جمعه، شهریور ۰۱، ۱۳۹۲

مقدمه ای بر ملی گرایی

 
جان هاچیستون و آنتونی اسمیت / برگردان: دکتر مصطفی یونسی و دکتر علی مرشدی زاد
 
ملی گرایی یکی از قویترین نیروهای دنیای مدرن است. با وجود این، تا کنون مطالعه آن نسبتا مغفول مانده است. ملی گرایی به عنوان یک ایدهئولوژی و جنبش، تاثیر زیادی بر انقلابهای آمریکا و فرانسه گذاشت، اما تا اواسط قرن نوزدهم مورد مطالعه تاریخی قرار نگرفت و تا اوایل قرن بیستم، تحلیل اجتماعی – علمیای درباره آن انجام نشد.
تحقیقات مستمر در خصوص ملیگرایی تا پس از قرن بیستم به تاخیر افتاد و در واقع تنها از دهه ۱۹۶۰ و پس از فَوران ملیگراییهای ضداستعماری و قومی بود که این موضوع به طور جدی مورد تحقیق محققانی از نحلههای مختلف قرار گرفت.
دلایل چندی برای این وضعیت وجود دارد. نخست اینکه پدیدههای ملیگرایی شامل رشد ملتها و دولتِ ملی و نیز هویت و اجتماع قومی، دارای حوزهای گسترده و شعبههای متعدد است. این حوزه به تعدادی از موضوعات مرتبط کشیده میشود: نژادگرایی، فاشیسم، تحول زبانی، دین سیاسی، اجتماعگرایی، تعارض قومی، حقوق بینالملل، حمایتگرایی، اقلیتها، جنسیت، مهاجرت و نسلکُشی.
ملیگرایی شکلهای متنوع و رنگارنگ به خود میگیرد: دینی، محافظهکارانه، لیبرال، فاشیستی، کمونیستی، فرهنگی، سیاسی، حمایتگرا، ادغامگرا، تجزیهطلب، انضمامخواه، مردمان پراکنده (دیاسپورا)، پان و…
سَیالبودن و تنوع احساسات ملیگرایانه، آرزوهای ملی و ارزشهای فرهنگی ملی، همانند بسیاری از تفاوتهای موجود در هویتهای ملی، مانع دیگری در مقابل تحقیق نظاممند پدید میآورد.

مفاهیم اساسی
 
شاید مشکل اصلی در مطالعه ملتها و ملیگرایی، دستیابی به تعاریفی مناسب و مورد توافق درباره مفاهیم کلیدی ملت و ملتگرایی بوده است.
در واقع مفهوم ملت در دو جبهه مورد بحث و جدل قرار گرفته است: به صورت تعاریف علمیِ رقیب و به صورت شکلی از هویت که با دیگر انواعِ هویت جمعی رقابت دارد. بهرغم تمایز میان مفهوم ملت از دیگر مفاهیم هویت جمعی (طبقه، دین، جنسیت، نژاد و اجتماع دینی) توافق اندکی در زمینه نقش مولفههای قومی ملت در مقابل مولفههای سیاسی آن وجود دارد یا توافق اندکی در مورد تعادل میان عناصر ذهنی (خواست و خاطره) و عناصر عینیتر (سرزمین و زبان) یا در مورد ماهیت و نقش قومیت در هویت ملی وجود دارد. آنچه اغلب به آن پرداخته میشود، قدرت و یا حتی اولویتهای وفاداری و هویتهای ملی بر هویتهایی مانند طبقه، جنسیت و نژاد است. شاید تنها عُلقه های دینی در گستره و قدرت خود با وفاداریهای ملی رقابت کردهاند. در عین حال علقه های ملی میتوانند با دیگر شکلهای هویت جمعی درآمیزند یا حتی به درون آن بلغزند یا بنا به قدرت و برجستگی خود، جانشین آن شوند.
ملیگرایی قبل از هر چیز آموزهای برای آزادی و حاکمیت مردمی بود. مردم باید آزاد شوند؛ یعنی آزادی از هرگونه محدودیت خارجی. آنان باید سرنوشت خود را تعیین کنند و آقای خانهی خود باشند. باید منابع خود را زیر کنترل داشته باشند. باید تنها از ندای درون خود پیروی کنند. اما این امر مستلزم برادری است. مردم باید وحدت یابند؛ باید تمامی تقسیمات داخلی خود را از میان بردارند. باید در سرزمین تاریخی واحد یعنی میهن گرد هم آیند. از برابری قانونی برخوردار شوند و در فرهنگ عمومی، وادی مشترک یابند. اما کدام فرهنگ و کدام سرزمین؟ تنها در میهنی که بنا بر حق تاریخی متعلق به آنان است. یعنی سرزمین نیاکانشان و تنها با فرهنگی که با گذر از نسلها به آنان به ارث رسیده و بنا بر این تجلی هویت واقعی آنان است.
استقلال، وحدت و هویت، سه موضوع آرمانی است که از زمانی که روسو، هردر، فیشته، کوریس و مازینی آنها را در اروپای غربی و مرکزی شایع کردند، از سوی ملیگرایان در هر کجا دنبال شد. آنها همچنین شالودهی اهداف خاصتر و جنبشهای ملیگرایانه بودند که به وسیله روشنفکران الهام گرفتهشد. در بیشتر این جنبشها میتوان الگویی از بسیج را که توسط میروسلاو هروش توصیف شدهاست، یافت. این جنبشها که با نخبگانی از روشنفکران آغاز شد، گسترش یافت و آن دسته از طبقات حرفهای را که اغلب به عنوان مبلغان سیاسی عمل میکردند، در بر گرفت و نهایتا به دیگر بخشهای جامعه مانند تودهی کارمندان، پیشهوران، کارگران و حتی روستاییان تسری یافت. البته تمامی جنبشها به این مرحلهی نهایی نرسیدهاند.

از مقدمه کتاب ملی گرایی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر