﻧﺪ و ﺳﻴﺪ ﺟﻤﺎل اﻟﺪﻳﻦ ﻳﮑﯽ از ﺑﺎﻧﻴﺎن ﻇﻬﻮر ﺣﺰب در ﺷﺮق ﻣﻴﺎﻧﻪ و ﻣﺨﺼﻮﺻﺎً ﻣﺼﺮ ﺑﻪ ﺷﻤﺎر ﻣﯽ رود. ﺁن زﻣﺎن دو ﻧﻮع ﺣﺰب ﺑﻪ ﻣﻴﺎن ﺁﻣﺪﻧﺪ؛ اﺣﺰاب اﺳﻼﻣﯽ و اﺣﺰاب ﻣﻠﯽ ﮔﺮا.
در اروﭘﺎ و اﻣﺮﻳﮑﺎ ﮐﻪ ﺣﺰب و ﺣﺰب ﺑﺎزﯼ ﮐﺎر ﺁﻧﺎن ﺑﻮد، ﻧﻴﺰ دو ﻧﻮع اﺣﺰاب ﺳﻴﺎﺳﯽ داﺷﺘﻨﺪ؛ راﺳﺖ ﻳﺎ ﭼﭗ. در ﻣﻴﺎن راﺳﺘﺎن و ﭼﭙﺎن ﻧﻴﺰ اﻧﺪﻳﺸﻪ های اﻧﺘﺮﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎل و ﻣﻠﯽ ﮔﺮاﻳﯽ ﻳﮑﯽ را از دﻳﮕﺮ ﺟﺪا ﻣﯽ ﮐﺮد.
در ﺁن هنگام در ﻏﺮب، ﻣﺮدم ﺑﻪ دور ﻳﮑﯽ از اﺣﺰاب ﺟﻤﻊ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﻳﺎ راﺳﺖ ﺑﻮد و ﻳﺎ ﭼﭗ، ﻳﺎ ﻣﻠﯽ ﮔﺮا ﺑﻮد و ﻳﺎ اﻧﺘﺮﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎل. بعد ها ﮐﻪ اﺗﺤﺎد ﺷﻮروﯼ وارد ﺑﺎزار ﺟﻨﮓ ﺳﺮد ﺷﺪ، اﺣﺰاب ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﺘﯽ ﻧﻴﺰ در ﺷﺮق ﻇﻬﻮر ﮐﺮدﻧﺪ.
در هند ﻧﻴﺰ ﻣﻘﺎرن همین اﻳﺎم اﺣﺰاب ﺳﻴﺎﺳﯽ ﺑﺎ همان ﻣﺸﺨﺼﺎت ﺑﺎﻻ ﺗﺸﮑﻴﻞ ﺷﺪﻧﺪ و ﻃﺮﻓﺪاران اﻓﮑﺎر ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﻪ دور اﺣﺰاب ﻣﻮاﻓﻖ ﻧﻈﺮﻳﺎت ﺧﻮﻳﺶ ﭘﻴﻮﺳﺘﻨﺪ. ﻧﺨﺒﻪ های ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺑﺎ زد و ﺑﻨﺪ ها و ﻳﺎ اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت در درون اﺣﺰاب در ﻣﻘﺎﻣﺎت رهبری ﻗﺮار ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ و اﻳﻦ وﺿﻊ ﺳﺎل ها اداﻣﻪ ﻣﯽ ﻳﺎﻓﺖ.
همین اﮐﻨﻮن در اﻣﺮﻳﮑﺎ، اﻧﮕﻠﺴﺘﺎن، ﻓﺮاﻧﺴﻪ و دﻳﮕﺮ دﻣﻮﮐﺮاﺳﯽ های اروﭘﺎﻳﯽ و اﻣﺮﻳﮑﺎﻳﯽ ﻓﻘﻂ دو ﻳﺎ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭼﻬﺎر ﺣﺰب ﺳﻴﺎﺳﯽ وﺟﻮد دارد. ﺣﺘﯽ در ﭘﺎﮐﺴﺘﺎن دو ﺣﺰب ﻗﺪرﺗﻤﻨﺪ ﺑﺎ دو دﻳﺪﮔﺎﻩ ﺳﻴﺎﺳﯽ هویت ﮐﻠﯽ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﭘﺎﮐﺴﺘﺎن را ﺗﺸﮑﻴﻞ ﻣﯽ دهند. اﺣﺰاب اﺳﻼﻣﯽ و ﻣﺤﻠﯽ هرﭼﻨﺪ در ﺁن ﻗﻠﻤﺮوِ ﺗﻘﻠﺐ زﻳﺎد اﺳﺖ، وﻟﯽ در ﺑﺮاﺑﺮ اﺣﺰاب ﺑﺰرگ ﻗﺎﺑﻞ اﻋﺘﻨﺎ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ. در هند ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﺣﺰب ﻋﻤﺪﻩ ﺗﻨﻬﺎ در ﺧﻂ های ﻓﮑﺮﯼ وﺟﻮد دارﻧﺪ و همین ﻗﺎﻋﺪﻩ در ﻣﻮرد اﺣﺰاب ﻣﻨﻄﻘﻪ اﯼ هند ﻧﻴﺰ ﻣﻌﺘﺒﺮ اﺳﺖ.

در کل حزب سياسی گروهی سازمان يافته است كه هدف اصلی آن كسب قدرت سياسی و مناصب حكومتی برای رهبران و اعضای خود می‌باشد و پاره ای از اهداف آن عبارت است از :

۱- حزب به‌ مثابه سازمانی بازتابنده‌ی نيازها و خواسته‌های بنيادين يك لايه و يك طبقه‌ی اجتماعی.

۲- حزب به‌ مثابه عنصری تعاملی بين حكومت - قدرت مستقر - از يك‌ سو و جامعه‌ی مدنی و توده‌های مردم از سوی ديگر.

۳- حزب به‌ مثابه بستری برای تعليم و رشد افرادی تشكيلاتی و تحليل‌ گر جهت مديريت كلان.


۴- حزب به‌ مثابه حضور يك هويت جمعی شناسنامه‌ دار جهت تسهيل شناخت اجتماعی.

یکشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۹۳

رشد تنها در آزادی میسر می گردد

آزادی هيچوقت زياد نبوده و هميشه كلمه آزادی همراه كلمه مبارزه بوده هست و خواهد بود آزادی پديده ای است كه تجزيه شدنی نيست.

چرا كه از درون خود معرف يك انبساط و انسجام طبيعی است برای هر پيشرفتی كه شما بخواهيد اين امر ضروری است انسان گرسنه برهنه بيسواد يا كم سواد انسان آزاد نيست انسانی كه حق دخالت در امورات اقتصادی و اجتماعی خويش را نداشته باشد انسان آزاد نيست انسانی كه امكانات لازم برای شكفتن استعداد های ذاتی خود را نداشته باشد آزاد نيست.

انسانی كه تلقی و ادراكش از سرنوشت و نيروهای اجتماعی و چگونگی شرايط سياسی و اقتصادی و سياست هايی كه اتفاق می افتد به اندازه ای باشد كه وجود فقر و غنا و اختلافات طبقاتی و تندرستی و بيماری گرسنگی وسيری بی سوادی و باسوادی را حكم سرنوشت و تقدير بداند انسان آزاد نيست.

با نام آزادی شما استقلال داريد يعنی رو پای خود ايستادن نيروهای خود را به كار بردن و خويشتن را به طور بارآور با جهان مربوط ساختن.


فيلسوفی ميگفت آزادی آنچنان با روان انسان سرشته است كه حتی رقيبانش برآستان آن سر موافقت می سايند.

پنجشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۹۳

کتاب خاطرات یک کافر نوشتهٔ میکائیل سلطانی (۲۹)



این کتاب شامل شرح واقعیت های پشت پرده زندگی انگلی «آخوندی» و مروری بر اندرونی ملایان، آشنایی با تاریخچه حوزه علمیه قم و مدرسه حقانی و گذشته برخی از ملاها از زبان یک «آخوندزاده» است که خود از نزدیک شاهد عمق کثافت و نکبت اين زندگی بوده. از قول نویسنده می خوانیم:
«داشتن دو خصوصیت محرک اصلی من در بازگشت به دوران کودکی و نوجوانی بود: یکی در قم به دنیا آمدن و بزرگ شدن و دیگری بچه آخوند بودن و در میان طلاب و روحانیون زندگی کردن… من در این کتاب شاید توانسته باشم يک گونی کوچک از سرداب تاریک و نمور شهر قم را جابجا کرده باشم تا شما هم بهتر انواع کرمها و حشرات موذی و هزارپاها و عقرب های زیر آن را ببینید… دیدنی های نفرت انگیز بیشتری وجود دارد که امیدوارم توسط دیگران نمایانده شود. هر چند ممکن است گفته شود چه نیاز؟ همین نکبت و کثافتی که از دست اینها همه ايران را فراگرفته کافی است…»

شنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۹۳

سلطان محمود غزنوی و خارکن


حکایت می کنند که روزی سلطان محمود غزنوی در راهی از همراهان خود جدا شده و شروع به تاختن در بیابان کرد. در راه، خارکنی پیر را دید که پشته ای خار را روی الاغ خود جابجا می کند. پشته ی فراهم آورده ی خارکن، از فرط پیری و ناتوانی او، دائم روی زمین می افتاد و پیرمرد توان برداشتن دوباره اش را نداشت. سلطان محمود، جلو رفت و بدون معرفی خود، خارها را برداشت و روی بار الاغ گذاشت. آن ها را بست و پیرمرد را کمک کرد تا درست بر الاغ بنشیند و رفت. در نیمه ی راه، پیرمرد به سلطان و ملازمانش برخورد و با اولین نگاه، سلطان را شناخت و از کار خود شرم زده شد. سلطان محمود، برای آن که به پیرمرد کمکی کرده باشد و در ضمن او را از شرمندگی برهاند؛ جلو آمد و گفت:
" این پشته ی هیزم را به من چند می فروشی؟ "پیرمرد نگاهی به شاه انداخت و زیر لب گفت: " این پشته و شاید بیش از این را همیشه به یک سکه می فروشم اما امروز آن را به هزار سکه به تو می دهم. "سلطان حیرت زده پرسید: " چگونه چنین جسارتی می کنی؟ حال که ما سلطانیم و در بار کردن آن به تو کمک هم کرده ایم؟؟؟"پیرمرد سر به زیر انداخت و گفت : " آخر این پشته ی خاری است که سلطانی آن را به دوش کشیده و بسته است."

دوشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۹۳

سخنان محمدرضا شاه درباره آخوندها در شهر قم

 
همیشه یک عدّه قشری که مغز آنها تکان نخورده، در راه ما سنگ می‌اندازند. ارتجاع سیاه ( معممین) اصلا نمی‌فهمند و از هزار سال پیش تا به حال مغزشان تکان نخورده است. فکر می‌کنند زندگی‌ عبارت از این است که مالی‌ به ظلم و بیکاری و بطالت بدست آورده و سر به بالین بگذارند، ولی‌ مفتخوری دیگر از بین رفته و در اصول شش گانه برای همه فکر شده است. این مقررات اگر از مقررات سایر ملل جلوتر نباشد، عقب‌تر نیست. اما چه کسانی با این برنامه‌ها مخالفت می‌کنند؟ ارتجاع سیاه از افراد نفهمی که درک ندارند و بد نیّت هستند حمایت می‌کنند. مخربین سرخ (حزب توده) که تصمیمشان روشن است و اتفاقاً کینه من نسبت به آنها کمتر می‌باشد، زیرا علناً می‌گویند که ما می‌خواهیم مملکت را تحویل بیگانه بدهیم …ولی‌ کسانی‌ که… به دروغ دم از وطن‌پرستی‌ می‌زنند و در عمل به این مملکت پشت پا می‌زنند، منظور من از ارتجاع سیاه، آنها هستند.
 
در این ۲۲ سال سلطنت من آنها چه کرده‌اند؟ در واقعه آذربایجان کجا بودند؟ …همین‌ها بودند چند روز پیش در تهــران جمعیت کوچک ولی‌ مضحک از مشتی بازاری ریشو راه انداخته که سر و صدا بکنند …این‌ها نمی‌خواهند مملکت آباد بشود. این‌ها به منافع خود فکر می‌کنند.
 
نقل از کتاب کم نظیر و پــر محتوای‌: نقش دین و متولیان آن‌ در تاریخ اجتماعی‌ ایران - برگ‌های ۱۸۱ و ۱۸۲

بقلم دکتر مِهــرا ملکی 

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۹۳

وثوق الدوله عاقد قرارداد ۱۹۱۹

"میرزا حسن خان" معروف به "وثوق الدوله" در فروردین ۱۲۵۴ هجری شمسی دیده به جهان گشود. او از هفت سالگی به فرا گرفتن درس فارسی و مقدمات عربی پرداخت و در جوانی در مدرسه مروی قسمتی از فلسفه را نزد شیخ علی نوری و قسمتی از فقه را نزد سید عبد الکریم لاهیجی فرا گرفت و سپس به آموختن زبان فرانسه و تتبع در ادبیات فارسی پرداخت، دائی او امین الدوله نیز در پرورش استعداد او کوشید و زیر دست او خدمت خود را آغاز نمود[۱].
او در تیرماه ۱۲۷۴ه.ش همراه پدرش نزد ناصرالدین شاه رفت، معلومات و استعداد او درجوانی توجه شاه را به خود جلب کرد و این باعث شد فرمان استیفای آذربایجان و به همراه آن لقب وثوق الدوله به او داده شود. او از این زمان در شمار مستوفیان در آمد و با پدرش که او نیز همین عنوان را داشت به همکاری پرداخت و با "دوشیزه مریم" دختر آصف الدوله ازدواج کرد[۲].
همگام با مشروطه و نمایندگی مجلس
وثوق الدوله بعد از انقلاب مشروطه حضور مستمری در سیاست داخلی داشت، او از آغاز نهضت، گرایشی به نهضت و اعتقاد به برقراری حکومت پارلمانی داشت و نیز به وسیله برادر خود که منشی مخصوص شاه بود آگاهی های بیشتری از روند و پیشرفت نهضت به دست می آورد و با این حرکت همراه شده و از سوی صنف بازرگان به نمایندگی تهران انتخاب شد. در نخستین انتخابات هیت رئیسه مجلس شورای ملی که صنیع الدوله وکیل صنف اعیان به ریاست مجلس شورای ملی برگزیده شد [۳] وثوق هم بعنوان نایب رئیس اول مجلس انتخاب گردید و تا پایان دوره یکم مجلس شورای ملی این مقام را داشت، وی بغیر از نائب رئیس بودن، ریاست کمیسیون بودجه و مالیه را هم بعهده داشت و در تنظیم و تصویب برنامه های اصلاحی نقش داشت.
در دورۀ استبداد صغیر و بسته شدن مجلس اول وثوق الدوله منزوی بود و اوقات خود را بیشتر به مطالعه می گذرانید و با مشروطه خواهان ارتباط داشت.[۴]

دوران فتح تهران و ریاست برهیأت مدیره موقت
بعد از فتح تهران به دست مشروطه خواهان و خلع محمد علی شاه قاجار از قدرت، هیأتی ۲۰ نفره تشکیل شد که قدرت را در ادارۀ امور کشور به دست گرفت، به نام هیأت مدیره موقت که در کاخ شمس العماره شروع بکار کرد و وثوق الدوله به ریاست این هیأت برگزیده شد. او یکی از کسانی بود که با محمد علی شاه مذاکره کرد، مذاكره ای كه قرار شد شاه با گرفتن مستمری و حقوق ماهانه از ایران به روسیه تبعید شود. وثوق الدوله پس از منحل شدن این هیأت مدیره به وزارت دادگستری رسید[۵].

وثوق در انتخابات دورۀ دوم نیز از تهران انتخاب شد ولی چون پیش از گشایش مجلس، پست وزارت را قبول کرده بود از نمایندگی مجلس عذر خواست، او بعدها به وزارت کشور و امور خارجه نیز رسید و در سال ۱۲۹۳ ه. ش عهده دار وزارت دارائی شد، و یک دوره نیز وزیر معارف و اوقاف بود.[۶]
دوران نخست وزیری
وثوق الدوله اول بار در سال ۱۲۹۵ ه. ش که کشور را بی ثباتی فرا گرفته بود از طرف احمد شاه قاجار مأمور تشکیل کابینه شد، در این زمان بین انگلیس و آلمان در جنوب ایران بر سر منافع استعماری جنگ در گرفت، که منجر به پیروزی انگلیسی ها شد و بخاطر آن مردم زیادی کشته و مجروح شدند.
به دستور وثوق الدوله در این زمان دوره چهارم مجلس شورای ملی برگزار شد و تفنگدارانی که در جنوب به کمک انگلیسیها تشکیل یافته بودند، منظم تر شده و بنام پلیس جنوب معروف گشتند، اما کشور دارای مشکلات بسیاری بود که وثوق نتوانست زیر مشکلات مقاومت کند.
او پس از هشت ماه استعفاء داد.[۷] ولی برای بار دوم در سال ۱۲۹۷ ه.ش باز از طرف شاه مأمور تشکیل کابینه شد. در اولین اقدام خود بعد از نخست وزیری کلیه اعضای کمیته مجازات را دستگیر و زندانی کرد و با تشکیل دادگاه، این تشکیلات را منحل کرد. در مرحله بعدی راههای کشور را که پر از راهزن و غارتگر شده بود پاکسازی کرد، وامنیت را در بیشتر مناطق بر قرار کرد . در زمان نخست وزیری وی قیام جنگل به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی در شمال کشور بوقوع پیوست و او در سرکوبی این قیام ناموفق بود وا ین نهضت تا بعد از نخست وزیری وی نیز ادامه داشت.
او که دست نشانده دولت انگلستان بود، از همان اول که نخست وزیری را پذیرفت برای اینکه بتواند دولت باثباتی داشته باشد از آنها کمک مالی گرفت، در این زمان برای اولین بار ایران به مجمع جهانی ملل دعوت شد، اما مهمترین کار او در این دوره بستن قراداد ننگین ۱۹۱۹میلادی، با دولت انگلستان بود که از اين طريق ایران به تحت الحمایگی این دولت استعماری در آمد. وی برای بستن این قراداد پول هنگفتی نیز از دولت انگلستان به عنوان رشوه دریافت کرد و به خاطر این خدمتی که برای دولت انگلستان انجام داد تا آخر عمرش در حفظ جان و مال او و کسانش، بیشتر از هر کس دیگر کوشش و حمایت صورت گرفت. انگلیسی ها سعی داشتند او را سالها برای رسیدن به اهداف خود در این پست حفظ کنند، اما سرانجام با کار شکنی روسها و مخالفت زیادی که در داخل با او به خاطر بستن قراداد ۱۹۱۹م شد، به اجبار او را از نخست وزیری برکنار کردند[۸].

وثوق الدوله مخالفان قرارداد ۹ آگوست ۱۹۱۹ را كه با انگلستان امضاء كرده بود مردمی خواند كه معنای وطندوستی را نمی دانند و اشاره كرده بود كه اين قرارداد مورد حمايت و تاييد وطندوستان است!. حال آنکه اين قرارداد كه مجلس آن را نپذيرفته بود، ايران را دربست تحت الحمايه انگلستان قرار می داد.
در فصل امور نظامی، اين قرارداد مقرّر می داشت كه تسليحات نیروهای مسلح ايران بايد به تصويب و صلاحديد انگلستان از هند تامين شود!، آموزش و ترفيع افسران ايرانی زير نظر انگليسی ها و عوامل هندی آنان صورت گيرد و امور مالی ارتش هم تحت نظر افسران انگليسی قرار داشته باشد و ....
هدف وثوق الدوله از اظهارات دهم فروردين خود اين بود كه عكس العمل خبر خودكشی سرهنگ فضل الله آق اولی را ميان مردم كاهش دهد.
سرهنگ آق اولی فرمانده وقت ژاندارمری مركز در نخستين روز فروردين ماه آن سال (نوروز) به جای حضور در مراسم سلام نوروزی كه در كاخ گلستان بر پا می شد؛ پس از نوشتن شرح مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹ وثوق الدوله با دولت انگلستان، در دفتر كار خود (تشکیلات ژاندارمری واقع در خیابان شاپور ـ امروزه مقرّ سازمان آگاهی پلیس) با شليك گلوله خودكشی كرده بود و متن يادداشت او كه به دست وثوق الدوله افتاده بود که نهايت ميهندوستی را بازتاب می داد هرگز فاش نشد، اما وی قبل از خودكشی، خشم خودرا از قرارداد وثوق الدوله با دولت لندن با بسياری ازهمكاران و دوستانش در ميان گذاشته بود و گفته بود كه تحت سرپرستی انگلستان قرار گرفتن ايران را با اين تاريخ باعظمت تحمل نخواهد كرد. خشم او هنگامی به اوج رسيده بود كه اطلاع يافت دولت انگلستان گفته است كه «قرارداد» طرفین، قطعی و لازم الاجرا است و نيازی به تصويب آن در مجلس نيست. وی ساعتی پيش از خودكشی، آگاه شده بود كه انگليسی ها گفته اند كه درجه افسران ايران نبايد از سرگردی و در موارد استثنايی از سرهنگی بالاتر رود.
خبر خودكشی سرهنگ آق اولی به علت تعطيلات نوروزی به موقع به گوش مردم نرسيده بود و وثوق الدوله با اظهارات دهم فروردين خواسته بود زهر قضيه را بگيرد و از خود دفاع كند، اما موفق نشد و خبر خودكشی سرهنگ چنان تاثيری در جامعه ايران كرد كه انگليسی ها مصلحت كار را در آن ديدند كه اجرای قرارداد را به تعويق اندازند.

پایان کار وثوق الدوله
بعد از اینکه در سال ۱۲۹۹ ه. ش از نخست وزیری عزل شد، به جای او مشیر الدوله مأمور تشکیل هیأت دولت شد، وثوق الدوله عازم اروپا شد و سالها در لندن و پاریس بسر برد تا اینکه در ۱۳۰۴ ه. ش به ایران باز گشت و در دورۀ ششم مجلس شورا به نمایندگی مردم تهران برگزیده شد، و در کابینه بعدی نیز به وزارت رسید . با خروج رضاخان از ایران، او نیز در صحنه قدرت تا حدودی حذف شد، وي سرانجام در سن ۸۰ سالگی در تهران در گذشت و در قم در مقبرۀ خانوادگی خود بخاک سپرده شد و تمام دارائی او بین هفت دختر و یک پسر او تقسیم شد.[۹]

پی نوشت :
[۱] .صفائی، ابراهیم؛ رهبران مشروطه ،تهران چاپ سوم ، خرداد ۱۳۶۳،جاویدان ،۱/۴۱۵.
[۲] .همان،۱/ ۴۱۶.
[۳] .بامداد، مهدی؛ شرح حال رجال ایران، تهران ، چاپ اول ، ۱۳۵۷،زوار،۱/ ۳۵۰.
[۴] . صفائی، ابراهیم؛ وثوق الدوله، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴، کتاب سرا،ص۲۷،۲۸.
[۵] . شرح حال رجال ایران، پیشین،۱ / ۳۴۹.
[۶] .همان، ۱ / ۳۵۰.
[۷].عاقلی، باقر؛ نخست وزیران ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی،تهران ، چاپ دوم، ۱۳۷۴، چاپخانه علمی،ص۲۱۵.
[۸].صفائی، ابراهیم؛ وثوق الدوله، تهران ، چاپ اول، ۱۳۷۴، کتاب سرا، ۷۷.
وکسروی ،احمد؛تاریخ هیجده ساله آذربایجان ، تهران چاپ نهم ، انتشارات امیرکبیر، ۲ / ۸۱۳.
[۹] . شرح حال رجال ایران، پیشین، ۱ / ۳۵۲.

دوشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۹۳

فرق كمونيسم با كاپيتاليسم

اين مضمون را «آرت بوخوالد» نويسنده معروف امريكايی در زمان حيات لئونيد برژنف برای دبيركل حزب كمونيست شوروی كوك كرده بود:
يك خبرنگار امريكايی از برژنف پرسيد:
 
سرمايه‌داری به نظر شما يعنی چه؟
 
يعنی استثمار انسان به وسيله انسان.
خوب، كمونيسم يعنی چه؟

درست برعكس اونه!

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۹۳

معنای اپوزیسیون چیست ؟

اپوزیسیون در لغت به معنای ضدیت , مخالفت و مقابله است و در مفهوم وسیع به معنای کوشش و تلاش احزاب , اتحادیه ها و گروه ها برای دست یابی و رسیدن به اهدافی در جهت مخالف هدف های دارندگان قدرت سیاسی , اقتصادی و اجتماعی است .در نظام سیاسی و حکومتی دنیا دو نوع اپوزیسیون مطرح است : قانونی یا پارلمانی ; غیر قانونی .الف ) در برخی نظام هایی که دارای حکومت پارلمانی هستند, به موجب قانون اساسی آن کشور, موجودیت اپوزیسیون به رسمیت شناخته شده و در پارلمان گروهی را تشکیل می دهند که از دولت یا حکومت حمایت نمی کنند, اما همانند دولت خود را وفادار به قانون اساسی آن کشور می داند, به بیان دیگر, محور وفاق ملی و وحدت آن ها, قانون اساسی است . آن ها می توانند در گفت و گوهای مجلس قانون گذاری , مطابق شرایطی که قانون اساسی معیّن کرده , در کار حکومت نظارت مستقیم داشته باشند و افکار عمومی را در جریان وقایع و حوادث کشور و جهان قرار دهند. این گونه اپوزیسیون در کشورهای سنتی لیبرال , مانند انگلستان , فرانسه و سوئد که معمولاً دو حزب اصلی و مهم در آن وجود دارد, مظهر حکومت احتمالی آینده است و به نوبت نقش حاکم و اپوزیسیون را به عهده می گیرند.ب ) در برخی از نطام های حکومتی اعم از این که دارای قانون اساسی و پارلمان باشد, مانند امریکا و یا نباشد,مانند عربستان , اپوزیسیون جایگاهی در قانون اساسی ندارد و به عنوان یکی از نهادهای قانونی و رسمی به حساب نمی آید.(۱)در کشورهای جهان سوم و عقب مانده , اپوزیسیون غالباً به آن دسته از مخالفانی اطلاق می شود که در صددبراندازی نظام حکومتی آن جامعه یا به زیر کشیدن قدرتمندان نظام از اریکهء قدرت هستند و گاهی اوقات از طرف قدرت های مسلط جهانی به صورت پنهان یا آشکار مورد حمایت و پوشش سیاسی , تبلیغی و مالی قرار می گیرند.پـاورقی:۱) در مورد واژهء اپوزیسیون ر.ک : داریوش آشوری , دانشنامهء سیاسی و فرهنگ فشردهء انگلسی به فارسی آریانپور رجوع شود.